اهانت منافقین به پیامبر در غدیر
منافقین پس از بیعت در غدیر، چندین بار با صراحت به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله اهانت کردند:[۱]
۱- روز نوزدهم ذی الحجة
در روز نوزدهم ذیالحجة سال دهم هجری و پس از خطبه غدیر مراسم سه روزه بیعت همگانی همچنان ادامه داشت، و هر گروه از مردم که بیعت میکردند به خیمههای خود بازمیگشتند. منافقین نیز در خیمههای خود جمع شده بودند و از آن همه سربلندی غدیر که خط نفاق را خرد میکرد و پیش میرفت، اظهار تأسف و نگرانی میکردند و اسرار دل خود را برای یکدیگر بازگو میکردند. کمکم شب فرا رسید و ادامه برنامه بیعت به فردا موکول شد و پس از نماز مغرب و عشا مردم به خیمههای خود بازگشتند تا استراحت کنند. آن شب خیمه زید بن ارقم و حذیفه یمانی کنار خیمه منافقین قرار داشت.
آنان سخنِ سه نفر از منافقین را از خیمه مجاور شنیدند که میگفتند: «به خدا قسم محمد احمق است اگر فکر میکند کار خلافت بعد از او برای علی به نتیجه خواهد رسید» !! دیگری گفت: «او را احمق حساب میکنی؟! آیا نمیدانی که او دیوانه است»؟ ! سومی گفت: «او را رها کنید! خواه احمق باشد و خواه دیوانه! به خدا قسم هرگز آنچه او میگوید نخواهد شد» !! حذیفه از گفتار آنان غضبناک شد و گوشه خیمه آنان را بلند کرد و سر خود را داخل خیمه برده به آنان گفت: در حالی که پیامبرصلی الله علیه وآله زنده است و وحی خدا نازل میشود چنین کاری میکنید؟! به خدا قسم صبح گفتار شما را به آن حضرت خبر خواهم داد.
گفتند: ای حذیفه، آیا تو اینجا بودی و گفته ما را شنیدی؟! آنچه شنیدی بر ما کتمان کن که حق همسایگی امانتداری است!! حذیفه گفت: این مورد از حق امانتداری همسایه نیست و نه این مجلس شما از آن گونه است! من دلسوز خدا و رسولش نیستم اگر این ماجرا را از آن حضرت کتمان کنم. گفتند: ای حذیفه، هر کاری میخواهی انجام ده. به خدا قسم ما هم برای او قسم یاد خواهیم کرد که چنین سخنی نگفتهایم و تو به ما نسبت دروغ میدهی! تو خیال میکنی پیامبر سخن تو را میپذیرد و گفته ما را تکذیب میکند در حالی که ما سه نفریم!! حذیفه گفت: اما برای من مهم نیست، وقتی حق دلسوزی را نسبت به خدا و رسولش ادا کنم. پس هر چه میخواهید بگویید!
صبح روز بیستم پس از نماز و قبل از شروع مراسم بیعت، حذیفه نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آمد در حالی که علیعلیه السلام با شمشیر حمایل کرده در کنار حضرت بود. او گفتار منافقین را به حضرت خبر داد. پیامبرصلی الله علیه وآله هم سراغ آنان فرستاد و آمدند. حضرت پرسید: شما چه گفتهاید؟ گفتند: به خدا قسم ما چیزی نگفتهایم. اگر خبری درباره ما به تو رسیده به ما دروغ بسته شده است!! در اینجا جبرئیل بار دیگر آیه ۷۴ سوره توبه را برای تکذیب آنان آورد:
یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ
: «قسم یاد میکنند که نگفتهاند در حالی که سخن کفر را بعد از اسلامشان بر زبان آوردهاند». امیرالمؤمنین علیه السلام در اینجا فرمود: «بگذار هر چه میخواهند بگویند. به خدا قسم قلب من در سینهام میتپد و شمشیرم بر دوشم است. اگر قصد سوئی کنند من هم مقابله خواهم کرد».[۲]
۲- روز بیستم
با طلوع آفتاب روز بیستم مراسم بیعت ادامه یافت و آخرین گروههای مردم برای بیعت با پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام به خیمههای آن دو بزرگوار میآمدند. در نقطه ای دیگر از غدیر خم مقداد از کنار گروهی از منافقین عبور میکرد که شنید یکی از آنان به بقیه میگوید: «اصحاب کسری و قیصر در لباسهای خَز و نقش دار و حریر و بافته زندگی میکنند در حالی که ما همراه او در دو چیز خشن زندگی میکنیم: هم غذای خشن میخوریم و هم لباس خشن میپوشیم! اکنون هم که مرگش نزدیک شده و روزگارش به پایان رسیده و اجلش فرا رسیده میخواهد خلافت را بعد از خود به دست علی دهد. بدانید به خدا قسم که خواهد دانست …» !!
