اجتماع دو ولایت در یک زمان: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
== اجتماع دو ولايت در يک زمان<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۶۸۷ - ۶۹۳.</ref> ==
== اجتماع دو ولايت در يک زمان<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۶۸۷ - ۶۹۳.</ref> ==
  يكى از شبهات دهلوى در حديث غدير اشكال «اجتماع دو ولايت در يک زمان» است، كه طى چند شبهه چنين مطرح كرده است:
  يكى از شبهات [[عبدالعزیز دهلوی|دهلوی]] در [[حدیث غدیر]] اشكال «اجتماع دو ولايت در يک زمان» است، كه طى چند شبهه چنين مطرح كرده است:


در حديث غدير دليل صريح هست بر اجتماع دو ولايت در يک زمان، زيرا [[حدیث]] به قيد «پس از من» مقيّد نشده است. بلكه سياق كلام براى يكسان‏ سازى دو ولايت در همه وجوه و در همه اوقات است. پيداست كه مشاركت امير با پيامبر صلى الله عليه و آله در تصرّف، در زمان حيات آن حضرت محال است.
در حديث غدير دليل صريح هست بر اجتماع دو ولايت در يک زمان، زيرا [[حدیث]] به قيد «پس از من» مقيّد نشده است.
 
بلكه سياق كلام براى يكسان‏ سازى دو ولايت در همه وجوه و در همه اوقات است. پيداست كه مشاركت امير با پيامبر صلى الله عليه و آله در تصرّف، در زمان حيات آن حضرت محال است.


پس اين ادلّ دليل است بر اينكه مراد ([[حدیث غدیر]]) وجوب محبت او است، زيرا مانعى در اجتماع دو محبت وجود ندارد. اما در اجتماع تصرّفين محذوراتِ بسيار هست.
پس اين ادلّ دليل است بر اينكه مراد ([[حدیث غدیر]]) وجوب محبت او است، زيرا مانعى در اجتماع دو محبت وجود ندارد. اما در اجتماع تصرّفين محذوراتِ بسيار هست.
خط ۹: خط ۱۱:


=== شبهه اول ===
=== شبهه اول ===
دهلوى گفته است: در حديث غدير دليل صريح هست بر اجتماع دو ولايت در يک زمان، زيرا حديث به قيد «پس از من» مقيّد نشده است.
دهلوى گفته است: در حديث غدير دليل صريح هست بر اجتماع دو ولايت در يک زمان، زيرا [[احاديث مرتبط با غدير|حدیث]] به قيد «پس از من» مقيّد نشده است.


=== پاسخ ===
=== پاسخ ===
خط ۱۵: خط ۱۷:


==== جواب اول ====
==== جواب اول ====
پيشتر گذشت كه پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نزول آيه «اليَومَ أكمَلتُ لَكُم دينَكُم»<ref>مائده/ ۳.</ref> در واقعه غدير خم فرمود:
پيشتر گذشت كه [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] پس از نزول آيه «اليَومَ أكمَلتُ لَكُم دينَكُم»<ref>مائده/ ۳.</ref> در واقعه غدير خم فرمود:


خداى را سپاس كه كامل شدن دين و تمام گشتن نعمت و خشنودى خداوند به رسالت من و ولايت على‏ عليه السلام پس از من حاصل شد.
خداى را سپاس كه كامل شدن دين و تمام گشتن نعمت و خشنودى خداوند به رسالت من و ولايت على‏ عليه السلام پس از من حاصل شد.
خط ۲۱: خط ۲۳:
تقييد ولايت در اينجا به عبارت «پس از من» دليل صريح است كه مراد پيامبر صلى الله عليه و آله از سخن: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است، نيز همين معنى است.
تقييد ولايت در اينجا به عبارت «پس از من» دليل صريح است كه مراد پيامبر صلى الله عليه و آله از سخن: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است، نيز همين معنى است.


