پرش به محتوا

جانشین: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۰۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ نوامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۴۷: خط ۸۴۷:
اين حديث را عده زيادى از صحابه مانند على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام، [[انس بن مالک انصاری|انس بن مالک]]، [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی ‏وقاص]]، [[صدی بن عجلان باهلی (ابو امامه)|صدی بن عجلان]]، [[عبدالله بن عباس]]، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عمرو بن عاص، عمرو بن عوف مزنى، عوف بن مالک اشجعى، عويمر بن مالک و [[معاویة بن ابی‏ سفیان]] نقل كرده ‏اند.
اين حديث را عده زيادى از صحابه مانند على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام، [[انس بن مالک انصاری|انس بن مالک]]، [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی ‏وقاص]]، [[صدی بن عجلان باهلی (ابو امامه)|صدی بن عجلان]]، [[عبدالله بن عباس]]، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عمرو بن عاص، عمرو بن عوف مزنى، عوف بن مالک اشجعى، عويمر بن مالک و [[معاویة بن ابی‏ سفیان]] نقل كرده ‏اند.


عده ‏اى از علما و بزرگان اهل ‏سنت و عامه نيز آن را صحيح دانسته يا به تواتر آن تصريح كرده ‏اند؛ همانند: مناوى در «[[فیض القدیر (کتاب)|فیض القدیر]]»<ref>فيض القدير: ج ۲ ص ۲۱.</ref>، [[حاکم نیشابوری]] در «المستدرك على الصحيحين»<ref>مستدرک حاكم: ج ۱ ص ۱۲۸.</ref>، ذهبى در «تلخيص المستدرک»، شاطبى در «الاعتصام»<ref>الاعتصام: ج ۲ ص ۱۸۹.</ref>، سفارينى در «لوامع الانوار البهية»<ref>لوامع الانوار: ج ۱ ص ۹۳.</ref> و ناصرالدين البانى در «سلسلة الاحاديث الصحيحة».<ref>سلسلة الاحاديث الصحيحة: ج ۱ ص ۳۵۹.</ref>
عده ‏اى از علما و بزرگان اهل ‏سنت و عامه نيز آن را صحيح دانسته يا به تواتر آن تصريح كرده ‏اند؛ همانند: مناوى در «[[فیض القدیر (کتاب)|فیض القدیر]]»<ref>فيض القدير: ج ۲ ص ۲۱.</ref>، [[حاکم نیشابوری]] در «[[المستدرک علی الصحیحین (کتاب)|المستدرک علی الصحیحین]]»<ref>مستدرک حاكم: ج ۱ ص ۱۲۸.</ref>، ذهبى در «تلخيص المستدرک»، شاطبى در «الاعتصام»<ref>الاعتصام: ج ۲ ص ۱۸۹.</ref>، سفارينى در «لوامع الانوار البهية»<ref>لوامع الانوار: ج ۱ ص ۹۳.</ref> و ناصرالدين البانى در «سلسلة الاحاديث الصحيحة».<ref>سلسلة الاحاديث الصحيحة: ج ۱ ص ۳۵۹.</ref>


البته عدد هفتاد و سه فرقه را مى ‏توان يا حقيقى گرفت و يا مجازى، تا بر مبالغه دلالت بكند.
البته عدد هفتاد و سه فرقه را مى ‏توان يا حقيقى گرفت و يا مجازى، تا بر مبالغه دلالت بكند.
خط ۸۸۷: خط ۸۸۷:
'''هـ)''' خوارزمى حنفى در مناقب، از ابوليلى نقل مى‏ كند كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله فرمود: سيكون من بعدى فتنة. فاذا كان ذلک فالزموا على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام، فانه الفاروق بين الحق و الباطل <ref>المناقب (خوارزمى) : ص ۱۰۵.</ref>: زود است كه بعد از من فتنه‏ اى ايجاد شود. در آن هنگام به على بن ابى‏ طالب پناه بريد، زيرا او فرق گذارنده بين حق و باطل است.
'''هـ)''' خوارزمى حنفى در مناقب، از ابوليلى نقل مى‏ كند كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله فرمود: سيكون من بعدى فتنة. فاذا كان ذلک فالزموا على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام، فانه الفاروق بين الحق و الباطل <ref>المناقب (خوارزمى) : ص ۱۰۵.</ref>: زود است كه بعد از من فتنه‏ اى ايجاد شود. در آن هنگام به على بن ابى‏ طالب پناه بريد، زيرا او فرق گذارنده بين حق و باطل است.


