۷۶۴
ویرایش
خط ۵۳۹: | خط ۵۳۹: | ||
* ۱. ابوحاتم فردى عيبجو است | * ۱. ابوحاتم فردى عيبجو است | ||
همه دانشمندان رجال و جرح و تعديل تصريح | همه دانشمندان رجال و جرح و تعديل تصريح كرده اند كه ابوحاتم فردى عيبجو است، و بى هيچ تقوى و دليلى بسيارى از راويان را جرح كرده و نامتعبر مى انگارد! از جمله افراد ذهبى است كه در چند مورد به اين مسئله تصريح دارد.<ref>سير اعلام النبلاء: ج ۱۳ ص ۲۶۰ ۸۱. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۱ ص ۲۹. </ref> | ||
* ۲. ابوحاتم از | * ۲. ابوحاتم از خرده گيران بخارى است | ||
پيش تر گذشت كه ابوحاتم رازى از محدثانى است كه بر بخارى و كتابش خرده گرفته و طعن زده اند. با اين وصف، شگفت است كه رازى نام او را در شمار خرده گيران بر حديث غدير آورده است! | |||
در جايى كه جمهور | در جايى كه جمهور اهل تسنن به خرده گيرى او از بخارى وقعى نمى نهند، آيا بايد شيعيان و دانشمندان منصف به اينكه او حديث غدير را قدح كرده اعتنا كنند؟! ضمن اينكه برخى از اهل تسنن گفته اند كه هر كس بر بخارى خرده بگيرد ملعون است! از جمله سُبكى از قول ابوعمرو احمد بن نصر خفاف.<ref>طبقات الشافعية: ج ۲ ص ۲۲۵، شرح حال بخارى. </ref> | ||
* ۳. ابوحاتم كتاب بخارى را به خود نسبت داده است | * ۳. ابوحاتم كتاب بخارى را به خود نسبت داده است | ||
چنانچه سُبكى و شيخ سالم سنهورى نقل | چنانچه سُبكى و شيخ سالم سنهورى نقل كرده اند، ابوحاتم صحيح بخارى را به خود نسبت داده است!<ref>طبقات السُّبكى: ج ۱ ص ۲۲۶ - ۲۲۵. تيسير الملك الجليل لجمع الشروح و حواشى الشيخ خليل: ج ۳، خطبه كتاب.</ref>آيا به رد چنين شخص خيانتكارى نسبت به حديث غدير مى توان اعتنا كرد؟! | ||
* ۴. تعارض با روايت پسر ابوحاتم | * ۴. تعارض با روايت پسر ابوحاتم | ||
آنچه فخر رازى در رد حديث غدير به ابوحاتم نسبت داده، با روايتى كه از پسرش حافظ عبدالرحمن بن | آنچه فخر رازى در رد حديث غدير به ابوحاتم نسبت داده، با روايتى كه از پسرش حافظ عبدالرحمن بن ابى حاتم نقل كرده معارض است، چرا كه سيوطى از وى نقل كرده كه آيه تبليغ در روز غدير و درباره اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده است.<ref>الدرّ المنثور فى التفسير بالمأثور: ج ۲ ص ۲۹۸. </ref> | ||
==== خلاصه بحث ==== | ==== خلاصه بحث ==== | ||
پس از آگاهى از پاسخهايى كه گذشت، شكى | پس از آگاهى از پاسخهايى كه گذشت، شكى نمى ماند كه تمسک فخر رازى به عدم نقل حديث غدير توسط بخارى و مسلم و واقدى و ابن اسحاق و جاحظ و ابن ابى داوود سِجِستانى و ابوحاتم رازى چه اندازه بى اساس و غيرمنطقى است، و به حديث غدير كه فوق حد تواتر و در نهايت صحّت است هيچ ضررى نمى زند. چرا كه تواتر شروطى دارد، و هر گاه آن شروط در حديثى فراهم آيد قطعاً متواتر ناميده مى شود، و هرگز نقل حديث به دست افرادى چون اينان يا نظير ايشان جزء اين شروط نيست. | ||
=== هفتم :فخر رازى، خودش را رد كرده است! === | === هفتم :فخر رازى، خودش را رد كرده است! === | ||
