۷۶۴
ویرایش
خط ۱۹۰: | خط ۱۹۰: | ||
گاهى در توجيه غصب خلافت امام على عليه السلام اين گونه عذر مى آوردند: از آنجا كه على عليه السلام مظهر عدل و عدالت است، عرب تاب و توان عدالت او را ندارد. لذا صلاح نيست كه او خليفه مردم باشد.<ref>الطبقات الكبرى: ج ۵ ،ص ۲۰. تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۵۸. قاموس الرجال: ج ۶ ،ص ۳۶.</ref> | گاهى در توجيه غصب خلافت امام على عليه السلام اين گونه عذر مى آوردند: از آنجا كه على عليه السلام مظهر عدل و عدالت است، عرب تاب و توان عدالت او را ندارد. لذا صلاح نيست كه او خليفه مردم باشد.<ref>الطبقات الكبرى: ج ۵ ،ص ۲۰. تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۵۸. قاموس الرجال: ج ۶ ،ص ۳۶.</ref> | ||
و اما پاسخ اين مطلب: | '''و اما پاسخ اين مطلب:''' | ||
'''اولاً:''' اين اجتهاد در مقابل نص است. كسانى كه بر فرض چنين نيتى داشتند، آيا مشاهده اين همه سفارشات رسول خداصلى الله عليه وآله و وصاياى او با تأكيدات فراوان در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام را نكردند؟ آيا آنان پيامبرصلى الله عليه وآله را معصوم و خيرخواه و مصلحت انديش امت نمى دانند؟ آيا به خاطر عدم تحمل حق مى توان از حق گذشت و به باطل روى آورد؟ باطلى كه جز گمراهى چيز ديگرى در آن نيست. خداوند متعال مى فرمايد:{{قرآن|فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ}} <ref>يونس عليه السلام /۳۲.</ref>: پس بعد از حق چه چيزى جز گمراهى وجود دارد. | '''اولاً:''' اين اجتهاد در مقابل نص است. كسانى كه بر فرض چنين نيتى داشتند، آيا مشاهده اين همه سفارشات رسول خداصلى الله عليه وآله و وصاياى او با تأكيدات فراوان در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام را نكردند؟ آيا آنان پيامبرصلى الله عليه وآله را معصوم و خيرخواه و مصلحت انديش امت نمى دانند؟ آيا به خاطر عدم تحمل حق مى توان از حق گذشت و به باطل روى آورد؟ باطلى كه جز گمراهى چيز ديگرى در آن نيست. خداوند متعال مى فرمايد:{{قرآن|فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ}} <ref>يونس عليه السلام /۳۲.</ref>: پس بعد از حق چه چيزى جز گمراهى وجود دارد. | ||
خط ۱۹۶: | خط ۱۹۶: | ||
اگر امر چنين است، چرا رسول خداصلى الله عليه وآله به جهت تأليف قلوب مشركين از مواضع اصولى خود هيچ قدمى عقب نشينى نكرد؟ حتى حاضر شد تمام مشكلات و گرفتارىها از قبيل هجرت از موطن اصلى خود و جنگ را بپذیرد، ولى قدمى از مواضع خود عقب نشينى نكند. | اگر امر چنين است، چرا رسول خداصلى الله عليه وآله به جهت تأليف قلوب مشركين از مواضع اصولى خود هيچ قدمى عقب نشينى نكرد؟ حتى حاضر شد تمام مشكلات و گرفتارىها از قبيل هجرت از موطن اصلى خود و جنگ را بپذیرد، ولى قدمى از مواضع خود عقب نشينى نكند. | ||
''' | '''ثانياً:''' آيا عرب نسبت به اشخاص ديگر غير از على عليه السلام استقامت و رضايت داشتند كه با على عليه السلام نداشتند؟ مگر نه اين بود كه سعد بن عباده، رئيس قومى بزرگ با ابوبكر مخالفت كرد؟<ref>تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۰۳.</ref>مگر نه اين است كه گروهى به طور كلى از دين رسول خداصلى الله عليه وآله خارج شده و مرتد گشتند؟ مگر نه اين است كه برخى قسم ياد كردند كه ما تا ابد با ابافصيل بيعت نمى كنيم؟<ref>تاريخ طبرى: ج ۳ ،ص ۲۵۴.</ref>مگر نبود كه انصار در سقيفه بر ابوبكر اعتراض كردند و غضب قريش را به اين جهت برانگيختند، تا كار به جايى رسيدكه بين آنان درگيرى شد وبه يكديگر فحش وناسزا گفتند؟<ref>تاريخ يعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۲۸.</ref> | ||
