پرش به محتوا

جانشین: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۷۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ نوامبر ۲۰۲۱
خط ۲۱۴: خط ۲۱۴:
<big>پاسخ اين سؤال در ذيل همين آيه از امام باقر و امام كاظم ‏عليهما السلام وارد شده است. امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند پيامبرى را مبعوث نمى‏ كند كه درباره او خوف اين باشد كه براى خدا شريک قائل شود.</big>
<big>پاسخ اين سؤال در ذيل همين آيه از امام باقر و امام كاظم ‏عليهما السلام وارد شده است. امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند پيامبرى را مبعوث نمى‏ كند كه درباره او خوف اين باشد كه براى خدا شريک قائل شود.</big>


<big>حضرت رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله هم نزد خداوند محترم ‏تر از آن است كه به او خطاب كند: «اگر براى من شريک قائل شوى ...» در حالى كه آن حضرت دينى بر مبناى ابطال شرک و كنار گذاشتن بت‏ ها آورده، و هرگز با عبادت خداوند ديگرى را نپرستيده است. منظور از شرک در اين آيه شركت چند نفر در ولايت است. <ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۳.</ref></big>
<big>حضرت رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله هم نزد خداوند محترم ‏تر از آن است كه به او خطاب كند: «اگر براى من شريک قائل شوى ...» در حالى كه آن حضرت دينى بر مبناى ابطال شرک و كنار گذاشتن بت‏ ها آورده، و هرگز با عبادت خداوند ديگرى را نپرستيده است. منظور از شرک در اين آيه شركت چند نفر در ولايت است. <ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۳.</ref></big>
   
   
<big>امام كاظم‏ عليه السلام نيز فرمود: خداوند پيامبرى را به سوى مردم جهان نمى‏ فرستد كه صاحب شفاعت درباره گناهكاران باشد در حالى كه درباره او ترس اين باشد كه به پروردگارش شرک قائل شود! پيامبرصلى الله عليه وآله نزد خداوند بسيار مورد اطمينان‏ تر از آن است كه به او خطاب كند: «اگر شرک قائل شوى عمل تو از بين مى ‏رود» ، و اوست كه ابطال شرک و كنار زدن بت‏ ها را آورده است، و هرگز در كنار پرستش خدا ديگرى را نپرستيده است. منظور از اين آيه آن است كه در ولايت مردان ديگرى را شريک قرار ندهى. <ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۵۲۲ ح ۳۲.</ref></big>


'''<big>تحليل اعتقادى دوم:</big>'''


امام كاظم‏عليه السلام نيز فرمود: خداوند پيامبرى را به سوى مردم جهان نمى‏فرستد كه صاحب شفاعت درباره گناهكاران باشد در حالى كه درباره او ترس اين باشد كه به پروردگارش شرك قائل شود! پيامبرصلى الله عليه وآله نزد خداوند بسيار مورد اطمينان‏تر از آن است كه به او خطاب كند: »اگر شرك قائل شوى عمل تو از بين مى‏رود« ، و اوست كه ابطال شرك و كنار زدن بت‏ها را آورده است، و هرگز در كنار پرستش خدا ديگرى را نپرستيده است. منظور از اين آيه آن است كه در ولايت مردان ديگرى را شريك قرار ندهى.××× ۲ بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۵۲۲ ح ۳۲. ×××
<big>آنچه در ارتباط با نزول اين آيه به هنگام پيشنهاد شركت ديگران در خلافت مى ‏توان استفاده كرد در دو نقطه متمركز است: شريک قائل شدن در ولايت، حبط عمل و خسارت.</big>


<big>'''الف.''' شريك قائل شدن در ولايت</big>


تحليل اعتقادى دوم:
<big>در رواياتى كه آيه مزبور را تفسير كرده‏ اند سه تعبير در معناى «شرک در ولايت» ذكر شده است:</big>


آنچه در ارتباط با نزول اين آيه به هنگام پيشنهاد شركت ديگران در خلافت مى‏توان استفاده كرد در دو نقطه متمركز است: شريك قائل شدن در ولايت، حبط عمل و خسارت.
<big>اگر با ولايت على، به ولايت ديگرى براى بعد از خود امر كنى ...  . <ref>تفسير القمى: ج ۲ ص ۲۵۱.</ref></big>


الف. شريك قائل شدن در ولايت
<big>اگر در ولايت على كسى را شريک قرار دهى ...  . <ref>تفسير فرات: ص ۳۷۰.</ref></big>


در رواياتى كه آيه مزبور را تفسير كرده‏اند سه تعبير در معناى »شرك در ولايت« ذكر شده است:
<big>اگر در ولايت على ديگرى را شريک قرار دهى ...  . <ref>الكافى: ج ۱ ص ۴۲۷ ح ۷۶.</ref></big>


