بازکاوی مفهوم ولایت در سیاق آیه ۵۵ سوره مائده با تأکید بر پیوستگی آیات
چکیده[۱]
آیه پنجاه و پنج سوره مائده یا آیه ولایت جایگاه بیبدیلی در گفتمان اعتقادی شیعه در موضوع ولایت دارد. متکلمان و مفسران شیعه بر اساس روایات صحیح ذیل این آیه، که در آثار روایی فریقین مأثور است، این آیه را ناظر به امامت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) دانستهاند؛ اما مفسران اهل سنّت با تکیه بر وحدت سیاق و پیوستگی معنایی آیات، این موضوع را انکار کرده و مدّعای شیعیان را خلاف ظاهر قرآن قلمداد میکنند.
خدشهای که پاسخ درخوری دریافت نکرده و شیعیان با پذیرش آن، ثقل مباحث خود را بر نقل میگذارند.
پژوهش حاضر با صحه گذاردن بر پیوستگی معنایی سیاق آیه ولایت، نادرستی معانی مطرح شده برای ولایت در این سیاق را نشان میدهد و بعد از آن با توجه به قرائن موجود، معنای جدیدی را برای ولایت در این سیاق پیشنهاد میکند که همسو با اعتقاد شیعیان در باب ولایت است. بر این اساس، “تولّی” به معنای طی کردن پلکان به سوی ولیّ است و “ولیّ” کسی است که افراد تحت ولایت خود را به سوی ارتفاعات یا اعماقی که در آن قرار گرفته است، سوق میدهد.
خداوند اعراب را از اینکه تفکّر و فرهنگ خود را از اهل کتاب بگیرند، نهی میکند و میخواهد تا تنها چشم به او، رسول الله (ص) و مؤمنان مطرح شده در آیه ولایت داشته باشند. این معنا روشن میسازد که این مؤمنان نمیتوانند گروهی غیر از اهل بیت (علیه السلام) باشند.
واژگان کلیدی: تولّی و تبرّی، اهل کتاب، تحریف معنایی قرآن، پیوستگی آیات، تهوّک، آیه ولایت
بیان مسأله
ولایت از مهمترین موضوعات مطرح در حوزه کلام شیعی است. متکلمان شیعه بیش از هر موضوع دیگری در بحث ولایت دست به قلمفرسایی و تألیف آثار بردهاند و بیشترین مباحثات ایشان با متکلمان سایر فرق اسلامی پیرامون مقوله ولایت شکل گرفته است که خود، حاکی از اهمیت فوقالعاده این مقوله است. روشن است که گفتمان اعتقادی برونمذهبی تشیع، ناگزیر از آن است که شالوده بحثهای خود را بر ظاهر آیات قرآن قرار دهد و در این مسیر، بهرهگیری از منابع روایی، آثار تفسیری و شواهد تاریخیِ مقبول در میان شیعیان، ممکن نیست.
از این رو تقویت بنیان استدلالهای قرآنی در موضوع ولایت و کشف مسیرها و روشهای نوین در تبیین مفهوم ولایت بر اساس ظاهر آیات قرآن، بسیار حائز اهمیت است. ضمن آن که اتخاذ رویکرد قرآنی در تبیین مفهوم ولایت، تصویری جامع و غنی از ولایت اهل بیت (علیه السلام) در پیش روی معتقدان به آن قرار میدهد.
در این راستا، آیه پنجاه و پنج سوره مائده (إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون) بیش از سایر آیات قرآن، مورد تمسک مفسران و متکلمان شیعه قرار گرفته است، تا جایی که به آیه ولایت موسوم شده است؛ روایاتی متعددی در منابع شیعه [۲]این آیه را ناظر به امامت و خلافت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله) میداند.
مفسران شیعه نیز در آثار خود با بهره گرفتن از همین روایات، این آیه را به مسأله امامت ایشان گره میزنند.[۳] اما بر سر راه انطباق ظاهر این آیه بر این مفهوم موانعی وجود دارد.
مفسران اهل سنت در مخالفت با این نظریه، دلایل متعددی را بیان میکنند که محکمترینِ این دلایل، وحدت سیاق است. در دیدگاه ایشان، پیوستگی معنایی این آیات اقتضا میکند که ولایت در آیه پنجاه و پنج سوره مائده در همان معنایی به کار رفته باشد که در آیات قبل و بعد از خود به کار رفته است.
یعنی ضروری است هر معنایی از ولایت که در آیات پیش و پس از این آیه در ارتباط با اهل کتاب و کفار مورد نهی قرار گرفته است، همان معنا در آیه پنجاه و پنج، مورد سفارش قرار گرفته باشد؛ در این آیات آمده است: «لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياء…إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا…».
روشن است که در آیات حاکی از نهی ولیّ گرفتن اهل کتاب و کفار توسط مسلمانان، ولایت نمیتواند به معنای “اولی بالتصرف” به کار رفته باشد؛ بلکه مراد از آن، نصرت و محبت است؛ لذا آیه پنجاه و پنج سوره مائده نیز در صدد بیان این موضوع است که مؤمنان به جای آن که اهل کتاب و کفار را دوست و ناصر خود بگیرند، باید خداوند، رسول الله (صلی الله علیه و آله) و مؤمنان را به دوستی و نصرت برگزینند.[۴]
فخر رازی برخی از آیات سیاق ولایت را از روشنترین براهین قرآنی بر فساد مذهب شیعیان میداند[۵] و در تفسیر آیه ولایت، نزدیک به ده اشکال بر اعتقادات شیعیان وارد میکند که در صدر آنها، حجیت سیاق و پیوستگی آیات قرار دارد.[۶]
وی بعد از آن که نظر اهل سنّت را متکی بر ظاهر قرآن و تنها دلیل شیعیان بر مدعای خود را نقل معرفی میکند، به شیعیان طعن میزند که ایشان تمسک به خبر واحد را در مقام عمل جائز نمیدانند، اما چگونه است که در بحثهای اعتقادی خود به آن تمسک میکنند؟ [۷]
مفسران شیعه با طرح دلایل متقن، بیاعتباری بسیاری از احتمالات مطرح از سوی مفسران اهل سنت را نشان دادهاند.[۸]
اما این خدشه که معنای مطرح از سوی شیعیان با وحدت سیاق این آیات سازگاری ندارد، هنوز پاسخ درخوری دریافت نکرده است. گروهی از مفسران شیعه در تفسیر خود از این آیه، متعرض این اشکال نشدهاند[۹]و گروهی دیگر اگر چه به این اشکال در کنار سایر اشکالات وارد از سوی مفسران اهل سنت اشاره کردهاند، اما هیچ پاسخی به آن ندادهاند. [۱۰]
برخی از مفسران شیعه مانند علامه طباطبایی با آن که در تفسیر خود، حجیت سیاق را بسیار مورد توجه قرار میدهند[۱۱]در تفسیر آیه ولایت، سیاق را از حجیت ساقط میدانند. وی اساساً تفسیر آیات این سیاق را با بیان تردید و توقّف در اتصال بین آیات آغاز میکند[۱۲] و معتقد است آیات این سیاق با شأن نزولهای متفاوت و جدا از هم، نازل شدهاند و چون آیات پیرامونی، غرضی غیر از غرض آیات ولایت دارند، وحدت سیاق حاکم نیست و آیات ولایت در سیاق شرکت ندارند.[۱۳]
آیت الله جوادی آملی نیز با توجه به اینکه واژه ” ولیّ ” در آیه ولایت، به صورت مفرد و در آیات قبل و بعد از خود، به صورت جمع یعنی ” اولیاء” آمده است، معتقد است این آیات، دارای یک سیاق نیستند.[۱۴]
اگر چه پژوهشهایی مانند «دستان باز؛ قرائتی دوباره از سوره مائده» و «بررسی ساختار سوره مائده با رویکرد ساختار درختی» با نگاهی ساختاری به خوانش سوره مائده پرداختهاند، اما هیچکدام پیوستگی سیاق آیه ولایت در این سوره را مورد توجه قرار ندادهاند.