'''و)''' ابن‏ عساكر به سند صحيح از ابن‏ عباس نقل مى‏ كند: خرجت انا و النبى ‏صلى الله عليه و آله و على ‏عليه السلام فى حيطان المدينة. فمررنا بحديقة، فقال على ‏عليه السلام: ما احسن هذه الحديقة يا رسول‏ اللَّه! فقال‏ صلى الله عليه وآله: حديقتک فى الجنة احسن منها. ثم اومأ بيده الى راسه و لحيته، ثم بكى حتى علا بكائه. قيل: ما يبكيک؟ قال: ضغائن فى صدور قوم لا يبدونها لک، حتى يفقدوننى <ref>ترجمة الامام على ‏عليه السلام (ابن‏ عساكر) : ش ۸۳۴ .</ref> :
'''و)''' [[علی بن حسن دمشقی (ابوالقاسم، ابن عساکر)|ابن‏ عساکر]] به سند صحيح از ابن‏ عباس نقل مى‏ كند: خرجت انا و النبى ‏صلى الله عليه و آله و على ‏عليه السلام فى حيطان المدينة. فمررنا بحديقة، فقال على ‏عليه السلام:


من با پيامبرصلى الله عليه وآله و على ‏عليه السلام در كوچه ‏هاى مدينه عبور مى ‏كرديم، گذرمان به باغى افتاد. على‏ عليه السلام عرض كرد: اى رسول‏خدا، اين باغ چقدر زيباست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: باغ تو در بهشت از اين باغ زيباتر است. آنگاه به دست خود بر سر و محاسن على ‏عليه السلام اشاره كرده و سپس با صداى بلند گريست. عرض شد: چه چيز شما را به گريه درآورد؟ فرمود: اين قوم در سينه ‏هايشان كينه‏ هايى دارند كه آن را اظهار نمى‏ كنند، مگر بعد از وفاتم.
ما احسن هذه الحديقة يا رسول‏ الله! فقال‏ صلى الله عليه و آله: حديقتک فى الجنة احسن منها. ثم اومأ بيده الى راسه و لحيته، ثم بكى حتى علا بكائه. قيل: ما يبكيک؟ قال: ضغائن فى صدور قوم لا يبدونها لک، حتى يفقدوننى<ref>ترجمة الامام على ‏عليه السلام (ابن‏ عساكر) : ش ۸۳۴ .</ref>:
 
من با پيامبرصلى الله عليه وآله و على ‏عليه السلام در كوچه ‏هاى مدينه عبور مى ‏كرديم، گذرمان به باغى افتاد. على‏ عليه السلام عرض كرد: اى رسول‏ خدا، اين باغ چقدر زيباست؟
 
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: باغ تو در بهشت از اين باغ زيباتر است. آنگاه به دست خود بر سر و محاسن على ‏عليه السلام اشاره كرده و سپس با صداى بلند گريست. عرض شد: چه چيز شما را به گريه درآورد؟ فرمود: اين قوم در سينه ‏هايشان كينه‏ هايى دارند كه آن را اظهار نمى‏ كنند، مگر بعد از وفاتم.