مقداد از کنار آنان رد شد و نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و به آن حضرت خبر داد. پیامبرصلی الله علیه وآله دستور داد ندا دهند: «الصلاة جامعة»، و این بدان معنی بود که همه جمع شوند. منافقین گفتند: مقداد کار ما را گزارش داده است!! اکنون برخیزیم که بر ضد گزارش او قسم یاد کنیم! آنان آمدند تا در مقابل پیامبرصلی الله علیه وآله نشستند و گفتند: پدران و مادرانمان به قربانت یا رسول اللَّه! قسم به آن که تو را به حق مبعوث کرده و به پیامبری کرامت داده و تو را از همه بشر برگزیده! آنچه به تو خبر رسیده ما نگفتهایم! در اینجا بار دیگر پیامبرصلی الله علیه وآله آیه ۷۴ سوره توبه را تلاوت فرمود:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ …
: «به خدا قسم یاد میکنند که نگفتهاند در حالی که سخن کفر را بعد از اسلامشان گفتهاند …».[۳]
۳- ماجرای حارث فهری
پس از اتمام خطبه غدیر توسط پیامبرصلی الله علیه وآله، شایعات منافقین و شبهه اندازی آنان تأثیراتی بین عدهای مردم ضعیف الایمان ایجاد کرده بود.[۴] گروهی میگفتند: «محمد گمراه شده است»! عده ای دیگر میگفتند: «اِغوا شده است». گروه دیگری میگفتند: «درباره اهلبیتش و پسر عمویش از روی هوای نفس سخن میگوید». عکس العمل قاطعی لازم بود که به همه شایعهها پایان دهد و شبههها را ریشه کن نماید، که با یک اقدام به موقع و غیرقابل انتظار به ثمر رسید. پیامبرصلی الله علیه وآله امر کرد تا سند مکتوبی برای غدیر آماده شود. برای این کار دستور داد تا بلال ندا دهد: «الصلاة جامعة» تا همه جمع شوند. وقتی مهاجرین و انصار و سایر گروههای مردم جمع شدند، حضرت سند نوشته شدهای به اقرار همه به ثبت رساند که من جمله بار دیگر حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» را تکرار فرمود.
همچنین پس از پایان خطبه غدیر، عصر روز بیستم ذیالحجة روز سوم غدیر و ساعات پایانی برنامه سه روزه بود. از یک سو صد و بیست هزار نفر مرد و زن حاضر در غدیر بدون استثنا با مقام نبوت و سپس با مقام ولایت بیعت کرده بودند. از سوی دیگر غیظ منافقین به درجه اعلا رسیده و آماده انفجار بود. در چنین شرایطی پیامبرصلی الله علیه وآله فضیلت بلندی از مناقب علی علیه السلام بر زبان جاری فرمود و همین جرقه ای بر دل منافقین شد که کینه توزانه سخنانی بر زبان جاری کنند.
در طول این سه روز پیامبرصلی الله علیه وآله در هر مناسبتی فضایل و مناقب امیرالمؤمنین و اهلبیتش را برای مردم بیان میفرمود. در آن لحظات عده ای از اصحاب خدمت حضرت جمع بودند که ابوبکر و عمر و مغیره و عده ای دیگر از منافقین نیز در میان آنان بودند، و حارث فهری از بین آنها آمادگی بیشتری برای جسارت داشت و در واقع زبان منافقین به حساب میآمد. در این حال پیامبرصلی الله علیه وآله خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اِنَّ فيكَ شِبْهاً مِنْ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ. لَوْ لا اَنْ تَقُولَ فيكَ طَوائُفٌ مِنْ اُمِّتى ما قالَتِ النَّصارى فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا تَمُرُّ بِمَلَأٍ مِنَ النّاسِ اَلاّ اَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ: در تو شباهتی به عیسی بن مریم وجود دارد. اگر نبود که گروههایی از امتم درباره تو سخنی را بگویند که مسیحیان درباره عیسی گفتند، درباره تو سخنی میگفتم که از کنار هر دسته از مردم میگذشتی خاک پای تو را برمیداشتند و بدان تبرک میجستند.
