۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۶۸: | خط ۷۶۸: | ||
مرحوم شرف الدين در نامه ۱۰۲ پاسخ وى داده است: | مرحوم شرف الدين در نامه ۱۰۲ پاسخ وى داده است: | ||
'''اولاً:''' همه مردم مى دانند كه امام و ديگر دوستانش از بنى هاشم و غير بنى هاشم در بيعت با ابوبكر حضور نداشتند و پا به سقيفه نگذاشتند، بلكه آنان از سقيفه و آنچه در سقيفه مى گذشت دور بودند | '''اولاً:''' همه مردم مى دانند كه امام و ديگر دوستانش از بنى هاشم و غير بنى هاشم در بيعت با ابوبكر حضور نداشتند و پا به سقيفه نگذاشتند، بلكه آنان از سقيفه و آنچه در سقيفه مى گذشت دور بودند. | ||
آنان با همه وجودشان سرگرم مصيبت بزرگ بودند كه شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله بود. حضرتش به وظيفه واجب و فورى يعنى كفن و دفن پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول بودند و جز به اين حادثه به چيزى نمى انديشيدند. | |||
'''ثانياً:''' از سوى ديگر، تا آنان مشغول تجهيز [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] و اداى مراسم نماز و دفن پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، مردم [[سقیفه]] كار خود را كردند و مسئله بيعت با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] را سامان دادند. | |||
'''رابعاً:''' پس از آنكه جريان سقيفه راه افتاد و زمام امور را آنان به دست گرفتند و شد آنچه شد، از سويى زيركى كردند و از ديگر سو قلدرى و خشونت نشان دادند. و چنان شد كه نه على عليه السلام و نه غير على عليه السلام، هيچ كس نمى توانست به | فقط هم همين نبود، بلكه از باب رعايت احتياط و دورانديشى در برابر هر نظر يا حركت مخالف كه باعث در هم ريختن تشكيلات آنان مى شد، به اتفاق ايستادگى مى كردند. | ||
ثالثاً: هم اميرالمؤمنين عليه السلام و هم [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا علیها السلام]] و هم بعضى از اصحاب و نيز ائمه معصومين عليهم السلام، بارها و بارها به حديث غدير استناد و استشهاد كرده و حجت را تمام كردند، كه در محل خود به طور مفصل توضيح داده شده است. حتى براى احقاق حق خود شب ها به در خانه مهاجر و انصار رفتند. | |||
'''رابعاً:''' پس از آنكه جريان سقيفه راه افتاد و زمام امور را آنان به دست گرفتند و شد آنچه شد، از سويى زيركى كردند و از ديگر سو قلدرى و خشونت نشان دادند. | |||
و چنان شد كه نه على عليه السلام و نه غير على عليه السلام، هيچ كس نمى توانست به [[احاديث مرتبط با غدير|حدیث]] استدلال كند. كسى گوش شنيدن يا امكان انعطاف به طرف مضمون حديث نداشت. | |||
آيا در زمان ما چند نفر مى توانند با كسانى كه قدرت را در دست دارند در افتند؛ به طورى كه قدرت آنان را از ميان بردارند و دولتشان را سرنگون كنند؟ و آيا اگر كسى قصد چنين كارى داشته باشد آزادش مى گذارند؟ هيهات هيهات. و اكنون تو گذشته را با زمان حاضر بسنج، كه مردم همان مردم اند و زمانه همان زمانه است. | آيا در زمان ما چند نفر مى توانند با كسانى كه قدرت را در دست دارند در افتند؛ به طورى كه قدرت آنان را از ميان بردارند و دولتشان را سرنگون كنند؟ و آيا اگر كسى قصد چنين كارى داشته باشد آزادش مى گذارند؟ هيهات هيهات. و اكنون تو گذشته را با زمان حاضر بسنج، كه مردم همان مردم اند و زمانه همان زمانه است. | ||