'''ز)''' ابومویهبه -  خادم رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله -  مى ‏گويد: ايقظنى رسول‏ الله‏ صلى الله عليه و آله ليلة و قال: انى قد اُمرت ان استغفر لاهل البقيع، فانطلق معى. فانطلقت معه، فسلّم عليهم، ثم قال: ليهنّئكم ما اصبحتم فيه. قد اقبلت الفتن كقطع الليل المظلم. ثم قال: قد اوتيت مفاتيح خزائن الارض و الخلد بها ثم الجنة، و خُيّرت بين ذلک و بين لقاء ربى فاخترت لقاء ربى. ثم استغفر لاهل البقيع. ثم انصرف فبدئ ‏بمرضه الذى قبض فيه...<ref>كامل ابن‏ اثير: ج ۲ ص ۳۱۸.</ref>:
'''ز)''' ابومویهبه -  خادم رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله -  مى ‏گويد: ايقظنى رسول‏ الله‏ صلى الله عليه و آله ليلة و قال: انى قد اُمرت ان استغفر لاهل البقيع، فانطلق معى. فانطلقت معه، فسلّم عليهم، ثم قال: ليهنّئكم ما اصبحتم فيه. قد اقبلت الفتن كقطع الليل المظلم. ثم قال: قد اوتيت مفاتيح خزائن الارض و الخلد بها ثم الجنة، و خُيّرت بين ذلک و بين لقاء ربى فاخترت لقاء ربى. ثم استغفر لاهل البقيع. ثم انصرف فبدئ ‏بمرضه الذى قبض فيه...<ref>كامل ابن‏ اثير: ج ۲ ص ۳۱۸.</ref>:
خط ۸۹۷: خط ۹۰۱:
اين فتنه همان فتنه ‏اى است كه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام از آن خبر داده؛ آنجا كه فرمود: زعمتم خوف الفتنة، الا فى الفتنة سقطوا <ref>خطبه حضرت زهراعليها السلام. شرح نهج البلاغه: ج ۱۶ ص ۲۳۴.</ref>: از فتنه ترسيدند، ولى خود در فتنه گرفتار شدند. آرى اين همان فتنه است، بلكه بدون شک اصل و اساس همه فتنه‏ هاست. چرا كه اين گونه قلب پاره تن پيامبرصلى الله عليه وآله را به درد آورده است؛ كه پرده از حقيقتى تلخ بر مى‏ دارد و براى امت پدرش از آينده‏ اى بس تاريک خبر مى‏ دهد.
اين فتنه همان فتنه ‏اى است كه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام از آن خبر داده؛ آنجا كه فرمود: زعمتم خوف الفتنة، الا فى الفتنة سقطوا <ref>خطبه حضرت زهراعليها السلام. شرح نهج البلاغه: ج ۱۶ ص ۲۳۴.</ref>: از فتنه ترسيدند، ولى خود در فتنه گرفتار شدند. آرى اين همان فتنه است، بلكه بدون شک اصل و اساس همه فتنه‏ هاست. چرا كه اين گونه قلب پاره تن پيامبرصلى الله عليه وآله را به درد آورده است؛ كه پرده از حقيقتى تلخ بر مى‏ دارد و براى امت پدرش از آينده‏ اى بس تاريک خبر مى‏ دهد.


آرى، اقدامات [[منافقین]] در آن روز فتنه ‏اى بود كه در حقيقت اصل و ريشه همه فتنه‏ ها شد. همانگونه كه از كلام [[عمر بن خطاب]] ظاهر مى‏ شود كه گفت: [[بیعت]] [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] امرى بدون فكر و تأمل بود كه خداوند مسلمين را از شرّ آن نجات داد!<ref>تاريخ طبرى: ج ۲ ص ۲۳۵. فدک در تاريخ (صدر) .</ref>
آرى، اقدامات [[منافقین]] در آن روز فتنه ‏اى بود كه در حقيقت اصل و ريشه همه فتنه‏ ها شد. همانگونه كه از كلام [[عمر بن خطاب]] ظاهر مى‏ شود كه گفت:
 
[[بیعت]] [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] امرى بدون فكر و تأمل بود كه خداوند مسلمين را از شرّ آن نجات داد!<ref>تاريخ طبرى: ج ۲ ص ۲۳۵. فدک در تاريخ (صدر) .</ref>


