۲۵٬۵۹۰
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «== <big>نقل احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام با حديث غدير</big><ref>چکیدۀ عبقات الا...» ایجاد کرد) |
(قرار دادن ابن روزبهان) |
||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
<big>همچنين عبدالرحمن جامى در «شواهد النبوة» روايت كرده كه امام عليه السلام كسى را كه اخبار او را براى معاويه مى نوشت نفرين كرد و او كور شد.<ref>شواهد النبوة: ص 167. </ref></big> | |||
<big>همچنين عبدالرحمن جامى در «شواهد النبوة» روايت كرده كه امام عليه السلام كسى را كه اخبار او را براى معاويه مى نوشت نفرين كرد و او كور شد.<ref>شواهد النبوة: ص 167. </ref></big> | |||
==== <big>هـ) نمونه هايى از نفرين صحابه</big> ==== | |||
<big>اضافه بر اين، از صحابه هم نفرين هايى نقل شده است. از جمله:</big> | |||
===== <big>'''یک'''</big> ===== | |||
<big>احمد بن عطاءاللَّه اسكندرى پس از نقل حكايتى در دعاى ابراهيم بن ادهم، كرامتى براى [[سعد بن ابى وقّاص]] روايت كرده است. وى مى نويسد:</big> | |||
<big>شيخ ابوالعباس گويد: اين عين كمال نيست، بلكه آنچه سعد - يكى از افراد عَشَره مُبَشَّره - انجام داده عين كمال است. زنى مدعى شد كه سعد چيزى از بوستان او گرفته است.</big> | |||
<big>سعد در برابر اين ادعا گفت: خدايا، اگر او دروغگو است نابينايش گردان و او را در جايش بميران. پس آن زن كور شد و روزى كه در بوستانش راه مى رفت در چاهى افتاد و مرد.</big> | |||
<big>بنابراين، اگر آنچه ابراهيم انجام داده عين كمال مى بود، فعل صحابى پيامبرصلى الله عليه وآله به اينكه عين كمال باشد اولى است. ولى سعد از امناى خداست و جان او و جان ديگرى نزد وى يكسان است.</big> | |||
<big>از اين رو، سعد نه به آن سبب كه آن زن شخص او را آزار داد نفرينش كرد، بلكه به اين خاطر آن زن را نفرين كرد كه او صحابى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله را آزار داده بود.<ref>لطائف المنن فى مناقب آل شيخ ابى العباس و شيخه ابى الحسن (در هامش لطائف المنن شعرانى): ج 1 ص143، 144.</ref></big> | |||
===== '''<big>دو</big>''' ===== | |||
<big>ابويوسف نقل كرده است: ليث بن سعد، از حبيب بن ابىثابت براى من نقل كرد: اصحاب محمد صلى الله عليه وآله و جماعت مسلمين از عمر بن خطاب خواستند كه شام را (ميان آنان) قسمت كند، چنانكه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله خيبر را (ميان آنان) قسمت كرد. سختگيرترين مردم در اين موضوع بر عمر، زبير بن عوّام و بلال بن رباح بودند. عمر گفت: اگر چنين كنم، مسلمانان پس از شما را بى چيز وانهاده ام.</big> | |||
<big>سپس افزود: خدايا، مرا در برابر بلال و اصحابش كفايت كن. و مسلمانان بر اين باور بودند كه طاعونى كه در عِمَواس گريبان آنان را گرفت از نفرين عمر بوده است. عمر مردم شام را در ذمّه حكومت قرار داد تا به مسلمانان خراج بپردازند.</big> | |||
