جریان های ضد غدیر

شيطان در غدير

حضور ابليس و يارانش در غدير و وحشت آنان از اين راه نجات بشريت، وقايعى را رقم زد كه ائمه ‏عليهم السلام از آنها چنين خبر داده‏ اند:

۱ . امام باقرعليه السلام فرمودند:

ابليس چهار مرتبه فرياد بلند كشيده است:

روزى كه مورد لعن خداوند قرار گرفت، روزى كه از آسمان‏ها به زمين فرستاده شد، روزى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مبعوث شد، روز غدير خم (كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام منصوب شد).[۱]

۲ . امام باقرعليه السلام فرمودند:

هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله دست اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را گرفتند و فرمودند:

«مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ»، ابليس و بزرگان گروهش حاضر بودند.

شياطين به او گفتند: به ما چنين نگفته بودى!

بلكه خبر داده بودى كه هرگاه پيامبر از دنيا برود اصحاب او متفرق مى‏ شوند!

اين طور كه او صحبت كرد برنامه مستحكمى را پيش بينى كرد كه هر كدام از جانشينانش از دنيا برود ديگرى به جاى او مى‏ نشيند!

ابليس در پاسخ گفت: «اصحاب او به من وعده داده ‏اند كه به هيچيک از گفته‏ هايش اقرار نكنند، و آنان هرگز اين پيمان خود را نمى‏ شكنند»![۲]

۳ . امام باقرعليه السلام فرمودند:

هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير دست اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را گرفتند، ابليس بين گروهش فريادى كشيد و همه شياطين نزد او گرد آمدند. ابليس گفت: «اين پيامبر كارى كرد كه اگر به نتيجه برسد هرگز معصيت خداوند انجام نخواهد گرفت».

سپس گفت: «شما مى‏ دانيد كه من قبلاً گمراه كننده آدم بوده ‏ام»!؟

گفتند: آرى.

ابليس گفت: «آدم عهد و پيمان را شكست ولى به خداوند كافر نشد؛ ولى اينان عهد و پيمان را شكستند و به پيامبر كافر شدند»!!

هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفتند و مردم غير على‏ عليه السلام را براى خلافت بپا داشتند، ابليس تاج پادشاهى بر سر گذاشت و شياطينش را جمع كرد و به آنان گفت:

«شادى كنيد، چرا كه تا امام (معصوم) قيام نكند خداوند اطاعت نمى ‏شود».[۳]

۴ . امام صادق‏ عليه السلام فرمودند:

هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله سخنانشان را در غدير فرمودند و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را براى مردم منصوب كردند، ابليس فريادى كشيد كه بزرگانِ گروهش نزد او جمع شدند و گفتند:

اى بزرگِ ما، اين چه فريادى بود؟!

ابليس گفت: واى بر شما! امروز مانند روز عيسى است! به خدا قسم، مردم را در اين باره گمراه خواهم كرد.

سپس ابليس گفت: «خداوندا، به عزت و جلالت قسم، گروه ‏هاى هدايت يافته را هم به بقيه ملحق خواهم كرد»!

بار ديگر ابليس فريادى كشيد و گفت:

«واى بر من از اصحاب علی(كه نمى ‏توانم بر آنها تسلط داشته باشم)! ولى خداوندا، قسم به عزّت و جلالت، گناهان را براى آنان (يعنى شيعيان على ‏عليه السلام) زيبا جلوه خواهم داد تا با ارتكاب آن ايشان را به درگاه تو مبغوض نمايم».[۴]

۵ . شيطان در روز غدير به صورت پيرمردى نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و گفت:

«اى محمد، چقدر كم ‏اند آنان كه واقعاً طبق گفته‏ هايت با تو بيعت مى ‏كنند»![۵]

گفته ‏هاى منافقين در غدير

بعضى از كلماتى كه منافقين از شدت غيظ و حسد بر زبان رانده ‏اند مربوط به هنگامى است كه حضرت مشغول خطبه بودند؛ به خصوص آن زمان كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را بلند كرده به مردم معرفى مى‏ كردند، و بعضى ديگر بعد از پايان مراسم است كه گرد يكديگر جمع شده بودند و با هم رازِ دل مى‏ گفتند.

