پرش به محتوا

تحلیل دانشمندان اهل سنت از پیامدهای انکار غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۵: خط ۳۵:
او در کتاب «مرآة الاسلام» می‌گوید: «... خداوند مکه را در قرآن حرمت داده و نیز مدینه پیامبر(ص) را محترم شمرده است، ولی بنی امیه مدینه و مکه را مباح کردند. از یزید بن معاویه شروع شد که او سه بار مدینه را مباح کرده و غارت نمود. عبدالملک بن مروان نیز به حجاج بن یوسف اجازه داد تا مکه را مباح گرداند و چه جنایاتی که در آن جا انجام داد. همه این‌ها برای این بود که بلاد مقدّس برای فرزندان ابی سفیان و بنی مروان خاضع گردد. ابن زیاد با امر یزید بن معاویه کشتن حسین و فرزندان و برادرانش و به اسارت گرفتن دختران رسول خدا(ص) را مباح کرد… مال مسلمانان ملک خلفا شد و آن گونه که دوست داشتند انفاق می‌نمودند نه آن گونه که خدا دوست می‌داشت…».<ref>مرآة الاسلام، ص۲۷۰–۲۶۸.</ref>
او در کتاب «مرآة الاسلام» می‌گوید: «... خداوند مکه را در قرآن حرمت داده و نیز مدینه پیامبر(ص) را محترم شمرده است، ولی بنی امیه مدینه و مکه را مباح کردند. از یزید بن معاویه شروع شد که او سه بار مدینه را مباح کرده و غارت نمود. عبدالملک بن مروان نیز به حجاج بن یوسف اجازه داد تا مکه را مباح گرداند و چه جنایاتی که در آن جا انجام داد. همه این‌ها برای این بود که بلاد مقدّس برای فرزندان ابی سفیان و بنی مروان خاضع گردد. ابن زیاد با امر یزید بن معاویه کشتن حسین و فرزندان و برادرانش و به اسارت گرفتن دختران رسول خدا(ص) را مباح کرد… مال مسلمانان ملک خلفا شد و آن گونه که دوست داشتند انفاق می‌نمودند نه آن گونه که خدا دوست می‌داشت…».<ref>مرآة الاسلام، ص۲۷۰–۲۶۸.</ref>


او نیز می‌گوید: «طغیان و سرکشی اصلی از اصول حکم بین شرق و غرب عالم شد. زیاد و فرزندانش در روی زمین فساد می‌کردند تا حکومت را برای بنی امیه قرار دهند، و بنی امیه برای آنان این فساد را مباح کرده بود. و حجاج بعد از زیاد و فرزندش وارد عراق شد و عراق را پر از شرّ و منکر نمود».[xi]
او نیز می‌گوید: «طغیان و سرکشی اصلی از اصول حکم بین شرق و غرب عالم شد. زیاد و فرزندانش در روی زمین فساد می‌کردند تا حکومت را برای بنی امیه قرار دهند، و بنی امیه برای آنان این فساد را مباح کرده بود. و حجاج بعد از زیاد و فرزندش وارد عراق شد و عراق را پر از شرّ و منکر نمود».<ref>همان، ص۲۷۲.</ref>


او نیز در کتاب «الفتنة الکبری» می‌گوید: «علیّ نزدیکترین مردم به پیامبر(ص) بود. او تربیت شده پیامبر(ص) و جانشین او بر ودیعه اش بود. او به حکم عقد اخوّتی که با پیامبر بسته بود برادر او بود. او داماد پیامبر(ص) و پدر ذرّیه رسول(ص) بود. او صاحب پرچم پیامبر(ص) و جانشین او در بین اهل بیتش بود. و به نصّ حدیث نبوی منزلتش نزد پیامبر همانند منزلت هارون نزد موسی است. اگر تمام مسلمانان چنین می‌گفتند و به حکم این مطلب علیّ را انتخاب می‌نمودند هرگز از حقّ دور نمی‌شده و منحرف نمی‌شدند…
او نیز در کتاب «الفتنة الکبری» می‌گوید: «علیّ نزدیکترین مردم به پیامبر(ص) بود. او تربیت شده پیامبر(ص) و جانشین او بر ودیعه اش بود. او به حکم عقد اخوّتی که با پیامبر بسته بود برادر او بود. او داماد پیامبر(ص) و پدر ذرّیه رسول(ص) بود. او صاحب پرچم پیامبر(ص) و جانشین او در بین اهل بیتش بود. و به نصّ حدیث نبوی منزلتش نزد پیامبر همانند منزلت هارون نزد موسی است. اگر تمام مسلمانان چنین می‌گفتند و به حکم این مطلب علیّ را انتخاب می‌نمودند هرگز از حقّ دور نمی‌شده و منحرف نمی‌شدند…