«واکاوی مفهومی و مصداقی آیه تبلیغ بر اساس دلالت سیاق» مقالهای است که پیوستگی سیاق آیه تبلیغ را در سوره مائده مورد بررسی قرار داده است. تتبع صورت گرفته حاکی از آن است که هیچ مقالهای به پیوستگی سیاق آیه ولایت اختصاص داده نشده است.
پژوهش حاضر با صحه گذاردن بر ضرورت وجود وحدت سیاق و پیوستگی معنایی میان آیه ولایت و آیات پیرامون آن، نخست به نقد دیدگاه مفسران درباره معنای ولایت در این سیاق میپردازد و نشان میدهد با توجه به ویژگیهای مطرح برای ” ولیّ ” و ” تولّی” در این سیاق، هیچکدام از این معانی، قابل پذیرش نیست.
بعد از آن با توجه به این ویژگیها و قرائن موجود در سیاق آیه ولایت، معنای جدیدی برای ولایت در این سیاق پیشنهاد میدهد. این معنا در تمام آیات این سیاق مینشیند و تصویری منسجم از آن ارائه میدهد و معلوم میسازد که وحدت سیاق بر آیه ولایت و آیات پیرامون آن حاکم است. علاوه بر این، برهانی استوار بر ظاهر آیات قرآن و همسو با مدعای شیعیان در باب مفهوم ولایت در این آیات به دست میدهد.
بررسی دیدگاه مفسران درباره مفهوم ولایت در آیه ۵۵ سوره مائده
مفسران برای ولایت در سیاق آیه پنجاه و پنح سوره مائده، سه معنا مطرح کردهاند. بررسی این معانی در سیاق آیه ولایت، نشان میدهد که هیچکدام از این سه معنا نمیتوانند در تمام آیاتِ شامل مشتقات واژه ولایت در این سیاق قرار گیرند و در مجموع، معنایی منطقی و منسجم، مطابق با شأن قرآن و همخوان با واقعیتهای مسلّم تاریخی از این سیاق به دست دهند.
ولایت به معنای دوستی
برخی از مفسران اهل سنّت، ولایت در این سیاق را به معنای دوستی و محبّت دانستهاند.[۱۵] بعضی از تفاسیر شیعه نیز در آیات این سیاق به استثناء آیه ولایت، ولایت را به این معنا دانستهاند.[۱۶]
بر این اساس، خداوند در آیه پنجاه و یک سوره مائده، مؤمنان را از این که نسبت به یهودیان و مسیحیان محبّت داشته باشند و با ایشان رابطه دوستانه برقرار کنند، نهی میکند.(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياء).
در آیه پنجاه و هفت نیز خداوند دایره این نهی را میگستراند و علاوه بر اهل کتاب، مؤمنان را از ایجاد رابطه دوستانه با کفار نهی میکند. بر اساس این معنا و با توجه به پیوستگی معنایی آیات، این سیاق از سوره مائده، مسلمانان را از دوستی با اهل کتاب و کفار نهی میکند و در مقابل، به دوستی با خداوند، رسول او و برخی از مؤمنان دعوت میکند. بدین ترتیب، تمام آیات این سیاق در ارتباط با هم و بر مدار یک موضوع قرار میگیرند.[۱۷]
اما دقت در آیات این سیاق، دلایلی را روشن میسازد که بر اساس آنها نمیتوان ولایت را در این سیاق به معنای دوستی و محبّت دانست. خداوند در ابتدای آیه پنجاه و چهار، بعد از طرح موضوع ارتداد قوم از دین، سخن از جایگزینی قومی به جای قوم مرتد به میان آورده است و محبت دو سویه میان خود و این قوم را اینگونه بیان میکند: «فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه».
یعنی خداوند در این سیاق، مفهوم دوستی را با واژۀ “حبّ” بیان میکند. بنابراین، از واژه ” ولیّ ” برای بیان معنایی دیگر بهره میبرد. اگر مراد خداوند از «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياء» نهی مسلمانان از دوستی با یهود و نصارا بود، خداوند باید واژۀ حبّ را به کار میبرد.
این که خداوند در یک سیاق، دو واژه متفاوت را به کار برده است، حاکی از آن است که با دو مفهوم جدا از هم روبرو هستیم.
از سوی دیگر، خداوند در آیه پنجاه و پنج، ولایت را منحصر به خود، رسول الله (صلی الله علیه و آله) و مؤمنانِ توصیف شده در این آیه دانسته است. روشن است که منحصر دانستن دوستی و محبت به این گروه بیمعنا است.[۱۸]
سومین دلیل برای مردود دانستن معنای دوستی، آن است که خداوند، نتیجه تولّای اهل کتاب را جزو اهل کتاب شدن معرفی میکند؛ (مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم) اما واضح است که به صِرف برقرار بودن رابطه دوستی میان مسلمانان و اهل کتاب، مسلمانان جزو اهل کتاب نمیشوند.
صِرف وجود رابطه مسالمتآمیز و بر پایه محبت و دوستی میان دو گروه از انسانها، برای آن که یکی از دو گروه جزو دیگری شمرده شود، کافی نیست. مصادیق متعددی را میتوان سراغ گرفت که جمعیتهای انسانیِ متنوع از حیث دین، قومیت و فرهنگ، سالها و بلکه قرنها در یک جغرافیای محدود، به زیست مسالمتآمیز و بر پایه محبت خود ادامه دادهاند و در زمینههای مختلف اجتماعی و اقتصادی مراوده داشتهاند، اما دین، فرهنگ و آداب و رسوم خود را نیز محفوظ داشتهاند و همچنان بعد از گذشت قرنها چند گروه مستقل از هم محسوب میشوند.
از طرف دیگر، وجود روابط دوستانه برای تأثیرپذیری فرهنگی لازم هم نیست. جامعه بدون پشتوانههای غنی فکری و فرهنگی، حتی اگر در حال دشمنی و مبارزه با جامعه برخوردار از فرهنگ و تمدن غنی باشد، در موضع تأثیرپذیری قرار دارد. همچنان که در دوران معاصر بسیاری از ملتهای مسلمان، کشورهای قدرتمند غربی را دشمن میدانند و در عرصههای اقتصادی یا نظامی به مبارزه با آنها میپردازند، اما در میدان تفکر و فرهنگ از آن کشورهای غربی تأثیر میپذیرند و سبک زندگی آنها روز به روز به سبک زندگی غربی نزدیکتر میشود.
شرط تأثیرپذیری بین جمعیتهای انسانی عدم برخورداری از سطح یکسانی از غنای فکری و فرهنگی است.
