۲۱٬۹۷۲
ویرایش
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
<big>همچنين نقل شده از ابوسعيد خدرى روايت شده است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: خاندان من بعد از من از امتم كشتار و تبعيد را خواهند ديد، و به درستى كه بد كينه ترين گروه امت من براى ما بنى اميه و بنى مغيره و بنى مخزوم هستند.<ref>المستدرك على الصحيحين: ج ۴ ص ۴۸۷، كتاب الفتن و الملاحم. حاكم نيشابورى درباره اين حديث مى گويد: اين روايتى است كه سندش صحيح است. از ابوبرزه اسلمى روايت شده است كه گفت: بدكينه ترين قبيله ها نسبت به رسول خدا صلى الله عليه وآله بنىاميه و بنى حنيفه و ثقيف بودند. المستدرك على الصحيحين حاكم (نيشابورى): ج ۴ ص ۴۸۱، كتاب الفتن و الملاحم باب ابغض الاحياء الى رسول الله. مجمع الزوائد: ج ۱۰ ص ۷۱. مسند ابىيعلى: ج ۱۳ ص ۴۱۷.</ref></big> | <big>همچنين نقل شده از ابوسعيد خدرى روايت شده است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: خاندان من بعد از من از امتم كشتار و تبعيد را خواهند ديد، و به درستى كه بد كينه ترين گروه امت من براى ما بنى اميه و بنى مغيره و بنى مخزوم هستند.<ref>المستدرك على الصحيحين: ج ۴ ص ۴۸۷، كتاب الفتن و الملاحم. حاكم نيشابورى درباره اين حديث مى گويد: اين روايتى است كه سندش صحيح است. از ابوبرزه اسلمى روايت شده است كه گفت: بدكينه ترين قبيله ها نسبت به رسول خدا صلى الله عليه وآله بنىاميه و بنى حنيفه و ثقيف بودند. المستدرك على الصحيحين حاكم (نيشابورى): ج ۴ ص ۴۸۱، كتاب الفتن و الملاحم باب ابغض الاحياء الى رسول الله. مجمع الزوائد: ج ۱۰ ص ۷۱. مسند ابىيعلى: ج ۱۳ ص ۴۱۷.</ref></big> | ||
<big>بغض پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت به بنىاميه تا زمان وفات: از عمران بن حصين روايت شده است: رسول خدا صلى الله عليه وآله در حالى از دنيا رفتند كه سه قبيله را دشمن مى داشتند: بنى حنيفه و بنى مخزوم و بنى اميه.<ref>المعجم الكبير (طبرانى): ج | <big>بغض پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت به بنىاميه تا زمان وفات: از عمران بن حصين روايت شده است: رسول خدا صلى الله عليه وآله در حالى از دنيا رفتند كه سه قبيله را دشمن مى داشتند: بنى حنيفه و بنى مخزوم و بنى اميه.<ref>المعجم الكبير (طبرانى): ج ۱۸ ص ۱۶۹، شرح حال هشام بن حسان بن حسن.</ref></big> | ||
==== <big>ج) چه كسى خلافت را به دست بنى اميه داد</big> ==== | ==== <big>ج) چه كسى خلافت را به دست بنى اميه داد</big> ==== | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
<big>ساكت شدن ابوسفيان بعد از آغاز خلافت ابوبكر: ابوسفيان بعد از وفات رسول خدا صلى الله عليه وآله شديداً مخالف خلافت ابوبكر بود، تا جايى كه قسم ياد كرده بود بيابان مدينه را بر عليه ابوبكر پر از نيروى نظامى كند. همچنين او بود كه نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد كه اگر قيام كنيد با شما خواهم بود. البته حضرت با توجه به سوابق وى نپذيرفت، و هدف ابوسفيان از اين كار را فتنه انگيزى بيان كرد:</big> | <big>ساكت شدن ابوسفيان بعد از آغاز خلافت ابوبكر: ابوسفيان بعد از وفات رسول خدا صلى الله عليه وآله شديداً مخالف خلافت ابوبكر بود، تا جايى كه قسم ياد كرده بود بيابان مدينه را بر عليه ابوبكر پر از نيروى نظامى كند. همچنين او بود كه نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد كه اگر قيام كنيد با شما خواهم بود. البته حضرت با توجه به سوابق وى نپذيرفت، و هدف ابوسفيان از اين كار را فتنه انگيزى بيان كرد:</big> | ||