شنیدن این منقبت بر منافقین گران آمد و مسخره کنان در بین خود گفتند: «ببینید چگونه او را مثل عیسی بن مریم قرار داد! چطور چنین چیزی ممکن است» ؟! ابوبکر و عمر نیز غضب کردند و گفتند: «برای پسر عمویش به هیچ مثالی راضی نشد جز عیسی بن مریم»! در این میان حارث فهری رو به اصحاب خود کرد و گفت: «محمد برای پسر عمویش مَثَلی جز عیسی بن مریم پیدا نکرد. نزدیک است که او را بعد از خود پیامبر قرار دهد. خدایانمان که میپرستیدیم بهتر از این است»! در پی این حرکات منافقین آیات ۵۸ تا ۶۱ سوره زخرف نازل شد:
وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً اِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصُدُّونَ. وَ قالُوا ءَآلِهَتُنا خَیْرٌ اَمٌ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ اِلاّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ. اِنْ هُوَ اِلاّ عَبْدٌ اَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنی اِسْرائیلَ. وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً فِی الاَرْضِ یَخْلُفُونَ. وَ اِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ
: هنگامی که عیسی بن مریم مثال زده میشود قوم تو از آن رویگردان میشوند و میگویند: آیا این بهتر است یا خدایان ما؟! این سخن را جز از روی جدل بر زبان جاری نمیکنند، چرا که اینان گروهی مخاصمهگر هستند. او نیست جز بندهای که بر او تفضّل کردهایم و او را مثالی برای بنیاسرائیل قرار دادهایم. اگر میخواستیم از شما ملائکهای را قرار میدادیم که در زمین جانشین میشدند. این علمی برای آن زمان است، پس درباره آن شک نکنید و از من پیروی کنید که این صراط مستقیم است.
یکی از منافقین گفت: محمد در مدح خود و برادرش علی زیاده روی کرد و این سخنانی که گفت از طرف خدا نبود، بلکه چون میداند سخنش را میپذیرند میخواهد ریاست خود و علی را بر ما محکم نماید! از طرف خدا پاسخ آمد: ای محمد، به اینان بگو: کجای این فضایل قابل انکار بود؟ خداوند عظیم و کریم و حکیم است. بندگانی را برگزیده و اطاعت نیکو و انقیاد آنان را در برابر اوامرش دیده و آنان را به کراماتی اختصاص داده و امور بندگانش را به آنان سپرده و سیاست خلقش را با تدبیر حکیمانه ای که آنان را بدان موفق نموده به ایشان سپرده است.
آیا پادشاهان زمین را نمیبینید که وقتی پادشاهی خدمتگزاریِ یکی از کارگزارانش را میپسندد و در آنچه از امور مملکتش به او میسپارد اطاعت درست از او میبیند، چنین کسی را برای آنچه بیرون کاخ اوست برمیگزیند و در سیاست لشکر و رعیت خود بر او اعتماد میکند. محمد نیز در تدبیری که پروردگارش برای او قرار داده چنین است؛ و بعد از خود علی را وصی و جانشین خود در اهلبیتش و قضا کننده قرضهایش، و برآورنده وعدههایش و یاری دهنده دوستانش و مقابله کننده با دشمنانش قرار داده است.
منافقین با شنیدن این فرمایشات پیامبرصلی الله علیه وآله گفتند: «آنچه برای علی بن ابی طالب علیه السلام در نظر گرفته مسئله کوچکی نیست. اینها حاکم شدن درباره خون مردم و زنان و فرزندان و اموال و حقوق آنان و انساب و دنیا و آخرتشان است. باید در این باره آیت و نشانهای آورد که مناسب این ولایت باشد»! پیامبرصلی الله علیه وآله نمونههایی از آیات و معجزات ظهور یافته درباره امیرالمؤمنین علیه السلام را بازشمرد و فرمود: آیا شما را کفایت نکرد نور علی که در آن شب ظلمانی هنگام خروج از خانه پیامبر ظاهر شد؟! آیا شما را کفایت نکرد که علی در مسیر راهش با چند دیوار روبه رو شد و آن دیوارها شکافته شدند و او از آنها عبور کرد و دوباره شکاف دیوارها به هم آمد؟!