علاوه بر مطالب فوق، در نظر گرفتن معنای محبّت برای ولایت با واقعیتهای تاریخی نیز همخوان نیست. چرا که اگر دوستی کردن با یهود و نصارا مطلقاً مذموم بود، به جای آن باید دشمنی با اهل کتاب مورد توصیه قرار میگرفت و اهل کتاب که در مدینۀ کوچک آن روزگار درون جامعه مسلمانان زندگی میکردند، باید از سرزمین مسلمانان رانده میشدند تا حداقلِّ دوستی هم بین آنان و مسلمانان واقع نشود.
حال آن که در زمان حیات رسول الله (صلی الله علیه و آله) و بعد از آن، بین مسلمانان و اهل کتاب روابط اجتماعی و اقتصادی برقرار بود. رسول الله (صلی الله علیه و آله) با محبت و احترام نسبت به اهل کتاب برخورد میکردند.[۱۹]اهل کتاب برای رسول الله (صلی الله علیه و آله) هدایا میآوردند و ایشان آن هدایا را میپذیرفتند. [۲۰]
رسول الله (صلی الله علیه و آله) و امام علی (علیه السلام) یهودیان را با عنوان “یا اخا الیهود” خطاب میکردند،[۲۱]مسلمانان را دعوت به رفتار نیک با اهل کتاب میکردند،[۲۲]با اهل کتاب مراودات مالی داشتند. [۲۳] یهودیان بسیاری به سبب اخلاق نیک امام علی (علیه السلام) مسلمان شدند؛ (فَكَمْ مِنْ يَهُودِيٍّ قَدْ أَسْلَمَ وَ كَانَ سَبَبُ إِسْلَامِهِ هُو).[۲۴]
این موارد نشان میدهد که اگر چه در زمانهایی بین مسلمانان و اهل کتاب درگیریهایی صورت گرفته است، اما در غیر آن زمانها بین این دو گروه روابط مسالمتآمیز و دوستانه وجود داشته است و هیچ منعی از سوی رسول الله(صلی الله علیه و آله) در ارتباط با مراودات اجتماعی و تجاری با اهل کتاب در دست نیست. ضمن آن که اگر معنای دوستی را برای ولایت در این سیاق بپذیریم، بسیاری از اعراب و حکومتها در کشورهای مسلمان در گذشته و در دوران معاصر آن را رعایت نکردند.[۲۵]امروزه برخی از حکومتهای مسلمان، یهودیان و مسیحیان را دوست خود گرفتهاند و شیعیان را دشمن خود میدانند.
در آخر توجه به این نکته خالی از فایده نیست که دوستی یک رابطه دو طرفه است. اگر مسلمانان با دوستی با اهل کتاب جزو ایشان شمرده شوند، باید این نتیجه را بگیریم که اهل کتاب نیز به دنبال این رابطه دوستانه جزو مسلمانان خواهند شد. اما با توجه به آیات این سیاق به نظر میرسد تولّای اهل کتاب تنها بر مسلمانان تأثیر خواهد گذاشت و بین اهل تولّا و ولیّ، یک رابطه دو سویۀ متقارن وجود ندارد و این اهل تولّا هستند که از ولیّ خود رنگ میپذیرند و در نهایت از او خواهند شد.
ولایت به معنای سرپرستی امور جامعه
در برخی آثار تفسیری، ولایت در این سیاق به سرپرستی امور جامعه معنا شده است. با توجه به این معنا ولیّ کسی است که براى اداره امور ديگرى قيام میكند و متولّی امور فردی و اجتماعی دیگران میشود و در آن امور تصرف میکند.[۲۶]
برخی از مفسران در تمام این سیاق ولیّ را به این معنا دانستهاند.[۲۷]بسیاری از مفسّران شیعه نیز فقط در آیه پنجاه و پنج، ولایت را به این معنا دانستهاند.[۲۸] بر اساس این معنا، آیات این سیاق مؤمنان را از این که یهود و نصارا را حاکم بر خویش قرار دهند، نهی میکند و در مقابل متولّی امور جامعۀ مسلمانان را خداوند، رسول الله (صلی الله علیه و آله) و مؤمنان توصیف شده در آیۀ ولایت معرفی میکند.
اگر چه میتوان این معنا را مناسب در برخی آیات این سیاق دانست، اما هرگز نمیتوان آن را در تمام آیات این سیاق به کار بست. به عنوان نمونه، خداوند در این سیاق بعد از نهی از ولیّ گرفتن یهود و نصارا میفرماید؛ (مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم) [۲۹]طبق این آیه، کسانی از مسلمانان که تحت ولایت اهل کتاب بروند، از ایشان خواهند شد.
علامه طباطبایی با توجه به این آیه، ولایت در این سیاق را امری میداند که سبب پیوستن اهل تولّی به ولیّ میشود تا جایی که هر دو يكى شوند.[۳۰]بنابراین واضح است که نمیتوان معنای سرپرستیِ امور جامعه را در این آیه صادق دانست. چرا که اگر گروهی از مسلمانان در جامعهای تحت حکومت سرپرستی اهل کتاب قرار بگیرند- مانند مسلمانانی که در کشورهای غربی زندگی میکنند- از ایشان نمیشوند.
دلیل دیگر مبنی بر اینکه ولایت در این سیاق نمیتواند به معنای سرپرستی امور جامعه باشد آن است که در صدر اسلام مسلمانان جامعه خود را تحت سرپرستی الله و رسولالله (صلی الله علیه و آله) میدانستند و به آن افتخار میکردند. اعراب چه قبل از اسلام و چه در سالهای آغازین اسلام، به سبب خوی تکبر خود حاضر نبودند تحت سرپرستی اهل کتاب بروند. اگر اَعراب میخواستند تحت سرپرستی یهود و نصارا بروند، در دههها و سدههای قبل از اسلام میرفتند.
از آنجا که اعراب در صدد به حکومت رساندن یهودیان و مسیحیان در جامعه خویش نبودند، مراد خداوند از عبارت (لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياء)[۳۱] را نمیتوان نهی از حاکم قرار دادن اهل کتاب دانست. چرا که اعراب هرگز در صدد این کار نبودند و در این صورت این نهی خداوند لغو خواهد بود.
از سوی دیگر، واقعیتهای تاریخی نیز نشان میدهد که در سالهای پایانی حیات رسول الله (صلی الله علیه و آله) که زمان نزول سوره مائده است، اهل کتاب به لحاظ توان اجتماعی، اقتصادی و نظامی نسبت به مسلمانان در موقعیت ضعف قرار داشتند و هرگز خود را به جایگاه حکومت بر جامعه مسلمانان نزدیک نمیدیدند. بلکه در آن سالها تمام اهل کتاب از قدرت و عظمت مسلمانان در گوشهاى قرار گرفته بودند. [۳۲]
در آن زمان یهود و نصارا به دنبال سرپرستی جامعه نبودند. بلکه به دنبال تفرقه افکنی و فتنهانگیزی بودند. کلام برخی از مؤمنان در آیه پنجاه و سه سوره مائده نیز حکایت از نقش اهل کتاب در پشت صحنه اتفاقات اجتماعی و پیمانهای نهانی میان ایشان و برخی از مسلمانان دارد؛ (أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُم). لذا نهی خداوند از ولیّ گرفتن ایشان نمیتواند ناظر به معنای سرپرستی جامعه باشد.