<big>ابوسفيان به على عليه السلام گفت: دست خود را بگشا تا بيعت كنم. قسم به خدا اگر بخواهى مدينه را پر از سواره نظام و پياده خواهم كرد. على عليه السلام قبول نكرده ... و فرمود: قسم به خدا تو از اين كار جز فتنه نمى خواهى، و قسم به خدا كه دير زمانى است كه با اسلام دشمنى دارى. ما احتياج به خير خواهى تو نداريم.<ref>الكامل فى التاريخ (ابن اثير): ج | <big>ابوسفيان به على عليه السلام گفت: دست خود را بگشا تا بيعت كنم. قسم به خدا اگر بخواهى مدينه را پر از سواره نظام و پياده خواهم كرد. على عليه السلام قبول نكرده ... و فرمود: قسم به خدا تو از اين كار جز فتنه نمى خواهى، و قسم به خدا كه دير زمانى است كه با اسلام دشمنى دارى. ما احتياج به خير خواهى تو نداريم.<ref>الكامل فى التاريخ (ابن اثير): ج ۲ ص ۳۲۶، باب حديث السقيفة و خلافة ابى بكر.</ref></big> | ||
<big>ابوسفيان به ناگاه از صحنه سياسى حذف شد و ديگر اثرى از مخالفت او با حكومت ديده نشد. آيا اين سؤال پيش نمى آيد كه چنين فرد مخالفى چگونه يک مرتبه موافق و دوست مى گردد و ديگر هيچ مخالفتى از او تا آخر عمر ديده نمى شود؟!</big> | <big>ابوسفيان به ناگاه از صحنه سياسى حذف شد و ديگر اثرى از مخالفت او با حكومت ديده نشد. آيا اين سؤال پيش نمى آيد كه چنين فرد مخالفى چگونه يک مرتبه موافق و دوست مى گردد و ديگر هيچ مخالفتى از او تا آخر عمر ديده نمى شود؟!</big> | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
<big>مطلبى كه در اينجا احتمال توافقات پشت پرده ابوسفيان با دستگاه خلافت را تشديد مى كند، ورود خاندان ابوسفيان به دستگاه حكومتى است كه با يزيد بن ابى سفيان شروع و با معاويه ادامه پيدا مى كند. براى روشن شدن موضوع، برخى از مناصب آل ابىسفيان در دستگاه خلفا آن هم به رغم مخالفت صريح پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيت عليهم السلام و حتى مخالفت زبانى خليفه دوم ذكر مى كنيم:</big> | <big>مطلبى كه در اينجا احتمال توافقات پشت پرده ابوسفيان با دستگاه خلافت را تشديد مى كند، ورود خاندان ابوسفيان به دستگاه حكومتى است كه با يزيد بن ابى سفيان شروع و با معاويه ادامه پيدا مى كند. براى روشن شدن موضوع، برخى از مناصب آل ابىسفيان در دستگاه خلفا آن هم به رغم مخالفت صريح پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيت عليهم السلام و حتى مخالفت زبانى خليفه دوم ذكر مى كنيم:</big> | ||
<big>ابوسفيان از جهت سنّى ده سال از رسول خدا صلى الله عليه وآله بزرگتر بود، و بيست سال بعد از ايشان زندگى كرد، و به علت اينكه او بزرگ بنى اميه بود، عمر او را احترام مى كرد. وى از بستگان پدرى رسول خدا صلى الله عليه وآله بود، و از دنيا نرفت تا اينكه دو فرزند خود يزيد و معاويه را ديد كه بر دمشق امير شده اند. او به رياست و نامدارى علاقه زيادى داشت، و در زمان خلافت پسر عمويش عثمان جايگاه بزرگى داشت.<ref>سير اعلام النبلاء (ذهبى): ج | <big>ابوسفيان از جهت سنّى ده سال از رسول خدا صلى الله عليه وآله بزرگتر بود، و بيست سال بعد از ايشان زندگى كرد، و به علت اينكه او بزرگ بنى اميه بود، عمر او را احترام مى كرد. وى از بستگان پدرى رسول خدا صلى الله عليه وآله بود، و از دنيا نرفت تا اينكه دو فرزند خود يزيد و معاويه را ديد كه بر دمشق امير شده اند. او به رياست و نامدارى علاقه زيادى داشت، و در زمان خلافت پسر عمويش عثمان جايگاه بزرگى داشت.<ref>سير اعلام النبلاء (ذهبى): ج ۲ ص ۱۰۷، شرح حال ابوسفيان.</ref></big> | ||
<big>اين ها همه عواقب ترک و مخالفت با غدير است.</big> | <big>اين ها همه عواقب ترک و مخالفت با غدير است.</big> | ||
