اتمام حجت های قرآنیِ غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۷: خط ۴۷:
سخن حارث كه تمام شد خداوند آيه ۳۲ از سوره انفال را در حكايت سخن او نازل كرد: «وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ».
سخن حارث كه تمام شد خداوند آيه ۳۲ از سوره انفال را در حكايت سخن او نازل كرد: «وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ».


همين كه حارث به راه افتاد، از يک سو پيامبر صلى الله عليه و آله اين آيه را براى مردم تلاوت فرمود، و از سوى ديگر براى اتمام حجت بر همه مردم سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گرديد و همانجا او را هلاک كرد.
همين كه حارث به راه افتاد، از يک سو [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] اين آيه را براى مردم تلاوت فرمود، و از سوى ديگر براى [[اتمام حجت]] بر همه مردم سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گرديد و همانجا او را هلاک كرد.


بعد از اين ماجرا، آيات اول سوره معارج به عنوان ثبت آن در متن قرآن نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ»:
بعد از اين ماجرا، آيات اول سوره معارج به عنوان ثبت آن در متن قرآن نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ»:
خط ۶۰: خط ۶۰:
غاصبين خلافت در كار خود بودند ولى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله قسم ياد كرده تا قرآن را -  كه تا روز آخر حيات پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده -  جمع ‏آورى و به صورت واحدى در نياورد از خانه بيرون نيايد، و اين مهم هفت روز به طول انجاميد.
غاصبين خلافت در كار خود بودند ولى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله قسم ياد كرده تا قرآن را -  كه تا روز آخر حيات پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده -  جمع ‏آورى و به صورت واحدى در نياورد از خانه بيرون نيايد، و اين مهم هفت روز به طول انجاميد.


اكنون اولين بارى است كه على ‏عليه السلام قدم از خانه بيرون مى ‏گذارد و اتمام حجت بر عليه غاصبين خلافت را آغاز مى‏ كند. موقعيتى پس از جمع قرآن كه اتمام حجت قرآنى لازم است.
اكنون اولين بارى است كه على ‏عليه السلام قدم از خانه بيرون مى ‏گذارد و اتمام حجت بر عليه غاصبين [[جانشین|خلافت]] را آغاز مى‏ كند. موقعيتى پس از جمع قرآن كه اتمام حجت قرآنى لازم است.


چه حجتى بالاتر از غدير به خصوص آنگاه كه استناد آن به قرآن باشد، براى مردمى كه قرآنِ صامت و ناطق را رها كرده و به دنياپرستى خويش مشغولند و آزمونى سخت را با بى ‏توجهى مى‏ گذرانند.
چه حجتى بالاتر از غدير به خصوص آنگاه كه استناد آن به قرآن باشد، براى مردمى كه قرآنِ صامت و ناطق را رها كرده و به دنياپرستى خويش مشغولند و آزمونى سخت را با بى ‏توجهى مى‏ گذرانند.


روز هفتم پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله، بعد از آنكه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از جمع قرآن فراغت يافت، در حالى كه غاصبين خلافت و بقيه مردم در مسجد بودند، از خانه بيرون آمده و خطاب به آنان در سخنان مفصلى فرمود:
روز هفتم پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله، بعد از آنكه [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] از جمع قرآن فراغت يافت، در حالى كه [[غاصبین خلافت]] و بقيه مردم در [[مسجد]] بودند، از خانه بيرون آمده و خطاب به آنان در سخنان مفصلى فرمود:


خداوند تعالى به وسيله من بندگانش را آزمايش فرمود ... ، و مرا به وصايت پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داد و به خلافت او در امتش برگزيد ... . پيامبر صلى الله عليه و آله به حجةالوداع رفت و سپس به غدير خم آمد. در آنجا شبيه منبرى براى او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به اندازه ‏اى كه سفيدى زير بغلش ديده شد و در آن مجلس با صداى بلند فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ».
خداوند تعالى به وسيله من بندگانش را آزمايش فرمود ... ، و مرا به وصايت پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داد و به خلافت او در امتش برگزيد ... .


