پرش به محتوا

جانشین: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ نوامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱٬۱۷۲: خط ۱٬۱۷۲:
آيا پيامبرى بدون وصى و جانشين مى‏ شود؟<ref>آيا يک انسان عادى كه طرحى را پى افكنده و كارى را به سامان رسانيده است بى وصيت و بى وصى مى‏ شود؟ صرف نظر از مقام پيامبرى.</ref> خدا و دين خدا بالاتر از اين سخن ناخردمندانه است.
آيا پيامبرى بدون وصى و جانشين مى‏ شود؟<ref>آيا يک انسان عادى كه طرحى را پى افكنده و كارى را به سامان رسانيده است بى وصيت و بى وصى مى‏ شود؟ صرف نظر از مقام پيامبرى.</ref> خدا و دين خدا بالاتر از اين سخن ناخردمندانه است.


اين موضوع بديهى است كه انسان را به ياد سؤال و جواب بسيار جالب ابن ‏ابى ‏الحديد و نقيب ابوجعفر العلوى مى ‏اندازد. ابن‏ ابى‏ الحديد هنگام نقل گفتگوى خود با نقيب علوى درباره مسئله خلافت و جريان سقيفه و شورى مى‏ گويد:
اين موضوع بديهى است كه انسان را به ياد سؤال و جواب بسيار جالب ابن ‏ابی ‏الحدید و نقيب ابوجعفر العلوى مى ‏اندازد.


به نقيب گفتم: دلم راضى نمى ‏شود كه بگويم اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله معصيت كردند و برخلاف گفته او رفتند و نص غدير را زير پا گذاشتند.
ابن‏ ابى‏ الحديد هنگام نقل گفتگوى خود با نقيب علوى درباره مسئله خلافت و جريان سقيفه و شورى مى‏ گويد:
 
به نقيب گفتم: دلم راضى نمى ‏شود كه بگويم [[صحابه|اصحاب]] پيامبر صلى الله عليه و آله معصيت كردند و برخلاف گفته او رفتند و نص غدير را زير پا گذاشتند.


نقيب در جواب گفت: دل من نيز راضى نمى ‏شود كه بگويم پيامبر صلى الله عليه و آله اهمال كار بود و امت را همين گونه رها كرد و رفت و مسلمانان را بى‏ سرپرست گذاشت.
نقيب در جواب گفت: دل من نيز راضى نمى ‏شود كه بگويم پيامبر صلى الله عليه و آله اهمال كار بود و امت را همين گونه رها كرد و رفت و مسلمانان را بى‏ سرپرست گذاشت.
خط ۱٬۱۸۶: خط ۱٬۱۸۸:
مردم مى‏ گويند تو نمى‏ خواهى كسى را جانشين خود قرار دهى! اگر تو ساربانى يا چوپانى مى‏ داشتى و او نزد تو مى ‏آمد و شتران يا گوسفندان تو را همين گونه رها مى‏ كرد، تو مى ‏گفتى اين چوپان مقصر است.
مردم مى‏ گويند تو نمى‏ خواهى كسى را جانشين خود قرار دهى! اگر تو ساربانى يا چوپانى مى‏ داشتى و او نزد تو مى ‏آمد و شتران يا گوسفندان تو را همين گونه رها مى‏ كرد، تو مى ‏گفتى اين چوپان مقصر است.