هرگز انصار قصدشان اين نبود كه على عليه السلام را از خلافت عزل كنند، زيرا اكثر آنان مى گفتند: ما با كسى غير از على عليه السلام بيعت نمى كنيم.<ref>تاريخ طبرى: ج ۳ ،ص ۲۰۲. الكامل: ج ۲ ،ص ۳۲۵.</ref>هرگز قبائل عرب قصد تمرد بر امام على عليه السلام را در صورت به خلافت رسيدن نداشتند. آنان در بين خود كسى را غير از على عليه السلام اولى به مقام خلافت بعد از رسول صلى الله عليه وآله نمى دانستند. | هرگز انصار قصدشان اين نبود كه على عليه السلام را از خلافت عزل كنند، زيرا اكثر آنان مى گفتند: ما با كسى غير از على عليه السلام بيعت نمى كنيم.<ref>تاريخ طبرى: ج ۳ ،ص ۲۰۲. الكامل: ج ۲ ،ص ۳۲۵.</ref>هرگز قبائل عرب قصد تمرد بر امام على عليه السلام را در صورت به خلافت رسيدن نداشتند. آنان در بين خود كسى را غير از على عليه السلام اولى به مقام خلافت بعد از رسول صلى الله عليه وآله نمى دانستند. | ||
خط ۲۵۱: | خط ۲۵۱: | ||
{{متن عربی|لَيْتَ أشْياخي بِبَدْرٍ شَهِدوا * وَقْعَةَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاسَل}} | {{متن عربی|لَيْتَ أشْياخي بِبَدْرٍ شَهِدوا * وَقْعَةَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاسَل}} | ||
{{متن عربی|لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً* | {{متن عربی|لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالُوا يايَزيدُ لاتَشَلْ}} | ||
{{متن عربی|قَدْ قَتَلْنا الْقَرْنَ مِنْ ساداتِهِمْ * وَ عَدَلْنا قَتْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلْ}} | {{متن عربی|قَدْ قَتَلْنا الْقَرْنَ مِنْ ساداتِهِمْ * وَ عَدَلْنا قَتْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلْ}} | ||
خط ۲۶۱: | خط ۲۶۱: | ||
=== ۳. عامل سوم: امام على عليه السلام مرد عدالت === | === ۳. عامل سوم: امام على عليه السلام مرد عدالت === | ||
امام | امام على عليه السلام كسى بود كه بدون جهات الهى و تقوايى كسى را بر ديگرى مقدم نمى داشت. او كسى بود كه همه را به يک ديد نگاه مى كرد، و از اين جهت خلافتش خوشايند عده اى نبود. آنان مى خواستند كسى به خلافت منصوب شود كه بين آنان تبعيض قرار داده و بهره بيشترى از بيت المال مسلمين به آنان برساند. | ||
ابن ابى الحديد مى نويسد: مهمترين سبب در اعراض عرب از اميرالمؤمنين عليه السلام مسئله مالى بود، زيرا على عليه السلام شخصى نبود كه كسى را بى جهت بر ديگرى برترى دهد و عرب را بر عجم تفضيل بخشد، همانگونه كه پادشاهان چنين مى كردند. او كسى بود كه هرگز اجازه نمى داد تا شخصى به جهات خاص به او متمايل گردد... .<ref>شرح ابن ابى الحديد: ج ۲ ،ص ۱۹۷.</ref> | |||
او نيز از هارون بن سعد نقل مى كند كه عبداللَّه بن جعفر بن ابى طالب به على عليه السلام عرض كرد: اى اميرالمؤمنين! از تو مى خواهم كه دستور دهى به من كمكى شود. به خدا سوگند كه هيچ نفقه اى ندارم جز اينكه مركب خود را بفروشم تا با آن امور معاش خود را بگذرانم. | |||
حضرت فرمود: نه به خدا سوگند، من چيزى را براى تو نمى يابم، جز آن كه تو عموميت را امر كنى تا سرقت كرده و از آن به تو چيزى بدهد.<ref>شرح ابن ابى الحديد: ج ۲ ،ص ۲۰۰.</ref> | |||
همو مى گويد: از جمله منحرفين از على عليه السلام انس بن مالک است. كسى كه مناقب آن حضرت را كتمان كرده و به خاطر ميل به دنيا كمک به دشمنان آن حضرت نمود... .<ref>شرح ابن ابى الحديد: ج ۴ ،ص ۱۷۴.</ref> | |||
