پرش به محتوا

شبهه اعراض صحابه از غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:


==== '''اول: خط فكرى اجتهاد در مقابل نص:''' ====
==== '''اول: خط فكرى اجتهاد در مقابل نص:''' ====
اين خط فكرى معتقد است كه لازم نيست به تمام آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله به آن خبر و دستور داده ايمان آورده و تعبداً آن را قبول كنيم، بلكه مى‏توان در نصوص دينى مطابق با مصالحى كه درك مى‏كنيم اجتهاد كرده و در آن تصرف نماييم. اين خط فكرى از مبانى اساسى مدرسه خلفا بود و پيامبر صلى الله عليه و آله مصائب فراوانى را از اين نوع خط فكرى تحمل نمود.
اين خط فكرى معتقد است كه لازم نيست به تمام آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله به آن خبر و دستور داده ايمان آورده و تعبداً آن را قبول كنيم، بلكه مى‏ توان در نصوص دينى مطابق با مصالحى كه درک مى‏ كنيم اجتهاد كرده و در آن تصرف نماييم. اين خط فكرى از مبانى اساسى مدرسه خلفا بود و پيامبر صلى الله عليه و آله مصائب فراوانى را از اين نوع خط فكرى تحمل نمود.


==== '''دوم: خط فكرى تسليم و تعبد كامل:''' ====
==== '''دوم: خط فكرى تسليم و تعبد كامل:''' ====
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:


===== ب. عذر مدرسه خلفا در مخالفت با امام على ‏عليه السلام =====
===== ب. عذر مدرسه خلفا در مخالفت با امام على ‏عليه السلام =====
با مراجعه به تاريخ و كلمات رؤساى مدرسه خلفا، پى مى‏بريم كه در عملكرد خود براى گرفتن حق خلافت اميرالمؤمنين‏عليه السلام به بهانه‏هايى تمسك جستند كه نه تنها عذرى شرعى و عقلانى براى عمل آنها نيست، بلكه خود دلالت بر بطلان افكار آنها مى‏باشد. اينك به برخى از اين توجيهات اشاره مى‏كنيم:
با مراجعه به تاريخ و كلمات رؤساى مدرسه خلفا، پى مى‏ بريم كه در عملكرد خود براى گرفتن حق خلافت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به بهانه ‏هايى تمسک جستند كه نه تنها عذرى شرعى و عقلانى براى عمل آنها نيست، بلكه خود دلالت بر بطلان افكار آنها مى‏ باشد. اينک به برخى از اين توجيهات اشاره مى‏ كنيم:


====== توجيه اول: كراهت قريش: ======
گاهى در توجيه عمل ناشايست خود به جمله ‏اى تمسک مى‏ كردند، كه امروز نيز عده ‏اى اين شعار را بر زبان خود جارى ساخته و آن را دنبال مى ‏كنند. آنان مى ‏گفتند: قريش كراهت دارد كه نبوت و خلافت در يک خاندان قرار گيرد. اگر نبوت در خاندان بنى ‏هاشم بوده، امامت و خلافت نبى ‏صلى الله عليه وآله بايد در خاندانى ديگر قرار گيرد.<ref>كامل ابن ‏اثير: ج ۳ ،ص ۶۳ . تاريخ طبرى: ج ۴ ،ص ۲۲۳. شرح ابن ابى ‏الحديد: ج ۳ ص ۱۰۷. </ref> و از آنجا كه بايد توسعه در حكومت اسلامى باشد، لذا به خاطر جلب نظر قريش، خلافت و امامت را از على ‏عليه السلام -كه از بنى ‏هاشم است -سلب مى‏ كنيم.


توجيه اول: كراهت قريش: گاهى در توجيه عمل ناشايست خود به جمله‏اى تمسك مى‏كردند، كه امروز نيز عده‏اى اين شعار را بر زبان خود جارى ساخته و آن را دنبال مى‏كنند. آنان مى‏گفتند: قريش كراهت دارد كه نبوت و خلافت در يك خاندان قرار گيرد. اگر نبوت در خاندان بنى‏هاشم بوده، امامت و خلافت نبى‏صلى الله عليه وآله بايد در خاندانى ديگر قرار گيرد.××× 2 كامل ابن‏اثير: ج 3 ص 63 . تاريخ طبرى: ج 4 ص 223. شرح ابن ابى‏الحديد: ج 3 ص 107. ××× و از آنجا كه بايد توسعه در حكومت اسلامى باشد، لذا به خاطر جلب نظر قريش، خلافت و امامت را از على‏عليه السلام -  كه از بنى‏هاشم است -  سلب مى‏كنيم.
بهترين پاسخ در رد اين استدلال را ابن ‏عباس در آن زمان داده است. او در جواب آنها گفت:


اگر قريش خلافت را براى خود انتخاب كرد به جهت آنكه خواست و اراده خدا بود اشكالى ندارد، ولى حق، خلاف اين امر است؛ خداوند متعال گروهى را متّصف به كراهيت كرده و فرموده است:ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُ<ref>محمدصلى الله عليه وآله /  ۹. </ref>: اين به خاطر آن است كه از آنچه خداوند نازل كرده كراهت داشتند از اين رو خدا اعمالشان را حبط و نابود كرد. خواست خداوند چنين بوده كه على و اهل‏بيتش ‏عليهم السلام را بر ديگران برترى دهد، زيرا قلوب آنان از قلب رسول‏ خداصلى الله عليه وآله است. آنان كسانى ‏اند كه خداوند رجس و پليدى را از وجودشان دور كرده و قلبشان را پاک گردانيده است.<ref>تاريخ الطبرى: ج ۴ ،ص ۲۲۴.</ref>


بهترين پاسخ در رد اين استدلال را ابن‏عباس در آن زمان داده است. او در جواب آنها گفت:
در حكومتى كه به اسم و دين بر پا شده، معنى ندارد كه به خاطر جلب توجه عده ‏اى بى‏ دين و بى ‏تفاوت و دشمن اسلام و مسلمين به آنها امتياز داده، و حتى پست ‏هاى كليدى را در اختيار آنان قرار داد، يا حاكم عادل اسلامى كه از جانب خداوند متعال براى رهبرى جامعه معين شده را عزل كرده و اشخاص ناقابلى را بر اين سمت گماشت.


آيا اين قريش كه بر آنها دل مى‏ سوزاند، همان كسانى نبودند كه در مدت عمر پيامبرصلى الله عليه وآله چه در مكه و چه در مدينه، به اسلام و مسلمين و شخص پيامبرصلى الله عليه وآله ضربه ‏هاى هولناكى زدند، و در آخر نيز به جهت ترس و خوف از مسلمين اسلام اختيار كردند؟


اگر قريش خلافت را براى خود انتخاب كرد به جهت آنكه خواست و اراده خدا بود اشكالى ندارد، ولى حق، خلاف اين امر است؛ خداوند متعال گروهى را متّصف به كراهيت كرده و فرموده است: »ذلك بانهم كرهوا ما انزل اللَّه فاحبط اعمالهم«××× 3 محمدصلى الله عليه وآله /  9. ×××: اين به خاطر آن است كه از آنچه خداوند نازل كرده كراهت داشتند از اين رو خدا اعمالشان را حبط و نابود كرد. خواست خداوند چنين بوده كه على و اهل‏بيتش‏عليهم السلام را بر ديگران برترى دهد، زيرا قلوب آنان از قلب رسول‏خداصلى الله عليه وآله است. آنان كسانى‏اند كه خداوند رجس و پليدى را از وجودشان دور كرده و قلبشان را پاك گردانيده است.××× 1 تاريخ الطبرى: ج 4 ص 224. ×××
آيا به خاطر جلب توجه آنان بايد دست از حق و حقيقت شسته و صاحب حق را خانه ‏نشين كرد و كسانى را به جاى او بر حكومت اسلامى نشاند كه از اسلام و دين چندان اطلاعى ندارند؟
 
 
در حكومتى كه به اسم و دين بر پا شده، معنى ندارد كه به خاطر جلب توجه عده‏اى بى‏دين و بى‏تفاوت و دشمن اسلام و مسلمين به آنها امتياز داده، و حتى پست‏هاى كليدى را در اختيار آنان قرار داد، يا حاكم عادل اسلامى كه از جانب خداوند متعال براى رهبرى جامعه معين شده را عزل كرده و اشخاص ناقابلى را بر اين سمت گماشت.
 