<big>جالب توجه است كه اين ابوسفيان همان ابوسفيانى است كه ذهبى درباره اسلام آوردن و سوابق درخشان او مى گويد: رئيس قريش و فرمانده ايشان در جنگ احد و خندق بود. و مطالب و كارهاى سختى دارد (سابقه درخشانى ندارد)، اما خداوند اين كارها را با اسلام وى در فتح مكه جبران كرده است، شبيه به انسانى كه مجبور ترسان بود اسلام آورد، سپس بعد از چند وقت اسلامش نيكو شد.<ref>سير اعلام النبلاء (ذهبى): ج | <big>جالب توجه است كه اين ابوسفيان همان ابوسفيانى است كه ذهبى درباره اسلام آوردن و سوابق درخشان او مى گويد: رئيس قريش و فرمانده ايشان در جنگ احد و خندق بود. و مطالب و كارهاى سختى دارد (سابقه درخشانى ندارد)، اما خداوند اين كارها را با اسلام وى در فتح مكه جبران كرده است، شبيه به انسانى كه مجبور ترسان بود اسلام آورد، سپس بعد از چند وقت اسلامش نيكو شد.<ref>سير اعلام النبلاء (ذهبى): ج ۲ ص ۱۰۷، شرح حال ابوسفيان.</ref></big> | ||
<big>نصب معاويه به امارت شام در زمان عمر: ابن خلدون مى گويد:</big> | <big>نصب معاويه به امارت شام در زمان عمر: ابن خلدون مى گويد:</big> | ||
<big>عمر، يزيد بن ابى سفيان را بر شام گماشت و مدت حكومت او طولانى شد، تا اينكه در طاعون عمواس در سال | <big>عمر، يزيد بن ابى سفيان را بر شام گماشت و مدت حكومت او طولانى شد، تا اينكه در طاعون عمواس در سال ۱۸ هلاک شد. به جاى او برادرش معاويه را به حكومت گماشت، و عثمان نيز او را بعد از عمر در جاى خود باقى گذاشت. رياست ايشان بر قريش در زمان اسلام به رياست ايشان قبل از فتح مكه به هم متصل شد، به طورى كه رنگ خود را از دست نداد و آن دوران فراموش نشد. در هنگامى كه بنى هاشم به كار نبوت مشغول بودند و دنيا را كنار زدند، در مقابل به جاى آن وحى و شرافت نزديكى به خدا به سبب رسول او را گرفتند و مردم دائماً آن (حكومت را) براى بنى اميه مى دانستند.<ref>تاريخ ابن خلدون: ج ۳ ص ۳، باب بعث معاوية العمال الى المصار، با كمى اختصار. البداية و النهاية (ابن كثير): ج ۸ ص ۲۵۴، شرح حال يزيد بن معاويه، حوادث سنه ۶۴.</ref></big> | ||
<big>ذهبى مى گويد: يزيد در طاعون سال | <big>ذهبى مى گويد: يزيد در طاعون سال ۱۸ از دنيا رفت. وقتى كه در حال احتضار بود برادرش معاويه را به كار گماشت. عمر هم به خاطر احترام يزيد و اجراى ولايت وى، او (معاويه) را بر همين كار ابقا كرد.<ref>سير اعلام النبلاء: ج ۱ ص ۳۳۰، شرح حال يزيد بن ابى سفيان.</ref></big> | ||
<big>وسعت يافتن قدرت معاويه در زمان عثمان: خليفة بن خيّاط در كتاب تاريخ خود مى گويد: سپس طاعون عمواس آمد. ابوعبيده از دنيا رفت و برادرش معاذ را به كار گماشت. معاذ نيز از دنيا رفت و يزيد فرزند ابوسفيان جانشين او شد. يزيد از دنيا رفت و برادرش معاويه را به جانشينى انتخاب كرد. سپس عمر نيز او را ابقاء كرد. همچنين عمر، عمرو بن العاص را والى فلسطين و اردن نمود، و معاويه در دمشق و بعلبک و بلقاء بود و سعيد بن عامر بن حذيم بر حمص. سپس همه شام براى معاويه بن ابى سفيان جمع شد.</big> | <big>وسعت يافتن قدرت معاويه در زمان عثمان: خليفة بن خيّاط در كتاب تاريخ خود مى گويد: سپس طاعون عمواس آمد. ابوعبيده از دنيا رفت و برادرش معاذ را به كار گماشت. معاذ نيز از دنيا رفت و يزيد فرزند ابوسفيان جانشين او شد. يزيد از دنيا رفت و برادرش معاويه را به جانشينى انتخاب كرد. سپس عمر نيز او را ابقاء كرد. همچنين عمر، عمرو بن العاص را والى فلسطين و اردن نمود، و معاويه در دمشق و بعلبک و بلقاء بود و سعيد بن عامر بن حذيم بر حمص. سپس همه شام براى معاويه بن ابى سفيان جمع شد.</big> |