جانشین: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۸۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ نوامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۶۸: خط ۷۶۸:
مرحوم شرف ‏الدين در نامه ۱۰۲ پاسخ وى داده است:
مرحوم شرف ‏الدين در نامه ۱۰۲ پاسخ وى داده است:


'''اولاً:''' همه مردم مى‏ دانند كه امام و ديگر دوستانش از بنى‏ هاشم و غير بنى ‏هاشم در بيعت با ابوبكر حضور نداشتند و پا به سقيفه نگذاشتند، بلكه آنان از سقيفه و آنچه در سقيفه مى‏ گذشت دور بودند. آنان با همه وجودشان سرگرم مصيبت بزرگ بودند كه شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله بود. حضرتش به وظيفه واجب و فورى يعنى كفن و دفن پيامبرصلى الله عليه وآله مشغول بودند و جز به اين حادثه به چيزى نمى ‏انديشيدند.
'''اولاً:''' همه مردم مى‏ دانند كه امام و ديگر دوستانش از بنى‏ هاشم و غير بنى ‏هاشم در بيعت با ابوبكر حضور نداشتند و پا به سقيفه نگذاشتند، بلكه آنان از سقيفه و آنچه در سقيفه مى‏ گذشت دور بودند.


'''ثانياً:''' از سوى ديگر، تا آنان مشغول تجهيز پيامبرصلى الله عليه وآله و اداى مراسم نماز و دفن پيامبرصلى الله عليه وآله بودند، مردم سقيفه كار خود را كردند و مسئله بيعت با ابوبكر را سامان دادند. فقط هم همين نبود، بلكه از باب رعايت احتياط و دورانديشى در برابر هر نظر يا حركت مخالف كه باعث در هم ريختن تشكيلات آنان مى ‏شد، به اتفاق ايستادگى مى‏ كردند.
آنان با همه وجودشان سرگرم مصيبت بزرگ بودند كه شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله بود. حضرتش به وظيفه واجب و فورى يعنى كفن و دفن پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول بودند و جز به اين حادثه به چيزى نمى ‏انديشيدند.


ثالثاً: هم اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و هم حضرت زهرا عليها السلام و هم بعضى از اصحاب و نيز ائمه معصومين ‏عليهم السلام، بارها و بارها به حديث غدير استناد و استشهاد كرده و حجت را تمام كردند، كه در محل خود به طور مفصل توضيح داده شده است. حتى براى احقاق حق خود شب‏ ها به در خانه مهاجر و انصار رفتند.
'''ثانياً:''' از سوى ديگر، تا آنان مشغول تجهيز [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] و اداى مراسم نماز و دفن پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، مردم [[سقیفه]] كار خود را كردند و مسئله بيعت با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] را سامان دادند.


'''رابعاً:''' پس از آنكه جريان سقيفه راه افتاد و زمام امور را آنان به دست گرفتند و شد آنچه شد، از سويى زيركى كردند و از ديگر سو قلدرى و خشونت نشان دادند. و چنان شد كه نه على‏ عليه السلام و نه غير على‏ عليه السلام، هيچ كس نمى ‏توانست به حديث استدلال كند. كسى گوش شنيدن يا امكان انعطاف به طرف مضمون حديث نداشت.
فقط هم همين نبود، بلكه از باب رعايت احتياط و دورانديشى در برابر هر نظر يا حركت مخالف كه باعث در هم ريختن تشكيلات آنان مى ‏شد، به اتفاق ايستادگى مى‏ كردند.
 
ثالثاً: هم اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و هم [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا علیها السلام]] و هم بعضى از اصحاب و نيز ائمه معصومين ‏عليهم السلام، بارها و بارها به حديث غدير استناد و استشهاد كرده و حجت را تمام كردند، كه در محل خود به طور مفصل توضيح داده شده است. حتى براى احقاق حق خود شب‏ ها به در خانه مهاجر و انصار رفتند.
 
'''رابعاً:''' پس از آنكه جريان سقيفه راه افتاد و زمام امور را آنان به دست گرفتند و شد آنچه شد، از سويى زيركى كردند و از ديگر سو قلدرى و خشونت نشان دادند.
 