<big>جمع ‏بندى اين سه عبارت اين معنى را مى ‏رساند كه خليفه بلافصل پيامبر صلى الله عليه وآله يک نفر بيشتر نمى‏ تواند باشد و او امیرالمؤمنین ‏عليه السلام است. شركت در خلافت او به هر معنى كه تصور شود باطل و مردود است و از سوى خدا پذيرفته نيست.</big>


اگر با ولايت على، به ولايت ديگرى براى بعد از خود امر كنى ...  .××× ۱ تفسير القمى: ج ۲ ص ۲۵۱. ×××
<big>اگر كسى شركت را چنين معنى كند كه خلافت يک مسئوليت است نه منصب و مقام، و بنابراين فرقى نمى‏ كند كه آن را على‏ عليه السلام در دست بگيرد يا ابوبكر يا عمر چرا كه همه يک مسئوليت را به انجام مى ‏رسانند، اين نوعى از شرک در ولايت است.</big>


اگر در ولايت على كسى را شريك قرار دهى ...  .××× ۲ تفسير فرات: ص ۳۷۰. ×××
<big>اگر كسى بگويد: خلافت پس از پيامبرصلى الله عليه وآله بلافصل و غير آن ندارد و ما چه على ‏عليه السلام را خليفه اول بدانيم و چه خليفه چهارم، بالاخره همه در اين خلافت سهمى داشته‏ اند، اين نيز نوع ديگرى از شرک در ولايت است.</big>


اگر در ولايت على ديگرى را شريك قرار دهى ...  .××× ۳ الكافى: ج ۱ ص ۴۲۷ ح ۷۶. ×××
<big>بنابراين منظور از شرک در ولايت فقط اين نيست كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله يک شوراى خلافت تشكيل شود كه در آن على ‏عليه السلام با ديگران شريک باشد. البته اين فرض اصلى بود كه در غدير توسط منافقين مطرح شد و به شدت ردّ شد. اينجاست كه مى‏ بينيم عده‏ اى ناخواسته همان گفته منافقين را در اعتقاد خود جامه عمل مى ‏پوشانند، و با دستكارى عنوان امامت و خلافت و تعميم معناى آن، شرک در خلافت را عملاً مرتكب مى‏ شوند.</big>


<big>در اينجا توجه به اين نكته لازم است كه خطاب «لَئِنْ أَشْرَكْتَ ...» اگر چه با پيامبرصلى الله عليه وآله است، ولى همان گونه كه در حديث ذكر شد <ref>در اين باره مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۰.</ref>  آن حضرت نزد خدا بالاتر از آن است كه مورد چنين خطابى قرار گيرد. بلكه منظور كسانى هستند كه بعد از اين نهى پيامبرصلى الله عليه وآله و نزول آيه صريح قرآن باز مى ‏خواهند به گونه ‏اى اختصاص على بن ابى‏طالب ‏عليه السلام به خلافت بلا فصل پيامبرصلى الله عليه وآله را خدشه ‏دار كنند، و پيداست كه منظورشان نجات ابوبكر و عمر از مُهر غاصبيتى است كه بر پيشانى آنان نشسته است.</big>


جمع‏بندى اين سه عبارت اين معنى را مى‏رساند كه خليفه بلافصل پيامبرصلى الله عليه وآله يك نفر بيشتر نمى‏تواند باشد و او على بن ابى‏طالب‏عليه السلام است. شركت در خلافت او به هر معنى كه تصور شود باطل و مردود است و از سوى خدا پذيرفته نيست.
<big>اينان اهداف پيشنهاد كنندگان شركت در خلافت را كه در غدير مطرح كردند دنبال مى‏ نمايند كه مى‏ خواستند و لو به اندازه شركت در خلافت عنوان قانونى به كار غاصبين بدهند.</big>


<big>اينان با تغيير و دستبرد در معناى خلافت، آن شركت نفى شده را بار ديگر احيا مى‏ كنند؛ تا مارک غاصبيت را از غاصبين مقام على‏ عليه السلام بزدايند. مى‏ بينيم كه هدف يكى است و صورت مطرح كردن مسئله دو گونه است.</big>


اگر كسى شركت را چنين معنى كند كه خلافت يك مسئوليت است نه منصب و مقام، و بنابراين فرقى نمى‏كند كه آن را على‏عليه السلام در دست بگيرد يا ابوبكر يا عمر چرا كه همه يك مسئوليت را به انجام مى‏رسانند، اين نوعى از شرك در ولايت است.
<big>نكته ديگرى كه در ارتباط شرک به خدا و شرک در ولايت مى ‏توان در نظر گرفت آن است كه اگر كسى از سخن خداى يكتاى واحدِ احَد درباره خلافت اطاعت مى‏ كند و هيچ خداى ديگرى را در امور جهان دخيل نمى ‏داند بايد بداند كه امر او فقط خلافت على‏ عليه السلام است، ولى اگر كسى سقيفه و صحيفه را خداى دوم خود مى ‏داند و براى اوامر آن در كنار اوامر الهى ارزشى قائل است و در واقع سقيفه را به عنوان شريک خدا معتقد است. در اين صورت هر گونه شريک قائل شدن در خلافت در واقع پذيرفتن امر شريكى به نام سقيفه است كه براى خدا قائل شده است.</big>


