پرش به محتوا

تاجیکستان: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ دسامبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
==   غدير چهارده قرن با داغ دل فرياد مى‏ زند<ref>سلام ‏الدين‏ محمدامين.</ref> ==
==   غدير چهارده قرن با داغ دل فرياد مى‏ زند<ref>سلام ‏الدين‏ محمدامين.</ref> ==


خلوتى با غدير پرده از اسرار پر سوزش برخواهد داشت كه چهارده قرن شاهد و ناظر آن بوده است. شن هاى داغ غدير هنوز حرارت وحى در آن روز سبز را در خود حفظ كرده ‏اند و در بلنداى زمان روح تشنه اهل حقيقت را سيراب مى‏ كنند. اما مظلوميتى كه غدير بر خود ديده، او را در جستجوى همنشينى صادق و صميمى به انتظار گذاشته است.


غدير روزى را به ياد مى ‏آورد كه 120000 نفر مأمور به ابلاغ پيام جاودانه آن شدند، ولى خبرى از ابلاغ و تبليغشان نشد.


خلوتى با غدير پرده از اسرار پر سوزش برخواهد داشت كه
اگر دل غدير را بشكافى فرمان بازگشت براى آنان كه جلوتر از على عليه‏ السلام در حركتند و دستور سرعت براى آنان كه عقب مانده ‏اند مى ‏يابى.


چهارده قرن شاهد و ناظر آن بوده است. شنهاى داغ غدير هنوز
اگر با غدير سخن بگويى برايت خواهد گفت كه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله دست على عليه ‏السلام را بالا برد تا مسلمانان پشتيبان دست او باشند؛ و


حرارت وحى در آن روز سبز را در خود حفظ كرده‏اند و در بلنداى
گوشزد خواهد كرد كه دست على عليه ‏السلام آن دستى است كه اگر بالا باشد دست رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه و‏آله بالاست. غدير با تابلوى طلايى خودمى ‏گويد: دست على عليه‏ السلام را ـ كه بالاست ـ بالا ببريد تا بالا برويد؛ و عهد كنيد كه براى بلند كردن اين دست خواهيد ايستاد.


زمان روح تشنه اهل حقيقت را سيراب مى‏كنند.
هر برگ از دفتر غدير ملاک و معيار مؤمن واقعى است. چند قرن است كه فرياد غدير بلند است كه چرا از نصرت ولايت دست كشيده‏ ايد و با اين همه به نصرت الهى اميدواريد؟


اما مظلوميتى كه غدير بر خود ديده، او را در جستجوى
غدير اگرچه بيابانى پر از سكوت به نظر مى‏ آيد، ولى هر روززنده ‏تر از ديروزش، به خاطر مى‏ سپارد آنان را كه عهد كردند و ثابت قدم ماندند، و يا آنان كه اين عهد را شكستند.


همنشينى صادق و صميمى به انتظار گذاشته است.
غدير خود را براى محكمه عدل الهى در قيامت آماده مى‏ كند، تا از پيمان شكنان شكايت كند و براى ثابت قدمان گواهى دهد.


غدير روزى را به ياد مى‏آورد كه 120000 نفر مأمور به ابلاغ
غدير شاهد هميشه تاريخ است كه در پيشگاه خدا سخن خواهد گفت.


پيام جاودانه آن شدند، ولى خبرى از ابلاغ و تبليغشان نشد.
دلم روانه غدير است و يادم در بند خاطراتش! تصور مى ‏كنم در غدير خم هستم جايى كه چند قرن قبل، ميزبان رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله و اولياى او و كاروان حاجيان خانه خدا بود. آرام آرام روى شن هاى غدير قدم مى‏ گذارم، و در درياى دل خاطره ‏هاى آن روز را مرور مى‏ كنم.