<big>همچنين ولى اللَّه دهلوى اين ماجرا را نقل كرده است. در كتاب «الرَّوض الأُنُف» نيز اين ماجرا را در سفر عمر به شام و پس از فتح آن نقل كرده، و ايده تقسيم نكردن آن را مشورت دادن معاذ به عمر نقل كرده است. همچنين فخرالدين زيلعى از ابوبكر رازى اين ماجرا نقل كرده است.<ref>الخراج: ص 26. قرّة العينين: ص 71. الرَوض الأُنُف: ج 6 ص 581 . شرح كنز الدقائق زيلعى: ج 3 ص 282. </ref></big> | |||
==== <big>'''و) پاسخ صاحب «احقاق» به ابن روزبهان'''</big> ==== | |||
<big>بطلان كلام ابن روزبهان با ادله يادشده روشن شد. صاحب «إحقاق الحق» در پاسخ گفته است:</big> | |||
<big>اينكه او از اخلاق اميرالمؤمنين عليه السلام دور دانسته كه دمساز و خادم رسول خدا صلى الله عليه وآله را نفرين كند تا گرفتار برص شود، صوفى گرى بى معنايى است؛ زيرا آنگاه كه انس با داشتن علم يقينى در اظهار حق خويشاوندان پيامبر صلى الله عليه و آله از شهادت خوددارى كرده، در واقع در محبت آنان كه به نص قرآن مجيد واجب است كوتاهى كرده و ريسمان پيروى پيامبرصلى الله عليه وآله را از گردنش گشود و خداوند كار و خدمتش را باطل گرداند.</big> | |||
<big>بنابراين، كمترين درجه كيفرش در دنيا اين است كه بر او نفرين شود تا گرفتار بيمارى هاى تمسخرآميز شود، و البته نتيجه كار خود را در آخرت خواهد چشيد. با اين همه، در سخن ابن روزبهان دو فايده هست:</big> | |||
===== '''<big>فايده اول</big>''' ===== | |||
<big>ابن روزبهان طلب گواهى بر آنچه را شنوندگانش پرشمار و مستفيض گونه باشد انكار كرده است. ما بر پايه اين سخن مى گوييم: وجوب محبت على عليه السلام امر ثابت و مستفيضى است كه طلب شهادت درباره آن باطل است، ولى چنانكه دانستى بنا بر روايات اهل تسنّن، امام عليه السلام براى حديث غدير طلب گواهى كرد.</big> | |||
<big>بنابراين، روشن مى شود كه مراد از حديث غدير ايجاب محبت و مودّت او نبوده، بلكه امر شكوهمند و سترگى بوده كه بيشتر اصحابى كه آن را شنيده و به خاطر سپرده بودند انكارش كرده بودند. از اين رو، امام عليه السلام به طلب شهادت بر آن حاجت پيدا كرده است.</big> | |||
===== <big>'''فايده دوم'''</big> ===== | |||
<big>ابن روزبهان در سخنش به كثرت شنوندگان خبر رويداد غدير خم اعتراف كرده است. بنابراين، در وقوع اين رويداد و ثبوت اين خبر شريف شكّى نخواهد ماند. و اين ردّ متعصبان و ستيزه جويانى است كه حديث را انكار مى كنند و دروغ مى شمارند.</big> | |||
==== <big>'''ی) اعتراف حلبى به دلالت شهادت طلبى'''</big> ==== | |||
<big>تا اينجا ثابت شد كه امام عليه السلام از جماعتى از صحابه خواست كه بر حديث غدير خم شهادت دهند، كه بعضى از آنان شهادت دادند و بعضى كتمان كردند.</big> | |||
<big>اين امر مناقشات ابن روزبهان و [[فخر رازى]] در «نِهاية العقول» را باطل مى كند. همچنين ثابت شد كه اين طلب گواهى براى امر شكوهمند و بزرگى بوده كه بيشتر صحابه انكارش كرده بودند. اين امر جز جانشينى نبوده، زيرا اگر آن امر چيزى غير از جانشينى و امامت مى بود، بعضى از صحابه انكارش نمى نمودند و كتمان كنندگان كتمانش نمى كردند.</big> | |||
== <big>پانویس</big> == |