<big>جالب‏ تر اينكه در ظاهر اين شريک اوامر الهى آن قدر پيش رفته كه به راحتى از شركت در خلافت عبور كرده و تبديل در خلافت را عملى كرده كه پيشنهاد اولش بوده است و توانسته ابوبكر و عمر را به جاى على‏ عليه السلام قرار دهد و حتى على‏ عليه السلام را به اجبار براى بيعت با آنان ببرد!!</big>


اگر كسى بگويد: خلافت پس از پيامبرصلى الله عليه وآله بلافصل و غير آن ندارد و ما چه على‏عليه السلام را خليفه اول بدانيم و چه خليفه چهارم، بالاخره همه در اين خلافت سهمى داشته‏اند، اين نيز نوع ديگرى از شرك در ولايت است.
<big>'''ب.''' حبط عمل و خسارت</big>


<big>خداوند درباره غدير شديدترين تهديدها را مطرح فرموده كه حاكى از اهميت آن است، همان گونه كه در اصل ابلاغ آن مى‏ فرمايد: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» ، درباره شريک قرار دادن در خلافت هم مى فرمايد: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ» . يعنى سزاى بر هم زدن امر خدا درباره خلافت و لو به اندازه شريک قرار دادن، حبط عمل و خسارت است.</big>


بنابراين منظور از شرك در ولايت فقط اين نيست كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله يك شوراى خلافت تشكيل شود كه در آن على‏عليه السلام با ديگران شريك باشد. البته اين فرض اصلى بود كه در غدير توسط منافقين مطرح شد و به شدت ردّ شد. اينجاست كه مى‏بينيم عده‏اى ناخواسته همان گفته منافقين را در اعتقاد خود جامه عمل مى‏پوشانند، و با دستكارى عنوان امامت و خلافت و تعميم معناى آن، شرك در خلافت را عملاً مرتكب مى‏شوند.
<big>حبط به معناى فساد و ابطال و بى‏ ارزش شدن و از بين رفتن است. اگر كسى به هر گونه‏ اى از تصور در خلافت اميرالمؤمنين و يازده امام‏ عليهم السلام كه خلافتشان در غدير اعلام شده، ديگرى را شريک بداند و به عبارت ديگر خلافت كسى را در كنار خلافت آنان مشروع و بر حق بداند، اين اعتقاد مانند شرک به خداوند موجب نابودى اعمال او و فاسد شدن آنهاست، و چنين كسى زندگى و حيات و عمر خود را باخته و بايد عنوان زيانكار به او داده شود.</big>


در اينجا توجه به اين نكته لازم است كه خطاب »لَئِنْ أَشْرَكْتَ ...« اگر چه با پيامبرصلى الله عليه وآله است، ولى همان گونه كه در حديث ذكر شد××× ۱ در اين باره مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۰. ××× آن حضرت نزد خدا بالاتر از آن است كه مورد چنين خطابى قرار گيرد. بلكه منظور كسانى هستند كه بعد از اين نهى پيامبرصلى الله عليه وآله و نزول آيه صريح قرآن باز مى‏خواهند به گونه‏اى اختصاص على بن ابى‏طالب‏عليه السلام به خلافت بلا فصل پيامبرصلى الله عليه وآله را خدشه‏دار كنند، و پيداست كه منظورشان نجات ابوبكر و عمر از مُهر غاصبيتى است كه بر پيشانى آنان نشسته است.
== <big> تبليغ غدير با موضوع خلافت <ref>غدير در آئينه كتاب: ص ۳۰.</ref></big> ==
<big>يكى از موضوعاتى كه در تأليف يا ساير فعاليت‏ هاى فرهنگى غدير بسيار اهميت دارد مسئله خلافت است.</big>


<big>از آنجا كه غدير مظهر خلافت و امامت است، اين دو موضوع در كتاب‏ هاى غدير بسيار به چشم مى ‏خورند؛ حتى امامت دوازده امام‏ عليهم السلام و به خصوص امام‏ زمان عجل اللَّه فرجه كه در خطبه غدير بارها اشاره به آن حضرت شده است.</big>