ذيلاً به تفصيل اين موارد مى ‏پردازيم:

۱. روز هفدهم ذى الحجة -  قبل از غدير -  منافقين عده ‏اى را اغفال كردند و از حضرت اجازه خواستند كه از كاروان جدا شوند و از شركت در مراسم معاف باشند تا زودتر به خانه ‏هايشان برسند!!

منظور از اين حركت زمينه سازى براى ادعاى عدم حضورشان در غدير بود تا بتوانند نتايج بعدى را بگيرند، به خصوص آنكه سخنگوى اين گروه ابوبكر بود!

پيامبرصلى الله عليه وآله با آنان برخورد شديدى كردند و اجازه ندادند.[۶]

۲. هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را در روز غدير منصوب مى ‏فرمودند، مقابلِ حضرت هفت نفر از منافقين نشسته بودند كه عبارت بودند از: ابوبكر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى ‏وقاص، ابوعبيدة بن جراح، سالم مولى ابى‏ حذيفة و مغيرة بن شعبة.

از ميان اين ها عمر گفت: «او را نمى ‏بينيد كه چشمانش مانند مجانين در گردش است؟!

اكنون مى‏ گويد: خدايم چنين گفته است»![۷]

۳. هنگامى كه جريان غدير واقع شد منافقين گفتند: «حيله ما باطل شد».

وقتى مردم متفرق شدند آنان نزد يكديگر جمع شده بودند و از آنچه واقع شده بود تأسف مى ‏خوردند.

در اين هنگام سوسمارى از كنار ايشان عبور كرد.

آنان به يكديگر گفتند: «اى كاش محمد اين سوسمار را امامِ ما قرار مى ‏داد»!

خبر به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد و آنان را احضار كردند و فرمودند: «جبرئيل برايم خبر آورده كه روز قيامت قومى را مى ‏آورند كه امام آنان سوسمار است! مواظب باشيد كه شما نباشيد»!![۸]

۴. وسوسه اندازى در قلوب مردم يكى از توطئه‏ هاى منافقين بود. كه ميان تجمعات مردم براى سست سازى اعتقاد آنان مى‏ گفتند:

«از اينكه قريش را در مقابل پسر ابوطالب و فرزندانش ذليل كند هيچ كوتاهى نمى ‏كند»!

گروهى ديگر گفتند: «محمد هر از چند گاه ما را به امرى جديد دعوت مى ‏كند، و  اكنون درباره اهل بيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد».

عده ‏اى ديگر گفتند: «تا كى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مى ‏كند»؟![۹]

۵. شبهه اندازى منافقين در معناى ولايت دومين شيوه تخريب آنان بود.

آنان اظهار مى‏ كردند كه هنوز نفهميده‏ اند منظور پيامبرصلى الله عليه وآله از مراسم مفصل غدير چيست.

پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ آنان فرمودند: به آنان بگوييد: «على بعد از من صاحب اختيار مؤمنين و دلسوزترين مردم براى امت من است».[۱۰]

۶. تشكيک منافقين در نسبت غدير به امر الهى سومين روش در شبهه اندازى درباره غدير بود؛

كه با نزول آيات ۵۲  -  ۴۳ سوره حاقه پاسخ آنان داده شد كه مى ‏فرمايد:

Ra bracket.png تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿٤٤﴾لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿٤٥﴾ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿٤٦﴾ La bracket.png: «آن نازل شده از طرف پروردگار جهان است. اگر گفته ‏هايى به ما افترا زده شود ما دست راست او را مى‏ گيريم و سپس رگ گردن او را قطع مى‏ كنيم...».[۱۱]

۷. پيشنهاد منافقين درباره جايگزينى فردى به جاى على ‏عليه السلام

چهارمين روشى بود كه منافقين براى شبهه اندازى در پيش گرفتند.

آنان نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و با گستاخى تمام اين درخواست را مطرح كردند.

سخنگوى آنان معاذ بن جبل يكى از امضا كنندگان صحيفه بود. جالب‏تر اينكه ابوبكر و عمر را به عنوان كسى كه جايگزين على‏ عليه السلام شود نام بردند!