و چنان شد كه نه على‏ عليه السلام و نه غير على‏ عليه السلام، هيچ كس نمى ‏توانست به [[احاديث مرتبط با غدير|حدیث]] استدلال كند. كسى گوش شنيدن يا امكان انعطاف به طرف مضمون حديث نداشت.


آيا در زمان ما چند نفر مى ‏توانند با كسانى كه قدرت را در دست دارند در افتند؛ به طورى كه قدرت آنان را از ميان بردارند و دولتشان را سرنگون كنند؟ و آيا اگر كسى قصد چنين كارى داشته باشد آزادش مى ‏گذارند؟ هيهات هيهات. و اكنون تو گذشته را با زمان حاضر بسنج، كه مردم همان مردم اند و زمانه همان زمانه است.
آيا در زمان ما چند نفر مى ‏توانند با كسانى كه قدرت را در دست دارند در افتند؛ به طورى كه قدرت آنان را از ميان بردارند و دولتشان را سرنگون كنند؟ و آيا اگر كسى قصد چنين كارى داشته باشد آزادش مى ‏گذارند؟ هيهات هيهات. و اكنون تو گذشته را با زمان حاضر بسنج، كه مردم همان مردم اند و زمانه همان زمانه است.


خامساً: از اينها گذشته، على ‏عليه السلام در آن روز براى اقدام عملى نتيجه ‏اى نمى‏ ديد جز بر پا شدن فتنه و آشوب. در آن شرايط كه اسلام دوران نخستين خويش را مى‏ گذرانيد و نهال دين تازه كاشته شده بود، حضرت ترجيح مى‏ داد اقدام جدى نكند تا شرّ و آشوبى بر پا نگردد. على ‏عليه السلام به خوبى متوجه خطرهايى بود كه دين اسلام و كلمه «لا اله الا اللَّه» را تهديد مى‏ كرد.
'''خامساً:''' از اينها گذشته، على ‏عليه السلام در آن روز براى اقدام عملى نتيجه ‏اى نمى‏ ديد جز بر پا شدن فتنه و آشوب.
 
در آن شرايط كه اسلام دوران نخستين خويش را مى‏ گذرانيد و نهال دين تازه كاشته شده بود، حضرت ترجيح مى‏ داد اقدام جدى نكند تا شرّ و آشوبى بر پا نگردد. على ‏عليه السلام به خوبى متوجه خطرهايى بود كه دين اسلام و كلمه «لا اله الا الله» را تهديد مى‏ كرد.


در واقع على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام در آن ايام به مصيبتى گرفتار شده بود كه احدى به آنگونه مصيبت گرفتار نشده است، زيرا بار دو امر بزرگ بر دوش على‏ عليه السلام سنگينى مى‏ كرد:
در واقع على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام در آن ايام به مصيبتى گرفتار شده بود كه احدى به آنگونه مصيبت گرفتار نشده است، زيرا بار دو امر بزرگ بر دوش على‏ عليه السلام سنگينى مى‏ كرد:


يكى خلافت اسلام، با آن همه نص و وصيت و سفارشى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله درباره آن رسيده بود، و اين همه متوجه على‏ عليه السلام بود و در گوش او فرياد مى‏ كشيد و با شكوه ‏اى دلگداز و جگرخراش او را به شور و حركت فرا مى‏ خواند. دوم آشوب ‏ها و طغيان‏ هايى كه ممكن بود منتهى شود به از هم پاشيدن جزيرةالعرب و مرتد شدن اعراب نو مسلمان و ريشه كن شدن اسلام و ميدان يافتن منافقان مدينه و ديگر اعراب منافق و دورويى كه به نص قرآن اهل نفاق و دورويى بودند و كافرتر و نفاق پيشه ‏تر از هر كس ديگر بودند، و در فهم و هضم حدود احكام خدا از هر كس ديگر دورتر بودند. <ref>توبه /  ۹۷.</ref>اينان با شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله قوت يافته بودند.
يكى خلافت [[اسلام]]، با آن همه نص و وصيت و سفارشى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله درباره آن رسيده بود، و اين همه متوجه على‏ عليه السلام بود و در گوش او فرياد مى‏ كشيد و با شكوه ‏اى دلگداز و جگرخراش او را به شور و حركت فرا مى‏ خواند.
 