=== سه راه پيش روى پيامبر صلى الله عليه و آله ===
=== سه راه پيش روى پيامبر صلى الله عليه و آله ===
خط ۹۸۳: خط ۹۸۹:
در اين قصه دو نكته جالب توجه است:
در اين قصه دو نكته جالب توجه است:


يكى اينكه ابوبكر و عثمان هر دو به فكر امت اسلامى بوده، و ابوبكر براى خود جانشين معين نموده، و عمر نيز آن را تأييد كرده است.
يكى اينكه [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عثمان بن عفّان|عثمان]] هر دو به فكر امت اسلامى بوده، و ابوبكر براى خود جانشين معين نموده، و عمر نيز آن را تأييد كرده است.


دوم اينكه چگونه حبّ جاه و مقام عمر را بر آن واداشت كه با وصيت پيامبرصلى الله عليه وآله مقابله كرده و به پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت هذيان دهد، ولى وصيت ابوبكر در حال احتضار را قبول كرده و هرگز آن را به هذيان نسبت نداد؟!
دوم اينكه چگونه حبّ جاه و مقام عمر را بر آن واداشت كه با وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله مقابله كرده و به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت هذيان دهد، ولى وصيت ابوبكر در حال احتضار را قبول كرده و هرگز آن را به هذيان نسبت نداد؟!


عمر نيز، همين كه احساس كرد مرگش حتمى است، فرزند خود عبداللَّه را نزد عايشه فرستاد تا از او براى دفن در حجره پيامبرصلى الله عليه وآله اجازه بگيرد. عايشه با قبول درخواست، براى عمر چنين پيغام فرستاد: مبادا امت پيامبرصلى الله عليه وآله را مانند گله ‏اى بدون چوپان رها كرده و براى آنان جانشين معين نكنى. <ref>الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۳۲.</ref>
عمر نيز، همين كه احساس كرد مرگش حتمى است، فرزند خود عبداللَّه را نزد عايشه فرستاد تا از او براى دفن در حجره پيامبر صلى الله عليه و آله اجازه بگيرد.
 
[[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] با قبول درخواست، براى عمر چنين پيغام فرستاد: مبادا امت [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] را مانند گله ‏اى بدون چوپان رها كرده و براى آنان جانشين معين نكنى.<ref>الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۳۲.</ref>


از اين داستان نيز استفاده مى‏ شود كه عايشه و عمر نيز به فكر آينده امت اسلامى بوده و براى امت جانشين معين كرده ‏اند.
از اين داستان نيز استفاده مى‏ شود كه عايشه و عمر نيز به فكر آينده امت اسلامى بوده و براى امت جانشين معين كرده ‏اند.


معاويه نيز براى گرفتن بيعت براى پسرش يزيد به مدينه آمد، و در ملاقاتى كه با صحابه -  از جمله عبداللَّه بن عمر -  داشت، گفت: از اينكه امت محمد را مانند گله ‏اى بدون چوپان رها كنم ناخوشنودم. لذا در فكر جانشينى فرزند خود يزيد هستم. <ref>الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۱۶۸.</ref>
معاويه نيز براى گرفتن بيعت براى پسرش يزيد به مدينه آمد، و در ملاقاتى كه با صحابه -  از جمله عبدالله بن عمر -  داشت، گفت: از اينكه امت محمد را مانند گله ‏اى بدون چوپان رها كنم ناخوشنودم.
 
لذا در فكر جانشينى فرزند خود يزيد هستم.<ref>الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۱۶۸.</ref>


حال چگونه ممكن است كه همه به فكر امت باشند، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله بى‏ خيال باشد؟!
حال چگونه ممكن است كه همه به فكر امت باشند، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله بى‏ خيال باشد؟!


