۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
كنّا مع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله بطريق مكة و هو متوجه اليها (كذا فى النسخ و الصحيح: و هو متوجه الى المدينة). فلما بلغ غدير خم، وقف للناس، ثم ردّ من تبعه و لحقه من تخلّف. فلما اجتمع الناس اليه قال: ايها الناس، من وليكم؟ قالوا: اللَّه و رسوله، ثلاثاً. ثم اخذ بيد على عليه السلام فأقامه، ثم قال: من كان اللَّه و رسوله وليه فهذا وليه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه<ref>الغدير: ج ۱ ص ۳۸ -۴۱. براى روايات ديگر او در فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام مراجعه شود به: اسنى المطالب: ص ۵۲ . ملحقات احقاق الحق: ص ۱۹۰،۱۸۹. </ref>: | كنّا مع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله بطريق مكة و هو متوجه اليها (كذا فى النسخ و الصحيح: و هو متوجه الى المدينة). فلما بلغ غدير خم، وقف للناس، ثم ردّ من تبعه و لحقه من تخلّف. فلما اجتمع الناس اليه قال: ايها الناس، من وليكم؟ قالوا: اللَّه و رسوله، ثلاثاً. ثم اخذ بيد على عليه السلام فأقامه، ثم قال: من كان اللَّه و رسوله وليه فهذا وليه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه<ref>الغدير: ج ۱ ص ۳۸ -۴۱. براى روايات ديگر او در فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام مراجعه شود به: اسنى المطالب: ص ۵۲ . ملحقات احقاق الحق: ص ۱۹۰،۱۸۹. </ref>: | ||
با رسول خدا | با [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله]] در راه مكه بوديم و او به سوى مكه توجه داشت (در نسخه هاى صحيح مى خوانيم كه به مدينه توجه داشت). وقتى به غدير خم رسيد ايستاد، تا آنان كه جلو بودند رسيدند. مردم پيرامونش گرد آمدند و حضرت فرمود: اى مردم، سرپرست شما كيست؟ حاضران سه بار گفتند: خدا و پيامبرش. آنگاه دست [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|علی علیه السلام]] را بلند كرد و فرمود: هر كس خدا و رسول او سرپرستش هستند اين سرپرست او است. خدايا، هر كس او را دوست دارد دوست بدار، و آن كس كه با او دشمنى مى ورزد دشمن بدار. | ||
عايشه بنت سعد حديث ديگرى نيز از پدرش روايت كرده كه ولايت حضرت | عايشه بنت سعد حديث ديگرى نيز از پدرش روايت كرده كه ولايت [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|حضرت علی عليه السلام]] را آشكار مى سازد: | ||
سمعت ابى يقول: سمعت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله يوم الجحفة؛ فاخذ بيد على عليه السلام فخطب فحمد للَّه و اثنى عليه، ثم قال: ايها الناس، انى وليكم. قالوا: صدقت يا رسول اللَّه. ثم اخذ بيد على عليه السلام فرفعها، فقال: هذا وليى و يؤدّى عنّى دَينى، و انا موالى من والاه، و معادى من عاداه<ref>الغدير: ج ۱ ص۳۸ -۴۱.</ref>: | سمعت ابى يقول: سمعت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله يوم الجحفة؛ فاخذ بيد على عليه السلام فخطب فحمد للَّه و اثنى عليه، ثم قال: ايها الناس، انى وليكم. قالوا: صدقت يا رسول اللَّه. ثم اخذ بيد على عليه السلام فرفعها، فقال: هذا وليى و يؤدّى عنّى دَينى، و انا موالى من والاه، و معادى من عاداه<ref>الغدير: ج ۱ ص۳۸ -۴۱.</ref>: | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
سالى معاويه به حج رفت و از زنى كه به نام دارميه حجونيه - كه سياه چهره و تنومند بود - سراغ گرفت. وقتى او را نزد معاويه آوردند، پرسيد: اى دختر حام، چگونه اى؟ گفت: خوبم. حام نيستم، از قبيله بنى كنانم. گفت: راست گفتى. آيا مى دانى چرا تو را فرا خواندم؟ گفت: سبحان اللَّه! من غيب نمى دانم. | سالى معاويه به حج رفت و از زنى كه به نام دارميه حجونيه - كه سياه چهره و تنومند بود - سراغ گرفت. وقتى او را نزد معاويه آوردند، پرسيد: اى دختر حام، چگونه اى؟ گفت: خوبم. حام نيستم، از قبيله بنى كنانم. گفت: راست گفتى. آيا مى دانى چرا تو را فرا خواندم؟ گفت: سبحان اللَّه! من غيب نمى دانم. | ||
