محمد بن محمد غزّالی

اعتراف به مفاد حديث غدير[۱]

بسيارى از دانشمندان بزرگ اهل‏ سنت به دلالت حدیث غدیر به امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تصريح كرده، و آشكارا بر مطلوب شيعه تنصيص كرده ‏اند! از جمله محمد بن محمد غزّالى (م ۵۰۵ ق) است.

ابوحامد محمد بن محمد غزّالى گويد: دانشمندان در ترتيب خلفاى پيامبر صلى الله عليه و آله و چگونگى خليفه شدن كسانى كه خلافت به آنان رسيده اختلاف دارند. بعضى مى‏ گويند خلافت به نصّ است. دليل آنان در اين مسئله اين آيه است:

«قُل لِلمُخَلَّفينَ مِنَ الأعرابِ سَتُدعَونَ إلى قَومٍ أُولى بَأسٍ شَديدٍ تُقاتِلُونَهُم أو يُسلِمُونَ فَإن تُطيعُوا يُؤتِكُمُ اللَّهُ أجراً حَسَناً وَ إن تَتَوَلَّوا كَما تَوَلَّيتُم مِن قَبلُ يُعَذِّبكُم عَذاباً أليماً»[۲]:

به بازماندگان باديه ‏نشين كه از همراهى تو سر باز زدند بگو به ‏زودى به جنگ با قومى سخت زورمند و جنگاور خوانده شويد كه با آنان بجنگيد يا اسلام آورند. اگر فرمان بريد خدا به شما پاداشى نيكو دهد، و اگر روى بر گردانيد -  چنانكه پيش از اين روى بر گردانديد -  شما را به عذابى دردناک عذاب خواهد كرد. اينان مى‏ گويند: اين آيه نصّ بر خلافت ابوبکر است، زيرا ابوبكر پس از رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله باديه ‏نشينان را به فرمانبردارى فرا خواند و آنان اجابتش كردند.

بعضى از مفسّران گفته ‏اند كه «سخنى كه سرّى گفته شده» در آيه «وَ إذ أسَرَّ النَّبىُّ إلى بَعضِ أزواجِهِ حَديثاً»[۳]: و آن هنگام كه پيامبر به يكى از همسرانش سرّى سخنى گفت، اين بوده است: اى عايشه، بى‏ گمان، پدرت پس از من خليفه خواهد شد.

همچنين، وقتى زنى به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: آنگاه كه تو را از دست دهيم به چه كسى رجوع كنيم؟ حضرتش به ابوبكر اشاره كرد. دليل ديگر اين است كه ابوبكر در حيات رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله مسلمانان را در نماز امامت كرد و امامت ستون دين است. اينها همه آن چيزى است كه قائلان به نصوص به آنها استناد مى‏ كنند.

پس از اين، به تأويل روى آورده و گفته‏ اند: اگر على‏ عليه السلام نخستين خليفه مى ‏بود به ديگران مهلت نمى ‏داد و نابودشان مى ‏كرد و آنان به پيروزى ‏ها و منقبت‏ ها دست نمى ‏يافتند. از سوى ديگر، خليفه چهارم بودن براى على ‏عليه السلام نقص نيست، چنانچه بر نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله به سبب اينكه آخرين پيامبر است عيبى گرفته نمى ‏شود.

اما عده ‏اى مخالف اين ديدگاه هستند. دليل اين عده اين است كه خلافت و احكام موروثى است، و نمونه ‏اش داوود و سليمان و زكريا و يحيى‏ عليهم السلام هستند. اينان گفته ‏اند كه يک هشتم خلافت از آن همسران پيامبر صلى الله عليه و آله بوده و اين را دستاويز قرار داده ‏اند. اما اين سخن نادرست است، زيرا اگر خلافت موروثى بود، عباس سزاوارترين كسى بود كه آن را به ارث برد.

ولى حجّت چهره‏اش را آشكار ساخته و جمهور دانشمندان بر متن حديث پيامبر صلى الله عليه و آله از خطبه او در روز غدير اتفاق نظر داشته، و اجماع كرده‏اند كه حضرتش فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. و اينكه پس از آن عمر گفت: آفرين، آفرين اى ابوالحسن! بى ‏ترديد اينک مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى گشتى. اين جملات نشانه قبول و رضايت و تأييد است.

البته پس از اينها، به سبب شيفتگى به رياست و برداشتن ستون خلافت و يكى شدن پرچم‏هاى بزرگ، هواى نفس بر آنان چيره گشت و تعداد زياد پرچم ‏ها و سواران زياد و فتح شهرها به نخستين مخالفت با پيامبر صلى الله عليه و آله برخاستند، «و آن را پشت سر افكندند و در برابر آن بهايى اندک ستاندند و چه بد است آنچه ستاندند»[۴].[۵]

سبط بن جوزی نيز همين سخن غزّالى را به صورت تلخيص در كتابش آورده است.[۶]

در مورد كتاب «سرّ العالمين» و نسبت آن به غزّالى، از سخن سبط بن جوزى مشخص شد كه قطعاً اين كتاب اثر غزّالى است. همچنين حافظ ذهبى در مورد حسن صبّاح و قلعه اَلَموت مطلبى را از كتاب «سرّ العالمين» نقل كرده و مؤلفش را غزالى معرفى كرده است.[۷] در مورد خود غزالى نيز دانشمندان اهل‏ سنت او را تعظيم و ستايش نموده ‏اند: يافعى و سيوطى و زُرقانى[۸]: وى را توثيق كرده و نيز او و تأليفات رابسيار ستوده ‏اند. اِسنَوى نيز در كتابش «المهمّات» وى را ستوده است.

روايت حديث غدير[۹]

يكى از علما و بزرگان اهل ‏سنت كه حديث غدير را نقل كرده ابوحامد غزّالى است. غزّالى حديث غدير را در كتابش «سرّ العالمين و كشف ما فى الدارين» آورده، كه در ادامه اشاره به آن خواهد شد.

پانویس

  1. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۶۲۹ - ۶۳۱.
  2. فتح /  ۱۶.
  3. تحريم /  ۳.
  4. آل‏ عمران /  ۱۸۷.
  5. سرّ العالمين: ص ۷۴.
  6. تذكرة الخواصّ: ص ۶۲ .
  7. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۱ ص ۵۰۰ .
  8. مرآة الجنان: حوادث سال ۵۰۵ . التنبئة بمن يبعثه اللَّه على رأس كلّ المائة: ص ۱۲. شرح المواهب اللَدنية: ج ۱ ص ۳۶.
  9. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۲۶۵.