جانشین: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۵۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ نوامبر ۲۰۲۱
خط ۱۲۲: خط ۱۲۲:
<big>اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:</big>
<big>اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:</big>


'''<big>موقعيت تاريخى</big>'''
==== '''<big>موقعيت تاريخى</big>''' ====
 
<big>منافقين به خوبى متوجه بودند كه تا حد امكان بايد كارشكنى‏ ها و تخريب خود را در ايام توقف سه روزه در غدير انجام دهند تا نتايج فورى و قطعى از آن بگيرند، چرا كه مسئله هنوز در آغاز راه بود و تغيير و يا محو آن از خاطره ‏ها آسان‏ تر بود. از اين عجله منافقين در اقداماتشان در روايات مربوط به اين آيه تعبير به «فِى ابْتِداءِ الامْرِ» شده است. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۷ .</ref></big>  
<big>منافقين به خوبى متوجه بودند كه تا حد امكان بايد كارشكنى‏ ها و تخريب خود را در ايام توقف سه روزه در غدير انجام دهند تا نتايج فورى و قطعى از آن بگيرند، چرا كه مسئله هنوز در آغاز راه بود و تغيير و يا محو آن از خاطره ‏ها آسان‏ تر بود. از اين عجله منافقين در اقداماتشان در روايات مربوط به اين آيه تعبير به «فِى ابْتِداءِ الامْرِ» شده است. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۷ .</ref></big>  


خط ۱۴۲: خط ۱۴۱:
<big>به آن حضرت گفتند: اگر از ترس مخالفت با پروردگارت اين كار را انجام نمى‏ دهى، پس مردى از قريش را با او در خلافت شريک نما تا مردم با حضور او آرام گيرند، و اين كار شما به نتيجه برسد و مردم با شما مخالفت نكنند. اينجا بود كه اين آيه نازل شد:</big>
<big>به آن حضرت گفتند: اگر از ترس مخالفت با پروردگارت اين كار را انجام نمى‏ دهى، پس مردى از قريش را با او در خلافت شريک نما تا مردم با حضور او آرام گيرند، و اين كار شما به نتيجه برسد و مردم با شما مخالفت نكنند. اينجا بود كه اين آيه نازل شد:</big>


<big>«لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ» . <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۷ . تنزيه الانبياء: ص ۱۲۰. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۳۸.</ref></big>


»لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ« .××× ۲ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۷ . تنزيه الانبياء: ص ۱۲۰. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۳۸. ×××
<big>مى ‏بينيم كه منافقين به صورت مُزَوِّرانه ‏اى پيشنهادات خود را از پيش طبقه‏ بندى كرده بودند، كه با هر شكستى متوسل به مورد بعدى شوند؛ اگر حضرت پذيرفت كه خليفه را تغيير دهد تير به هدف خورده است، و اگر نپذيرفت همين كه شريكى براى خلافت او از طرف شخص پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح شود و يا لا اقل اجازه شركت ديگرى داده شود، راه براى تضعيف او باز مى‏ شود.</big>
 
مى‏بينيم كه منافقين به صورت مُزَوِّرانه‏اى پيشنهادات خود را از پيش طبقه‏بندى كرده بودند، كه با هر شكستى متوسل به مورد بعدى شوند؛ اگر حضرت پذيرفت كه خليفه را تغيير دهد تير به هدف خورده است، و اگر نپذيرفت همين كه شريكى براى خلافت او از طرف شخص پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح شود و يا لا اقل اجازه شركت ديگرى داده شود، راه براى تضعيف او باز مى‏شود.
 
 
نكته دوم: كسى كه پيشنهاد شركت در خلافت داد
 
در چنين موارد نيرنگ آميزى، جستجوى اينكه چه كسى يا كسانى اين پيشنهاد را مطرح كرده‏اند مى‏تواند پرده از اسرارى بردارد. آنچه از مجموع روايات به دست مى‏آيد اين است كه مطرح كننده اين پيشنهاد بيش از يك نفر بوده و حتى به صورت گروهى نزد حضرت آمده‏اند و چنين مطلبى را گفته‏اند واين كار چند مرتبه تكرار شده است!
 