دوم آشوب ‏ها و طغيان‏ هايى كه ممكن بود منتهى شود به از هم پاشيدن جزيرةالعرب و مرتد شدن اعراب نو مسلمان و ريشه كن شدن اسلام و ميدان يافتن [[منافقین|منافقان]] [[مدینه]] و ديگر اعراب منافق و دورويى كه به نص قرآن اهل نفاق و دورويى بودند و كافرتر و نفاق پيشه ‏تر از هر كس ديگر بودند، و در فهم و هضم حدود احكام خدا از هر كس ديگر دورتر بودند.<ref>توبه /  ۹۷.</ref> اينان با شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله قوت يافته بودند.
 
آرى مسلمانان در آن روز و پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله ماننده گله ‏اى سيل زده در شبى زمستانى بودند، كه ميان گرگ ‏هاى خونخوار و حيوانات درنده و مسيلمه كذّاب و طليحة بن خويلد و سباح بنت حارث گرفتار شده بودند. رجّاله ‏هايى كه دور و بر اينان گرد آمده بودند و براى محو اسلام و مسلمين پا فشارى مى ‏كردند.
 
علاوه بر اين، دو امپراطورى [[روم]] و [[ایران]] در آن روزگار در كمين [[اسلام]] بودند. اضافه بر همه اينها ده‏ ها مانع و مشكل ديگر بود كه همه در حال كينه‏ توزى با محمد صلى الله عليه و آله و خاندان محمد عليهم السلام و اصحاب راستين محمد صلى الله عليه و آله بودند، و براى گرفتن انتقام خود از اسلام -  كه همه اعتبارات اشرافى و امكانات مختلف استثمار را نابود كرده بود -  به هر وسيله ‏اى دست مى‏ زدند.


آرى مسلمانان در آن روز و پس از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله ماننده گله ‏اى سيل زده در شبى زمستانى بودند، كه ميان گرگ ‏هاى خونخوار و حيوانات درنده و مسيلمه كذّاب و طليحة بن خويلد و سباح بنت حارث گرفتار شده بودند. رجّاله ‏هايى كه دور و بر اينان گرد آمده بودند و براى محو اسلام و مسلمين پا فشارى مى ‏كردند.
اينان با تمام وجود مى‏ خواستند اسلام را براندازند و ريشه ‏اش را بكنند.


علاوه بر اين، دو امپراطورى روم و ايران در آن روزگار در كمين اسلام بودند. اضافه بر همه اينها ده‏ ها مانع و مشكل ديگر بود كه همه در حال كينه‏ توزى با محمدصلى الله عليه وآله و خاندان محمدعليهم السلام و اصحاب راستين محمدصلى الله عليه وآله بودند، و براى گرفتن انتقام خود از اسلام -  كه همه اعتبارات اشرافى و امكانات مختلف استثمار را نابود كرده بود -  به هر وسيله ‏اى دست مى‏ زدند. اينان با تمام وجود مى‏ خواستند اسلام را براندازند و ريشه ‏اش را بكنند.
اينان در اين راه با نشاط و شتاب گام بر مى ‏داشتند. چون مى‏ ديدند با مرگ رهبر اسلام، براى كارشكنى و تخريب فرصت خوبى پيش آمده است.


اينان در اين راه با نشاط و شتاب گام بر مى ‏داشتند. چون مى‏ ديدند با مرگ رهبر اسلام، براى كارشكنى و تخريب فرصت خوبى پيش آمده است. از اين رو مى‏ كوشيدند تا اين فرصت را مهار كنند و از بى‏ سرپرست شدن مسلمانان پيش از استقرار يک نظام داخلى بهره گيرند.
از اين رو مى‏ كوشيدند تا اين فرصت را مهار كنند و از بى‏ سرپرست شدن مسلمانان پيش از استقرار يک نظام داخلى بهره گيرند.


آرى، در چنين شرايطى على ‏عليه السلام بر سر دو راهى بزرگ رسيد. طبيعى بود كه مانند على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام حق خلافت خود را فداى اسلام و مسلمين كند و چنين هم كرد.
آرى، در چنين شرايطى على ‏عليه السلام بر سر دو راهى بزرگ رسيد. طبيعى بود كه مانند على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام حق خلافت خود را فداى اسلام و مسلمين كند و چنين هم كرد.