اگر دل غدير را بشكافى فرمان بازگشت براى آنان كه جلوتر از
به آبگيرِ خُم نزديک مى‏ شوم. در اين بيابان شنزار و تفتان، وجود آب در خُم براى مسافران و كاروان ها مايه اميدوارى است، تا لبهاى چسبيده و حلق ‏هاى خشكيده را سيراب كنند، و با حماسه‏ اش روح تشنه اهل حقيقت را از پيام غديرش آبيارى كند.


على عليه‏السلام در حركتند و دستور سرعت براى آنان كه عقب مانده‏اند
اكنون كه در اين وادى قدم مى ‏زنم، به هر طرف كه مى ‏روم خاموشى و سكوت است. غدير غريب شده و سكوت اختيار كرده است. ديگر آن شور و هيجان را ندارد. ديگر كاروانى مثل آن كاروان مهمانش نمى ‏شود. گويى زخم خورده و داغديده است.


مى‏يابى.
مى‏ خواهم با غدير صحبت كنم، ولى چگونه خاموشى را بشكنم، و سكوت را بر هم بزنم؟ مثل اينكه غدير هم آن قدر ميل به صحبت ندارد. گويا از هر همنشينى خوشش نمى ‏آيد! او همنشين صادق و صميمى مى ‏خواهد. با اين همه مظلوميت كه غدير بر خود ديده، قلبش نازک شده است. پس من هم او را آرام صدا مى ‏زنم:
 
اگر با غدير سخن بگويى برايت خواهد گفت كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دست
 
على عليه‏السلام را بالا برد تا مسلمانان پشتيبان دست او باشند؛ و
 
گوشزد خواهد كرد كه دست على عليه‏السلام آن دستى است كه اگر بالا
 
باشد دست رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بالاست. غدير با تابلوى طلايى خود
 
مى‏گويد: دست على عليه‏السلام را ـ كه بالاست ـ بالا ببريد تا بالا برويد؛
 
و عهد كنيد كه براى بلند كردن اين دست خواهيد ايستاد.
 
هر برگ از دفتر غدير ملاك و معيار مؤمن واقعى است. چند قرن
 
است كه فرياد غدير بلند است كه چرا از نصرت ولايت دست
 
كشيده‏ايد و با اين همه به نصرت الهى اميدواريد؟
 
غدير اگرچه بيابانى پر از سكوت به نظر مى‏آيد، ولى هر روز
 
زنده‏تر از ديروزش، به خاطر مى‏سپارد آنان را كه عهد كردند و
 
ثابت قدم ماندند، و يا آنان كه اين عهد را شكستند.
 
غدير خود را براى محكمه عدل الهى در قيامت آماده مى‏كند، تا
 
از پيمان شكنان شكايت كند و براى ثابت قدمان گواهى دهد.
 
غدير شاهد هميشه تاريخ است كه در پيشگاه خدا سخن خواهد
 
گفت.
 
دلم روانه غدير است و يادم در بند خاطراتش! تصور مى‏كنم در غدير خم هستم.
 
جايى كه چند قرن قبل، ميزبان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اولياى او و كاروان حاجيان خانه خدا
 
بود. آرام آرام روى شنهاى غدير قدم مى‏گذارم، و در درياى دل خاطره‏هاى آن روز را
 
مرور مى‏كنم.
 
 
به آبگيرِ خُم نزديك مى‏شوم. در اين بيابان شنزار و تفتان، وجود آب در خُم براى
 
مسافران و كاروانها مايه اميدوارى است، تا لبهاى چسبيده و حلق‏هاى خشكيده را
 
سيراب كنند، و با حماسه‏اش روح تشنه اهل حقيقت را از پيام غديرش آبيارى كند.
 
اكنون كه در اين وادى قدم مى‏زنم، به هر طرف كه مى‏روم خاموشى و سكوت
 
است. غدير غريب شده و سكوت اختيار كرده است. ديگر آن شور و هيجان را ندارد.
 