آیا شما را کفایت نکرد همین روز غدیر خم آنگاه که رسول اللَّه او را به ولایت منصوب نمود درهای آسمان را دیدید که باز شده و ملائکه از آنجا بر شما مشرف شده و ندا میکنند: هذا وَلِىُّ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ وَ اِلاّ حَلَّ بِكُمُ عَذابُ اللَّهِ فَاحْذَرُوهُ: «این ولی خداست، پیرو او باشید، و گرنه عذاب خدا بر شما نازل میشود. از آن بر حذر باشید». آیا شما را کفایت نکرد آنگاه که دیدید علی بن ابیطالب راهی را میرفت که در برابر او کوههایی بودند. برای آنکه او از مسیر خود به راست و چپ نرود کوهها پیشاپیش او به حرکت درآمدند و مسیر او را باز کردند، و پس از عبور علی بار دیگر به جای خود بازگشتند؟! آنگاه پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «خدایا باز هم برای اینان آیات و نشانههایی ظاهر کن - که برای تو آسان است - تا حجت را بر آنها تمام کنی».
همچنین کلمات دیگری از این قبیل گفتند: نقشههای ما نقش بر آب شد! هرگز گفتار محمد را تصدیق نمیکنیم و به ولایت علی اقرار نمینماییم. باید ما را هم در ولایت علی شریک کند تا ما هم سهمی داشته باشیم…! اکنون علی را برای ما تعیین میکند، ولی به خدا قسم خواهد دانست (که چه نقشههایی کشیدهایم)![۵]
اهانت به پیامبرصلی الله علیه وآله در بیعت غدیر[۶]
هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر هنگام ظهر به پا خاست و دستور داد تا خیمه ای نصب کردند و به علی علیه السلام دستور داد تا داخل آن شود، اولین کسانی که پیامبرصلی الله علیه وآله به آنان دستور بیعت داد ابوبکر و عمر بودند. آن دو بلند نشدند مگر بعد از آنکه از پیامبرصلی الله علیه وآله پرسیدند: آیا این بیعت به امر خداست؟ حضرت جواب داد: آری، از امر خداوند جل و علاست، و بدانید که هر کس این بیعت را بشکند کافر است، و هر کس از علی اطاعت نکند کافر است، چرا که سخن علی سخن من، و امر او امر من است. هر کس با سخن علی و امر او مخالفت کند با من مخالفت کرده است.
بعد از آنکه حضرت این سخن را بر آنان تأکید کرد دستور داد تا هر چه زودتر بیعت کنند. آن دو برخاستند و نزد علی علیه السلام رفتند و به عنوان «امیرالمؤمنین» با او بیعت کردند. عمر هنگام بیعت گفت: «خوشا به حالت یا علی، صاحب اختیار من و هر مرد و زن مؤمنی شدی». سپس پیامبرصلی الله علیه وآله به سلمان و ابوذر دستور بیعت داد. آن دو برخاستند و بیعت کردند و سخنی نگفتند.[۷]
اهانت به پیامبرصلی الله علیه وآله در خطبه غدیر[۸]
منافقین در سر تا سر خطبه غدیر به پیامبرصلی الله علیه وآله اهانت کردند، و حضرت هم در این مورد افشاگری نمود. از جمله آنهاست:
۱- در ابتدای خطبه
وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله میخواست خطبه را شروع کند، توطئه دیگری از سوی منافقین در شرف وقوع بود که آخرین فکر آنان برای پیشگیری از انجام مراسم به حساب میآمد. آنان به ایادی و هواداران خود سپردند که وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله بر فراز منبر قرار میگیرد و مردم با انسجام بیشتری آماده سخنرانی میشوند، در صفوف اول قرار داشته باشند و ناگهان از بین جمعیت برخیزند و پراکنده شوند تا عملاً مجلس را برهم زنند و نگذارند برنامه ادامه یابد!
این نقشه نیز عملی شد، و در حالی که پیامبرصلی الله علیه وآله از فراز منبر منتظر اجتماع منسجمتر مردم در برابر منبر بود متوجه عده ای شد که از برابر منبر برخاسته در حال متفرق شدن و خروج از بین جمعیت بودند. اگر چه بسیاری از مؤمنین همچنان در برابر منبر نشسته بودند، ولی این منظره بسیار بیادبانه بود که عدهای در آن شرایط حساس و در حالی که پیامبرصلی الله علیه وآله بر فراز منبر است، برخیزند و بروند.
