پرش به محتوا

پژوهشی در اسباب نزول آیه اکمال: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۰۳: خط ۲۰۳:
* عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن مردویه از طاووس نقل کرده اند که گفت: عمر حفصه را امر کرد تا از پیامبرـ صلى الله علیه وسلم ـ درباره کلاله سؤال کند؛ حفصه چنین کرد و پیامبر براى او در استخوانى املا کرد و چنین فرمود: چه کسى تو را به این پرسش امر کرده است، آیا عمر؟ گمان ندارم که عمر آن را درک کند، آیا آیه صیف براى او کافى نیست؟
* عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن مردویه از طاووس نقل کرده اند که گفت: عمر حفصه را امر کرد تا از پیامبرـ صلى الله علیه وسلم ـ درباره کلاله سؤال کند؛ حفصه چنین کرد و پیامبر براى او در استخوانى املا کرد و چنین فرمود: چه کسى تو را به این پرسش امر کرده است، آیا عمر؟ گمان ندارم که عمر آن را درک کند، آیا آیه صیف براى او کافى نیست؟


سفیان مى گوید: آیه صیف که در سوره نساء است{{قرآن|... وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یورَثُ کلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ ...}}<ref>نساء/۱۲</ref>مورد سؤال واقع شد. وقتى مردم از رسول خدا صلى الله علیه وسلم درباره آن پرسیدند، آیه اى که در پایان سوره نساء است فرستاده شد.<ref name=":0">درّ المنثور؛ج۲،ص۲۴۹.</ref>
سفیان مى گوید: آیه صیف که در سوره نساء است{{قرآن|...وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ...}}<ref>نساء/۱۲</ref>مورد سؤال واقع شد. وقتى مردم از رسول خدا صلى الله علیه وسلم درباره آن پرسیدند، آیه اى که در پایان سوره نساء است فرستاده شد.<ref name=":0">درّ المنثور؛ج۲،ص۲۴۹.</ref>


با مشاهده این تناقضات در احادیث عمر و کلاله، که همه نیز به اصطلاح صحیحه هستند، در مى یابیم که در این روایات، حکم کلاله ـ که بر اساس نقل بخارى یکى از مسائل سه گانه اى است که حکم براى امت بیان نشده و عمر نیز درباره آن از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نپرسیده است ـ توسط پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم براى عمر در استخوانى نوشته شده است، و بخارى خود در مورد مسئله دوم از آن سه مسئله یعنى خلافت روایت کرده است که پیامبر کاغذ و قلمى خواست تا چیزى بنویسد که امت پس از او هرگز گمراه نشوند، اما عمر از این کار ممانعت کرد.
با مشاهده این تناقضات در احادیث عمر و کلاله، که همه نیز به اصطلاح صحیحه هستند، در مى یابیم که در این روایات، حکم کلاله ـ که بر اساس نقل بخارى یکى از مسائل سه گانه اى است که حکم براى امت بیان نشده و عمر نیز درباره آن از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نپرسیده است ـ توسط پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم براى عمر در استخوانى نوشته شده است، و بخارى خود در مورد مسئله دوم از آن سه مسئله یعنى خلافت روایت کرده است که پیامبر کاغذ و قلمى خواست تا چیزى بنویسد که امت پس از او هرگز گمراه نشوند، اما عمر از این کار ممانعت کرد.
خط ۲۱۷: خط ۲۱۷:
این دو داستان بیانگر آن است که سلطه خلیفه در نظر برادران اهل سنّت ادعاى غیر معقول او را معقول مى سازد، بنابر این آنچه نزد آنان مهم است این که قرآن را به گونه اى تفسیر کنیم و وقایع و اسباب نزول آن را به نحوى بیان کنیم که موافق گفته هاى خلیفه باشد، هر چند گفته هاى او متناقض باشد و موجب بروز شبهه تناقض در دین خدا و افعا ل بارى تعالى گردد، اما در عین حال هر که بر این امر اعتراض کند رافضى و دشمن اسلام، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و صحابه او باشد!
این دو داستان بیانگر آن است که سلطه خلیفه در نظر برادران اهل سنّت ادعاى غیر معقول او را معقول مى سازد، بنابر این آنچه نزد آنان مهم است این که قرآن را به گونه اى تفسیر کنیم و وقایع و اسباب نزول آن را به نحوى بیان کنیم که موافق گفته هاى خلیفه باشد، هر چند گفته هاى او متناقض باشد و موجب بروز شبهه تناقض در دین خدا و افعا ل بارى تعالى گردد، اما در عین حال هر که بر این امر اعتراض کند رافضى و دشمن اسلام، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و صحابه او باشد!


