۲۵٬۷۲۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱٬۱۷۲: | خط ۱٬۱۷۲: | ||
آيا پيامبرى بدون وصى و جانشين مى شود؟<ref>آيا يک انسان عادى كه طرحى را پى افكنده و كارى را به سامان رسانيده است بى وصيت و بى وصى مى شود؟ صرف نظر از مقام پيامبرى.</ref> خدا و دين خدا بالاتر از اين سخن ناخردمندانه است. | آيا پيامبرى بدون وصى و جانشين مى شود؟<ref>آيا يک انسان عادى كه طرحى را پى افكنده و كارى را به سامان رسانيده است بى وصيت و بى وصى مى شود؟ صرف نظر از مقام پيامبرى.</ref> خدا و دين خدا بالاتر از اين سخن ناخردمندانه است. | ||
اين موضوع بديهى است كه انسان را به ياد سؤال و جواب بسيار جالب ابن | اين موضوع بديهى است كه انسان را به ياد سؤال و جواب بسيار جالب ابن ابی الحدید و نقيب ابوجعفر العلوى مى اندازد. | ||
به نقيب گفتم: دلم راضى نمى شود كه بگويم اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله معصيت كردند و برخلاف گفته او رفتند و نص غدير را زير پا گذاشتند. | ابن ابى الحديد هنگام نقل گفتگوى خود با نقيب علوى درباره مسئله خلافت و جريان سقيفه و شورى مى گويد: | ||
به نقيب گفتم: دلم راضى نمى شود كه بگويم [[صحابه|اصحاب]] پيامبر صلى الله عليه و آله معصيت كردند و برخلاف گفته او رفتند و نص غدير را زير پا گذاشتند. | |||
نقيب در جواب گفت: دل من نيز راضى نمى شود كه بگويم پيامبر صلى الله عليه و آله اهمال كار بود و امت را همين گونه رها كرد و رفت و مسلمانان را بى سرپرست گذاشت. | نقيب در جواب گفت: دل من نيز راضى نمى شود كه بگويم پيامبر صلى الله عليه و آله اهمال كار بود و امت را همين گونه رها كرد و رفت و مسلمانان را بى سرپرست گذاشت. | ||
خط ۱٬۱۸۶: | خط ۱٬۱۸۸: | ||
مردم مى گويند تو نمى خواهى كسى را جانشين خود قرار دهى! اگر تو ساربانى يا چوپانى مى داشتى و او نزد تو مى آمد و شتران يا گوسفندان تو را همين گونه رها مى كرد، تو مى گفتى اين چوپان مقصر است. | مردم مى گويند تو نمى خواهى كسى را جانشين خود قرار دهى! اگر تو ساربانى يا چوپانى مى داشتى و او نزد تو مى آمد و شتران يا گوسفندان تو را همين گونه رها مى كرد، تو مى گفتى اين چوپان مقصر است. | ||
در حالى كه اداره و سرپرستى مردم از چراندن گوسفندان و شتران مهم تر است. اى پدر! چون به نزد خداى عزوجل رسى چه پاسخ دهى، در صورتى كه كسى را براى سرپرستى بندگان او به جاى خويش تعيين نكرده باشى؟<ref> اين روايت را علامه امينى از اين مآخذ معتبر اهل سنت نقل كرده است: سنن بيهقى: ج ۸ ص ۱۴۹، از صحيح مسلم. سيرة عمر (ابن جوزى) : ص ۱۹۰. الرياض النضرة: ج ۲ ص ۷۴. حلية الولياء: ج ۱ ص ۴۴. فتح البارى شرح صحيح البخارى: ج ۱۳ ص ۱۷۵، از صحيح مسلم. الغدير: ج ۷ ص ۱۳۳ و ۱۳۲.</ref><br />و همين گونه اين سخن | در حالى كه اداره و سرپرستى مردم از چراندن گوسفندان و شتران مهم تر است. اى پدر! چون به نزد خداى عزوجل رسى چه پاسخ دهى، در صورتى كه كسى را براى سرپرستى بندگان او به جاى خويش تعيين نكرده باشى؟<ref> اين روايت را علامه امينى از اين مآخذ معتبر اهل سنت نقل كرده است: سنن بيهقى: ج ۸ ص ۱۴۹، از صحيح مسلم. سيرة عمر (ابن جوزى) : ص ۱۹۰. الرياض النضرة: ج ۲ ص ۷۴. حلية الولياء: ج ۱ ص ۴۴. فتح البارى شرح صحيح البخارى: ج ۱۳ ص ۱۷۵، از صحيح مسلم. الغدير: ج ۷ ص ۱۳۳ و ۱۳۲.</ref><br />و همين گونه اين سخن [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]]؛ عايشه به عبدالله بن عمر گفت: پسرم، سلام مرا به پدرت عمر برسان و بگو: امت محمد را بى سرپرست رها مكن. كسى را در ميان آنان جانشين خود ساز و مسلمانان را چون رمه بى شبان مهمل مگذار. مى ترسم آشوب بر پا شود.<ref>الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۲۲.</ref> | ||
يا اين سخن معاوية بن ابى سفيان، هنگامى كه خواست مثل يزيدى را در ميان مسلمانان به خلافت برساند به همين حكم عقلى مسلم چنگ زد و گفت: من هراسناكم از اين كه امت محمد را پس از خود چون رمه اى بى شبان رها كنم.<ref>تاريخ طبرى: ج ۶ ص ۱۷۰. الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۱۵۱.</ref> | يا اين سخن معاوية بن ابى سفيان، هنگامى كه خواست مثل يزيدى را در ميان مسلمانان به خلافت برساند به همين حكم عقلى مسلم چنگ زد و گفت: من هراسناكم از اين كه امت محمد را پس از خود چون رمه اى بى شبان رها كنم.<ref>تاريخ طبرى: ج ۶ ص ۱۷۰. الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۱۵۱.</ref> | ||
خط ۱٬۲۰۵: | خط ۱٬۲۰۷: | ||
== لفظ «خليفة» و غدير<ref>پيام غدير (برگزيده اى از مجموعه مقالات، پيام ها، و ديدارها) : ص ۴۳ - ۴۸.</ref>== | == لفظ «خليفة» و غدير<ref>پيام غدير (برگزيده اى از مجموعه مقالات، پيام ها، و ديدارها) : ص ۴۳ - ۴۸.</ref>== | ||
يكى از شبهاتى كه مخالفين مطرح مى كنند اين است كه: چرا در حديث شريف غدير، خلافت و جانشينى اميرالمؤمنين | يكى از شبهاتى كه مخالفين مطرح مى كنند اين است كه: چرا در حديث شريف غدير، [[خلافت ظاهری اميرالمؤمنين عليه السلام|خلافت]] و جانشينى اميرالمؤمنين على عليه السلام به لفظ «خليفة» عنوان نشده است، تا ايراداتى كه در دلالت ولىّ و مولى بر ولايت، زعامت و زمامدارى امور شده است مطرح نشود. | ||
و اما پاسخ به اين شبهه: | و اما پاسخ به اين شبهه: | ||
=== غرض ورزى هميشگى مخالفان === | |||
وقتى اغراض نفسانى، سياسى و دنيوى در بين باشد، با هر شكل و هر لفظى اين مطلب يا هر مطلب ديگرى ادا و بيان شود، صاحبان اغراض ايراد مى گيرند. | |||
اگر در موقف عظيم غدير، به جاى ولىّ و مولى، هر كلمه ديگرى همانند همين لفظ «خليفه» گفته مى شد، مثل ولىّ و مولى به آن ايراد مى گرفتند. | |||
مثلاً در اطلاق متعلق آن حرفى مى زدند، يا مثلاً «انت الخليفة بعدى» را به بعد از سه نفر معنى مى كردند. | |||
اهل نظر و تحقيق با اينكه مى بينند وقتى | بالاخره اگر هر تأكيد و تصريحى مى شد، اصل مسئله نظام و حكومت را خارج از محدوده رسالت مى شمردند و آن را يک رأى شخصى رسول اكرم صلى الله عليه و آله معرفى مى كردند و اجتهاد خود را حاكم بر آن قرار مى دادند. | ||
اهل نظر و تحقيق با اينكه مى بينند وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله دوات و قلم و كاغذ مى خواهد تا آن وصيتى را كه كلامش در نهايت صراحت بود و هيچ گونه توجيه و تأويل بر نمى داشت و ردّ آن ممكن نمى نمود، با آنگونه القاى شبهه روبرو گرديد كه «غلب عليه الوجع» يا «ان الرجل ليهجر»<ref>اشاره به روايت «لمّا احتضر النبى صلى الله عليه وآله و فى بيته رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبى صلى الله عليه وآله: هلمّوا اكتب لكم لن تضلّوا بعده ابداً. فقال عمر بن الخطاب: إن النبى صلى الله عليه وآله قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبكم كتاب ربكم. و قال عمر: ان الرجل ليهجر. صحيح مسلم: ج ۳ كتاب الوصية ح ۱۲۵۷ - ۱۲۵۹. صحيح بخارى: ج ۵ ص ۱۲۷، و ديگر مصادر شيعه و اهل سنت.</ref> گفتند، و با اين بيان در كمال وقاحت بدان حضرت اعلام كردند كه اگر هم بنويسى و وصيت نمايى ما با شبهه هذيان گويى آن را رد مى كنيم. پس اگر بعد از اين شبهه هم وصيت خود را مى نوشت، آن را معتبر نمى شمردند. | |||
از اين رو، ديگر نبايد انتظار داشت كه اهل هواهاى نفسانى و جاه طلبان مغرض با الفاظ و كلمات بازى نكنند و ظاهر و صريح آنها را مورد شبهه و ايراد قرار ندهند. | از اين رو، ديگر نبايد انتظار داشت كه اهل هواهاى نفسانى و جاه طلبان مغرض با الفاظ و كلمات بازى نكنند و ظاهر و صريح آنها را مورد شبهه و ايراد قرار ندهند. | ||
چنانچه كسى گمان كند كه اگر به اين لفظ يا لفظ ديگرى مى فرمود، مورد شبهه اهل هوى نمى شد اشتباه است. حتى مثلاً آيات قرآن مجيد كه در كمال صراحت بر توحيد - كه اساس دعوت قرآن كريم است - تأكيد دارد، اشخاصى آنها را به معناى شرک آميز و موافق با آراء باطله خود معنى مى كنند. | چنانچه كسى گمان كند كه اگر به اين لفظ يا لفظ ديگرى مى فرمود، مورد شبهه اهل هوى نمى شد اشتباه است. | ||
حتى مثلاً آيات قرآن مجيد كه در كمال صراحت بر توحيد - كه اساس دعوت قرآن كريم است - تأكيد دارد، اشخاصى آنها را به معناى شرک آميز و موافق با آراء باطله خود معنى مى كنند. | |||
ميزان و حاكم در استفاده از كلام اشخاص در دين ما، قرآن و حديث و عقل مستقيم و انصاف است، كه شخص بايد حقايق را بر اساس آن از نصوص موجود استخراج نمايد. | ميزان و حاكم در استفاده از كلام اشخاص در دين ما، قرآن و حديث و عقل مستقيم و انصاف است، كه شخص بايد حقايق را بر اساس آن از نصوص موجود استخراج نمايد. | ||
=== استعمال لفظ «خليفه» در بعضى روايات === | |||
در روايات صحيحه متعدد از [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] تعبير به «خليفه» شده است. از نخستين موارد آن اوائل بعثت، هنگام نزول آيه كريمه «انذر عشيرتک الاقربين»<ref>شعراء / ۲۱۴.</ref> است. | |||
در روايات صحيحه متعدد از | |||
در حديث متواتر ثقلين - كه بر وجوب ارجاع امت به عترت پيامبرصلى الله عليه وآله صراحت دارد و امان از ضلالت و گمراهى، منحصر به آن اعلام شده - در بعضى الفاظ آن صريحاً حضرت رسول صلى الله عليه وآله فرمود: انى تارك فيكم خليفتين.<ref>امان الامة من الضلال و الاختلاف: ص ۱۲۸.</ref> | در حديث متواتر ثقلين - كه بر وجوب ارجاع امت به عترت پيامبرصلى الله عليه وآله صراحت دارد و امان از ضلالت و گمراهى، منحصر به آن اعلام شده - در بعضى الفاظ آن صريحاً حضرت رسول صلى الله عليه وآله فرمود: انى تارك فيكم خليفتين.<ref>امان الامة من الضلال و الاختلاف: ص ۱۲۸.</ref> | ||
خط ۱٬۲۳۵: | خط ۱٬۲۴۱: | ||
غرض اينكه وقتى اغراض، سياست ها و آراء مبدعانه جلوى چشم بصيرت و بينش انسان را گرفته باشد، انكار حق از او عجيب و بعيد نيست. | غرض اينكه وقتى اغراض، سياست ها و آراء مبدعانه جلوى چشم بصيرت و بينش انسان را گرفته باشد، انكار حق از او عجيب و بعيد نيست. | ||
=== استعمال لفظ «خليفه» در اصل خطبه غدير === | |||
اگر چه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتفاق بين فريقين است، اما از كل جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه تاريخى آن استفاده مى شود كه خطبه بيشتر از اينها بوده و در اين چند جمله خلاصه نشده است. چنانچه در كتب حديث شيعه - كه مفصل اين خطبه روايت شده - هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر امامت ائمه عليهم السلام به ويژه حضرت صاحبالزمان عليه السلام وجود دارد. | اگر چه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتفاق بين فريقين است، اما از كل جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه تاريخى آن استفاده مى شود كه خطبه بيشتر از اينها بوده و در اين چند جمله خلاصه نشده است. چنانچه در كتب حديث شيعه - كه مفصل اين خطبه روايت شده - هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر امامت ائمه عليهم السلام به ويژه حضرت صاحبالزمان عليه السلام وجود دارد. | ||
بنابراين، جملات مشهور دليل بر اين نيست كه كل خطبه اين چند جمله بوده است، و علت اينكه روى اين جملات بحث و بررسى و استدلال شده، اتفاق شيعه و سنى بر روايت آن هاست. | بنابراين، جملات مشهور دليل بر اين نيست كه كل خطبه اين چند جمله بوده است، و علت اينكه روى اين جملات بحث و بررسى و استدلال شده، اتفاق شيعه و سنى بر روايت آن هاست. | ||
=== وجه تكيه بر لفظ ولىّ و مولى در خطبه غدير === | |||
وجه ديگر، تكيه بر نقل خصوص اين جمله هاى كثير المعنى و عنايتى است كه بزرگان خلفا عن سلف به آنها داشته اند. بيان ولايت و اولويت با نفس و اموال براى اميرالمؤمنين عليه السلام است، كه بر حسب خطبه غدير - كه به خطبه و حديث ولايت معروف و مشهور شده - اين ولايت حتى در زمان شخص رسولخداصلى الله عليه وآله براى اميرالمؤمنين عليه السلام ثابت است، و به غيبت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله از مكان يا زمان توقف ندارد. | وجه ديگر، تكيه بر نقل خصوص اين جمله هاى كثير المعنى و عنايتى است كه بزرگان خلفا عن سلف به آنها داشته اند. بيان ولايت و اولويت با نفس و اموال براى اميرالمؤمنين عليه السلام است، كه بر حسب خطبه غدير - كه به خطبه و حديث ولايت معروف و مشهور شده - اين ولايت حتى در زمان شخص رسولخداصلى الله عليه وآله براى اميرالمؤمنين عليه السلام ثابت است، و به غيبت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله از مكان يا زمان توقف ندارد. | ||