خامساً: از اينها گذشته، على عليه السلام در آن روز براى اقدام عملى نتيجه اى نمى ديد جز بر پا شدن فتنه و آشوب. در آن شرايط كه اسلام دوران نخستين خويش را مى گذرانيد و نهال دين تازه كاشته شده بود، حضرت ترجيح مى داد اقدام جدى نكند تا شرّ و آشوبى بر پا نگردد. على عليه السلام به خوبى متوجه خطرهايى بود كه دين اسلام و كلمه «لا اله الا | '''خامساً:''' از اينها گذشته، على عليه السلام در آن روز براى اقدام عملى نتيجه اى نمى ديد جز بر پا شدن فتنه و آشوب. | ||
در آن شرايط كه اسلام دوران نخستين خويش را مى گذرانيد و نهال دين تازه كاشته شده بود، حضرت ترجيح مى داد اقدام جدى نكند تا شرّ و آشوبى بر پا نگردد. على عليه السلام به خوبى متوجه خطرهايى بود كه دين اسلام و كلمه «لا اله الا الله» را تهديد مى كرد. | |||
در واقع على بن ابى طالب عليه السلام در آن ايام به مصيبتى گرفتار شده بود كه احدى به آنگونه مصيبت گرفتار نشده است، زيرا بار دو امر بزرگ بر دوش على عليه السلام سنگينى مى كرد: | در واقع على بن ابى طالب عليه السلام در آن ايام به مصيبتى گرفتار شده بود كه احدى به آنگونه مصيبت گرفتار نشده است، زيرا بار دو امر بزرگ بر دوش على عليه السلام سنگينى مى كرد: | ||
يكى خلافت | يكى خلافت [[اسلام]]، با آن همه نص و وصيت و سفارشى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله درباره آن رسيده بود، و اين همه متوجه على عليه السلام بود و در گوش او فرياد مى كشيد و با شكوه اى دلگداز و جگرخراش او را به شور و حركت فرا مى خواند. | ||
دوم آشوب ها و طغيان هايى كه ممكن بود منتهى شود به از هم پاشيدن جزيرةالعرب و مرتد شدن اعراب نو مسلمان و ريشه كن شدن اسلام و ميدان يافتن [[منافقین|منافقان]] [[مدینه]] و ديگر اعراب منافق و دورويى كه به نص قرآن اهل نفاق و دورويى بودند و كافرتر و نفاق پيشه تر از هر كس ديگر بودند، و در فهم و هضم حدود احكام خدا از هر كس ديگر دورتر بودند.<ref>توبه / ۹۷.</ref> اينان با شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله قوت يافته بودند. | |||
آرى مسلمانان در آن روز و پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله ماننده گله اى سيل زده در شبى زمستانى بودند، كه ميان گرگ هاى خونخوار و حيوانات درنده و مسيلمه كذّاب و طليحة بن خويلد و سباح بنت حارث گرفتار شده بودند. رجّاله هايى كه دور و بر اينان گرد آمده بودند و براى محو اسلام و مسلمين پا فشارى مى كردند. | |||
علاوه بر اين، دو امپراطورى [[روم]] و [[ایران]] در آن روزگار در كمين [[اسلام]] بودند. اضافه بر همه اينها ده ها مانع و مشكل ديگر بود كه همه در حال كينه توزى با محمد صلى الله عليه و آله و خاندان محمد عليهم السلام و اصحاب راستين محمد صلى الله عليه و آله بودند، و براى گرفتن انتقام خود از اسلام - كه همه اعتبارات اشرافى و امكانات مختلف استثمار را نابود كرده بود - به هر وسيله اى دست مى زدند. | |||
اينان با تمام وجود مى خواستند اسلام را براندازند و ريشه اش را بكنند. | |||
اينان در اين راه با نشاط و شتاب گام بر مى داشتند. چون مى ديدند با مرگ رهبر اسلام، براى كارشكنى و تخريب فرصت خوبى پيش آمده است. | |||