شعر حسّان بن ثابت هم آشكارا نشان مى‏ دهد كه مراد از حديث غدير امامت و ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام پس از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله است، چرا كه در شعر او آمده است: تو را به عنوان امام و راهنماى پس از خود برگزيدم.
شعر حسّان بن ثابت هم آشكارا نشان مى‏ دهد كه مراد از حديث غدير [[امامت]] و [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] پس از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله است، چرا كه در شعر او آمده است:
 
تو را به عنوان امام و راهنماى پس از خود برگزيدم.


==== جواب دوم ====
==== جواب دوم ====
قيد «پس از من» در بعضى نقل ‏هاى حديث غدير آمده است: در روايت عبدالرزّاق از حديث غدير -  كه در تاريخ ابن ‏كثير نقل شده -  آمده است: هر كس من مولاى او هستم، بى‏ گمان پس از من على مولاى او است. بنابراين، وقتى اين قيد در بعضى از نقل‏ ها وارد شده، نقل‏ هاى ديگرِ حديث كه اين قيد در آنها نيامده بر اين معنى حمل مى‏ شوند، زيرا چنانكه در «فتح البارى» و ديگر كتب آمده است، احاديث يكديگر را تفسير مى ‏كنند.
قيد «پس از من» در بعضى نقل ‏هاى [[حدیث غدیر]] آمده است: در [[فرهنگ غدیر در تاریخ|روایت]] عبدالرزّاق از حدیث غدیر -  كه در تاريخ ابن ‏كثير نقل شده -  آمده است:
 
هر كس من مولاى او هستم، بى‏ گمان پس از من على مولاى او است. بنابراين، وقتى اين قيد در بعضى از نقل‏ ها وارد شده، نقل‏ هاى ديگرِ حديث كه اين قيد در آنها نيامده بر اين معنى حمل مى‏ شوند،
 
زيرا چنانكه در «[[فتح الباری (کتاب)|فتح الباری]]» و ديگر كتب آمده است، احاديث يكديگر را تفسير مى ‏كنند.


افزون بر اين، در شمارى از طرق حديث غدير آمده است:
افزون بر اين، در شمارى از طرق حديث غدير آمده است:


اين ولىّ شما پس از من است. از جمله: كتاب «فضائل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام» اثر سمعانى، همراه با اشاره به ماجراى غدير و ابتدا و انتهاى حديث غدير و تبريک گفتن عمر.
اين ولىّ شما پس از من است. از جمله: كتاب «فضائل امیرالمؤمنین ‏علیه السلام» اثر سمعانى، همراه با اشاره به ماجراى غدير و ابتدا و انتهاى [[حدیث غدیر]] و [[تبریک]] گفتن [[عمر بن خطاب|عمر]].


==== جواب سوم ====
==== جواب سوم ====
احاديث تسميه على‏ عليه السلام به «اميرالمؤمنين»: اضافه بر اينها، از اجتماع دو ولايت در يک زمان محذورى پيش نمى‏آيد و اين اجتماع هرگز امر محالى را در پى ندارد. چگونه چنين باشد؟ حال آنكه احاديث واردشده در ثبوت امامت على‏ عليه السلام در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار است، و هر چند كه [[اهل ‏سنت]] تلاش كرده ‏اند تا اين احاديث را پنهان سازند و انكار كنند، حق پوشيده نمانده است.
احاديث تسميه على‏ عليه السلام به «اميرالمؤمنين»: اضافه بر اينها، از اجتماع دو ولايت در يک زمان محذورى پيش نمى ‏آيد و اين اجتماع هرگز امر محالى را در پى ندارد.
 
چگونه چنين باشد؟ حال آنكه احاديث واردشده در ثبوت امامت على‏ عليه السلام در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار است، و هر چند كه [[اهل ‏سنت]] تلاش كرده ‏اند تا اين احاديث را پنهان سازند و انكار كنند، حق پوشيده نمانده است.