این دو حکایت در موضوع مورد بحث ما همچنین دلالت دارد بر اینکه آیات ربا و ارث کلاله و شاید غیر این دو، طبق نظر خلیفه پس از آیه«اکمال دین» نازل شده اند. معناى این سخن آن است که خداى تعالى به مسلمانان فرموده است:{{قرآن|...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} ، در حالى که احکام ارث و ربا و احکام قبل ـ به طورى که خواهد آمد ـ کامل نگردیده بود!
این دو حکایت در موضوع مورد بحث ما همچنین دلالت دارد بر اینکه آیات ربا و ارث کلاله و شاید غیر این دو، طبق نظر خلیفه پس از آیه«اکمال دین» نازل شده اند. معناى این سخن آن است که خداى تعالى به مسلمانان فرموده است:{{قرآن|...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} <ref>مائده/۳</ref>، در حالى که احکام ارث و ربا و احکام قبل ـ به طورى که خواهد آمد ـ کامل نگردیده بود!


هیچ منصفى نمى تواند این منطق را بپذیرد که براى تبرئه انسان غیر معصومى جدال کند، اگرچه این کار مستلزم نسبت دادن تناقض به خداى عزّوجل و رسول اوصلی الله علیه وآله وسلم باشد.
هیچ منصفى نمى تواند این منطق را بپذیرد که براى تبرئه انسان غیر معصومى جدال کند، اگرچه این کار مستلزم نسبت دادن تناقض به خداى عزّوجل و رسول اوصلی الله علیه وآله وسلم باشد.
خط ۲۲۴: خط ۲۲۴:
در نقل سایر اقوال و احادیث صحیح مربوط به آن در نزد اهل سنت کلام را طولانى نمى کنیم و به اختصار از آنها یاد مى کنیم:
در نقل سایر اقوال و احادیث صحیح مربوط به آن در نزد اهل سنت کلام را طولانى نمى کنیم و به اختصار از آنها یاد مى کنیم:


قول یکم:
====== قول یکم: ======
'''۱ـ''' در «صحیح بخارى» چنین آمده است:


۱ـ در «صحیح بخارى» چنین آمده است:
* از سعید بن جبیر شنیدم که گفت: اهل کوفه درباره آیه اى اختلاف پیدا کردند، من نزد ابن عباس رفتم و از او در این باره پرسیدم، وى گفت: این آیه:وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا <ref>نساء/۹۳</ref> آخرین آیه اى است که بر پیامبر نازل گردید و از این رو نسخ نشده است.<ref>صحیح بخاری؛ج۵،ص۱۸۲.</ref>


از سعید بن جبیر شنیدم که گفت: اهل کوفه درباره آیه اى اختلاف پیدا کردند، من نزد ابن عباس رفتم و از او در این باره پرسیدم، وى گفت: این آیه: ومن یقتل مؤمناً متعمدا فجزائه جهنم[نساء۹۳] آخرین آیه اى است که بر پیامبر نازل گردید و از این رو نسخ نشده است.<ref>صحیح بخاری؛ج۵،ص۱۸۲.</ref>
'''۲ـ''' همچنین در «صحیح بخارى» آمده است:


۲ـ همچنین در «صحیح بخارى» آمده است:
* …از سعید بن جبیر نقل شده است که گفت: اهل کوفه در باب قتل مؤمن اختلاف نظر پیدا کردند، من به سوى ابن عباس رهسپار شدم، وى گفت: این آیه از آخرین آیات نازل شده و غیر منسوخ است.<ref>همان،ج۶،ص۱۵.</ref>


…از سعید بن جبیر نقل شده است که گفت: اهل کوفه در باب قتل مؤمن اختلاف نظر پیدا کردند، من به سوى ابن عباس رهسپار شدم، وى گفت: این آیه از آخرین آیات نازل شده و غیر منسوخ است.<ref>همان،ج۶،ص۱۵</ref>
'''۳ـ''' در «درّالمنثور »چنین آمده است:


۳ـ در «درّالمنثور »چنین آمده است:
* عبد بن حمید و بخارى و مسلم و ابوداود و سنایى و ابن جریر و طبرانى از طریق سعید بن جبیر نقل کرده اند که گفت: اهل کوفه در قتل مؤمن اختلاف کردند. من نزد ابن عباس رفتم، او گفت: این آخرین آیه اى است که نازل شده و نسخ نشده است.


