پرش به محتوا

شبهه اعراض صحابه از غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۹۰: خط ۱۹۰:
گاهى در توجيه غصب خلافت امام على ‏عليه السلام اين گونه عذر مى ‏آوردند: از آنجا كه على‏ عليه السلام مظهر عدل و عدالت است، عرب تاب و توان عدالت او را ندارد. لذا صلاح نيست كه او خليفه مردم باشد.<ref>الطبقات الكبرى: ج ۵ ،ص ۲۰. تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۵۸. قاموس الرجال: ج ۶ ،ص ۳۶.</ref>
گاهى در توجيه غصب خلافت امام على ‏عليه السلام اين گونه عذر مى ‏آوردند: از آنجا كه على‏ عليه السلام مظهر عدل و عدالت است، عرب تاب و توان عدالت او را ندارد. لذا صلاح نيست كه او خليفه مردم باشد.<ref>الطبقات الكبرى: ج ۵ ،ص ۲۰. تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۵۸. قاموس الرجال: ج ۶ ،ص ۳۶.</ref>


و اما پاسخ اين مطلب:
'''و اما پاسخ اين مطلب:'''


'''اولاً:''' اين اجتهاد در مقابل نص است. كسانى كه بر فرض چنين نيتى داشتند، آيا مشاهده اين همه سفارشات رسول‏ خداصلى الله عليه وآله و وصاياى او با تأكيدات فراوان در شأن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را نكردند؟ آيا آنان پيامبرصلى الله عليه وآله را معصوم و خيرخواه و مصلحت‏ انديش امت نمى‏ دانند؟ آيا به خاطر عدم تحمل حق مى ‏توان از حق گذشت و به باطل روى آورد؟ باطلى كه جز گمراهى چيز ديگرى در آن نيست. خداوند متعال مى‏ فرمايد:{{قرآن|فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ}} <ref>يونس ‏عليه السلام /۳۲.</ref>: پس بعد از حق چه چيزى جز گمراهى وجود دارد.
'''اولاً:''' اين اجتهاد در مقابل نص است. كسانى كه بر فرض چنين نيتى داشتند، آيا مشاهده اين همه سفارشات رسول‏ خداصلى الله عليه وآله و وصاياى او با تأكيدات فراوان در شأن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را نكردند؟ آيا آنان پيامبرصلى الله عليه وآله را معصوم و خيرخواه و مصلحت‏ انديش امت نمى‏ دانند؟ آيا به خاطر عدم تحمل حق مى ‏توان از حق گذشت و به باطل روى آورد؟ باطلى كه جز گمراهى چيز ديگرى در آن نيست. خداوند متعال مى‏ فرمايد:{{قرآن|فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ}} <ref>يونس ‏عليه السلام /۳۲.</ref>: پس بعد از حق چه چيزى جز گمراهى وجود دارد.
خط ۱۹۶: خط ۱۹۶:
اگر امر چنين است، چرا رسول ‏خداصلى الله عليه وآله به جهت تأليف قلوب مشركين از مواضع اصولى خود هيچ قدمى عقب‏ نشينى نكرد؟ حتى حاضر شد تمام مشكلات و گرفتارى‏ها از قبيل هجرت از موطن اصلى خود و جنگ را بپذیرد، ولى قدمى از مواضع خود عقب‏ نشينى نكند.
اگر امر چنين است، چرا رسول ‏خداصلى الله عليه وآله به جهت تأليف قلوب مشركين از مواضع اصولى خود هيچ قدمى عقب‏ نشينى نكرد؟ حتى حاضر شد تمام مشكلات و گرفتارى‏ها از قبيل هجرت از موطن اصلى خود و جنگ را بپذیرد، ولى قدمى از مواضع خود عقب‏ نشينى نكند.