حافظ شيرويه ديلمى از حذيفة بن يمان نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
حافظ شيرويه ديلمى از حذيفة بن يمان نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
خط ۴۷: خط ۵۷:
ابوعلى احمد بن محمد مرزوقى نقل كرده است: روايت كرده ‏اند پيامبر صلى الله عليه و آله دفن فاطمه بنت اسد را خود عهده ‏دار شد و پيراهن خود را به او پوشاند.
ابوعلى احمد بن محمد مرزوقى نقل كرده است: روايت كرده ‏اند پيامبر صلى الله عليه و آله دفن فاطمه بنت اسد را خود عهده ‏دار شد و پيراهن خود را به او پوشاند.


در زمان دفن، شنيدند كه حضرتش به فاطمه بنت اسد مى‏ فرمايد: پسرت، پسرت. از آن حضرت درباره آن سخن پرسيدند، فرمود: فاطمه بنت اسد را درباره خداوندش پرسيدند پاسخ داد. از پيامبرش سؤال كردند جواب داد. از امامش پرسيدند به لكنت افتاد. من به او گفتم: پسرت، پسرت.<ref>كتاب الازمنة و الامكنة: باب پنجاه و يكم.</ref>
در زمان دفن، شنيدند كه حضرتش به [[فاطمه بنت اسد]] مى‏ فرمايد: پسرت، پسرت. از آن حضرت درباره آن سخن پرسيدند، فرمود: فاطمه بنت اسد را درباره خداوندش پرسيدند پاسخ داد.
 
از پيامبرش سؤال كردند جواب داد. از امامش پرسيدند به لكنت افتاد. من به او گفتم: پسرت، پسرت.<ref>كتاب الازمنة و الامكنة: باب پنجاه و يكم.</ref>


عبد كريم بن محمد رافعى قزوينى با اسنادش از جابر بن سَمُره نقل كرده است: على‏ عليه السلام مى ‏فرمود: به من بگوييد:
عبد كريم بن محمد رافعى قزوينى با اسنادش از جابر بن سَمُره نقل كرده است: على‏ عليه السلام مى ‏فرمود: به من بگوييد:
خط ۵۳: خط ۶۵:
اگر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جان به جان ‏آفرين تسليم كند، جز من چه كسى اميرالمؤمنين خواهد بود؟ و گاه به او گفته مى‏ شد: اى اميرالمؤمنين، و پيامبر صلى الله عليه و آله به او مى ‏نگريست و لبخند مى ‏زد.<ref>التدوين فى ذكر علماء قزوين: ج ۴ ص ۱۸۸.</ref>
اگر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جان به جان ‏آفرين تسليم كند، جز من چه كسى اميرالمؤمنين خواهد بود؟ و گاه به او گفته مى‏ شد: اى اميرالمؤمنين، و پيامبر صلى الله عليه و آله به او مى ‏نگريست و لبخند مى ‏زد.<ref>التدوين فى ذكر علماء قزوين: ج ۴ ص ۱۸۸.</ref>


جمال ‏الدين محدّث شيرازى -  از مشايخ پدر دهلوى -  در «روضة الأحباب»، از رسول ‏اللَّه ‏صلى الله عليه و آله روايت كرده است:
[[جمال ‏الدین محدّث شیرازی]] -  از مشايخ پدر دهلوى -  در «روضة الأحباب»، از رسول ‏الله ‏صلى الله عليه و آله روايت كرده است:


على ‏عليه السلام در زمان حيات و پس از مرگم جانشين من است. هر كس او را نافرمانى كند مرا نافرمانى كرده است.
على ‏عليه السلام در زمان حيات و پس از مرگم جانشين من است. هر كس او را نافرمانى كند مرا نافرمانى كرده است.


وى همچنين نقل مى‏ كند كه امّ ‏سلمه گفت: شنيدم كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله مى‏ فرمود: على‏ عليه السلام در زمان حيات و پس از مرگم جانشين من است.
وى همچنين نقل مى‏ كند كه امّ ‏سلمه گفت: شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى‏ فرمود: [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|علی‏ علیه السلام]] در زمان حيات و پس از مرگم جانشين من است.