 
آيا اين قريش كه بر آنها دل مى‏سوزاند، همان كسانى نبودند كه در مدت عمر پيامبرصلى الله عليه وآله چه در مكه و چه در مدينه، به اسلام و مسلمين و شخص پيامبرصلى الله عليه وآله ضربه‏هاى هولناكى زدند، و در آخر نيز به جهت ترس و خوف از مسلمين اسلام اختيار كردند؟
 
 
آيا به خاطر جلب توجه آنان بايد دست از حق و حقيقت شسته و صاحب حق را خانه‏نشين كرد و كسانى را به جاى او بر حكومت اسلامى نشاند كه از اسلام و دين چندان اطلاعى ندارند؟
 
 
توجيه دوم: عرب تحمل على‏عليه السلام را ندارد: گاهى در توجيه غصب خلافت امام على‏عليه السلام اين گونه عذر مى‏آوردند: از آنجا كه على‏عليه السلام مظهر عدل و عدالت است، عرب تاب و توان عدالت او را ندارد. لذا صلاح نيست كه او خليفه مردم باشد.××× 2 الطبقات الكبرى: ج 5 ص 20. تاريخ اليعقوبى: ج 2 ص 158. قاموس الرجال: ج 6 ص 36. ×××


====== توجيه دوم: عرب تحمل على ‏عليه السلام را ندارد: ======
گاهى در توجيه غصب خلافت امام على ‏عليه السلام اين گونه عذر مى ‏آوردند: از آنجا كه على‏ عليه السلام مظهر عدل و عدالت است، عرب تاب و توان عدالت او را ندارد. لذا صلاح نيست كه او خليفه مردم باشد.<ref>الطبقات الكبرى: ج ۵ ،ص ۲۰. تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۵۸. قاموس الرجال: ج ۶ ،ص ۳۶.</ref>


و اما پاسخ اين مطلب:
و اما پاسخ اين مطلب:


'''اولاً:''' اين اجتهاد در مقابل نص است. كسانى كه بر فرض چنين نيتى داشتند، آيا مشاهده اين همه سفارشات رسول‏ خداصلى الله عليه وآله و وصاياى او با تأكيدات فراوان در شأن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را نكردند؟ آيا آنان پيامبرصلى الله عليه وآله را معصوم و خيرخواه و مصلحت‏ انديش امت نمى‏ دانند؟ آيا به خاطر عدم تحمل حق مى ‏توان از حق گذشت و به باطل روى آورد؟ باطلى كه جز گمراهى چيز ديگرى در آن نيست. خداوند متعال مى‏ فرمايد:فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ <ref>يونس ‏عليه السلام /۳۲.</ref>: پس بعد از حق چه چيزى جز گمراهى وجود دارد.


اولاً: اين اجتهاد در مقابل نص است. كسانى كه بر فرض چنين نيتى داشتند، آيا مشاهده اين همه سفارشات رسول‏خداصلى الله عليه وآله و وصاياى او با تأكيدات فراوان در شأن اميرالمؤمنين‏عليه السلام را نكردند؟ آيا آنان پيامبرصلى الله عليه وآله را معصوم و خيرخواه و مصلحت‏انديش امت نمى‏دانند؟ آيا به خاطر عدم تحمل حق مى‏توان از حق گذشت و به باطل روى آورد؟ باطلى كه جز گمراهى چيز ديگرى در آن نيست. خداوند متعال مى‏فرمايد: »فما ذا بعد الحق الا الضلال«××× 1 يونس‏عليه السلام /  32. ×××: پس بعد از حق چه چيزى جز گمراهى وجود دارد.
اگر امر چنين است، چرا رسول ‏خداصلى الله عليه وآله به جهت تأليف قلوب مشركين از مواضع اصولى خود هيچ قدمى عقب‏ نشينى نكرد؟ حتى حاضر شد تمام مشكلات و گرفتارى‏ها از قبيل هجرت از موطن اصلى خود و جنگ را بپذیرد، ولى قدمى از مواضع خود عقب‏ نشينى نكند.
 
 
اگر امر چنين است، چرا رسول‏خداصلى الله عليه وآله به جهت تأليف قلوب مشركين از مواضع اصولى خود هيچ قدمى عقب‏نشينى نكرد؟ حتى حاضر شد تمام مشكلات و گرفتارى‏ها از قبيل هجرت از موطن اصلى خود و جنگ را بپذريد، ولى قدمى از مواضع خود عقب‏نشينى نكند.
 