پس بر اين اساس ولايت من ولايت الهى است، و عداوت با من برابر با دشمنى خداست. خداوند در آن روز اين آيه را نازل كرد كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».<ref>مائده /  ۳.</ref> پس ولايت من كمال دين و رضايت پروردگار تبارک و تعالى است.
پيامبر صلى الله عليه و آله به [[حجةالوداع]] رفت و سپس به غدير خم آمد.
 
در آنجا شبيه منبرى براى او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به اندازه ‏اى كه سفيدى زير بغلش ديده شد و در آن مجلس با صداى بلند فرمود:
 
«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ».
 
پس بر اين اساس ولايت من ولايت الهى است، و عداوت با من برابر با دشمنى خداست.
 
خداوند در آن روز اين آيه را نازل كرد كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».<ref>مائده /  ۳.</ref> پس ولايت من كمال دين و رضايت پروردگار تبارک و تعالى است.


=== اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: سوره‏ اى از قرآن درباره من نازل شده است<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸.</ref>===
=== اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: سوره‏ اى از قرآن درباره من نازل شده است<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸.</ref>===
خط ۸۴: خط ۹۲:
در زمانى كه دومين غاصب [[جانشین|خلافت]] قدرتمند شده و بدعت گذارى‏ ها را آغاز كرده، پرده از گذشته و حال او برداشتن [[اتمام حجت]] عظيمى بود كه توسط اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و در حضور بنى‏ هاشم صورت گرفت. برخوردهاى مسخره ‏آميز غاصبين در غدير نقطه‏ اى بود كه هر بيننده ‏اى را متوجه توطئه ‏هاى آنان مى ‏كرد.
در زمانى كه دومين غاصب [[جانشین|خلافت]] قدرتمند شده و بدعت گذارى‏ ها را آغاز كرده، پرده از گذشته و حال او برداشتن [[اتمام حجت]] عظيمى بود كه توسط اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و در حضور بنى‏ هاشم صورت گرفت. برخوردهاى مسخره ‏آميز غاصبين در غدير نقطه‏ اى بود كه هر بيننده ‏اى را متوجه توطئه ‏هاى آنان مى ‏كرد.


اكنون روزى است كه به سابقه سوء آنان اشاره شود در حدى كه آيات قرآن در مذمت آنان نازل شده است. اين اتمام حجتى بود كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام با گذشت سال‏ ها از غصب خلافت در زمان عمر در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بيان فرمود، و در شمارش سابقه‏ هاى سوء دست اندركاران غصب خلافت فرمود: عمر بود كه در روز غدير خم وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مرا براى ولايت نصب كرد، به رفيقش گفت: در اينكه كار پسر عمويش را بالا ببرد هيچ كوتاهى نمى كند؛ و ديگرى گفت: در اينكه بازوى پسر عمويش را بلند كند هيچ كوتاهى نمى‏ كند.
اكنون روزى است كه به سابقه سوء آنان اشاره شود در حدى كه آيات قرآن در مذمت آنان نازل شده است.
 
اين اتمام حجتى بود كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام با گذشت سال‏ ها از غصب خلافت در زمان عمر در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بيان فرمود، و در شمارش سابقه‏ هاى سوء دست اندركاران غصب خلافت فرمود: عمر بود كه در روز غدير خم وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مرا براى ولايت نصب كرد، به رفيقش گفت:
 
در اينكه كار پسر عمويش را بالا ببرد هيچ كوتاهى نمى كند؛ و ديگرى گفت: در اينكه بازوى پسر عمويش را بلند كند هيچ كوتاهى نمى‏ كند.


همچنين در حالى كه منصوب شده بودم به رفيقش گفت: اين واقعاً كرامت بزرگى است! رفيقش با تندى به او نگاه كرد و گفت: نه به خدا قسم، ابداً اين سخن او را گوش نمى‏ دهم و از او اطاعت نمى‏ كنم. سپس به او تكيه داد و با تكبر به راه افتادند و رفتند.
همچنين در حالى كه منصوب شده بودم به رفيقش گفت: اين واقعاً كرامت بزرگى است! رفيقش با تندى به او نگاه كرد و گفت: نه به خدا قسم، ابداً اين سخن او را گوش نمى‏ دهم و از او اطاعت نمى‏ كنم. سپس به او تكيه داد و با تكبر به راه افتادند و رفتند.