=== ۴.عامل چهارم: دشمنى با بنى هاشم === | |||
تاريخ گواهى مى دهد كه قريش زمان رسول خداصلى الله عليه وآله عداوت و دشمنى خاصى با بنى هاشم داشت. حتى هنگامى كه آن حضرت زنده بود از هيچ آزار و اذيتى فروگذار نكردند، زيرا بعد از ظهور اسلام و دعوت پيامبرصلى الله عليه وآله به دين جديد، مشاهده كردند كه با خسارت عظيمى از ناحيه او و دينش مواجه شده اند. | |||
خصوصاً آنكه هدف اصلى اين دين بر قلع و قمع بت پرستى و اعتقادات آنان بر پا شده است. آنان مشاهده مى كردند كه روز به روز محمدصلى الله عليه وآله در قلوب مردم نفوذ كرده و مردم به او و دين و آئينش جذب مى شوند، و در مقابل آنها جبهه اى عظيم تشكيل داده اند. لذا كينه آن حضرت را به دل گرفته، در صدد جبهه گيرى با او بر آمده و شديداً به مقابله پرداختند. | |||
عباس بن عبدالمطلب روزى در حالى كه غضبناک بود بر رسول خداصلى الله عليه وآله وارد شد. حضرت به او فرمود: چه چيز تو را به غضب در آورده است؟ عرض كرد: اى رسول خدا! ما چه كرده ايم با قريش كه هر گاه به خودشان مى رسند با روى باز همديگر را در آغوش مى گيرند، ولى هر گاه با ما ملاقات مى كنند طور ديگرى معامله مى كنند؟ | |||
راوى مى گويد: در اين هنگام بود كه رسول خداصلى الله عليه وآله به حدّى غضبناک شد كه صورتش قرمز گشت. آنگاه فرمود: قسم به كسى كه جانم به دست او است در قلب كسى ايمان داخل نمى شود تا اينكه شما را به خاطر خدا و رسولش دوست بدارد... .<ref>ينابيع الموده: ج ۱ ،ص ۵۳ .</ref> | |||
رسول خداصلى الله عليه وآله از آنجا كه براى پيش برد اهداف الهى خود مجبور بود تا با آنان مقابله كند، لذا در اين راستا از على عليه السلام كمک هاى فراوان گرفت. برخى از آنان كه اقوام و افراد عشيره خود را در جنگها از دست داده بودند، كينه و خشم خود را بعد از وفات پيامبرصلى الله عليه وآله بر على بن ابى طالب عليه السلام ريخته و از او قصاص نمودند، و نگذاشتند تا به حقى كه خداوند براى او معين كرده بود برسد. | |||
عمر بن خطاب در مناظره اى كه با ابن عباس دارد در آخر آن مى گويد: به خدا سوگند همانا على - پسر عمويت - از همه به خلافت سزاوارتر است، ولى قريش تحمل او را ندارد.<ref>تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۳۷. كامل ابن اثير: ج ۳ ص ۲۴.</ref> | |||
انس بن مالک مى گويد: با رسول خداصلى الله عليه وآله و على بن ابى طالب عليه السلام بوديم. گذرمان به باغى افتاد. على عليه السلام عرض كرد: اى رسول خدا! آيا نمى بينى اين باغ چقدر زيباست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: باغ تو در بهشت از اين بهتر است. انس مى گويد: ما بر هفت باغ گذر كرديم، و اين سؤال و جواب در آنها تكرار شد. رسول خداصلى الله عليه وآله ايستاد و ما نيز توقف نموديم. | |||
آنگاه سر خود را بر دوش على عليه السلام گذاشت و شروع به گريه نمود. على عليه السلام عرض كرد: اى رسول خدا! چه چيز تو را به گريه در آورد؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: كينه ها در سينه هاى قومى است كه آنها را بر تو آشكار نمى سازند تا من از دنيا بروم... .<ref>شرح ابن ابى الحديد: ج ۴ ،ص ۱۰۷.</ref> | |||
پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى خطاب به على عليه السلام كرده و فرمود: همانا زود است كه بعد از من امت بر تو حيله كنند.<ref>مستدرک حاكم: ج۳ ،ص ۱۵۰ ،ح ۴۶۷۶.</ref> | |||