حضرت لحظاتی آنان را زیر نظر گرفت و راست و چپ منبر را نگاه کرد و منتظر ماند تا شاید از حرکت زشت خود دست بردارند. اما وقتی جدی بودن توطئه را احساس کرد به امیرالمؤمنین علیه السلام دستور داد تا از منبر پایین رفته از تفرقه مردم جلوگیری کند و همه را مقابل منبر جمع نموده مجلس را منظم نماید. با این برخورد شدید همه بازگشتند و بار دیگر در مقابل منبر نشستند، و امیرالمؤمنین علیه السلام بر فراز منبر بازگشت. وقتی مجلس آرامش خود را بازیافت و این توطئه منافقین نیز با شکست مواجه شد، پیامبرصلی الله علیه وآله قبل از شروع سخنرانی فرمود:
ای مردم، من از تخلف شما و فاصله گرفتنتان از من ناراحت شدم. شما به گونه ای عمل کردید که به نظرم آمد حتی درختی که نزدیک من باشد از همه درختان نزد شما مبغوضتر است!! اما بدانید خداوند مقام علی بن ابیطالب را نسبت به من همچون من نسبت به او قرار داده است. خدا از او راضی است همانگونه که من از او راضی هستم، چرا که او هیچ چیز را بر نزدیک شدن به من و محبت نسبت به من ترجیح نمیدهد. اینجا بود که شدت قبح این رفتارِ فریب خوردگان از مردم در برابر اول شخص عالم بشریت و خاتم نبوت بر خودشان هم معلوم شد، و صدای گریه و اعتذار آنان در پیشگاه آن حضرت بلند شد، اگر چه منافقین و سردمدارانشان هنوز در فکر نقشههای دیگری بودند.
عده ای از اغفال شدگان برای جبران عمل قبیح خود عذرتراشی کردند و گفتند: «یا رسول اللَّه، ما از شما دور نشدیم جز به خاطر آنکه نخواستیم مزاحم شما باشیم و شما اذیت شوید!! ما از نارضایتی رسولخدا به پروردگار پناه میبریم». پیامبرصلی الله علیه وآله عذر آنان را پذیرفت تا موقعیت سخنرانی حفظ شود، و با این بزرگ منشیِ حضرت بار دیگر توطئه منافقین خنثی شد.[۹]
۲- در اوائل خطبه
با پایان اولین بخش سخن که حمد و ثنای الهی بود، پیامبرصلی الله علیه وآله بخش دوم سخن را آغاز فرمود و با اشاره به آیه تبلیغ و آیه ولایت، به علت نزول آیه پرداخته فرمود: «من از جبرئیل درخواست کردم که از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ این مسئله به شما معاف نماید، چرا که از کمی متقین و زیادی منافقین آگاهم». آنگاه اوصاف منافقین را با اشاره به آیه ۱۱ سوره فتح
یَقوُلُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ
و آیه ۱۵ سوره نور
تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیمٌ
بیان کرد.
سپس آزار و اذیتهای پی در پی منافقین را نسبت به حضرتش یادآور شد، تا آنجا که نسبتهای مسخرهآمیز به حضرت دادند و کلمه «اُذُن» به معنای «گوش» را درباره حضرت به کار بردند، که منظورشان «سراپا گوش» بودن امیرالمؤمنین و پیامبرصلی الله علیه وآله و توجه متقابل آنان نسبت به یکدیگر بود. حضرت در این باره آیات و مطالب دیگری نیز فرمود. آنگاه آیه ۶۱ سوره توبه را قرائت کرد که درباره نسبت دهندگان این کلمه از منافقین نازل شده بود:
وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ، قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ، یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ یُؤذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ
.
در پی آن با لحنی جدیتر منافقین حاضر در غدیر را به لرزه درآورده فرمود: «اگر بخواهم میتوانم آنان را نام ببرم و آنان را نشان دهم، ولی درباره آنان با بزرگواری رفتار کردهام». با این سخن از یک سو علت لحن شدید آیه نسبت به پیامبرصلی الله علیه وآله برای مؤمنین روشن گردید، و از سوی دیگر ضمانت «واللَّه یعصمک» بر منافقین گوشزد شد.