خداوند هم درباره او اين آيه را نازل كرد: «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى، ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى، أَوْلى لَكَ فَأَوْلى ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى»<ref>قيامت /  ۳۱ - ۳۵.</ref>: «نه تصديق كرد و نه نماز خواند، بلكه تكذيب كرد و پشت نمود. سپس با حال تبختر نزد اهل خود رفت. دورى از خير دنيا براى تو باد! دورى از خير آخرت براى تو باد»! و اين وعده عذاب خدا و مقابله پروردگار با كار او بود.
خداوند هم درباره او اين آيه را نازل كرد: «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى، ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى، أَوْلى لَكَ فَأَوْلى ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى»<ref>قيامت /  ۳۱ - ۳۵.</ref>:
 
«نه تصديق كرد و نه نماز خواند، بلكه تكذيب كرد و پشت نمود. سپس با حال تبختر نزد اهل خود رفت. دورى از خير دنيا براى تو باد! دورى از خير آخرت براى تو باد»! و اين وعده [[عذاب]] خدا و مقابله پروردگار با كار او بود.


=== '''اميرالمؤمنين ‏عليه السلام: با نزول آيه «اكمال» نداى تكبير برخاست'''<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰ - ۴۱۲.</ref> ===
=== اميرالمؤمنين ‏عليه السلام: با نزول آيه «اكمال» نداى تكبير برخاست<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰ - ۴۱۲.</ref>===
در زمانى كه سومين نماينده سقيفه خلافت را غصب كرد، بار ديگر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله در مجلس بزرگى با حضور مهاجر و انصار، با يادآورى غدير اتمام حجت فرمود. آن حضرت در اين احتجاج دو نكته قرآنى را درباره غدير يادآور شد: يكى تكبير پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نزول آيه اكمال، و ديگرى جدا نشدن قرآن از امامان غدير بود.
در زمانى كه سومين نماينده سقيفه خلافت را غصب كرد، بار ديگر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله در مجلس بزرگى با حضور مهاجر و انصار، با يادآورى غدير اتمام حجت فرمود. آن حضرت در اين احتجاج دو نكته قرآنى را درباره غدير يادآور شد: يكى تكبير پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نزول آيه اكمال، و ديگرى جدا نشدن قرآن از امامان غدير بود.


اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در آن مجلس داستان غدير را بسيار مفصل بيان فرمود، كه شايد اولين بار از لسان مبارک حضرت به اين تفصيل آمده باشد. از جمله فرمود: خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد. اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه ‏اى فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ».
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در آن مجلس داستان غدير را بسيار مفصل بيان فرمود، كه شايد اولين بار از لسان مبارک حضرت به اين تفصيل آمده باشد.
 
از جمله فرمود: خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد.
 
اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه ‏اى فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ».
 
در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده‏ ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است، و خداوند عز و جل اين آيه را نازل فرمود:
 
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».<ref>مائده /  ۳.</ref> پيامبر صلى الله عليه و آله [[تهلیل|تکبیر]] گفت و فرمود: الله اكبر، تمام نبوتم و كمال دين خدا ولايت على بعد از من است.
 
همه جمعيت مسجد گفتند: آرى به خدا قسم. اين را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم و همانطور كه گفتى حاضر بوديم ... .
 
حضرت فرمود: شما را به خدا قسم مى‏ دهم كسانى كه از دو لب پيامبر صلى الله عليه و آله اين مطلب را به ياد دارند برخيزند و شهادت دهند.
 