فخر رازى خود اعتراف كرده كه مخالفان شيعه اين حديث را براى نشان دادن فضيلت | فخر رازى خود اعتراف كرده كه مخالفان شيعه اين حديث را براى نشان دادن فضيلت على عليه السلام روايت مى كنند. حتى بعضاً گفته كه«امّت»اين حديث را نقل كرده اند! و حتى در تفسيرش حديث غدير را از ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن على نقل كرده است.<ref>نِهاية العقول(مخطوط). الاربعين: ص ۴۶۲. تفسير كبير: ج ۱۲ ص ۴۹. </ref> | ||
بنابراين، به اعتراف خود رازى حديث غدير از روايات | بنابراين، به اعتراف خود رازى حديث غدير از روايات اهل سنت است و در صحتش شكى نيست، بلكه اختلاف تنها در معناى آن و استدلال به آن است. آيا شايسته نبود كه فخر رازى حداقل سخنان خود را در نظر مى گرفت و براى رد آن صحت و تواترش را زير سؤال نمى برد؟ | ||
=== هشتم :ردّ معارضه با حديث «قريش و انصار و... مولاى ديگر مردم | === هشتم :ردّ معارضه با حديث «قريش و انصار و... مولاى ديگر مردم اند» === | ||
فخر رازى با حديثى به جنگ با حديث غدير رفته و اين دو را معارض يكديگر | فخر رازى با حديثى به جنگ با حديث غدير رفته و اين دو را معارض يكديگر مى داند، و در نتيجه حديث غدير را مردود مى شمارد«قريش و الأنصار و جُهَينَة و مُزَينَة و أسلَم و غِفار موالى دون الناس كلهم، ليس لهم موالى دون اللَّه و رسوله»: قريش و انصار و جهينه و مزينه و اسلم و غفار - و نه ديگر مردم - مولايند، و جز خدا و فرستاده اش مولاى ديگرى ندارند. ولى اين تعارض به چند دليل باطل است: | ||
* ۱- اين حديث از اخبار مخالفان شيعه است | |||
اين حديث از اخبار | اين حديث از اخبار اهل سنت است و تنها ايشان روايتش كرده اند. از اين رو نزد شيعيان حجيتى ندارد تا به وسيله اش با حديث غدير مقابله كنند، و مُناظر تنها مى تواند طرف مقابلش را بر پايه رواياتى به پذيرش سخنى وا دارد كه هم مذهبان او در كتابهاى معتبر و با اسانيد معتمد خود نقل كرده اند. | ||
* ۲-اين حديث از احاديث مشهور نيست | |||
حديث ياد شده از احاديثى نيست كه همه | حديث ياد شده از احاديثى نيست كه همه اهل تسنن نقل كرده باشند، بلكه تنها در اندكى از آثارشان آمده و در همه كتابهاى صحاح ايشان نقل نشده است. ابن اثير تصريح كرده كه اين حديث را فقط بخارى و مسلم نقل كرده اند.<ref>جامع الاصول: ج ۱۰ ص ۱۳۶.</ref> | ||
* ۳-اين حديث خبر واحدى است كه راویانش ابوهريره است | |||
حديث مذكور از خبرهاى واحد است، زيرا بخارى و مسلم تنها آن را از ابوهريره نقل كرده اند. در طرف مقابل حديث غدير است كه بيش از صد تن از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله - كه ابوهريره هم از آنهاست - آن را نقل كرده اند. به همين جهت، پر واضح است كه حديث ياد شده اصلاً توان معارضه با حديث غدير را ندارد. | |||
* ۴-حديث غدير به روايت ابوهريره | |||
جالب اينجاست كه ابوهريره - كه راوى حديث مذكور است - حديث غدير را نيز روايت كرده، و مهمتر اينكه - به نقل خوارزمى - به صحت حديث غدير هم اعتراف كرده، و در مجلس معاويه گفته كه خود آن را در غدير خم از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده است، تا جايى كه معاويه را به خشم آورد!<ref>مناقب خوارزمى: ص ۱۳۵ ۱۳۴.</ref> | |||
* ۵-وجوه قدح ابوهريره | |||