 
يك بار معاذ بن جبل كه از اعضاى اصلى صحيفه ملعونه است، اين پيشنهاد را به ميان آورده است. جالب است كه در مسئله تبديل و تغيير على‏عليه السلام هم او حضور دارد××× ۱ در اين باره مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۵۴  - ۳۵۱. ×××، و از آن جالب‏تر اين است كه عبارت »انْدَسَّ الَيْهِ« در متن روايت آمده كه به معناى برخورد مُزَوِّرانه با پيامبرصلى الله عليه وآله است. يعنى پيدا بود كه مطرح كردن اين پيشنهاد نوعى حيله‏گرى نسبت به اصل خلافت است و او را به عنوان نماينده گروهى توطئه‏گر فرستاده‏اند.××× ۲ شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۳. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲. ×××
 
 
از روايتى استفاده مى‏شود كه معاذ اين پيشنهاد را دو بار مطرح كرده است: يكى قبل از اعلام ولايت بر منبر غدير و بار ديگر بعد از آن، و گويا به شدت پيگير توطئه خويش بوده است.××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۵۲. شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۳. ××× بار ديگر عمر با گروهى از قريش نزد پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏آيد و همين پيشنهاد را مطرح مى‏كنند.
 
گويا احتمال مى‏دهند كه اگر پيشنهاد كننده بيشتر شد احتمال قبولى آن از سوى حضرت بيشتر مى‏شود. عمر مى‏گويد: قريش نزد من جمع شدند و نزد پيامبر آمديم و پيشنهاد خود را مطرح كرديم« .××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۹ ح ۲۲۴. ×××
 
 
بار سوم عده‏اى از قريش نزد حضرت آمدند و همان پيشنهاد را به گونه‏اى ديگر مطرح كردند.××× ۲ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۷ . ××× گويا با دو بار جوابِ قاطع پيامبرصلى الله عليه وآله هنوز نااميد نشده بودند!
 
 
نكته سوم: پيشنهاد شركت در خلافت چگونه مطرح شد؟
 
اكنون نوبت آن است كه بدانيم پيشنهاد شركت ديگران با على‏عليه السلام را چگونه مطرح كردند، زيرا عمق توطئه را دقيقاً از اين نقطه مى‏توان به دست آورد و منطور آنان را به خوبى مى‏توان فهميد.
 
 
نكته جالب توجه اينجاست كه در سه بارى كه در اين باره به پيامبرصلى الله عليه وآله مراجعه كرده‏اند مسئله را با تعابير متفاوت مطرح كرده‏اند.
 
 
هنگامى كه گروهى از قريش آمده‏اند، از راه مصلحت سنجى وارد شده‏اند و گفته‏اند: يا رسول‏اللَّه، مردم تازه مسلمان شده‏اند و راضى نمى‏شوند كه نبوت در شما و امامت در پسر عمويت باشد. اكنون كه از ترس پروردگارت حاضر به تغيير على بن ابى‏طالب و جايگزينى ديگرى به جاى او نيستى، پس مردى از قريش را در خلافت با او شريك گردان كه مردم با ديدن او از اين احساس بيرون آيند.××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۳۸. ×××
 
 
در اينجا فقط به اينكه شخص تعيين شده از قريش باشد تأكيد كرده‏اند و اينكه از نظر فكرى به گونه‏اى باشد كه در كنار على‏عليه السلام تعادلى در پسند مردم ايجاد شود، نه اينكه مانند خود او باشد!! پيداست كه هدف راهيابى خط ضد على و يا لااقل بى‏تفاوتى نسبت به ولايت او در مسئله خلافت است.
 
آنگاه كه معاذ بن جبل مى‏آيد شخصى را كه با وجود او در پسند مردم تعادل ايجاد مى‏شود به صراحت نشان مى‏دهد، كه در واقع برگرفته از امضاى صحيفه ملعونه است و هدف پياده كردن آن اهداف شوم است.
 
