۲۱٬۹۷۵
ویرایش
(قرار دادن عنوان اهل سنت) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== <big>تأليف كتابِ غدير</big><ref>چهارده قرن با غدير: ص | == <big>تأليف كتابِ غدير</big><ref>چهارده قرن با غدير: ص ۱۵۱. غدير در آئينه كتاب: ص۲۵، ۲۶.</ref> == | ||
<big>تأليفات مربوط به غدير اكثراً به صورت فردى انجام شده، و گاهى به صورت گروهى و يا با نام هيئت تحريريه به چشم مى خورد. مجموع مؤلفين غدير | <big>تأليفات مربوط به غدير اكثراً به صورت فردى انجام شده، و گاهى به صورت گروهى و يا با نام هيئت تحريريه به چشم مى خورد. مجموع مؤلفين غدير ۱۱۸۹نفر هستند كه ۱۲ نفر [[اهل سنت]] هستند.</big> | ||
== <big>حديث غدير حقيقتى انكار ناپذير</big><ref>حماسه غدير (حكيمى): | == <big>حديث غدير حقيقتى انكار ناپذير</big><ref>حماسه غدير (حكيمى): ص۳۲-۳۹.</ref> == | ||
<big>در طول تاريخ اسلام و با تمام تشتّت در ميان ملل اسلامى و ترويج بى ايمانى و نشر تفرقه ذهنى در ميان مسلمين، چقدر خلاف واقع ها و دروغ ها را گفتند و نوشتند. سپس برخى ناآگاه و نامتخصص در اسلام و تاريخ و كلام و حديث و تفسير اسلامى، يا آگاه ولى مغرض، اين سخنان را بازگو كردند و در كتاب هاى خود نوشتند و در كلاس هاى درس گفتند.</big> | <big>در طول تاريخ اسلام و با تمام تشتّت در ميان ملل اسلامى و ترويج بى ايمانى و نشر تفرقه ذهنى در ميان مسلمين، چقدر خلاف واقع ها و دروغ ها را گفتند و نوشتند. سپس برخى ناآگاه و نامتخصص در اسلام و تاريخ و كلام و حديث و تفسير اسلامى، يا آگاه ولى مغرض، اين سخنان را بازگو كردند و در كتاب هاى خود نوشتند و در كلاس هاى درس گفتند.</big> | ||
<big>با اين همه، هيچ گاه در طول زندگى انسان حق پوشيده نمانده است و پوشيده نيست. اين است كه با آن همه ستم و حقپوشى و اجحافى كه شده است، باز مىنگريم كه از ميان خود اهلسنت، صدها دانشمند و مورخ و حافظ حديث و مفسّر قرآن و متكلم (مجتهد در عقايد) و حتى اديب و لغوى، پايه هاى اصلى تشيع را مى شناسند و حديث غدير را روايت مى كنند و در كتب خويش مى نويسند!</big> | <big>با اين همه، هيچ گاه در طول زندگى انسان حق پوشيده نمانده است و پوشيده نيست. اين است كه با آن همه ستم و حقپوشى و اجحافى كه شده است، باز مىنگريم كه از ميان خود اهلسنت، صدها دانشمند و مورخ و حافظ حديث و مفسّر قرآن و متكلم (مجتهد در عقايد) و حتى اديب و لغوى، پايه هاى اصلى تشيع را مى شناسند و حديث غدير را روايت مى كنند و در كتب خويش مى نويسند!</big> | ||
<big>محمد بن جرير طبرى، مورخ و مفسر سنى معروف (م | <big>محمد بن جرير طبرى، مورخ و مفسر سنى معروف (م ۳۱۰ ق) با اينكه در كتاب تاريخ بزرگ خود جريان آخرين حج پيامبرصلى الله عليه وآله (حجةالوداع) را - كه همه جزئيات آن براى مسلمانان اهميت بسيار دارد - ناقص ذكر مى كند؛ يعنى دنباله واقعه را از آخرين روزهايى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در مكه است رها مى كند و در مورد شرح بازگشت پيامبرصلى الله عليه وآله تا مدينه خاموش مى شود!!<ref>تاريخ طبرى (چاپ ليدن): ج ۴ ص ۱۷۵۶.</ref>تا مبادا كار به ذكر واقعه غدير بكشد.<ref>اضافه بر غرضورزى و عنادى كه همواره در علما و مورخين اهل سنت ديده مى شود، اين مورخ سنى بهانه خوبى هم داشته تا غدير را نقل نكند، و آن اينكه: به علت محدوديت ها و ملاحظاتى كه از دربار عباسى داشته، واقعه غدير را كه خط بطلان است بر هر خلافتى جز خلافت آل محمد عليهم السلام ذكر نكرده است. به ويژه كه سادات حسنى و حسينى و موسوى همواره عليه دستگاه خلافت مى شوريده اند، و ذكر واقعه غدير در تاريخ رسمى، مى توانسته براى آنان بهترين تأييد باشد. چون طبرى اين تاريخ را در بحبوحه قدرت عباسى در بغداد تأليف كرده است، و اطلاعاتى از قضاياى عباسيان و مسائل خصوصى آنان به دست مى دهد، كه دانستن آنگونه مسائل براى فقيهى عادى ناميسور است. از اينجا دانسته مى شود كه تأليف اين تاريخ، بدون آگاهى دربار عباسى نبوده است، و چنين آگاهى نمى تواند محدود كننده و دست و پاگير نباشد. </ref></big> | ||