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: «من اين كار را با رأى خود انجام نداده ‏ام كه درباره آن اختيارى داشته باشم. اين خداوند است كه به من دستور داده و آن را بر من واجب كرده است».[۱۲]

۸. پيشنهاد مشاركت در خلافت از سوى منافقين

پنجمين توطئه منافقين بود كه گفتند: «اگر از ترس مخالفت با پروردگارت نمى ‏توانى ديگرى را جايگزين على‏ عليه السلام نمايى، پس مردى از قريش را با او در خلافت شريک نما تا مردم با حضور او آرام گيرند و اين كار شما به نتيجه برسد و مردم با شما مخالفت نكنند» و نام ابوبكر و عمر را ذكر كردند.

پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ آنان فرمودند كه اين يک امر الهى است و من اختيارى در آن ندارم.[۱۳]

عمليات منافقين در غدير

۱ . صحيفه ملعونه اول در حجة الوداع نقطه آغاز توطئه بر عليه غدير بود، كه در پى خبر دادن عايشه و حفصه به پدرانشان درباره تصميم پيامبرصلى الله عليه وآله براى اعلان ولايت اتفاق افتاد.

ابتدا ابوبكر و عمر در يک تصميم اساسى با هم پيمان بستند كه «اگر محمد از دنيا رفت يا كشته شد نگذاريم خلافت و جانشينى او در اهل بيتش مستقر شود».

ابوعبيده جراح و معاذ بن جبل و سالم نيز در اين تصميم با آنها هم پيمان شدند، و اولين قرارداد و معاهده بر ضد غدير را كنار كعبه بين خود امضا كردند، و آن را داخل كعبه زير خاک پنهان نمودند كه همان «صحيفه ملعونه اول» است.

معاذ گفت: «شما مسئله را از جهت قريش حل كنيد. من درباره انصار مشكل را حل خواهم كرد»!

از آنجا كه «سعد بن عباده» رئيس كل انصار بود و او كسى نبود كه با ابوبكر و عمر هم پيمان شود، لذا معاذ بن جبل سراغ بشير بن سعيد و اسيد بن حضير كه هر كدام بر نيمى از انصار يعنى دو طايفه «اوس» و«خزرج» نفوذ و حكومت داشتند آمد و آن دو را با خود بر سر غصب خلافت هم پيمان نمود.[۱۴]

۲ . ماجراى سنگ آسمانى بر سر «حارث فهرى» نشانه پشتيبانى الهى از غدير و ولايت بود، كه در آخرين ساعات روز سوم مراسم غدير اتفاق افتاد.

حارث به تحريک ساير منافقين با دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و گفت:

آيا اينكه درباره على گفتى:«مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىّ مَولاه...» از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟

حضرت در جواب فرمودند: «خداوند به من وحى كرده و واسطه بين من و خدا جبرئيل است و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى ‏كنم».

حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مى ‏گويد حق و از جانب توست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست».[۱۵]

خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و همانجا او را هلاک كرد؛ و آیهRa bracket.png سَألَ سائلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ La bracket.png [۱۶]درباره او نازل شد.[۱۷]

۳ . نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله در بازگشت از حجة الوداع آخرين تير منافقين بر ضد غدير بود.

پنج نفر اصحاب صحيفه ملعونه با نُه نفر ديگر، نقشه دقيقى براى قتل حضرت در راه بازگشت از مكه به مدينه كشيدند. آنان تصميم گرفتند در محل از پيش تعيين شده‏ اى در قله كوه «هَرْشى» كمين كنند، و با توجه به اينكه اكثر مردم كوه را دور مى‏ زدند و به سربالايى نمى ‏آمدند، همين كه شتر پيامبرصلى الله عليه وآله سر بالايى كوه را پيمود و در سرازيرى قرار گرفت، سنگ‏هاى بزرگى را به طرف آن رها كنند تا بِرَمَد و حضرت را بر زمين زند، و  آنان با استفاده از تاريكى شب به پيامبرصلى الله عليه وآله حمله كنند و حضرت را بكشند و در نتيجه قتل آن حضرت به طور يقينى انجام گيرد.

خداوند تعالى پيامبرش را از اين توطئه آگاه ساخت و وعده حفظ او را داد. منافقين در گروه چهارده نفرى پيشاپيش قافله رفتند و در محل موعود - كه پايان سربالايى قُلّه هَرشى و آغاز سراشيبى كوه بود  -  در ظلمت شب حاضر شدند و شترهاى خود را در كنارى خوابانيدند. سپس پشت صخره‏ ها هفت نفر در سمت راست جاده و هفت نفر در سمت چپ به كمين نشستند. اين در حالى بود كه ظرف‏ هايى را پر از شن كرده بودند تا براى رماندن شتر آنها را از پشت سر در سراشيبى كوه رها كنند.