 
معاذ چنين گفت: يا رسول‏اللَّه، اگر ابوبكر و عمر را با على در خلافت شريك نمايى تا مردم در اين باره آرام گيرند، با اين عمل آنچه صلاح آنان است به انجام مى‏رسد.××× ۱ شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۳. ×××
 
 
در روايت ديگرى معاذ گفت: ابوبكر و عمر را در ولايت على شريك نما تا مردم براى پذيرفتن سخن تو آمادگى پيدا كنند و تو را تصديق نمايند.××× ۲ بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۲۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲. ×××
 
 
در اينجا معاذ با نام بردن ابوبكر و عمر از يك سو اهداف صحيفه را روشن كرد، و از سوى ديگرى تأمين نظر منافقين و دشمنان على‏عليه السلام را با حضور اين دو مهره شناخته شده در مقام خلافت به ميان آورد. يعنى آنان كه آمادگى آتش زدن درِ خانه على‏عليه السلام را داشتند و شب‏ها كه على و فاطمه و حسن و حسين‏عليهم السلام بر در خانه آنان مى‏رفتند پاسخ ردّ مى‏دادند، در واقع حاكمانى امثال ابوبكر و عمر را مى‏خواستند. منظور معاذ هم اين بود كه اگر على بايد خليفه باشد براى تأمين نظر آن عده بايد ابوبكر و عمر را ضميمه كرد!
 


اكنون نوبت آن بود كه شخص نامزد شده براى خلافت از طرف معاذ، شخصاً نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آيد تا از نزديك شاهد برخورد پيامبرصلى الله عليه وآله باشد. اما او تنها نمى‏آيد، بلكه گروهى از قريش را -  كه همان منافقين هستند -  با خود جمع مى‏كند و همراه آنان نزد حضرت مى‏آيند.
<big>'''نكته دوم:''' كسى كه پيشنهاد شراكت در خلافت را داد</big>


<big>در چنين موارد نيرنگ آميزى، جستجوى اينكه چه كسى يا كسانى اين پيشنهاد را مطرح كرده‏ اند مى ‏تواند پرده از اسرارى بردارد. آنچه از مجموع روايات به دست مى ‏آيد اين است كه مطرح كننده اين پيشنهاد بيش از يک نفر بوده و حتى به صورت گروهى نزد حضرت آمده‏ اند و چنين مطلبى را گفته ‏اند واين كار چند مرتبه تكرار شده است!</big>


همچنين گونه‏اى منّت‏آميز از سخن را آماده مى‏كند و براى آنكه خود را مطرح كند مى‏گويد: يا رسول‏اللَّه! ما پرستش بت‏ها را رها كرديم و پيرو تو شديم!! پس ما را در ولايت او شركت ده تا شريك او باشيم.××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۹. ×××
<big>يک بار معاذ بن جبل كه از اعضاى اصلى صحيفه ملعونه است، اين پيشنهاد را به ميان آورده است. جالب است كه در مسئله تبديل و تغيير امیرالمؤمنین ‏عليه السلام هم او حضور دارد <ref>در اين باره مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۵۴  - ۳۵۱.</ref>، و از آن جالب ‏تر اين است كه عبارت «انْدَسَّ الَيْهِ» در متن روايت آمده كه به معناى برخورد مُزَوِّرانه با پيامبرصلى الله عليه وآله است. يعنى پيدا بود كه مطرح كردن اين پيشنهاد نوعى حيله‏ گرى نسبت به اصل خلافت است و او را به عنوان نماينده گروهى توطئه‏ گر فرستاده ‏اند. <ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۳. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲.</ref></big>


نكته چهارم: نزول آيات در پاسخ به پيشنهاد شركت
<big>از روايتى استفاده مى‏ شود كه معاذ اين پيشنهاد را دو بار مطرح كرده است: يكى قبل از اعلام ولايت بر منبر غدير و بار ديگر بعد از آن، و گويا به شدت پيگير توطئه خويش بوده است. <ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۵۲. شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۳.</ref> بار ديگر عمر با گروهى از قريش نزد پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ آيد و همين پيشنهاد را مطرح مى‏ كنند.</big>


