۷۶۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۹۳: | خط ۴۹۳: | ||
سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِی عَلَی ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً.یا اَلنَّاجِيَةُ مِنهُم وَاحِدَةٌ، وَ البَاقُونَ هَلَكَى.یا کُلُّهَا فِی النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً.یا وَاحِدَةٌ فِى الجَنَّة وَ ثِنتَانِ وَ سَبعُونَ فِى النَّار.<ref>سنن ابن ماجه: ج ۲ ،ص ۱۳۲۱ ،ح ۳۹۹۱ به بعد، باب افتراق الامم. سنن ابى داود: ج ۴ ،ص ۱۹۷ ،ح ۴۵۶۶ به بعد(باب شرح السنة).سنن ترمذى: ج ۴ ،ص ۲۹۱ ،ح ۲۶۵۰ -۲۶۴۹. كنز العمال: ج ۱ ،ص ۳۸۱ -۳۷۶ -۲۱۱ -۲۰۹ ،ح ۱۶۵۹ -۱۶۳۷ -۱۰۶۱ -۱۰۵۲ و ج ۱۱ ،ص ۳۰۴ -۱۱۵ -۱۱۴ ،ح ۳۱۵۸۳ -۳۰۸۳۸ -۳۰۸۳۴. الملل و النحل: ج ۱ ،ص ۲۱. تاريخ بغداد: ج ۱۳ ،ص ۳۶ -۳۲. الجامع لاحكام القرآن: ج ۴ ،ص ۱۵۹. مشكاة المصابيح خطيب تبريزى: ج ۱ ،ص ۹۶ ،ح ۱۷۲ -۱۷۱. البحر الزخّار: ج ۴ ،ص ۳۷ ،۱۱۹۹. مسند ابويعلى: ج ۷ ،ص ۳۶ ،ح ۳۹۴۲. بحار الانوار: ج ۲۸ ،ص ۶ - ۳ ،ح ۸ - ۱.</ref>شمارى از اصحاب اين روايات را گزارش داده اند، مانند امام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام و انس بن مالک و عبداللَّه بن عباس و عبداللَّه بن عمر و سعد بن ابى وقاص و عمرو بن عوف مزنى و عوف بن مالک اشجعى و عويمر بن مالک و معاوية بن ابى سفيان! | سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِی عَلَی ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً.یا اَلنَّاجِيَةُ مِنهُم وَاحِدَةٌ، وَ البَاقُونَ هَلَكَى.یا کُلُّهَا فِی النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً.یا وَاحِدَةٌ فِى الجَنَّة وَ ثِنتَانِ وَ سَبعُونَ فِى النَّار.<ref>سنن ابن ماجه: ج ۲ ،ص ۱۳۲۱ ،ح ۳۹۹۱ به بعد، باب افتراق الامم. سنن ابى داود: ج ۴ ،ص ۱۹۷ ،ح ۴۵۶۶ به بعد(باب شرح السنة).سنن ترمذى: ج ۴ ،ص ۲۹۱ ،ح ۲۶۵۰ -۲۶۴۹. كنز العمال: ج ۱ ،ص ۳۸۱ -۳۷۶ -۲۱۱ -۲۰۹ ،ح ۱۶۵۹ -۱۶۳۷ -۱۰۶۱ -۱۰۵۲ و ج ۱۱ ،ص ۳۰۴ -۱۱۵ -۱۱۴ ،ح ۳۱۵۸۳ -۳۰۸۳۸ -۳۰۸۳۴. الملل و النحل: ج ۱ ،ص ۲۱. تاريخ بغداد: ج ۱۳ ،ص ۳۶ -۳۲. الجامع لاحكام القرآن: ج ۴ ،ص ۱۵۹. مشكاة المصابيح خطيب تبريزى: ج ۱ ،ص ۹۶ ،ح ۱۷۲ -۱۷۱. البحر الزخّار: ج ۴ ،ص ۳۷ ،۱۱۹۹. مسند ابويعلى: ج ۷ ،ص ۳۶ ،ح ۳۹۴۲. بحار الانوار: ج ۲۸ ،ص ۶ - ۳ ،ح ۸ - ۱.</ref>شمارى از اصحاب اين روايات را گزارش داده اند، مانند امام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام و انس بن مالک و عبداللَّه بن عباس و عبداللَّه بن عمر و سعد بن ابى وقاص و عمرو بن عوف مزنى و عوف بن مالک اشجعى و عويمر بن مالک و معاوية بن ابى سفيان! | ||
از سوى ديگر صحت اسناد و وثاقت روايتگران آنها نيز به امضاى بزرگان عامه رسيده است. براى نمونه | از سوى ديگر صحت اسناد و وثاقت روايتگران آنها نيز به امضاى بزرگان عامه رسيده است. براى نمونه در حاشیه به چند مورد اشاره می کنیم. <ref>فيض القدير مناوى: ج ۲ ،ص ۲۱. المستدرک حاكم: ج ۴ ،ص ۴۳۰، كتاب الفتن و الملاحم. الاعتصام شاطبى: ج ۲ ،ص ۱۸۹. سلسلة الاحاديث الصحيحة البانى: ج ۱،ص ۳۵۹.</ref> | ||
اكنون با توجه به احاديث پيش گفته و آگاهى پيامبر اعظم صلى الله عليه وآله از آينده خطرناک امت و اختلاف آنان در امر خلافت و امامت، بر مرد خردورز نه مسلمان معتقد به عصمت و دريافت وحى به وسيله پيامبرصلى الله عليه وآله مى سزد كه آن مرد بزرگ و رهبر فرزانه اى كه مردمان نادان و بت پرست را به سوى خداپرستى فراخوانده، و پس از سپرى كردن دوران سیزده ساله مظلوميت و مهجوريت بعثت با تلاش هاى توان فرسا حكومت دينى بر پا ساخته و نو مسلمانانى تربيت كرده، حال كه هنگامه شهادت او است هيچ تدبيرى براى فتنه سوزى و اختلاف زدايى نداشته باشد!! | |||