معاويه گفت: خواستم بپرسم چرا على را دوست دارى و با من دشمنى مى ورزى؟ گفت: آيا از پاسخ معافم مى دارى؟ گفت: نه. دارميه گفت: حال كه نمى پذيرى مى گويم. من على عليه السلام را به خاطر عدالتش و تقسيم يكسانش دوست داشتم، و با تو دشمنى مى ورزم چون با آنكه براى حكومت از تو سزاوارتر بود جنگيدى و در پى چيزى بر آمدى كه براى تو نيست. با على عليه السلام دوستى ورزيدم به خاطر ولايتى كه رسول خدا | معاويه گفت: خواستم بپرسم چرا على را دوست دارى و با من دشمنى مى ورزى؟ گفت: آيا از پاسخ معافم مى دارى؟ گفت: نه. دارميه گفت: حال كه نمى پذيرى مى گويم. من على عليه السلام را به خاطر عدالتش و تقسيم يكسانش دوست داشتم، و با تو دشمنى مى ورزم چون با آنكه براى حكومت از تو سزاوارتر بود جنگيدى و در پى چيزى بر آمدى كه براى تو نيست. با على عليه السلام دوستى ورزيدم به خاطر ولايتى كه [[حضرت محمّد صلی الله علیه وآله|رسول خدا صلی الله علیه وآله]] در روز غدير خم در مقابل چشم تو براى او اقرار گرفت. به خاطر آنكه به بيچارگان محبت مى ورزيد و دينداران را بزرگ مى داشت و... .<ref>براى متن كامل مباحثه دارميه حجونيه مراجعه شود به: بلاغات النساء: ص ۷۲. العقد الفريد: ج ۱ ص ۲. صبح الاعشى: ج ۱ ص ۲۵۹. الغدير: ج ۱ ص ۲۰۹. اعلام النساء المؤمنات: ص ۳۳۳. اعيان الشيعة: ج ۶ ص ۳۶۴.</ref> | ||
<big>'''حُسنيه'''</big> | <big>'''حُسنيه'''</big> | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
آيا در هيچ جاى تفاسير شما آمده است كه در [[حجةالوداع|حجة الوداع]] رسول خداصلى الله عليه وآله به امر پروردگار در غدير خم فرود آمده و اين آيه را: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تعفل فما بلّغت رسالته» با بيمناكى براى مردم تلاوت كرد، و سپس آيه «واللَّه يعصمک من الناس» نازل شد؟ | آيا در هيچ جاى تفاسير شما آمده است كه در [[حجةالوداع|حجة الوداع]] رسول خداصلى الله عليه وآله به امر پروردگار در غدير خم فرود آمده و اين آيه را: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تعفل فما بلّغت رسالته» با بيمناكى براى مردم تلاوت كرد، و سپس آيه «واللَّه يعصمک من الناس» نازل شد؟ | ||
و آيا در تفاسير شما آمده است كه پس از نزول «و اللَّه يعصمک من | و آيا در تفاسير شما آمده است كه پس از نزول «و اللَّه يعصمک من الناس»پيامبر صلى الله عليه وآله دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت، بر منبرى كه از جهاز شتر ساخته بودند بر آمد و فرمود: من كنت مولاه فعلى عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و العن من ظلمه. آنگاه اين آيه نازل شد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً» . | ||
ابراهيم سر به زير افكند. حسنیه علما را مخاطب ساخت و آنان را به جان هارون سوگند داد. حاضران - كه خود را در مقابل هارون الرشيد مى ديدند - لب به تأييد گشودند. ابويوسف گفت: بيشتر صحابه و مفسران تصريح كرده اند كه اين آيه درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است، و حديث من كنت مولاه فعلى عليه السلام مولاه نيز مشهود است. | ابراهيم سر به زير افكند. حسنیه علما را مخاطب ساخت و آنان را به جان هارون سوگند داد. حاضران - كه خود را در مقابل هارون الرشيد مى ديدند - لب به تأييد گشودند. ابويوسف گفت: بيشتر صحابه و مفسران تصريح كرده اند كه اين آيه درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است، و حديث من كنت مولاه فعلى عليه السلام مولاه نيز مشهود است. |