<big>با اين همه، پس از مدت ها به عنوان يک محدث و فقيه و مورخ، نمى تواند واقعه اى دينى را كتمان كند، و كتابى مستقل به نام «الولاية فى طرق حديث الغدير» درباره ى اين ماجراى مهم اسلامى و اسناد حديث آن تأليف مى كند. ملک الشعرا بهار، درباره اين تأليف طبرى مى گويد:</big> | <big>با اين همه، پس از مدت ها به عنوان يک محدث و فقيه و مورخ، نمى تواند واقعه اى دينى را كتمان كند، و كتابى مستقل به نام «الولاية فى طرق حديث الغدير» درباره ى اين ماجراى مهم اسلامى و اسناد حديث آن تأليف مى كند. ملک الشعرا بهار، درباره اين تأليف طبرى مى گويد:</big> | ||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
<big>بىاندازه از تهمت رفض بيم داشته است. مع ذلک، روزى مى شنود كه مردى از شيوخ اهل سنت بر ضد حديث غدير خم در فضيلت على بن ابى طالب عليه السلام سخن مى گويد.</big> | <big>بىاندازه از تهمت رفض بيم داشته است. مع ذلک، روزى مى شنود كه مردى از شيوخ اهل سنت بر ضد حديث غدير خم در فضيلت على بن ابى طالب عليه السلام سخن مى گويد.</big> | ||
<big>محمد بن جرير علیرغم وى مجلس درسى در تأييد و اثبات غدير خم بر پا كرد، و كتابى در فضائل على عليه السلام آغاز نمود. ولى هنوز آن كتاب تمام نشده، مقتضى ديد كتابى هم در فضائل شيخين بنويسد. و آن را در دست داشت، كه باز ناچار شد تا كتابى هم در فضيلت عباس - جد بنى العباس - تحرير كند. نتيجه اين شد كه هر سه كتاب ناتمام ماند.<ref>بهار و ادب فارسى: ج | <big>محمد بن جرير علیرغم وى مجلس درسى در تأييد و اثبات غدير خم بر پا كرد، و كتابى در فضائل على عليه السلام آغاز نمود. ولى هنوز آن كتاب تمام نشده، مقتضى ديد كتابى هم در فضائل شيخين بنويسد. و آن را در دست داشت، كه باز ناچار شد تا كتابى هم در فضيلت عباس - جد بنى العباس - تحرير كند. نتيجه اين شد كه هر سه كتاب ناتمام ماند.<ref>بهار و ادب فارسى: ج ۲ ص ۸۸.</ref></big> | ||
<big>غير از حقپوشى و غرض ورزى كه در طبرى مى بينيم، در حالت خوشبينانه اين مورخ تا مى خواسته يک سخن حق بگويد وتدارک مافات كند، بايد چه چيزهاى ديگر مى گفته و به چه روزها مى نشسته است؟!</big> | <big>غير از حقپوشى و غرض ورزى كه در طبرى مى بينيم، در حالت خوشبينانه اين مورخ تا مى خواسته يک سخن حق بگويد وتدارک مافات كند، بايد چه چيزهاى ديگر مى گفته و به چه روزها مى نشسته است؟!</big> | ||
<big>بارى، طبرى در كتاب نامبرده حديث غدير را از افزون بر | <big>بارى، طبرى در كتاب نامبرده حديث غدير را از افزون بر ۷۰ تن از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله روايت مى كند، كه چندين مرتبه بالاتر از حد تواتر - صدور و ثبوت قطعى - است. و حديث را آنچنان به دقت و تفصيل نقل مى كند كه از جمله ديده مى شود كه پيامبرصلى الله عليه وآله در همان روز - روز ۱۸ ماه ذی حجه سال ۱۰ هجرى - و همان خطبه، به جز تعيين مؤكد و صريح على بن ابى طالب عليه السلام براى وصايت و خلافت، به ديگر [[ائمه اثنی عشر|ائمه طاهرين عليهم السلام]] نيز اشاره مى كند، و اطاعت آنان را در روزگار آنان بر همه امت فرض مى شمارد، و حتى نام «مهدى» را نيز بر زبان مى آورد.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۱۶. همچنين فصل: «المؤلفون فى حديث الغدير»، ص۱۵۲-۱۵۸.</ref></big> | ||