هر كس او را نافرمانى كند مرا نافرمانى كرده است. و امّ ‏سلمه به عايشه مى‏ گفت: عايشه، آيا تو به اين شهادت مى ‏دهى؟ عايشه گفت: بله.
هر كس او را نافرمانى كند مرا نافرمانى كرده است. و [[امّ سلمه (همسر پیامبر صلی الله علیه و آله)|امّ ‏سلمه]] به [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] مى‏ گفت: عايشه، آيا تو به اين شهادت مى ‏دهى؟ عايشه گفت: بله.


بدون شک مراد از امامت على‏ عليه السلام در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله وجوب اطاعت و فرمانبردارى از اوامر و نواهى وى بر همه مسلمانان است، چنانكه در مورد پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بود. اما مراد از امامت امام ‏عليه السلام پس از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله اين است كه اجراى احكام شرعى و رسيدگى به امور رعيّت و تصرّف در شئون امت، منصبى است كه به او اختصاص دارد؛ منصبى كه در زمان حيات نبى‏ صلى الله عليه و آله مختصّ حضرتش بود.
بدون شک مراد از [[امامت]] على‏ عليه السلام در زمان حيات [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] وجوب اطاعت و فرمانبردارى از اوامر و نواهى وى بر همه مسلمانان است، چنانكه در مورد پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بود. اما مراد از امامت امام ‏عليه السلام پس از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله اين است كه اجراى [[احکام|احکام شرعی]] و رسيدگى به امور رعيّت و تصرّف در شئون امت، منصبى است كه به او اختصاص دارد؛ منصبى كه در زمان حيات نبى‏ صلى الله عليه و آله مختصّ حضرتش بود.


البته اگر امام‏ عليه السلام در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله به نيابت از آن حضرت به امرى از امور مسلمانان قيام مى ‏كرد، باز هم اطاعت از او بر آنان واجب بود.
البته اگر امام‏ عليه السلام در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله به نيابت از آن حضرت به امرى از امور مسلمانان قيام مى ‏كرد، باز هم اطاعت از او بر آنان واجب بود.
خط ۸۱: خط ۹۳:
همچنين، شكى نيست كه مطلق بودن محبت نبى‏ صلى الله عليه و آله به معناى وجوب آن در تمام احوال و در جميع جهات و در همه زمان‏ هاست. اين محبوبيت -  به اين كيفيت -  تنها براى معصوم واجب است. و هر گاه اين مرتبت براى امير عليه السلام ثابت شود، عصمت او نيز از اين طريق ثابت خواهد گشت. و مطلوب ما در همين است (چرا كه ثبوت عصمت ثبوت امامت را در پى خواهد داشت).
همچنين، شكى نيست كه مطلق بودن محبت نبى‏ صلى الله عليه و آله به معناى وجوب آن در تمام احوال و در جميع جهات و در همه زمان‏ هاست. اين محبوبيت -  به اين كيفيت -  تنها براى معصوم واجب است. و هر گاه اين مرتبت براى امير عليه السلام ثابت شود، عصمت او نيز از اين طريق ثابت خواهد گشت. و مطلوب ما در همين است (چرا كه ثبوت عصمت ثبوت امامت را در پى خواهد داشت).


آيا دهلوى صحابه‏اى را كه با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام دشمنى كردند و با او جنگيدند و به رويش شمشير كشيدند، به دليل اينكه دشمنى با اميرعليه السلام همانند دشمنى پيامبر صلى الله عليه و آله مستلزم خروج از دين است، از زمره مسلمين بيرون مى‏ راند، يا از اسلافش تقليد مى ‏كند و از آنچه اينجا گفته و اعتراف كرده دست بر مى‏ دارد، تا از صحابه مذكور حمايت كند و به لازمه سخنش درباره ايشان ملتزم نماند؟!
آيا دهلوى صحابه ‏اى را كه با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام دشمنى كردند و با او جنگيدند و به رويش شمشير كشيدند، به دليل اينكه دشمنى با امير عليه السلام همانند دشمنى پيامبر صلى الله عليه و آله مستلزم خروج از دين است، از زمره مسلمين بيرون مى‏ راند، يا از اسلافش [[تقلید]] مى ‏كند و از آنچه اينجا گفته و اعتراف كرده دست بر مى‏ دارد، تا از [[صحابه]] مذكور حمايت كند و به لازمه سخنش درباره ايشان ملتزم نماند؟!