از اين رو مى كوشيدند تا اين فرصت را مهار كنند و از بى سرپرست شدن مسلمانان پيش از استقرار يک نظام داخلى بهره گيرند. | |||
آرى، در چنين شرايطى على عليه السلام بر سر دو راهى بزرگ رسيد. طبيعى بود كه مانند على بن ابى طالب عليه السلام حق خلافت خود را فداى اسلام و مسلمين كند و چنين هم كرد. | آرى، در چنين شرايطى على عليه السلام بر سر دو راهى بزرگ رسيد. طبيعى بود كه مانند على بن ابى طالب عليه السلام حق خلافت خود را فداى اسلام و مسلمين كند و چنين هم كرد. | ||
نهايت براى اينكه نظريه خلافتِ حَقّه اسلام را - كه خلافت شرعى او بود - حفظ كند و در برابر كسانى كه حق اسلامى خلافت را از او سلب كردند<ref>در حقيقت اين حق، حق تنها فرد او نبود، بلكه حق اسلام و مسلمين بود، حق قرآن و قبله بود، حق همه احكام و حدود خدا و شهرها و مردمان در طول تاريخ بود. چون با حكومت او بود كه همه شهرها و مردمان به حقيقت سعادت مى رسيدند.</ref> | نهايت براى اينكه نظريه خلافتِ حَقّه اسلام را - كه خلافت شرعى او بود - حفظ كند و در برابر كسانى كه حق اسلامى خلافت را از او سلب كردند<ref>در حقيقت اين حق، حق تنها فرد او نبود، بلكه حق اسلام و مسلمين بود، حق قرآن و قبله بود، حق همه احكام و حدود خدا و شهرها و مردمان در طول تاريخ بود. چون با حكومت او بود كه همه شهرها و مردمان به حقيقت سعادت مى رسيدند.</ref> موضع گيرى لازم را كرده باشد - البته آن هم باز به صورتى كه شقّ عصاى مسلمين نشود و فتنه بر نخيزد و فرصت به دست دشمن داده نشود - در خانه نشست و بيعت نكرد. تا اينكه او را به زور - اما بى خونريزى - از خانه به مسجد آوردند. | ||
چرا؟ چون اگر على عليه السلام خود به پاى خود براى بيعت رفته بود، حجتى براى [[خلافت ظاهری اميرالمؤمنين عليه السلام|خلافت]] او نمى ماند، و براى شيعه و هر طالب حقى برهان حق آشكار نمى گشت. | |||
در واقع على عليه السلام با اين روش خود دو كار كرد: | در واقع على عليه السلام با اين روش خود دو كار كرد: | ||
هم اسلام را حفظ كرد، و هم نگذاشت صورت شرعى خلافتِ حق اسلام به فراموشى سپرده شود. چرا كه در آن روز و آن شرايط، حفظ [[اسلام]] و خنثى كردن فعاليت هاى دشمنان اسلام متوقف بود بر عدم درگيرى او با سران امت. پس حضرت هم چنين كرد و با خلافت [[سقیفه]] در نياويخت. | |||
همه اينها براى حفظ امت و حراست شريعت و نگهداشت دين و چشم پوشى از مناصب خويش براى خدا بود. همه براى اداى امرى بود كه شرعاً و عقلاً بر او واجب بود؛ يعنى عمل به اهم (حفظ اسلام و مسلمين) و ترک مهم (حفظ خلافت حقه) ، در مرحله اى كه دو تكليف تعارض كنند. | |||
اين است كه شرايط و محيط آن روز، نه به على عليه السلام اجازه مى داد كه شمشير در ميان مردم گذارد، و نه جامعه آن روز مدينه را - كه جامعه اى نو مسلمانان بود - زير ضربه هاى استدلال و سخنرانى و تكفير و تخطئه خرد و متزلزل و متشنج سازد.<ref>المراجعات: ص ۳۰۱ - ۳۰۳.</ref> | |||
== غدير تنها گزينه صحيح براى خلافت<ref>نگرشى نو به غدير (استاد علی اصغر رضوانى) : ص ۱۷۳ - ۱۸۷. </ref>== | |||
يكى از مطالب بسيار مهم و كاربردى در موضوع غدير مسئله افتراق امت و آگاهى [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] از آينده امت اسلام است. چرا كه افتراق امت حاصل انكار غدير است. | |||