اين توطئه با همه فرض‏هاى ممكن انجام گرفت و پيشنهاد شركت در خلافت علناً در حضور پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح شد، در حالى كه پس از آن مراسم مفصل جاى چنين پيشنهادى نبود، و اين مصلحت سنجى‏ها در برابر امر خداوند حكيم بر ولايت على‏عليه السلام مسخره‏اى بيش نبود.
<big>گويا احتمال مى‏ دهند كه اگر پيشنهاد كننده بيشتر شد احتمال قبولى آن از سوى حضرت بيشتر مى ‏شود. عمر مى ‏گويد: «قريش نزد من جمع شدند و نزد پيامبر آمديم و پيشنهاد خود را مطرح كرديم». <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۹ ح ۲۲۴.</ref></big>


<big>بار سوم عده ‏اى از قريش نزد حضرت آمدند و همان پيشنهاد را به گونه ‏اى ديگر مطرح كردند. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۷ .</ref>  گويا با دو بار جوابِ قاطع پيامبرصلى الله عليه وآله هنوز نااميد نشده بودند!</big>


با آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ آنان را داد و فرمود كه اين يك امر الهى است و من اختيارى درباره آن ندارم، ولى همان گونه كه در همه مراحل غدير پاسخ مستقيم الهى با نزول پيك وحى به هر توطئه‏گرى داده مى‏شد، در اينجا هم فوراً دو آيه نازل شد كه خطاب آن به پيامبرصلى الله عليه وآله بود ولى در واقع پيشنهاد كنندگان را هدف گرفته بود:
<big>'''نكته سوم:''' پيشنهاد شركت در خلافت چگونه مطرح شد؟</big>


<big>اكنون نوبت آن است كه بدانيم پيشنهاد شركت ديگران با امیرالمؤمنین عليه السلام را چگونه مطرح كردند، زيرا عمق توطئه را دقيقاً از اين نقطه مى ‏توان به دست آورد و منظور آنان را به خوبى مى ‏توان فهميد.</big>


»وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ . بَلِ اللَّه فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ«××× ۱ زمر /  ۶۶ ۶۵ . ×××:
<big>نكته جالب توجه اينجاست كه در سه بارى كه در اين باره به پيامبرصلى الله عليه وآله مراجعه كرده ‏اند مسئله را با تعابير متفاوت مطرح كرده ‏اند.</big>


<big>هنگامى كه گروهى از قريش آمده‏ اند، از راه مصلحت سنجى وارد شده‏ اند و گفته ‏اند: يا رسول ‏اللَّه، مردم تازه مسلمان شده ‏اند و راضى نمى ‏شوند كه نبوت در شما و امامت در پسر عمويت باشد. اكنون كه از ترس پروردگارت حاضر به تغيير على بن ابى‏طالب و جايگزينى ديگرى به جاى او نيستى، پس مردى از قريش را در خلافت با او شريک گردان كه مردم با ديدن او از اين احساس بيرون آيند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۳۸.</ref></big>


»به تو وحى شده و به آنان كه قبل از تو بودند كه اگر شريك نمايى عمل تو ساقط مى‏شود و از زيانكاران خواهى بود. بلكه خدا را عبادت كن و از شكر گزاران باش« .
<big>در اينجا فقط به اينكه شخص تعيين شده از قريش باشد تأكيد كرده ‏اند و اينكه از نظر فكرى به گونه ‏اى باشد كه در كنار امیرالمؤمنین ‏عليه السلام تعادلى در پسند مردم ايجاد شود، نه اينكه مانند خود او باشد!! پيداست كه هدف راهيابى خط ضد امیرالمؤمنین و يا لااقل بى‏ تفاوتى نسبت به ولايت او در مسئله خلافت است.</big>