ولایت به معنای نصرت
ولایت به معنای نصرت، یکی دیگر از معانی مطرح شده برای ولایت در این سیاق است. [۳۳] ولايت به معناى نصرت، پيمانهاى همكارى يا سوگند بر يارى است که بين دو كشور و دو قبيله بر قرار مى شود كه هر يك از دو طرف، طرف ديگر را در هنگام حاجت و نياز يارى كند. [۳۴]بر اساس این پیمان، دو قبیله متعهد میشدند که در برابر دشمنان از یکدیگر دفاع کنند. مسأله «هم پيمانى» در ميان عرب در آن زمان رواج كامل داشت و از آن به «ولاء» تعبير ميشد.[۳۵]
بر اساس این معنا خداوند مؤمنان را از این که با یهود و نصارا همپیمان شوند تا به نصرت یکدیگر بپردازند و در برابر دشمن مدافع هم باشند، نهی میکند و در مقابل به ایشان امر میکند تا تنها به نصرت خداوند، رسول او و مؤمنان توصیف شده در آیه پنجاه و پنج بپردازند.
به کار بردن این معنا در تمام آیات این سیاق با اشکالاتی روبرو است. ولایت در این سیاق باید به گونهای معنا شود که باعث شود تا گروهی به گروه دیگر ملحق شود؛ (وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم).[۳۶] کاملاً روشن است که همپیمان شدن دو گروه برای نصرت و دفاع از یکدیگر باعث نمیشود تا دو گروه به هم بپیوندند و یک گروه شوند. علامه طباطبایی بعد از آن که این معنا را برای این سیاق “مبتذل” میخواند،[۳۷] مینویسد؛
«ولايت به معناى نصرت باعث نمى شده كه دو قبيله يكى شوند و از عادات و رسوم و عقايد مخصوص به خود چشم بپوشند و تابع ديگرى گردند. حال آنكه در اين آيه ولايت، امرى است كه عقد آن باعث پيوستن يكى به ديگرى است. چون مىفرمايد: هر كه از شما ولايت آنان را دارا باشد از ايشان خواهد بود.»[۳۸]
علاوه بر این علامه طباطبایی معتقد است، این معنا را نمیتوان در آیه پنجاه و پنج سوره مائده به کار برد. چرا که نمیتوان رسول الله (صلی الله علیه و آله) را یاور مؤمنان دانست و خداوند “در هيچ جاى قرآن رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) را ياور مؤمنان نخوانده است.” [۳۹] از سوی دیگر، اهل کتاب در سالهای پایانی حیات رسول الله ص، از لحاظ بنیه اجتماعی، اقتصادی و نظامی در موضع ضعف قرار داشتند. لذا هیچ انگیزهای برای اعراب وجود نداشت تا به دنبال بستن پیمان نصرت با اهل کتاب باشند.[۴۰]
معنای «ولیّ» و «تولّی» در سیاق آیه ولایت
پس از تنزیه معانی مطرح شده برای “ولایت” در سیاق آیه پنجاه و پنج سوره مائده، نوبت به تبیین معنای آن با در نظر گرفتن ویژگیهای مطرح در آیات این سیاق میرسد. “تنزیه معنا” شگردی است که با کنار زدن معانی نادرست، راه را برای دست یافتن به معنای صحیح واژه مورد نظر میگشاید. در این مسیر توجه به خصوصیات مطرح برای واژه مورد نظر در سیاق ضروری است.
نخستین خصوصیت معنای ولایت این است که بتوان آن را در تمام آیات این سیاق قرار داد به گونهای که معنایی منطقی و درست از آیات به دست آید. مترادف نبودن با معنای سایر واژههای به کار رفته در این سیاق ویژگی دوم معنای ولایت است. ویژگی دیگر این است که با واقعیتهای تاریخی همخوان باشد. یعنی اعراب در صدر اسلام در قبال اهل کتاب به آن مبادرت ورزیده باشند. چرا که در غیر این صورت نهی خداوند از تولّی اهل کتاب و وعده به جایگزین کردن قوم لغو مینماید.
اما مهمترین ویژگی معنای تولّی در این سیاق، که به نظر میرسد جملهای کلیدی برای فهم معنای ولایت در این سیاق باشد، جمله (مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم)[۴۱] است. مطابق این جمله، هر کدام از مسلمانان که نسبت به اهل کتاب تولّی داشته باشد، جزو ایشان خواهد شد.
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که «تولّی» فعلی است که با انجام آن، اهل تولّی – که پیش از آن گروهی جدا از ولیّ یا اولیاء خود هستند – در نهایت جزو اولیاء خویش قرار میگیرند.
علامه طباطبایی نیز در تفسیر گرانسنگ خود، برای تنزیه و توضیح معنای تولّی در این سیاق، بر این جمله از آیه پنجاه و یک سوره مائده بسیار تأکید دارند.[۴۲]وی معتقد است ولایت در این آیات امری است که باعث الحاق قومى به قوم ديگر است[۴۳] و سبب پیوستن اهل تولّی به ولیّ میشود تاجایی که هر دو يكى شوند.[۴۴]
بر این اساس “تولّی” در این سیاق به معنای حرکت و سلوک به سوی ولیّ، نزدیک شدن به ولیّ و در نهایت جزو ولیّ شدن است. ولیّ کسی است که افراد تحت ولایت خود را به سوی ارتفاعات یا اعماقی که در آن قرار گرفته است، سوق میدهد. به عبارت دیگر ولیّ راهبر یا قافله سالار اهل تولّی به سوی ارتفاعات یا اعماق است.
به نظر میرسد علاوه بر سیاق آیه ولایت، این معنا در برخی دیگر از فرازهای قرآن از جمله فراز موسوم به “آیة الکرسی” به کار رفته است. در این آیات خداوند خود را ولیّ مؤمنان میخواند؛ (اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا “………..”)[۴۵] جمله بعد از این عبارت هر چه باشد در جایگاه بیان رفتار خداوند با مؤمنان به عنوان ولیّ ایشان قرار دارد؛ (…….يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ)[۴۶] بنابراین خداوند صفت “ولیّ” را به خاطر این که مؤمنان را از ظلماتِ اعماق به سوی نورِ ارتفاعات حرکت میدهد، به خود نسبت داده است.
در همین آیه رفتار طاغوت به عنوان اولیاء کافران، سوق دادن ایشان از نور به سوی ظلمات اعماق معرفی شده است؛ (الَّذينَ کَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ). بنابراین ولیّ کسی است که اهل تولّای خود را از نقطهای به نقطۀ دیگر ارتفاع میدهد یا به عمق میکشاند.
خداوند در این سیاق یهود، نصارا[۴۷]و کفّار[۴۸]را به عنوان سه گروه از اولیاء منفی معرفی میکند و در مقابل سهگانۀ اولیاء مثبت را معرفی میکند؛ (إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا)[۴۹]خداوند در این سیاق مؤمنان را از این که پلکانِ به سوی اولیاء منفی را طی کنند، نهی میکند و در مقابل ایشان را دعوت میکند تا به سوی اولیاء مثبت حرکت کنند و پلکان به سوی ایشان را طی کنند. بر این اساس در سیاق آیه ولایت با دو نوع ولایت و دو نوع تلاش، تکاپو و طی کردن پلکان به سوی این ولیّها مواجه هستیم.