در حالى كه اداره و سرپرستى مردم از چراندن گوسفندان و شتران مهم ‏تر است. اى پدر! چون به نزد خداى عزوجل رسى چه پاسخ دهى، در صورتى كه كسى را براى سرپرستى بندگان او به جاى خويش تعيين نكرده باشى؟<ref>  اين روايت را علامه امينى از اين مآخذ معتبر اهل ‏سنت نقل كرده است: سنن بيهقى: ج ۸ ص ۱۴۹، از صحيح مسلم. سيرة عمر (ابن‏ جوزى) : ص ۱۹۰. الرياض النضرة: ج ۲ ص ۷۴. حلية الولياء: ج ۱ ص ۴۴. فتح البارى شرح صحيح البخارى: ج ۱۳ ص ۱۷۵، از صحيح مسلم. الغدير: ج ۷ ص ۱۳۳ و ۱۳۲.</ref><br />و همين گونه اين سخن عايشه؛ عايشه به عبداللَّه بن عمر گفت: پسرم، سلام مرا به پدرت عمر برسان و بگو: امت محمد را بى‏ سرپرست رها مكن. كسى را در ميان آنان جانشين خود ساز و مسلمانان را چون رمه بى‏ شبان مهمل مگذار. مى‏ ترسم آشوب بر پا شود.<ref>الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۲۲.</ref>  
در حالى كه اداره و سرپرستى مردم از چراندن گوسفندان و شتران مهم ‏تر است. اى پدر! چون به نزد خداى عزوجل رسى چه پاسخ دهى، در صورتى كه كسى را براى سرپرستى بندگان او به جاى خويش تعيين نكرده باشى؟<ref>  اين روايت را علامه امينى از اين مآخذ معتبر اهل ‏سنت نقل كرده است: سنن بيهقى: ج ۸ ص ۱۴۹، از صحيح مسلم. سيرة عمر (ابن‏ جوزى) : ص ۱۹۰. الرياض النضرة: ج ۲ ص ۷۴. حلية الولياء: ج ۱ ص ۴۴. فتح البارى شرح صحيح البخارى: ج ۱۳ ص ۱۷۵، از صحيح مسلم. الغدير: ج ۷ ص ۱۳۳ و ۱۳۲.</ref><br />و همين گونه اين سخن [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]]؛ عايشه به عبدالله بن عمر گفت: پسرم، سلام مرا به پدرت عمر برسان و بگو: امت محمد را بى‏ سرپرست رها مكن. كسى را در ميان آنان جانشين خود ساز و مسلمانان را چون رمه بى‏ شبان مهمل مگذار. مى‏ ترسم آشوب بر پا شود.<ref>الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۲۲.</ref>  


يا اين سخن معاوية بن ابى‏ سفيان، هنگامى كه خواست مثل يزيدى را در ميان مسلمانان به خلافت برساند به همين حكم عقلى مسلم چنگ زد و گفت: من هراسناكم از اين كه امت محمد را پس از خود چون رمه ‏اى بى‏ شبان رها كنم.<ref>تاريخ طبرى: ج ۶ ص ۱۷۰. الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۱۵۱.</ref>
يا اين سخن معاوية بن ابى‏ سفيان، هنگامى كه خواست مثل يزيدى را در ميان مسلمانان به خلافت برساند به همين حكم عقلى مسلم چنگ زد و گفت: من هراسناكم از اين كه امت محمد را پس از خود چون رمه ‏اى بى‏ شبان رها كنم.<ref>تاريخ طبرى: ج ۶ ص ۱۷۰. الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۱۵۱.</ref>
خط ۱٬۲۰۵: خط ۱٬۲۰۷:


== لفظ «خليفة» و غدير<ref>پيام غدير (برگزيده ‏اى از مجموعه مقالات، پيام ‏ها، و ديدارها) : ص ۴۳ - ۴۸.</ref>==
== لفظ «خليفة» و غدير<ref>پيام غدير (برگزيده ‏اى از مجموعه مقالات، پيام ‏ها، و ديدارها) : ص ۴۳ - ۴۸.</ref>==
يكى از شبهاتى كه مخالفين مطرح مى ‏كنند اين است كه: چرا در حديث شريف غدير، خلافت و جانشينى اميرالمؤمنين على‏عليه السلام به لفظ «خليفة» عنوان نشده است، تا ايراداتى كه در دلالت ولىّ و مولى بر ولايت، زعامت و زمامدارى امور شده است مطرح نشود.
يكى از شبهاتى كه مخالفين مطرح مى ‏كنند اين است كه: چرا در حديث شريف غدير، [[خلافت ظاهری اميرالمؤمنين عليه السلام|خلافت]] و جانشينى اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام به لفظ «خليفة» عنوان نشده است، تا ايراداتى كه در دلالت ولىّ و مولى بر ولايت، زعامت و زمامدارى امور شده است مطرح نشود.