مقداد و ابوذر و عمار و [[براء بن عازب انصاری|براء بن عازب]] و [[زید بن ارقم انصاری|زید بن ارقم]] برخاستند و گفتند:
 
ما شهادت مى ‏دهيم كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد داريم آن هنگام كه تو در كنار آن حضرت بر فراز [[سخنرانی|منبر]] در غدير ايستاده بودى و آن حضرت مى‏ فرمود:


در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده‏ ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است، و خداوند عز و جل اين آيه را نازل فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».<ref>مائده /  ۳.</ref> پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكبر، تمام نبوتم و كمال دين خدا ولايت على بعد از من است.
اى مردم... ، خداوند شما را به ولايت امر كرده و من شما را شاهد مى‏ گيرم كه اين ولايت مخصوص اين شخص است -  و آن حضرت دست بر بازوى على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام گذاشتند -  سپس مخصوص دو پسرش بعد از او، و سپس در جانشينان بعد از او از فرزندانش؛ كه از قرآن جدا نمى‏ شوند و قرآن از آنان جدا نمى ‏شود تا بر سر [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند.


همه جمعيت مسجد گفتند: آرى به خدا قسم. اين را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم و همانطور كه گفتى حاضر بوديم ... . حضرت فرمود: شما را به خدا قسم مى‏ دهم كسانى كه از دو لب پيامبر صلى الله عليه و آله اين مطلب را به ياد دارند برخيزند و شهادت دهند.
=== اميرالمؤمنين ‏عليه السلام: به حكم «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور به ابلاغ شد<ref>كتاب سليم: ص ۲۸۹.</ref>===
دامنه [[سقیفه]] تا [[صفین|جنگ صفین]] كشيده شد و معاويه به نمايندگى از آن در برابر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام لشكركشى كرد.


مقداد و ابوذر و عمار و [[براء بن عازب انصاری|براء بن عازب]] و [[زید بن ارقم انصاری|زید بن ارقم]] برخاستند و گفتند: ما شهادت مى ‏دهيم كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد داريم آن هنگام كه تو در كنار آن حضرت بر فراز منبر در غدير ايستاده بودى و آن حضرت مى‏ فرمود: اى مردم... ، خداوند شما را به ولايت امر كرده و من شما را شاهد مى‏ گيرم كه اين ولايت مخصوص اين شخص است -  و آن حضرت دست بر بازوى على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام گذاشتند -  سپس مخصوص دو پسرش بعد از او، و سپس در جانشينان بعد از او از فرزندانش؛ كه از قرآن جدا نمى‏ شوند و قرآن از آنان جدا نمى ‏شود تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در شرايطى است كه هنوز نمى ‏تواند علناً درباره سقيفه سخن بگويد و در خلوت اصحاب خويش به بيان حقايق مى ‏پردازد.


=== '''اميرالمؤمنين ‏عليه السلام: به حكم «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور به ابلاغ شد<ref>كتاب سليم: ص ۲۸۹.</ref>''' ===
دشمن فرصت را غنيمت شمرده و پرده از اين واقعيت برمى ‏دارد و طى نامه ‏اى اين اتمام حجت حضرت را يادآور مى‏ شود.
دامنه سقيفه تا جنگ صفين كشيده شد و معاويه به نمايندگى از آن در برابر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام لشكركشى كرد. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در شرايطى است كه هنوز نمى ‏تواند علناً درباره سقيفه سخن بگويد و در خلوت اصحاب خويش به بيان حقايق مى ‏پردازد.


دشمن فرصت را غنيمت شمرده و پرده از اين واقعيت برمى ‏دارد و طى نامه ‏اى اين اتمام حجت حضرت را يادآور مى‏ شود. او با اشاره به آيه تبليغ و مأموريتى كه خداوند به اول شخص عالم محول كرد غدير را خاطرنشان مى‏ كند كه اقوى دليل بر خلافت على ‏عليه السلام است. اين مسئله هنگامى بود كه معاويه در جنگ صفين طى نامه‏ اى براى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام چنين نوشت:
او با اشاره به آيه تبليغ و مأموريتى كه خداوند به اول شخص عالم محول كرد غدير را خاطرنشان مى‏ كند كه اقوى دليل بر خلافت على ‏عليه السلام است.