=== شبهه سوم ===
=== شبهه سوم ===
خط ۹۰: خط ۱۰۲:


=== شبهه چهارم ===
=== شبهه چهارم ===
همچنين دهلوى مى‏گويد: پس اين ادلّ دليل است بر اينكه مراد ([[حدیث غدیر]]) وجوب محبت او است، زيرا مانعى در اجتماع دو محبت وجود ندارد.
همچنين دهلوى مى ‏گويد: پس اين ادلّ دليل است بر اينكه مراد ([[حدیث غدیر]]) وجوب محبت او است، زيرا مانعى در اجتماع دو محبت وجود ندارد.


==== پاسخ ====
==== پاسخ ====
اين سخن ادلّ دليل است بر اينكه هدف دهلوى مشتبه كردن امر بر عوام است، چرا كه صحّت ادعاى او متوقّف بر اين است كه استحقاق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام براى تصرّف در امور در زمان پيامبرصلى الله عليه و آله را ردّ كند. ولى وى براى اين ادعا دليل نياورده و تنها ادّعا كرده كه اجتماع دو حق تصرّف در يك زمان ممكن نيست.
اين سخن ادلّ دليل است بر اينكه هدف دهلوى مشتبه كردن امر بر عوام است، چرا كه صحّت ادعاى او متوقّف بر اين است كه استحقاق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام براى تصرّف در امور در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله را ردّ كند. ولى وى براى اين ادعا دليل نياورده و تنها ادّعا كرده كه اجتماع دو حق تصرّف در يک زمان ممكن نيست.


دهلوى سپس مى ‏نويسد: بلكه هر يک از اين دو محبت مستلزم ديگرى است. ما مى‏ گوييم: اگر ميان محبت اميرعليه السلام و محبت پيامبر صلى الله عليه و آله تلازم هست -  چنانكه دهلوى خود اعتراف كرده -  ثابت مى‏ شود كه هر كس به امير عليه السلام محبت نداشته باشد، به پيامبر صلى الله عليه و آله نيز محبت ندارد.
دهلوى سپس مى ‏نويسد: بلكه هر يک از اين دو محبت مستلزم ديگرى است. ما مى‏ گوييم: اگر ميان محبت امير عليه السلام و محبت پيامبر صلى الله عليه و آله تلازم هست -  چنانكه دهلوى خود اعتراف كرده -  ثابت مى‏ شود كه هر كس به امير عليه السلام محبت نداشته باشد، به پيامبر صلى الله عليه و آله نيز محبت ندارد.


پس حقيقت حال معاويه -  كه با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام دشمنى كرد -  روشن شد، زيرا چنانكه در «تاريخ الخلفاء» سيوطى و ديگر كتاب‏ها آمده، شخص اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به دشمنى معاويه با خود تصريح كرده است. به اين ترتيب، حال تابعان و پيروان معاويه و حال عايشه دختر ابوبكر و طلحه و زبير و موافقان و همراهان اينان و حال سعد بن ابى ‏وقّاص و امثال وى كه از يارى امام ‏عليه السلام خوددارى كردند نيز روشن مى ‏گردد.
پس حقيقت حال معاويه -  كه با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام دشمنى كرد -  روشن شد، زيرا چنانكه در «تاريخ الخلفاء» [[جلال الدین سیوطی|سیوطی]] و ديگر كتاب‏ها آمده، شخص اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به دشمنى معاويه با خود تصريح كرده است. به اين ترتيب، حال تابعان و پيروان معاويه و حال عايشه دختر ابوبكر و طلحه و زبير و موافقان و همراهان اينان و حال سعد بن ابى ‏وقّاص و امثال وى كه از يارى امام ‏عليه السلام خوددارى كردند نيز روشن مى ‏گردد.


=== شبهه پنجم ===
=== شبهه پنجم ===