نهايت براى اينكه نظريه خلافتِ حَقّه اسلام را -  كه خلافت شرعى او بود -  حفظ كند و در برابر كسانى كه حق اسلامى خلافت را از او سلب كردند<ref>در حقيقت اين حق، حق تنها فرد او نبود، بلكه حق اسلام و مسلمين بود، حق قرآن و قبله بود، حق همه احكام و حدود خدا و شهرها و مردمان در طول تاريخ بود. چون با حكومت او بود كه همه شهرها و مردمان به حقيقت سعادت مى‏ رسيدند.</ref> موضع‏ گيرى لازم را كرده باشد -  البته آن هم باز به صورتى كه شقّ عصاى مسلمين نشود و فتنه بر نخيزد و فرصت به دست دشمن داده نشود -  در خانه نشست و بيعت نكرد. تا اينكه او را به زور -  اما بى‏ خونريزى -  از خانه به مسجد آوردند. چرا؟ چون اگر على‏ عليه السلام خود به پاى خود براى بيعت رفته بود، حجتى براى خلافت او نمى ‏ماند، و براى شيعه و هر طالب حقى برهان حق آشكار نمى‏ گشت.
نهايت براى اينكه نظريه خلافتِ حَقّه اسلام را -  كه خلافت شرعى او بود -  حفظ كند و در برابر كسانى كه حق اسلامى خلافت را از او سلب كردند<ref>در حقيقت اين حق، حق تنها فرد او نبود، بلكه حق اسلام و مسلمين بود، حق قرآن و قبله بود، حق همه احكام و حدود خدا و شهرها و مردمان در طول تاريخ بود. چون با حكومت او بود كه همه شهرها و مردمان به حقيقت سعادت مى‏ رسيدند.</ref> موضع‏ گيرى لازم را كرده باشد -  البته آن هم باز به صورتى كه شقّ عصاى مسلمين نشود و فتنه بر نخيزد و فرصت به دست دشمن داده نشود -  در خانه نشست و بيعت نكرد. تا اينكه او را به زور -  اما بى‏ خونريزى -  از خانه به مسجد آوردند.
 
چرا؟ چون اگر على‏ عليه السلام خود به پاى خود براى بيعت رفته بود، حجتى براى [[خلافت ظاهری اميرالمؤمنين عليه السلام|خلافت]] او نمى ‏ماند، و براى شيعه و هر طالب حقى برهان حق آشكار نمى‏ گشت.


در واقع على‏ عليه السلام با اين روش خود دو كار كرد: هم اسلام را حفظ كرد، و هم نگذاشت صورت شرعى خلافتِ حق اسلام به فراموشى سپرده شود. چرا كه در آن روز و آن شرايط، حفظ اسلام و خنثى كردن فعاليت‏ هاى دشمنان اسلام متوقف بود بر عدم درگيرى او با سران امت. پس حضرت هم چنين كرد و با خلافت سقيفه در نياويخت.
در واقع على‏ عليه السلام با اين روش خود دو كار كرد:


همه اينها براى حفظ امت و حراست شريعت و نگهداشت دين و چشم‏ پوشى از مناصب خويش براى خدا بود. همه براى اداى امرى بود كه شرعاً و عقلاً بر او واجب بود؛ يعنى عمل به اهم (حفظ اسلام و مسلمين) و ترك مهم (حفظ خلافت حقه) ، در مرحله ‏اى كه دو تكليف تعارض كنند.
هم اسلام را حفظ كرد، و هم نگذاشت صورت شرعى خلافتِ حق اسلام به فراموشى سپرده شود. چرا كه در آن روز و آن شرايط، حفظ [[اسلام]] و خنثى كردن فعاليت‏ هاى دشمنان اسلام متوقف بود بر عدم درگيرى او با سران امت. پس حضرت هم چنين كرد و با خلافت [[سقیفه]] در نياويخت.