پيامبرى كه در ترک چند ساعته يا چند روزه، مدينه را بدون جانشين رها نمى كرد و كسى را جاى خود مى گماشت. به عنوان مثال: | |||
در حركت به سوى غزوه «بواط» سعد بن معاذ، و در غزوه «ذى العشيره» ابوسلمه مخزومى، ودرغزوه «بدركبرى»ابن مكتوم، و در غزوه «بنى قينقاع»و «سويق»ابولبابه انصارى، و در غزوه «قرقرة الكدر»و «فرّان»و «احد»و «حمراء الاسد»ابن مكتوم، و در غزوه «ذى امر»و «ذات الرقاع»عثمان بن عفان، و در غزوه «بنى نضير»ابن مكتوم، و در غزوه «بدر سوم»عبداللَّه بن رواحه، و در غزوه «دومة الجندل»و «خندق»ابن مكتوم، و در غزوه «بنى مصطلق»زيد بن حارثه و در غزوه «بنى لحيان»و «ذى قِرَد»ابن مكتوم، و در غزوه «خيبر»و «عمرة القضاء»سباع بن عرفطه، و در غزوه «تبوک»امام على عليه السلام را جانشين خود در مدينه برگزيد! | |||
آيا با اين همه سيره پيوسته او در غيبت هاى كوتاه مدت، مى توان گفت كه براى نبود دراز مدتش پس از پرواز به ملكوت اعلا كسى را جانشين خود نخواند؟! آيا - معاذ اللَّه - ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه از او داناتر و آگاهتر بودند كه براى پس از خود خليفه اى گماشتند؟! آيا رسول خداصلى الله عليه وآله به اندازه جناب عايشه هوش سياسى نداشت كه پس از ترور عمر به وى پيام فرستاد: مبادا امت پيامبرصلى الله عليه وآله را مانند گَلّه اى بدون چوپان رها كنى و بى شناساندن جايگزين از دنيا بروى؟!<ref>الامامة و السياسة: ج ۱ ،ص ۳۲.</ref> | |||
راستى آن همه كارشكنان و منافقان و بيماردلان و كوته نگران و ساده انديشان كه در مدينه مى زيستند و مايه مزاحمت براى پيامبرصلى الله عليه وآله و مسلمانان و هم مانع پيشرفت اسلام بودند، براى پس از رحلت حضرت خطرى شمرده نمى شدند؟ آيا نبايد رسول خداصلى الله عليه وآله در جهت ايمن سازى امت از شرارت آنان راه چاره اى مى انديشيد؟ | |||
شايد پيروان خلفاى كودتاگر بگويند كه همه آنان پس از شهادت جانسوز نبوى يكباره از لجاجت و دو چهره گى دست شستند، و چونان سلمان و ابوذر از مؤمنانِ ممتاز گشتند! ولى سوگمندانه بايد بگوييم كه واقعيت تلخ و انكار ناپذير جز اين است! | |||
آنان با هم ديگر هم دست، هم داستان، هم فكر و هماهنگ شدند و ياران راستين پيامبرصلى الله عليه وآله را از صحنه اصلى اسلام بيرون راندند، و با مكرهاى فراوان خليفه نامبرده نبوى را خانه نشين ساختند! | |||
اكنون جاى اين پرسش است: عدد۷۳ هفتاد و چند براى مبالغه و بيان كثرت تفرقه ميان مسلمانان باشد يا بيانگر حقيقت، آن تنها گروه نجات يافته كدام است؟ آيا پيروان مذاهب خودساخته مالک و احمد و ابوحنيفه و شافعى اند؟ آيا چهار را مى شود يک خواند؟ | |||
اكنون جاى اين پرسش است: | |||
آرى، آنان كه امامت دوازده جانشين منصوص نبوى را بپذيرند، در صورت به جا آوردن وظايف بندگى مى توانند برابر بيرونى آن گروه راه يافته و نجات يافته باشند! | |||
12. آيا بخارى و مسلم و احمد بن حنبل و ابناثير، سرپيچى اصحاب از دستور بيرون آمدن از احرام را در داستان مصالحه حديبيّه از امّالمومنين جناب امسلمه نقل نكردهاند؟ | 12. آيا بخارى و مسلم و احمد بن حنبل و ابناثير، سرپيچى اصحاب از دستور بيرون آمدن از احرام را در داستان مصالحه حديبيّه از امّالمومنين جناب امسلمه نقل نكردهاند؟ |
ویرایش