 
ثانيا: آيا عرب نسبت به اشخاص ديگر غير از على‏عليه السلام استقامت و رضايت داشتند كه با على‏عليه السلام نداشتند؟ مگر نه اين بود كه سعد بن عباده، رئيس قومى بزرگ با ابوبكر مخالفت كرد؟××× 2 تاريخ اليعقوبى: ج 2 ص 103. ××× مگر نه اين است كه گروهى به طور كلى از دين رسول‏خداصلى الله عليه وآله خارج شده و مرتد گشتند؟ مگر نه اين است كه برخى قسم ياد كردند كه ما تا ابد با ابافصيل بيعت نمى‏كنيم؟××× 3 تاريخ طبرى: ج 3 ص 254. ××× مگر نبود كه انصار در سقيفه بر ابوبكر اعتراض كردند و غضب قريش را به اين جهت برانگيختند، تا كار به جايى رسيد كه بين آنان درگيرى شد و به يكديگر فحش و ناسزا گفتند؟××× 4 تاريخ يعقوبى: ج 2 ص 128. ×××
 
 
هرگز انصار قصدشان اين نبود كه على‏عليه السلام را از خلافت عزل كنند، زيرا اكثر آنان مى گفتند: ما با كسى غير از على‏عليه السلام بيعت نمى‏كنيم.××× 5 تاريخ طبرى: ج 3 ص 202. الكامل: ج 2 ص 325. ××× هرگز قبائل عرب قصد تمرد بر امام على‏عليه السلام را در صورت به خلافت رسيدن نداشتند. آنان در بين خود كسى را غير از على‏عليه السلام اولى به مقام خلافت بعد از رسول‏صلى الله عليه وآله نمى‏دانستند.
 
آلوسى در توجيه اين قصه كه چرا رسول‏خداصلى الله عليه وآله ابوبكر را از تبليغ سوره برائت كنار زد و على بن ابى‏طالب‏عليه السلام را بر اين كار انتخاب كرد و فرمود: نبايد سوره را كسى غير از من يا كسى كه از سنخ خود من است ابلاغ كند، مى‏گويد: زيرا عادت عرب بر اين بود كه كسى متولى عهد ميثاق الهى و نقض آن نشود، مگر خود پيامبرصلى الله عليه وآله يا كسى كه از نزديكان او باشد، تا حجت برمردم تمام گردد.××× 1 روح المعانى: ج 10 ص 45. ×××
 
 
از كلام آلوسى به خوبى استفاده مى‏شود كه مردم نماينده و شخص منتخب رسول‏خداصلى الله عليه وآله را به خوبى مى‏پذيرفتند، ولى چه كنيم كه عده‏اى با شيطنت و زيركى خاص عقول مردم را تخدير كرده و به انحراف كشيدند.
 
 
حق آن است كه كسى كه عرب يا قريش بر او استقامت نداشت و زير بار او نمى‏رفت على‏عليه السلام نبود، بلكه همان چند نفر از مهاجرين بودند كه ماهيتشان بر همه معلوم بود. و لذا براى پيش بردن آمال شوم و مطامع خود از هر راهى حتى تهديد و زور استفاده مى‏كردند.
 


ابى ابن الحديد مى‏گويد: اگر شلاق و تازيانه عمر نبود، خلافت ابوبكر پابرجا نمى‏شد.××× 2 شرح نهج البلاغة )ابن ابى‏الحديد( : خطبه سوم. ×××
'''ثانيا:''' آيا عرب نسبت به اشخاص ديگر غير از على ‏عليه السلام استقامت و رضايت داشتند كه با على‏ عليه السلام نداشتند؟ مگر نه اين بود كه سعد بن عباده، رئيس قومى بزرگ با ابوبكر مخالفت كرد؟<ref>تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۰۳.</ref>مگر نه اين است كه گروهى به طور كلى از دين رسول‏ خداصلى الله عليه وآله خارج شده و مرتد گشتند؟ مگر نه اين است كه برخى قسم ياد كردند كه ما تا ابد با ابافصيل بيعت نمى‏ كنيم؟<ref>تاريخ طبرى: ج ۳ ،ص ۲۵۴.</ref>مگر نبود كه انصار در سقيفه بر ابوبكر اعتراض كردند و غضب قريش را به اين جهت برانگيختند، تا كار به جايى رسيدكه بين آنان درگيرى شد وبه يكديگر فحش وناسزا گفتند؟<ref>تاريخ يعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۲۸.</ref>