درباره تو به من خبر رسيده كه وقتى با اهل سِرّ و شيعيان و خواص خود در خلوت جمع مى ‏شويد، نزد آنان از ابوبكر و عمر و عثمان برائت مى‏ جويى و آنان را لعنت مى ‏كنى و ادعا مى‏ كنى كه تو خليفه پيامبر در امتش و وصى او در ميان ايشان هستى و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنين واجب كرده و در كتاب و سنتش به ولايت تو امر كرده است ... .
اين مسئله هنگامى بود كه معاويه در جنگ صفين طى نامه‏ اى براى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام چنين نوشت:
 
درباره تو به من خبر رسيده كه وقتى با اهل سِرّ و شيعيان و خواص خود در خلوت جمع مى ‏شويد، نزد آنان از [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عثمان بن عفّان|عثمان]] [[برائت]] مى‏ جويى و آنان را لعنت مى ‏كنى و ادعا مى‏ كنى كه تو خليفه پيامبر در امتش و وصى او در ميان ايشان هستى و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنين واجب كرده و در كتاب و سنتش به ولايت تو امر كرده است ... .


او هم امتش را در غدير خم جمع كرده و آنچه درباره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نموده<ref>اشاره به آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» در سوره مائده: آيه ۶۷ .</ref> و دستور داده حاضر به غايب برساند، و به مردم خبر داده كه تو بر مردم صاحب اختيارتر از خودشان هستى ... .
او هم امتش را در غدير خم جمع كرده و آنچه درباره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نموده<ref>اشاره به آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» در سوره مائده: آيه ۶۷ .</ref> و دستور داده حاضر به غايب برساند، و به مردم خبر داده كه تو بر مردم صاحب اختيارتر از خودشان هستى ... .


=== '''اميرالمؤمنين ‏عليه السلام: آيات «اولوا الامر» و «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» در غدير تفسير شد<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵.</ref>''' ===
=== اميرالمؤمنين ‏عليه السلام: آيات «اولوا الامر» و «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» در غدير تفسير شد<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵.</ref>===
سخنرانى در ميان لشكر در جنگ صفين موقعيتى فوق‏ العاده بود كه در آن غدير از بُعد قرآنى مطرح شد و سخن از دو آيه «اولُو الامْرِ» و «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» به ميان آمد. لشكرى كه به دفاع از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در برابر معاويه مى‏ جنگيد اكنون به خوبى مى‏ دانست از مولايى دفاع مى‏ كند كه به حكم خداوند در قرآن به اين مقام منصوب شده است.
سخنرانى در ميان لشكر در جنگ صفين موقعيتى فوق‏ العاده بود كه در آن غدير از بُعد قرآنى مطرح شد و سخن از دو آيه «اولُو الامْرِ» و «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» به ميان آمد.
 
لشكرى كه به دفاع از [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] در برابر [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]] مى‏ جنگيد اكنون به خوبى مى‏ دانست از مولايى دفاع مى‏ كند كه به حكم خداوند در قرآن به اين مقام منصوب شده است.
 
اين موقعيت هنگامى پيش آمد كه در جنگ صفين پس از چند نامه و پيام كه بين اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و معاويه رد و بدل شد، آن حضرت در ميان لشكر خود در جمع [[مهاجرین]] و [[انصار]] و با حضور فرستادگان معاويه بر فراز [[سخنرانی|منبر]] قرار گرفت و مناقب خود را بر شمرد و در هر كدام مردم را قسم داد و آنان اقرار كردند. از جمله فرمود:
 
شما را به خدا قسم مى ‏دهم درباره قول خداوند:
 
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ»<ref>نساء /  ۵۹ .</ref> و آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»<ref>مائده /  ۵۵ .</ref> ... كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد به مردم بفهاند كه اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و [[ولایت]] را براى آنان [[مفسّرین|تفسیر]] كند ... .
 
آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد ... ، و فرمود: اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر مؤمنين از خودشان بيشتر است.
 
الا فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ ... .
 
پس از اين سخنانِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، دوازده نفر از كسانى كه از شركت كنندگان در جنگ بدر بودند و در صفين همراه حضرت حضور داشتند برخاستند و به گفتار حضرت شهادت دادند.
 
سپس هفتاد نفر از بقيه [[صحابه]] برخاستند و شهادت دادند. بعد از آن چهار نفر از اهل بدر برخاستند و تفصيل ماجرا و آنچه در غدير ديده بودند را بازگو كردند.
 