<big>آنگاه كه معاذ بن جبل مى ‏آيد شخصى را كه با وجود او در پسند مردم تعادل ايجاد مى ‏شود به صراحت نشان مى ‏دهد، كه در واقع برگرفته از امضاى صحيفه ملعونه است و هدف پياده كردن آن اهداف شوم است.</big>


نزول اين آيه فقط پاسخ منفى به پيشنهاد شركتِ ديگران در خلافت نبود، بلكه تهديد و نمودار كننده غضب الهى از چنين پيشنهادى بود. بايد هم چنين پاسخ قاطعى در مقابل چنين پيشنهادى در متن قرآن مطرح مى‏شد تا سند ابدى در برابر مطرح كنندگان آن باشد.
<big>معاذ چنين گفت: يا رسول ‏اللَّه، اگر ابوبكر و عمر را با على در خلافت شريک نمايى تا مردم در اين باره آرام گيرند، با اين عمل آنچه صلاح آنان است به انجام مى رسد.<ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۳.</ref></big>


<big>در روايت ديگرى معاذ گفت: ابوبكر و عمر را در ولايت على شريک نما تا مردم براى پذيرفتن سخن تو آمادگى پيدا كنند و تو را تصديق نمايند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۲۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲.</ref></big>


نكته پنجم: ظهور جبرئيل در پاسخ به پيشنهاد شركت!
<big>در اينجا معاذ با نام بردن ابوبكر و عمر از يک سو اهداف صحيفه را روشن كرد، و از سوى ديگرى تأمين نظر منافقين و دشمنان امیرالمؤمنین عليه السلام را با حضور اين دو مهره شناخته شده در مقام خلافت به ميان آورد. يعنى آنان كه آمادگى آتش زدن درِ خانه امیرالمؤمنین عليه السلام را داشتند و شب ‏ها كه امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسين‏ عليهم السلام بر در خانه آنان مى‏ رفتند پاسخ ردّ مى‏ دادند، در واقع حاكمانى امثال ابوبكر و عمر را مى‏ خواستند. منظور معاذ هم اين بود كه اگر امیرالمؤمنین بايد خليفه باشد براى تأمين نظر آن عده بايد ابوبكر و عمر را ضميمه كرد!</big>


دنباله داستان را بايد از زبان عمر بشنويم كه اين آيه را همچون پُتكى بر سر خود احساس كرده و هرگز انتظار آن را نداشته است. او مى‏گويد: با شنيدن اين آيه سينه‏ام تنگ شد، و از فشارى كه بر من وارد شد از نزد پيامبر با حالت فرار بيرون آمدم.
<big>اكنون نوبت آن بود كه شخص نامزد شده براى خلافت از طرف معاذ، شخصاً نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آيد تا از نزديک شاهد برخورد پيامبرصلى الله عليه وآله باشد. اما او تنها نمى ‏آيد، بلكه گروهى از قريش را -  كه همان منافقين هستند -  با خود جمع مى‏ كند و همراه آنان نزد حضرت مى ‏آيند.</big>


در آن حال به سوارى برخورد كردم كه سوار بر اسبى با من رو به رو شد و عمامه زرد رنگ بر سر داشت كه بوى مشك از آن ساطع بود. او به من گفت: اى مرد! محمد پيمانى بست كه جز كافر يا منافق آن را بر هم نمى‏زند!
<big>همچنين گونه ‏اى منّت‏ آميز از سخن را آماده مى‏ كند و براى آنكه خود را مطرح كند مى‏ گويد: يا رسول ‏اللَّه! ما پرستش بت ‏ها را رها كرديم و پيرو تو شديم!! پس ما را در ولايت او شركت ده تا شريک او باشيم. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۹.</ref></big>