ديگر كاروانى مثل آن كاروان مهمانش نمى‏شود. گويى زخم خورده و داغديده است.
 
مى‏خواهم با غدير صحبت كنم، ولى چگونه خاموشى را بشكنم، و سكوت را بر
 
هم بزنم؟ مثل اينكه غدير هم آن قدر ميل به صحبت ندارد. گويا از هر همنشينى
 
خوشش نمى‏آيد! او همنشين صادق و صميمى مى‏خواهد. با اين همه مظلوميت كه
 
غدير بر خود ديده، قلبش نازك شده است. پس من هم او را آرام صدا مى‏زنم:


اى سرزمين شرافتمند؛
اى سرزمين شرافتمند؛
خط ۹۶: خط ۳۷:
اى محل عيد بزرگ مسلمين؛
اى محل عيد بزرگ مسلمين؛


چرا در روز عيد ساكتى؟ چرا از عيدت خبرى نيست؟ چرا تو را به جاى جشن و
چرا در روز عيد ساكتى؟ چرا از عيدت خبرى نيست؟ چرا تو را به جاى جشن و سرور، غرق در غصه و غم با دلى پر از درد و الم مى‏ بينم؟
 
سرور، غرق در غصه و غم با دلى پر از درد و الم مى‏بينم؟


اى صاحب حماسه جاودانه و پيام هميشه زنده تاريخ؛
اى صاحب حماسه جاودانه و پيام هميشه زنده تاريخ؛


در جاى جاى تو بوى ولايت را مى‏يابم، و در تك تك شنهاى تو گواهى اطاعت را. اگر
در جاى جاى تو بوى ولايت را مى ‏يابم، و در تک تک شن هاى تو گواهى اطاعت را. اگر چه درباره ات خوانده‏ ام و شنيده‏ ام، ولى براى لحظه‏ اى گفتگو با تو و همدمى و هم رازى با اسرارت به ديدار تو آمده‏ ام. براى شنيدن ترانه ‏ات، و صحبت از پيام غريبانه‏ ات، به حرف بيا كه رهايت نمى‏ كنم. براى گوش دادن به رازهاى نهفته‏ ات عاشقانه آمده‏ ام؛ پس مرا بپذير.
 
چه درباره‏ات خوانده‏ام و شنيده‏ام، ولى براى لحظه‏اى گفتگو با تو و همدمى و
 
همرازى با اسرارت به ديدار تو آمده‏ام. براى شنيدن ترانه‏ات، و صحبت از پيام
 
غريبانه‏ات، به حرف بيا كه رهايت نمى‏كنم. براى گوش دادن به رازهاى نهفته‏ات
 
عاشقانه آمده‏ام؛ پس مرا بپذير.
 


در پاسخ من، غدير با دلى پر درد شروع به صحبت كرد:
در پاسخ من، غدير با دلى پر درد شروع به صحبت كرد:
خط ۱۱۷: خط ۴۷:
آه ...! آه ...! غديرم و غريبم!
آه ...! آه ...! غديرم و غريبم!


كجا هستند آنانكه پيام مرا شنيده‏اند و اين روز را عيد بزرگ مى‏دانند؟
كجا هستند آنانكه پيام مرا شنيده ‏اند و اين روز را عيد بزرگ مى‏ دانند؟
 
من پيام جاودانه‏اى داشتم، و جمعيت انبوهى مأمور به ابلاغ آن شده بودند، ولى
 
خبرى از ابلاغ و تبليغشان نشد. جز اندكى همه مرا فراموش كردند و به حرف‏هاى
 
ديگران گوش فرا دادند! گوشها كر شدند و زبانها لال چنان كه گويى خبرى از غدير نبوده
 
است! مسئوليت بس عظيمى بر عهده داشتند، چرا كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حجت را بر ايشان تمام
 
كرده بود، و همه بر آن گواه بودند.
 