<big>همچنين حافظ ابوالفرج بن جوزى حنبلى (م | <big>همچنين حافظ ابوالفرج بن جوزى حنبلى (م ۵۹۷ ق) مى گويد: علماى تاريخ و سيره اجماع كرده اند كه واقعه غدير پس از بازگشت پيامبرصلى الله عليه وآله از [[حجةالوداع]] اتفاق افتاده است؛ در روز ۱۸ ذی حجه. در آن روز، از اصحاب و اعراب و ساكنان حومه مدينه و مكه، ۱۲۰۰۰۰ تن جمعيت با پيامبرصلى الله عليه وآله بودند. اينان كسانى بودند كه با او در حجةالوداع شركت كرده بودند و حديث غدير را از او شنيدند، و شاعران در اين باره اشعار بسيار سرودند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۹۶.</ref></big> | ||
<big>نيز ضياء الدين مقبلى (م | <big>نيز ضياء الدين مقبلى (م ۱۱۰۸ ق) مى گويد: اگر حديث غدير مسلّم نباشد، هيچ امر مسلّمى در اسلام وجود ندارد.<ref>اين گونه سخنان از عالمان اهل سنت بسيار رسيده است. براى ديدن نمونه هايى چند: الغدير: ج 1 فصل «الكلمات حول سند الحديث».</ref></big> | ||
<big>و همين گونه، در طول سده هاى اسلامى - چنانكه اشاره شد - صدها تن از عالمان اهل سنت واقعه غدير را روايت كرده اند. اگر بخواهيم روايت ها و اظهارهاى آنان را بياوريم، بايد چند جلد از كتاب «عبقات الانوار» يا «الغدير» را در اينجا ذكر كنيم. پس مى گذريم و همين اندازه مى گوييم كه در همين سده و همين روز و روزگار نيز، بسيارى از محققان و محدثان و مؤلفان اهل سنت به ذكر روايت غدير و ثبت آن پرداخته اند، از جمله:</big> | <big>و همين گونه، در طول سده هاى اسلامى - چنانكه اشاره شد - صدها تن از عالمان اهل سنت واقعه غدير را روايت كرده اند. اگر بخواهيم روايت ها و اظهارهاى آنان را بياوريم، بايد چند جلد از كتاب «عبقات الانوار» يا «الغدير» را در اينجا ذكر كنيم. پس مى گذريم و همين اندازه مى گوييم كه در همين سده و همين روز و روزگار نيز، بسيارى از محققان و محدثان و مؤلفان اهل سنت به ذكر روايت غدير و ثبت آن پرداخته اند، از جمله:</big> | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
# <big>استاد احمد زكى مصرى در «الاغانى».</big> | # <big>استاد احمد زكى مصرى در «الاغانى».</big> | ||
# <big>استاد احمد نسيم مصرى در «ديوان مهيار ديلمى».</big> | # <big>استاد احمد نسيم مصرى در «ديوان مهيار ديلمى».</big> | ||
# <big>استاد اعظمى بغدادى در «الغدير: ج | # <big>استاد اعظمى بغدادى در «الغدير: ج ۱ ص ۱۵۰».</big> | ||
# <big>استاد محمد محمود رافعى در «شرح هاشميات».</big> | # <big>استاد محمد محمود رافعى در «شرح هاشميات».</big> | ||
# <big>استاد محمدشاكر نابلسى در «هاشميات».</big> | # <big>استاد محمدشاكر نابلسى در «هاشميات».</big> | ||
# <big>استاد عبدالفتاح عبدالمقصود در «الغدير: ج | # <big>استاد عبدالفتاح عبدالمقصود در «الغدير: ج ۶».</big> | ||
# <big>حافظ ناصر السنة حضرمى در «تشنيف الاذان».<ref>حافظ شهاب الدين ابوالفيض مذكور اين حديث را از | # <big>حافظ ناصر السنة حضرمى در «تشنيف الاذان».<ref>حافظ شهاب الدين ابوالفيض مذكور اين حديث را از ۵۴ تن از اصحاب روايت كرده است. درباره اين مؤلفان و ذكر حديث غدير: الغدير: ج ۱ ص ۱۴۷-۱۵۱. </ref></big> | ||
# <big>دكتر عمر فروخ در «حكيم المعرة».</big> | # <big>دكتر عمر فروخ در «حكيم المعرة».</big> | ||
<big>اخيراً استاد و محقق معروف جهان سنت، عبدالله علايلى در سخنرانى خود در راديو لبنان - (به تاريخ | <big>اخيراً استاد و محقق معروف جهان سنت، عبدالله علايلى در سخنرانى خود در راديو لبنان - (به تاريخ ۱۸ ذی حجه ۱۳۸۰ ق) - چنين گفته است: ان عيد الغدير جزء من الاسلام. فمن انكره فقد انكر الاسلام بالذّات<ref>الشيعة و التشيع (محمدجواد مغنيه): ص ۲۸۸.</ref></big>: | ||