تولّای یهود و نصارا در میان اعراب
اما تولّای اهل کتاب در بین اعراب در چه زمینهای و چگونه شکل گرفت و چه رفتارهایی حاکی از آن بود؟ اعراب با توجه به خوی تکبّر خود و موقعیتهای اجتماعی که به تبع ثروت یا ارتباطات قبیلهای در جامعه ایجاد کرده بودند، هیچگاه به اهل کتاب اجازه نمیدادند که بر جامعه ایشان حکومت کنند. به گواه تاریخ در طول چند سده زیست اهل کتاب در کنار اعراب، اعراب هیچگاه ایشان را در مناسبات اجتماعی و حاکمیتی وارد نکردند.
اگر چه اعراب در موضوعات مربوط به حکومت در برابر اهل کتاب میایستادند و گاه این رویارویی به جنگهایی مانند جنگ خیبر ختم میشد، اما اهل کتاب را صاحب دانش و تفکّر قویتر میدانستند و به تبع در مقولات علمی و معرفتی چشم به دهان ایشان دوخته بودند. اعراب از اهل کتاب چهارچوبه تفکّر میگرفتند، در موضوعات گوناگون نظرات ایشان را جویا میشدند و اِعمال میکردند و در مقام عمل مطابق با سلایق و منویّات اهل کتاب عمل میکردند.
این فرهنگ اعراب از همان نخستین واقعه در تاریخ اسلام به وضوح دیده میشود؛ مطابق نقل، بعد از آن که رسول الله به سبب اولین تجربه وحی به التهاب میافتند، برای فهم این که چه ماجرایی واقع شده است و در قبال آن چه رفتاری باید داشت، از سوی اطرافیان نسخۀ رجوع به اهل کتاب تجویز میشود.[۵۰] در همان سالها قریش گروهی از نمایندگان خود را به یثرب فرستادند تا درباره نبوت رسول الله (صلی الله علیه و آله) از یهود سوالاتی بپرسند. [۵۱]
گزارشهای تاریخی نشان میدهد، رجوع به اهل کتاب جهت پرسش از صدق دعوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) منحصر به قریش نبوده و قبایل دیگر نیز به آن مبادرت میورزیدند.[۵۲]
مطابق نقل ابن اسحاق، اهالی یثرب بر اساس شنیدههای خود از یهود، دعوت رسول الله (صلی الله علیه و آله) به اسلام را پذیرفتند و به یكدیگر گفتند: بخدا قسم این همان پیامبری است كه یهود به آمدنش ما را وعده میداد، بیایید در ایمان بر آنها سبقت بگیریم.[۵۳]
گزارشهای دیگر حاکی است که برخی اصحاب در زمان حیات رسول الله (صلی الله علیه و آله) اقدام به فراگرفتن تورات از یهود کرده بودند.[۵۴] احادیث “تهوّک” نشان از آن دارد که بخش قابل توجهی از اصحاب تحت مرجعیت علمی و فکری اهل کتاب قرار داشتند. راه یافتن بزرگان یهود و نصارا با عنوان “قصّاصون” در جمع مسلمانان به منظور توضیح آیات قرآن در زمان حاکمان بعد از رسول الله ص، حکایت از تداوم این فرهنگ تا دوران بعد از رحلت رسول الله (صلی الله علیه و آله)دارد.
حجم قابل توجه اخبار برجا مانده از افرادی مانند کعب الاحبار نشان میدهد در بین تمام دانشمندان مسلمان آن روزگار، برای اعراب مهم بوده است که این گروه با توجه به دانش یهودی و نصرانی که از پیش داشتهاند، درباره آیات قرآن چه میگویند.
اعراب با چنین فرهنگی با رسول الله (صلی الله علیه و آله) مواجه شدند که مجموعهای عظیم از معارف الهی را بیان میکردند و از نزول وحی، ماجرای رسولان گذشته و کتابهای آسمانی پیشین سخن میگفتند. اعراب خود دانش و تفکّری برای سنجش این مطالب نداشتند.
اما در میان ایشان اهل کتاب با این موضوعات آشنا بودند. لذا با توجه به همان فرهنگ خود، در مواجهه با مطالب رسول الله (صلی الله علیه و آله) به اهل کتاب مراجعه میکردند. کلام وحی و سخنان رسول الله (صلی الله علیه و آله) را به ایشان عرضه میکردند و از ایشان درباره آن مطالب توضیح میخواستند. اهل کتاب نیز مطابق با منافع خود، آیات قرآن و کلام رسول الله (صلی الله علیه و آله) را برای اعراب معنا میکردند و به ایشان خطدهی میکردند.
درست پیش از آیات سیاق ولایت، خداوند این ارتباط بین اعراب و اهل کتاب به ویژه یهودیان را به روشنی به تصویر کشیده است. مطابق آیه چهل و یک این سوره، یهودیان تنها برای دروغ خواندن آیات قرآن و کلام رسول الله (صلی الله علیه و آله) به این سخنان گوش میدادند؛ (سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ). اگر چه امکان تغییر در واژهگان آیات قرآن از ایشان سلب شده بود، اما میکوشیدند تا معانی عظیم آیات قرآن را بی قدر و قیمت جلوه داده و از جایگاه خود منحرف کنند؛ (يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ).
دامنه تأثیرگذاری یهودیان تا آنجا گسترش یافت که دیدگاه خود را به اعرابی که در مسیر تولّای ایشان بودند، دیکته میکردند و کاملاً خطدهی فکری و فرهنگی ایشان را در دست داشتند؛ (إِنْ أُوتيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا) این عبارت نشان میدهد که اعراب به یهودیان رجوع میکردند و از ایشان میپرسیدند که در برابر رسول الله (صلی الله علیه و آله) چه رفتاری نشان دهند. یهودیان نیز برای اعراب مشخص میکردند که در نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله) چه چیزهایی را از ایشان بپذیرند و در مقابل کدام سخنان ایشان موضع بگیرند.
خداوند در بین تمام فرازهای قرآن این رفتار یهود را درست پیش از طرح مقوله ولایت ذکر میکند. این موضوع نشان میدهد که اهل کتاب بیش از هر مقولۀ دیگری به مقوله ولایت حساسیت ویژه نشان میدادند.
اهل کتاب در صدر اسلام بسیار کوشیدند تا مفهوم ولایت را از جایگاه صحیح خود منحرف سازند و آن را مفهومی ضعیف جلوه دهند و اعراب را از پذیرش آن به شدت پرهیز دهند. اعراب تحت تولّای ایشان نیز معانی تحریف و تنزّل داده شده را اخذ کرده و در گفتمان اعتقادی مسلمانان وارد کردند. این موضوع میطلبد تا در بحث معنای ولایت بسیار محتاطانه ورود کرد و برخورد با معانی تنزّل یافته و ضعیف را محتمل دانست.