اينان اهداف پيشنهاد كنندگان شركت در خلافت را كه در غدير مطرح كردند دنبال مى‏نمايند كه مى‏خواستند و لو به اندازه شركت در خلافت عنوان قانونى به كار غاصبين بدهند.
== <big> تشبيه غاصبين خلافت به مدعيان خدايى <ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۴ ، ۴۷۳.</ref></big> ==
<big>پس از معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام توسط پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير و بيعت همگانى، همگان شاهد معجزه ‏اى بزرگ از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بودند. ابوبكر همراه ديگر سران منافقين -  كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند -  رسماً دست به كار شدند و به فكر عملى كردن نقشه‏ هايشان افتادند. خداوند هم در حديثى طولانى پيامبرصلى الله عليه وآله را از اين اقدامات آنان با خبر نمود. <ref>تفسير الامام العسكرى ‏عليه السلام: ص ۱۲۳  - ۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۶۱  - ۱۵۴. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۶  - ۲۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۴۸  - ۱۴۲. مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .</ref></big>


<big>آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه: در روزگار بلندى كه بر خلقت گذشته، سقيفه اولين سركشى در برابر خداوند نيست. آغاز خلقت انسان با سرپيچى ابليس از فرمان الهى مقارن شد، و بعد از او متمردانى همچون فرعون و نمرود در اين جهان در حد ادعاى خدايى اظهار وجود كردند.</big>


اينان با تغيير و دستبرد در معناى خلافت، آن شركت نفى شده را بار ديگر احيا مى‏كنند؛ تا مارك غاصبيت را از غاصبين مقام على‏عليه السلام بزدايند. مى‏بينيم كه هدف يكى است و صورت مطرح كردن مسئله دو گونه است.
<big><br />همان خدايى كه به ابليس و فرعون و نمرود و ساير طاغيان عالم مهلت داد، به ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و يزيد و بقيه هم دستانشان مهلت داد، در برابر ذات بى‏ نياز او عرض وجود كنند و در مقابل فرمانش اوامر صادر كنند و نماينده تام الاختيار او را مظلوم نمايند. عبارتى كه اين مطلب را در اين داستان بلند بيان مى‏ كند چنين است:</big>


<big>يا عَلِىُّ، انَّ الَّذى امْهَلَهُمْ مَعَ كُفْرِهِمْ وَ فِسْقِهِمْ وَ تَمَرُّدِهِمْ مِنْ طاعَتِكَ هُوَ الَّذى امْهَلَ فِرْعَوْنَ ذَا الاوْتادِ وَ نُمْرُودَ بْنَ كَنْعانَ وَ مَنِ ادَّعَى الالهِيَّةَ مِنْ ذَوِى الطُّغْيانِ وَ اطْغَى الطُّغاةِ ابْليسَ رَأْسَ اهْلِ الضَّلالاتِ<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۵۸.</ref> :</big>


نكته ديگرى كه در ارتباط شرك به خدا و شرك در ولايت مى‏توان در نظر گرفت آن است كه اگر كسى از سخن خداى يكتاى واحدِ احَد درباره خلافت اطاعت مى‏كند و هيچ خداى ديگرى را در امور جهان دخيل نمى‏داند بايد بداند كه امر او فقط خلافت على‏عليه السلام است، ولى اگر كسى سقيفه و صحيفه را خداى دوم خود مى‏داند و براى اوامر آن در كنار اوامر الهى ارزشى قائل است و در واقع سقيفه را به عنوان شريك خدا معتقد است. در اين صورت هر گونه شريك قائل شدن در خلافت در واقع پذيرفتن امر شريكى به نام سقيفه است كه براى خدا قائل شده است.
<big>اى على، آن كس كه با اين كفر و فسق و تمرّدِ منافقين از اطاعت تو به آنان مهلت داده، آن خدايى است كه به فرعون صاحب ميخ ‏ها و نمرود و طاغيانى كه ادعاى خدايى كردند و طاغى‏ ترين طاغيان ابليس -  رئيس همه سردمداران گمراهى -  مهلت داده است.</big>




جالب‏تر اينكه در ظاهر اين شريك اوامر الهى آن قدر پيش رفته كه به راحتى از شركت در خلافت عبور كرده و تبديل در خلافت را عملى كرده كه پيشنهاد اولش بوده است و توانسته ابوبكر و عمر را به جاى على‏عليه السلام قرار دهد و حتى على‏عليه السلام را به اجبار براى بيعت با آنان ببرد!!
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  [[آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...»]] .</big>