<big>عيد غدير جزئى از اسلام است. هر كس منكر آن شود، منكر خود اسلام شده است.</big> | <big>عيد غدير جزئى از اسلام است. هر كس منكر آن شود، منكر خود اسلام شده است.</big> | ||
<big>به عنوان تحليل سخن علايلى مىتوان گفت: چرا علايلى مى گويد: من انكر الغدير فقد انكر الاسلام بالذات: هر كس منكر غدير شود، منكر اصل اسلام شده است؟ چون غدير جزء رئيسى اسلام است. در هر سازمانى، مقام رهبرى و نيروى اجرايى اصل است، و در هر شعارى چگونگى رهبرى شعار قسمت رئيسى آن. در سازمانى كه اسلام پديد آورد و پيامبرى مؤمن به همه جزئيات احكام خويش آن را پى افكند، مى بايست جاى فرماندهى پس از او و رهبرى شعار اسلامى را كسى بگيرد كه چون خود او باشد؛ در همه چيز: علم، تقوى، ايمان، جهاد، تحمل، اطلاع، سعى، ايثار، بينش و... . و اين همه را با هم - از ميان تربيت شدگان اسلام - تنها على عليه السلام داشت. همين بود كه خليفه اول، ابوبكر بن ابى قحافه مى گفت: مرا كنار بگذاريد! مرا كنار بگذاريد! من بهترين شما نيستم. يا اين كلام عمر: على از من و ابوبكر براى خلافت سزاوارتر بود.<ref>از اين گونه اظهارات و حتى آشكارتر از آن، از اين دو خليفه بسيار نقل شده است، آن هم در كتاب ها و مآخذ معتبر خود علماى اهل سنت: الغدير: ج | <big>به عنوان تحليل سخن علايلى مىتوان گفت: چرا علايلى مى گويد: من انكر الغدير فقد انكر الاسلام بالذات: هر كس منكر غدير شود، منكر اصل اسلام شده است؟ چون غدير جزء رئيسى اسلام است. در هر سازمانى، مقام رهبرى و نيروى اجرايى اصل است، و در هر شعارى چگونگى رهبرى شعار قسمت رئيسى آن. در سازمانى كه اسلام پديد آورد و پيامبرى مؤمن به همه جزئيات احكام خويش آن را پى افكند، مى بايست جاى فرماندهى پس از او و رهبرى شعار اسلامى را كسى بگيرد كه چون خود او باشد؛ در همه چيز: علم، تقوى، ايمان، جهاد، تحمل، اطلاع، سعى، ايثار، بينش و... . و اين همه را با هم - از ميان تربيت شدگان اسلام - تنها على عليه السلام داشت. همين بود كه خليفه اول، ابوبكر بن ابى قحافه مى گفت: مرا كنار بگذاريد! مرا كنار بگذاريد! من بهترين شما نيستم. يا اين كلام عمر: على از من و ابوبكر براى خلافت سزاوارتر بود.<ref>از اين گونه اظهارات و حتى آشكارتر از آن، از اين دو خليفه بسيار نقل شده است، آن هم در كتاب ها و مآخذ معتبر خود علماى اهل سنت: الغدير: ج ۱ ص۳۸۸، ۳۸۹ و ج۷ ص۸۰، ۸۱، ۱۱۹ و... .</ref></big> | ||
<big>پس انكار غدير از اين رو انكار اسلام است كه غدير تعيين سرنوشت حياتى اسلام است؛ يعنى اگر اسلام بخواهد بماند و اسلام باشد و به همه جزئيات آن - مانند دوران پيامبرصلى الله عليه وآله - عمل شود و مسائلى كه تازه پيش مىآيد بر طبق ملاک هاى صرفاً اسلامى و قرآنى - نه آراء و ظنون و گمان هاى اشخاص - بر ميزان علم نبوى فيصله داده شود، و سپس آيات قرآن و احكام وحى محمدى جهانگير گردد، بايد جامعه اسلامى كسى را در رأس داشته باشد كه تالى تلو پيامبرصلى الله عليه وآله است. كسى كه جز پيشبرد اسلام صحيح و اجراى يكايک برنامه هاى آن، با اطلاع وسيع و درست و احتياط كافى در مورد اين برنامه ها، به صورتى جدى و حقيقى و صحيح هدفى نداشته باشد.