'''ثانيا:''' آيا عرب نسبت به اشخاص ديگر غير از على ‏عليه السلام استقامت و رضايت داشتند كه با على‏ عليه السلام نداشتند؟ مگر نه اين بود كه سعد بن عباده، رئيس قومى بزرگ با ابوبكر مخالفت كرد؟<ref>تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۰۳.</ref>مگر نه اين است كه گروهى به طور كلى از دين رسول‏ خداصلى الله عليه وآله خارج شده و مرتد گشتند؟ مگر نه اين است كه برخى قسم ياد كردند كه ما تا ابد با ابافصيل بيعت نمى‏ كنيم؟<ref>تاريخ طبرى: ج ۳ ،ص ۲۵۴.</ref>مگر نبود كه انصار در سقيفه بر ابوبكر اعتراض كردند و غضب قريش را به اين جهت برانگيختند، تا كار به جايى رسيدكه بين آنان درگيرى شد وبه يكديگر فحش وناسزا گفتند؟<ref>تاريخ يعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۲۸.</ref>
'''ثانياً:''' آيا عرب نسبت به اشخاص ديگر غير از على ‏عليه السلام استقامت و رضايت داشتند كه با على‏ عليه السلام نداشتند؟ مگر نه اين بود كه سعد بن عباده، رئيس قومى بزرگ با ابوبكر مخالفت كرد؟<ref>تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۰۳.</ref>مگر نه اين است كه گروهى به طور كلى از دين رسول‏ خداصلى الله عليه وآله خارج شده و مرتد گشتند؟ مگر نه اين است كه برخى قسم ياد كردند كه ما تا ابد با ابافصيل بيعت نمى‏ كنيم؟<ref>تاريخ طبرى: ج ۳ ،ص ۲۵۴.</ref>مگر نبود كه انصار در سقيفه بر ابوبكر اعتراض كردند و غضب قريش را به اين جهت برانگيختند، تا كار به جايى رسيدكه بين آنان درگيرى شد وبه يكديگر فحش وناسزا گفتند؟<ref>تاريخ يعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۲۸.</ref>


هرگز انصار قصدشان اين نبود كه على‏ عليه السلام را از خلافت عزل كنند، زيرا اكثر آنان مى گفتند: ما با كسى غير از على‏ عليه السلام بيعت نمى ‏كنيم.<ref>تاريخ طبرى: ج ۳ ،ص ۲۰۲. الكامل: ج ۲ ،ص ۳۲۵.</ref>هرگز قبائل عرب قصد تمرد بر امام على ‏عليه السلام را در صورت به خلافت رسيدن نداشتند. آنان در بين خود كسى را غير از على‏ عليه السلام اولى به مقام خلافت بعد از رسول‏ صلى الله عليه وآله نمى ‏دانستند.
هرگز انصار قصدشان اين نبود كه على‏ عليه السلام را از خلافت عزل كنند، زيرا اكثر آنان مى گفتند: ما با كسى غير از على‏ عليه السلام بيعت نمى ‏كنيم.<ref>تاريخ طبرى: ج ۳ ،ص ۲۰۲. الكامل: ج ۲ ،ص ۳۲۵.</ref>هرگز قبائل عرب قصد تمرد بر امام على ‏عليه السلام را در صورت به خلافت رسيدن نداشتند. آنان در بين خود كسى را غير از على‏ عليه السلام اولى به مقام خلافت بعد از رسول‏ صلى الله عليه وآله نمى ‏دانستند.
خط ۲۵۱: خط ۲۵۱:
{{متن عربی|لَيْتَ أشْياخي بِبَدْرٍ شَهِدوا   *      وَقْعَةَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاسَل}}
{{متن عربی|لَيْتَ أشْياخي بِبَدْرٍ شَهِدوا   *      وَقْعَةَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاسَل}}


{{متن عربی|لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً*وَ لَقَالُوا یَایَزِیدُ لَاتُشَلُّ}}
{{متن عربی|لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالُوا يايَزيدُ لاتَشَلْ}}


{{متن عربی|قَدْ قَتَلْنا الْقَرْنَ مِنْ ساداتِهِمْ *    وَ عَدَلْنا قَتْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلْ}}
{{متن عربی|قَدْ قَتَلْنا الْقَرْنَ مِنْ ساداتِهِمْ *    وَ عَدَلْنا قَتْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلْ}}
خط ۲۶۱: خط ۲۶۱:


=== ۳. عامل سوم: امام على‏ عليه السلام مرد عدالت ===
=== ۳. عامل سوم: امام على‏ عليه السلام مرد عدالت ===
امام على‏عليه السلام كسى بود كه بدون جهات الهى و تقوايى كسى را بر ديگرى مقدم نمى‏داشت. او كسى بود كه همه را يك ديد نگاه مى‏كرد، و از اين جهت خلافتش خوشايند عده‏اى نبود. آنان مى‏خواستند كسى به خلافت منصوب شود كه بين آنان تبعيض قرار داده و بهره بيشترى از بيت‏المال مسلمين به آنان برساند.
امام على ‏عليه السلام كسى بود كه بدون جهات الهى و تقوايى كسى را بر ديگرى مقدم نمى ‏داشت. او كسى بود كه همه را به يک ديد نگاه مى‏ كرد، و از اين جهت خلافتش خوشايند عده ‏اى نبود. آنان مى ‏خواستند كسى به خلافت منصوب شود كه بين آنان تبعيض قرار داده و بهره بيشترى از بيت ‏المال مسلمين به آنان برساند.


ابن ابى‏ الحديد مى ‏نويسد: مهم‏ترين سبب در اعراض عرب از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مسئله مالى بود، زيرا على‏ عليه السلام شخصى نبود كه كسى را بى‏ جهت بر ديگرى برترى دهد و عرب را بر عجم تفضيل بخشد، همانگونه كه پادشاهان چنين مى‏ كردند. او كسى بود كه هرگز اجازه نمى‏ داد تا شخصى به جهات خاص به او متمايل گردد... .<ref>شرح ابن ابى ‏الحديد: ج ۲ ،ص ۱۹۷.</ref>


ابن ابى‏الحديد مى‏نويسد: مهم‏ترين سبب در اعراض عرب از اميرالمؤمنين‏عليه السلام مسئله مالى بود، زيرا على‏عليه السلام شخصى نبود كه كسى را بى‏جهت بر ديگرى برترى دهد و عرب را بر عجم تفضيل بخشد، همانگونه كه پادشاهان چنين مى‏كردند. او كسى بود كه هرگز اجازه نمى‏داد تا شخصى به جهات خاص به او متمايل گردد... .××× 2 شرح ابن ابى‏الحديد: ج 2 ص 197. ×××
او نيز از هارون بن سعد نقل مى‏ كند كه عبداللَّه بن جعفر بن ابى‏ طالب به على ‏عليه السلام عرض كرد: اى اميرالمؤمنين! از تو مى‏ خواهم كه دستور دهى به من كمكى شود. به خدا سوگند كه هيچ نفقه ‏اى ندارم جز اينكه مركب خود را بفروشم تا با آن امور معاش خود را بگذرانم.


حضرت فرمود: نه به خدا سوگند، من چيزى را براى تو نمى ‏يابم، جز آن كه تو عموميت را امر كنى تا سرقت كرده و از آن به تو چيزى بدهد.<ref>شرح ابن ابى‏ الحديد: ج ۲ ،ص ۲۰۰.</ref>


او نيز از هارون بن سعد نقل مى‏كند كه عبداللَّه بن جعفر بن ابى‏طالب به على‏عليه السلام عرض كرد: اى اميرالمؤمنين! از تو مى‏خواهم كه دستور دهى به من كمكى شود. به خدا سوگند كه هيچ نفقه‏اى ندارم جز اينكه مركب خود را بفروشم تا با آن امور معاش خود را بگذرانم.
همو مى‏ گويد: از جمله منحرفين از على ‏عليه السلام انس بن مالک است. كسى كه مناقب آن حضرت را كتمان كرده و به خاطر ميل به دنيا كمک به دشمنان آن حضرت نمود... .<ref>شرح ابن ابى ‏الحديد: ج ۴ ،ص ۱۷۴.</ref>


=== ۴.عامل چهارم: دشمنى با بنى‏ هاشم ===
تاريخ گواهى مى‏ دهد كه قريش زمان رسول ‏خداصلى الله عليه وآله عداوت و دشمنى خاصى با بنى ‏هاشم داشت. حتى هنگامى كه آن حضرت زنده بود از هيچ آزار و اذيتى فروگذار نكردند، زيرا بعد از ظهور اسلام و دعوت پيامبرصلى الله عليه وآله به دين جديد، مشاهده كردند كه با خسارت عظيمى از ناحيه او و دينش مواجه شده ‏اند.