'''پنجم.''' اين احتمال خلاف سيره انبياء عليهم السلام است، زيرا با بررسى ‏هاى اوليه پى مى‏ بريم كه تمام انبياى الهى‏ عليهم السلام براى بعد از خود جانشين معين كرده ‏اند و به طور قطع پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله نيز از اين خصوصيت مستثنى نيست.
'''پنجم.''' اين احتمال خلاف سيره انبياء عليهم السلام است، زيرا با بررسى ‏هاى اوليه پى مى‏ بريم كه تمام انبياى الهى‏ عليهم السلام براى بعد از خود جانشين معين كرده ‏اند و به طور قطع پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه و آله نيز از اين خصوصيت مستثنى نيست.


به همين دليل حضرت موسى‏ عليه السلام از خداوند متعال مى‏ خواهد كه وزيرى را براى او معين كند؛ آنجا كه مى‏ فرمايد: «و اجعل لى وزيراً من اهلى . هارون اخى»<ref>طه /  ۳۰،۲۹.</ref>: و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده. برادرم هارون را.
به همين دليل حضرت موسى‏ عليه السلام از خداوند متعال مى‏ خواهد كه وزيرى را براى او معين كند؛ آنجا كه مى‏ فرمايد: «و اجعل لى وزيراً من اهلى . هارون اخى»<ref>طه /  ۳۰،۲۹.</ref>: و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده. برادرم هارون را.


ابن‏ عباس نقل مى ‏كند: يهودى ‏اى به نام نعثل خدمت رسول‏خداصلى الله عليه وآله آمد و عرض كرد: اى محمد! از تو درباره امورى سؤال مى‏ كنم كه در خاطرم وارد شده. اگر جواب دهى به تو ايمان مى ‏آورم. اى محمد! به من بگو كه جانشين تو كيست؟ زيرا هيچ پيامبرى نيست مگر آنكه جانشينى داشته است. و جانشين نبى ما (موسى بن عمران‏ عليه السلام) يوشع بن نون است. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: ان وصيّى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام، و بعده سبطاى الحسن و الحسين‏ عليهما السلام، تتلوه تسعة ائمة من صلب الحسين‏ عليهم السلام... : همانا وصىّ من على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام، و بعد از او دو سبط من حسن و حسين‏ عليهما السلام، و بعد از آن دو نه امام از صلب حسين ‏عليهم السلام است.<ref>ينابيع المودة: ب ۷۶ ح ۱.</ref>  
ابن‏ عباس نقل مى ‏كند: يهودى ‏اى به نام نعثل خدمت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اى محمد! از تو درباره امورى سؤال مى‏ كنم كه در خاطرم وارد شده. اگر جواب دهى به تو ايمان مى ‏آورم. اى محمد! به من بگو كه جانشين تو كيست؟ زيرا هيچ پيامبرى نيست مگر آنكه جانشينى داشته است. و جانشين نبى ما (موسى بن عمران‏ عليه السلام) يوشع بن نون است. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: ان وصيّى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام، و بعده سبطاى الحسن و الحسين‏ عليهما السلام، تتلوه تسعة ائمة من صلب الحسين‏ عليهم السلام... : همانا وصىّ من على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام، و بعد از او دو سبط من حسن و حسين‏ عليهما السلام، و بعد از آن دو نه امام از صلب حسين ‏عليهم السلام است.<ref>ينابيع المودة: ب ۷۶ ح ۱.</ref>  


يعقوبى مى‏ گويد: آدم ‏عليه السلام هنگام وفات به «شيث» وصيت نمود، و او را به تقوى و حسن عبادت امر كرده و از معاشرت با قابيل لعين بر حذر داشت.<ref>تاريخ يعقوبى: ج ۱ ص ۷.</ref>
يعقوبى مى‏ گويد: آدم ‏عليه السلام هنگام وفات به «شيث» وصيت نمود، و او را به تقوى و حسن عبادت امر كرده و از معاشرت با قابيل لعين بر حذر داشت.<ref>تاريخ يعقوبى: ج ۱ ص ۷.</ref>