</big> | <big>پس انكار غدير از اين رو انكار اسلام است كه غدير تعيين سرنوشت حياتى اسلام است؛ يعنى اگر اسلام بخواهد بماند و اسلام باشد و به همه جزئيات آن - مانند دوران پيامبرصلى الله عليه وآله - عمل شود و مسائلى كه تازه پيش مىآيد بر طبق ملاک هاى صرفاً اسلامى و قرآنى - نه آراء و ظنون و گمان هاى اشخاص - بر ميزان علم نبوى فيصله داده شود، و سپس آيات قرآن و احكام وحى محمدى جهانگير گردد، بايد جامعه اسلامى كسى را در رأس داشته باشد كه تالى تلو پيامبرصلى الله عليه وآله است. كسى كه جز پيشبرد اسلام صحيح و اجراى يكايک برنامه هاى آن، با اطلاع وسيع و درست و احتياط كافى در مورد اين برنامه ها، به صورتى جدى و حقيقى و صحيح هدفى نداشته باشد.</big> | ||
<big>به تعبير ديگر: بايد كسى جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله باشد كه سر تا پا نمودارى باشد از اسلام و عمل به اسلام و اجراى دقيق اسلام، كه نه | <big>به تعبير ديگر: بايد كسى جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله باشد كه سر تا پا نمودارى باشد از اسلام و عمل به اسلام و اجراى دقيق اسلام، كه نه تنها۲۰ سال معاويه را بر قسمت عمده اى از سرزمين هاى اسلام و قرآن مسلط نگذارد، بلكه يک لحظه نيز حكومت چون اويى را در اسلام تحمل نكند، چونان خود پيامبر صلى الله عليه و آله. و نه تنها ابوذر غفارى را به خاطره دفاعش از بيت المال و حقوق عام تبعيد نكند، بلكه به هنگام تبعيد شدن او به مشايعتش برود و دلداريش بدهد.</big> | ||
<big>پس محتواى غدير يعنى اسلام و عمل به اسلام. و نيز بقاى اسلام و تثبيت اسلام در داخل قلمرو اسلامى، و نشر و تبليغ صحيح آن؛ نظراً عملاً و در خارج و تا دورترين نقاط گيتى. به عبارت ديگر: محتواى غدير، يعنى اقامه حدود اسلام و ادامه اجراى امر به معروف و نهى از منكر، كه عزت و بقاى احكام خدا به اين دو امر است و بس، و تبليغ همه احكام قرآن به سراسر جهان. بنابراين، آيا انكار چنين محتوايى انكار اسلام نيست؟<ref>خوشبختانه مى نگريم كه از ميان جهان سنت، از يک فرستنده مشهور در قرن چهاردهم اسلامى همين فرياد را مى زنند كه شيعه در طول چهارده قرن زده است: مَن اَنكَرَ الغَديرَ اَنكَرَ الاِسلامَ بِالذّات.</ref></big> | <big>پس محتواى غدير يعنى اسلام و عمل به اسلام. و نيز بقاى اسلام و تثبيت اسلام در داخل قلمرو اسلامى، و نشر و تبليغ صحيح آن؛ نظراً عملاً و در خارج و تا دورترين نقاط گيتى. به عبارت ديگر: محتواى غدير، يعنى اقامه حدود اسلام و ادامه اجراى امر به معروف و نهى از منكر، كه عزت و بقاى احكام خدا به اين دو امر است و بس، و تبليغ همه احكام قرآن به سراسر جهان. بنابراين، آيا انكار چنين محتوايى انكار اسلام نيست؟<ref>خوشبختانه مى نگريم كه از ميان جهان سنت، از يک فرستنده مشهور در قرن چهاردهم اسلامى همين فرياد را مى زنند كه شيعه در طول چهارده قرن زده است: مَن اَنكَرَ الغَديرَ اَنكَرَ الاِسلامَ بِالذّات.</ref></big> | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
<big>اين موضوع بديهى است كه انسان را به ياد سؤال و جواب بسيار جالب ابن ابى الحديد و نقيب ابوجعفر علوى مى اندازد. ابن ابى الحديد هنگام نقل گفتگوى خود با نقيب علوى درباره مسئله خلافت و جريان سقيفه و شورى مى گويد:</big> | <big>اين موضوع بديهى است كه انسان را به ياد سؤال و جواب بسيار جالب ابن ابى الحديد و نقيب ابوجعفر علوى مى اندازد. ابن ابى الحديد هنگام نقل گفتگوى خود با نقيب علوى درباره مسئله خلافت و جريان سقيفه و شورى مى گويد:</big> | ||