عبد بن حمید و بخارى و مسلم و ابوداود و سنایى و ابن جریر و طبرانى از طریق سعید بن جبیر نقل کرده اند که گفت: اهل کوفه در قتل مؤمن اختلاف کردند. من نزد ابن عباس رفتم، او گفت: این آخرین آیه اى است که نازل شده و نسخ نشده است.
* احمد و سعید بن منصور و سنایى و ابن ماجه و عبدبن حمید و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و نحاس در«ناسخ» و طبرانى از طریق سالم بن ابى الجعد از ابن عباس نقل کرده اند که گفت: این آیه از آخرین آیاتى است که نازل گردید و نسخ شد تا آنکه رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ از دنیا رفت و پس از او دیگر وحى قطع گردید، گفت: اگر(قایل) توبه کند و ایمان بیاورد و کار نیکو کند و هدایت یابد چه مى گویى؟ گفت: چنین کسى را توبه چه سود؟<ref>درّالمنثور؛ج۲،ص۱۹۶.</ref>


احمد و سعید بن منصور و سنایى و ابن ماجه و عبدبن حمید و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و نحاس در«ناسخ» و طبرانى از طریق سالم بن ابى الجعد از ابن عباس نقل کرده اند که گفت: این آیه از آخرین آیاتى است که نازل گردید و نسخ شد تا آنکه رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ از دنیا رفت و پس از او دیگر وحى قطع گردید، گفت: اگر(قایل) توبه کند و ایمان بیاورد و کار نیکو کند و هدایت یابد چه مى گویى؟ گفت: چنین کسى را توبه چه سود؟<ref>درّالمنثور؛ج۲،ص۱۹۶.</ref>
'''۴ـ''' در«المجموع فى شرح المهذب» آمده است:


۴ـ در«المجموع فى شرح المهذب» آمده است:
* در «صحیح بخارى» درباره این آیه وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا <ref>نساء/۹۳</ref> آمده است که: آخرین آیه اى است که بر پیامبر فرستاده شده و چیزى آن را نسخ نکرده است. مسلم و نسایى نیز از طریق شعبة همین گونه روایت کرده اند. ابوداود از احمدبن حنبل به سندش از سعید بن جبیر و او از ابن عباس درباره این آیه روایت کرده است که گفت: چیزى آن را نسخ نکرده است.<ref>المجموع فی شرح المهذّب؛ج۱۸،ص۳۴۵.</ref>
 
در «صحیح بخارى» درباره این آیه ومن یقتل مؤمناً متعمداً فجزائه جهنم خالداً فیها آمده است که: آخرین آیه اى است که بر پیامبر فرستاده شده و چیزى آن را نسخ نکرده است. مسلم و نسایى نیز از طریق شعبة همین گونه روایت کرده اند. ابوداود از احمدبن حنبل به سندش از سعید بن جبیر و او از ابن عباس درباره این آیه روایت کرده است که گفت: چیزى آن را نسخ نکرده است.<ref>المجموع فی شرح المهذّب؛ج۱۸،ص۳۴۵.</ref>


اگر بپذیریم که مقصود ابن عباس این است که این آیه آخرین آیه نازل شده است، این مطلب نه از ابن عباس و نه از غیر او قابل قبول نیست، زیرا معناى آن این است که تحریم قتل مؤمن تشریع اضافه اى است که پس از نزول آیه اکمال دین واقع شده است.
اگر بپذیریم که مقصود ابن عباس این است که این آیه آخرین آیه نازل شده است، این مطلب نه از ابن عباس و نه از غیر او قابل قبول نیست، زیرا معناى آن این است که تحریم قتل مؤمن تشریع اضافه اى است که پس از نزول آیه اکمال دین واقع شده است.


قول دوم:
====== قول دوم: ======
 
'''۱-''' در «مستدرک »حاکم آمده است:
۱- در «مستدرک »حاکم آمده است:


…از یوسف بن مهران، او از ابن عباس ـ رضى الله عنه ـ و وى از اُبى بن کعب ـ رضى الله عنه ـ نقل است که گفت: آخرین آیه قرآن که بر پیامبر فرود آمد این است: لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم. حدیث شعبة از یونس بن عبید بر معیار هر دو شیخ یعنى بخارى و مسلم صحیح است و آنان این را نقل نکرده اند.<ref>مستدرک حاکم؛ج۲،ص۳۳۸.</ref>
* …از یوسف بن مهران، او از ابن عباس ـ رضى الله عنه ـ و وى از اُبى بن کعب ـ رضى الله عنه ـ نقل است که گفت: آخرین آیه قرآن که بر پیامبر فرود آمد این است:لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ <ref>توبه/۱۲۸</ref>حدیث شعبة از یونس بن عبید بر معیار هر دو شیخ یعنى بخارى و مسلم صحیح است و آنان این را نقل نکرده اند.<ref>مستدرک حاکم؛ج۲،ص۳۳۸.</ref>


آیات اشاره شده در نقل بالا،دو آیه ۱۲۸و ۱۲۹ از سوره توبه است.
آیات اشاره شده در نقل بالا،دو آیه ۱۲۸و ۱۲۹ از سوره توبه است.