حضرت فرمود: نه به خدا سوگند، من چيزى را براى تو نمى‏يابم، جز آن كه تو عموميت را امر كنى تا سرقت كرده و از آن به تو چيزى بدهد.××× 3 شرح ابن ابى‏الحديد: ج 2 ص 200. ×××
خصوصاً آنكه هدف اصلى اين دين بر قلع و قمع بت ‏پرستى و اعتقادات آنان بر پا شده است. آنان مشاهده مى‏ كردند كه روز به روز محمدصلى الله عليه وآله در قلوب مردم نفوذ كرده و مردم به او و دين و آئينش جذب مى‏ شوند، و در مقابل آنها جبهه‏ اى عظيم تشكيل داده ‏اند. لذا كينه آن حضرت را به دل گرفته، در صدد جبهه‏ گيرى با او بر آمده و شديداً به مقابله پرداختند.


عباس بن عبدالمطلب روزى در حالى كه غضبناک بود بر رسول‏ خداصلى الله عليه وآله وارد شد. حضرت به او فرمود: چه چيز تو را به غضب در آورده است؟ عرض كرد: اى رسول‏ خدا! ما چه كرده‏ ايم با قريش كه هر گاه به خودشان مى‏ رسند با روى باز همديگر را در آغوش مى‏ گيرند، ولى هر گاه با ما ملاقات مى‏ كنند طور ديگرى معامله مى‏ كنند؟


همو مى‏گويد: از جمله منحرفين از على‏عليه السلام انس بن مالك است. كسى كه مناقب آن حضرت را كتمان كرده و به خاطر ميل به دنيا كمك به دشمنان آن حضرت نمود... .××× 4 شرح ابن ابى‏الحديد: ج 4 ص 174. ×××
راوى مى ‏گويد: در اين هنگام بود كه رسول‏ خداصلى الله عليه وآله به حدّى غضبناک شد كه صورتش قرمز گشت. آنگاه فرمود: قسم به كسى كه جانم به دست او است در قلب كسى ايمان داخل نمى‏ شود تا اينكه شما را به خاطر خدا و رسولش دوست بدارد... .<ref>ينابيع الموده: ج ۱ ،ص ۵۳ .</ref>


4-  عامل چهارم: دشمنى با بنى‏هاشم
رسول‏ خداصلى الله عليه وآله از آنجا كه براى پيش برد اهداف الهى خود مجبور بود تا با آنان مقابله كند، لذا در اين راستا از على‏ عليه السلام كمک ‏هاى فراوان گرفت. برخى از آنان كه اقوام و افراد عشيره خود را در جنگ‏ها از دست داده بودند، كينه و خشم خود را بعد از وفات پيامبرصلى الله عليه وآله بر على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام ريخته و از او قصاص نمودند، و نگذاشتند تا به حقى كه خداوند براى او معين كرده بود برسد.


تاريخ گواهى مى‏دهد كه قريش زمان رسول‏خداصلى الله عليه وآله عداوت و دشمنى خاصى با بنى‏هاشم داشت. حتى هنگامى كه آن حضرت زنده بود از هيچ آزار و اذيتى فروگذار نكردند، زيرا بعد از ظهور اسلام و دعوت پيامبرصلى الله عليه وآله به دين جديد، مشاهده كردند كه با خسارت عظيمى از ناحيه او و دينش مواجه شده‏اند.
عمر بن خطاب در مناظره‏ اى كه با ابن ‏عباس دارد در آخر آن مى ‏گويد: به خدا سوگند همانا على -  پسر عمويت - از همه به خلافت سزاوارتر است، ولى قريش تحمل او را ندارد.<ref>تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ،ص ۱۳۷. كامل ابن ‏اثير: ج ۳ ص ۲۴.</ref>


انس بن مالک مى‏ گويد: با رسول ‏خداصلى الله عليه وآله و على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بوديم. گذرمان به باغى افتاد. على‏ عليه السلام عرض كرد: اى رسول‏ خدا! آيا نمى ‏بينى اين باغ چقدر زيباست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: باغ تو در بهشت از اين بهتر است. انس مى‏ گويد: ما بر هفت باغ گذر كرديم، و اين سؤال و جواب در آنها تكرار شد. رسول‏ خداصلى الله عليه وآله ايستاد و ما نيز توقف نموديم.