ب. حبط عمل و خسارت
== <big> تصريح به خلافت در خطبه غدير<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۴۶ ، ۱۵۵  - ۱۴۷.</ref></big> ==
<big>يكى از معجزات غدير اين است كه اگر اكثريت اجتماع آن روزِ مسلمين، كلام پيامبرِ دلسوز خود را كنار گذاشتند و خلافتِ بلا فصل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را نپذيرفتند، ولى بسيارى از افراد نسل‏ هاى بعدى مسلمانان وصى واقعى پيامبرشان را شناختند، كه اين بالاترين هدف از «غدير» بود. پيامبرصلى الله عليه وآله در ابتداى بخش دوم خطبه غدير، در بيان علت نزول آيه شديد اللحن تبليغ اشاره داشت كه بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه على بن ابى‏طالب برادرِ من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است:</big>


خداوند درباره غدير شديدترين تهديدها را مطرح فرموده كه حاكى از اهميت آن است، همان گونه كه در اصل ابلاغ آن مى‏فرمايد: »وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ« ، درباره شريك قرار دادن در خلافت هم مى‏فرمايد: »لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ« . يعنى سزاى بر هم زدن امر خدا درباره خلافت و لو به اندازه شريك قرار دادن، حبط عمل و خسارت است.
<big>مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْليغِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ تَعالى اِلَىَّ، وَ اَنَا اُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: اِنَّ جَبْرَئيلَ هَبَطَ اِلَىَّ مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُنى عَنِ السَّلامِ رَبّى وَ هُوَ السَّلامُ اَنْ اَقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَاُعْلِمَ كُلَّ اَبْيَضَ وَ اَسْوَدَ: اَنَّ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ اَخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى عَلى اُمَّتى وَ اْلاِمامُ مِنْ بَعْدى، الَّذى مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ:</big>


<big>اى مردم، من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهى نكرده ‏ام، و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مى ‏كنم: جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم -  كه او سلام است -  مرا مأمور كرد كه در اين اجتماع بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه «على بن ابى‏ طالب برادرِ من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است» .</big>


حبط به معناى فساد و ابطال و بى‏ارزش شدن و از بين رفتن است. اگر كسى به هر گونه‏اى از تصور در خلافت اميرالمؤمنين و يازده امام‏عليهم السلام كه خلافتشان در غدير اعلام شده، ديگرى را شريك بداند و به عبارت ديگر خلافت كسى را در كنار خلافت آنان مشروع و بر حق بداند، اين اعتقاد مانند شرك به خداوند موجب نابودى اعمال او و فاسد شدن آنهاست، و چنين كسى زندگى و حيات و عمر خود را باخته و بايد عنوان زيانكار به او داده شود.
<big><br />همچنين مراجعه شود به عنوان: [[خلافت]] /  [[خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]].</big>


== <big>تعيين خليفه، يكى از اهداف خطبه غدير <ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۴ .</ref></big> ==
<big>يكى از اهداف و مقاصد مهم خطبه غدير، اقدام رسمى براى تعيين خليفه بود كه از نظر قوانين همه ملت ‏ها در هميشه تاريخ سنديت دارد.</big>


۱۱تبليغ غدير با موضوع خلافت××× ۱ غدير در آئينه كتاب: ص ۳۰. ×××
== <big> جانشينى در امت‏ هاى گذشته<ref>مجموعه مقالات كنگره بين‏ المللى غدير و انسجام اسلامى: ص ۴۱۵  - ۳۹۶: عوامل جاودانگى غدير، دكتر سيده مژگان سخايى.</ref></big> ==
<big>در اينجا با روش مرورى -  تحليلى و استنباطى سعى مى‏ شود تا ارتباط بين حقيقت غدير و ولايت پروردگار روشن گردد. سؤالات اصلى عبارتند از:</big>


   يكى از موضوعاتى كه در تأليف يا ساير فعاليت‏هاى فرهنگى غدير بسيار اهميت دارد مسئله خلافت است.
<big>آيا واقعه غدير تنها يک واقعه دينى است كه در تاريخ آمده، يا حقيقتى فراتر دارد؟</big>


<big>اگر داراى حقيقى فراتر است، آن حقيقت چيست؟</big>


از آنجا كه غدير مظهر خلافت و امامت است، اين دو موضوع در كتاب‏هاى غدير بسيار به چشم مى‏خورند؛ حتى امامت دوازده امام‏عليهم السلام و به خصوص امام‏زمان عجل اللَّه فرجه كه در خطبه غدير بارها اشاره به آن حضرت شده است.
<big>انكار اين حقيقت چه تبعات و لطمات اعتقادى را به دنبال خواهد داشت؟</big>


<big>بنا بر آنچه كه مسلم است، حقيقت غدير حقيقتى است به قدمت ولايت پروردگار و متعلق به دوره ‏اى از تاريخ نمى‏ باشد. تا خداوند بوده است ولايت او نيز بوده، و او هميشه بوده و خواهد بود. پس ولايت او نيز هميشه بوده و خواهد بود، و غدير نمايشى از اين سريان ولايت در عالم است.</big>