اولين سؤالى كه مى توان آن را مطرح كرد اين است كه آيا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از اختلاف و حوادثى كه بعد از شهادتش در مورد [[خلافت ظاهری اميرالمؤمنين عليه السلام|خلافت]] پديد آمد اطلاع داشته است يا خير؟ | |||
=== قرآن و آگاهى از آينده === | |||
در مورد علم غيب، حتى در موضوعات خارجى بايد بگوييم: اگر چه خداوند در آيات فراوانى علم غيب را مخصوص به خود مى داند؛ مانند: «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو» <ref>انعام / ۵۹ .</ref> : و كليد خزائن غيب نزد خداست و كسى جز خدا بر آنها آگاه نيست. و نيز مى فرمايد: «و للَّه غيب السماوات و الارض» <ref>نحل / ۷۷.</ref> : و علم غيب آسمان ها و زمين مختص خداست. و مى فرمايد: «قل لا يعلم من فى السماوات و الارض الغيب الا اللَّه» <ref>نمل / ۶۵ .</ref> : بگو (اى پيامبر) هيچ كس از آنان كه در آسمان ها و زمين هستند به جز خدا از غيب آگاهى ندارند. | در مورد علم غيب، حتى در موضوعات خارجى بايد بگوييم: اگر چه خداوند در آيات فراوانى علم غيب را مخصوص به خود مى داند؛ مانند: «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو» <ref>انعام / ۵۹ .</ref> : و كليد خزائن غيب نزد خداست و كسى جز خدا بر آنها آگاه نيست. و نيز مى فرمايد: «و للَّه غيب السماوات و الارض» <ref>نحل / ۷۷.</ref> : و علم غيب آسمان ها و زمين مختص خداست. و مى فرمايد: «قل لا يعلم من فى السماوات و الارض الغيب الا اللَّه» <ref>نمل / ۶۵ .</ref> : بگو (اى پيامبر) هيچ كس از آنان كه در آسمان ها و زمين هستند به جز خدا از غيب آگاهى ندارند. | ||
ولى يک آيه هست كه مخصّص تمام آيات حصر غيب است؛ آنجا كه مى فرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احداً الا من ارتضى من رسول» <ref>جنّ / ۲۶.</ref> : او آگاه از غيب است پس احدى را بر غيبش مطلع نمى سازد مگر رسولان برگزيده خود را. | ولى يک آيه هست كه مخصّص تمام آيات حصر غيب است؛ آنجا كه مى فرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احداً الا من ارتضى من رسول» <ref>جنّ / ۲۶.</ref> : او آگاه از غيب است پس احدى را بر غيبش مطلع نمى سازد مگر رسولان برگزيده خود را. | ||
با جمع بين اين آيه و آيات پيشين، به اين نتيجه مى رسيم كه علم غيب به تمام انواعش تنها مخصوص خداوند است، ولى به هر كسى كه خداوند اراده كرده باشد عنايت مى كند. از آنجا كه بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله در مسئله خلافت و جانشينى حضرت اختلاف شد، از قرآن به خوبى استفاده مى شود كه پيامبرصلى الله عليه وآله از غيب و آينده آگاهى داشته است. و لذا از فتنه اى كه بعد از شهادتش در مورد خلافت و جانشينى پديد آمد مطلع بوده است. | با جمع بين اين آيه و آيات پيشين، به اين نتيجه مى رسيم كه علم غيب به تمام انواعش تنها مخصوص خداوند است، ولى به هر كسى كه خداوند اراده كرده باشد عنايت مى كند. از آنجا كه بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله در مسئله خلافت و جانشينى حضرت اختلاف شد، از قرآن به خوبى استفاده مى شود كه پيامبرصلى الله عليه وآله از غيب و آينده آگاهى داشته است. و لذا از فتنه اى كه بعد از شهادتش در مورد خلافت و جانشينى پديد آمد مطلع بوده است. | ||
=== روايات و آگاهى از آينده === | |||