اينها همه مبتنى بر اين است كه ابوهريره را ثقه بدانيم. لكن در مورد ابوهريره بدگويى و قدح بسيار وارد شده است: از جمله: | اينها همه مبتنى بر اين است كه ابوهريره را ثقه بدانيم. لكن در مورد ابوهريره بدگويى و قدح بسيار وارد شده است: از جمله: | ||
'''الف-''' ابوهريره نزد بزرگان صحابه و غير آنان در نقل حديث از پيامبرصلى الله عليه وآله ثقه نيست. صحابه اى كه او را تكذيب كرده اند عبارت اند از: اميرالمؤمنين على عليه السلام، عمر بن خطاب، عثمان بن عفّان، عبداللَّه بن زبير، عايشه دختر ابوبكر و ... .<ref>الردّ على من قال بتناقض الحديث (ابن قتيبه). عين الإصابة فيما استدركته عائشة على الصحابة (سيوطى) . تاريخ ابن كثير.</ref>حتى از شخص ابوهريره روايت شده كه به صحابه گفت: شما مى گوييد كه من بر فرستاده خدا دروغ مى بندم.<ref>الجمع بين الصحيحين. المفاتيح فى شرح المصابيح.</ref> | |||
همچنين در كتابها آمده كه عمر او را از نقل حديث بازداشت و به او گفت: نقل حديث از رسول خدا را ادامه نده، و گرنه تو را به سرزمين دَوْس<ref>زادگاه ابوهريره. </ref>تبعيد مى كنم.<ref>الاصول(سرخسى). تاريخ ابن كثير.</ref>همچنين، ماجراى عزل ابوهريره از فرمانروايى بحرين به دست عمر مشهور است.<ref>العقد الفريد (ابن عبدربه). الفائق فى غريب الحديث(جاراللَّه زمخشرى). معجم البلدان(ياقوت حَمَوى). تاريخ ابن كثير.</ref> | |||
شمارى از تابعان و فقيهان هم ابوهريره را دروغگو دانسته و به عدم وثاقتش تصريح كرده اند، از جمله: ابوحنيفه و بعضى پيروانش، فقيه حنفى عيسى بن ابان، محمد بن حسن شيبانى.<ref>روضة العلماء (زندويستى). كتائب أعلام الأخيار(كفوى). المحلّى (ابن حزم). فتح البارى (ابن حجر). </ref>'''ب-'''دميرى و ابن اثير و محمدطاهر گُجَراتى فَتَّنى نقل كرده اند كه ابوهريره شطرنج و قماربازى مى كرده است!<ref>حياة الحيوان:«الهرّ». النِهاية فى غريب الحديث:«السُدَّر». مجمع البحار: «السُدَّر». </ref>شطرنجى كه حتى ابن تيميه نيز به شدت آن را حرام مى داند.<ref>منهاج السنّة: ج ۲ ص ۹۸.</ref> | |||
'''ج-''' ابن كثير دمشقى از مسلم بن حجاج و او با سند از بشر بن سعيد نقل كرده كه ابوهريره حرف ديگران و كلام پيامبرصلى الله عليه وآله را به هم در مى آميخت.<ref>تاريخ ابن كثير: ج ۸ ص ۱۰۹.</ref>همچنين ابن کثير از قول شعبه مى نويسد كه ابوهريره تدليس مى كرد.<ref>تاريخ ابن كثير: ج ۸ ص ۱۰۹.</ref> | |||
'''د-''' ابن كثير مى گويد: شريک از مغيره و نيز ديگران، از ابراهيم نقل كرده اند كه اصحاب ما حديث ابوهريره را صحيح نمى دانستند.<ref>تاريخ ابن كثير: ج ۸ ص ۱۱۰ ۱۰۹. </ref> | |||
'''ه-''' ابن قتيبه و ابن كثير از ابورافع نقل كرده اند كه ابوهريره از سر لودگى خود را ميان كودكانِ در حال بازى مى افكند!<ref>المعارف: ص ۲۷۸. تاريخ ابن كثير: ج ۸ ص ۱۱۳. </ref> زمخشرى نيز نوشته كه او بسيار مَضيره دوست داشت و آن را با معاويه مى خورد، ولى نماز را پشت سر على عليه السلام مى خواند. چون دليل كارش را مى پرسيدند مى گفت: مَضيره معاويه چرب تر و خوشبوتر است، ولى نماز پشت سر على بهتر است. به همين سبب به او مى گفتند: شيخ المضيرة. و نيز عبارات و جراياناتى مشابه و البته مضحک در مورد خوردن از ابوهريره!<ref> ربيع الابرار: ج ۲ ص ۷۰۰. ربيع الابرار: ج ۲ ص ۶۸۰ .«مضيره»غذايى شبيه آش است.</ref> | |||