<big>'''نكته چهارم:''' نزول آيات در پاسخ به پيشنهاد شركت</big>


من نزد پيامبر آمدم و اين ماجرا را به او خبر دادم. پيامبر گفت: آيا آن اسب سوار را شناختى؟ او جبرئيل بود! پيمان ولايت بر شما عرضه شد، اگر آن را بر هم زنيد يا در آن شك نماييد روز قيامت من خصم شما خواهم بود.××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۹ ح ۲۲۴. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۳۹. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱. ×××
<big>اين توطئه با همه فرض‏ هاى ممكن انجام گرفت و پيشنهاد شركت در خلافت علناً در حضور پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح شد، در حالى كه پس از آن مراسم مفصل جاى چنين پيشنهادى نبود، و اين مصلحت سنجى ‏ها در برابر امر خداوند حكيم بر ولايت امیرالمؤمنین ‏عليه السلام مسخره ‏اى بيش نبود.</big>


<big>با آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ آنان را داد و فرمود كه اين يک امر الهى است و من اختيارى درباره آن ندارم، ولى همان گونه كه در همه مراحل غدير پاسخ مستقيم الهى با نزول پيک وحى به هر توطئه‏ گرى داده مى‏ شد، در اينجا هم فوراً دو آيه نازل شد كه خطاب آن به پيامبرصلى الله عليه وآله بود ولى در واقع پيشنهاد كنندگان را هدف گرفته بود:</big>


۲-  تحليل اعتقادى
<big>«وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ . بَلِ اللَّه فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ» <ref>زمر /  ۶۶ ، ۶۵ .</ref> :</big>


<big>«به تو وحى شده و به آنان كه قبل از تو بودند كه اگر شريک نمايى عمل تو ساقط مى‏شود و از زيانكاران خواهى بود. بلكه خدا را عبادت كن و از شكر گزاران باش» .</big>


در مورد اين آيه دو تحليل اعتقادى مى‏توان بيان نمود:
<big>نزول اين آيه فقط پاسخ منفى به پيشنهاد شركتِ ديگران در خلافت نبود، بلكه تهديد و نمودار كننده غضب الهى از چنين پيشنهادى بود. بايد هم چنين پاسخ قاطعى در مقابل چنين پيشنهادى در متن قرآن مطرح مى ‏شد تا سند ابدى در برابر مطرح كنندگان آن باشد.</big>


<big>'''نكته پنجم:''' ظهور جبرئيل در پاسخ به پيشنهاد شركت!</big>


تحليل اعتقادى اول:
<big>دنباله داستان را بايد از زبان عمر بشنويم كه اين آيه را همچون پُتكى بر سر خود احساس كرده و هرگز انتظار آن را نداشته است. او مى‏ گويد: با شنيدن اين آيه سينه ‏ام تنگ شد، و از فشارى كه بر من وارد شد از نزد پيامبر با حالت فرار بيرون آمدم.</big>


در تفسير آيه نازل شده درباره شركت در خلافت سه حديث وارد شده، كه به خوبى جوانب آن را روشن كرده است. در روايتى امام باقرعليه السلام در بيان آيه مى‏فرمايد: اگر بر ولايت على‏عليه السلام شريكى قائل شوى عمل تو نابود مى‏شود.××× ۲ تفسير فرات: ص ۳۷۰. ×××
<big>در آن حال به سوارى برخورد كردم كه سوار بر اسبى با من رو به رو شد و عمامه زرد رنگ بر سر داشت كه بوى مشک از آن ساطع بود. او به من گفت: اى مرد! محمد پيمانى بست كه جز كافر يا منافق آن را بر هم نمى‏ زند!</big>


<big>من نزد پيامبر آمدم و اين ماجرا را به او خبر دادم. پيامبر گفت: آيا آن اسب سوار را شناختى؟ او جبرئيل بود! پيمان ولايت بر شما عرضه شد، اگر آن را بر هم زنيد يا در آن شک نماييد روز قيامت من خصم شما خواهم بود. <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۹ ح ۲۲۴. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۳۹. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱.</ref></big>


در روايت ديگرى مى‏فرمايد: اگر با ولايت على‏عليه السلام به ولايت احدى امر نمايى عملت نابود مى‏شود و از زيانكاران خواهى بود.××× ۳ تفسير القمى: ج ۲ ص ۲۵۱. ×××
==== <big>تحليل اعتقادى</big> ====
<big>در مورد اين آيه دو تحليل اعتقادى مى ‏توان بيان نمود:</big>