آنچه بنا بود انجام شد، ولى پيام ابلاغ نشد. پيام پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به گوش همه نرسيد.
 
آنانكه بايد اين پيام را مى‏رساندند همه ـ جز اندكى ـ كوتاهى كردند و خود را به غفلت
 
زدند.
 
از اين رو ديگر همدم و همرازى كه درد دلم را بشنود ندارم، و از سوز بى‏وفايى
 
گذشتگان مايل نيستم با كسى حرف بزنم، چون تجربه تلخى را گذرانده‏ام. اكنون كه
 
اصرار كردى از رازهايم آگاه شوى و مى‏خواهى از من ترانه و قصه بشنوى، اگر گوش
 
شنوا و قلب و روح صادقى دارى و حرفم را عمل مى‏كنى برايت از رازهايم بگويم. هر
 
راز من پيامى است كه بايد وارد صحنه عمل شود. پيام‏هاى سازنده و سوزنده‏اى دارم.
 
همه‏اش را نمى‏توانم ـ و يا توانش را ندارى ـ كه بگويم و تو بشنوى، ولى چندى از آن را
 
برايت مى‏گويم:
 
آن روز پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: به جلو رفتگان بگوييد برگردند و به عقب ماندگان بگوييد
 
سريعتر حركت كنند، تا پيام مهمى را برايشان بگويم. مسلمانان وقتى از پيام پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله
 
بهره‏مند شدند كه همه در گرد او جمع شدند. از جلو برگشتند و از عقب سريعتر
 
آمدند، تا پيام پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را بشوند. پيام او پيام هدايت بود، و برگزارى اين مراسم
 
حماسه ولايت و همراهى با صاحب آن بود.
 
پس اى بى‏خبران، اى آنانكه جلوتر از خط ولايت در حركتيد! بازگرديد و تا دير
 
نشده خود را اصلاح كنيد. اى عقب‏ماندگان، سريع حركت كنيد تا خود را به ولايت
 
برسانيد و همگى به جمع اهل ولايت بپيونديد، تا همراه قرآن باشيد و هدايت شويد و
 
تمسك به سنت كرده باشيد، و مطهرين سرپرست شما باشند، و تا اهل ذكر شما را در
 
پيمودن راه درست و مستقيم رهبرى كنند.
 
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دست على عليه‏السلام را بالا برد، تا حدى كه همه ديدند، و ولايتش را اعلام كرد تا
 
مسلمانان پشتيبان اين دست باشند. دست ولى، دست على عليه‏السلام، دستى كه در صحنه نبرد
 
دشمنان سرسخت و پهلوانان نامدار شرك و كفر را بر خاك ذلت زده بود و دژها را فتح
 
كرده بود. دستى كه در جود و سخا مسكين و يتيم و اسير را سير كرده، و رضايت حق
 
را به دست آورد. دستى كه به سائل بخشش نمود، و خداى سبحان براى تجليل از اين
 
عملش آيه ولايت را فرستاد. دستى كه پرچمدار علم و معرفت رسولِ خداست. دستى
 
كه اگر بالا باشد دست رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بالاست، و عزت و شرف و نصرت همراه آن است.


پس اى بى‏خبران! اگر عزت مى‏خواهيد، اگر شرف مى‏خواهيد، اگر ايستادگى در
من پيام جاودانه ‏اى داشتم، و جمعيت انبوهى مأمور به ابلاغ آن شده بودند، ولى خبرى از ابلاغ و تبليغشان نشد. جز اندكى همه مرا فراموش كردند و به حرف‏هاى ديگران گوش فرا دادند! گوش ها كر شدند و زبانها لال چنان كه گويى خبرى از غدير نبوده است! مسئوليت بس عظيمى بر عهده داشتند، چرا كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله حجت را بر ايشان تمام كرده بود، و همه بر آن گواه بودند. آنچه بنا بود انجام شد، ولى پيام ابلاغ نشد. پيام پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله به گوش همه نرسيد.