و همه چیز نشانگر کاندیداتوری علی بر خلافت بود… خویشاوندی او با پیامبر(ص)، سابقه او در اسلام، جایگاه او در بین مسلمین، بلاهای حسنی که در راه خدا کشیده، و سیره او که هرگز در آن انحراف و اعواج نبوده است و شدّتش در دین و فقاهت و فهمش نسبت به کتاب و سنت و استقامت رأیش، همگی زمینه‌ساز امامت و خلافت او بود… بنی هاشم از امر خلافت به‌طور عمد دور شدند و قریش بودند که آنان را چنین کردند، زیرا از آن می‌ترسیدند که برای بنی هاشم جماعتی جمع شود، و نمی‌خواستند که خلافت به دست قبیله ای دیگر غیر از قبیله خودشان قرار گیرد».[xii]
و همه چیز نشانگر کاندیداتوری علی بر خلافت بود… خویشاوندی او با پیامبر(ص)، سابقه او در اسلام، جایگاه او در بین مسلمین، بلاهای حسنی که در راه خدا کشیده، و سیره او که هرگز در آن انحراف و اعواج نبوده است و شدّتش در دین و فقاهت و فهمش نسبت به کتاب و سنت و استقامت رأیش، همگی زمینه‌ساز امامت و خلافت او بود… بنی هاشم از امر خلافت به‌طور عمد دور شدند و قریش بودند که آنان را چنین کردند، زیرا از آن می‌ترسیدند که برای بنی هاشم جماعتی جمع شود، و نمی‌خواستند که خلافت به دست قبیله ای دیگر غیر از قبیله خودشان قرار گیرد».<ref>الفتنة الکبری، ج۱، ص۱۵۲</ref>


او نیز می‌گوید: «هر چه مردم درباره معاویه بگویند ولی او فرزند ابوسفیان رهبر مشرکان در جنگ احد و خندق است. او فرزند هند است که باعث قتل حمزه بود، که شکم او را دریده و جگر او را بیرون آورد، امری که نزدیک بود پیامبر از آن جان تهی کند…».[xiii]
او نیز می‌گوید: «هر چه مردم درباره معاویه بگویند ولی او فرزند ابوسفیان رهبر مشرکان در جنگ احد و خندق است. او فرزند هند است که باعث قتل حمزه بود، که شکم او را دریده و جگر او را بیرون آورد، امری که نزدیک بود پیامبر از آن جان تهی کند…».<ref>همان، ج۲، ص۱۵.</ref>


== ۷- مورّخ مشهور سید امیر علی هندی ==
== ۷- مورّخ مشهور سید امیر علی هندی ==
«حکومت بنی امیه تنها اصول خلافت و تعلیمات آن را تغییر نداد بلکه حکومت آنان منجرّ به واژگون شدن اساس مبدأ اسلام شد».[xiv]
«حکومت بنی امیه تنها اصول خلافت و تعلیمات آن را تغییر نداد بلکه حکومت آنان منجرّ به واژگون شدن اساس مبدأ اسلام شد».<ref>مختصر تاریخ العرب و التمدن الاسلامی، ص۶۳.</ref>


او در جایی دیگر می‌گوید: «با به دست گرفتن خلافت توسط معاویه در شام حکومت بت‌پرستی سابق بازگشته و جای دمکراسی اسلامی را گرفت…». [xv]
او در جایی دیگر می‌گوید: «با به دست گرفتن خلافت توسط معاویه در شام حکومت بت‌پرستی سابق بازگشته و جای دمکراسی اسلامی را گرفت…».<ref>روح الاسلام، ص۲۹۶.</ref>


و در جایی دیگر می‌گوید: «و این چنین بت‌پرستی مکه بازگشته و سر از شام درآورد».[xvi]
و در جایی دیگر می‌گوید: «و این چنین بت‌پرستی مکه بازگشته و سر از شام درآورد».<ref>همان، ص۳۰۰.</ref>


او نیز می‌گوید: «بنی امیه به جز عمر بن عبدالعزیز اهل بت‌پرستی بوده و به مراعات نکردن شرع و ارکان دین مباهات می‌کردند، همان دینی که اعتراف به داشتن آن می‌کردند… آنان کرسی خلافت را با جرائم دو چندان خود ملوّث نمودند و در دریاهای خون غوطه ورساختند…».[xvii]
او نیز می‌گوید: «بنی امیه به جز عمر بن عبدالعزیز اهل بت‌پرستی بوده و به مراعات نکردن شرع و ارکان دین مباهات می‌کردند، همان دینی که اعتراف به داشتن آن می‌کردند… آنان کرسی خلافت را با جرائم دو چندان خود ملوّث نمودند و در دریاهای خون غوطه ورساختند…».<ref>همان، ص ۳۰۱.</ref>