همين كه شترِ پيامبرصلى الله عليه وآله به قله كوه رسيد و خواست راه را به سمت پايين در پيش گيرد، منافقين سنگ‏هاى بزرگ و ظرف ‏هاى پر از شن را رها كردند. سنگ‏ها به طرف شترِ حضرت به حركت در آمد و نزديک بود به شتر اصابت كند و آن را بِرَمانَد.

پيامبرصلى الله عليه وآله با يک اشاره به شتر فرمان توقف دادند. اين در حالى بود كه حذيفه و عمار، يكى افسار شتر حضرت را در دست داشت و ديگرى از پشت سر شتر را راهنمايى مى‏ كرد. با توقف شتر سنگ ‏ها رد شده به سمت پايين كوه رفتند و حضرت سالم ماندند.

منافقين كه از اجراى دقيق نقشه مطمئن بودند از كمينگاه‏ ها بيرون آمدند و با شمشيرهاى كشيده به حضرت حمله كردند تا كار را تمام كنند. در اين حال عمار و حذيفه شمشيرها را كشيدند و با آنان درگير شدند، تا بالأخره همه را فرارى دادند.

منافقين در پشت سنگ ‏ها مخفى شدند. با اشاره پيامبرصلى الله عليه وآله نورى تابيد و حذيفه و عمار چهره ‏هاى چهارده نفر را ديدند كه عبارت بودند از:

ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابى ‏وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبيدة بن جراح، ابوموسى اشعرى، ابوهريره، مغيرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولى ابى‏ حذيفه.

پيامبرصلى الله عليه وآله مأمور بودند با آنان درگير نشوند، زيرا در آن شرايط حساس فتنه ‏اى بپا مى ‏شد و زحمات گذشته در معرض خطر قرار مى‏ گرفت. فردا صبح كه نماز جماعت برپا شد همين چهارده نفر در صف‏ هاى اول جماعت ديده شدند و حضرت با اشاره به آنان فرمودند:

«چه  شده است گروهى را كه در كعبه هم قسم شده ‏اند، كه اگر محمد از دنيا رفت يا كشته شد هرگز نگذارند خلافت به اهل بيتش برسد»!! ؟

پس از خنثى شدن نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله باز هم منافقين آرام ننشستند و اين بار نقشه ‏اى براى قتل على‏ عليه السلام قبل از رسيدن به مدينه طراحى كردند و پيمان نامه هم نوشتند.

اما خداوند به پيامبرش خبر داد و قبل از هر اقدامى حضرت آنان را احضار كرد. آنگاه على رغم انكارشان پيمان نامه را از ايشان گرفت و با افشاگرى مانع هر اقدامى از سوى آنان شد.[۱۸]

۴ . صحيفه ملعونه دوم اساسنامه غصب خلافت بود كه در مدينه نوشته شد.

منافقين پس از بازگشت از حجة الوداع، در محرم سال يازدهم جلسه مهم ديگرى تشكيل دادند، كه در آن سى و چهار نفر از بزرگانشان شركت داشتند.

در اين مجلس اساسنامه نقشه‏ هاى آينده را تنظيم كردند و همه افراد آن را امضا كردند. امضا كنندگان عبارت بودند از چهارده نفر عاملين نقشه قتل حضرت در كوه هرشى، بيست نفر ديگر از رؤساى قبايل و افرادى بودند كه هر يک گروه ‏هايى از مردم را با خود همراه داشتند. از جمله آنان ابوسفيان، عكرمه پسر ابوجهل، سعيد بن عاص، خالد بن وليد، بشير بن سعيد، سُهيل بن عَمرو، ابوالاعور اسلمى، صهيب بن سنان و حكيم بن حزام بودند.

نويسنده طومار سعيد بن عاص، و محل اجتماع و نوشتن آن خانه ابوبكر بود. پس از امضاى طومار آن را به ابوعبيده جراح به عنوان امينِ خود سپردند تا آن را به مكه ببرد و كنار صحيفه اول در كعبه دفن كند.