۱۲.  تشبيه غاصبين خلافت به مدعيان خدايى××× ۲ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۴ ۴۷۳. ×××
<big>امام هر زمان به كامل ‏ترين صورت ولايت پروردگار را به ظهور مى‏ رساند و امت را به سوى هدايت فرا مى ‏خواند. انكار اين حقيقت والا به انكار ربوبيت فراگير پروردگار و حاكميت مطلقه او بر عالم منجر مى‏ شود.</big>


   پس از معرفى اميرالمؤمنين‏عليه السلام توسط پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير و بيعت همگانى، همگان شاهد معجزه‏اى بزرگ از اميرالمؤمنين‏عليه السلام بودند. ابوبكر همراه ديگر سران منافقين -  كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند -  رسماً دست به كار شدند و به فكر عملى كردن نقشه‏هايشان افتادند. خداوند هم در حديثى طولانى پيامبرصلى الله عليه وآله را از اين اقدامات آنان با خبر نمود.××× ۱ تفسير الامام العسكرى‏عليه السلام: ص ۱۲۳  - ۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۶۱  - ۱۵۴. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۶  - ۲۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۴۸  - ۱۴۲. مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ . ×××
<big>براى روشن شدن اين حقيقت و پاسخ سه سؤال بالا مطالب زير ارائه مى‏ شود:</big>


'''<big>۱-  غدير حقيقى است كه در تاريخ سريان دارد</big>'''


آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه: در روزگار بلندى كه بر خلقت گذشته، سقيفه اولين سركشى در برابر خداوند نيست. آغاز خلقت انسان با سرپيچى ابليس از فرمان الهى مقارن شد، و بعد از او متمردانى همچون فرعون و نمرود در اين جهان در حد ادعاى خدايى اظهار وجود كردند.
<big>براى شناخت حقيقت غدير بايد به حركت انبياء عليهم السلام نگريست. حركت انبياء عليهم السلام در تاريخ جريان هدايت انسان است. خداوند كه هادى مطلق است، انسان را بى حجّت نمى گذارد<ref>و رسلاً قصصناهم عليك من قبل و رسلاً لم نقصصهم عليك و كلّم اللَّه موسى تكليماً . رسلاً مبشّرين و منذرين لئلاً يكون للناس على اللَّه حجة بعد الرسل و كان اللَّه عزيزاً حكيماً» : و پيامبرانى كه سرگذشت آنها را پيش از اين براى تو باز گفته ‏ايم . پيامبرانى كه بشارت دهنده بودند تا بعد از اين پيامبران حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند توانا و حكيم است. نساء /  ۱۶۵ ۱۶۴.</ref>  و تا حجت را تمام نفرمايد از او سؤال نخواهد كرد.</big>


<big>با اين مقدمه مى‏ گوييم: غدير جريانى نيست كه در يک مقطع زمانى اتفاق افتاده و در آنجا مدفون شده باشد و فقط يک واقعه ‏اى تاريخى نيست. غدير حقيقتى است كه تاريخ سريان دارد. جريان غدير، جريان ولايت اللَّه، و واقعه غدير بيانگر سريان ولايت در عالم است.</big>


همان خدايى كه به ابليس و فرعون و نمرود و ساير طاغيان عالم مهلت داد، به ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و يزيد و بقيه هم دستانشان مهلت داد، در برابر ذات بى‏نياز او عرض وجود كنند و در مقابل فرمانش اوامر صادر كنند و نماينده تام الاختيار او را مظلوم نمايند. عبارتى كه اين مطلب را در اين داستان بلند بيان مى‏كند چنين است:
<big>ولايت قدمتش به اندازه «فاللَّه هو الولى»<ref>شورى /  ۲۸.</ref> است و به قدمت آفرينش باز مى‏ گردد. مادامى كه خداوند بوده ولايت نيز بوده، و چون خدا هميشه بوده <ref>«هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» . حديد /  ۳.</ref>  پس ولايت نيز هميشه بوده و هميشه خواهد بود. تا آفرينش بوده، او كه ولى مطلق است سرپرست عالم بوده و ميان او و مخلوقاتش فاصله نبوده است.</big>


<big>خداوند از همان ابتدا براى هدايت امور انسان ‏ها ميان خودشان كسى را برگزيده است، تا انسان‏ ها را با حقيقت آشنا سازد و ولايت عالم را معنى كند.<ref>«لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم» : به يقين رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنج‏ هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است. توبه /  ۱۲۸.</ref></big>