با مراجعه به روايات نيز به طور صريح پى مى بريم كه پيامبرصلى الله عليه وآله كاملاً نسبت به فتنه و نزاعى كه در مسئله خلافت و جانشينى او پديد آمد آگاهى داشته است. اينک به برخى از روايات اشاره مى كنيم: | با مراجعه به روايات نيز به طور صريح پى مى بريم كه پيامبرصلى الله عليه وآله كاملاً نسبت به فتنه و نزاعى كه در مسئله خلافت و جانشينى او پديد آمد آگاهى داشته است. اينک به برخى از روايات اشاره مى كنيم: | ||
'''الف | '''الف)''' پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: لتفترقنّ امّتى على ثلاث و سبعين فرقة؛ واحدة فى الجنة و ثنتان و سبعون فى النار <ref>سنن ابن ماجه: ج ۲ ص ۱۳۲۲ ح ۳۹۹۲. سنن ترمذى: ج ۴ ص ۱۳۴ ح ۲۷۷۸.</ref> : امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم مى شوند؛ يک فرقه در بهشت و هفتاد و دو فرقه از آنان در آتش هستند. | ||
اين حديث را عده زيادى از صحابه مانند على بن ابى طالب عليه السلام، انس بن مالک، سعد بن ابى وقاص، صدى بن عجلان، عبداللَّه بن عباس، عبداللَّه بن عمر، عبداللَّه بن عمرو بن عاص، عمرو بن عوف مزنى، عوف بن مالک اشجعى، عويمر بن مالک و معاوية بن ابى سفيان نقل كرده اند. | اين حديث را عده زيادى از صحابه مانند على بن ابى طالب عليه السلام، انس بن مالک، سعد بن ابى وقاص، صدى بن عجلان، عبداللَّه بن عباس، عبداللَّه بن عمر، عبداللَّه بن عمرو بن عاص، عمرو بن عوف مزنى، عوف بن مالک اشجعى، عويمر بن مالک و معاوية بن ابى سفيان نقل كرده اند. | ||
خط ۸۲۵: | خط ۸۴۳: | ||
مى دانيم كه عمده اختلافات و دسته بندى ها در مورد مسئله امامت و رهبرى در جامعه اسلامى است. | مى دانيم كه عمده اختلافات و دسته بندى ها در مورد مسئله امامت و رهبرى در جامعه اسلامى است. | ||
'''ب | '''ب)''' عقبة بن عامر از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرده كه فرمود: انى فرطكم و انا شهيد عليكم انى و اللَّه لأنظر الى حوضى الآن. و انى قد اعطيت خزائن مفاتيح الارض. و انى و اللَّه ما اخاف بعدى ان تشركوا، و لكن اخاف ان تنافسوا فيها<ref>صحيح بخارى: ج ۴ ص ۱۷۶.</ref> : همانا من پيشتاز شما در روز قيامت و بر شما شاهدم. به خدا سوگند كه من الآن نظر مى كنم به حوضم. به من كليد خزينه هاى زمين داده شده است. نمى ترسم از اينكه بعد از من مشرک شويد، ولى از نزاع و اختلاف در مسئله خلافت بيمناكم. | ||
'''ج | '''ج)''' ابن عباس از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نقل مى كند كه فرمود: و ان اناساً من اصحابى يؤخذ بهم ذات الشمال. فأقول: اصحابى اصحابى؟ فيقال: انهم لم يزالوا مرتدين على اعقابهم منذ فارقتهم <ref>صحيح بخارى: ج ۴ ص ۱۱۰.</ref> : روز قيامت گروهى از اصحابم را به جهنم مى برند. عرض مى كنم: خدايا اينان اصحاب من هستند؟ پس گفته مى شود: اينان كسانى هستند كه از زمانى كه از ميانشان رحلت نمودى به جاهليت برگشتند. | ||
به اين مضمون روايات زيادى در اصحّ كتب اهل سنت از برخى از صحابه از قبيل: انس بن مالک، ابوهريره، ابوبكره، ابوسعيد خدرى، اسماء بنت ابوبكر، عايشه و ام سلمه نقل شده است. | به اين مضمون روايات زيادى در اصحّ كتب اهل سنت از برخى از صحابه از قبيل: انس بن مالک، ابوهريره، ابوبكره، ابوسعيد خدرى، اسماء بنت ابوبكر، عايشه و ام سلمه نقل شده است. |