و نيز خطاب به على عليه السلام فرمود: آگاه باش، همانا زود است كه بعد از من مشكلاتى خواهى ديد. على عليه السلام عرض كرد: آيا در سلامت دينى هستم؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: آرى، در سلامت دينى خواهى بود.<ref>مستدرک حاكم: ج ۳ ص ۱۵۱ ح ۴۶۷۷.</ref> | |||
عثمان بن عفّان روزى خطاب به على عليه السلام كرده و گفت: چه كنم اگر قريش تو را دوست ندارد، زيرا تو كسى هستى كه از آنان در جنگ بدر هفتاد نفر را به قتل رساندى.<ref>شرح ابن ابى الحديد: ج ۹، ص ۲۳.</ref> | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام به خداوند عرضه مى دارند: | |||
«بارخدايا! به تو از قريش شكايت مى كنم. آنان انواعى از شرّ و خدعه در سر داشتند، كه بعد از رسولت پيامبرصلى الله عليه وآله دور مرا گرفتند و نيت شوم خود را بر من جارى ساختند. | |||
بار خدايا! حسن و حسين را حفظ گردان، و تا زنده ام آنها را از گزند قريش مصون دار، و هنگامى كه جانم را گرفتى تو بر آنان مراقب باش، و تو بر هر چيز شاهدى.<ref>شرح ابن ابى الحديد: ج ۲۰ ،ص ۲۹۸ ،ش ۴۱۳.</ref> | |||
شخصى به امام على عليه السلام عرض كرد: خبر بده مرا، اگر پيامبرصلى الله عليه وآله فرزند پسرى داشت كه به حدّ بلوغ و رشد رسيده بود، آيا عرب امر خلافت را به او واگذار مى كرد؟ حضرت فرمود: هرگز، بلكه اگر آن تدبيرى كه من انجام دادم انجام نمى گرفت، عرب او را مى كشت. عرب نسبت به كار محمدصلى الله عليه وآله كراهت داشت و از آنچه خداوند به فضلش به او داده بود حسد مى ورزيد... .<ref>شرح ابن ابى الحديد: ج ۲۰ ،ص ۲۹۸ ،ش ۴۱۴.</ref> | |||
==== شبهه در فهم کلمه «مولی» ==== | |||
اهل سنت براى تشكيک در حديث غدير سعى كرده اند در معناى «مولى» تشكيک كنند، و شبهاتى مطرح كرده اند. يكى از آنها عمل و فهم صحابه است. | |||
آخرين دست آويز مخالفان ولايت علوى اين شبهه بى اساس است كه اگر پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله در حضور ياران و اصحابش براى خود جانشين و خليفه برگزيده بود، همگى از آن با خبر مى شدند و آن شخص را مى شناختند، و پس از رحلتش او را به مسند خلافت می نشاندند، ولى چنين حادثه اى رخ نداد و مسلمانان ابوبكر را خليفه خواندند! | |||
اگر حضرت خليفه اى انتخاب كرده باشد و اصحابش فرد ديگرى را به جاى او نشانده باشند، بايد يارانش همگى به گناه و سرپيچى متهم شوند، و اين امر هرگز شدنى نيست! هرگز اصحاب خطا نكردند و همگى عادل بودند! | |||
براى آگاهى اين سطحى نگران، آياتى از قرآن حكيم و رويدادهاى مسلَّم تاريخى را بر مى شماريم كه سرپيچى ياران از فرمان هاى پيامبرصلى الله عليه وآله و طغيانگرى آنان و نيز وجود منافقان و دو چهرگان و بيماردلان را ثابت مى كند: | |||
پيامبرصلى الله عليه وآله | |||
و نيز | |||
1. خوددارى از حضور در جبهه جنگ با كافران به سبب دلدادگى دنيا كه هر دو از گناهان بزرگ است: | |||
خط ۸۰۶: | خط ۷۸۷: | ||
»يعرفون نعمة اللَّه ثم ينكرونها و اكثرهم الكافرون«××× 4 نحل / 83 . ×××: نعمت خدا را مىشناسند و با اين حال آن را ناديده مىگيرند و بيشترشان كافر اند.××× 5 رجوع كنيد به: همراه با راستگويان )تيجانى، ترجمه مهرى( : ص 101 - 93. ××× | »يعرفون نعمة اللَّه ثم ينكرونها و اكثرهم الكافرون«××× 4 نحل / 83 . ×××: نعمت خدا را مىشناسند و با اين حال آن را ناديده مىگيرند و بيشترشان كافر اند.××× 5 رجوع كنيد به: همراه با راستگويان )تيجانى، ترجمه مهرى( : ص 101 - 93. ××× | ||
== پانویس == | |||
[[رده:شبهات غدیر]] | [[رده:شبهات غدیر]] |
ویرایش