يا عَلِىُّ، انَّ الَّذى امْهَلَهُمْ مَعَ كُفْرِهِمْ وَ فِسْقِهِمْ وَ تَمَرُّدِهِمْ مِنْ طاعَتِكَ هُوَ الَّذى امْهَلَ فِرْعَوْنَ ذَا الاوْتادِ وَ نُمْرُودَ بْنَ كَنْعانَ وَ مَنِ ادَّعَى الالهِيَّةَ مِنْ ذَوِى الطُّغْيانِ وَ اطْغَى الطُّغاةِ ابْليسَ رَأْسَ اهْلِ الضَّلالاتِ××× ۲ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۵۸. ×××:
<big>در حقيقت ولىّ خدا، يعنى پيامبران و اوصياء ايشان هستند كه ولايت پروردگار را در عالم معنى مى‏ كنند. اگر انسانى با اسم ولىّ پروردگار آشنا نباشد، چگونه مى ‏تواند تربيت كننده انسان‏ هاى ديگر باشد؟! چگونه مى‏ تواند هادى باشد؟! هادى امت بايد با اسم «ولى» آشنا باشد.</big>


<big>خداوند كه «هو الولىّ» است، در هيچ لحظه ‏اى آفريدگانش را بدون سرپرست نگذارده، و بنا بر حكمت و تدبيرش از نوع انسان، بهترين و كامل‏ترين آنان را برگزيده <ref>«و لقد بعثنا فى كل امة رسولاً ان اعبدوا اللَّه و اجتنبوا الطاغوت» : ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد. نحل /  ۳۶.</ref> ، تا امر هدايت عالميان را بر عهده گيرد.</big>


اى على، آن كس كه با اين كفر و فسق و تمرّدِ منافقين از اطاعت تو به آنان مهلت داده، آن خدايى است كه به فرعون صاحب ميخ‏ها و نمرود و طاغيانى كه ادعاى خدايى كردند و طاغى‏ترين طاغيان ابليس -  رئيس همه سردمداران گمراهى -  مهلت داده است.
<big>اين مسئله عين ولايت مطلقه پرورگار است، زيرا كسى را كه برگزيده است مخلوق او است، و مخلوق هر آنچه دارد از خالقش است. پس اگر اين انسان برتر و كامل عهده ‏دار مقام ولايت در عالم است، از آن رو است كه پروردگارش چنين است، و براى او نيز چنين خواسته است.</big>


   براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه »وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...« .
۱۳.  تصريح به خلافت در خطبه غدير××× ۱ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۴۶ ۱۵۵  - ۱۴۷. ×××
   يكى از معجزات غدير اين است كه اگر اكثريت اجتماع آن روزِ مسلمين، كلام پيامبرِ دلسوز خود را كنار گذاشتند و خلافتِ بلا فصل اميرالمؤمنين‏عليه السلام را نپذيرفتند، ولى بسيارى از افراد نسل‏هاى بعدى مسلمانان وصى واقعى پيامبرشان را شناختند، كه اين بالاترين هدف از »غدير« بود. پيامبرصلى الله عليه وآله در ابتداى بخش دوم خطبه غدير، در بيان علت نزول آيه شديد اللحن تبليغ اشاره داشت كه بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه على بن ابى‏طالب برادرِ من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است:
مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْليغِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ تَعالى اِلَىَّ، وَ اَنَا اُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: اِنَّ جَبْرَئيلَ هَبَطَ اِلَىَّ مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُنى عَنِ السَّلامِ رَبّى وَ هُوَ السَّلامُ اَنْ اَقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَاُعْلِمَ كُلَّ اَبْيَضَ وَ اَسْوَدَ: اَنَّ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ اَخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى عَلى اُمَّتى وَ اْلاِمامُ مِنْ بَعْدى، الَّذى مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ:
اى مردم، من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهى نكرده‏ام، و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مى‏كنم: جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم -  كه او سلام است -  مرا مأمور كرد كه در اين اجتماع بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه »على بن ابى‏طالب برادرِ من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است« .
   همچنين مراجعه شود به عنوان: خلافت /  خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين‏عليه السلام.
۱۴.  تعيين خليفه، يكى از اهداف خطبه غدير××× ۱ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۴ . ×××
   يكى از اهداف و مقاصد مهم خطبه غدير، اقدام رسمى براى تعيين خليفه بود كه از نظر قوانين همه ملت‏ها در هميشه تاريخ سنديت دارد.
۱۵.  جانشينى در امت‏هاى گذشته××× ۲ مجموعه مقالات كنگره بين‏المللى غدير و انسجام اسلامى: ص ۴۱۵  - ۳۹۶: عوامل جاودانگى غدير، دكتر سيده مژگان سخايى. ×××
   در اينجا با روش مرورى -  تحليلى و استنباطى سعى مى‏شود تا ارتباط بين حقيقت غدير و ولايت پروردگار روشن گردد. سؤالات اصلى عبارتند از:
آيا واقعه غدير تنها يك واقعه دينى است كه در تاريخ آمده، يا حقيقتى فراتر دارد؟
اگر داراى حقيقى فراتر است، آن حقيقت چيست؟
انكار اين حقيقت چه تبعات و لطمات اعتقادى را به دنبال خواهد داشت؟
بنا بر آنچه كه مسلم است، حقيقت غدير حقيقتى است به قدمت ولايت پروردگار و متعلق به دوره‏اى از تاريخ نمى‏باشد. تا خداوند بوده است ولايت او نيز بوده، و او هميشه بوده و خواهد بود. پس ولايت او نيز هميشه بوده و خواهد بود، و غدير نمايشى از اين سريان ولايت در عالم است.
امام هر زمان به كامل‏ترين صورت ولايت پروردگار را به ظهور مى‏رساند و امت را به سوى هدايت فرا مى‏خواند. انكار اين حقيقت والا به انكار ربوبيت فراگير پروردگار و حاكميت مطلقه او بر عالم منجر مى‏شود.
براى روشن شدن اين حقيقت و پاسخ سه سؤال بالا مطالب زير ارائه مى‏شود:
۱-  غدير حقيقى است كه در تاريخ سريان دارد
براى شناخت حقيقت غدير بايد به حركت انبياءعليهم السلام نگريست. حركت انبياءعليهم السلام در تاريخ جريان هدايت انسان است. خداوند كه هادى مطلق است، انسان را بى حجّت نمى گذارد××× ۱ و رسلاً قصصناهم عليك من قبل و رسلاً لم نقصصهم عليك و كلّم اللَّه موسى تكليماً . رسلاً مبشّرين و منذرين لئلاً يكون للناس على اللَّه حجة بعد الرسل و كان اللَّه عزيزاً حكيماً« : و پيامبرانى كه سرگذشت آنها را پيش از اين براى تو باز گفته‏ايم . پيامبرانى كه بشارت دهنده بودند تا بعد از اين پيامبران حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند )و بر همه اتمام حجت شود( و خداوند توانا و حكيم است. نساء /  ۱۶۵ ۱۶۴. ××× و تا حجت را تمام نفرمايد از او سؤال نخواهد كرد.
با اين مقدمه مى‏گوييم: غدير جريانى نيست كه در يك مقطع زمانى اتفاق افتاده و در آنجا مدفون شده باشد و فقط يك واقعه‏اى تاريخى نيست. غدير حقيقتى است كه تاريخ سريان دارد. جريان غدير، جريان ولايت اللَّه، و واقعه غدير بيانگر سريان ولايت در عالم است.
ولايت قدمتش به اندازه »فاللَّه هو الولى«××× ۲ شورى /  ۲۸. ××× است و به قدمت آفرينش باز مى‏گردد. مادامى كه خداوند بوده ولايت نيز بوده، و چون خدا هميشه بوده××× ۳ هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن« . حديد /  ۳. ××× پس ولايت نيز هميشه بوده و هميشه خواهد بود. تا آفرينش بوده، او كه ولى مطلق است سرپرست عالم بوده و ميان او مخلوقاتش فاصله نبوده است.
خداوند از همان ابتدا براى هدايت امور انسان‏ها ميان خودشان كسى را برگزيده است، تا انسان‏ها را با حقيقت آشنا سازد و ولايت عالم را معنى كند.××× ۴ لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم« : به يقين رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنج‏هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است. توبه /  ۱۲۸. ×××
در حقيقت ولىّ خدا، يعنى پيامبران و اوصياء ايشان هستند كه ولايت پروردگار را در عالم معنى مى‏كنند. اگر انسانى با اسم ولىّ پروردگار آشنا نباشد، چگونه مى‏تواند تربيت كننده انسان‏هاى ديگر باشد؟! چگونه مى‏تواند هادى باشد؟! هادى امت بايد با اسم »ولى« آشنا باشد.
خداوند كه »هو الولىّ« است، در هيچ لحظه‏اى آفريدگانش را بدون سرپرست نگذارده، و بنا بر حكمت و تدبيرش از نوع انسان، بهترين و كامل‏ترين آنان را برگزيده××× ۱ و لقد بعثنا فى كل امة رسولاً ان اعبدوا اللَّه و اجتنبوا الطاغوت« : ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد. نحل /  ۳۶. ×××، تا امر هدايت عالميان را بر عهده گيرد.
اين مسئله عين ولايت مطلقه پرورگار است، زيرا كسى را كه برگزيده است مخلوق او است، و مخلوق هر آنچه دارد از خالقش است. پس اگر اين انسان برتر و كامل عهده‏دار مقام ولايت در عالم است، از آن رو است كه پروردگارش چنين است، و براى او نيز چنين خواسته است.