۷۶۴
ویرایش
خط ۱۷۶: | خط ۱۷۶: | ||
====== موردِ سومِ نزولِ آيه: در پى سخن ناروا بعد از بيعت ====== | ====== موردِ سومِ نزولِ آيه: در پى سخن ناروا بعد از بيعت ====== | ||
همه مردم براى بيعت غدير وارد خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله | همه مردم براى بيعت غدير وارد خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله مى شدند و پس از بيعت با آن حضرت به خيمه على عليه السلام مى رفتند و در حالى كه السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ مى گفتند با آن حضرت دست مى دادند و بيعت مى كردند. | ||
ابوبكر و عمر هم وارد شدند و بيعت كردند و حتى بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابیطالِبٍ، اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ گفتند، ولى نفاق باطنى آن قدر اجازه نداد كه از در خيمه حضرت فاصله بگيرند، و گويى از زندانى آزاد شده باشند همانجا سخن ناروايى بر زبان آوردند كه بُريده اسلمى گفته آنان را شنيد و فوراً به حضرت گزارش داد. | |||
ابوبكر و عمر | قسمت حساس اين ماجرا چنين است: ابوبكر و عمر از خيمه اميرالمؤمنين عليه السلام خارج شدند در حالى كه دست در دست هم داشتند و در آن حال مى گفتند:وَاللَّه لا يُسَلَّمُ لَهُ شَيْئاً مِمّا قالَ ابَداً:«به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد»! | ||
اين سخنِ آنان را نوجوانى از انصار شنيد و به آنان گفت: مگر پيامبر چه فرموده كه شما گفتيد: به سلامتى انجام نمى شود؟! ابوبكر و عمر به او گفتند: تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو! | |||
بريده گفت: به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم! گفتند: به خدا قسم، در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى كند و تو را تكذيب مى نمايد._با توجه به اينكه اين گفتگوها بيرون خيمه بيعت انجام مى شد_ بريده گفت: به خدا قسم من از كنار خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله حركت نخواهم كرد تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود. | |||
سپس به خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى گفتند: به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: تو را به خداى كعبه اين را گفتند؟! خداوند آنچه آنان گفتند، و سزاوارشان بود كه بگويند، به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد. | |||
سپس به خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه | |||
آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؟ گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم! | آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؟ گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم! | ||
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: به خدا قسم اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده است، و درباره اين انكار شما آيه اى از قرآن بر من نازل كرده است:يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ....<ref>التحصين ابن طاووس؛ص ۵۳۷.</ref> | |||
نكته جالبى است كه خداوند همه اقدامات منافقين را به پيامبرش خبر داده بود، و حضرت از كوچكترين حركات آنان آگاه بود. از آن جالب تر اينكه حضرت به خود آنان اين مطلب را فرمود، و آنان به قدرى جَرىّ بودند كه با علم به خبر داشتن پيامبرصلى الله عليه وآله باز هم دست از اقدامات خود بر نمى داشتند، حتى در پشت خيمه اى كه حضرت در آن است و مراسم بيعت در آن انجام مى شود! | |||
نكته جالبى است كه خداوند همه اقدامات منافقين را به پيامبرش خبر داده بود، و حضرت از كوچكترين حركات آنان آگاه بود. از آن | |||
====== موردِ چهارمِ نزولِ آيه: به دنبال ماجراى سوسمار ====== | |||
منافقين در خلوت خود اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مىنمودند. | منافقين در خلوت خود اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مىنمودند. | ||
ویرایش