۷۶۴
ویرایش
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
يزيدِ مغرور و از خدا بى خبر هم در حال مستى و غرور و اظهار شادى و تحقير اهل بيت عليهم السلام شعر ابن زبعرى را زمزمه مى كند: | يزيدِ مغرور و از خدا بى خبر هم در حال مستى و غرور و اظهار شادى و تحقير اهل بيت عليهم السلام شعر ابن زبعرى را زمزمه مى كند: | ||
{{متن عربی|لَيْتَ أشْياخي بِبَدْرٍ شَهِدوا وَقْعَةَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ | {{متن عربی|لَيْتَ أشْياخي بِبَدْرٍ شَهِدوا وَقْعَةَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاسَلْ}} | ||
{{متن عربی|قَدْ قَتَلْنا الْقَرْنَ مِنْ ساداتِهِمْ وَ عَدَلْنا قَتْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلْ}}<ref>تذكرة الخواص: ص ۲۶۱، ذكر حمل الرأس الى يزيد. البداية و النهاية: ج ۸ ص ۱۹۲، حوادث سنه ۶۱ ، يک بيت ديگر را به اين مضمون ذكر كرده: | {{متن عربی|قَدْ قَتَلْنا الْقَرْنَ مِنْ ساداتِهِمْ وَ عَدَلْنا قَتْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلْ}}<ref>تذكرة الخواص: ص ۲۶۱، ذكر حمل الرأس الى يزيد. البداية و النهاية: ج ۸ ص ۱۹۲، حوادث سنه ۶۱ ، يک بيت ديگر را به اين مضمون ذكر كرده: | ||
خط ۲۳۴: | خط ۲۳۴: | ||
اين امر باعث شد تا امر براى گروهى ديگر از صحابه مشتبه شود، زيرا آنان صاحبان اين خط فكرى را از صحابه مى پنداشتند. كسانى كه با پيامبرصلى الله عليه وآله حشر و نشر داشتند، باور نمى كردند كه اينها شيطنت كرده و پا بر روى حق و حقيقت بگذارند. | اين امر باعث شد تا امر براى گروهى ديگر از صحابه مشتبه شود، زيرا آنان صاحبان اين خط فكرى را از صحابه مى پنداشتند. كسانى كه با پيامبرصلى الله عليه وآله حشر و نشر داشتند، باور نمى كردند كه اينها شيطنت كرده و پا بر روى حق و حقيقت بگذارند. | ||
گروهى ديگر به تعبير على عليه السلام{{متن عربی| | گروهى ديگر به تعبير على عليه السلام{{متن عربی|هِمَجٌ رُعَاعٌ}} بوده و با هر بادى ميل پيدا مى كردند. خصوصاً آنكه داهيه و مصيبت وفات پيامبرصلى الله عليه وآله اثر سنگينى بر آنان گذاشته بود كه قدرت فكر كردن در امور را از آنان گرفته بود. و لذا رؤساى مدرسه خلفا، اين وقت را بهترين موقعيت براى اجراى نقشه هاى خود پنداشتند و سريع به سقيفه رفتند و مسئله خلافت را به نفع خود به پايان رساندند. | ||
=== ۲. عامل دوم: حقد و كينه === | === ۲. عامل دوم: حقد و كينه === | ||
امام | امام على عليه السلام كسى بود كه پدران و اجداد كافر و فاسق عده اى از همين افراد تازه مسلمان را در جنگها به قتل رسانده بود. و لذا كينه عجيبى در دل از اين جهت نسبت به آن حضرت داشتند. | ||
على بن حسن بن فضال از پدرش نقل مى كند كه: از امام ابوالحسن على بن موسى الرضاعليه السلام درباره اميرالمؤمنين عليه السلام سؤال كردم: چه شد كه مردم از او اعراض كرده و به ديگرى ميل پيدا كردند، در حالى كه فضيلت و سابقه او در اسلام و منزلت او را نزد رسولخداصلى الله عليه وآله مى دانستند؟ حضرت فرمودند: جهتش اين است كه امام على عليه السلام پدران و اجداد و برادران و عموها و دائی ها و نزديكان آنان را كه دشمن خدا و رسول اوصلى الله عليه وآله بودند تا حدّ زيادى به قتل رسانيده بودند. | |||
على | لذا به اين جهت كينه حضرت را در دل گرفتند و نمى خواستند كه او متولى امورشان شود. ولى از غير على عليه السلام در دل كينه اى نداشتند آنگونه كه از على عليه السلام داشتند، زيرا كسى به مانند على عليه السلام در جهاد بر ضدّ مشركان شركت نكرده بود. به همين جهت بود كه از او اعراض كرده و به سراغ ديگرى رفتند.<ref>علل الشرايع: ج ۱ ،ص ۱۴۶ ،ح ۳. عيون اخبار الرضاعليه السلام: ج ۲ ،ص ۸۱ ،ح ۱۵.</ref> | ||
همچنين عبداللَّه بن عمر بن على عليه السلام عرض كرد: چگونه قريش تو را دوست بدارد در حالى كه تو در روز بدر و احد هفتاد نفر از بزرگان آنان را به قتل رساندى.<ref>المناقب: ج ۳ ،ص ۲۲۰.</ref>از امام زين العابدين عليه السلام و نيز ابن عباس سؤال شد: چرا قريش نسبت به على عليه السلام بغض داشت؟ امام عليه السلام فرمود: زيرا دسته اول آنان را به جهنم واصل كرده، و دسته آخر را نيز خوار و ذليل كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ،ص ۴۸۲. تاريخ دمشق: ج ۴۲ ،ص ۲۹۱، معرفة الصحابة ابى نعيم، مخطوط: ص ۲۲. شرح ابن ابى الحديد: ج ۲ ص ۲۳.</ref> | |||
ابوحفص مى گويد: حريز بن عثمان شديداً بر على عليه السلام حمله مى كرد و بر بالاى منابر او را دشنام مى داد و هميشه مى گفت: من او را به جهت اينكه پدرانم را به قتل رسانيد دوست ندارم.<ref>مختصر تاريخ دمشق: ج ۶ ،ص ۲۷۶. تهذيب الكمال: ج ۵ ،ص ۵۹ . تهذيب التهذيب: ج ۲ ،ص ۲۱۰. المجروحين ابن حبّان: ج ۱، ص ۲۶۸. الأنساب سمعانى: ج ۳ ص ۵۰.</ref> | |||
لذا در تاريخ مشاهده مى كنيم كه يزيد بن معاويه بعد از به شهادت رساندن حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام خطاب به سر مبارک كرده و اشعار ابن زبعرى را مى خواند، كه در آن اشاره به مقابله به مثل از كشته هاى بدر است: | |||
لذا در تاريخ مشاهده | |||
ليت اشياخى ببدر شهدوا | ليت اشياخى ببدر شهدوا |
ویرایش