خصوصاً آنكه هدف اصلى اين دين بر قلع و قمع بت‏پرستى و اعتقادات آنان بر پا شده است. آنان مشاهده مى‏كردند كه روز به روز محمدصلى الله عليه وآله در قلوب مردم نفوذ كرده و مردم به او و دين و آئينش جذب مى‏شوند، و در مقابل آنها جبهه‏اى عظيم تشكيل داده‏اند. لذا كينه آن حضرت را به دل گرفته، در صدد جبهه‏گيرى با او بر آمده و شديداً به مقابله پرداختند.
آنگاه سر خود را بر دوش على‏ عليه السلام گذاشت و شروع به گريه نمود. على‏ عليه السلام عرض كرد: اى رسول ‏خدا! چه چيز تو را به گريه در آورد؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: كينه‏ ها در سينه‏ هاى قومى است كه آنها را بر تو آشكار نمى ‏سازند تا من از دنيا بروم... .<ref>شرح ابن ابى ‏الحديد: ج ۴ ،ص ۱۰۷.</ref>


پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى خطاب به على‏ عليه السلام كرده و فرمود: همانا زود است كه بعد از من امت بر تو حيله كنند.<ref>مستدرک حاكم: ج۳ ،ص ۱۵۰ ،ح ۴۶۷۶.</ref>


عباس بن عبدالمطلب روزى در حالى كه غضبناك بود بر رسول‏خداصلى الله عليه وآله وارد شد. حضرت به او فرمود: چه چيز تو را به غضب در آورده است؟ عرض كرد: اى رسول‏خدا ! ما چه كرده‏ايم با قريش كه هر گاه به خودشان مى‏رسند با روى باز همديگر را در آغوش مى‏گيرند، ولى هر گاه با ما ملاقات مى‏كنند طور ديگرى معامله مى‏كنند؟
و نيز خطاب به على‏ عليه السلام فرمود: آگاه باش، همانا زود است كه بعد از من مشكلاتى خواهى ديد. على‏ عليه السلام عرض كرد: آيا در سلامت دينى هستم؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: آرى، در سلامت دينى خواهى بود.<ref>مستدرک حاكم: ج ۳ ص ۱۵۱ ح ۴۶۷۷.</ref>


عثمان بن عفّان روزى خطاب به على‏ عليه السلام كرده و گفت: چه كنم اگر قريش تو را دوست ندارد، زيرا تو كسى هستى كه از آنان در جنگ بدر هفتاد نفر را به قتل رساندى.<ref>شرح ابن ابى‏ الحديد: ج ۹، ص ۲۳.</ref>


راوى مى‏گويد: در اين هنگام بود كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله به حدّى غضبناك شد كه صورتش قرمز گشت. آنگاه فرمود: قسم به كسى كه جانم به دست او است در قلب كسى ايمان داخل نمى‏شود تا اينكه شما را به خاطر خدا و رسولش دوست بدارد... .××× 1 ينابيع الموده: ج 1 ص 53 . ×××
اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به خداوند عرضه مى‏ دارند:


«بارخدايا! به تو از قريش شكايت مى‏ كنم. آنان انواعى از شرّ و خدعه در سر داشتند، كه بعد از رسولت پيامبرصلى الله عليه وآله دور مرا گرفتند و نيت شوم خود را بر من جارى ساختند.


رسول‏خداصلى الله عليه وآله از آنجا كه براى پيشبرد اهداف الهى خود مجبور بود تا با آنان مقابله كند، لذا در اين راستا از على‏عليه السلام كمك‏هاى فراوان گرفت. برخى از آنان كه اقوام و افراد عشيره خود را در جنگ‏ها از دست داده بودند، كينه و خشم خود را بعد از وفات پيامبرصلى الله عليه وآله بر على بن ابى‏طالب‏عليه السلام ريخته و از او قصاص نمودند، و نگذاشتند تا به حقى كه خداوند براى او معين كرده بود برسد.
بار خدايا! حسن و حسين را حفظ گردان، و تا زنده ‏ام آنها را از گزند قريش مصون دار، و هنگامى كه جانم را گرفتى تو بر آنان مراقب باش، و تو بر هر چيز شاهدى.<ref>شرح ابن ابى ‏الحديد: ج ۲۰ ،ص ۲۹۸ ،ش ۴۱۳.</ref>


