۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵۴: | خط ۲۵۴: | ||
۲. روز عرفه، نهم ذی حجة الحرام سال دهم هجرت در عرفات. | ۲. روز عرفه، نهم ذی حجة الحرام سال دهم هجرت در عرفات. | ||
۳. روز دوازدهم ذی حجة | ۳. روز دوازدهم ذی حجة الحرام سال دهم در مسجد خيف در منى.<ref>البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۰۲. </ref> | ||
۴. روز عيد غدير در سرزمين غدير خم، هجدهم ذي حجة الحرام سال دهم هجرى. | ۴. روز عيد غدير در سرزمين غدير خم، هجدهم ذي حجة الحرام سال دهم هجرى. | ||
خط ۳۵۳: | خط ۳۵۳: | ||
۳.ام ایمن از بانوان بهشتى.<ref>همان: ج ۱ ص ۳۱۱. </ref> | ۳.ام ایمن از بانوان بهشتى.<ref>همان: ج ۱ ص ۳۱۱. </ref> | ||
ابن حجر مى نويسد: اين حديث از بيش از بيست تن از صحابه در موارد مختلف نقل شده است. از جمله: روز عرفه در حجة الوداع، روز غدير خم، به هنگام بازگشت از حج، پس از بازگشت از طائف و در دوران بيمارى حضرت در حجره شريفه هنگامى كه پر از صحابه بود. | [[ابن حجر عسقلانی|ابن حجر]] مى نويسد: اين حديث از بيش از بيست تن از صحابه در موارد مختلف نقل شده است. از جمله: روز عرفه در حجة الوداع، روز غدير خم، به هنگام بازگشت از حج، پس از بازگشت از طائف و در دوران بيمارى حضرت در حجره شريفه هنگامى كه پر از صحابه بود. | ||
سپس اضافه مى كند: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين حديث را در اين موارد و در مواردى ديگر به جهت اهتمام خاص به شأن قرآن كريم و عترت طاهره عليهم السلام تكرار فرموده است. | سپس اضافه مى كند: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين حديث را در اين موارد و در مواردى ديگر به جهت اهتمام خاص به شأن قرآن كريم و عترت طاهره عليهم السلام تكرار فرموده است. | ||
خط ۴۵۴: | خط ۴۵۴: | ||
ابن عباس گفت: كدام بر ما واجب تر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ معاويه گفت: عمل به آن! ابن عباس گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آن كه بدانيم خداوند از آن چه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟ معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهل بيت مى گوييد معنى كنند. | ابن عباس گفت: كدام بر ما واجب تر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ معاويه گفت: عمل به آن! ابن عباس گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آن كه بدانيم خداوند از آن چه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟ معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهل بيت مى گوييد معنى كنند. | ||
ابن عباس گفت: | ابن عباس گفت: | ||
معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آن چه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و | قرآن بر اهل بيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابى سفيان يا آل ابى معيط يا [[یهود]] و [[مسیحیان|نصاری]] و مجوس بپرسم؟! | ||
معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى! ابن عباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مى كنى از اين كه خدا را با قرآن و با آن چه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم. | |||
معاويه گفت: | |||
پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آن چه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! | |||
سپس ابن عباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!!<ref>كتاب سليم: ص ۳۱۵ حديث ۲۶.</ref> | |||
=== غوغاى قرآن كنار حوض كوثر === | === غوغاى قرآن كنار حوض كوثر === | ||
نبايد وعده پيامبر صلى الله عليه | نبايد وعده پيامبر صلى الله عليه و آله را براى پاسخ امت بر سر [[حوض کوثر]] ساده تلقى كنيم. | ||
صحنه اى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسش هاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند. | |||
آن منظره ديدنى را خود پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مى فرمايد: امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مى شوند: | |||
اول آنان رایت (پرچم) گوساله امت من است. من بپا مى خيزم و دست او را مى گيرم. | |||
به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مى شود و قدم هايش به لرزه در مى آيد و امعاء و احشاء او منقلب مى شود، و تابعين او نيز همين گونه مى شوند. | |||