'''و-'''در آخر دشمنى ابوهريره با على عليه السلام و دوستى او با دشمنان حضرت اظهر من الشمس است و شواهد فراوان دارد. | |||
* ۶- نگاهى به سند حديث | |||
از شروط تعارض در حديث هم سان بودن هر دو و شايستگى همه جانبه حديثى است كه به عنوان معارض گزيده مى شود. با چشم پوشى از دلايلى كه در بى اعتبارى حديث ياد شده گذشت، اين حديث خود از حيث سند مخدوش است: | |||
از شروط تعارض در حديث | |||
'''الف-''' در سند اين حديث به نقل بخارى و مسلم سفيان ثورى هست.××× 1 صحيح بخارى: ج 4 ص 220. صحيح مسلم: ج 7 ص 178. ××× سفيان ثورى صوفى مسلك بوده و كسى است كه با امام صادقعليه السلام رابطه خوبى نداشت و حتى بعضاً توهين هم مىكرد! | |||
مثل ماجراى اعتراض او به جبّهاى كه امام صادقعليه السلام پوشيده بود. شعرانى، حافظ ابونُعَيم، ذهبى، ابنطلحه، سبط بن جوزى، ابنصبّاغ مالكى و عيدروس اين ماجرا را نقل كردهاند.××× 2 لواقح الانوار فى طبقات الاخيار: ج 1 ص 32. حِليَة الأولياء: ج 3 ص 193. تذهيب التهذيب )مخطوط( . مطالب السئول: ص 56 . تذكرة خواصّ الامّة: ص 342. الفصول المهمة فى معرفة الائمّة: ص 223. العقد النبوى و السرّ المصطفوى: ص 72. ××× | مثل ماجراى اعتراض او به جبّهاى كه امام صادقعليه السلام پوشيده بود. شعرانى، حافظ ابونُعَيم، ذهبى، ابنطلحه، سبط بن جوزى، ابنصبّاغ مالكى و عيدروس اين ماجرا را نقل كردهاند.××× 2 لواقح الانوار فى طبقات الاخيار: ج 1 ص 32. حِليَة الأولياء: ج 3 ص 193. تذهيب التهذيب )مخطوط( . مطالب السئول: ص 56 . تذكرة خواصّ الامّة: ص 342. الفصول المهمة فى معرفة الائمّة: ص 223. العقد النبوى و السرّ المصطفوى: ص 72. ××× | ||
'''ب-''' ذهبى و ابنحجر و سبط بن عجمى و ابراهيم بن محمد مكّى نَوَوى و سيوطى و خطيب و علايى و على قارى گفتهاند كه سفيان ثورى تدليس مىكرده و راويان ضعيف را از سند حديث حذف مىكرده است.××× 3 ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج 2 ص 169. تهذيب التهذيب: ج 4 ص 115. تقريب التهذيب: ج 1 ص 311. التبيين لاسماء المدلّسين. التقريب. تدريب الراوى بشرح تقريب النواوى: ج 1 ص 224. نزهة النظر. ××× حرمت و زشتىِ تدليس هم كه شكى در آن نيست و مورد پذيرش همگان است.××× 4 تدريب الراوى: ج 1 ص 229 228. ××× | |||
'''ج-'''بخارى اين حديث را به يعقوب بن ابراهيم نيز نسبت داده است××× 1 صحيح بخارى: ج 4 ص 218. ×××، ولى ابومسعود دمشقى اين نسبت را دروغ شمرده××× 2 اطراف الصحيحين )مخطوط( . ×××، و نيز گروهى از دانشمندان اهلسنت بر پدر يعقوب - يعنى ابراهيم بن سعد - خرده گرفتهاند، كه ابنحجر كلمات ابوداوود سِجِستانى و خطيب و ابنعُيَينه و ابنعدى را در مورد او آورده است.××× 3 تهذيب التهذيب: ج 1 ص 123 122. ××× | |||
'''د-''' در سند حديث نام »سعد بن ابراهيم« آمده، در حالى كه ابنحجر گفته كه مالك بن انس روايت سعد را صحيح نمىدانست.××× 4 تهذيب التهذيب: ج 3 ش 866 . ××× | |||
7- اين حديث نقل به معنى شده است | 7- اين حديث نقل به معنى شده است |
ویرایش