حديث غدير حقيقتى انكار ناپذير[۱]

در طول تاریخ اسلام و با تمام تشتّت در ميان ملل اسلامى و ترويج بى‏ ايمانى و نشر تفرقه ذهنى در ميان مسلمين، چقدر خلاف واقع ‏ها و دروغ‏ ها را گفتند و نوشتند. سپس برخى ناآگاه و نامتخصص در اسلام و تاريخ و كلام و حدیث و تفسیر اسلامى، يا آگاه ولى مغرض، اين سخنان را بازگو كردند و در كتاب‏ هاى خود نوشتند و در كلاس ‏هاى درس گفتند.

با اين همه، هيچ گاه در طول زندگى انسان حق پوشيده نمانده است و پوشيده نيست. اين است كه با آن همه ستم و حقپوشى و اجحافى كه شده است، باز مى‏نگريم كه از ميان خود اهل ‏سنت، صدها دانشمند و مورخ و حافظ حديث و مفسّر قرآن و متكلم (مجتهد در عقايد) و حتى اديب و لغوى، پايه‏ هاى اصلى تشيع را مى‏ شناسند و حديث غدير را روايت مى‏ كنند و در كتب خويش مى ‏نويسند!

و همين گونه، در طول سده ‏هاى اسلامى -  چنانكه اشاره شد -  صدها تن از عالمان اهل‏ سنت واقعه غدير را روايت كرده ‏اند. اگر بخواهيم روايت‏ ها و اظهارات آنان را بياوريم، بايد چند جلد از كتاب «عبقات الانوار» يا «الغدیر» را در اينجا ذكر كنيم. پس مى ‏گذريم و همين اندازه مى ‏گوييم كه در همين سده و همين روزگار نيز، بسيارى از محققان و محدثان و مؤلفان اهل‏سنت به ذكر روايت غدير و ثبت آن پرداخته ‏اند.

اخيراً استاد و محقق معروف جهان سنت، عبدالله علايلى در سخنرانى خود در راديو لبنان -  (به تاريخ ۱۸ ذی حجه ۱۳۸۰ ق) -  چنين گفته است: ان عيد الغدير جزء من الاسلام. فمن انكره فقد انكر الاسلام بالذّات[۲]: عيد غدير جزئى از اسلام است. هر كس منكر آن شود، منكر خود اسلام شده است.

به عنوان تحليل سخن علايلى مى‏ توان گفت: چرا علايلى مى‏ گويد: من انكر الغدير فقد انكر الاسلام بالذات: هر كس منكر غدير شود، منكر اصل اسلام شده است؟ چون غدير جزء رئيسى اسلام است. در هر سازمانى، مقام رهبرى و نيروى اجرايى اصل است، و در هر شعارى چگونگى رهبرى شعار قسمت رئيسى آن.

در سازمانى كه اسلام پديد آورد و پيامبرى مؤمن به همه جزئيات احكام خويش آن را پى افكند، مى ‏بايست جاى فرماندهى پس از او و رهبرى شعار اسلامى را كسى بگيرد كه چون خود او باشد؛ در همه چيز: علم، تقوى، ايمان، جهاد، تحمل، اطلاع، سعى، ايثار، بينش و... .

و اين همه را با هم -  از ميان تربيت شدگان اسلام -  تنها على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام داشت. همين بود كه خليفه اول، ابوبكر بن ابى‏ قحافه مى‏ گفت: مرا كنار بگذاريد! مرا كنار بگذاريد! من بهترين شما نيستم. يا اين كلام عمر: على از من و ابوبکر براى خلافت سزاوارتر بود.[۳]

پس انكار غدير از اين رو انكار اسلام است كه غدير تعيين سرنوشت حياتى اسلام است؛ يعنى اگر اسلام بخواهد بماند و اسلام باشد و به همه جزئيات آن -  مانند دوران پيامبر صلى الله عليه و آله -  عمل شود و مسائلى كه تازه پيش مى‏آيد بر طبق ملاک ‏هاى صرفاً اسلامى و قرآنى -  نه آراء و ظنون و گمان‏ هاى اشخاص -  بر ميزان علم نبوى فيصله داده شود، و سپس آيات قرآن و احكام وحى محمدى جهانگير گردد، بايد جامعه اسلامى كسى را در رأس داشته باشد كه تالى تلو پيامبر صلى الله عليه و آله است.

كسى كه جز پيشبرد اسلام صحيح و اجراى يكايک برنامه‏ هاى آن، با اطلاع وسيع و درست و احتياط كافى در مورد اين برنامه‏ ها، به صورتى جدى و حقيقى و صحيح هدفى نداشته باشد.

به تعبير ديگر: بايد كسى جانشين پيامبر صلى الله عليه وآله باشد كه سر تا پا نمودارى باشد از اسلام و عمل به اسلام و اجراى دقيق اسلام، كه نه تنها ۲۰ سال معاويه را بر قسمت عمده‏اى از سرزمين‏هاى اسلام و قرآن مسلط نگذارد، بلكه يک لحظه نيز حكومت چون اويى را در اسلام تحمل نكند، چونان خود پيامبر صلى الله عليه وآله.

و نه تنها ابوذر غفارى را به خاطره دفاعش از بيت‏ المال و حقوق عام تبعيد نكند، بلكه به هنگام تبعيد شدن او به مشايعتش برود و دلداريش بدهد.