اين است كه شرايط و محيط آن روز، نه به على ‏عليه السلام اجازه مى ‏داد كه شمشير در ميان مردم گذارد، و نه جامعه آن روز مدينه را -  كه جامعه ‏اى نو مسلمانان بود -  زير ضربه ‏هاى استدلال و سخنرانى و تكفير و تخطئه خرد و متزلزل و متشنج سازد. <ref>المراجعات: ص ۳۰۳  - ۳۰۱.</ref>
همه اينها براى حفظ امت و حراست شريعت و نگهداشت دين و چشم‏ پوشى از مناصب خويش براى خدا بود. همه براى اداى امرى بود كه شرعاً و عقلاً بر او واجب بود؛ يعنى عمل به اهم (حفظ اسلام و مسلمين) و ترک مهم (حفظ خلافت حقه) ، در مرحله ‏اى كه دو تكليف تعارض كنند.


== غدير تنها گزينه صحيح براى خلافت <ref>نگرشى نو به غدير (استاد علی اصغر رضوانى) : ص ۱۸۷  - ۱۷۳. </ref>==
اين است كه شرايط و محيط آن روز، نه به على ‏عليه السلام اجازه مى ‏داد كه شمشير در ميان مردم گذارد، و نه جامعه آن روز مدينه را -  كه جامعه ‏اى نو مسلمانان بود -  زير ضربه ‏هاى استدلال و سخنرانى و تكفير و تخطئه خرد و متزلزل و متشنج سازد.<ref>المراجعات: ص ۳۰۱ - ۳۰۳.</ref>
يكى از مطالب بسيار مهم و كاربردى در موضوع غدير مسئله افتراق امت و آگاهى پيامبرصلى الله عليه وآله از آينده امت اسلام است. چرا كه افتراق امت حاصل انكار غدير است.


اولين سؤالى كه مى ‏توان آن را مطرح كرد اين است كه آيا پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله از اختلاف و حوادثى كه بعد از شهادتش در مورد خلافت پديد آمد اطلاع داشته است يا خير؟
== غدير تنها گزينه صحيح براى خلافت<ref>نگرشى نو به غدير (استاد علی اصغر رضوانى) : ص ۱۷۳ - ۱۸۷. </ref>==
يكى از مطالب بسيار مهم و كاربردى در موضوع غدير مسئله افتراق امت و آگاهى [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] از آينده امت اسلام است. چرا كه افتراق امت حاصل انكار غدير است.


'''قرآن و آگاهى از آينده'''
اولين سؤالى كه مى ‏توان آن را مطرح كرد اين است كه آيا پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله از اختلاف و حوادثى كه بعد از شهادتش در مورد [[خلافت ظاهری اميرالمؤمنين عليه السلام|خلافت]] پديد آمد اطلاع داشته است يا خير؟


=== قرآن و آگاهى از آينده ===
در مورد علم غيب، حتى در موضوعات خارجى بايد بگوييم: اگر چه خداوند در آيات فراوانى علم غيب را مخصوص به خود مى ‏داند؛ مانند: «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو» <ref>انعام /  ۵۹ .</ref> : و كليد خزائن غيب نزد خداست و كسى جز خدا بر آنها آگاه نيست. و نيز مى ‏فرمايد: «و للَّه غيب السماوات و الارض» <ref>نحل /  ۷۷.</ref> : و علم غيب آسمان‏ ها و زمين مختص خداست. و مى‏ فرمايد: «قل لا يعلم من فى السماوات و الارض الغيب الا اللَّه» <ref>نمل /  ۶۵ .</ref> : بگو (اى پيامبر) هيچ كس از آنان كه در آسمان‏ ها و زمين هستند به جز خدا از غيب آگاهى ندارند.
در مورد علم غيب، حتى در موضوعات خارجى بايد بگوييم: اگر چه خداوند در آيات فراوانى علم غيب را مخصوص به خود مى ‏داند؛ مانند: «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو» <ref>انعام /  ۵۹ .</ref> : و كليد خزائن غيب نزد خداست و كسى جز خدا بر آنها آگاه نيست. و نيز مى ‏فرمايد: «و للَّه غيب السماوات و الارض» <ref>نحل /  ۷۷.</ref> : و علم غيب آسمان‏ ها و زمين مختص خداست. و مى‏ فرمايد: «قل لا يعلم من فى السماوات و الارض الغيب الا اللَّه» <ref>نمل /  ۶۵ .</ref> : بگو (اى پيامبر) هيچ كس از آنان كه در آسمان‏ ها و زمين هستند به جز خدا از غيب آگاهى ندارند.