'''<big>تحليل اعتقادى اول:</big>'''


در روايتى ديگر هر دو آيه را مورد تبيين و توضيح قرار داده و فرمود: اگر غير على‏عليه السلام را در ولايت شريك نمايى عملت نابود مى‏شود. بلكه خدا را با اطاعت آن گونه كه فرمان داده عبادت كن و از اينكه تو را با برادر و پسر عمويت يارى نموده‏ام شكر گزار باش.××× ۴ الكافى: ج ۱ ص ۴۲۷ ح ۷۶. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۸۰ ح ۶۹ . ×××
<big>در تفسير آيه نازل شده درباره شركت در خلافت سه حديث وارد شده، كه به خوبى جوانب آن را روشن كرده است. در روايتى امام باقر عليه السلام در بيان آيه مى‏ فرمايد: اگر بر ولايت امیرالمؤمنین عليه السلام شريكى قائل شوى عمل تو نابود مى‏ شود. <ref>تفسير فرات: ص ۳۷۰.</ref></big>


نكته جالبى كه در تفسير آيه به چشم مى‏خورد اين است كه كلمه »أَشْرَكْتَ« در اين آيه در ظاهر به معناى »شِرك به خدا« است در حالى كه حضرت آن را به »شريك قرار دادن در خلافت« معنى كرده است.
<big>در روايت ديگرى مى‏ فرمايد: اگر با ولايت امیرالمؤمنین ‏عليه السلام به ولايت احدى امر نمايى عملت نابود مى ‏شود و از زيانكاران خواهى بود. <ref>تفسير القمى: ج ۲ ص ۲۵۱.</ref></big>


<big>در روايتى ديگر هر دو آيه را مورد تبيين و توضيح قرار داده و فرمود: اگر غير امیرالمؤمنین ‏عليه السلام را در ولايت شريک نمايى عملت نابود مى‏ شود. بلكه خدا را با اطاعت آن گونه كه فرمان داده عبادت كن و از اينكه تو را با برادر و پسر عمويت يارى نموده ‏ام شكر گزار باش.<ref>الكافى: ج ۱ ص ۴۲۷ ح ۷۶. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۸۰ ح ۶۹ .</ref></big>


پاسخ اين سؤال در ذيل همين آيه از امام باقر و امام كاظم‏عليهما السلام وارد شده است. امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند پيامبرى را مبعوث نمى‏كند كه درباره او خوف اين باشد كه براى خدا شريك قائل شود.
<big>نكته جالبى كه در تفسير آيه به چشم مى‏ خورد اين است كه كلمه «أَشْرَكْتَ» در اين آيه در ظاهر به معناى «شِرک به خدا» است در حالى كه حضرت آن را به «شريک قرار دادن در خلافت» معنى كرده است؟</big>


<big>پاسخ اين سؤال در ذيل همين آيه از امام باقر و امام كاظم ‏عليهما السلام وارد شده است. امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند پيامبرى را مبعوث نمى‏ كند كه درباره او خوف اين باشد كه براى خدا شريک قائل شود.</big>


حضرت رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله هم نزد خداوند محترم‏تر از آن است كه به او خطاب كند: »اگر براى من شريك قائل شوى ...« در حالى كه آن حضرت دينى بر مبناى ابطال شرك و كنار گذاشتن بت‏ها آورده، و هرگز با عبادت خداوند ديگرى را نپرستيده است. منظور از شرك در اين آيه شركت چند نفر در ولايت است.××× ۱ شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۳. ×××
<big>حضرت رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله هم نزد خداوند محترم ‏تر از آن است كه به او خطاب كند: «اگر براى من شريک قائل شوى ...» در حالى كه آن حضرت دينى بر مبناى ابطال شرک و كنار گذاشتن بت‏ ها آورده، و هرگز با عبادت خداوند ديگرى را نپرستيده است. منظور از شرک در اين آيه شركت چند نفر در ولايت است. <ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۳.</ref></big>