هرگز انصار قصدشان اين نبود كه على‏ عليه السلام را از خلافت عزل كنند، زيرا اكثر آنان مى گفتند: ما با كسى غير از على‏ عليه السلام بيعت نمى ‏كنيم.<ref>تاريخ طبرى: ج ۳ ،ص ۲۰۲. الكامل: ج ۲ ،ص ۳۲۵.</ref>هرگز قبائل عرب قصد تمرد بر امام على ‏عليه السلام را در صورت به خلافت رسيدن نداشتند. آنان در بين خود كسى را غير از على‏ عليه السلام اولى به مقام خلافت بعد از رسول‏ صلى الله عليه وآله نمى ‏دانستند.


آنان به جاى اينكه مردم را به حق و حقيقت و ولايت به حق اميرالمؤمنين‏عليه السلام دعوت كنند، مردم را از او دور كرده و عقول آنان را تخدير و آنان را فريب داده و خلافت را به نام خود تمام كردند! آنان -  خصوصاً عمر -  به همان اندازه كه براى تثبيت خلافت ابى‏بكر فعاليت كردند، اگر نيمى از آن را براى تثبيت خلافت على‏عليه السلام به كار مى‏گرفتند، هرگز كار به اينجا نمى‏كشيد.
آلوسى در توجيه اين قصه كه چرا رسول‏ خداصلى الله عليه وآله ابوبكر را از تبليغ سوره برائت كنار زد و على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام را بر اين كار انتخاب كرد و فرمود: نبايد سوره را كسى غير از من يا كسى كه از سنخ خود من است ابلاغ كند، مى‏ گويد: زيرا عادت عرب بر اين بود كه كسى متولى عهد ميثاق الهى و نقض آن نشود، مگر خود پيامبرصلى الله عليه وآله يا كسى كه از نزديكان او باشد، تا حجت برمردم تمام گردد.<ref>روح المعانى: ج ۱۰ ،ص ۴۵.</ref>


از كلام آلوسى به خوبى استفاده مى‏ شود كه مردم نماينده و شخص منتخب رسول‏ خداصلى الله عليه وآله را به خوبى مى‏ پذيرفتند، ولى چه كنيم كه عده‏ اى با شيطنت و زيركى خاص عقول مردم را تخدير كرده و به انحراف كشيدند.


مگر ابوسفيان، طلحه و زبير در آن زمان از سردمداران وطرفداران على‏عليه السلام نبودند؟ مگر ابوسفيان -  رئيس قريش -  پيشنهاد بيعت با على‏عليه السلام را بعد از وفات پيامبرصلى الله عليه وآله نداد. مگر گروهى از مهاجرين و انصار در خانه آن حضرت به جهت مخالفت با ابى‏بكر تحصّن نكردند، تا آنكه آنها را با زور و تهديد براى بيعت بردند؟ مگر زبير شمشير نكشيد و نگفت كه اين شمشير را غلاف نمى‏كنم تا با على‏عليه السلام بيعت شود؟××× 1 العقد الفريد: ج 4 ص 85 . ×××
حق آن است كه كسى كه عرب يا قريش بر او استقامت نداشت و زير بار او نمى ‏رفت على‏ عليه السلام نبود، بلكه همان چند نفر از مهاجرين بودند كه ماهيتشان بر همه معلوم بود. و لذا براى پيش بردن آمال شوم و مطامع خود از هر راهى حتى تهديد و زور استفاده مى ‏كردند.


ابى ابن الحديد مى‏ گويد: اگر شلاق و تازيانه عمر نبود، خلافت ابوبكر پابرجا نمى‏ شد.<ref>شرح نهج البلاغةابن ابى‏ الحديد:خطبه سوم. </ref>


اينها كه حق را به بهانه‏هاى مختلف از على‏عليه السلام گرفتند، تنها به فكر حكومت و مطامع شخصى خود بودند و هيچ گاه به فكر ديگران و اسلام نبودند، ولى با اين بهانه‏ها عقول مردم را تخدير نمودند.
آنان به جاى اينكه مردم را به حق و حقيقت و ولايت به حق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام دعوت كنند، مردم را از او دور كرده و عقول آنان را تخدير و آنان را فريب داده و خلافت را به نام خود تمام كردند! آنان - خصوصاً عمر - به همان اندازه كه براى تثبيت خلافت ابى‏ بكر فعاليت كردند، اگر نيمى از آن را براى تثبيت خلافت على‏ عليه السلام به كار مى‏ گرفتند، هرگز كار به اينجا نمى‏ كشيد.