ولى يک آيه هست كه مخصّص تمام آيات حصر غيب است؛ آنجا كه مى‏ فرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احداً الا من ارتضى من رسول» <ref>جنّ /  ۲۶.</ref> : او آگاه از غيب است پس احدى را بر غيبش مطلع نمى ‏سازد مگر رسولان برگزيده خود را.
ولى يک آيه هست كه مخصّص تمام آيات حصر غيب است؛ آنجا كه مى‏ فرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احداً الا من ارتضى من رسول» <ref>جنّ /  ۲۶.</ref> : او آگاه از غيب است پس احدى را بر غيبش مطلع نمى ‏سازد مگر رسولان برگزيده خود را.


با جمع بين اين آيه و آيات پيشين، به اين نتيجه مى ‏رسيم كه علم غيب به تمام انواعش تنها مخصوص خداوند است، ولى به هر كسى كه خداوند اراده كرده باشد عنايت مى ‏كند. از آنجا كه بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله در مسئله خلافت و جانشينى حضرت اختلاف شد، از قرآن به خوبى استفاده مى ‏شود كه پيامبرصلى الله عليه وآله از غيب و آينده آگاهى داشته است. و لذا از فتنه ‏اى كه بعد از شهادتش در مورد خلافت و جانشينى پديد آمد مطلع بوده است.'''<br />روايات و آگاهى از آينده'''
با جمع بين اين آيه و آيات پيشين، به اين نتيجه مى ‏رسيم كه علم غيب به تمام انواعش تنها مخصوص خداوند است، ولى به هر كسى كه خداوند اراده كرده باشد عنايت مى ‏كند. از آنجا كه بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله در مسئله خلافت و جانشينى حضرت اختلاف شد، از قرآن به خوبى استفاده مى ‏شود كه پيامبرصلى الله عليه وآله از غيب و آينده آگاهى داشته است. و لذا از فتنه ‏اى كه بعد از شهادتش در مورد خلافت و جانشينى پديد آمد مطلع بوده است.


=== روايات و آگاهى از آينده ===
با مراجعه به روايات نيز به طور صريح پى مى‏ بريم كه پيامبرصلى الله عليه وآله كاملاً نسبت به فتنه و نزاعى كه در مسئله خلافت و جانشينى او پديد آمد آگاهى داشته است. اينک به برخى از روايات اشاره مى‏ كنيم:
با مراجعه به روايات نيز به طور صريح پى مى‏ بريم كه پيامبرصلى الله عليه وآله كاملاً نسبت به فتنه و نزاعى كه در مسئله خلافت و جانشينى او پديد آمد آگاهى داشته است. اينک به برخى از روايات اشاره مى‏ كنيم:


'''الف.''' پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله فرمود: لتفترقنّ امّتى على ثلاث و سبعين فرقة؛ واحدة فى الجنة و ثنتان و سبعون فى النار <ref>سنن ابن‏ ماجه: ج ۲ ص ۱۳۲۲ ح ۳۹۹۲. سنن ترمذى: ج ۴ ص ۱۳۴ ح ۲۷۷۸.</ref> : امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم مى ‏شوند؛ يک فرقه در بهشت و هفتاد و دو فرقه از آنان در آتش هستند.
'''الف)''' پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله فرمود: لتفترقنّ امّتى على ثلاث و سبعين فرقة؛ واحدة فى الجنة و ثنتان و سبعون فى النار <ref>سنن ابن‏ ماجه: ج ۲ ص ۱۳۲۲ ح ۳۹۹۲. سنن ترمذى: ج ۴ ص ۱۳۴ ح ۲۷۷۸.</ref> : امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم مى ‏شوند؛ يک فرقه در بهشت و هفتاد و دو فرقه از آنان در آتش هستند.


