پرش به محتوا

پژوهشی در اسباب نزول آیه اکمال: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۰۳: خط ۲۰۳:
* عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن مردویه از طاووس نقل کرده اند که گفت: عمر حفصه را امر کرد تا از پیامبرـ صلى الله علیه وسلم ـ درباره کلاله سؤال کند؛ حفصه چنین کرد و پیامبر براى او در استخوانى املا کرد و چنین فرمود: چه کسى تو را به این پرسش امر کرده است، آیا عمر؟ گمان ندارم که عمر آن را درک کند، آیا آیه صیف براى او کافى نیست؟
* عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن مردویه از طاووس نقل کرده اند که گفت: عمر حفصه را امر کرد تا از پیامبرـ صلى الله علیه وسلم ـ درباره کلاله سؤال کند؛ حفصه چنین کرد و پیامبر براى او در استخوانى املا کرد و چنین فرمود: چه کسى تو را به این پرسش امر کرده است، آیا عمر؟ گمان ندارم که عمر آن را درک کند، آیا آیه صیف براى او کافى نیست؟


سفیان مى گوید: آیه صیف که در سوره نساء است«... وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یورَثُ کلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ ...»<ref>نساء/۱۲</ref>مورد سؤال واقع شد. وقتى مردم از رسول خدا صلى الله علیه وسلم درباره آن پرسیدند، آیه اى که در پایان سوره نساء است فرستاده شد.<ref name=":0">درّ المنثور؛ج۲،ص۲۴۹.</ref>
سفیان مى گوید: آیه صیف که در سوره نساء است{{قرآن|... وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یورَثُ کلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ ...}}<ref>نساء/۱۲</ref>مورد سؤال واقع شد. وقتى مردم از رسول خدا صلى الله علیه وسلم درباره آن پرسیدند، آیه اى که در پایان سوره نساء است فرستاده شد.<ref name=":0">درّ المنثور؛ج۲،ص۲۴۹.</ref>


با مشاهده این تناقضات در احادیث عمر و کلاله، که همه نیز به اصطلاح صحیحه هستند، در مى یابیم که در این روایات، حکم کلاله ـ که بر اساس نقل بخارى یکى از مسائل سه گانه اى است که حکم براى امت بیان نشده و عمر نیز درباره آن از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نپرسیده است ـ توسط پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم براى عمر در استخوانى نوشته شده است، و بخارى خود در مورد مسئله دوم از آن سه مسئله یعنى خلافت روایت کرده است که پیامبر کاغذ و قلمى خواست تا چیزى بنویسد که امت پس از او هرگز گمراه نشوند، اما عمر از این کار ممانعت کرد.
با مشاهده این تناقضات در احادیث عمر و کلاله، که همه نیز به اصطلاح صحیحه هستند، در مى یابیم که در این روایات، حکم کلاله ـ که بر اساس نقل بخارى یکى از مسائل سه گانه اى است که حکم براى امت بیان نشده و عمر نیز درباره آن از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نپرسیده است ـ توسط پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم براى عمر در استخوانى نوشته شده است، و بخارى خود در مورد مسئله دوم از آن سه مسئله یعنى خلافت روایت کرده است که پیامبر کاغذ و قلمى خواست تا چیزى بنویسد که امت پس از او هرگز گمراه نشوند، اما عمر از این کار ممانعت کرد.
خط ۲۱۷: خط ۲۱۷:
این دو داستان بیانگر آن است که سلطه خلیفه در نظر برادران اهل سنّت ادعاى غیر معقول او را معقول مى سازد، بنابر این آنچه نزد آنان مهم است این که قرآن را به گونه اى تفسیر کنیم و وقایع و اسباب نزول آن را به نحوى بیان کنیم که موافق گفته هاى خلیفه باشد، هر چند گفته هاى او متناقض باشد و موجب بروز شبهه تناقض در دین خدا و افعا ل بارى تعالى گردد، اما در عین حال هر که بر این امر اعتراض کند رافضى و دشمن اسلام، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و صحابه او باشد!
این دو داستان بیانگر آن است که سلطه خلیفه در نظر برادران اهل سنّت ادعاى غیر معقول او را معقول مى سازد، بنابر این آنچه نزد آنان مهم است این که قرآن را به گونه اى تفسیر کنیم و وقایع و اسباب نزول آن را به نحوى بیان کنیم که موافق گفته هاى خلیفه باشد، هر چند گفته هاى او متناقض باشد و موجب بروز شبهه تناقض در دین خدا و افعا ل بارى تعالى گردد، اما در عین حال هر که بر این امر اعتراض کند رافضى و دشمن اسلام، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و صحابه او باشد!


این دو حکایت در موضوع مورد بحث ما همچنین دلالت دارد بر اینکه آیات ربا و ارث کلاله و شاید غیر این دو، طبق نظر خلیفه پس از آیه«اکمال دین» نازل شده اند. معناى این سخن آن است که خداى تعالى به مسلمانان فرموده است:«...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...» ، در حالى که احکام ارث و ربا و احکام قبل ـ به طورى که خواهد آمد ـ کامل نگردیده بود!
این دو حکایت در موضوع مورد بحث ما همچنین دلالت دارد بر اینکه آیات ربا و ارث کلاله و شاید غیر این دو، طبق نظر خلیفه پس از آیه«اکمال دین» نازل شده اند. معناى این سخن آن است که خداى تعالى به مسلمانان فرموده است:{{قرآن|...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} ، در حالى که احکام ارث و ربا و احکام قبل ـ به طورى که خواهد آمد ـ کامل نگردیده بود!


هیچ منصفى نمى تواند این منطق را بپذیرد که براى تبرئه انسان غیر معصومى جدال کند، اگرچه این کار مستلزم نسبت دادن تناقض به خداى عزّوجل و رسول اوصلی الله علیه وآله وسلم باشد.
هیچ منصفى نمى تواند این منطق را بپذیرد که براى تبرئه انسان غیر معصومى جدال کند، اگرچه این کار مستلزم نسبت دادن تناقض به خداى عزّوجل و رسول اوصلی الله علیه وآله وسلم باشد.
۸۴۹

ویرایش