<big>به نقيب گفتم: دلم راضى نمى شود كه بگويم اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله معصيت كردند و بر خلاف گفته او رفتند و نص غدير را زير پا گذاشتند. نقيب در جواب گفت: دل من نيز راضى نمى شود كه بگويم پيامبرصلى الله عليه وآله اهمال كار بود و امت را همين گونه رها كرد و رفت و مسلمانان را بى سرپرست و هر كه هر كه گذاشت. با اينكه او هر گاه از مدينه بيرون مى رفت، براى مدينه اميرى معين مى كرد. و اين در حالى بود كه هنوز خود زنده بود و از مدينه نيز چندان دور نمى شد. پس چگونه ممكن است براى پس از مرگش كسى را امير مسلمانان قرار ندهد؟ پس از مرگ كه ديگر نمى تواند هيچ حادثه اى را تدارک كند... .<ref>شرح نهج البلاغه: ج | <big>به نقيب گفتم: دلم راضى نمى شود كه بگويم اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله معصيت كردند و بر خلاف گفته او رفتند و نص غدير را زير پا گذاشتند. نقيب در جواب گفت: دل من نيز راضى نمى شود كه بگويم پيامبرصلى الله عليه وآله اهمال كار بود و امت را همين گونه رها كرد و رفت و مسلمانان را بى سرپرست و هر كه هر كه گذاشت. با اينكه او هر گاه از مدينه بيرون مى رفت، براى مدينه اميرى معين مى كرد. و اين در حالى بود كه هنوز خود زنده بود و از مدينه نيز چندان دور نمى شد. پس چگونه ممكن است براى پس از مرگش كسى را امير مسلمانان قرار ندهد؟ پس از مرگ كه ديگر نمى تواند هيچ حادثه اى را تدارک كند... .<ref>شرح نهج البلاغه: ج ۹ ص ۲۴۸.</ref></big> | ||
== <big>حق پوشى اهل سنت در مسئله ولايت و حديث غدير</big><ref>سفارشى به هفتاد زبان (واعظى): | == <big>حق پوشى اهل سنت در مسئله ولايت و حديث غدير</big><ref>سفارشى به هفتاد زبان (واعظى): ص۱۲-۲۵.</ref> == | ||
<big>يكى از عجائب روزگار حذف حديث غدير توسط بعضى از بزرگان اهل سنت است. اگر طبق نظر اهل سنت، علت صدور اين حديث فقط رفع كدورت از على عليه السلام بر همان مسئله اختلافى بين على عليه السلام و سايرين در تقسيم غنائم يا زكات بوده باشد، پس پيامبرصلى الله عليه وآله بايد روشن كردن حكم الهى را مقدم مى دانست بر دوست داشتن على عليه السلام! اگر ولايت على (به هر معنايى) خود از احكام الهى نبود، پيامبرصلى الله عليه و آله مى توانست راحت و بدون نام بردن از شخصى خاص، مسئله اختلافى را روشن فرمايد؛ و بگويد: هر كس زكات را فلان گونه تقسيم نموده، همو حكم الهى را درست انجام داده است، چه على عليه السلام باشد و چه غير على عليه السلام!</big> | <big>يكى از عجائب روزگار حذف حديث غدير توسط بعضى از بزرگان اهل سنت است. اگر طبق نظر اهل سنت، علت صدور اين حديث فقط رفع كدورت از على عليه السلام بر همان مسئله اختلافى بين على عليه السلام و سايرين در تقسيم غنائم يا زكات بوده باشد، پس پيامبرصلى الله عليه وآله بايد روشن كردن حكم الهى را مقدم مى دانست بر دوست داشتن على عليه السلام! اگر ولايت على (به هر معنايى) خود از احكام الهى نبود، پيامبرصلى الله عليه و آله مى توانست راحت و بدون نام بردن از شخصى خاص، مسئله اختلافى را روشن فرمايد؛ و بگويد: هر كس زكات را فلان گونه تقسيم نموده، همو حكم الهى را درست انجام داده است، چه على عليه السلام باشد و چه غير على عليه السلام!</big> | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