=== اميرالمؤمنين ‏عليه السلام: «نَبَأِ عَظيم» من هستم<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۸۰ .</ref>===
جنگ صفين يک موقعيت استثنايى براى رويارويى غدير و سقيفه بود كه حقايق بسيارى طى آن روشن شد. بايد دو لشكر معناى «نَبَأِ عظيم» را در متن [[ارتباط غدیر با قرآن|قرآن]] بدانند و اين تفسير هنگامى صورت مى‏ گيرد كه سوره «عَمَّ يَتَساءَلُونَ» در وسط ميدان [[جنگ]] مطرح شود.
 
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نبأ عظيم را خبر ولايت خود بيان مى‏ كند كه در غدير اعلام گرديد و براى هميشه بر سر آن اختلاف شد.
 
ماجرا چنين بود كه در روز [[صفین|جنگ صفین]] مردى از لشكر معاويه به ميدان آمد در حالى كه از يک سو غرق در اسلحه بود و از سوى ديگر قرآنى را جلوى اسلحه ‏اش گرفته بود و اين آيات را مى ‏خواند:
 
«عَمَّ يَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ، الَّذِى هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ».<ref>نبأ /  ۱ - ۳.</ref>
 
علقمه مى‏ گويد: من خواستم به مبارزه او بروم ولى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود:
 
بر سر جايت باش! و خود حضرت به جنگ او رفت. ابتدا به او فرمود: آيا مى‏ شناسى نبأ عظيم را كه مردم بر سر آن اختلاف دارند؟ آن مرد گفت: نه! حضرت فرمود:
 
به خدا قسم منم نبأ عظيم كه بر سر آن اختلاف دارند. بر سر ولايت من نزاع كرديد و از ولايت من بازگشتيد پس از آنكه آن را پذيرفتيد، و پس از آنكه به شمشير من نجات يافتيد با ظلم خود هلاک شديد.


اين موقعيت هنگامى پيش آمد كه در جنگ صفين پس از چند نامه و پيام كه بين اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و معاويه رد و بدل شد، آن حضرت در ميان لشكر خود در جمع مهاجرين و انصار و با حضور فرستادگان معاويه بر فراز منبر قرار گرفت و مناقب خود را بر شمرد و در هر كدام مردم را قسم داد و آنان اقرار كردند. از جمله فرمود:
در روز غدير دانستيد و روز قيامت خواهيد دانست كه چه كرديد.


شما را به خدا قسم مى ‏دهم درباره قول خداوند: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ»<ref>نساء /  ۵۹ .</ref> و آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»<ref>مائده /  ۵۵ .</ref> ... كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد به مردم بفهاند كه اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسير كند ... .
=== اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: از «بَلِّغْ» تا «يَعْصِمُكَ» تا «أَكْمَلْتُ»<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵، ۱۴۴.</ref>===
از فراز [[سخنرانی|منبر]] نماز جمعه در [[جشن غدیر در طول تاریخ|جشن غدیر]] با حضور صاحب غدير، اتمام حجت غديرى با اشاره به آيات قرآن مطرح شد؛ و آن روزى بود كه غدير براى اولين بار نفس تازه مى‏ كرد و در سايه ‏سار صاحب آن شب‏ هاى تيره سقيفه را پشت سر مى ‏گذاشت.


آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد ... ، و فرمود: اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر مؤمنين از خودشان بيشتر است. الا فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ ... .
چه زيباست كه در چنان موقعيتى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سخن مى ‏گويد و با اشاره به «وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» و «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» غدير را در خاطره ‏ها زنده مى‏ كند.


پس از اين سخنانِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، دوازده نفر از كسانى كه از شركت كنندگان در جنگ بدر بودند و در صفين همراه حضرت حضور داشتند برخاستند و به گفتار حضرت شهادت دادند. سپس هفتاد نفر از بقيه صحابه برخاستند و شهادت دادند. بعد از آن چهار نفر از اهل بدر برخاستند و تفصيل ماجرا و آنچه در غدير ديده بودند را بازگو كردند.
اين موقعيت در دوران خلافت ظاهرى پنج ساله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بود كه يك سال روز غدير مقارن روز جمعه شد.


