پرش به محتوا

ابن روزبهان: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳: خط ۱۳:
=== <big>'''جواب اشكال ابن‏ روزبهان'''</big> ===
=== <big>'''جواب اشكال ابن‏ روزبهان'''</big> ===
<big>اشكال ابن‏ روزبهان از چند جهت پاسخ داده مى‏ شود:</big>
<big>اشكال ابن‏ روزبهان از چند جهت پاسخ داده مى‏ شود:</big>


<big>'''الف) مُناشده انس و ديگران متواتر است'''</big>
<big>'''الف) مُناشده انس و ديگران متواتر است'''</big>
خط ۱۹: خط ۲۰:


<big>از اين رو تكذيب اين گونه حديث بر پايه اين گمان شگفت است!</big>
<big>از اين رو تكذيب اين گونه حديث بر پايه اين گمان شگفت است!</big>


'''<big>ب) حديث غدير متواتر است نه مستفيض ‏گونه</big>'''
'''<big>ب) حديث غدير متواتر است نه مستفيض ‏گونه</big>'''


<big>بى‏ گمان حديث غدير كه اين شمار انبوه شنوندگان آن را شنيده‏ اند، حديثى متواتر و در بالاترين درجات تواتر است. از اين رو آن را مستفيض‏ گونه دانستن دورى از انصاف و دشمنى با حق است.</big>
<big>بى‏ گمان حديث غدير كه اين شمار انبوه شنوندگان آن را شنيده‏ اند، حديثى متواتر و در بالاترين درجات تواتر است. از اين رو آن را مستفيض‏ گونه دانستن دورى از انصاف و دشمنى با حق است.</big>


<big>'''ج) نمونه ‏هايى از نفرين پيامبر صلى الله عليه و آله بر مخالفان'''</big>
<big>'''ج) نمونه ‏هايى از نفرين پيامبر صلى الله عليه و آله بر مخالفان'''</big>
خط ۳۵: خط ۳۸:


<big>اسيد گفت: اى فرستاده خدا، مردم رسيده و گرد آمده‏ اند. هر طايفه ‏اى را فرمان ده تا كسى را كه چنين قصدى كرده بكشند، و اگر دوست دارى نام‏ه اى آنان را آشكار گردان. سوگند به آن كس كه تو را به حق بر انگيخت، به هيچ كارى نپردازم تا اينكه سرهاى آنها را برايت بياورم.</big>
<big>اسيد گفت: اى فرستاده خدا، مردم رسيده و گرد آمده‏ اند. هر طايفه ‏اى را فرمان ده تا كسى را كه چنين قصدى كرده بكشند، و اگر دوست دارى نام‏ه اى آنان را آشكار گردان. سوگند به آن كس كه تو را به حق بر انگيخت، به هيچ كارى نپردازم تا اينكه سرهاى آنها را برايت بياورم.</big>




<big>پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من خوش ندارم مردم بگويند كه محمد به يارى قومى با مخالفانش جنگيد تا اينكه خدا به سبب آنان او را بر ديگران مسلط گرداند، ولى او پس از اين به كشتن يارانش پرداخت. اسيد گفت: اى فرستاده خدا، اينان ديگر ياران و اصحاب تو به شمار نمى‏ روند. رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا شهادتين نمى‏ گويند؟</big>
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من خوش ندارم مردم بگويند كه محمد به يارى قومى با مخالفانش جنگيد تا اينكه خدا به سبب آنان او را بر ديگران مسلط گرداند، ولى او پس از اين به كشتن يارانش پرداخت. اسيد گفت: اى فرستاده خدا، اينان ديگر ياران و اصحاب تو به شمار نمى‏ روند. رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا شهادتين نمى‏ گويند؟</big>




خط ۵۲: خط ۵۷:
<big>در روايت ديگرى هست كه «دبيله» پاره‏اى از آتش است كه بر رگ‏ هاى قلب هر يک از ايشان بيفتد و آنان را هلاک كند.<ref>السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۱۲۱، در گزارش غزوه تبوک.</ref></big>
<big>در روايت ديگرى هست كه «دبيله» پاره‏اى از آتش است كه بر رگ‏ هاى قلب هر يک از ايشان بيفتد و آنان را هلاک كند.<ref>السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۱۲۱، در گزارش غزوه تبوک.</ref></big>


===== '''<big>دو</big>''' =====
'''<big>دو</big>'''
 
<big>نمونه ديگر نفرين پيامبرصلى الله عليه وآله است بر كسى كه نمازش را قطع كند. حلبى مى ‏نويسد: در «الإمتاع» آمده كه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله در تبوک، كنار درخت خرمايى نماز مى‏ گزارد كه كسى آمد و از ميان او و آن درخت خرما گذشت.</big>
<big>نمونه ديگر نفرين پيامبرصلى الله عليه وآله است بر كسى كه نمازش را قطع كند. حلبى مى ‏نويسد: در «الإمتاع» آمده كه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله در تبوک، كنار درخت خرمايى نماز مى‏ گزارد كه كسى آمد و از ميان او و آن درخت خرما گذشت.</big>


خط ۶۴: خط ۷۰:


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله او را ديد و فرمود: همين گونه بمان. آن مرد نزد خانواده‏ اش بازگشت، ولى يک ماه از هوش رفته و بر زمين افتاده بود. سپس به هوش آمد، و چون به هوش آمد به هيئتى بود كه از پيامبرصلى الله عليه وآله تقليد و حضرتش را ريشخند مى‏ كرد.<ref>الدرّ المنثور: ج ۴ ص ۱۰۸.</ref></big>
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله او را ديد و فرمود: همين گونه بمان. آن مرد نزد خانواده‏ اش بازگشت، ولى يک ماه از هوش رفته و بر زمين افتاده بود. سپس به هوش آمد، و چون به هوش آمد به هيئتى بود كه از پيامبرصلى الله عليه وآله تقليد و حضرتش را ريشخند مى‏ كرد.<ref>الدرّ المنثور: ج ۴ ص ۱۰۸.</ref></big>


<big>'''د) نمونه ‏هايى از نفرين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام'''</big>
<big>'''د) نمونه ‏هايى از نفرين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام'''</big>
خط ۷۲: خط ۷۹:


<big>مرد گفت: خداى عزوجل را بخوان. اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام آن مرد را نفرين كرد و چشم آن مرد كور گشت و نابينا از رَحبه بيرون رفت.<ref>فصل الخطاب (خواجه محمد پارسا حافظى).</ref></big>
<big>مرد گفت: خداى عزوجل را بخوان. اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام آن مرد را نفرين كرد و چشم آن مرد كور گشت و نابينا از رَحبه بيرون رفت.<ref>فصل الخطاب (خواجه محمد پارسا حافظى).</ref></big>


<big>عبدالرحمن جامى نيز اين خبر را به همين شكل از مستغفرى نقل كرده است.<ref>نفحات الانس: ص ۲۵.</ref></big>
<big>عبدالرحمن جامى نيز اين خبر را به همين شكل از مستغفرى نقل كرده است.<ref>نفحات الانس: ص ۲۵.</ref></big>
خط ۸۱: خط ۸۶:
<big>عده ‏اى ديگر از بزرگان اهل‏ سنت نيز اين روايت را - با كمى تغيير -  نقل كرده ‏اند، از جمله: خوارزمى، وصابى از سيره عمر ملاّ، ابن‏ حجر، محمد صدر عالم و ابن‏ كثير.<ref>مناقب خوارزمى: ص ۲۷۳. الاكتفاء فى فضائل خلفاء الأربعة (مخطوط). الصواعق المحرقة: ص ۷۷. معارج العُلى فى مناقب المرتضى‏عليه السلام (مخطوط). ازالة الخفاء فى سيرة الخلفاء: ج ۲ ص ۱۱۲. تاريخ ابن‏كثير: ج ۸ ص ۵ . </ref></big>
<big>عده ‏اى ديگر از بزرگان اهل‏ سنت نيز اين روايت را - با كمى تغيير -  نقل كرده ‏اند، از جمله: خوارزمى، وصابى از سيره عمر ملاّ، ابن‏ حجر، محمد صدر عالم و ابن‏ كثير.<ref>مناقب خوارزمى: ص ۲۷۳. الاكتفاء فى فضائل خلفاء الأربعة (مخطوط). الصواعق المحرقة: ص ۷۷. معارج العُلى فى مناقب المرتضى‏عليه السلام (مخطوط). ازالة الخفاء فى سيرة الخلفاء: ج ۲ ص ۱۱۲. تاريخ ابن‏كثير: ج ۸ ص ۵ . </ref></big>