<big>جالب تر اينجاست كه اينان ولايت تامّه على عليه السلام را شرک مى خوانند!! هر چند اين رفتار وارونه نيز از وارون شدگان طبيعى است.</big> | <big>جالب تر اينجاست كه اينان ولايت تامّه على عليه السلام را شرک مى خوانند!! هر چند اين رفتار وارونه نيز از وارون شدگان طبيعى است.</big> | ||
== <big>نقل آيه تبليغ براى غدير</big><ref>غدير در قرآن: ج | == <big>نقل آيه تبليغ براى غدير</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۸۷.</ref> == | ||
<big>از جمله مشهورترين آيات غدير آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...»<ref>مائده/ | <big>از جمله مشهورترين آيات غدير آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...»<ref>مائده/۶۷.</ref>است. اختصاص آن به غدير هم نزد شيعه و غير شيعه از مسلمات است، و بين مفسرين و محدثين اهل سنت مشهور است، اگر چه بعضى از آنان در صدد انحراف شأن نزول آيه بوده اند.</big> | ||
<big>در اينجا نام عده اى از بزرگان علماى اهل سنت، كه نزول آيه «بَلِّغْ» را در غدير ذكر كرده اند مى آوريم<ref>نفحات الازهار: ج | <big>در اينجا نام عده اى از بزرگان علماى اهل سنت، كه نزول آيه «بَلِّغْ» را در غدير ذكر كرده اند مى آوريم<ref>نفحات الازهار: ج ۸ ص۱۹۵-۲۵۷.</ref></big>: | ||
# <big>ابن ابى حاتم عبدالرحمن بن محمد بن ادريس رازى (به الدر المنثور: ج | # <big>ابن ابى حاتم عبدالرحمن بن محمد بن ادريس رازى (به الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸ مراجعه شود).</big> | ||
# <big>احمد بن عبدالرحمن شيرازى (به بحار الانوار: | # <big>احمد بن عبدالرحمن شيرازى (به بحار الانوار: ج۳۷ ص مراجعه شود).</big> | ||
# <big>احمد بن موسى بن مَرْدَوَيه. (به الدر المنثور: ج | # <big>احمد بن موسى بن مَرْدَوَيه. (به الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸ مراجعه شود).</big> | ||
# <big>احمد بن محمد ثعلبى (الكشف و البيان - مخطوط).</big> | # <big>احمد بن محمد ثعلبى (الكشف و البيان - مخطوط).</big> | ||
# <big>ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهانى (ما نزل من القرآن فى على عليه السلام: ص | # <big>ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهانى (ما نزل من القرآن فى على عليه السلام: ص ۸۶).</big> | ||
# <big>ابوالحسن على بن احمد واحدى (اسباب النزول: ص | # <big>ابوالحسن على بن احمد واحدى (اسباب النزول: ص ۱۱۵).</big> | ||
# <big>مسعود بن ناصر سجستانى (كتاب حديث الولاية - مخطوط).</big> | # <big>مسعود بن ناصر سجستانى (كتاب حديث الولاية - مخطوط).</big> | ||
# <big>عبدالله بن عبيدالله حسكانى (شواهد التنزيل: ج | # <big>عبدالله بن عبيدالله حسكانى (شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۱۸۷).</big> | ||
# <big>ابن عساكر على بن حسن دمشقى (ترجمة اميرالمؤمنين عليه السلام من تاريخ دمشق: ج | # <big>ابن عساكر على بن حسن دمشقى (ترجمة اميرالمؤمنين عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۲ ص ۸۶).</big> | ||
# <big>فخرالدين محمد بن عمر رازى (تفسير الرازى: ج | # <big>فخرالدين محمد بن عمر رازى (تفسير الرازى: ج ۱۲ ص ۴۹).</big> | ||
# <big>محمد بن طلحة نصيبى شافعى (مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول عليهم السلام: ص | # <big>محمد بن طلحة نصيبى شافعى (مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول عليهم السلام: ص ۴۴).</big> | ||
# <big>عبدالرزاق بن رزق الله رسعنى (مفتاح النجا فى مناقب آل العبا، مخطوط).