پيامبرصلى الله عليه وآله پس از نماز صبح اشاره به اين اقدام منافقين كرده فرمودند:

«عده ‏اى از اين امت پيمان نامه ‏اى نوشته ‏اند كه شبيه معاهده زمان جاهليت بر ضد ماست كه در كعبه آويخته بودند. ولى من مأمورم آن را افشا نكنم»![۱۹]

منبع

غدیر؛ کلاس فوری، تألیف: محمد باقر انصاری.

پانویس

  1. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱ .
  2. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۸  ۱۲۰ . عوالم العلوم : ج ۳/۱۵ ص ۱۳۵ ۱۲۵ .
  3. روضه كافى: ص ۳۴۴ ح ۵۴۲ .
  4. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۵ ۱۶۴ .
  5. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۵ . عوالم العلوم : ج ۳/۱۵ ص ۳۰۳ .
  6. مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۱۶ . مسند الطيالسى: ص ۱۸۲ . مجمع الزوائد: ج ۱۰ ص ۴۰۸ .
  7. بحار الانوار: ج ۳۷ ،ص ۱۷۳ ،۱۷۲ ،۱۶۰ ،۱۵۴ ،۱۱۹ ،۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ،ص ۱۹۶، ۱۴۰، ۱۳۴ ،۱۲۷ ،۵۵.
  8. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهر آشوب: ج ۲ ص  ۲۴۲.
  9. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۹۱، ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۱.
  10. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۰.
  11. بحار الانوار: ج ۹ ص ۲۲۸، ج ۲۴ ص ۳۳۷، ج ۳۶ ص ۱۴۹ ۱۰۱، ج ۳۷ ص ۱۶۰ ۱۲۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۹۶ ۱۴۱.
  12. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۲۱۰، ج ۳۶ ص ۱۴۸، ج ۳۷ ص ۱۶۱ ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص  ۲۹۷. تفسير فرات: ص ۱۷۷. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۱۴.
  13. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۸۰ ۳۶۲، ج ۳۶ ص ۱۵۲، ج ۳۷ ص ۱۶۱ ۱۶۰ ۱۲۰. عوالم العلوم: ج  ۳/۱۵ ص ۱۴۹ ۱۳۶  ۸۵ ۶۷.
  14. بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹، ج ۲۴ ص ۳۱۹، ج ۲۸ ص ۲۷۴ ۱۲۵ ۱۲۳ ۱۱۶ ۱۰۵ ۱۰۲ ۱۰۱  ۹۷ ۸۵، ج ۳۰ ص  ۱۲۸ ۱۲۷ ۱۲۵، ج ۳۱ ص ۶۱۰ ، ج ۳۶ ص ۱۵۳، ج ۳۷ ص ۲۰۱ ۱۳۵ ۱۱۴ ۱۱۳،. مثالب ابن شهر آشوب )نسخه خطى(: ص  ۹۳ ۹۲. الكافى: ج ۱ ص ۴۲۰. كتاب سليم: ص ۱۵۴. تفسير القمى: ص ۱۵۹. الاقبال: ص ۴۵۳. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۶۴. تفسير برهان: ج ۴ ص  ۸۳ .
  15. انفال/۳۲
  16. معارج/
  17. بحار الانوار: ج ۸ ص ۶ ح ۱۰، ج ۱۵ ص ۶ ح ۶ ، ج ۳۵ ص ۳۲۳  - ۳۲۰ ح ۲۲، ج ۳۷ ص ۱۷۶ ۱۷۳ ۱۶۶ ۱۶۲، ج ۴۲ ص ۴۲  - ۴۰ ح ۱۴، ج ۹۴ ص ۱۳ ح ۲۲.
  18. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۲۹۶. بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹، ج ۲۸ ص ۱۱۱ ۱۰۲ ۱۰۱ ۱۰۰ ۹۹ ۹۷، ج ۳۱ ص ۶۳۵  ۶۳۲ ، ج ۳۷ ص ۱۳۵ ۱۱۶ ۱۱۵. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۰۴ ۱۶۶ ۱۶۵. المثالب )ابن شهر آشوب( نسخه خطى: ص ۹۶ ۹۳.
  19. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۱۱  - ۱۰۲، ج ۲۹ ص ۱۰۳، ج ۳۰ ص ۲۷۱ ۲۱۶.