و اما پاسخ به اين شبهه:
و اما پاسخ به اين شبهه:


'''۱. غرض‏ ورزى هميشگى مخالفان'''
=== غرض‏ ورزى هميشگى مخالفان ===
وقتى اغراض نفسانى، سياسى و دنيوى در بين باشد، با هر شكل و هر لفظى اين مطلب يا هر مطلب ديگرى ادا و بيان شود، صاحبان اغراض ايراد مى‏ گيرند.


وقتى اغراض نفسانى، سياسى و دنيوى در بين باشد، با هر شكل و هر لفظى اين مطلب يا هر مطلب ديگرى ادا و بيان شود، صاحبان اغراض ايراد مى‏ گيرند. اگر در موقف عظيم غدير، به جاى ولىّ و مولى، هر كلمه ديگرى همانند همين لفظ «خليفه» گفته مى‏ شد، مثل ولىّ و مولى به آن ايراد مى‏ گرفتند. مثلاً در اطلاق متعلق آن حرفى مى‏ زدند، يا مثلاً «انت الخليفة بعدى» را به بعد از سه نفر معنى مى ‏كردند.
اگر در موقف عظيم غدير، به جاى ولىّ و مولى، هر كلمه ديگرى همانند همين لفظ «خليفه» گفته مى‏ شد، مثل ولىّ و مولى به آن ايراد مى‏ گرفتند.


بالاخره اگر هر تأكيد و تصريحى مى ‏شد، اصل مسئله نظام و حكومت را خارج از محدوده رسالت مى‏ شمردند و آن را يک رأى شخصى رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله معرفى مى‏ كردند و اجتهاد خود را حاكم بر آن قرار مى‏ دادند.
مثلاً در اطلاق متعلق آن حرفى مى‏ زدند، يا مثلاً «انت الخليفة بعدى» را به بعد از سه نفر معنى مى ‏كردند.


اهل نظر و تحقيق با اينكه مى‏ بينند وقتى رسول‏خداصلى الله عليه وآله دوات و قلم و كاغذ مى‏ خواهد تا آن وصيتى را كه كلامش در نهايت صراحت بود و هيچ گونه توجيه و تأويل بر نمى ‏داشت و ردّ آن ممكن نمى ‏نمود، با آنگونه القاى شبهه روبرو گرديد كه «غلب عليه الوجع» يا «ان الرجل ليهجر»<ref>اشاره به روايت «لمّا احتضر النبى ‏صلى الله عليه وآله و فى بيته رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبى‏ صلى الله عليه وآله: هلمّوا اكتب لكم لن تضلّوا بعده ابداً. فقال عمر بن الخطاب: إن النبى ‏صلى الله عليه وآله قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبكم كتاب ربكم. و قال عمر: ان الرجل ليهجر. صحيح مسلم: ج ۳ كتاب الوصية ح ۱۲۵۷ - ۱۲۵۹. صحيح بخارى: ج ۵ ص ۱۲۷، و ديگر مصادر شيعه و اهل‏ سنت.</ref>گفتند، و با اين بيان در كمال وقاحت بدان حضرت اعلام كردند كه اگر هم بنويسى و وصيت نمايى ما با شبهه هذيان‏ گويى آن را رد مى‏ كنيم. پس اگر بعد از اين شبهه هم وصيت خود را مى‏ نوشت، آن را معتبر نمى‏ شمردند.
بالاخره اگر هر تأكيد و تصريحى مى ‏شد، اصل مسئله نظام و حكومت را خارج از محدوده رسالت مى‏ شمردند و آن را يک رأى شخصى رسول اكرم‏ صلى الله عليه و آله معرفى مى‏ كردند و اجتهاد خود را حاكم بر آن قرار مى‏ دادند.
 