اين حديث را عده زيادى از صحابه مانند على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام، انس بن مالک، سعد بن ابى ‏وقاص، صدى بن عجلان، عبداللَّه بن عباس، عبداللَّه بن عمر، عبداللَّه بن عمرو بن عاص، عمرو بن عوف مزنى، عوف بن مالک اشجعى، عويمر بن مالک و معاوية بن ابى‏ سفيان نقل كرده ‏اند.
اين حديث را عده زيادى از صحابه مانند على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام، انس بن مالک، سعد بن ابى ‏وقاص، صدى بن عجلان، عبداللَّه بن عباس، عبداللَّه بن عمر، عبداللَّه بن عمرو بن عاص، عمرو بن عوف مزنى، عوف بن مالک اشجعى، عويمر بن مالک و معاوية بن ابى‏ سفيان نقل كرده ‏اند.
خط ۸۲۵: خط ۸۴۳:
مى‏ دانيم كه عمده اختلافات و دسته ‏بندى‏ ها در مورد مسئله امامت و رهبرى در جامعه اسلامى است.
مى‏ دانيم كه عمده اختلافات و دسته ‏بندى‏ ها در مورد مسئله امامت و رهبرى در جامعه اسلامى است.


'''ب.''' عقبة بن عامر از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرده كه فرمود: انى فرطكم و انا شهيد عليكم انى و اللَّه لأنظر الى حوضى الآن. و انى قد اعطيت خزائن مفاتيح الارض. و انى و اللَّه ما اخاف بعدى ان تشركوا، و لكن اخاف ان تنافسوا فيها<ref>صحيح بخارى: ج ۴ ص ۱۷۶.</ref> : همانا من پيشتاز شما در روز قيامت و بر شما شاهدم. به خدا سوگند كه من الآن نظر مى‏ كنم به حوضم. به من كليد خزينه ‏هاى زمين داده شده است. نمى‏ ترسم از اينكه بعد از من مشرک شويد، ولى از نزاع و اختلاف در مسئله خلافت بيمناكم.
'''ب)''' عقبة بن عامر از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرده كه فرمود: انى فرطكم و انا شهيد عليكم انى و اللَّه لأنظر الى حوضى الآن. و انى قد اعطيت خزائن مفاتيح الارض. و انى و اللَّه ما اخاف بعدى ان تشركوا، و لكن اخاف ان تنافسوا فيها<ref>صحيح بخارى: ج ۴ ص ۱۷۶.</ref> : همانا من پيشتاز شما در روز قيامت و بر شما شاهدم. به خدا سوگند كه من الآن نظر مى‏ كنم به حوضم. به من كليد خزينه ‏هاى زمين داده شده است. نمى‏ ترسم از اينكه بعد از من مشرک شويد، ولى از نزاع و اختلاف در مسئله خلافت بيمناكم.


'''ج.''' ابن‏ عباس از پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله نقل مى ‏كند كه فرمود: و ان اناساً من اصحابى يؤخذ بهم ذات الشمال. فأقول: اصحابى اصحابى؟ فيقال: انهم لم يزالوا مرتدين على اعقابهم منذ فارقتهم <ref>صحيح بخارى: ج ۴ ص ۱۱۰.</ref> : روز قيامت گروهى از اصحابم را به جهنم مى‏ برند. عرض مى‏ كنم: خدايا اينان اصحاب من هستند؟ پس گفته مى‏ شود: اينان كسانى هستند كه از زمانى كه از ميانشان رحلت نمودى به جاهليت برگشتند.
'''ج)''' ابن‏ عباس از پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله نقل مى ‏كند كه فرمود: و ان اناساً من اصحابى يؤخذ بهم ذات الشمال. فأقول: اصحابى اصحابى؟ فيقال: انهم لم يزالوا مرتدين على اعقابهم منذ فارقتهم <ref>صحيح بخارى: ج ۴ ص ۱۱۰.</ref> : روز قيامت گروهى از اصحابم را به جهنم مى‏ برند. عرض مى‏ كنم: خدايا اينان اصحاب من هستند؟ پس گفته مى‏ شود: اينان كسانى هستند كه از زمانى كه از ميانشان رحلت نمودى به جاهليت برگشتند.


به اين مضمون روايات زيادى در اصحّ كتب اهل ‏سنت از برخى از صحابه از قبيل: انس بن مالک، ابوهريره، ابوبكره، ابوسعيد خدرى، اسماء بنت ابوبكر، عايشه و ام‏ سلمه نقل شده است.
به اين مضمون روايات زيادى در اصحّ كتب اهل ‏سنت از برخى از صحابه از قبيل: انس بن مالک، ابوهريره، ابوبكره، ابوسعيد خدرى، اسماء بنت ابوبكر، عايشه و ام‏ سلمه نقل شده است.