== ۸- دکتر احمد امین مصری ==
== ۸- دکتر احمد امین مصری ==
او در کتاب «ضحی الاسلام» می‌گوید: «... نظر اهل سنت به خلافت متعادل تر و قوی تر و نزدیک تر به عقل است! گر چه باید آنان را مؤاخذه شدید نمود بر این که نظریه خود را به‌طور محکم و قوی پیاده نکردند، آنان امامان خود را به‌طور صریح انتقاد نکردند، و هنگامی که ظلم نمودند در مقابلشان نایستادند، و هنگامی که ستم کردند آنان را در راه مستقیم قرار ندادند، و احکامی را که بتواند جلوی ظلم خلیفه را بر امت بگیرد وضع نکردند، بلکه در مقابل آنها تسلیمی داشتند که ناخوشایند بود، و لذا آنان بزرگترین جنایت را بر امت وارد ساختند».[xviii]
او در کتاب «ضحی الاسلام» می‌گوید: «... نظر اهل سنت به خلافت متعادل تر و قوی تر و نزدیک تر به عقل است! گر چه باید آنان را مؤاخذه شدید نمود بر این که نظریه خود را به‌طور محکم و قوی پیاده نکردند، آنان امامان خود را به‌طور صریح انتقاد نکردند، و هنگامی که ظلم نمودند در مقابلشان نایستادند، و هنگامی که ستم کردند آنان را در راه مستقیم قرار ندادند، و احکامی را که بتواند جلوی ظلم خلیفه را بر امت بگیرد وضع نکردند، بلکه در مقابل آنها تسلیمی داشتند که ناخوشایند بود، و لذا آنان بزرگترین جنایت را بر امت وارد ساختند».<ref>ضحی الاسلام، ج ۳، ص ۲۲۵.</ref>


او نیز در کتاب «یوم الاسلام» می‌گوید: «رسول اسلام در آن مرضی که با آن از دنیا رحلت نمود اراده کرد که متولّی امر مسلمین بعد از خود را تعیین کند آن جا که بنابر نقل صحیحین فرمود: بیاورید تا نامه ای بنویسم که بعد از من گمراه نشوید… ولی آنان امر خلافت را برای هر کسی از مسلمانان که قصد داشته باشند قرار می‌دهند، و لذا تا این زمان در امر خلافت اختلاف وجود دارد. اسلام در عصر رسول خدا(ص) قویّ و متین بود ولی چون از دنیا رحلت نمود معرکه‌های خانمان سوز شروع شد».[xix]
او نیز در کتاب «یوم الاسلام» می‌گوید: «رسول اسلام در آن مرضی که با آن از دنیا رحلت نمود اراده کرد که متولّی امر مسلمین بعد از خود را تعیین کند آن جا که بنابر نقل صحیحین فرمود: بیاورید تا نامه ای بنویسم که بعد از من گمراه نشوید… ولی آنان امر خلافت را برای هر کسی از مسلمانان که قصد داشته باشند قرار می‌دهند، و لذا تا این زمان در امر خلافت اختلاف وجود دارد. اسلام در عصر رسول خدا(ص) قویّ و متین بود ولی چون از دنیا رحلت نمود معرکه‌های خانمان سوز شروع شد».<ref>یوم الاسلام، ص۴۱.</ref>


او نیز می‌گوید: «از مظاهر خلاف، اختلافی بود که صحابه در مورد متولّی امر خلافت بعد از رسول خدا(ص) پیدا کردند، و این خود ضعف لیاقت آن‌ها را می‌رساند، زیرا قبل از آن که پیامبر(ص) دفن شود اختلاف نمودند…».[xx]
او نیز می‌گوید: «از مظاهر خلاف، اختلافی بود که صحابه در مورد متولّی امر خلافت بعد از رسول خدا(ص) پیدا کردند، و این خود ضعف لیاقت آن‌ها را می‌رساند، زیرا قبل از آن که پیامبر(ص) دفن شود اختلاف نمودند…».<ref>همان، ص۵۳.</ref>


او نیز در کتاب «فجرالاسلام» می‌نویسد: «چون بنی امیه خلافت را به دست گرفتند عصبیت همانند عصر جاهلیت به حال خود بازگشت».[xxi]
او نیز در کتاب «فجرالاسلام» می‌نویسد: «چون بنی امیه خلافت را به دست گرفتند عصبیت همانند عصر جاهلیت به حال خود بازگشت».<ref>فجرالاسلام، ص۷۹.</ref>


== ۹- دکتر علی سامی نشار ==
== ۹- دکتر علی سامی نشار ==
خط ۹۳: خط ۹۳:




[x].


[xi]. همان، ص ۲۷۲


[xii]. الفتنة الکبری، ج ۱، ص ۱۵۲)


[xiii]. همان، ج ۲، ص ۱۵.


[xiv]. مختصر تاریخ العرب و التمدن الاسلامی، ص ۶۳.


[xv]. روح الاسلام، ص ۲۹۶.


[xvi]. همان، ص ۳۰۰.
[xvii]. همان، ص ۳۰۱.
[xviii]. ضحی الاسلام، ج ۳، ص ۲۲۵)
[xix]. یوم الاسلام، ص ۴۱)
[xx]. همان، ص ۵۳.
[xxi]. فجرالاسلام، ص ۷۹)


[xxii]. نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج ۱، ص ۲۲۹.
[xxii]. نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج ۱، ص ۲۲۹.
۲۵۱

ویرایش