چنین رفتاری که در یک کلام میتوان آن را یهودزدگی و نصارازدگی اعراب نامید که بر اثر ضعف شخصیّت و عمیق نبودنِ تفکّر و فرهنگ در میان اعراب شکل گرفته بود، باعث شد تا بر امّت مسلمان تنها پوستهای از اسلام باقی بماند و مسلمانان عملاً مانند یهود و نصارا اندیشه کنند، آیات قرآن و معارف ناب و نو اسلام را بر اساس فکر و نظر اهل کتاب تفسیر و تلقی کنند، به موضوعات پیرامون خود مطابق فرهنگ ایشان عکس العمل نشان دهند و بر اساس آموزههای اهل کتاب و مطابق با خوشآمد ایشان رفتار کنند. یعنی جز ظاهری از مسلمانی، عملاً از ایشان باشند؛ (مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم)[۵۵]خداوند در این سیاق از سوره مائده، این تکاپو و سلوک اعراب به سوی یهود و نصارا را “تولّا” مینامد و اهل کتاب را اولیاء اعراب میخواند و سرانجام این تولّا را ارتداد از دین معرفی میکند؛ (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه).[۵۶]
امروز نیز بعضی از جوامع مسلمان در قبال یهودیان و مسیحیان در کشورهای غربی چنین رفتاری دارند. در مسائل مختلف بین المللی و اجتماعی چشم به دهان ایشان دارند و برای نظرات ایشان اهمیت ویژهای قائل میشوند. در این جوامع ضعف فرهنگی و شخصیتی زمینهساز آن میشود که مسلمانان، یهودیان و مسیحیان را بالاتر از خود بدانند. در موضوعات مختلف جویای نظر و سلیقه آنها باشند و رفتارهای ایشان را تقلید کنند.
این همان رفتاری است که خداوند در ابتدا سیاق ولایت مسلمانان را از آن نهی میکند؛ (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياءَ)[۵۷]و به دنبال آن اولیاء حقیقی را معرفی میکند؛ (إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا)[۵۸]خداوند مسلمانان را دعوت میکند تا وابسته به این اولیاء باشند، دلداده ایشان باشند و از ایشان شخصیت بگیرند.
خوانش پیوسته سیاق آیه ولایت
بر اساس آنچه مطرح شد، میتوان خوانشی پیوسته از سیاق آیه ولایت ارائه کرد. خداوند در آیه پنجاه و یک مسلمانان را از این که یهود و نصارا را ولیّ خود قرار دهند، نهی میکند. یعنی از مسلمانان میخواهد تا چشم به اهل کتاب نداشته باشند و تفکّر و فرهنگ خود را از ایشان نگیرند.
چرا که با طی کردن پلکان به سوی اهل کتاب، در نهایت جزو ایشان شمرده میشوند؛ (مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ) بعد از آن در آیات بعد تبعات تولّای یهود و نصارا را ذکر میکند. در آیه پنجاه و یک قرار گرفتن در گروه ظالمان و بیبهره ماندن از هدایت خداوند؛ (إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ)، در آیه پنجاه و دو نگرانی از حوادث پیشرو؛(يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصيبَنا دائِرَة) و پشیمانی؛ (فَيُصْبِحُوا عَلي ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمين)، در آیه پنجاه و سه حبط اَعمال و خسران؛ (حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرينَ) و در آیه پنجاه و چهار ارتداد از دین؛ (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دينِه) از جمله تبعات تولّای یهود و نصارا دانسته شده است.
بعد از نهی از تولّای اولیاء باطل و بیان تبعات آن، اقتضای کلام معرفی اولیاء حق و تبعه تولّای ایشان است. این دو موضوع به ترتیب در دو آیه بعد توضیح داده شدهاند که نشان میدهد آیه ولایت کاملاً دقیق و حکیمانه در جایگاه خود درون سیاق قرار گرفته است. خداوند در آیه پنجاه و پنج اولیاء حق را معرفی میکند؛ (إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا) و در آیه پنجاه و شش نیز “حزب الله” شدن را مقصدی معرفی میکند که این اولیاء اهل تولّای خود را به سمت آن راهبری میکنند؛ (وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُون).
در این دو آیه مسلمانان دعوت شدهاند که جای آن که با تولّای یهود و نصارا پلکان به سوی عمق را طی کنند و به ولیِّ در اعماق نزدیک شوند، تنها چشم به خداوند، رسول الله (صلی الله علیه و آله) و “الَّذينَ آمَنُوا” داشته باشند. چهارچوبه تفکّر خود را فقط از ایشان بگیرند. پیوسته جویای نظرات ایشان باشند و به منویّات ایشان عمل کنند. پیوسته ارتفاع بگیرند و پلکان قرب به این اولیاء را طی کنند. سرانجام این سلوکِ به سمت ولیّ این است که اهل تولّا حزب الله خواهند شد که همواره غالب است. در آیات بعد نیز خداوند علاوه بر اهل کتاب، مؤمنان را از تولّای کفار نهی میکند [۵۹]و تبعات آن را گوشزد میکند. [مائده/58-63] بر این اساس ولایت در آیه پنجاه و پنج مائده و آیات پیرامون آن دارای یک معنا خواهد بود. معنایی که ضمن آن که پیوستگی آیات این سیاق را نشان میدهد همسو با تلقّی شیعیان از مفهوم ولایت است.
در نظر گرفتن چنین معنایی برای مفهوم ولایت در آیه ولایت، جایگاه “الَّذينَ آمَنُوا” را از سطح نازل دوست یا ناصر مؤمنان که مصادیق بسیاری میتواند داشته باشد و هر کس میتواند مدعی آن شود، ارتقا میدهد. بر اساس آنچه گفته شد، “الَّذينَ آمَنُوا” کسانی هستند که ولایتشان در تراز ولایت الله و رسول الله (صلی الله علیه و آله) است. به دلیل حصر در ابتدای آیه، بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله) از جانب خدا فقط این گروه ولیّ همه مؤمنان قرار داده شدهاند. یعنی باید در دوران بعد از رسول الله ص، تمامی مؤمنان را در ارتفاعات به سوی نور بالا ببرند و امت مسلمان را به حزب الله، گروهی که همواره غالب است، تبدیل کنند. امری که هنوز محقّق نشده است.
از سوی دیگر مطابق آیه پنجاه و شش، همه مؤمنان فقط باید اهل تولّای این گروه باشند. یعنی پیوسته چشم به ایشان داشته باشند. نوع بینش، تفکّر، دین و فرهنگ خود را فقط از ایشان بگیرند. همه مؤمنان باید سعی کنند عملاً به سمت این گروه حرکت کنند و پلکان قرب به ایشان را بالا روند.
بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله)، در بین تمام مؤمنان چه کسانی شایسته این جایگاه هستند؟ چه کسانی به خود اجازۀ ادعای چنین جایگاهی را دادهاند؟ و این ادّعا از جانب چه گروهی پذیرفتنی است؟ اساساً به غیر از شیعیان چه کسانی قائل به وجود چنین جایگاهی برای گروهی از انسانها هستند؟ و چه گروهی به غیر از اهل بیت (علیه السلام) چنین ادّعایی را مطرح کردهاند؟ به غیر از اهل بیت (علیه السلام) چه گزینه دیگری در پیش روی بشریت قرار دارد؟
این یهود بود که مفهوم ولایت را از جایگاه خود خارج ساخت و آن را تخفیف و تنزل داد؛ (يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه)[۶۰] و مسلمانان تحت تولّای ایشان نیز آن معنا را از یهود گرفتند و در تفکّر و فرهنگ خود وارد کردند و به دنبال آن دیگران هم از داعیهداران ولایت شدند.
مسلمانان در سقیفه هنوز جملات رسول الله (صلی الله علیه و آله) درباره ولایت امام علی (علیه السلام) را در غدیر – که حدود صد روز پیش از آن بود- در یاد داشتند. اما معنای ولایت را به دوست داشتن تحریف کرده بودند.