۲-در «درّالمنثور »چنین آمده است:
'''۲-'''در «درّالمنثور »چنین آمده است:
 
ابن ابى شیبه و اسحاق بن و راهویه ابن منیع در«مسند»ش و ابن جریر و ابن منذر و ابوالشیخ و ابن مردویه و بیهقى در«الدلائل» از طریق یوسف بن مهران از ابن عباس و او از ابى بن کعب نقل کرده اند که گفت آخرین آیه اى که بر پیامبر صلى الله علیه وسلم  نازل شد ، و در عبارتى دیگر مى گوید: بتحقیق آخرین بخشى از قرآن که نازل شد:  آیه لقد جاءکم رسول من انفسکم، بود.<ref>درّالمنثور؛ج۳،ص۲۹۵.</ref>


۳-ابن ظریس در«فضائل القران» و ابن الانبارى در«المصاحف» و ابن مردویه از حسن نقل کرده اند که ابى بن کعب مى گفت: تازه ترین بخش قرآن که از سوى خدا ـ یا در عبارتى از آسمان ـ آمده است دو آیه:لقد جاءکم رسول من انفسکم… است.<ref>همان.</ref>
* ابن ابى شیبه و اسحاق بن و راهویه ابن منیع در«مسند»ش و ابن جریر و ابن منذر و ابوالشیخ و ابن مردویه و بیهقى در«الدلائل» از طریق یوسف بن مهران از ابن عباس و او از ابى بن کعب نقل کرده اند که گفت آخرین آیه اى که بر پیامبر صلى الله علیه وسلم  نازل شد ، و در عبارتى دیگر مى گوید: بتحقیق آخرین بخشى از قرآن که نازل شد:  آیه لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ...، بود.<ref>درّالمنثور؛ج۳،ص۲۹۵.</ref>


۴- در «درّالمنثور »مى خوانیم:
'''۳-'''ابن ظریس در«فضائل القران» و ابن الانبارى در«المصاحف» و ابن مردویه از حسن نقل کرده اند که ابى بن کعب مى گفت: تازه ترین بخش قرآن که از سوى خدا ـ یا در عبارتى از آسمان ـ آمده است دو آیه:لقد جاءکم رسول من انفسکم… است.<ref>همان.</ref>


عبدالله بن احمد بن حنبل در«زوائدالمسند» و ابن ضریس در«فضائل» و ابن ابى داود در«مصاحف» و ابن ابى حاتم و ابوالشیخ و ابن مردویه و بیهقى در«الدلائل» و خطیب در«تلخیص المصاحف» و ضیاء در«المختارة» از طریق ابوالعالیه از قول ابى بن کعب نقل کرده اند که: قرآن را در دوره خلافت ابوبکر در مصحفى جمع کردند، مردانى بودند که مى نوشتند و ابى بن کعب بر آنها املا مى کرد تا آنکه به این آیه از سوره برائت رسیدند: ثم انصرفو ا صرف الله قلوبهم قوم لایفقهون، گمان کردند که این آخرین آیه اى است که نازل شده است. در این هنگام ابى بن کعب گفت: پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ پس از این آیه دو آیه دیگر براى من قرائت کرد، یعنى این دو آیه: لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم فان تولوا فقل حسبى الله لااله الاّهو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم، پس این آخرین قسمت قرآن است، و گفت: پس خدا قرآن را به آنچه آغاز کرده است پایان داده است، یعنى به«لا اله الا الله»، خدا مى فرماید: و ما ارسلنا من قبلک من رسول الاّ یوحى الیه انه لا اله الا انا فاعبدون.<ref>همان.</ref>
'''۴-''' در «درّالمنثور »مى خوانیم:


۵ـ ابن ابى داود در«المصاحف» از یحیى بن عبدالرحمن بن حاطب نقل مى کند که گفت:
* عبدالله بن احمد بن حنبل در«زوائدالمسند» و ابن ضریس در«فضائل» و ابن ابى داود در«مصاحف» و ابن ابى حاتم و ابوالشیخ و ابن مردویه و بیهقى در«الدلائل» و خطیب در«تلخیص المصاحف» و ضیاء در«المختارة» از طریق ابوالعالیه از قول ابى بن کعب نقل کرده اند که: قرآن را در دوره خلافت ابوبکر در مصحفى جمع کردند، مردانى بودند که مى نوشتند و ابى بن کعب بر آنها املا مى کرد تا آنکه به این آیه از سوره برائت رسیدند: ثُمَّ انْصَرَفُوا ۚ صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ<ref>توبه/۱۲۷</ref> گمان کردند که این آخرین آیه اى است که نازل شده است. در این هنگام ابى بن کعب گفت: پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ پس از این آیه دو آیه دیگر براى من قرائت کرد، یعنى این دو آیه: لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ، پس این آخرین قسمت قرآن است، و گفت: پس خدا قرآن را به آنچه آغاز کرده است پایان داده است، یعنى به«لَا اِلَهَ اِلَّا الله»، خدا مى فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ.<ref>همان.</ref>


عمر بن خطاب خواست قرآن را گرد آورى کند؛ میان مردمان برخاست و گفت: هر کس چیزى از قرآن را از پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ گرفته است نزد ما بیاورد. به این گونه آنها در صُحُف و الواح و استخوانهایى مى نوشتند و عمر چیزى را از کسى به اسم قرآن نمى پذیرفت مگر آن که دو نفر بر آن شهادت مى دادند پس آن گاه مى پذیرفت و به آن مى افزود.
'''۵ـ''' ابن ابى داود در«المصاحف» از یحیى بن عبدالرحمن بن حاطب نقل مى کند که گفت:


پس از عمر عثمان اقدام کرد و گفت: هر کس چیز ى از کتاب خدا نزد اوست براى ما بیاورد و از هیچ کس چیزى را نمى پذیرفت مگر آنکه دوتن به آن گواهى دهند. خزیمة بن ثابت آمد و گفت: دو آیه را رها کردید و ننوشته اید، پرسیدند: کدامند آن دو؟ گفت: من از رسول خدا این آیات را گرفتم: و لقدجاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنّتم…، آن گاه عثمان گفت: من گواهى مى دهم که این دو آیه از خداست،حال مى گویى این دو آیه را کجاى قرآن قرار دهیم؟ گفت: در پایان آخرین بخشى که نازل شده است، وآن دو آیه را در پایان سوره برائت قرار دادند.<ref>همان.</ref>
* عمر بن خطاب خواست قرآن را گرد آورى کند؛ میان مردمان برخاست و گفت: هر کس چیزى از قرآن را از پیامبر  صلى الله علیه وسلم گرفته است نزد ما بیاورد. به این گونه آنها در صُحُف و الواح و استخوانهایى مى نوشتند و عمر چیزى را از کسى به اسم قرآن نمى پذیرفت مگر آن که دو نفر بر آن شهادت مى دادند پس آن گاه مى پذیرفت و به آن مى افزود. پس از عمر، عثمان اقدام کرد و گفت: هر کس چیز ى از کتاب خدا نزد اوست براى ما بیاورد و از هیچ کس چیزى را نمى پذیرفت مگر آنکه دوتن به آن گواهى دهند. خزیمة بن ثابت آمد و گفت: دو آیه را رها کردید و ننوشته اید، پرسیدند: کدامند آن دو؟ گفت: من از رسول خدا این آیات را گرفتم:لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ...، آن گاه عثمان گفت: من گواهى مى دهم که این دو آیه از خداست،حال مى گویى این دو آیه را کجاى قرآن قرار دهیم؟ گفت: در پایان آخرین بخشى که نازل شده است، وآن دو آیه را در پایان سوره برائت قرار دادند.<ref>همان.</ref>


شبیه این روایت در سنن ابى داوود آمده است،<ref>سنن ابی داوود؛ج۱،ص۱۸۲.</ref> و ما در کتاب«تدوین القرآن» درباره این روایات بحث کرده ایم.
شبیه این روایت در سنن ابى داوود آمده است،<ref>سنن ابی داوود؛ج۱،ص۱۸۲.</ref> و ما در کتاب«تدوین القرآن» درباره این روایات بحث کرده ایم.


قول سوم:
====== قول سوم: ======
 
۱-در «صحیح مسلم »مى خوانیم:
۱-در «صحیح مسلم »مى خوانیم:


۸۴۹

ویرایش