مگر ابوسفيان، طلحه و زبير در آن زمان از سردمداران وطرفداران على ‏عليه السلام نبودند؟ مگر ابوسفيان-رئيس قريش - پيشنهاد بيعت با على‏ عليه السلام را بعد از وفات پيامبرصلى الله عليه وآله نداد. مگر گروهى از مهاجرين و انصار در خانه آن حضرت به جهت مخالفت با ابى‏ بكر تحصّن نكردند، تا آنكه آنها را با زور و تهديد براى بيعت بردند؟ مگر زبير شمشير نكشيد و نگفت كه اين شمشير را غلاف نمى‏ كنم تا با على‏ عليه السلام بيعت شود؟<ref>العقد الفريد: ج ۴ ،ص ۸۵ .</ref>


خضرى مى‏گويد: شكى نيست كه اگر خليفه از آل بيت نبوت‏عليهم السلام مى‏بود، به طور حتم مردم بيشتر به آن ميل پيدا كرده و با رغبت تمام با او بيعت مى‏كردند. همانگونه كه با رغبت و ميل با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كرده و به او گرويدند، زيرا جنبه‏هاى دينى اثر محكمى در ميان مردم دارد. به همين جهت است كه در اوائل قرن دوم، عده‏اى به عنوان اهل‏بيت پيامبرعليهم السلام مردم را به خود دعوت كرده و به پيروزى رسيدند... .××× 2 تاريخ الامم الاسلامية: ص 497. ×××
اينها كه حق را به بهانه ‏هاى مختلف از على ‏عليه السلام گرفتند، تنها به فكر حكومت و مطامع شخصى خود بودند و هيچ گاه به فكر ديگران و اسلام نبودند، ولى با اين بهانه‏ ها عقول مردم را تخدير نمودند.


خضرى مى‏ گويد: شكى نيست كه اگر خليفه از آل بيت نبوت‏ عليهم السلام مى‏ بود، به طور حتم مردم بيشتر به آن ميل پيدا كرده و با رغبت تمام با او بيعت مى‏ كردند. همانگونه كه با رغبت و ميل با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كرده و به او گرويدند، زيرا جنبه ‏هاى دينى اثر محكمى در ميان مردم دارد. به همين جهت است كه در اوائل قرن دوم، عده‏ اى به عنوان اهل ‏بيت پيامبرعليهم السلام مردم را به خود دعوت كرده و به پيروزى رسيدند... .<ref>تاريخ الامم الاسلامية: ص ۴۹۷.</ref>


توجيه سوم: كمىِ سنّ: عمر بن خطاب در جواب اعتراض ابن‏عباس كه چرا حق اميرالمؤمنين‏عليه السلام را گرفتيد، مى‏گويد: من گمان نمى‏كنم كه علت منع على از خلافت غير از اين باشد كه قوم، او را كوچك به حساب مى‏آوردند. ابن‏عباس در جواب عذر عمر بن خطاب مى‏گويد: خداوند از آن جهت كه او را اختيار كرد على‏عليه السلام را كوچك نشمرد!××× 3 شرح ابن ابى‏الحديد: ج 6 ص 45. ×××
====== '''توجيه سوم: كمىِ سنّ:''' ======
عمر بن خطاب در جواب اعتراض ابن‏عباس كه چرا حق اميرالمؤمنين‏عليه السلام را گرفتيد، مى‏گويد: من گمان نمى‏كنم كه علت منع على از خلافت غير از اين باشد كه قوم، او را كوچك به حساب مى‏آوردند. ابن‏عباس در جواب عذر عمر بن خطاب مى‏گويد: خداوند از آن جهت كه او را اختيار كرد على‏عليه السلام را كوچك نشمرد!××× 3 شرح ابن ابى‏الحديد: ج 6 ص 45. ×××




۸۴۹

ویرایش