برابر ظلم و ستم مى‏خواهيد، بايد دست على عليه‏السلام را ـ كه دست ولى است ـ بلند كنيد.
آنانكه بايد اين پيام را مى‏ رساندند همه ـ جز اندكى ـ كوتاهى كردند و خود را به غفلت زدند.


دست او را ـ كه بالاست ـ بالا ببريد تا بالا برويد. دست بيعت با ولى بدهيد. عهد كنيد كه
از اين رو ديگر همدم و هم رازى كه درد دلم را بشنود ندارم، و از سوز بى‏ وفايى گذشتگان مايل نيستم با كسى حرف بزنم، چون تجربه تلخى را گذرانده‏ ام. اكنون كه اصرار كردى از رازهايم آگاه شوى و مى‏ خواهى از من ترانه و قصه بشنوى، اگر گوش شنوا و قلب و روح صادقى دارى و حرفم را عمل مى‏ كنى برايت از رازهايم بگويم. هر راز من پيامى است كه بايد وارد صحنه عمل شود. پيام ‏هاى سازنده و سوزنده ‏اى دارم.


براى بلند كردن اين دست خواهيد ايستاد، كه با بلند بودن اين دست به آزادى و استقلال
همه‏ اش را نمى‏ توانم ـ و يا توانش را ندارى ـ كه بگويم و تو بشنوى، ولى چندى از آن را برايت مى‏ گويم:


و عزت و شرف دست خواهيد يافت.
آن روز پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله فرمود: به جلو رفتگان بگوييد برگردند و به عقب ماندگان بگوييد سريعتر حركت كنند، تا پيام مهمى را برايشان بگويم. مسلمانان وقتى از پيام پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله بهره‏ مند شدند كه همه در گرد او جمع شدند. از جلو برگشتند و از عقب سريعتر آمدند، تا پيام پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله را بشنوند. پيام او پيام هدايت بود، و برگزارى اين مراسم حماسه ولايت و همراهى با صاحب آن بود.


پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در حق على عليه‏السلام دعا كرد: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من
پس اى بى‏ خبران، اى آنانكه جلوتر از خط ولايت در حركتيد! بازگرديد و تا دير نشده خود را اصلاح كنيد. اى عقب ‏ماندگان، سريع حركت كنيد تا خود را به ولايت برسانيد و همگى به جمع اهل ولايت بپيونديد، تا همراه قرآن باشيد و هدايت شويد و تمسک به سنت كرده باشيد، و مطهرين سرپرست شما باشند، و تا اهل ذكر شما را در پيمودن راه درست و مستقيم رهبرى كنند.


نصره و اخذل من خذله» تا امتش ملاك و معيار مؤمن واقعى را بشناسد، آن مؤمنى كه در
پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله دست على عليه ‏السلام را بالا برد، تا حدى كه همه ديدند، و ولايتش را اعلام كرد تا مسلمانان پشتيبان اين دست باشند. دست ولى، دست على عليه ‏السلام، دستى كه در صحنه نبرد دشمنان سرسخت و پهلوانان نامدار شرک و كفر را بر خاک ذلت زده بود و دژها را فتح


راه مستقيم است، و در راه رضايت خدا و رسولش گام برمى‏دارد. هر كسى به دنبال آن
كرده بود. دستى كه در جود و سخا مسكين و يتيم و اسير را سير كرده، و رضايت حق را به دست آورد. دستى كه به سائل بخشش نمود، و خداى سبحان براى تجليل از اين عملش آيه ولايت را فرستاد. دستى كه پرچمدار علم و معرفت رسولِ خداست. دستى كه اگر بالا باشد دست رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله بالاست، و عزت و شرف و نصرت همراه آن است.