=== '''اميرالمؤمنين ‏عليه السلام: «نَبَأِ عَظيم» من هستم<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۸۰ .</ref>''' ===
حضرت خطبه نماز جمعه را به مسئله غدير اختصاص داد و پس از حدود ۲۵ سال -  كه خلفاى غاصب سعى در فراموشى غدير داشتند -  براى اولين بار آن روز را عيد رسمى قرار داد و درباره آن سخن گفت.
جنگ صفين يک موقعيت استثنايى براى رويارويى غدير و سقيفه بود كه حقايق بسيارى طى آن روشن شد. بايد دو لشكر معناى «نَبَأِ عظيم» را در متن قرآن بدانند و اين تفسير هنگامى صورت مى‏ گيرد كه سوره «عَمَّ يَتَساءَلُونَ» در وسط ميدان جنگ مطرح شود. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نبأ عظيم را خبر ولايت خود بيان مى‏ كند كه در غدير اعلام گرديد و براى هميشه بر سر آن اختلاف شد.


ماجرا چنين بود كه در روز جنگ صفين مردى از لشكر معاويه به ميدان آمد در حالى كه از يک سو غرق در اسلحه بود و از سوى ديگر قرآنى را جلوى اسلحه ‏اش گرفته بود و اين آيات را مى ‏خواند: «عَمَّ يَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ، الَّذِى هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ».<ref>نبأ /  ۱ - ۳.</ref>
از جمله فرمود:


علقمه مى‏ گويد: من خواستم به مبارزه او بروم ولى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: بر سر جايت باش! و خود حضرت به جنگ او رفت. ابتدا به او فرمود: آيا مى‏ شناسى نبأ عظيم را كه مردم بر سر آن اختلاف دارند؟ آن مرد گفت: نه! حضرت فرمود: به خدا قسم منم نبأ عظيم كه بر سر آن اختلاف دارند. بر سر ولايت من نزاع كرديد و از ولايت من بازگشتيد پس از آنكه آن را پذيرفتيد، و پس از آنكه به شمشير من نجات يافتيد با ظلم خود هلاک شديد. در روز غدير دانستيد و روز قيامت خواهيد دانست كه چه كرديد.
خداوند در اين روز دو عيد عظيم و بزرگ را براى شما جمع كرده است ... .


=== '''اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: از «بَلِّغْ» تا «يَعْصِمُكَ» تا «أَكْمَلْتُ»<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵، ۱۴۴.</ref>''' ===
خداوند دينى را قبول نمى ‏كند مگر با ولايت آنكه به ولايتش دستور داده و اسباب اطاعتش با تمسک به دستاويزهاى او و اهل ولايتش نظام مى‏ يابد.
از فراز منبر نماز جمعه در جشن غدير با حضور صاحب غدير، اتمام حجت غديرى با اشاره به آيات قرآن مطرح شد؛ و آن روزى بود كه غدير براى اولين بار نفس تازه مى‏ كرد و در سايه ‏سار صاحب آن شب‏هاى تيره سقيفه را پشت سر مى ‏گذاشت. چه زيباست كه در چنان موقعيتى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سخن مى ‏گويد و با اشاره به «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» و «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» غدير را در خاطره ‏ها زنده مى‏ كند.


اين موقعيت در دوران خلافت ظاهرى پنج ساله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بود كه يك سال روز غدير مقارن روز جمعه شد. حضرت خطبه نماز جمعه را به مسئله غدير اختصاص داد و پس از حدود ۲۵ سال -  كه خلفاى غاصب سعى در فراموشى غدير داشتند -  براى اولين بار آن روز را عيد رسمى قرار داد و درباره آن سخن گفت. از جمله فرمود:
اين است كه خداوند در روز غدير بر پيامبرش فرستاد آنچه بيانگر اراده ‏اش درباره انتخاب شدگانش بود و به او دستور ابلاغش را داد ... ، و براى او حفظ از منافقين را ضمانت نمود.<ref>اشاره به آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» در سوره مائده: آيه ۶۷ .</ref> خداوند دينش را كامل نمود<ref>اشاره به آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» در سوره مائده: آيه ۳.</ref> و چشم پيامبرش و مؤمنين و [[تابعین]] را روشن ساخت. امروز روز عظيم الشأنى است ... ، و روز كمال دين است.