از آنان مى پرسم: بعد از من با دو يادگار گران قدر من چگونه رفتار كرديد؟ | |||
در پاسخ مى گويند: ثِقْل بزرگ تر (يعنى قرآن) را [[تکذیب]] نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچک تر (عترت) را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. | |||
آن گاه من مى گويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مى شوند در حالى كه قطره اى از [[حوض کوثر]] ننوشيده اند. | |||
سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مى شوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شده اند ... دست رئيس آنان را مى گيرم، و به محض آن كه دست او را مى گيرم رويش سياه مى شود و قدم هايش مى لرزد و امعاء و احشاء او منقلب مى شود، و آنان كه تابع او بوده اند نيز چنين مى شوند. | |||
من مى گويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ | |||
مى گويند: ثِقل بزرگتر را [[تکذیب]] كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مى گويم: شما هم به راه گروه اول برويد. | |||
آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مى گردند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند. | |||
سپس | سپس رایت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مى آيند. من بر مى خيزم و دست او را مى گيرم. | ||
آن گاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مى شود و قدم هايش به لرزه مى افتد و امعاء و احشايش منقلب مى شود، و تابعين او نيز چنان مى شوند. من مى گويم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ | |||
مى گويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. مى گويم: شما به راه گروه هاى قبل برويد. | |||
آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى گردند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند. | |||
سپس رايت مِخْدَج نزد من مى آيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مى گيرم. به محض آن كه دست او را گرفتم رويش سياه مى شود و قدم هايش به لرزه در مى آيد و امعاء و احشاء او منقلب مى شود، و تابعين او نيز چنان مى شوند. من مى گويم:بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟ | سپس رايت مِخْدَج نزد من مى آيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مى گيرم. به محض آن كه دست او را گرفتم رويش سياه مى شود و قدم هايش به لرزه در مى آيد و امعاء و احشاء او منقلب مى شود، و تابعين او نيز چنان مى شوند. من مى گويم:بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟ | ||
مى گويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. مى گويم: شما هم به راه گروه هاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى گردند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده باشند. | مى گويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. مى گويم: شما هم به راه گروه هاى قبل برويد. | ||
آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى گردند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده باشند. | |||
سپس رايت اميرالمؤمنين و قائدِ پيشانى سفيدان نزد من وارد مى شود. من بپا مى خيزم و دست او را مى گيرم، و در اين حال روى او و اصحابش سفيد مى شود. | |||
مى گويم: بعد از من درباره ثِقلين چه رفتارى داشتيد؟ | |||
مى گويند: ثقل اكبر را تابع شديم و آن را تصديق نموديم، و ثقل اصغر را كمك كرديم و يارى نموديم و همراه او به شهادت رسيديم. من مى گويم: سيراب و آب نوشيده باز گرديد. | |||
آنان جرعه اى مى نوشند كه بعد از آن هرگز تشنه نمى شوند. روى امامشان هم چون خورشيد طالع است، و روى آنان مانند ماه چهارده شبه و همچون نورانى ترين ستاره در آسمان است. | |||
سپس | سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بر اين پيش گويى من شاهد هستيد؟ گفتند: آرى، ما گواه اين مجلس خواهيم بود.<ref> اليقين : ص ۲۷۵ باب ۹۶.</ref> | ||
ما نيز از بلنداى چهارده قرن مى گوييم: يا رسول | ما نيز از بلنداى چهارده قرن مى گوييم: يا رسول الله! اين پنج گروه را نيك مى شناسيم، و قبل از حوض كوثر در اين دنيا بر ضلالت آن چهار گروه معتقديم و شهادت مى دهيم، و اميدواريم زير پرچم على بن ابى طالب عليه السلام از تابعين و تصديق كنندگان قرآن در قول و عمل در گروه پنجم باشيم. | ||
== پانویس == | == پانویس == |