عمر بن خطاب در مناظره‏اى كه با ابن‏عباس دارد در آخر آن مى‏گويد: به خدا سوگند همانا على -  پسر عمويت - از همه به خلافت سزاوارتر است، ولى قريش تحمل او را ندارد.××× 1 تاريخ اليعقوبى: ج 2 ص 137. كامل ابن‏اثير: ج 3 ص 24. ×××
شخصى به امام على ‏عليه السلام عرض كرد: خبر بده مرا، اگر پيامبرصلى الله عليه وآله فرزند پسرى داشت كه به حدّ بلوغ و رشد رسيده بود، آيا عرب امر خلافت را به او واگذار مى‏ كرد؟ حضرت فرمود: هرگز، بلكه اگر آن تدبيرى كه من انجام دادم انجام نمى ‏گرفت، عرب او را مى‏ كشت. عرب نسبت به كار محمدصلى الله عليه وآله كراهت داشت و از آنچه خداوند به فضلش به او داده بود حسد مى‏ ورزيد... .<ref>شرح ابن ابى ‏الحديد: ج ۲۰ ،ص ۲۹۸ ،ش ۴۱۴.</ref>


==== شبهه در فهم کلمه «مولی» ====
اهل‏ سنت براى تشكيک در حديث غدير سعى كرده ‏اند در معناى «مولى» تشكيک كنند، و شبهاتى مطرح كرده ‏اند. يكى از آنها عمل و فهم صحابه است.


انس بن مالك مى‏گويد: با رسول‏خداصلى الله عليه وآله و على بن ابى‏طالب‏عليه السلام بوديم. گذرمان به باغى افتاد. على‏عليه السلام عرض كرد: اى رسول‏خدا ! آيا نمى‏بينى اين باغ چقدر زيباست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: باغ تو در بهشت از اين بهتر است. انس مى‏گويد: ما بر هفت باغ گذر كرديم، و اين سؤال و جواب در آنها تكرار شد. رسول‏خداصلى الله عليه وآله ايستاد و ما نيز توقف نموديم.
آخرين دست آويز مخالفان ولايت علوى اين شبهه بى‏ اساس است كه اگر پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله در حضور ياران و اصحابش براى خود جانشين و خليفه برگزيده بود، همگى از آن با خبر مى‏ شدند و آن شخص را مى‏ شناختند، و پس از رحلتش او را به مسند خلافت می نشاندند، ولى چنين حادثه‏ اى رخ نداد و مسلمانان ابوبكر را خليفه خواندند!


اگر حضرت خليفه ‏اى انتخاب كرده باشد و اصحابش فرد ديگرى را به جاى او نشانده باشند، بايد يارانش همگى به گناه و سرپيچى متهم شوند، و اين امر هرگز شدنى نيست! هرگز اصحاب خطا نكردند و همگى عادل بودند!


آنگاه سر خود را بر دوش على‏عليه السلام گذاشت و شروع به گريه نمود. على‏عليه السلام عرض كرد: اى رسول‏خدا ! چه چيز تو را به گريه در آورد؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: كينه‏ها در سينه‏هاى قومى است كه آنها را بر تو آشكار نمى‏سازند تا من از دنيا بروم... .××× 2 شرح ابن ابى‏الحديد: ج 4 ص 107. ×××
براى آگاهى اين سطحى‏ نگران، آياتى از قرآن حكيم و رويدادهاى مسلَّم تاريخى را بر مى ‏شماريم كه سرپيچى ياران از فرمان‏ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله و طغيانگرى آنان و نيز وجود منافقان و دو چهرگان و بيماردلان را ثابت مى‏ كند:
 
 
پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى خطاب به على‏عليه السلام كرده و فرمود: همانا زود است كه بعد از من امت بر تو حيله كنند.××× 3 مستدرك حاكم: ج 3 ص 150 ح 4676. ×××
 
 
و نيز خطاب به على‏عليه السلام فرمود: آگاه باش، همانا زود است كه بعد از من مشكلاتى خواهى ديد. على‏عليه السلام عرض كرد: آيا در سلامت دينى هستم؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: آرى، در سلامت دينى خواهى بود.××× 4 مستدرك حاكم: ج 3 ص 151 ح 4677. ×××
 
 
عثمان بن عفّان روزى خطاب به على‏عليه السلام كرده و گفت: چه كنم اگر قريش تو را دوست ندارد، زيرا تو كسى هستى كه از آنان در جنگ بدر هفتاد نفر را به قتل رساندى.××× 5 شرح ابن ابى‏الحديد: ج 9 ص 23. ×××
 
اميرالمؤمنين‏عليه السلام به خداوند عرضه مى‏دارد:
 
 
با خدايا ! به تو از قريش شكايت مى‏كنم. آنان انواعى از شرّ و خدعه در سر داشتند، كه بعد از رسولت پيامبرصلى الله عليه وآله دور مرا گرفتند و نيت شوم خود را بر من جارى ساختند.