اکنون پیامبرصلی الله علیه وآله کرسی سخن را کاملاً آماده کرده بود؛ لذا برای تأکید بیشتر یک بار دیگر آیه ۶۷ سوره مائده را با این مقدمه تکرار کرد که با حضور منافقین و آزار دهندگان و درخواست معاف شدن از ابلاغ این پیام، ولی خدا از من راضی نمیشود مگر آنچه در حق علی علیه السلام نازل کرده ابلاغ نمایم و خواند:
یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ
.
۳- در اواسط خطبه
در حالی که سخنرانی پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر ادامه داشت و مرحله چهارم خود را پشت سر گذاشته بود، ضمانت
وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ
قدرت هر سنگ اندازی را از منافقین گرفته بود. ولی آنان در بین خود از اعلام ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در زیباترین گونه تبلیغ به خود میپیچیدند و در حال انفجار بودند؛ اما قدرتِ کوچکترین عکس العملی را نداشتند و فقط در بین خود سخنانی گفتند و سعی کردند به گونه ای آهسته بگویند که به گوش کسی نرسد.
جالب است که درست مقابل منبر هفت نفر از سردمداران آنان کنار یکدیگر نشسته بودند که عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابیوقاص، ابوعبیده جراح، سالم مولی ابی حذیفه، مغیرة بن شعبة. در این میان ابوبکر و عمر هم از روی غضب سر تکان دادند و گفتند: «هرگز تسلیم او نخواهیم شد». آنگاه در گوش یکدیگر نجوی کردند: «هرگز تسلیم گفتههای او نخواهیم شد».
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله امیرالمؤمنین علیه السلام را در روز غدیر معرفی و منصوب میفرمود، مقابلِ حضرت هفت نفر از منافقین نشسته بودند که عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، ابوعبیدة بن جراح، سالم مولی ابی حذیفة و مغیرة بن شعبة. از میان اینها عمر گفت: او را نمیبینید که چشمانش مانند مجانین در گردش است؟! اکنون میگوید: خدایم چنین گفته است![۱۰] ابتدا یکی از آنان زیر لب گفت: «از سخنی که حتمی نیست بیزاریم. ما که راضی نیستیم علی وزیر او باشد! این یک تعصب است» !!
دیگری گفت: کار پسر عمویش را عجب محکم و مؤکد مینماید! یکی دیگر گفت: این هرگز امر خدا نیست و او از پیش خود سخن میگوید! در اینجا ابوبکر و عمر هم از روی غضب سر تکان دادند و گفتند: «هرگز تسلیم او نخواهیم شد». آنگاه در گوش یکدیگر نجوی کردند: «هرگز تسلیم گفتههای او نخواهیم شد». یکی دیگر از منافقین زمزمه کرد: «این هرگز امر خدا نیست، و او از پیش خود سخن میگوید». منافقی دیگر آهسته گفت: «به این جوان مغرور شده است. چشمانش را نمیبینید که همچون دیوانه میگردد. او به غرور پسر عمویش مبتلا شده. چقدر مقام او را بالا میبرد! اگر میتوانست او را مثل کسری و قیصر قرار دهد انجام میداد» !!
صدای دیگری گفت: «دائماً کار پسر عمویش را بالا میبرد. اگر میتوانست او را پیامبر قرار دهد چنین میکرد. به خدا قسم اگر هلاک شود او را از آنچه اراده کرده دور خواهیم ساخت». این نجواها و زمزمهها را چند نفر که نزدیک آنان بودند شنیدند، ولی برای آرامش مجلس و برهم نخوردن نظم عکس العملی نشان ندادند.[۱۱]
۴- افشاگری پیامبرصلی الله علیه وآله
برنامه بیعت همگانی در غدیر بعد از خطبه تا غروب ادامه یافت، و پس از ادای نماز تا پاسی از شب طول کشید و ادامه آن به روز بعد ماند. در فرصتی که برای پیامبرصلی الله علیه وآله پیش آمد لازم دانست رفتارهای منافقین در اثناء خطبه را به آنان گوشزد فرماید، چه آنکه تمام گفتههایشان را جبرئیل به حضرت خبر داده بود، همان گونه که عدهای از مؤمنین سخنان آنان را هنگام خطبه شنیده و به پیامبرصلی الله علیه وآله گزارش داده بودند.[۱۲]
حضرت کسی را فرستاد و ابوبکر و عمر و دار و دسته آنان را فرا خواند و گفتههای جسارت آمیز آنان را برایشان یادآور شد و در این باره از آنان سؤال فرمود. آنان به شدت انکار کردند و جالبتر اینکه بر انکار خود قسم یاد کردند که هیچ سخن ناروایی نگفتهاند. پیامبرصلی الله علیه وآله در اثبات جرم آنان و ردّ قسم دروغشان آیه ۷۴ سوره توبه را قرائت فرمود:
یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ …
: «به خدا قسم یاد میکنند که چنین سخنی نگفتهاند، در حالی که کلمه کفر را بعد از اسلامشان گفتهاند …»، و این گونه حضرت دروغشان را بر آنان ثابت کرد.[۱۳]
آنگاه پیامبرصلی الله علیه وآله سخن اصحاب صحیفه یعنی ابوبکر و عمر و سالم و ابوعبیده را یادآور شد که هنگام بالا بردن امیرالمؤمنین علیه السلام به یکدیگر گفته بودند: «چشمانش را بنگرید که چگونه میگردد، گویا چشمان دیوانه است»، و نزول آیات ۵۱ و ۵۲ سوره قلم را درباره آنان یادآور شد که میفرماید:
وَ اِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِاَبْصارِهِمْ لَمّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ اِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ اِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ
: «کسانی که کافر شدهاند آنگاه که ذکر را میشنوند از روی غضب نگاههای تندی به تو میکنند و میگویند: او دیوانه است، ولی آن جز ذکری برای جهانیان نیست». سپس نوبت گروه دیگری از منافقین بود که نسبت مغرور شدن و جنون را به آن حضرت دادند و گفتند:» او به پسر عمویش مغرور شده است «و جلمه قَدْ افْتَتَنَ بِابْنِ عَمِّهِ یا لَقَدْ فَتَنَ بِهذَا الْغُلامِ را بر زبان آوردند.[۱۴]
حضرت ضمن توبیخ آنان، آیات اول سوره قلم را که درباره آنان نازل شده بود برایشان قرائت فرمود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ، ما اَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ: «قسم به قلم و آنچه مینویسند، که تو با نعمت پروردگارت مجنون نیستی»، و سپس ادامه آیات که میفرماید: فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ: «به زودی تو خواهی دید و آنان نیز خواهند دید که کدامیک مغرور شدهاید» تا آیه ۸ سوره قلم که میفرماید: اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ: «پروردگار تو داناتر است که چه کسی از راه او گمراه شده و او به هدایت یافتگان آگاه تر است». این گونه بود که پیامبرصلی الله علیه وآله به منافقین نشان داد که به شدت تحت نظر خدا و رسول هستند و هیچیک از حرکات و سکنات آنان از نظر حضرت مخفی نمیماند
پانویس
- ↑ واقعه قرآنی غدیر: ص ۱۳۶ ۱۳۵. سخنرانی استثنائی غدیر: ص ۳۴–۲۹.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۳ ۵۲. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۴۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۲ ۱۶۱ ۱۶۰ ۱۵۴ ۱۵۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۳۹.
- ↑ واقعه قرآنی غدیر: ص ۱۴۹ ۱۴۸. سخنرانی استثنائی غدیر: ص ۳۴–۲۹. اسرار غدیر: ص ۸۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۲ ۱۶۱ ۱۶۰ ۱۵۴.
- ↑ اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص ۵۰
- ↑ کتاب سلیم: ص ۳۵۶
- ↑ واقعه قرآنی غدیر: ص ۱۲۷ ۹۰ ۸۲ ۷۶. سخنرانی استثنائی غدیر: ص ۳۴–۲۹. اسرار غدیر: ص ۸۲ ۸۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۴–۱۳۳. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۱–۱۹۹.
- ↑ عوالم العلوم:ج ۳ / ۱۵ ص ۱۳۴.
- ↑ موارد سخنان ناروای منافقین از آدرسهای زیر استخراج شده است: بحار الانوار:ج ۳۷ ص ۱۷۳ ۱۷۲ ۱۶۰ ۱۵۴ ۱۳۹ ۱۱۹ ۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۶ ۱۴۰ ۱۳۴ ۱۲۷ ۵۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۵ و ج ۳۷ ص ۱۵۴ ۱۱۹. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص۱۴۰ ۱۳۴.
- ↑ بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۲ ص ۹۶ ح ۴۹ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵ ۶۳۳.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۲۷. بحار الانوار: ج ۱۶ ص ۲۱۰ و ج ۳۷ ص ۱۷۳.