اهل نظر و تحقيق با اينكه مى‏ بينند وقتى رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله دوات و قلم و كاغذ مى‏ خواهد تا آن وصيتى را كه كلامش در نهايت صراحت بود و هيچ گونه توجيه و تأويل بر نمى ‏داشت و ردّ آن ممكن نمى ‏نمود، با آنگونه القاى شبهه روبرو گرديد كه «غلب عليه الوجع» يا «ان الرجل ليهجر»<ref>اشاره به روايت «لمّا احتضر النبى ‏صلى الله عليه وآله و فى بيته رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبى‏ صلى الله عليه وآله: هلمّوا اكتب لكم لن تضلّوا بعده ابداً. فقال عمر بن الخطاب: إن النبى ‏صلى الله عليه وآله قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبكم كتاب ربكم. و قال عمر: ان الرجل ليهجر. صحيح مسلم: ج ۳ كتاب الوصية ح ۱۲۵۷ - ۱۲۵۹. صحيح بخارى: ج ۵ ص ۱۲۷، و ديگر مصادر شيعه و اهل‏ سنت.</ref> گفتند، و با اين بيان در كمال وقاحت بدان حضرت اعلام كردند كه اگر هم بنويسى و وصيت نمايى ما با شبهه هذيان‏ گويى آن را رد مى‏ كنيم. پس اگر بعد از اين شبهه هم وصيت خود را مى‏ نوشت، آن را معتبر نمى‏ شمردند.


از اين رو، ديگر نبايد انتظار داشت كه اهل هواهاى نفسانى و جاه ‏طلبان مغرض با الفاظ و كلمات بازى نكنند و ظاهر و صريح آنها را مورد شبهه و ايراد قرار ندهند.
از اين رو، ديگر نبايد انتظار داشت كه اهل هواهاى نفسانى و جاه ‏طلبان مغرض با الفاظ و كلمات بازى نكنند و ظاهر و صريح آنها را مورد شبهه و ايراد قرار ندهند.


چنانچه كسى گمان كند كه اگر به اين لفظ يا لفظ ديگرى مى‏ فرمود، مورد شبهه اهل هوى نمى‏ شد اشتباه است. حتى مثلاً آيات قرآن مجيد كه در كمال صراحت بر توحيد -  كه اساس دعوت قرآن كريم است -  تأكيد دارد، اشخاصى آنها را به معناى شرک‏ آميز و موافق با آراء باطله خود معنى مى‏ كنند.
چنانچه كسى گمان كند كه اگر به اين لفظ يا لفظ ديگرى مى‏ فرمود، مورد شبهه اهل هوى نمى‏ شد اشتباه است.
 
حتى مثلاً آيات قرآن مجيد كه در كمال صراحت بر توحيد -  كه اساس دعوت قرآن كريم است -  تأكيد دارد، اشخاصى آنها را به معناى شرک‏ آميز و موافق با آراء باطله خود معنى مى‏ كنند.


ميزان و حاكم در استفاده از كلام اشخاص در دين ما، قرآن و حديث و عقل مستقيم و انصاف است، كه شخص بايد حقايق را بر اساس آن از نصوص موجود استخراج نمايد.
ميزان و حاكم در استفاده از كلام اشخاص در دين ما، قرآن و حديث و عقل مستقيم و انصاف است، كه شخص بايد حقايق را بر اساس آن از نصوص موجود استخراج نمايد.


'''۲. استعمال لفظ «خليفه» در بعضى روايات'''
=== استعمال لفظ «خليفه» در بعضى روايات ===
 
در روايات صحيحه متعدد از [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] تعبير به «خليفه» شده است. از نخستين موارد آن اوائل بعثت، هنگام نزول آيه كريمه «انذر عشيرتک الاقربين»<ref>شعراء / ۲۱۴.</ref> است.
در روايات صحيحه متعدد از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام تعبير به «خليفه» شده است. از نخستين موارد آن اوائل بعثت، هنگام نزول آيه كريمه «انذر عشيرتک الاقربين» <ref>شعراء / ۲۱۴.</ref> است.