خداوند در اين روز دو عيد عظيم و بزرگ را براى شما جمع كرده است ... . خداوند دينى را قبول نمى ‏كند مگر با ولايت آنكه به ولايتش دستور داده و اسباب اطاعتش با تمسک به دستاويزهاى او و اهل ولايتش نظام مى‏ يابد. اين است كه خداوند در روز غدير بر پيامبرش فرستاد آنچه بيانگر اراده ‏اش درباره انتخاب شدگانش بود و به او دستور ابلاغش را داد ... ، و براى او حفظ از منافقين را ضمانت نمود.<ref>اشاره به آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» در سوره مائده: آيه ۶۷ .</ref> خداوند دينش را كامل نمود<ref>اشاره به آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» در سوره مائده: آيه ۳.</ref> و چشم پيامبرش و مؤمنين و تابعين را روشن ساخت. امروز روز عظيم الشأنى است ... ، و روز كمال دين است.
=== اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى» با ولايت من بود<ref>بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۳۳۶ ح ۵ .</ref>===
لااقل همه مسلمانان بايد بدانند كه خداوند به [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] فضايلى عنايت فرموده كه به احدى جز پيامبر صلى الله عليه و آله عطا نكرده است.


=== '''اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى» با ولايت من بود<ref>بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۳۳۶ ح ۵ .</ref>''' ===
آن حضرت در بيانى آيه اكمال را به عنوان فضيلتى بر شمردند كه محور آن ولايت است، و آن را منّتى از سوى خدا بر مردم دانستند.
لااقل همه مسلمانان بايد بدانند كه خداوند به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فضايلى عنايت فرموده كه به احدى جز پيامبر صلى الله عليه و آله عطا نكرده است. آن حضرت در بيانى آيه اكمال را به عنوان فضيلتى بر شمردند كه محور آن ولايت است، و آن را منّتى از سوى خدا بر مردم دانستند.


اين اتمام حجت در مجلسى كه حضرت امتيازات خاص خود را بيان مى‏ نمود به ميان آمد. حضرت فرمود: به خدا قسم خداوند تبارک و تعالى نُه چيز به من عطا فرموده كه به احدى قبل از من جز پيامبر صلى الله عليه و آله نداده است؛ و سپس آن موارد را بر شمرد و از جمله فرمود: خداوند با ولايت من دين اين امت را كامل نمود و نعمت‏ ها را بر آنان تمام كرد، و اسلامشان را مورد رضايت قرار داد، هنگامى كه در يوم الولاية (روز غدير) به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يا محمد، به مردم خبر ده كه امروز دينشان را كامل كردم و نعمتم را بر آنان تمام نمودم و اسلام را به عنوان دينشان راضى شدم.<ref>اشاره به آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ ‏الْإِسْلامَ دِيناً» در سوره مائده: آيه ۳.</ref>
اين اتمام حجت در مجلسى كه حضرت امتيازات خاص خود را بيان مى‏ نمود به ميان آمد. حضرت فرمود: به خدا قسم خداوند تبارک و تعالى نُه چيز به من عطا فرموده كه به احدى قبل از من جز پيامبر صلى الله عليه و آله نداده است؛ و سپس آن موارد را بر شمرد و از جمله فرمود: خداوند با ولايت من دين اين امت را كامل نمود و نعمت‏ ها را بر آنان تمام كرد، و اسلامشان را مورد رضايت قرار داد، هنگامى كه در يوم الولاية (روز غدير) به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يا محمد، به مردم خبر ده كه امروز دينشان را كامل كردم و نعمتم را بر آنان تمام نمودم و اسلام را به عنوان دينشان راضى شدم.<ref>اشاره به آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ ‏الْإِسْلامَ دِيناً» در سوره مائده: آيه ۳.</ref>