</big> | # <big>عبدالرزاق بن رزق الله رسعنى (مفتاح النجا فى مناقب آل العبا، مخطوط).</big> | ||
# <big>حسن بن محمد نيشابورى. (تفسير النيسابورى: ج | # <big>حسن بن محمد نيشابورى. (تفسير النيسابورى: ج ۶ ص۱۲۹-۱۳۰).</big> | ||
# <big>على بن شهاب الدين همدانى (مودة القربى: ينابيع المودة: ص | # <big>على بن شهاب الدين همدانى (مودة القربى: ينابيع المودة: ص ۲۴۹).</big> | ||
# <big>على بن محمد معروف بابن صباغ مالكى (الفصول المهمة فى معرفة الأئمة عليهم السلام: ص | # <big>على بن محمد معروف بابن صباغ مالكى (الفصول المهمة فى معرفة الأئمة عليهم السلام: ص ۴۲).</big> | ||
# <big>محمود بن احمد عينى (عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى: ج | # <big>محمود بن احمد عينى (عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۱۸).</big> | ||
# <big>عبدالرحمن بن ابى بكر سيوطى (الدر المنثور: ج | # <big>عبدالرحمن بن ابى بكر سيوطى (الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸).</big> | ||
# <big>محمد محبوب عالم (تفسير شاهى).</big> | # <big>محمد محبوب عالم (تفسير شاهى).</big> | ||
# <big>حاج عبدالوهاب بن محمد (به نفحات الازهار: ج | # <big>حاج عبدالوهاب بن محمد (به نفحات الازهار: ج ۸ ص ۲۴۷ مراجعه شود).</big> | ||
# <big>جمال الدين عطاءالله بن فضل الله شيرازى (الاربعين فى فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام - مخطوط).</big> | # <big>جمال الدين عطاءالله بن فضل الله شيرازى (الاربعين فى فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام - مخطوط).</big> | ||
# <big>شهاب الدين احمد (توضيح الدلائل على ترجيح الفضائل - مخطوط).</big> | # <big>شهاب الدين احمد (توضيح الدلائل على ترجيح الفضائل - مخطوط).</big> | ||
# <big>ميرزا محمد بن معتمدخان بدخشى (مفتاح النجا - مخطوط).</big> | # <big>ميرزا محمد بن معتمدخان بدخشى (مفتاح النجا - مخطوط).</big> | ||
<big>كسانى كه اسناد اين كتاب ها و روايات مربوط به آيه «بَلِّغْ» به آنها منتهى مى شود عبارتند از: ابن عباس، ابوهريره، براء بن عازب، جابر بن عبدالله، حذيفة بن اسَيد، زيد بن ارقَم، رياح بن حارث، عامر بن ليلى بن ضمرة، عبدالله بن ابى اوفى، عبدالله بن مسعود، عطية، مجاهد.<ref>عوالم العلوم: ج | <big>كسانى كه اسناد اين كتاب ها و روايات مربوط به آيه «بَلِّغْ» به آنها منتهى مى شود عبارتند از: ابن عباس، ابوهريره، براء بن عازب، جابر بن عبدالله، حذيفة بن اسَيد، زيد بن ارقَم، رياح بن حارث، عامر بن ليلى بن ضمرة، عبدالله بن ابى اوفى، عبدالله بن مسعود، عطية، مجاهد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰۴.</ref></big> | ||
<big>در اين باره به كتاب هاى زير از منابع اهل سنت نيز مى توان مراجعه كرد<ref>عوالم العلوم: ج 3/15 ص 403.</ref>: ارجح المطالب: ص67، 68، 203، 566. اسباب النزول: ص135. امالی شجری: ص145. تاریخ دمشق: ج2 ص85. فتح القدیر: ج3 ص57. المنار: ج6 ص463. تنزیل الآیات: ص54. التهذیب فی التفسیر: ج3 ص106. توضیح الدلائل: ص158. فتح البیان: ج3 ص89.</big> | <big>در اين باره به كتاب هاى زير از منابع اهل سنت نيز مى توان مراجعه كرد<ref>عوالم العلوم: ج 3/15 ص 403.</ref>: ارجح المطالب: ص67، 68، 203، 566. اسباب النزول: ص135. امالی شجری: ص145. تاریخ دمشق: ج2 ص85. فتح القدیر: ج3 ص57. المنار: ج6 ص463. تنزیل الآیات: ص54. التهذیب فی التفسیر: ج3 ص106. توضیح الدلائل: ص158. فتح البیان: ج3 ص89.</big> |