<big>همچنين عبدالرحمن جامى در «شواهد النبوة» روايت كرده كه امام‏ عليه السلام كسى را كه اخبار او را براى معاويه مى‏ نوشت نفرين كرد و او كور شد.<ref>شواهد النبوة: ص ۱۶۷. </ref></big>


<big>همچنين عبدالرحمن جامى در «شواهد النبوة» روايت كرده كه امام‏ عليه السلام كسى را كه اخبار او را براى معاويه مى‏ نوشت نفرين كرد و او كور شد.<ref>شواهد النبوة: ص ۱۶۷. </ref></big>


<big>'''هـ) نمونه ‏هايى از نفرين صحابه'''</big>
<big>'''هـ) نمونه ‏هايى از نفرين صحابه'''</big>
خط ۱۰۸: خط ۱۱۲:


<big>همچنين ولى ‏اللَّه دهلوى اين ماجرا را نقل كرده است. در كتاب «الرَّوض الأُنُف» نيز اين ماجرا را در سفر عمر به شام و پس از فتح آن نقل كرده، و ايده تقسيم نكردن آن را مشورت دادن معاذ به عمر نقل كرده است. همچنين فخرالدين زيلعى از ابوبكر رازى اين ماجرا نقل كرده است.<ref>الخراج: ص ۲۶. قرّة العينين: ص ۷۱. الرَوض الأُنُف: ج ۶ ص ۵۸۱ . شرح كنز الدقائق زيلعى: ج ۳ ص ۲۸۲. </ref></big>
<big>همچنين ولى ‏اللَّه دهلوى اين ماجرا را نقل كرده است. در كتاب «الرَّوض الأُنُف» نيز اين ماجرا را در سفر عمر به شام و پس از فتح آن نقل كرده، و ايده تقسيم نكردن آن را مشورت دادن معاذ به عمر نقل كرده است. همچنين فخرالدين زيلعى از ابوبكر رازى اين ماجرا نقل كرده است.<ref>الخراج: ص ۲۶. قرّة العينين: ص ۷۱. الرَوض الأُنُف: ج ۶ ص ۵۸۱ . شرح كنز الدقائق زيلعى: ج ۳ ص ۲۸۲. </ref></big>


<big>'''و) پاسخ صاحب «احقاق» به ابن ‏روزبهان'''</big>
<big>'''و) پاسخ صاحب «احقاق» به ابن ‏روزبهان'''</big>
خط ۱۲۶: خط ۱۳۱:


<big>ابن‏ روزبهان در سخنش به كثرت شنوندگان خبر رويداد غدير خم اعتراف كرده است. بنابراين، در وقوع اين رويداد و ثبوت اين خبر شريف شكّى نخواهد ماند. و اين ردّ متعصبان و ستيزه‏ جويانى است كه حديث را انكار مى‏ كنند و دروغ مى‏ شمارند.</big>
<big>ابن‏ روزبهان در سخنش به كثرت شنوندگان خبر رويداد غدير خم اعتراف كرده است. بنابراين، در وقوع اين رويداد و ثبوت اين خبر شريف شكّى نخواهد ماند. و اين ردّ متعصبان و ستيزه‏ جويانى است كه حديث را انكار مى‏ كنند و دروغ مى‏ شمارند.</big>


<big>'''ی) اعتراف حلبى به دلالت شهادت طلبى'''</big>
<big>'''ی) اعتراف حلبى به دلالت شهادت طلبى'''</big>