1. خوددارى از حضور در جبهه جنگ با كافران به سبب دلدادگى دنيا كه هر دو از گناهان بزرگ است:


بار خدايا ! حسن و حسين را حفظ گردان، و تا زنده‏ام آنها را از گزند قريش مصون دار، و هنگامى كه جانم را گرفتى تو بر آنان مراقب باش، و تو بر هر چيز شاهدى.××× 1 شرح ابن ابى‏الحديد: ج 20 ص 298 ش 413. ×××
شخصى به امام على‏عليه السلام عرض كرد: خبر بده مرا، اگر پيامبرصلى الله عليه وآله فرزند پسرى داشت كه به حدّ بلوغ و رشد رسيده بود، آيا عرب امر خلافت را به او واگذار مى‏كرد؟ حضرت فرمود: هرگز، بلكه اگر آن تدبيرى كه من انجام دادم انجام نمى‏گرفت، عرب او را مى‏كشت. عرب نسبت به كار محمدصلى الله عليه وآله كراهت داشت و از آنچه خداوند به فضلش به او داده بود حسد مى‏ورزيد... .××× 2 شرح ابن ابى‏الحديد: ج 20 ص 298 ش 414. ×××
  اهل‏سنت براى تشكيك در حديث غدير سعى كرده‏اند در معناى »مولى« تشكيك كنند، و شبهاتى مطرح كرده‏اند. يكى از آنها عمل و فهم صحابه است.
آخرين دست آويز مخالفان ولايت علوى اين شبهه بى‏اساس است كه اگر پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله در حضور ياران و اصحابش براى خود جانشين و خليفه برگزيده بود، همگى از آن با خبر مى‏شدند و آن شخص را مى‏شناختند، و پس از رحلتش او را به مسند خلافت نشاندند، ولى چنين حادثه‏اى رخ نداد و مسلمانان ابوبكر را خليفه خواندند!
اگر حضرت خليفه‏اى انتخاب كرده باشد و اصحابش فرد ديگرى را به جاى او نشانده باشند، بايد يارانش همگى به گناه و سرپيچى متهم شوند، و اين امر هرگز شدنى نيست! هرگز اصحاب خطا نكردند و همگى عادل بودند!
براى آگاهى اين سطحى‏نگران، آياتى از قرآن حكيم و رويدادهاى مسلم تاريخى را بر مى‏شماريم كه سرپيچى ياران از فرمان‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله و طغيانگرى آنان نيز وجود منافقان و دو چهرگان و بيماردلان را ثابت مى‏كند:
1. خوددارى از حضور در جبهه جنگ با كافران به سبب دلدادگى دنيا كه هر دو از گناهان بزرگ است:




خط ۸۰۶: خط ۷۸۷:


»يعرفون نعمة اللَّه ثم ينكرونها و اكثرهم الكافرون«××× 4 نحل /  83 . ×××: نعمت خدا را مى‏شناسند و با اين حال آن را ناديده مى‏گيرند و بيشترشان كافر اند.××× 5 رجوع كنيد به: همراه با راستگويان )تيجانى، ترجمه مهرى( : ص 101  - 93. ×××
»يعرفون نعمة اللَّه ثم ينكرونها و اكثرهم الكافرون«××× 4 نحل /  83 . ×××: نعمت خدا را مى‏شناسند و با اين حال آن را ناديده مى‏گيرند و بيشترشان كافر اند.××× 5 رجوع كنيد به: همراه با راستگويان )تيجانى، ترجمه مهرى( : ص 101  - 93. ×××
== پانویس ==
[[رده:شبهات غدیر]]
[[رده:شبهات غدیر]]
۸۴۹

ویرایش