لذا تعارضی میان فرمایش رسول الله (صلی الله علیه و آله) و اقدام خود نمیدیدند. این فرهنگ را میتوان در میان برخی طوائف اهل سنت و مسلمانان شمال آفریقا نیز جست. این گروه از مسلمانان به شدت محب اهل بیت (علیه السلام) هستند و احادیث فراوانی در ولایت ایشان روایت میکنند. اما ولایت را در تمام این احادیث به معنای دوستی اهل بیت (علیه السلام) میگیرند.
این معنا ضرورت بازبینی و بازتعریف بعضی رفتارها را معلوم میسازد. چرا که خداوند در همان سیاقی که دوستی را با واژه “حبّ” بیان میکند، مؤمنان را به “تولّا”ی اهل بیت (علیه السلام) دعوت میکند و نه حبّ. یعنی خداوند رفتاری علاوه بر حبّ را در قبال ایشان طلب کرده است. بنابراین صرف محبّت داشتن نسبت به این بزرگواران و انجام رفتارهایی بر اساس این محبّت یا صرف قبول داشتن ایشان به عنوان ولیّ کافی نیست.
بلکه باید به سوی ایشان “تولّا” داشت. یعنی ابتدائاً شناخت صحیح و دقیق نسبت به مسیر به سوی این اولیاء را کسب کرد و سپس پلکانِ به سوی ایشان را طی نمود. مسلّماً هر پله از این پلکان معارف، صفات و رفتارهای مخصوص به خود را طلب میکند که شناخت و پیادهسازی آنها در جامعه ضروری مینماید.
نتیجهگیری
مفسّران برای ولایت در سیاق آیه پنجاه و پنج سوره مائده، سه معنای دوستی، نصرت و سرپرستی امور جامعه را مطرح کردهاند. قرائن موجود در این سیاق نشان میدهد هیچکدام از این سه معنا نمیتواند در تمام آیات این سیاق قرار گیرد و در مجموع معنایی منطقی و منسجم و همخوان با واقعیتهای مسلّم تاریخی از آن به دست دهد.
در نظر گرفتن قرائن موجود در سیاق آیه ولایت روشن میسازد که در این سیاق، تولّی به معنای طی کردن پلکان به سوی ولیّ و در نهایت جزو ولیّ شدن است. ولیّ نیز کسی است که افراد تحت ولایت خود را به سوی ارتفاعات یا اعماقی که در آن قرار گرفته است، راهبری میکند.
اعراب اهل کتاب را صاحب دانش و تفکّر قویتر میدانستند و به تبع در مقولات علمی و معرفتی چشم به دهان ایشان دوخته بودند و از اهل کتاب چهارچوبه تفکّر میگرفتند. خداوند در این سیاق از سوره مائده، این تکاپو و سلوک اعراب به سوی یهود و نصارا را “تولّی” مینامد و اهل کتاب را اولیاء اعراب میخواند.
در مقابل از مسلمانان میخواهد تا تنها چشم به او، رسول الله (صلی الله علیه و آله) و برخی مؤمنان داشته باشند. پیوسته جویای نظرات ایشان باشند و به منویّات ایشان عمل کنند.
مؤمنان مطرح در آیه ولایت کسانی هستند که باید در دوران بعد از رسول الله ، تمامی مؤمنان را در ارتفاعات به سوی نور بالا ببرند و امت مسلمان را به جایگاه حزب الله، گروهی که همواره غالب است، راهبری کنند. از سوی دیگر همه مؤمنان باید بینش، تفکّر و دین خود را فقط از ایشان بگیرند و پلکان قرب به ایشان را بالا روند. جزء اهل بیت (علیه السلام) گزینه دیگری به عنوان مصداق این گروه شناخته شده نیست.
این معنا ضرورت بازبینی و بازتعریف بعضی رفتارها را روشن میسازد. چرا که خداوند در قبال اولیاء حق، تولّا را به عنوان رفتاری علاوه بر حبّ طلب کرده است. لذا صرف محبّت داشتن نسبت به این بزرگواران و انجام رفتارهایی بر اساس این محبّت کافی نیست و ضروری است تا جامعه عملاً پلکانِ به سوی این اولیاء را طی کند.
منبع
پژوهش های قرآن و حدیث پاییز و زمستان ۱۳۹۸، سال پنجاه و دوم - شماره ۲، (۱۹ صفحه - از ۲۰۳ تا ۲۲۱ ).
پانویس
- ↑ فرهاد احمدی آشتیانی.
- ↑ نکـ :۳۲، ج۱،ص۲۸۸؛۲۰، ص۱۲۴؛ ۲۶،ص۵۹] و اهل سنت نکـ :۲۴،ج۶، ص۱۸۶؛ ۵،ج۳،ص۱۲۶؛ ۱۷،ج۲،ص۲۹۳.
- ↑ نکـ :۲۳،ج۳،ص۳۲۷؛ ۲۲،ج۶،ص۸.
- ↑ نکـ :۸،ج۳،ص۳۳۳؛ ۲۸،ج۱۲،ص۳۸۲؛ ۱۶،ج۱،ص۴۷۴.
- ↑ نکـ :۲۸،ج۱۲،ص۳۸۲.
- ↑ نکـ :۲۸،ج۱۲،ص۳۸۳-۳۸۷.
- ↑ نکـ :۲۸،ج ۱۲،ص۳۸۰.
- ↑ نکـ :۲۲،ج۶،ص۳-۱۹.
- ↑ نکـ :۲۳،ج۳،ص۳۷۲؛ ۳۵،ج۲،ص۴۰۸؛ ۱۸،ص۱۱۷.
- ↑ نکـ :۳۳،ج۲،ص۹۱-۹۳؛ ۳۸،ج۴،ص۴۲۴-۴۳۲؛ ۲۹،ج۳، ص۹۳-۹۶.
- ↑ نکـ :۳۰،ص۶۶-۸۷.
- ↑ نکـ :۲۲،ج۵،ص۶۰۲.
- ↑ نکـ :۲۲،ج۶،ص۵-۶.
- ↑ نکـ :۱۰،ص ۲۸-۲۹.
- ↑ نکـ :۸،ج۳،ص۳۲۴؛ ۷،ج۴،ص۳۳۰.
- ↑ نکـ :۲۳،ج۳،ص۳۱۹؛ ۲۲،ج۶،ص۵؛ ۱۸،ص ۱۱۷.
- ↑ نکـ :۲۸،ج۱۳،ص۳۸۲.
- ↑ ۳۸،ج۴،ص۴۲۳.
- ↑ نکـ :۱۴،ص۴۴.
- ↑ نکـ :۳۴،ج۵۰،ص۱۰۷؛ ۱۲،ج۱۷،ص۲۹۲.
- ↑ نکـ :۱۹،ج۲،ص۳۶۵؛ ۱۱،ج۱،ص۲۹۷.
- ↑ نکـ :کلینی، ۱۴۰۷: ۳/۵۴۰.
- ↑ نکـ :۱۳،ص ۹۱؛ ۱۵،ج۲،ص۵۳۷.
- ↑ ۳۷،ص۱۵۶.
- ↑ نکـ :۲۹،ج۳،ص۸۷.
- ↑ نکـ :۳۶،ج۷،ص۱۲۵.
- ↑ نکـ :۳۶،ج۷،ص۱۱۱؛ ۳۵،ج۲،ص۴۰۴.