در حديث متواتر ثقلين -  كه بر وجوب ارجاع امت به عترت پيامبرصلى الله عليه وآله صراحت دارد و امان از ضلالت و گمراهى، منحصر به آن اعلام شده -  در بعضى الفاظ آن صريحاً حضرت رسول ‏صلى الله عليه وآله فرمود: انى تارك فيكم خليفتين.<ref>امان الامة من الضلال و الاختلاف: ص ۱۲۸.</ref>
در حديث متواتر ثقلين -  كه بر وجوب ارجاع امت به عترت پيامبرصلى الله عليه وآله صراحت دارد و امان از ضلالت و گمراهى، منحصر به آن اعلام شده -  در بعضى الفاظ آن صريحاً حضرت رسول ‏صلى الله عليه وآله فرمود: انى تارك فيكم خليفتين.<ref>امان الامة من الضلال و الاختلاف: ص ۱۲۸.</ref>
خط ۱٬۲۳۵: خط ۱٬۲۴۱:
غرض اينكه وقتى اغراض، سياست ‏ها و آراء مبدعانه جلوى چشم بصيرت و بينش انسان را گرفته باشد، انكار حق از او عجيب و بعيد نيست.
غرض اينكه وقتى اغراض، سياست ‏ها و آراء مبدعانه جلوى چشم بصيرت و بينش انسان را گرفته باشد، انكار حق از او عجيب و بعيد نيست.


'''۳. استعمال لفظ «خليفه» در اصل خطبه غدير'''
=== استعمال لفظ «خليفه» در اصل خطبه غدير ===
 
اگر چه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتفاق بين فريقين است، اما از كل جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه تاريخى آن استفاده مى‏ شود كه خطبه بيشتر از اينها بوده و در اين چند جمله خلاصه نشده است. چنانچه در كتب حديث شيعه -  كه مفصل اين خطبه روايت شده -  هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر امامت ائمه ‏عليهم السلام به ويژه حضرت صاحب‏الزمان ‏عليه السلام وجود دارد.
اگر چه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتفاق بين فريقين است، اما از كل جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه تاريخى آن استفاده مى‏ شود كه خطبه بيشتر از اينها بوده و در اين چند جمله خلاصه نشده است. چنانچه در كتب حديث شيعه -  كه مفصل اين خطبه روايت شده -  هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر امامت ائمه ‏عليهم السلام به ويژه حضرت صاحب‏الزمان ‏عليه السلام وجود دارد.


بنابراين، جملات مشهور دليل بر اين نيست كه كل خطبه اين چند جمله بوده است، و علت اينكه روى اين جملات بحث و بررسى و استدلال شده، اتفاق شيعه و سنى بر روايت آن هاست.
بنابراين، جملات مشهور دليل بر اين نيست كه كل خطبه اين چند جمله بوده است، و علت اينكه روى اين جملات بحث و بررسى و استدلال شده، اتفاق شيعه و سنى بر روايت آن هاست.


'''۴. وجه تكيه بر لفظ ولىّ و مولى در خطبه غدير'''
=== وجه تكيه بر لفظ ولىّ و مولى در خطبه غدير ===
 
وجه ديگر، تكيه بر نقل خصوص اين جمله‏ هاى كثير المعنى و عنايتى است كه بزرگان خلفا عن سلف به آنها داشته ‏اند. بيان ولايت و اولويت با نفس و اموال براى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است، كه بر حسب خطبه غدير -  كه به خطبه و حديث ولايت معروف و مشهور شده -  اين ولايت حتى در زمان شخص رسول‏خداصلى الله عليه وآله براى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ثابت است، و به غيبت رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله از مكان يا زمان توقف ندارد.
وجه ديگر، تكيه بر نقل خصوص اين جمله‏ هاى كثير المعنى و عنايتى است كه بزرگان خلفا عن سلف به آنها داشته ‏اند. بيان ولايت و اولويت با نفس و اموال براى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است، كه بر حسب خطبه غدير -  كه به خطبه و حديث ولايت معروف و مشهور شده -  اين ولايت حتى در زمان شخص رسول‏خداصلى الله عليه وآله براى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ثابت است، و به غيبت رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله از مكان يا زمان توقف ندارد.