است كه به خدا نزديك شود و بنده مقرب او باشد و رحمت و نصرت خدا شاملش
پس اى بى ‏خبران! اگر عزت مى ‏خواهيد، اگر شرف مى‏ خواهيد، اگر ايستادگى در برابر ظلم و ستم مى‏ خواهيد، بايد دست على عليه ‏السلام را ـ كه دست ولى است ـ بلند كنيد. دست او را ـ كه بالاست ـ بالا ببريد تا بالا برويد. دست بيعت با ولى بدهيد. عهد كنيد كه براى بلند كردن اين دست خواهيد ايستاد، كه با بلند بودن اين دست به آزادى و استقلال و عزت و شرف دست خواهيد يافت.


شود، و از خذلان و خوارى و عذاب الهى ايمن باشد و خدا از نعمتها محرومش نكند،
پيامبر صلى‏ الله عليه ‏و‏آله در حق على عليه ‏السلام دعا كرد:«اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» تا امتش ملاک و معيار مؤمن واقعى را بشناسد، آن مؤمنى كه در راه مستقيم است، و در راه رضايت خدا و رسولش گام برمى‏ دارد. هر كسى به دنبال آن است كه به خدا نزديک شود و بنده مقرب او باشد و رحمت و نصرت خدا شاملش شود، و از خذلان و خوارى و عذاب الهى ايمن باشد و خدا از نعمتها محرومش نكند،


بايد اين ملاكها را در جايى پيدا كند. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله براى دانستن اين ملاكها و جلوگيرى از
بايد اين ملاكها را در جايى پيدا كند. پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله براى دانستن اين ملاكها و جلوگيرى از انحراف امت، آنها را براى مردم بيان كرده است.


انحراف امت، آنها را براى مردم بيان كرده است.
پس اى كسانى كه اين دعاى پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله به گوشتان مى‏ رسد، چرا بى‏ تفاوت هستيد؟


پس اى كسانى كه اين دعاى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به گوشتان مى‏رسد، چرا بى‏تفاوت هستيد؟
چرا ولايت را رها كرده ‏ايد و براى تقرب به خدا سرگردان مى‏ گرديد؟


چرا ولايت را رها كرده‏ايد و براى تقرب به خدا سرگردان مى‏گرديد؟ چرا از نصرت
چرا از نصرت ولايت دست كشيده ‏ايد و با اين حال به نصرت الهى اميدواريد؟


ولايت دست كشيده‏ايد و با اين حال به نصرت الهى اميدواريد؟ چرا همراه مخالف و  
چرا همراه مخالف و معاند ايستاده‏ ايد و ترسى از اين كار خود نداريد؟


معاند ايستاده‏ايد و ترسى از اين كار خود نداريد؟ چرا به دست خود در خوارى
چرا به دست خود در خوارى گرفتار آمده ‏ايد، و در فكر خلاصى و چاره نيستيد؟


گرفتار آمده‏ايد، و در فكر خلاصى و چاره نيستيد؟
آيا سخنى رساتر از اين دعاى پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏آله پيدا مى‏ شود؟ چرا خود را به نادانى مى ‏زنيد؟


آيا سخنى رساتر از اين دعاى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پيدا مى‏شود؟ چرا خود را به نادانى مى‏زنيد،
و يا در جستجوى حقيقت تنبلى مى‏ كنيد؟


و يا در جستجوى حقيقت تنبلى مى‏كنيد؟ مگر نمى‏خواهيد شامل دعاى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله
مگر نمى‏ خواهيد شامل دعاى پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله شويد؟


شويد؟ مگر هدف شما پيروى از امر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيست؟ مگر دين اسلام را پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله
مگر هدف شما پيروى از امر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيست؟ مگر دين اسلام را پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله


تبيين نمى‏كند؟ مگر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله راه رسيدن به قرب الهى را بيان نمى‏كند؟
تبيين نمى‏كند؟ مگر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله راه رسيدن به قرب الهى را بيان نمى‏كند؟
۷۶۴

ویرایش