- ↑ نکـ :۲۷،ج۳،ص۵۵۹؛ ۲۳،ج۳،ص۳۲۷؛ ۳۹،ج۳،ص۸۲.
- ↑ مائده/۵۱.
- ↑ ۲۲،ج۶،ص۵.
- ↑ مائده/۵۱.
- ↑ نکـ :۲۲،ج۶،ص۶۱.
- ↑ نکـ :۸،ج۳،ص۳۲۴؛ ۱۶،ج۱،ص۴۷۴؛ ۲۵،ج۴،ص۱۸۹.
- ↑ ۲۲،ج۵،ص۶۰۵.
- ↑ ۳۸،ج۴،ص۴۱۰.
- ↑ مائده/۵۱.
- ↑ نکـ :۲۲،ج۵،ص۶۱۰.
- ↑ ۲۲،ج۶،ص۵.
- ↑ ۲۲،ج۶،ص۶.
- ↑ نکـ :۲۲،ج۶،ص۶۱.
- ↑ مائده/۵۱.
- ↑ رک: ۲۲،ج۵،ص۶۱۰-۶۰۸ ؛ ۲۲،ج۶،ص۶-۵.
- ↑ نکـ :۲۲،ج۵،ص۶۰۹.
- ↑ نکـ :۲۲،ج۶،ص۵.
- ↑ بقره/۲۵۷.
- ↑ بقره/۲۵۷.
- ↑ مائده/۵۱.
- ↑ مائده/۵۷.
- ↑ مائده/۵۵.
- ↑ نکـ :۲۴،ج۳۰،ص۱۶۱.
- ↑ ۴۱،ج۱،ص۱۵۳.
- ↑ نکـ :۴،ج۳،ص۱۷۷.
- ↑ ۲،ج۲،ص۲۹۲.
- ↑ نکـ :۱۷،ج۵،ص۱۴۸.
- ↑ مائده/۵۱.
- ↑ مائده/۵۴.
- ↑ مائده/۵۱.
- ↑ مائده/۵۵.
- ↑ مائده/۵۷.
- ↑ مائده/۴۱.
منابع
[۱]. قرآن کریم
[۲]. ابن اسحاق، محمد(۱۳۸۳ق)، سیره ابن هشام، قاهره، مكتبة محمد علی صبیح و اولاده.
[۳]. ابن فارس، أحمد بن فارس(۱۴۰۴ق)، معجم مقاييس اللغة، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
[۴]. ابن كثیر، اسماعیل بن عمرو(۱۴۰۸ق)، البدایة و النهایة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
[۵]. ــــــــــــــــــــــ (۱۴۱۹ق)، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الكتب العلمية.
[۶]. ابن منظور، محمد بن مكرم (۱۴۱۴ق)، لسان العرب، بيروت، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع.
[۷]. اندلسى، ابوحيان محمد بن يوسف (۱۴۲۰ ق)، البحر المحيط فى التفسير، بیروت، دار الفکر.
[۸]. آلوسى، سيد محمود (۱۴۱۵ ق)، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه.
[۹]. برقى، احمد بن محمد بن خالد (۱۳۷۱ ق)، المحاسن، قم، دار الكتب الإسلامية.
[۱۰]. جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۳ش)، ولایت علوی، قم، اسراء.
[۱۱]. حر عاملى، محمد بن حسن (۱۴۲۵ ق)، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بيروت، اعلمى.
[۱۲]. ــــــــــــــــــــــ (۱۴۰۹ ق)، وسائل الشيعة، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام.
[۱۳]. حميرى، عبد الله بن جعفر (۱۴۱۳ ق)، قرب الإسناد، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام.
[۱۴]. خصيبى، حسين بن حمدان (۱۴۱۹ ق)، الهداية الكبرى، بيروت، البلاغ.
[۱۵]. راوندى، قطب الدين سعيد بن هبة الله (۱۴۰۹ ق)، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدى علیه السلام.
[۱۶]. زحيلى، وهبة بن مصطفى (۱۴۲۲ق)، تفسير الوسيط، دمشق، دار الفكر.
[۱۷]. سيوطى، جلال الدين (۱۴۰۴ق)، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم، كتابخانه آية الله مرعشى.
[۱۸]. صادقى تهرانى، محمد (۱۴۱۹ق)، البلاغ فى تفسير القرآن بالقرآن، قم، ناشر: مؤلف.
[۱۹]. صدوق، محمد بن على (۱۳۶۲ش)، الخصال، قم، جامعه مدرسين.
[۲۰]. ـــــــــــــــــــــ (۱۳۷۶ش)، الأمالي، تهران، كتابچى.
[۲۱]. ــــــــــــــــــــــ (۱۳۷۸ق)، عيون أخبار الرضا، تهران، نشر جهان.
[۲۲]. طباطبايى، محمد حسين (۱۴۱۷ ق)، الميزان فى تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين.
[۲۳]. طبرسى، فضل بن حسن (۱۳۷۲ ش)، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو.
[۲۴]. طبرى، محمد بن جرير (۱۴۱۲ق)، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفه.
[۲۵]. طنطاوی، سید محمد (۱۹۹۷م)، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، قاهره، نهضت مصر.
[۲۶]. طوسى، محمد بن الحسن (۱۴۱۴ق)، الأمالي، قم، دار الثقافة.
[۲۷]. ــــــــــــــــــــــ (بیتا)، التبيان فى تفسير القرآن، بیروت، دار احياء التراث العربى.
[۲۸]. فخر رازی، محمد بن عمر (۱۴۲۰ ق)، مفاتيح الغيب، بیروت، دار احياء التراث العربى.
[۲۹]. قرشى، سيد على اكبر (۱۳۷۷ش)، تفسير احسن الحديث، تهران، بنياد بعثت.
[۳۰]. کلباسی اصفهانی، فهیمه و میر سعید، مصطفی (۱۳۹۴) روششناسی علامه طباطبایی در بهرهگیری از سیاق در المیزان، مطالعات روششناسی دینی، سال دوم، شماره دوم، پاییز و زمستان، صص ۶۶-۸۷
[۳۱]. كشى، محمد بن عمر (۱۳۶۳ ش)، اختيار معرفة الرجال، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام.
[۳۲].كلينى، محمد بن يعقوب (۱۴۰۷ ق)، الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية.
[۳۳]. گنابادى، سلطان محمد (۱۴۰۸ق)، بيان السعادة فى مقامات العبادة، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
[۳۴]. مجلسى، محمد باقر (۱۴۰۳ ق)، بحار الأنوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
[۳۵]. مدرسى، محمد تقى (۱۴۱۹ق)، من هدى القرآن، تهران، دار محبى الحسين.
[۳۶]. مصطفوى، حسن (۱۳۸۰ش)، تفسير روشن، تهران، مركز نشر كتاب.
[۳۷]. مفيد، محمد بن محمد (۱۴۱۳ ق)، الإختصاص، قم، الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد.
[۳۸]. مکارم شيرازى، ناصر (۱۳۷۴ ش)، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
[۳۹]. مغنيه، محمد جواد (۱۴۲۴ق)، تفسير الكاشف، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
[۴۰]. منتجب الدين، علي بن عبيد الله الرازی (۱۴۰۸ق)، الأربعون حديثا، قم، مدرسة الإمام المهدى علیه السلام.
[۴۱]. واقدی، محمد بن سعد (۱۳۷۴ش)، طبقات، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه.العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه.