پرش به محتوا

شبهات: تفاوت میان نسخه‌ها

۸۵۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۸ فوریهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:
يكى از گرايش‏ هاى تحقيقى در مورد غدير و از انواع راهكارها و تحقيقاتى كه محققان از طريق آنها در آستان غدير خدمت نموده ‏اند و يا جا دارد كه خدمت نمايند جواب مخالفان است.
يكى از گرايش‏ هاى تحقيقى در مورد غدير و از انواع راهكارها و تحقيقاتى كه محققان از طريق آنها در آستان غدير خدمت نموده ‏اند و يا جا دارد كه خدمت نمايند جواب مخالفان است.


در طول تاريخ دشمنان درباره مسائل مختلف مربوط به غدير اقدام به تحريف و حذف حقايق نموده‏ اند و با فكر كوتاه خود به جنگ حقيقت آمده‏ اند، كه امامان معصوم‏ عليهم السلام و به پيروى از ايشان اصحاب ائمه ‏عليهم السلام و علماى بزرگ در طول چهارده قرن در مقابل آنان ايستاده ‏اند و پاسخ‏ هاى دندان‏شكن به آنان داده ‏اند. بخش قابل توجهى از اين مهم كتاب‏ هايى است كه در رد آنان تأليف و منتشر شده است.
در طول [[تاریخ]] دشمنان درباره مسائل مختلف مربوط به غدير اقدام به تحريف و حذف حقايق نموده‏ اند و با فكر كوتاه خود به جنگ حقيقت آمده‏ اند، كه [[معصومین علیهم السلام|امامان معصوم‏ علیهم السلام]] و به پيروى از ايشان [[اصحاب ائمه ‏علیهم السلام]] و علماى بزرگ در طول چهارده قرن در مقابل آنان ايستاده ‏اند و پاسخ‏ هاى دندان‏شكن به آنان داده ‏اند.


== كتبِ پاسخ به شبهات غدير<ref>غدير در آئينه كتاب. اسرار غدير: ص ۱۲۱ ۱۰۷. چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۱، ص ۱۳۶ ۱۳۵.</ref> ==
بخش قابل توجهى از اين مهم كتاب‏ هايى است كه در رد آنان [[تألیف]] و منتشر شده است.
   در مورد غدير شبهات متعددى از سوى دشمنان وارد شده است؛ چه شبهاتى كه در مورد سند حديث گفته ‏اند، و يا شبهاتى كه در مورد دلالت آن گفته شده، و يا شبهاتى كه در ديگر جوانب غدير مطرح كرده ‏اند.


فخر رازى و دهلوى در كتاب خود «تحفه اثنى ‏عشريه» و نيز ديگر مخالفان مكتب غدير و شيعه اين شبهات را مطرح كرده‏ اند، كه جواب آنها به طور مفصل در كتب علما مطرح شده است.
== كتبِ پاسخ به شبهات غدير<ref>غدير در آئينه كتاب. اسرار غدير: ص ۱۲۱،۱۰۷. چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۱، ص ۱۳۶،۱۳۵.</ref>==
در مورد غدير شبهات متعددى از سوى دشمنان وارد شده است؛ چه شبهاتى كه در مورد سند حديث گفته ‏اند، و يا شبهاتى كه در مورد دلالت آن گفته شده، و يا شبهاتى كه در ديگر جوانب غدير مطرح كرده ‏اند.


هر چند شبهاتى كه دشمنان و معاندينِ غدير مطرح كرده ‏اند سست و بى ‏اساس بوده و چندان نيازى به پاسخگويى نيست، ولى از باب اتمام حجت و نيز استحكام هر چه بيشتر غدير و امامت و ولايت، معصومين عليهم السلام و به تبعشان اصحاب و علماى شيعه تا كنون زحمات زيادى كشيده و از هر نظر مطلب را تمام كرده‏ اند.
فخر رازى و دهلوى در كتاب خود «تحفه اثنى ‏عشريه» و نيز ديگر مخالفان مكتب غدير و شيعه اين شبهات را مطرح كرده‏ اند، كه جواب آنها به طور مفصل در كتب [[علما]] مطرح شده است.


عمده اين شبهات در مورد كلمه «[[مولی]]» و معناى آن بوده و نيز در جهات ديگر هم شبه ‏ افكنى داشته ‏اند. علماى بزرگ و نستوه [[شیعه]] در كتب حديثى و اعتقادى و تاريخى مفصل پاسخ شبهات را داده ‏اند؛ بزرگانى همچون شيخ مفيد و علامه مجلسى و مير حامدحسين هندى و علامه امينى.
هر چند شبهاتى كه دشمنان و معاندينِ غدير مطرح كرده ‏اند سست و بى ‏اساس بوده و چندان نيازى به پاسخگويى نيست، ولى از باب [[اتمام حجت]] و نيز استحكام هر چه بيشتر غدير و [[امامت]] و [[ولایت]]، معصومين عليهم السلام و به تبعشان اصحاب و علماى شيعه تا كنون زحمات زيادى كشيده و از هر نظر مطلب را تمام كرده‏ اند.
 
عمده اين شبهات در مورد كلمه «مولی» و معناى آن بوده و نيز در جهات ديگر هم شبه ‏ افكنى داشته ‏اند. علماى بزرگ و نستوه [[شیعه]] در كتب حديثى و اعتقادى و تاريخى مفصل پاسخ شبهات را داده ‏اند؛ بزرگانى همچون شيخ مفيد و علامه مجلسى و مير حامدحسين هندى و علامه امينى.


از اوائل قرن يازدهم هجرى تا امروز با ايجاد ميدان باز علمى، محققين و انديشمندان اسلام تأليفات بسيار مهمى درباره غدير تأليف كرده ‏اند و به خوبى از زحمات هزار ساله نتيجه‏ گيرى نمودند. در اين دوران تمام جوانب غدير مورد جمع و بررسى و تحقيق قرار گرفت و در هر جنبه ‏اى به طور جداگانه كتابى نوشته شد.
از اوائل قرن يازدهم هجرى تا امروز با ايجاد ميدان باز علمى، محققين و انديشمندان اسلام تأليفات بسيار مهمى درباره غدير تأليف كرده ‏اند و به خوبى از زحمات هزار ساله نتيجه‏ گيرى نمودند. در اين دوران تمام جوانب غدير مورد جمع و بررسى و تحقيق قرار گرفت و در هر جنبه ‏اى به طور جداگانه كتابى نوشته شد.
خط ۱۷: خط ۱۹:
در اين ميان چندين كتاب با همين موضوع و به طور مفصل و مستقل تأليف شده است. در اين كتاب‏ها شبهات غدير و آنچه به نوعى با غدير مرتبط است مطرح شده و به تفصيل پاسخ داده شده است. در بعضى كتاب‏ها هم به طور ضمنى ولى مفصل و دقيق شبهات غدير را مطرح و پاسخ داده شذه است. به عنوان نمونه به چند كتاب اشاره مى‏ شود:
در اين ميان چندين كتاب با همين موضوع و به طور مفصل و مستقل تأليف شده است. در اين كتاب‏ها شبهات غدير و آنچه به نوعى با غدير مرتبط است مطرح شده و به تفصيل پاسخ داده شده است. در بعضى كتاب‏ها هم به طور ضمنى ولى مفصل و دقيق شبهات غدير را مطرح و پاسخ داده شذه است. به عنوان نمونه به چند كتاب اشاره مى‏ شود:


'''عبقات الأنوار فى امامة الائمة الاطهارعليهم السلام (حديث الغدير)'''<ref>الفوائد الرضوية: ص ۲۲۲. الذريعة: ج ۱۵ ص ۲۱۴ ش ۱۴۱۵ و ج ۶ ص ۳۷۸. اعيان الشيعة: ج ۷ ص۴۲۵.</ref>سيد حامدحسين بن محمدقلى كنتورى (نيشابورى، لكنهويى)، م ۱۳۰۶ ق، فارسى، چاپى، تحقيق: غلامرضا مولانا (بروجردى) . چاپ اول: لكنهو (هند) ، سال ۱۲۹۳ ق، ۱۸۷۶ م. رحلى، ج ۱۲۵۱ :۱ ص، ج ۱۰۰۸ :۲ ص. چاپ دوم: فقط قسم اول، تهران، سال ۱۳۶۹ ق، ۱۳۲۸ ش. رحلى، ۶۰۰ ص. چاپ سوم و تحقيق شده: ناشر: محقق، قم، سال ۱۴۰۴-۱۴۱۱ ق، ۱۳۶۹  - ۱۳۶۲ ش. وزيرى، ج ۳۴۶ + ۸۲ :۱ ص، ج ۴۲۷ :۲ ص، ج ۴۲۱ :۳ ص، ج ۴۳۴ :۴ ص، ج ۴۲۹ : ۵ ص، ج ۴۰۰ : ۶ ص، ج۷ص ۴۴۴ : ، ج۸ص ۴۴۰ :  ، ج۹ ص ۴۴۷ : ص، ج۱۰ ص ۶۱۶  .
=== عبقات الأنوار فى امامة الائمة الاطهار عليهم السلام (حديث الغدير)<ref>الفوائد الرضوية: ص ۲۲۲. الذريعة: ج ۱۵ ص ۲۱۴ ش ۱۴۱۵ و ج ۶ ص ۳۷۸. اعيان الشيعة: ج ۷ ص۴۲۵.</ref> ===
سيد حامدحسين بن محمدقلى كنتورى (نيشابورى، لكنهويى)، م ۱۳۰۶ ق، فارسى، چاپى، تحقيق: غلامرضا مولانا (بروجردى) . چاپ اول: لكنهو (هند) ، سال ۱۲۹۳ ق، ۱۸۷۶ م. رحلى، ج ۱۲۵۱ :۱ ص، ج ۱۰۰۸ :۲ ص. چاپ دوم: فقط قسم اول، تهران، سال ۱۳۶۹ ق، ۱۳۲۸ ش. رحلى، ۶۰۰ ص. چاپ سوم و تحقيق شده: ناشر: محقق، قم، سال ۱۴۰۴-۱۴۱۱ ق، ۱۳۶۹  - ۱۳۶۲ ش. وزيرى، ج ۳۴۶ + ۸۲ :۱ ص، ج ۴۲۷ :۲ ص، ج ۴۲۱ :۳ ص، ج ۴۳۴ :۴ ص، ج ۴۲۹ : ۵ ص، ج ۴۰۰ : ۶ ص، ج۷ص ۴۴۴ : ، ج۸ص ۴۴۰ :  ، ج۹ ص ۴۴۷ : ص، ج۱۰ ص ۶۱۶  .


اين كتاب از كتب بى ‏نظير در زمينه غدير است كه در آن از آنچه مى‏ توان در مورد سند و متن حديث و واقعه غدير و استدلال به آن و جواب از شبهات صحبت نمود بحث و بررسى و تحقيق شده و در واقع جواب از گفته ‏هاى صاحب كتاب «تحفه اثنى ‏عشريه» در كتابش است و به اين عنوان تأليف شده است. قسمت مربوط به حديث غدير از كتاب «عبقات الأنوار» در ده جلد تحقيق شده است. جلد اول تا هفتم درباره سند حديث و سه جلد بقيه درباره دلالت حديث است، و در تقسيم ‏بندى كل كتاب بايد گفت اين كتاب شامل دو قسمت است:
اين كتاب از كتب بى ‏نظير در زمينه غدير است كه در آن از آنچه مى‏ توان در مورد سند و متن حديث و واقعه غدير و استدلال به آن و جواب از شبهات صحبت نمود بحث و بررسى و تحقيق شده و در واقع جواب از گفته ‏هاى صاحب كتاب «تحفه اثنى ‏عشريه» در كتابش است و به اين عنوان تأليف شده است. قسمت مربوط به حديث غدير از كتاب «عبقات الأنوار» در ده جلد تحقيق شده است. جلد اول تا هفتم درباره سند حديث و سه جلد بقيه درباره دلالت حديث است، و در تقسيم ‏بندى كل كتاب بايد گفت اين كتاب شامل دو قسمت است:
خط ۲۵: خط ۲۸:
اين كتاب به طرز عملى نگاشته شده است. لذا براى رعايت اختصار كتاب شناسى مختصر هر جلد به طورى كه نسبتاً گويا باشد آورده مى‏ شود:
اين كتاب به طرز عملى نگاشته شده است. لذا براى رعايت اختصار كتاب شناسى مختصر هر جلد به طورى كه نسبتاً گويا باشد آورده مى‏ شود:


'''سند حديث غدير:'''
==== سند حديث غدير ====
 
ج ۱: ابتدا مقدمه ‏اى در هشتاد صفحه توسط محقق نوشته شده كه شامل توضيحى در علم كلام و متكلمين شيعه و سپس جوانب زندگانى صاحب عبقات و پدر و برادر اوست. سپس كتاب با كلام صاحب تحفه اثناعشريه شروع شده است كه گفته: «احاديث ولايت منحصر در دوازده حديث است» . مؤلف اين كلام را مطرح نموده و در رد آن موارد بسيارى از علماى عامه كه حديث غدير را نقل كرده ‏اند ذكر نموده، و به شرح حال و وثاقت آنان نزد عامه پرداخته است.
ج ۱: ابتدا مقدمه ‏اى در هشتاد صفحه توسط محقق نوشته شده كه شامل توضيحى در علم كلام و متكلمين شيعه و سپس جوانب زندگانى صاحب عبقات و پدر و برادر اوست. سپس كتاب با كلام صاحب تحفه اثناعشريه شروع شده است كه گفته: «احاديث ولايت منحصر در دوازده حديث است» . مؤلف اين كلام را مطرح نموده و در رد آن موارد بسيارى از علماى عامه كه حديث غدير را نقل كرده ‏اند ذكر نموده، و به شرح حال و وثاقت آنان نزد عامه پرداخته است.


ج ۲: در جواب اينكه «حديث غدير در بعضى كتب مهم عامه مثل صحيحين وجود ندارد»! مؤلف از چند جهت به جواب اين مطلب پرداخته كه خلاصه ‏اش چنين است: ۱. نبودن در صحيحين و عدم نقل آنها دليل بر عدم صحت نيست. ۲. قاعده تقدم مثبِت بر نافى در اينجا حاكم است. ۳.اگر حديث غدير در صحيحين هم بود قبول نمى‏ كردند. ۴.خود عامه در مواردى منقولات صحيحين را رد كرده ‏اند.۵.خود عامه قائل به تناقض احاديث صحيحين در مواردى هستند.
ج ۲: در جواب اينكه «حديث غدير در بعضى كتب مهم عامه مثل صحيحين وجود ندارد»! مؤلف از چند جهت به جواب اين مطلب پرداخته كه خلاصه ‏اش چنين است: ۱. نبودن در صحيحين و عدم نقل آنها دليل بر عدم صحت نيست. ۲. قاعده تقدم مثبِت بر نافى در اينجا حاكم است. ۳.اگر حديث غدير در صحيحين هم بود قبول نمى‏ كردند. ۴.خود عامه در مواردى منقولات صحيحين را رد كرده ‏اند.۵.خود عامه قائل به تناقض احاديث صحيحين در مواردى هستند.
خط ۴۲: خط ۴۳:
ج ۷: ادامه راويان حديث غدير كه در اين جلد هفتاد و سه نفر ديگر از علماى عامه را ذكر كرده و مجموعاً صد و شصت و سه نفر است. با پايان اين جلد، بحث در سند حديث غدير تمام مى‏ شود.
ج ۷: ادامه راويان حديث غدير كه در اين جلد هفتاد و سه نفر ديگر از علماى عامه را ذكر كرده و مجموعاً صد و شصت و سه نفر است. با پايان اين جلد، بحث در سند حديث غدير تمام مى‏ شود.


'''دلالت حديث غدير:'''
==== دلالت حديث غدير ====
 
ج ۸ : از آغاز اين جلد بحث در دلالت حديث غدير شروع مى‏ شود. پس از مطرح كردن سخن دهلوى در انكار معنى «أولى» براى مولى، به ذكر جمعى از علما كه اين معنى را قبول دارند پرداخته و شرح حال هر يک  را ذيلاً آورده كه در اين زمينه نام چهل و پنج نفر را برده و در خاتمه به معانى كلمه «مولى» در كتب عامه پرداخته است، كه ابتدا [[حدیث غدیر]] را به الفاظ مختلفى كه در كتب عامه آمده ذكر نموده و سپس به جواب از فخر رازى در معناى «مولى» پرداخته و از كتب عامه شواهد بسيارى آورده است.
ج ۸ : از آغاز اين جلد بحث در دلالت حديث غدير شروع مى‏ شود. پس از مطرح كردن سخن دهلوى در انكار معنى «أولى» براى مولى، به ذكر جمعى از علما كه اين معنى را قبول دارند پرداخته و شرح حال هر يک  را ذيلاً آورده كه در اين زمينه نام چهل و پنج نفر را برده و در خاتمه به معانى كلمه «مولى» در كتب عامه پرداخته است، كه ابتدا [[حدیث غدیر]] را به الفاظ مختلفى كه در كتب عامه آمده ذكر نموده و سپس به جواب از فخر رازى در معناى «مولى» پرداخته و از كتب عامه شواهد بسيارى آورده است.


خط ۵۲: خط ۵۲:
در اينجا كتابشناسى مجلدات غدير از كتاب عبقات ‏الأنوار تمام مى ‏شود.
در اينجا كتابشناسى مجلدات غدير از كتاب عبقات ‏الأنوار تمام مى ‏شود.


اشاره به چند نكته در مورد كتاب «عبقات» :
=== اشاره به چند نكته در مورد كتاب «عبقات» ===
 
۱.كتاب «عبقات الأنوار»از تأليفات مهم و كم ‏نظير شيعه است، كه در آن از حديث ثقلين و حديث منزلت و حديث أنا مدينة العلم و حديث تشبيه و حديث سفينه و حديث نور و نيز حديث غدير بحث شده، وكلاً بيش از بيست جلد قطور را دربر مى‏ گيرد كه فقط در سند و دلالت اين احاديث بحث شده است! تأليف تمام اين قسمت‏ ها تقريباً به همان سبكى است كه در كتابشناسى بخش حديث غدير گفته شد.
۱.كتاب «عبقات الأنوار»از تأليفات مهم و كم ‏نظير شيعه است، كه در آن از حديث ثقلين و حديث منزلت و حديث أنا مدينة العلم و حديث تشبيه و حديث سفينه و حديث نور و نيز حديث غدير بحث شده، وكلاً بيش از بيست جلد قطور را دربر مى‏ گيرد كه فقط در سند و دلالت اين احاديث بحث شده است! تأليف تمام اين قسمت‏ ها تقريباً به همان سبكى است كه در كتابشناسى بخش حديث غدير گفته شد.


خط ۶۰: خط ۵۹:
۳. اين كتاب (بخش حديث غدير از عبقات) يكبار به فارسى خلاصه و يك مرتبه بدون كم و زياد به عربى ترجمه شده و نيز يكبار پس از تلخيص به عربى ترجمه شده و نيز تلخيص و چكيده نويسى شده كه از اين قرار است:
۳. اين كتاب (بخش حديث غدير از عبقات) يكبار به فارسى خلاصه و يك مرتبه بدون كم و زياد به عربى ترجمه شده و نيز يكبار پس از تلخيص به عربى ترجمه شده و نيز تلخيص و چكيده نويسى شده كه از اين قرار است:


الف.«فيض القدير فيما يتعلق بحديث الغدير» از شيخ عباس قمى.
الف) «فيض القدير فيما يتعلق بحديث الغدير» از شيخ عباس قمى.


ب. «تعريب عبقات الأنوار» از سيد هاشم عاملى.
ب) «تعريب عبقات الأنوار» از سيد هاشم عاملى.


ج. «نفحات الازهار فى خلاصة عبقات الانوار، ج ۶-۹ » از سيد على ميلانى.
ج) «نفحات الازهار فى خلاصة عبقات الانوار، ج ۶-۹ » از سيد على ميلانى.


د. «خلاصه عبقات الانوار»از سيد على ميلانى -  مرتضى نادرى.
د) «خلاصه عبقات الانوار»از سيد على ميلانى -  مرتضى نادرى.


ه  . «چكيده عبقات الانوار» از سيد على ميلانى -  مرتضى نادرى -  محمدرضا شريفى.
هـ) «چكيده عبقات الانوار» از سيد على ميلانى -  مرتضى نادرى -  محمدرضا شريفى.


كل كتاب «عبقات» نيز بارها توسط محققين به عربى بازگردانده شده كه به عنوان نمونه مى ‏توان كتاب يادشده (نفحات الأزهار) و كتاب «الثمرات فى تعريب العبقات» از سيد محسن نواب -  كه كتاب ديگرى هم در غدير به نام «غدير سى كربلا تك» دارد -  را نام برد. ولى از ترجمه عربى دوم (الثمرات) مدركى به دست نيامد كه بخش حديث غدير هم در اين كتاب به عربى ترجمه شده باشد.
كل كتاب «عبقات» نيز بارها توسط محققين به عربى بازگردانده شده كه به عنوان نمونه مى ‏توان كتاب يادشده (نفحات الأزهار) و كتاب «الثمرات فى تعريب العبقات» از سيد محسن نواب -  كه كتاب ديگرى هم در غدير به نام «غدير سى كربلا تك» دارد -  را نام برد. ولى از ترجمه عربى دوم (الثمرات) مدركى به دست نيامد كه بخش حديث غدير هم در اين كتاب به عربى ترجمه شده باشد.
خط ۸۲: خط ۸۱:
در اين كتاب جوانب مختلف غدير از ماجرا و خطبه و آيات و... در مورد غدير را مورد بررسى و تحليل قرار داده و طى آن شبهات را با دليل و مدرك به طور مفصل رد نموده و از كتاب‏ هاى ارزشمند در مورد غدير است.
در اين كتاب جوانب مختلف غدير از ماجرا و خطبه و آيات و... در مورد غدير را مورد بررسى و تحليل قرار داده و طى آن شبهات را با دليل و مدرك به طور مفصل رد نموده و از كتاب‏ هاى ارزشمند در مورد غدير است.


همچنين جوانب مختلفى از شيعه را مستدل نموده و هم جوانبى از عامه و مذاهبشان را رد نموده است. كتابشناسى اين كتاب چنين است:
همچنين جوانب مختلفى از شيعه را مستدل نموده و هم جوانبى از عامه و مذاهبشان را رد نموده است.


=== كتابشناسى اين كتاب چنين است ===
ج ۱: پس از پيشگفتار ماجراى حجةالوداع و واقعه غدير را آورده و سپس خطبه كوتاه غدير را به عنوان اينكه اين مقدار مورد قبول عامه است همراه با مدارك و به شكل‏ها و عبارت‏هاى گوناگون آورده و نكاتى را از آن استخراج و متذكر شده است.
ج ۱: پس از پيشگفتار ماجراى حجةالوداع و واقعه غدير را آورده و سپس خطبه كوتاه غدير را به عنوان اينكه اين مقدار مورد قبول عامه است همراه با مدارك و به شكل‏ها و عبارت‏هاى گوناگون آورده و نكاتى را از آن استخراج و متذكر شده است.


خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:
۴-  آيات ولايت در قرآن، ج ۲ و ۳، سيد محمد مرتضوى، وزيرى، ج ۲۷۲ :۲ ص، ج ۱۹۵۲ :۳ ص. در اين دو جلد از اين كتاب، پس از طرح آيه اكمال در جلد دوم و آيه تبليغ در جلد سوم، انواع شبهات كلامى و تاريخى و ادبى و محتوايى و سياسى را مطرح كرده و پاسخ داده، كه تقريباً نيمى از كتاب را در بر مى‏ گيرد.
۴-  آيات ولايت در قرآن، ج ۲ و ۳، سيد محمد مرتضوى، وزيرى، ج ۲۷۲ :۲ ص، ج ۱۹۵۲ :۳ ص. در اين دو جلد از اين كتاب، پس از طرح آيه اكمال در جلد دوم و آيه تبليغ در جلد سوم، انواع شبهات كلامى و تاريخى و ادبى و محتوايى و سياسى را مطرح كرده و پاسخ داده، كه تقريباً نيمى از كتاب را در بر مى‏ گيرد.


   براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: حديث غدير، و عنوان: دلالت حديث غدير، و عنوان: سند حديث غدير.
   براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[حدیث غدیر]]، و عنوان: [[دلالت حدیث غدیر۱|دلالت حدیث غدیر]]، و عنوان: [[سند حدیث غدیر]].


== كتبِ شبهاتِ غدير<ref>حقيقت غدير (خراسانى) : ص۹-۵۳.</ref> ==
== كتبِ شبهاتِ غدير<ref>حقيقت غدير (خراسانى) : ص۹-۵۳.</ref> ==
   در مورد غدير شبهات متعددى از سوى دشمنان وارد شده، كه اكثر آن در عنوان «حديث غدير» آمده است. چه شبهاتى كه در مورد سند حديث گفته ‏اند، و يا شبهاتى كه در مورد دلالت آن گفته شده، و يا شبهاتى كه در ديگر جوانب غدير مطرح كرده ‏اند.
در مورد غدير شبهات متعددى از سوى دشمنان وارد شده، كه اكثر آن در عنوان «حديث غدير» آمده است. چه شبهاتى كه در مورد سند حديث گفته ‏اند، و يا شبهاتى كه در مورد دلالت آن گفته شده، و يا شبهاتى كه در ديگر جوانب غدير مطرح كرده ‏اند.


البته دانشمندان بزرگ شيعه همواره در طول تاريخ با تبيين مبانى اصيل شيعى، پاسخ شبهه افكنان را داده و القاهاى ترديدآميزشان را خنثى كرده‏ اند. برخى از علمايى كه از حريم عقايد شيعه دفاع منطقى كرده ‏اند، عبارت اند از: سيد مرتضى، علامه حلى، قاضى نوراللَّه شوشترى، علامه ميرحامدحسين هندى و علامه امينى، در كتب معروف خود: الشافى، الالفين، كشف الحق و نهج الصدق، احقاق الحق، عبقات الانوار و الغدير.
البته دانشمندان بزرگ شيعه همواره در طول تاريخ با تبيين مبانى اصيل شيعى، پاسخ شبهه افكنان را داده و القاهاى ترديدآميزشان را خنثى كرده‏ اند. برخى از علمايى كه از حريم عقايد شيعه دفاع منطقى كرده ‏اند، عبارت اند از: سيد مرتضى، علامه حلى، قاضى نورالله شوشترى، علامه ميرحامدحسين هندى و علامه امينى، در كتب معروف خود: الشافى، الالفين، كشف الحق و نهج الصدق، احقاق الحق، عبقات الانوار و الغدير.


اما در اين ميان، دشمنانى كه خود را در برابر مطالب كتاب «احقاق الحق» عاجز و درمانده مى‏ ديدند، نويسنده آن را به شهادت رساندند.<ref>الفوائد الرضوية فى احوال علماء المذهب الجعفرية (سرگذشت عالمان شيعه، محدث قمى): ص ۶۹۷ .</ref>
اما در اين ميان، دشمنانى كه خود را در برابر مطالب كتاب «احقاق الحق» عاجز و درمانده مى‏ ديدند، نويسنده آن را به شهادت رساندند.<ref>الفوائد الرضوية فى احوال علماء المذهب الجعفرية (سرگذشت عالمان شيعه، محدث قمى): ص ۶۹۷ .</ref>
خط ۱۱۹: خط ۱۱۹:
نويسنده كتاب در آغاز كلام مى ‏گويد: توهين در استدلال و بحث مناسب نيست و كسى را به هدف نزديک  نمى ‏كند. چرا كه در مسائل اختلافى يا سخن و استدلال مورد پذيرش و قبول است و خواننده آن را مى ‏پذيرد، يا قانع كننده نبوده كه در آن صورت تحميل آن به خواننده شايسته نيست.
نويسنده كتاب در آغاز كلام مى ‏گويد: توهين در استدلال و بحث مناسب نيست و كسى را به هدف نزديک  نمى ‏كند. چرا كه در مسائل اختلافى يا سخن و استدلال مورد پذيرش و قبول است و خواننده آن را مى ‏پذيرد، يا قانع كننده نبوده كه در آن صورت تحميل آن به خواننده شايسته نيست.


اما ايشان بر خلاف ادعاى مذكور، كتاب را در فضايى بسيار توهين‏ آميز نوشته است. استناد بعضى تعابير به شيعيان، نظير حشرات<ref>راهى ديگر براى كشف حقيقت (سجودى) : ص ۳۱.</ref>، پيروان باطل<ref>راهى ديگر براى كشف حقيقت (سجودى) : ص ۳.</ref>، شيطان سرايان بى ‏شرم و حيا<ref>راهى ديگر براى كشف حقيقت(سجودى) : ص ۲۶.</ref>، افراد جاهل<ref>راهى ديگر براى كشف حقيقت(سجودى) : ص ۲۶ ۳.</ref>، و نادان <ref>راهى ديگر براى كشف حقيقت (سجودى): ص ۳.</ref>و... ، براى رد عقايد آنان راه به جايى ندارد. به يقين جوينده حق به دنبال استدلال قوى است، نه ناسزا.
اما ايشان بر خلاف ادعاى مذكور، كتاب را در فضايى بسيار توهين‏ آميز نوشته است. استناد بعضى تعابير به شيعيان، نظير حشرات<ref>راهى ديگر براى كشف حقيقت (سجودى) : ص ۳۱.</ref>، پيروان باطل<ref>راهى ديگر براى كشف حقيقت (سجودى) : ص ۳.</ref>، شيطان سرايان بى ‏شرم و حيا<ref>راهى ديگر براى كشف حقيقت(سجودى) : ص ۲۶.</ref>، افراد جاهل<ref>راهى ديگر براى كشف حقيقت(سجودى) : ص ۲۶ ۳.</ref>، و نادان<ref>راهى ديگر براى كشف حقيقت (سجودى): ص ۳.</ref>و... ، براى رد عقايد آنان راه به جايى ندارد. به يقين جوينده حق به دنبال استدلال قوى است، نه ناسزا.


چنين شيوه ‏اى تنها بى‏ منطقى نويسنده را مى ‏رساند، زيرا اگر براى اثبات مدعاى خود استدلالى مى‏داشت به ناسزاگويى رو نمى ‏آورد. روشن است كه خوانندگان چنين كتابى، پوچى مطالب نويسنده را به خوبى درک  مى‏ كنند، و به جاى تأثيرپذيرى از آن، به اهميت مسئله ولايت و امامت حضرت على ‏عليه السلام و ضرورت آشنايى بيشتر با واقعه غدير پى مى ‏برند.
چنين شيوه ‏اى تنها بى‏ منطقى نويسنده را مى ‏رساند، زيرا اگر براى اثبات مدعاى خود استدلالى مى‏داشت به ناسزاگويى رو نمى ‏آورد. روشن است كه خوانندگان چنين كتابى، پوچى مطالب نويسنده را به خوبى درک  مى‏ كنند، و به جاى تأثيرپذيرى از آن، به اهميت مسئله ولايت و امامت حضرت على ‏عليه السلام و ضرورت آشنايى بيشتر با واقعه غدير پى مى ‏برند.
خط ۱۲۵: خط ۱۲۵:
اما در اينجا توهينى در كار نيست و فقط به سؤالات پاسخ‏ هاى منطقى داده مى‏ شود. شايسته است در قضاوت ‏هاى علمى پيش از بررسى اصل موضوع، به نكاتى توجه شود كه برخى از آنها را بيان كنيم:
اما در اينجا توهينى در كار نيست و فقط به سؤالات پاسخ‏ هاى منطقى داده مى‏ شود. شايسته است در قضاوت ‏هاى علمى پيش از بررسى اصل موضوع، به نكاتى توجه شود كه برخى از آنها را بيان كنيم:


۱. داشتن انصاف در بحث. عبارت «يك طرفه به قاضى رفتن» را بسيار شنيده ‏ايم. اين عبارت جايى به كار مى‏ رود كه فردى در غياب ديگرى سعى مى‏ كند رأى قاضى را به نفع خود جلب كند. مسلم است كه اين كار در نگاه هيچ كس پسنديده نيست.
۱. داشتن انصاف در بحث. عبارت «يک طرفه به قاضى رفتن» را بسيار شنيده ‏ايم. اين عبارت جايى به كار مى‏ رود كه فردى در غياب ديگرى سعى مى‏ كند رأى قاضى را به نفع خود جلب كند.
 
مسلم است كه اين كار در نگاه هيچ كس پسنديده نيست.


اما متأسفانه نويسنده كتاب يك طرفه به قاضى رفته است! شايان ذكر است ما با بيان شبهه و پاسخ آن، نتيجه را به خواننده واگذار كرده ‏ايم، تا بر اساس وجدان و عقل به آنچه حق است برسد.
اما متأسفانه نويسنده كتاب يک طرفه به قاضى رفته است! شايان ذكر است ما با بيان شبهه و پاسخ آن، نتيجه را به خواننده واگذار كرده ‏ايم، تا بر اساس وجدان و عقل به آنچه حق است برسد.


۲. نبايد هر ادعايى را بى ‏سند و مدرك پذيرفت، و اصول ارائه دليل بايد به درستى رعايت شود تا آن دليل در محكمه پذيرفته شود.
۲. نبايد هر ادعايى را بى ‏سند و مدرک پذيرفت، و اصول ارائه دليل بايد به درستى رعايت شود تا آن دليل در محكمه پذيرفته شود.


۳. صرف ادعاى وكيل از داشتن سابقه درخشان موكل ملاك پذيرش دليل نيست، و بايد اين سابقه پاك براى خود قاضى ثابت شود. به ويژه وقتى كه طرف مقابل براى اثبات سوء سابقه، مدارك صحيح و موثقى داشته باشد.
۳. صرف ادعاى وكيل از داشتن سابقه درخشان موكل ملاک پذيرش دليل نيست، و بايد اين سابقه پاک براى خود قاضى ثابت شود. به ويژه وقتى كه طرف مقابل براى اثبات سوء سابقه، مدارک صحيح و موثقى داشته باشد.


۴. متهم هرگز به حقيقت اشاره نمى‏ كند و حتى مى ‏كوشد تا توجه قاضى را از آن باز دارد.
۴. متهم هرگز به حقيقت اشاره نمى‏ كند و حتى مى ‏كوشد تا توجه قاضى را از آن باز دارد.


'''ابتدا و قبل از طرح شبهات و پاسخ آنها مواردى را يادآور مى‏ شويم:'''
ابتدا و قبل از طرح شبهات و پاسخ آنها مواردى را يادآور مى‏ شويم:
 
'''الف. حقيقت پنهان'''


=== الف) حقيقت پنهان ===
از شيوه ‏هاى رايج ميان بازپرسان براى كشف حقايق اين است كه ضمن توجه به اظهارات متهم، به آن چه سعى مى‏ كند از آن بگذرد و آن را نگويد نيز دقت مى ‏كنند. براى نمونه، در بررسى خانه مظنون تنها به محل مورد نظر او نمى‏ روند، بلكه محل‏ هايى را نيز كه مظنون به آن اشاره نمى‏ كند به خوبى بررسى مى‏ كنند.
از شيوه ‏هاى رايج ميان بازپرسان براى كشف حقايق اين است كه ضمن توجه به اظهارات متهم، به آن چه سعى مى‏ كند از آن بگذرد و آن را نگويد نيز دقت مى ‏كنند. براى نمونه، در بررسى خانه مظنون تنها به محل مورد نظر او نمى‏ روند، بلكه محل‏ هايى را نيز كه مظنون به آن اشاره نمى‏ كند به خوبى بررسى مى‏ كنند.


خط ۱۴۵: خط ۱۴۶:
آيا هميشه مدعى صاحب حق است؟ ما معتقديم كه هميشه مدعى صاحب حق نيست! بسيار اتفاق مى‏ افتد كه فردى به ديگرى ظلمى مى‏ كند، و براى كتمان حقيقت خودش شاكى مى ‏شود.
آيا هميشه مدعى صاحب حق است؟ ما معتقديم كه هميشه مدعى صاحب حق نيست! بسيار اتفاق مى‏ افتد كه فردى به ديگرى ظلمى مى‏ كند، و براى كتمان حقيقت خودش شاكى مى ‏شود.


براى مثال در داستان حضرت يوسف ‏عليه السلام، هر چند زليخا با نيرنگ ايشان را به كار خلاف دعوت مى‏ كند، اما حضرت يوسف‏ عليه السلام قبول نمى‏ كند و هنگام فرار پيراهنش نيز پاره مى‏ شود. همان لحظه عزيز مصر با همراهانش از راه مى‏ رسند و زليخا و حضرت يوسف ‏عليه السلام را با هم مى‏ بينند. اما زليخا پيش‏ دستى مى‏ كند و مى‏ گويد: «كيفر كسى كه بخواهد نسبت به خانواده تو خيانت كند جز زندان يا عذاب دردناك چيست» .<ref>يوسف‏ عليه السلام /  ۲۵.</ref>
براى مثال در داستان حضرت يوسف ‏عليه السلام، هر چند زليخا با نيرنگ ايشان را به كار خلاف دعوت مى‏ كند، اما حضرت يوسف‏ عليه السلام قبول نمى‏ كند و هنگام فرار پيراهنش نيز پاره مى‏ شود. همان لحظه عزيز مصر با همراهانش از راه مى‏ رسند و زليخا و حضرت يوسف ‏عليه السلام را با هم مى‏ بينند. اما زليخا پيش‏ دستى مى‏ كند و مى‏ گويد: «كيفر كسى كه بخواهد نسبت به خانواده تو خيانت كند جز زندان يا عذاب دردناک چيست».<ref>يوسف‏ عليه السلام /  ۲۵.</ref>


در اينجا زليخا با اطلاع از ظلم خود مدعى حق مى‏ شود، و به ظاهر نيز همه چيز به نفع زليخاست. اما از آنجا كه خداوند داد مظلوم را از ظالم مى‏ گيرد، اين بار نيز شاهدى از زنان مصر حقيقت را افشا مى‏ كند، همانگونه كه خداوند در قرآن چنين مى‏ فرمايد: «و در اين هنگام شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد كه اگر پيراهنش از پيش رو پاره شده آن زن راست مى‏ گويد و او از دروغگويان است و اگر پيراهنش از پشت پاره شده آن زن دروغ مى ‏گويد و او از راستگويان است . هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن از پشت پاره شده گفت اين از مكر و حيله شما زنان است كه مكر و حيله شما زنان عظيم است» .<ref>يوسف‏ عليه السلام / ۲۶-۲۸.</ref>
در اينجا زليخا با اطلاع از ظلم خود مدعى حق مى‏ شود، و به ظاهر نيز همه چيز به نفع زليخاست.


در مورد جريان غدير و امامت حضرت على‏ عليه السلام ما معتقديم كه برخى -  از جمله نويسنده كتاب مذكور -  بر خلاف حقايق مسلّم تاريخى و حديثى سخن گفته و مدعى مطالبى شده‏ اند كه عقل سليم و وجدان بيدار آنها را نمى ‏پذيرد. در واقع مى‏ توان گفت كه اين سخنان را فقط براى پوشيده ماندن حقايق بيان كرده ‏اند. از اين رو در آغاز بحث براى يافتن حقيقت، جريان غدير را هم از ديدگاه شيعيان و هم از ديدگاه نويسنده كتاب بيان مى ‏كنيم:
اما از آنجا كه خداوند داد مظلوم را از ظالم مى‏ گيرد، اين بار نيز شاهدى از زنان مصر حقيقت را افشا مى‏ كند، همان گونه كه خداوند در قرآن چنين مى‏ فرمايد:


'''ماجراى غدير به روايت نويسنده كتاب'''
«و در اين هنگام شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد كه اگر پيراهنش از پيش رو پاره شده آن زن راست مى‏ گويد و او از دروغگويان است و اگر پيراهنش از پشت پاره شده آن زن دروغ مى ‏گويد و او از راستگويان است. هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن از پشت پاره شده گفت اين از مكر و حيله شما زنان است كه مكر و حيله شما زنان عظيم است».<ref>يوسف‏ عليه السلام / ۲۶-۲۸.</ref>


در مورد جريان غدير و امامت حضرت على‏ عليه السلام ما معتقديم كه برخى -  از جمله نويسنده كتاب مذكور -  بر خلاف حقايق مسلّم تاريخى و حديثى سخن گفته و مدعى مطالبى شده‏ اند كه عقل سليم و وجدان بيدار آنها را نمى ‏پذيرد. در واقع مى‏ توان گفت كه اين سخنان را فقط براى پوشيده ماندن حقايق بيان كرده ‏اند.
از اين رو در آغاز بحث براى يافتن حقيقت، جريان غدير را هم از ديدگاه شيعيان و هم از ديدگاه نويسنده كتاب بيان مى ‏كنيم:
=== ماجراى غدير به روايت نويسنده كتاب ===
نويسنده كتاب «راهى ديگر براى كشف حقيقت» خلاصه واقعه غدير را چنين نقل كرده است:
نويسنده كتاب «راهى ديگر براى كشف حقيقت» خلاصه واقعه غدير را چنين نقل كرده است:


سال دهم هجرى كه رسول‏ خداصلى الله عليه وآله براى انجام دادن و تعليم حج اسلامى عازم بيت ‏اللَّه الحرام بود، نامه‏ هايى به رؤساى قبائل عرب و بلاد مسلمانان از جمله اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام كه در يمن مشغول جمع زكات بود ارسال فرمود. على‏ عليه السلام اموال را به برخى از همراهان خود سپرد و با سرعت روانه مكه شد، و در روز هفتم يا هشتم ذى‏ الحجه خود را به رسول‏ خداصلى الله عليه وآله رساند.
سال دهم هجرى كه رسول‏ خداصلى الله عليه وآله براى انجام دادن و تعليم حج اسلامى عازم بيت ‏اللَّه الحرام بود، نامه‏ هايى به رؤساى قبائل عرب و بلاد مسلمانان از جمله اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام كه در يمن مشغول جمع زكات بود ارسال فرمود. على‏ عليه السلام اموال را به برخى از همراهان خود سپرد و با سرعت روانه مكه شد، و در روز هفتم يا هشتم ذى‏ الحجه خود را به رسول‏ خداصلى الله عليه وآله رساند.


پس از انجام دادن مناسك حج، به سوى مأموريت خود -  كه حمل اموال بيت‏ المال بود -  بازگشت. حضرت اميرعليه السلام در بازگشت مشاهده كرد آن افراد در برخى اموال -  كه جزء بيت ‏المال بود -  تصرف كرده ‏اند. لذا با آنها تندى و عتاب فرمود، كه بر آنان گران آمد و پس از ملحق شدن به ساير مسلمانان، شروع به بدگويى از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نزد پيامبرصلى الله عليه وآله و سائرين كردند.
پس از انجام دادن مناسك حج، به سوى مأموريت خود -  كه حمل اموال بيت‏ المال بود -  بازگشت.


رسول‏ خداصلى الله عليه وآله كه اين وضعيت را مشاهده كرد، براى اينكه على‏ عليه السلام به بدى شناخته نشود، بر خود لازم ديد قبل از آنكه مسلمانان متفرق شوند و پيش از آنكه امواج اين واقعه به مكه و مدينه برسد و مردم تحت تأثير قرار گيرند، از شخصيت بارز و ممتاز على‏ عليه السلام دفاع كند. و لذا حضرت را با فضائل عالى به مسلمانان معرفى كرد، و قضيه را در همان جا فيصله داد. لذا در اجتماع غدير خم به معرفى آن جناب و وجوب دوستى او بر جميع مسلمانان پرداخت.
حضرت اميرعليه السلام در بازگشت مشاهده كرد آن افراد در برخى اموال -  كه جزء بيت ‏المال بود -  تصرف كرده ‏اند. لذا با آنها تندى و عتاب فرمود، كه بر آنان گران آمد و پس از ملحق شدن به ساير مسلمانان، شروع به بدگويى از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نزد پيامبرصلى الله عليه وآله و سائرين كردند.


بنابر آنچه گذشت، نويسنده كتاب معتقد است كه خطبه غدير واكنش پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله به شكايت همراهان حضرت على‏ عليه السلام در سفر يمن از ايشان بوده است، و مقصود پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله از خطبه غدير و جمله «من كنت مولاه فهذا على مولاه» اين بود كه اعلام كند: هر كس دوست من است، با على نيز دوستى كند.
رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله كه اين وضعيت را مشاهده كرد، براى اينكه على‏ عليه السلام به بدى شناخته نشود، بر خود لازم ديد قبل از آنكه مسلمانان متفرق شوند و پيش از آنكه امواج اين واقعه به [[مکّه]] و [[مدینه]] برسد و مردم تحت تأثير قرار گيرند، از شخصيت بارز و ممتاز على‏ عليه السلام دفاع كند. و لذا حضرت را با فضائل عالى به مسلمانان معرفى كرد، و قضيه را در همان جا فيصله داد. لذا در اجتماع غدير خم به معرفى آن جناب و وجوب دوستى او بر جميع مسلمانان پرداخت.


'''حقيقت ماجراى غدير به روايت شيعيان'''
بنابر آنچه گذشت، نويسنده كتاب معتقد است كه خطبه غدير واكنش پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله به شكايت همراهان حضرت على‏ عليه السلام در سفر [[یمن]] از ايشان بوده است، و مقصود پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله از خطبه غدير و جمله «من كنت مولاه فهذا على مولاه» اين بود كه اعلام كند: هر كس دوست من است، با على نيز دوستى كند.


=== حقيقت ماجراى غدير به روايت شيعيان ===
شيعيان مى‏ گويند در سال دهم هجرت از طرف خداوند به پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله دستور داده شد تا دو مسئله مهم از دين اسلام را به طور مفصل و رسمى به مردم ابلاغ كند: يكى حج، و ديگرى ولايت و خلافت دوازده امام‏ عليهم السلام.
شيعيان مى‏ گويند در سال دهم هجرت از طرف خداوند به پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله دستور داده شد تا دو مسئله مهم از دين اسلام را به طور مفصل و رسمى به مردم ابلاغ كند: يكى حج، و ديگرى ولايت و خلافت دوازده امام‏ عليهم السلام.


خط ۱۸۵: خط ۱۹۲:
گفتنى است در بخشى از اين خطابه گرانقدر، نبى اكرم‏ صلى الله عليه وآله به حاضران چنين فرمود: اى مردم، چه كسى سزاوارتر از شما به شماست؟ گفتند: خداوند و پيامبر او. پيامبرصلى الله عليه وآله پس از گرفتن اين اقرار از مردم و يادآورى چنين منصبى درباره حضرت على‏ عليه السلام فرمود:
گفتنى است در بخشى از اين خطابه گرانقدر، نبى اكرم‏ صلى الله عليه وآله به حاضران چنين فرمود: اى مردم، چه كسى سزاوارتر از شما به شماست؟ گفتند: خداوند و پيامبر او. پيامبرصلى الله عليه وآله پس از گرفتن اين اقرار از مردم و يادآورى چنين منصبى درباره حضرت على‏ عليه السلام فرمود:


من كنت مولاه فهذا على‏ عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه: هر كس كه من مولاى اويم على‏ عليه السلام هم مولاى او است. خدايا دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمن بدار كسى را كه با او دشمنى مى‏ كند.
مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِىٌّ‏ عليه السلام مَوْلَاهُ. أَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ: هر كس كه من مولاى اويم على‏ عليه السلام هم مولاى او است.


سپس رسول‏ خداصلى الله عليه وآله فرمود: همانا خداوند مرا به رسالت مبعوث كرد. اين مطلب براى من سنگين بود و نمى ‏توانستم مردم مرا با ابلاغ اين امر تكذيب خواهند كرد. خداوند مرا بيم داد كه بايد اين مطلب را ابلاغ كنى، يا اينكه عذاب خواهى شد.
خدايا دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمن بدار كسى را كه با او دشمنى مى‏ كند.


سپس اين آيه را نازل فرمود: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللَّه يعصمك من الناس ان اللَّه لا يهدى القوم الكافرين» .
سپس رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همانا خداوند مرا به رسالت مبعوث كرد. اين مطلب براى من سنگين بود و نمى ‏توانستم مردم مرا با ابلاغ اين امر [[تکذیب]] خواهند كرد.


سپس پيامبرصلى الله عليه وآله از حاضران خواستند تا اين پيام مهم را به غايبان، نسل در نسل و تا روز قيامت برسانند.
خداوند مرا بيم داد كه بايد اين مطلب را ابلاغ كنى، يا اينكه عذاب خواهى شد.
 
سپس اين آيه را نازل فرمود: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ».
 
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله از حاضران خواستند تا اين پيام مهم را به غايبان، نسل در نسل و تا روز قيامت برسانند.


همچنين امر كردند تا همه با ايشان بيعت كنند و اين مقام و منصب بزرگ را به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تبريک گويند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۸۲. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۱. مدارك اصلى خطابه غدير: روضة الواعظين: ج ۱ ص ۸۹ . الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . اليقين: ص ۳۴۳. نزهة الكرام: ج ۱ ص ۱۸۶. الاقبال: ص ۴۵۶  - ۴۵۴. خطابه غدير در آينه اسناد (محمدباقر انصارى) .</ref>
همچنين امر كردند تا همه با ايشان بيعت كنند و اين مقام و منصب بزرگ را به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تبريک گويند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۸۲. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۱. مدارك اصلى خطابه غدير: روضة الواعظين: ج ۱ ص ۸۹ . الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . اليقين: ص ۳۴۳. نزهة الكرام: ج ۱ ص ۱۸۶. الاقبال: ص ۴۵۶  - ۴۵۴. خطابه غدير در آينه اسناد (محمدباقر انصارى) .</ref>


بنابراين، شيعه ماجراى غدير و خطابه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله را بيان امر مهم جانشينى و واگذارى امامت و خلافت به مولاى متقيان على‏ عليه السلام مى‏ داند. گفتنى است كه شيعيان انحصار خطابه غدير به چند عبارت كوتاه را نمى ‏پذيرند، و استناد به موارد منقول اهل‏ تسنن را فقط براى احتجاج با آنان بيان مى ‏كنند.
بنابراين، شيعه ماجراى غدير و خطابه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله را بيان امر مهم جانشينى و واگذارى امامت و خلافت به مولاى متقيان على‏ عليه السلام مى‏ داند.
 
گفتنى است كه شيعيان انحصار خطابه غدير به چند عبارت كوتاه را نمى ‏پذيرند، و استناد به موارد منقول اهل‏ تسنن را فقط براى احتجاج با آنان بيان مى ‏كنند.


شيعيان با ارجاع به كتاب‏ هايى نظير «الغدير» -  كه از شيعه و اهل‏ تسنن نقل كرده است -  از جامعيت خطابه غدير و اعتبار سند آن دفاع مى‏ كنند.
شيعيان با ارجاع به كتاب‏ هايى نظير «الغدير» -  كه از شيعه و اهل‏ تسنن نقل كرده است -  از جامعيت خطابه غدير و اعتبار سند آن دفاع مى‏ كنند.


'''قضاوتى درباره نقل ماجراى غدير'''
=== قضاوتى درباره نقل ماجراى غدير ===
 
همان طور كه ديديم، هر دو طرف ادعا ماجراى غدير را بيان كرده‏ اند. با اين تفاوت كه شيعه آن را در ارتباط با موضوع جانشينى و ولايت اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام مى‏ داند و براى ادعاى خود ادله ‏اى را مطرح مى ‏كند.
همان طور كه ديديم، هر دو طرف ادعا ماجراى غدير را بيان كرده‏ اند. با اين تفاوت كه شيعه آن را در ارتباط با موضوع جانشينى و ولايت اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام مى‏ داند و براى ادعاى خود ادله ‏اى را مطرح مى ‏كند.


ولى نويسنده كتاب آن را در ارتباط با واقعه يمن و موضوع شكايت از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى ‏داند. البته در خور ذكر است كه نويسنده كتاب هيچ سندى را براى گفته ‏هايش بيان نكرده است، و مى ‏دانيم كه در قضاوت، ادعاى بى ‏سند پذيرفته نمى‏ شود.
ولى نویسنده كتاب آن را در ارتباط با واقعه يمن و موضوع شكايت از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى ‏داند. البته در خور ذكر است كه نويسنده كتاب هيچ سندى را براى گفته ‏هايش بيان نكرده است، و مى ‏دانيم كه در قضاوت، ادعاى بى ‏سند پذيرفته نمى‏ شود.


با اين همه، وى از اعتقاد شيعه انتقاد مى ‏كند و آن را به چند دليل باطل مى‏ داند. اينك به بررسى آنها مى‏ پردازيم، تا ببينيم كدام ادعا با منطق و عقل سازگارتر است.
با اين همه، وى از اعتقاد شيعه انتقاد مى ‏كند و آن را به چند دليل باطل مى‏ داند. اينك به بررسى آنها مى‏ پردازيم، تا ببينيم كدام ادعا با منطق و عقل سازگارتر است.


قبل از بررسى ادله نويسنده كتاب، نكته بسيار مهم ديگر اين است كه گويا نويسنده هيچ اطلاعى از مدارك اهل‏ تسنن ندارد! زيرا ۱۱۰ نفر از صحابه و ۸۹ نفر از تابعان -  كه حديث غدير را نقل كرده‏ اند -  در كتب دانشمندان اهل‏ تسنن به چشم مى ‏خورد.
قبل از بررسى ادله نويسنده كتاب، نكته بسيار مهم ديگر اين است كه گويا نويسنده هيچ اطلاعى از مدارک اهل‏ تسنن ندارد! زيرا ۱۱۰ نفر از صحابه و ۸۹ نفر از تابعان -  كه حديث غدير را نقل كرده‏ اند -  در كتب دانشمندان اهل‏ تسنن به چشم مى ‏خورد.


در قرن سوم ۹۲ دانشمند، در قرن هفتم ۲۱، در قرن هشتم هيجده و... ، و در قرن چهاردهم بيست دانشمند اين حديث را -  البته نه به صورت كامل -  نقل كرده‏ اند، و هيچ كدام ادعاى نويسنده را بيان نكرده ‏اند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۵۹، ۱۴.</ref>
در قرن سوم ۹۲ دانشمند، در قرن هفتم ۲۱، در قرن هشتم هيجده و... ، و در قرن چهاردهم بيست دانشمند اين حديث را -  البته نه به صورت كامل -  نقل كرده‏ اند، و هيچ كدام ادعاى نويسنده را بيان نكرده ‏اند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۵۹، ۱۴.</ref>


گروهى تنها به نقل حديث اكتفا نكرده، بلكه درباره اسناد و مفاد آن به طور مستقل كتاب‏ هايى نوشته ‏اند. «طبرى» -  از مورخان بزرگ اهل‏ تسنن -  كتابى به نام «الولاية فى طرق حديث الغدير» نوشته، و اين حديث شريف را از ۷۵ طريق از پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله نقل كرده است.
گروهى تنها به نقل حديث اكتفا نكرده، بلكه درباره اسناد و مفاد آن به طور مستقل كتاب‏ هايى نوشته ‏اند.


همچنين احمد بن حنبل -  از محدثان بزرگ اهل ‏تسنن -  به چهل سند<ref>مسند احمد: ج ۴ ص ۲۸۱: عن عدى بن ثابت، عن براء بن عازب، قال: كنّا مع رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله فى سفر، فنزلنا بغدير خم. فنودى فينا: الصلاة جامعة. و كسح لرسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله تحت شجرتين، فصلى الظهر و اخذ بيد على رضى اللَّه تعالى عنه فقال: الستم تعلمون انى اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ قالوا: بلى. قال: الستم تعلمون انى اولى بكل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلى. قال: فأخذ بيد على فقال: من كنت مولاه فعلى مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. قال: فلقيه عمر بعد ذلك فقال له: هنيئاً يابن ابى ‏طالب. اصبحت و امسيت مولى كل مؤمن و مؤمنة.</ref>، ابن‏ حجر عسقلانى به ۲۵ سند و نسائى به ۲۵۰ سند حديث غدير را نقل كرده ‏اند.
«طبرى» -  از مورخان بزرگ اهل‏ تسنن -  كتابى به نام «الولاية فى طرق حديث الغدير» نوشته، و اين حديث شريف را از ۷۵ طريق از پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله نقل كرده است.
 
همچنين احمد بن حنبل -  از محدثان بزرگ اهل ‏تسنن -  به چهل سند<ref>مسند احمد: ج ۴ ص ۲۸۱: عن عدى بن ثابت، عن براء بن عازب، قال: كنّا مع رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله فى سفر، فنزلنا بغدير خم. فنودى فينا: الصلاة جامعة. و كسح لرسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله تحت شجرتين، فصلى الظهر و اخذ بيد على رضى اللَّه تعالى عنه فقال: الستم تعلمون انى اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ قالوا: بلى. قال: الستم تعلمون انى اولى بكل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلى. قال: فأخذ بيد على فقال: من كنت مولاه فعلى مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. قال: فلقيه عمر بعد ذلك فقال له: هنيئاً يابن ابى ‏طالب. اصبحت و امسيت مولى كل مؤمن و مؤمنة.</ref>، [[ابن‏ حجر عسقلانی]] به ۲۵ سند و نسائى به ۲۵۰ سند حديث غدير را نقل كرده ‏اند.


شبهات مطرح شده در كتاب «راهى ديگر براى كشف حقيقت» بعضاً تكرارى است كه به آنها اشاره نمى‏ كنيم. مثل شبهه شكايت لشكر يمن. و اما شبهاتى كه در اين كتاب آمده و كمتر به آن اشاره شده چند مورد است:
شبهات مطرح شده در كتاب «راهى ديگر براى كشف حقيقت» بعضاً تكرارى است كه به آنها اشاره نمى‏ كنيم. مثل شبهه شكايت لشكر يمن. و اما شبهاتى كه در اين كتاب آمده و كمتر به آن اشاره شده چند مورد است:


'''شبهه اول. استفاده پيامبرصلى الله عليه وآله از جملات دو پهلو'''
==== شبهه اول. استفاده پيامبرصلى الله عليه وآله از جملات دو پهلو ====
نويسنده كتاب، دليل دوم در رد اعتقاد شيعيان به غدير چنين بيان مى‏ كند:


نويسنده كتاب، دليل دوم در رد اعتقاد شيعيان به غدير چنين بيان مى‏ كند: درباره چنين امر مهمى چرا بايد رسول‏ خداصلى الله عليه وآله از جمله دو پهلو يا سه پهلو استفاده كند و توضيح بيشترى ندهند؟! بايد واضح مى ‏فرمودند كه على‏ عليه السلام خليفه من است و شرح مفصلى مى‏ دادند.
درباره چنين امر مهمى چرا بايد رسول‏ خداصلى الله عليه وآله از جمله دو پهلو يا سه پهلو استفاده كند و توضيح بيشترى ندهند؟!


'''و اما پاسخ اين شبهه:'''
بايد واضح مى ‏فرمودند كه على‏ عليه السلام خليفه من است و شرح مفصلى مى‏ دادند.


در ابتداى سخن، نويسنده معتقد شده كه واقعه غدير مربوط به يمن است، و پيامبرصلى الله عليه وآله تنها مى‏ خواست ديدگاه منفى بعضى از مردم را درباره حضرت على‏ عليه السلام برگرداند. اين ادعاى نويسنده نشان مى ‏دهد كه كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به هيچ وجه دو پهلو يا سه پهلو نيست.
==== پاسخ شبهه ====
در ابتداى سخن، نويسنده معتقد شده كه واقعه غدير مربوط به يمن است، و پيامبر صلى الله عليه و آله تنها مى‏ خواست ديدگاه منفى بعضى از مردم را درباره حضرت على‏ عليه السلام برگرداند.


حال اگر در ادامه مى‏ گويد جملات پيامبرصلى الله عليه وآله دو پهلو يا سه پهلو است، ديگر نمى ‏تواند ادعا كند كه واقعه غدير مربوط به يمن است. به بيان ديگر: دو پهلو يا سه پهلو بودن كلام پيامبرصلى الله عليه وآله ادعاى اول او را باطل مى‏ كند.
اين ادعاى نويسنده نشان مى ‏دهد كه كلام پيامبر صلى الله عليه و آله به هيچ وجه دو پهلو يا سه پهلو نيست.
 
حال اگر در ادامه مى‏ گويد جملات پيامبر صلى الله عليه و آله دو پهلو يا سه پهلو است، ديگر نمى ‏تواند ادعا كند كه واقعه غدير مربوط به يمن است.
 
به بيان ديگر: دو پهلو يا سه پهلو بودن كلام پيامبرصلى الله عليه و آله ادعاى اول او را باطل مى‏ كند.


سواى اين نكته، خطبه غدير كاملاً واضح است. پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله براى بيان حق اميرمؤمنان ‏عليه السلام هرگز از جملات چند پهلو استفاده نكرده است. ما معتقديم پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله در روز غدير خطبه مفصلى خوانده است، در حالى كه بيشتر اهل‏ تسنن عبارات خطابه را بسيار مختصر آورده‏ اند.
سواى اين نكته، خطبه غدير كاملاً واضح است. پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله براى بيان حق اميرمؤمنان ‏عليه السلام هرگز از جملات چند پهلو استفاده نكرده است. ما معتقديم پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله در روز غدير خطبه مفصلى خوانده است، در حالى كه بيشتر اهل‏ تسنن عبارات خطابه را بسيار مختصر آورده‏ اند.


پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير نه تنها على‏ عليه السلام را به طور رسمى و با لفظ «خليفه» و «وصى» پس از خود معرفى كرد، بلكه براى آنكه جاى ترديد باقى نماند، بر بالاى جهاز شتران دست حضرت على‏ عليه السلام را بالا برد و فرمود: هر كس من مولاى اويم، اين على مولاى او است. سپس فرمود:
[[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پيامبر صلی الله علیه و آله]] در روز غدير نه تنها على‏ عليه السلام را به طور رسمى و با لفظ «خليفه» و «وصى» پس از خود معرفى كرد، بلكه براى آنكه جاى ترديد باقى نماند، بر بالاى جهاز شتران دست حضرت على‏ عليه السلام را بالا برد و فرمود: هر كس من مولاى اويم، اين على مولاى او است. سپس فرمود:
 
اى مردم! همانا من نبى هستم و على ‏عليه السلام وصى پس از من است. صراط مستقيم خداوند منم كه شما را به پيروى از آن امر فرموده، و پس از من على ‏عليه السلام است كه به درستى و راستى راهنماى آن است و به آن حكم و دعوت مى‏ كند.
 
فرمان او را بشنويد و گردن نهيد و پيروى‏ اش كنيد، و از آنچه شما را باز مى‏ دارد خوددارى كنيد تا راه را بيابيد.


اى مردم! همانا من نبى هستم و على ‏عليه السلام وصى پس از من است. صراط مستقيم خداوند منم كه شما را به پيروى از آن امر فرموده، و پس از من على ‏عليه السلام است كه به درستى و راستى راهنماى آن است و به آن حكم و دعوت مى‏ كند. فرمان او را بشنويد و گردن نهيد و پيروى‏ اش كنيد، و از آنچه شما را باز مى‏ دارد خوددارى كنيد تا راه را بيابيد. به سوى هدف او حركت كنيد و راه‏ هاى گوناگون شما را از راه باز ندارد. على‏ عليه السلام برادر و وصى و نگهبان دانش من است. على‏ عليه السلام ياور دين خدا و دفاع كننده از رسول او است.
به سوى هدف او حركت كنيد و راه‏ هاى گوناگون شما را از راه باز ندارد. على‏ عليه السلام برادر و وصى و نگهبان دانش من است. على‏ عليه السلام ياور دين خدا و دفاع كننده از رسول او است.


در آن روز، رسول‏ خداصلى الله عليه وآله نكات بسيارى درباره ولايت على ‏عليه السلام بيان فرمود. به گونه ‏اى كه همه منظور ايشان را دانستند، و در نهايت نيز با اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام بيعت كردند و به ايشان تبريك گفتند. متن خطابه نشان مى‏ دهد كه اين جملات به طور كامل مقام جانشينى امام را تفهيم مى‏ كند، و همه مسلمانان نيز بدون هيچ گونه پرسشى با حضرت بيعت كردند. بنابراين:
در آن روز، رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله نكات بسيارى درباره ولايت على ‏عليه السلام بيان فرمود.


اولاً: اگر واقعه غدير -  بنا بر ادعاى شبهه كننده -  به طور روشن در ارتباط با يمن بود، صرف اين ادعا چند پهلو بودن خطبه غدير را باطل مى‏ كند. گويا شبهه كننده توجه نداشته است كه دليل دومش نقض دليل نخست او است.
به گونه ‏اى كه همه منظور ايشان را دانستند، و در نهايت نيز با اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام [[بیعت]] كردند و به ايشان [[تبریک]] گفتند.


ثانياً: خطابه غدير مطابق نقل شيعه، كلامى واضح است و به هيچ وجه چند پهلو نيست. همان طور كه در بالا به آن اشاره كرديم.
متن خطابه نشان مى‏ دهد كه اين جملات به طور كامل مقام جانشينى امام را تفهيم مى‏ كند، و همه مسلمانان نيز بدون هيچ گونه پرسشى با حضرت بيعت كردند.


ثالثاً: ما در ادامه توضيح مى‏ دهيم كه واقعه غدير حتى مطابق آنچه اهل ‏تسنن به اجمال نقل كرده ‏اند، نه تنها كلامى چند پهلو نيست، بلكه قرائن روشن نشان مى ‏دهد كه در خصوص ولايت حضرت على ‏عليه السلام است. البته بايد گفت فراوانى نكاتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در موقعيت‏ هاى مختلف -  غير از غدير- درباره اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرموده و اهل‏ تسنن نيز نقل كرده ‏اند، قرينه است كه اين عبارات خطابه درباره ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است.
بنابراين:
 
'''اولاً:''' اگر واقعه غدير -  بنا بر ادعاى شبهه كننده -  به طور روشن در ارتباط با يمن بود، صرف اين ادعا چند پهلو بودن خطبه غدير را باطل مى‏ كند. گويا شبهه كننده توجه نداشته است كه دليل دومش نقض دليل نخست او است.
 
'''ثانياً:''' خطابه غدير مطابق نقل شيعه، كلامى واضح است و به هيچ وجه چند پهلو نيست. همان طور كه در بالا به آن اشاره كرديم.
 
'''ثالثاً:''' ما در ادامه توضيح مى‏ دهيم كه واقعه غدير حتى مطابق آنچه اهل ‏تسنن به اجمال نقل كرده ‏اند، نه تنها كلامى چند پهلو نيست، بلكه قرائن روشن نشان مى ‏دهد كه در خصوص ولايت حضرت على ‏عليه السلام است.
 
البته بايد گفت فراوانى نكاتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در موقعيت‏ هاى مختلف -  غير از غدير- درباره اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرموده و اهل‏ تسنن نيز نقل كرده ‏اند، قرينه است كه اين عبارات خطابه درباره ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است.


حال سؤال مهم اينجاست كه چرا اهل‏ تسنن نيز بايد غدير را به جانشينى حضرت على‏ عليه السلام ارتباط دهند؟
حال سؤال مهم اينجاست كه چرا اهل‏ تسنن نيز بايد غدير را به جانشينى حضرت على‏ عليه السلام ارتباط دهند؟
خط ۲۵۱: خط ۲۸۳:
آگاه باشيد كه جز اين برادرم )على ‏عليه السلام( كسى نبايد اميرالمؤمنين خوانده شود. هشدار كه پس از من سرپرستى مؤمنان براى كسى جز او روا نباشد.
آگاه باشيد كه جز اين برادرم )على ‏عليه السلام( كسى نبايد اميرالمؤمنين خوانده شود. هشدار كه پس از من سرپرستى مؤمنان براى كسى جز او روا نباشد.


اهل ‏تسنن نيز اين سخنان را به طور جداگانه آورده ‏اند، كه در اينجا تنها به چند نمونه از آنها بسنده مى‏ كنيم:
[[اهل سنت|اهل ‏تسنن]] نيز اين سخنان را به طور جداگانه آورده ‏اند، كه در اينجا تنها به چند نمونه از آنها بسنده مى‏ كنيم:
 
از [[براء بن عازب انصاری|براء بن عازب]] نقل شده است كه گفت:
 
ما با رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله در سفر بوديم. به غدير خم كه رسيديم، براى نماز ندا داده شد. زير درختان را براى رسول‏ خداصلى الله عليه وآله جارو كردند.
 
حضرت نماز ظهر را خواند و دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا نمى‏ دانيد من بر مؤمنان از خودشان سزاوارترم؟ مردم گفتند: آرى.
 
فرمود: آيا نمى‏ دانيد كه من از هر مؤمن بر خودش سزاوارترم؟ مردم گفتند: آرى. پس دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من مولاى او هستم على‏ عليه السلام هم مولاى او است.
 
خداوندا ! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن باش. براء بن عازب گويد:
 
بعد از اين عمر جلو آمد و به على ‏عليه السلام گفت: گوارا باد بر تو اى پسر ابوطالب! تو مولاى هر زن و مرد مؤمن شده ‏اى!<ref>مسند احمد: ج ۴ ص ۲۸۱. المستدرک على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۰۹. المعجم الكبير: ج ۵ ص ۱۶۶. شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۲۰۳ و ج ۲ ص ۳۹۲،۳۹۱،۳۸۵،۳۸۲،۳۸۱. تفسير ابن‏ كثير: ج ۲ ص ۱۵. التاريخ الكبير: ج ۴ ص ۱۹۳. تاريخ بغداد: ج ۸ ص ۲۸۴. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۱۱۴ - ۱۱۷، و ... .</ref>
 
همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: براى هر نبى وصى و وارثى است. همانا على‏ عليه السلام وصى و وارث من است.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۹۲ و ج ۳ ص ۵ . مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۸ ص ۲۰. الرياض النضرة: ج ۲ ص ۲۳۴. اسنى المطالب: ص ۸۹ . المناقب (خوارزمى) : ص ۸۵ .</ref>


از براء بن عازب نقل شده است كه گفت: ما با رسول‏ خداصلى الله عليه وآله در سفر بوديم. به غدير خم كه رسيديم، براى نماز ندا داده شد. زير درختان را براى رسول‏ خداصلى الله عليه وآله جارو كردند. حضرت نماز ظهر را خواند و دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا نمى‏ دانيد من بر مؤمنان از خودشان سزاوارترم؟ مردم گفتند: آرى. فرمود: آيا نمى‏ دانيد كه من از هر مؤمن بر خودش سزاوارترم؟ مردم گفتند: آرى. پس دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من مولاى او هستم على‏ عليه السلام هم مولاى او است. خداوندا ! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن باش. براء بن عازب گويد: بعد از اين عمر جلو آمد و به على ‏عليه السلام گفت: گوارا باد بر تو اى پسر ابوطالب! تو مولاى هر زن و مرد مؤمن شده ‏اى!<ref>مسند احمد: ج ۴ ص ۲۸۱. المستدرک على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۰۹. المعجم الكبير: ج ۵ ص ۱۶۶. شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۲۰۳ و ج ۲ ص ۳۹۲ ۳۹۱ ۳۸۵ ۳۸۲ ۳۸۱. تفسير ابن‏ كثير: ج ۲ ص ۱۵. التاريخ الكبير: ج ۴ ص ۱۹۳. تاريخ بغداد: ج ۸ ص ۲۸۴. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۱۱۷  - ۱۱۴، و ... .</ref>
همچنين پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله به حضرت زهرا عليها السلام فرمود: اى فاطمه! همانا كرامت (خاص) خداوند عزوجل به تو اين است كه تو را به اولين [[اسلام]] آورندگان و داناترين و بردبارترين تزويج كرد.


همچنين پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: براى هر نبى وصى و وارثى است. همانا على‏ عليه السلام وصى و وارث من است.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۹۲ و ج ۳ ص ۵ . مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۸ ص ۲۰. الرياض النضرة: ج ۲ ص ۲۳۴. اسنى المطالب: ص ۸۹ . المناقب (خوارزمى) : ص ۸۵ .</ref>
همانا خداى بلند مرتبه به اهل زمين نظرى فرمود و مرا از ميان ايشان انتخاب كرد، و به [[رسالت|نبوت و رسالت]] مبعوث كرد. سپس نظرى فرمود و از ميان ايشان همسر تو را برگزيد، و به من وحى فرمود كه تو را به همسرى او در آورم و او را به عنوان وصى برگزينم.<ref>كنزل العمال: ج ۱۱ ص ۶۰۴ . منتخب كنز العمال: ج ۴ ص ۶۴۱.</ref>


همچنين پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله به حضرت زهراعليها السلام فرمود: اى فاطمه! همانا كرامت (خاص) خداوند عزوجل به تو اين است كه تو را به اولين اسلام آورندگان و داناترين و بردبارترين تزويج كرد. همانا خداى بلندمرتبه به اهل زمين نظرى فرمود و مرا از ميان ايشان انتخاب كرد، و به نبوت و رسالت مبعوث كرد. سپس نظرى فرمود و از ميان ايشان همسر تو را برگزيد، و به من وحى فرمود كه تو را به همسرى او در آورم و او را به عنوان وصى برگزينم.<ref>كنزل العمال: ج ۱۱ ص ۶۰۴ . منتخب كنز العمال: ج ۴ ص ۶۴۱ .</ref>
همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: همانا اين (على‏ عليه السلام) برادر من، وصى من و جانشين من در ميان شماست. پس (فرمان)او را بشنويد و از او اطاعت كنيد.<ref>كنز العمال: ج ۱۳ ص ۱۳۳،۱۱۴. مناقب الامام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: ج ۱ ص ۳۷۶. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۴۸ و ج ۱ ص ۱۰۲،۱۰۱. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۱۱،۳۱۰.</ref>


در روايتى ديگر آمده است: [[امّ سلمه (همسر پیامبر صلی الله علیه و آله)|ام‏ سلمه]] خطاب به [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] گفت: شنيدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:


همچنين پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: همانا اين (على‏ عليه السلام) برادر من، وصى من و جانشين من در ميان شماست. پس (فرمان)او را بشنويد و از او اطاعت كنيد.<ref>كنز العمال: ج ۱۳ ص ۱۳۳ ۱۱۴. مناقب الامام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: ج ۱ ص ۳۷۶. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۴۸ و ج ۱ ص ۱۰۲ ۱۰۱. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۱۱ ۳۱۰.</ref>
على‏ عليه السلام جانشين من ميان شما در زمان حيات و مرگ من است. پس هر كس از او سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است.


در روايتى ديگر آمده است: ام‏ سلمه خطاب به عايشه گفت: شنيدم كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: على‏ عليه السلام جانشين من ميان شما در زمان حيات و مرگ من است. پس هر كس از او سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است. اى عايشه! آيا تو (به اين سخن) گواهى مى‏ دهى؟ عايشه گفت: به خدا قسم بله.<ref>الفتوح: ج ۲ ص ۴۵۵.</ref>
اى عايشه! آيا تو (به اين سخن) گواهى مى‏ دهى؟ عایشه گفت: به خدا قسم بله.<ref>الفتوح: ج ۲ ص ۴۵۵.</ref>


در روز خيبر نيز پيامبرصلى الله عليه وآله به حضرت على‏ عليه السلام فرمود: پس از من تو امام و ولى هر زن و مرد مؤمن هستى.<ref>المناقب (خوارزمى) : ص ۶۱ .</ref> در حديثى ديگر پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: على ‏عليه السلام باب حطّه است. هر كس از آن وارد شود مؤمن، و هر كس از آن خارج شود كافر است.<ref>كنز العمال: ج ۱۱ ص ۶۰۳ . فيض القدير: ج ۴ ص ۳۵۶. جامع الاحاديث: ج ۶ ص ۱۹۸.</ref>
در روز خيبر نيز پيامبر صلى الله عليه و آله به حضرت على‏ عليه السلام فرمود:


همچنين پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله فرمود: هر كس بعد از من از على‏ عليه السلام جدا شود، روز قيامت هرگز مرا نخواهد ديد و من نيز او را نخواهم ديد. و هر كس با على‏ عليه السلام مخالفت كند، خدا بهشت را بر او حرام مى ‏كند و جايگاه او را آتش قرار مى‏ دهد. و هر كس على‏ عليه السلام را رها كند، خداوند روزى كه اعمال بر او عرضه مى ‏شود خوارش مى‏ كند. هر كس على ‏عليه السلام را يارى كند، آن روز كه خدا را ملاقات كند خداوند يارى اش كند... .<ref>فرائد السمطين: ج ۱ ص ۵۴ .</ref>
پس از من تو امام و ولى هر زن و مرد مؤمن هستى.<ref>المناقب (خوارزمى) : ص ۶۱ .</ref> در حديثى ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:


ابوذر روايت مى ‏كند كه رسول‏ خداصلى الله عليه وآله فرمود: هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده، و هر كس مرا عصيان كند خدا را عصيان كرده است. و هر كس على‏ عليه السلام را اطاعت كند مرا اطاعت كرده، و هر كس على‏ عليه السلام را عصيان كند مرا عصيان كرده است.<ref>المستدرك على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۲۱. مناقب الامام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: ج ۲ ص ۶۰۹ . تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۰۷ ۳۰۶ و ج ۲ ص ۲۶۸. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۷۶.</ref>
على ‏عليه السلام باب حطّه است. هر كس از آن وارد شود مؤمن، و هر كس از آن خارج شود كافر است.<ref>كنز العمال: ج ۱۱ ص ۶۰۳ . فيض القدير: ج ۴ ص ۳۵۶. جامع الاحاديث: ج ۶ ص ۱۹۸.</ref>


گفتنى است برخى منابع اهل ‏تسنن تصريح مى‏ كنند كه خود رسول‏ خداصلى الله عليه وآله لقب «اميرالمؤمنين» را بر ايشان نهاده است.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۲۸  - ۳۲۶ و ج ۲ ص ۳۳۶  - ۳۳۳. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۸۲. المناقب (خوارزمى) : ص ۳۲۲.</ref>
همچنين پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله فرمود:
 
هر كس بعد از من از على‏ عليه السلام جدا شود، روز قيامت هرگز مرا نخواهد ديد و من نيز او را نخواهم ديد. و هر كس با على‏ عليه السلام مخالفت كند، خدا [[بهشت]] را بر او حرام مى ‏كند و جايگاه او را آتش قرار مى‏ دهد.
 
و هر كس على‏ عليه السلام را رها كند، خداوند روزى كه اعمال بر او عرضه مى ‏شود خوارش مى‏ كند. هر كس على ‏عليه السلام را يارى كند، آن روز كه خدا را ملاقات كند خداوند يارى اش كند... .<ref>فرائد السمطين: ج ۱ ص ۵۴ .</ref>
 
ابوذر روايت مى ‏كند كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده، و هر كس مرا عصيان كند خدا را عصيان كرده است. و هر كس على‏ عليه السلام را اطاعت كند مرا اطاعت كرده، و هر كس على‏ عليه السلام را عصيان كند مرا عصيان كرده است.<ref>المستدرك على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۲۱. مناقب الامام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: ج ۲ ص ۶۰۹ . تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۰۷ ۳۰۶ و ج ۲ ص ۲۶۸. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۷۶.</ref>
 
گفتنى است برخى منابع اهل ‏تسنن تصريح مى‏ كنند كه خود رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله لقب «[[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین]]» را بر ايشان نهاده است.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۲۸  - ۳۲۶ و ج ۲ ص ۳۳۶  - ۳۳۳. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۸۲. المناقب (خوارزمى) : ص ۳۲۲.</ref>


بنابراين، حتى اگر اهل‏ تسنن از آن همه خطبه طولانى غدير تنها به بخشى از آن اشاره كرده باشند، احاديث فراوان آنان درباره اميرمؤمنان‏ عليه السلام نشان مى‏ دهد كه معناى ولايت در حديث غدير به معناى  خلافت و جانشينى است، نه صرف دوستى.
بنابراين، حتى اگر اهل‏ تسنن از آن همه خطبه طولانى غدير تنها به بخشى از آن اشاره كرده باشند، احاديث فراوان آنان درباره اميرمؤمنان‏ عليه السلام نشان مى‏ دهد كه معناى ولايت در حديث غدير به معناى  خلافت و جانشينى است، نه صرف دوستى.


'''شبهه دوم. عرفات بهترين مكان براى معرفى جانشين'''
==== شبهه دوم. عرفات بهترين مكان براى معرفى جانشين ====
 
نويسنده كتاب دليل چهارم را در رد اعتقاد شيعيان به غدير چنين بيان مى ‏كند:
نويسنده كتاب دليل چهارم را در رد اعتقاد شيعيان به غدير چنين بيان مى ‏كند:


اگر رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله مى‏ خواست در حج چنين چيز مهمى را اعلام كند، مناسب‏ ترين مكان عرفه بود. در غدير اهل مكه حضور نداشتند و خيلى از افراد قبايل عرب نيز نبودند.
اگر رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله مى‏ خواست در حج چنين چيز مهمى را اعلام كند، مناسب‏ ترين مكان [[روز عرفه|عرفه]] بود. در غدير اهل مكه حضور نداشتند و خيلى از افراد قبايل عرب نيز نبودند.
 
و اما پاسخ اين شبهه:


طبق اسناد روايى و تاريخى،پيامبرصلى الله عليه وآله در عرفه نيز براى چندمين بار به مسئله جانشينى حضرت على ‏عليه السلام تأكيد كرد.در عرفات دستور الهى نازل شد كه علم و ودايع انبياءعليهم السلام را به حضرت على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام منتقل و ايشان را خليفه و جانشين خود معرفى كند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ و ج ۲۱ ص ۳۸۰.</ref>
==== پاسخ شبهه ====
طبق اسناد روايى و تاريخى، پيامبر صلى الله عليه و آله در عرفه نيز براى چندمين بار به مسئله جانشينى حضرت على ‏عليه السلام تأكيد كرد.در عرفات دستور الهى نازل شد كه علم و ودايع انبياءعليهم السلام را به حضرت على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام منتقل و ايشان را خليفه و جانشين خود معرفى كند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ و ج ۲۱ ص ۳۸۰.</ref>


در منا نيز -  كه بسيارى از افراد قبايل عرب حضور داشتند - پيامبرصلى الله عليه وآله خطابه خود را -كه در واقع نوعى زمينه‏ سازى براى خطبه غدير بود -  بيان كرد. پيامبرصلى الله عليه وآله در اين خطبه ابتدا به امنيت اجتماعى مسلمانان از نظر جان، مال و آبروى مردم اشاره كرد.
در منا نيز -  كه بسيارى از افراد قبايل عرب حضور داشتند - پيامبرصلى الله عليه وآله خطابه خود را -كه در واقع نوعى زمينه‏ سازى براى خطبه غدير بود -  بيان كرد. پيامبرصلى الله عليه وآله در اين خطبه ابتدا به امنيت اجتماعى مسلمانان از نظر جان، مال و آبروى مردم اشاره كرد.
خط ۲۹۰: خط ۳۴۳:
سپس نبى اكرم‏ صلى الله عليه وآله حديث ثقلين را چنين فرمود: من دو چيز گرانبها ميان شما باقى مى ‏گذارم، كه اگر به اين دو تمسك كنيد هرگز گمراه نمى‏ شويد: كتاب خدا و عترتم؛ يعنى اهل‏بيت ‏عليهم السلام.
سپس نبى اكرم‏ صلى الله عليه وآله حديث ثقلين را چنين فرمود: من دو چيز گرانبها ميان شما باقى مى ‏گذارم، كه اگر به اين دو تمسك كنيد هرگز گمراه نمى‏ شويد: كتاب خدا و عترتم؛ يعنى اهل‏بيت ‏عليهم السلام.


با توجه به اهميت مسئله وصايت و جانشينى حضرت على‏ عليه السلام، پيامبرصلى الله عليه وآله مأمور شد تا در مراسم ويژه ‏اى مستقل از حج آن را اعلام كند. از اين رو بعد از اتمام حج، دستور داد تا اهل مكه نيز در غدير خم حاضر شوند، كه به شهادت اسناد تاريخى پنج هزار نفر از اهل مكه نيز در غدير حضور داشتند.<ref>تفسير العياشى: ج ۱ ص ۳۳۲. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۵  - ۱۱۳. غاية المرام: ج ۳ ص ۳۲۶.</ref>
با توجه به [[اهمیت]] مسئله وصايت و جانشينى حضرت على‏ عليه السلام، پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور شد تا در مراسم ويژه ‏اى مستقل از حج آن را اعلام كند. از اين رو بعد از اتمام حج، دستور داد تا اهل مكه نيز در غدير خم حاضر شوند، كه به شهادت اسناد تاريخى پنج هزار نفر از اهل مكه نيز در غدير حضور داشتند.<ref>تفسير العياشى: ج ۱ ص ۳۳۲. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ - ۱۱۵. غاية المرام: ج ۳ ص ۳۲۶.</ref>


بنابراين، اعلام جانشينى حضرت على‏ عليه السلام تنها منحصر در غدير نبود، بلكه در عرفه و منى نيز -  كه همه حاضر بودند -  اين امر به مردم ابلاغ شد. همچنين اهل مكه موظف شدند در غدير حضور يابند.
بنابراين، اعلام جانشينى حضرت على‏ عليه السلام تنها منحصر در غدير نبود، بلكه در عرفه و منى نيز -  كه همه حاضر بودند -  اين امر به مردم ابلاغ شد. همچنين اهل مكه موظف شدند در غدير حضور يابند.


'''شبهه سوم. ناسازگارى اقدامات پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از واقعه غدير با موضوع جانشينى'''
==== شبهه سوم. ناسازگارى اقدامات پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از واقعه غدير با موضوع جانشينى ====
 
نويسنده كتاب درباره دليل ششم در ردّ اعتقاد شيعيان به غدير مى ‏گويد:
نويسنده كتاب درباره دليل ششم در ردّ اعتقاد شيعيان به غدير مى ‏گويد:


بعد از غدير تا لحظه وفات نيز رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله، اعمالى كه دال بر خلافت على‏ عليه السلام داشته باشد از خود نشان ندادند. كليدهاى فرماندهى را به دست او ندادند و رُقبا را دور نكردند.
بعد از غدير تا لحظه وفات نيز رسول‏ الله‏ صلى الله عليه و آله، اعمالى كه دال بر خلافت على‏ عليه السلام داشته باشد از خود نشان ندادند. كليدهاى فرماندهى را به دست او ندادند و رُقبا را دور نكردند.


پيش از پرداختن به پاسخ اصلى، طرح چند سوال ضرورى است:
پيش از پرداختن به پاسخ اصلى، طرح چند سوال ضرورى است:
خط ۳۱۰: خط ۳۶۲:
با وجود كتمان بسيارى از حقايق در طول تاريخ، علماى شيعه بلكه برخى از علماى اهل‏ تسنن نيز مطالب فوق را در كتاب‏ هايشان مطرح كرد‏اند.
با وجود كتمان بسيارى از حقايق در طول تاريخ، علماى شيعه بلكه برخى از علماى اهل‏ تسنن نيز مطالب فوق را در كتاب‏ هايشان مطرح كرد‏اند.


و اما پاسخ اين شبهه:
==== پاسخ شبهه ====
[[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پيامبر اكرم ‏صلی الله علیه و آله]] اقدامات بسيارى را براى دور كردن رُقبا و اثبات جانشينى حضرت على ‏عليه السلام انجام داد، كه به بيان دو نمونه از آنها بسنده مى ‏كنيم:


پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله اقدامات بسيارى را براى دور كردن رُقبا و اثبات جانشينى حضرت على ‏عليه السلام انجام داد، كه به بيان دو نمونه از آنها بسنده مى ‏كنيم:
'''۱. امر به تجهيز لشكر اسامه'''


۱. امر به تجهيز لشكر اسامه
ايشان با دستور به تجهيز [[لشکر اسامه|لشكر اسامه]] در آخرين روزهاى عمر شريفشان<ref>الملل و النحل: ج ۱ ص ۲۳. المواقف: ج ۳ ص ۶۵۰ . شرح نهج البلاغه (ابن ابى ‏الحديد) : ج ۶ ص ۳۴.</ref> و تأكيد فراوان به شركت رقبا، قصد دور كردن آنان را داشت.<ref>السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۲۲۷. الطبقات الكبرى: ج ۲ ص ۹۰. تاريخ مدينة دمشق: ج ۲ ص ۵۵ . عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۱۸ ص ۷۶. إمتاع الاسماع (المقريزى): ج ۲ ص ۱۲۴ و ج ۱۴ ص ۵۲۰ .</ref>


ايشان با دستور به تجهيز [[لشكر اسامه]] در آخرين روزهاى عمر شريفشان<ref>الملل و النحل: ج ۱ ص ۲۳. المواقف: ج ۳ ص ۶۵۰ . شرح نهج البلاغه (ابن ابى ‏الحديد) : ج ۶ ص ۳۴.</ref> و تأكيد فراوان به شركت رقبا، قصد دور كردن آنان را داشت.<ref>السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۲۲۷. الطبقات الكبرى: ج ۲ ص ۹۰. تاريخ مدينة دمشق: ج ۲ ص ۵۵ . عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۱۸ ص ۷۶. إمتاع الاسماع (المقريزى): ج ۲ ص ۱۲۴ و ج ۱۴ ص ۵۲۰ .</ref> اما آنان كه اجتهاد خويش را مقدم بر فرمان خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله او مى‏ دانستند، مانند هميشه نافرمانى كردند.
اما آنان كه اجتهاد خويش را مقدم بر فرمان خدا و رسول‏ صلى الله عليه و آله او مى‏ دانستند، مانند هميشه نافرمانى كردند.


۲. امر به آوردن قلم و دوات
'''۲. امر به آوردن قلم و دوات'''


پيامبر گرامى اسلام‏ صلى الله عليه وآله در لحظات آخر عمر شريفش، براى اينكه آخرين بار امر جانشينى حضرت على‏ عليه السلام را تثبيت كند و آخرين اقدام را براى دور كردن رقبا انجام دهد، دستور داد كه اطرافيان كاغذ و قلم بياورند كه اين مطلب را بنويسد. اما عمر بن خطاب -  كه به اعتراف خودش<ref>ترجمه فارسى تاريخ طبرى: ج ۴ ص ۱۳۲۰. و همچنين ابن ابى ‏الحديد در شرح نهج البلاغه: ج ۱۲ ص ۲۱ مى ‏نويسد: عمر بن خطاب در توجيه مخالفت با پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله در نوشتن وصيتنامه مى‏ گويد: من مى‏ دانستم كه پيامبر خدا چه چيزى را قصد داشت بنويسد. او اراده نموده بود تا به اسم على تصريح كند. ولى من به جهت مهربانى و احتياط بر اسلام از آن امتناع نمودم.</ref> اين مطلب را مى ‏دانست -  مانع از خواست رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله و اقدام ايشان شد.<ref>صحيح بخارى: ج ۴ ص ۱۶۱۲ و ج ۵ ص ۲۱۴۶ و ج ۶ ص ۲۶۸۰.</ref>
پيامبر گرامى اسلام‏ صلى الله عليه و آله در لحظات آخر عمر شريفش، براى اينكه آخرين بار امر جانشينى حضرت على‏ عليه السلام را تثبيت كند و آخرين اقدام را براى دور كردن رقبا انجام دهد، دستور داد كه اطرافيان كاغذ و قلم بياورند كه اين مطلب را بنويسد. اما عمر بن خطاب -  كه به اعتراف خودش<ref>ترجمه فارسى تاريخ طبرى: ج ۴ ص ۱۳۲۰. و همچنين ابن ابى ‏الحديد در شرح نهج البلاغه: ج ۱۲ ص ۲۱ مى ‏نويسد: عمر بن خطاب در توجيه مخالفت با پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله در نوشتن وصيتنامه مى‏ گويد: من مى‏ دانستم كه پيامبر خدا چه چيزى را قصد داشت بنويسد. او اراده نموده بود تا به اسم على تصريح كند. ولى من به جهت مهربانى و احتياط بر اسلام از آن امتناع نمودم.</ref> اين مطلب را مى ‏دانست -  مانع از خواست رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله و اقدام ايشان شد.<ref>صحيح بخارى: ج ۴ ص ۱۶۱۲ و ج ۵ ص ۲۱۴۶ و ج ۶ ص ۲۶۸۰.</ref>


پس اعتقاد شيعيان درباره غدير مردود نيست، زيرا روشن شد كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله اقدامات ديگرى نيز براى تثبيت امر جانشينى حضرت اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام و دور كردن رقبا انجام داده بود.
پس اعتقاد شيعيان درباره غدير مردود نيست، زيرا روشن شد كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله اقدامات ديگرى نيز براى تثبيت امر جانشينى حضرت اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام و دور كردن رقبا انجام داده بود.


۲- «ماجراى غدير خم و رابطه آن با ولايت» ، چاپ عربستان. اين كتاب بين حجاج ايرانى بخش شده، و در آن سعى شده غدير را حادثه ‏هاى كوچك و بى‏ اهميت و منهاى مفهوم ولايت و امامت جلوه دهد.<ref>حديث غدير منشور جاويدان ولايت (رهبر) : ص ۷.</ref>
۲- «ماجراى غدير خم و رابطه آن با ولايت»، چاپ عربستان.
 
اين كتاب بين حجاج ايرانى بخش شده، و در آن سعى شده غدير را حادثه ‏هاى كوچک و بى‏ اهميت و منهاى مفهوم ولايت و امامت جلوه دهد.<ref>حديث غدير منشور جاويدان ولايت (رهبر) : ص ۷.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==