پس محتواى غدير يعنى اسلام و عمل به اسلام. و نيز بقاى اسلام و تثبيت اسلام در داخل قلمرو اسلامى، و نشر و تبليغ صحيح آن؛ نظراً عملاً و در خارج و تا دورترين نقاط گيتى. به عبارت ديگر: محتواى غدير، يعنى اقامه حدود اسلام و ادامه اجراى امر به معروف و نهى از منكر، كه عزت و بقاى احكام خدا به اين دو امر است و بس، و تبليغ همه احكام قرآن به سراسر جهان. بنابراين، آيا انكار چنين محتوايى انكار اسلام نيست؟[۴]

و از اين رو است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: برترين عيد مسلمانان، عيد غدير است. يعنى والاترين پديده اجتماعى و دينى كه در اسلام وجود دارد، و در خور تجديد خاطره است، و عطف توجه غدير است، و محتواى غدير است، و نيز مسئله رهبرى. پيداست كه اين رهبرى، رهبرى است كه رهبرى قرآنى و اسلامى و محمدى است؛ حقيقة نه عنواناً.

و به ديگر سخن: بناى اسلام -  چنانكه در حديث نبوى آمده است -  بر اين است كه كسرويت و قيصريت جاى نبوت و وصايت را نگيرد، و پايه ‏هاى سلطنت اموى و عباسى بر روى پيكر مسلمانان آزاده و شب زنده ‏داران مجاهد و پاكدلان حافظ قرآن و مؤمنان راستين بنا نگردد و... .

به عبارت ديگر: به جاى حكومت علوى و حسنى و حسينى و ديگر امامان، حكومت فاسق و خونخوار و ضد قرآنى اموى و عباسى و عمّال آنان نباشد. اين است كه بنا بر احاديث فراوان، پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله به جز ايجاد صحنه غدير به عنوان تعليم مذهبى، جامعه‏ هاى اسلامى را به اين اصل مهم توجه داده است.

از اين جمله است روايتى كه بدان اشاره شد؛ يعنى روايت فرات بن ابراهيم كوفى، از محمد بن ظهير، از عبداللَّه بن فضل هاشمى، از امام جعفر صادق، از پدران خويش‏ عليهم السلام، كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: روز غدير خم برترين عيدهاى امت من است. و آن روزى است كه خداى تعالى مرا امر كرد تا برادرم على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را رهبر امت خود قرار دهم، تا پس از من به او اقتدا كنند. و آن روزى است كه خداوند در آن روز دين را كامل كرد.

و اين است كه مى‏ گوييم بدون امام و پيشوا دين كامل نيست. به گفته شاعر شيعى معروف عرب، شيخ كاظم ازرى بغدادى در قصيده مشهور «هائيه»:

أ نبى بلا وصىّ تعالى

الله عما يقوله سفهاها

آيا پيامبر صلى الله عليه و آله بى وصى و جانشين مى‏ شود؟ خدا و دين خدا بالاتر از اين سخن ناخردمندانه است.

اين موضوع بديهى است كه انسان را به ياد سؤال و جواب بسيار جالب ابن ‏ابى ‏الحديد و نقيب ابوجعفر علوى مى‏ اندازد. ابن ‏ابى ‏الحديد هنگام نقل گفتگوى خود با نقيب علوى درباره مسئله خلافت و جريان سقيفه و شورى مى ‏گويد:

به نقيب گفتم: دلم راضى نمى ‏شود كه بگويم اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله معصيت كردند و بر خلاف گفته او رفتند و نص غدير را زير پا گذاشتند. نقيب در جواب گفت: دل من نيز راضى نمى‏ شود كه بگويم پيامبر صلى الله عليه و آله اهمال كار بود و امت را همين گونه رها كرد و رفت و مسلمانان را بى سرپرست و هر كه هر كه گذاشت. با اينكه او هر گاه از مدينه بيرون مى‏ رفت، براى مدينه اميرى معين مى‏ كرد.

اين در حالى بود كه هنوز خود زنده بود و از مدينه نيز چندان دور نمى‏ شد. پس چگونه ممكن است براى پس از مرگش كسى را امير مسلمانان قرار ندهد؟ پس از مرگ كه ديگر نمى ‏تواند هيچ حادثه ‏اى را تدارک كند... .[۵]

پانویس

  1. حماسه غدير (حكيمى): ص ۳۲-۳۹.
  2. الشيعة و التشيع (محمدجواد مغنيه): ص ۲۸۸.
  3. از اين گونه اظهارات و حتى آشكارتر از آن، از اين دو خليفه بسيار نقل شده است، آن هم در كتاب‏ها و مآخذ معتبر خود علماى اهل‏ سنت: الغدير: ج ۱ ص ۳۸۸، ۳۸۹ و ج ۵ ص ۳۶۸ و ج ۷ ص ۸۰، ۸۱، ۱۱۹ و... .
  4. خوشبختانه مى ‏نگريم كه از ميان جهان سنت، از يک فرستنده مشهور در قرن چهاردهم اسلامى همين فرياد را مى‏زنند كه شيعه در طول چهارده قرن زده است: من انكر الغدير انكر الاسلام بالذات.
  5. شرح نهج البلاغه: ج ۹ ص ۲۴۸.