۲۲٬۹۸۰
ویرایش
خط ۹۳۴: | خط ۹۳۴: | ||
<big>اگر چه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتفاق بين فريقين است، اما از كل جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه تاريخى آن استفاده مى شود كه خطبه بيشتر از اينها بوده و در اين چند جمله خلاصه نشده است. چنانچه در كتب حديث شيعه - كه مفصل اين خطبه روايت شده - هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر امامت ائمه عليهم السلام به ويژه حضرت صاحبالزمان عليه السلام وجود دارد.</big> | <big>اگر چه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتفاق بين فريقين است، اما از كل جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه تاريخى آن استفاده مى شود كه خطبه بيشتر از اينها بوده و در اين چند جمله خلاصه نشده است. چنانچه در كتب حديث شيعه - كه مفصل اين خطبه روايت شده - هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر امامت ائمه عليهم السلام به ويژه حضرت صاحبالزمان عليه السلام وجود دارد.</big> | ||
<big>بنابراين، جملات مشهور دليل بر اين نيست كه كل خطبه اين چند جمله بوده است، و علت اينكه روى اين جملات بحث و بررسى و استدلال شده، اتفاق شيعه و سنى بر روايت آن هاست.</big> | |||
'''<big>۴- وجه تكيه بر لفظ ولىّ و مولى در خطبه غدير</big>''' | |||
<big>وجه ديگر، تكيه بر نقل خصوص اين جمله هاى كثير المعنى و عنايتى است كه بزرگان خلفا عن سلف به آنها داشته اند. بيان ولايت و اولويت با نفس و اموال براى اميرالمؤمنين عليه السلام است، كه بر حسب خطبه غدير - كه به خطبه و حديث ولايت معروف و مشهور شده - اين ولايت حتى در زمان شخص رسولخداصلى الله عليه وآله براى اميرالمؤمنين عليه السلام ثابت است، و به غيبت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله از مكان يا زمان توقف ندارد.</big> | |||
<big>بديهى است وسعت دايره اين ولايت دقيقاً همان ولايت پيامبر صلى الله عليه وآله بر ماسواست و هيچ فرقى ندارد. اثبات اين ولايت در دايره و محدوده ولايت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله براى اميرالمؤمنين عليه السلام از تعبير به خلافت و جانشينى در افاده ولايت بر امور رساتر و گوياتر است، زيرا اگر مفهوم خلافت و جانشينى در امامت، الگو و اسوه بودن و رتق و فتق امور شرعيه و بيان احكام حلال و حرام و رسيدگى و سرپرستى و حكومت بر انام باشد، لفظ ولايت در دلالت بر اين جهت خلافت - كه همان حكومت و مديريت جامعه باشد - افصح و اصرح است.</big> | |||
<big>بنابراين، چون نظر افرادى كه براى غصب خلافت و حكومت حزب سازى كرده و با هم تبانى كرده بودند به اين علت بود، و با ساير مفاهيم خلافت معارضه مستقيم نداشتند، در «خطبه غدير» و نيز «حديث غدير» اين بُعد از امامت و خلافت در اين جملات مورد عنايت قرار گرفت. شبهه هاى نامقبولى هم كه در مفهوم مولى شده، همه در زمان هاى بعد و بر خلاف تمام قرائن حاليّه و مقاليّه ابداع شده است.</big> | |||
<big>به هر حال، اين جملات مشهور از خطبه غدير در اثبات ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام و اتمام حجت بر همگان كافى و وافى است، و ثابت مى كند كه اجتماع آن گروه در سقيفه بنى ساعده با وجود من ثبت له الولاية على الانفس و الاموال بنص من اللَّه تعالى و رسوله صلى الله عليه وآله، يک معارضه آشكار با خدا و پيامبر صلى الله عليه وآله و انحراف ظاهر از حق بود.</big> | |||
== <big> محور كتب غدير: خلافت <ref>چهارده قرن با غدير: ص ۱۵۷ - ۱۵۳.</ref></big> == | |||
<big>از آنجا كه غدير مظهر خلافت و امامت است در كتاب هاى غدير موضوع خلافت و امامت محور اصلى تأليفات است.</big> | |||
== <big> مرورى بر راه طى شده غدير و خلافت <ref>ژرفاى غدير: ص: ۶۳ - ۵۸ .</ref></big> == | |||
<big>غدير با آثارى فورى و اهدافى بلند مدت، به بهترين كيفيت برگزار شد. در اينجا نگاهى به آنچه با عنوان غدير در طول تاريخ هزار و چهارصد ساله آن عملاً واقع شده، ديدگاه هاى تازه اى براى ما ايجاد مى كند؛ كه ذيلاً به تبيين آنها مى پردازيم:'''<br />سقيفه چه كرد؟ غدير مظلوم تا كجا پيش رفت؟'''</big> | |||
<big>ما مى گوييم: اسلام بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله دو راه داشت: خليفه انتخاب شده خدا يا خليفه منتخب مردم. راه شورى عملاً نشان داد كه سر از كجا درآورد، و از ظلم به فاطمه عليها السلام تا ظلم به حسين عليه السلام را طى ۵۰ سال در نورديد.</big> | |||
<big>در بى فرهنگى و جهل جامعه آن چنان زحمت كشيد و چه جنگ هايى كه بپا كرد! تا روزگارى كه معاويه و يزيد و بنى اميه و بنى عباس رسماً اسلام را به مسخره گرفتند و خودشان عملاً از شوراى ساختگى هم بيرون آمدند و خلافت را تبديل به سلطنت موروثى نمودند.</big> | |||
<big>ولى راه اول يعنى خلافت منصوص با اينكه در ظاهر پيروز نشد، ولى همچنان جسته و گريخته و شكسته و بسته - و در حالى كه در چنگال راه دوم دست و پا مى زداين راه ۱۴۰۰ ساله را با حفظ مبانى خود پيمود و اين سان بقاى دين را ضمانت كرد.'''<br />اسلام واقعى و غير واقعى در سايه غدير كشف شد'''</big> | |||
<big>يكى از اسرار غدير آشكار شدن توطئه هاى پنهان است. در سايه غدير اسرارى كشف شد كه اگر اين برنامه نبود آن برنامه ها هرگز دست يافتنى نبود. در سقيفه اى كه بعد از غدير خود را نشان داد معلوم شد چه كسانى به سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله و دستورات الهى ايمان و اعتقاد دارند و چه كسانى ندارند.</big> | |||
<big>چه كسانى حقيقتاً و واقعاً بيعت مى كنند، و چه كسانى به ظاهر و با نفاق بيعت مى كنند و در صدد شكستن آن هستند. چه كسانى از نصب اميرالمؤمنين عليه السلام به خلافت خوشحالند و چه كسانى ناراحت مى شوند. چه كسانى در ظاهر مسلمانند و در باطن كفر محض اند.</big> | |||
<big>غدير مرز حقيقى اسلامِ واقعى و كفرِ واقعى بود. يعنى بسيار از كفرهاى واقعى به اسلام ظاهرى تبديل گشته بود و بسيارى از اسلام هاى واقعى درست به چشم نمى آمد و نياز به محكى براى امتحان مردم بود. اين محتواى غدير بود كه كار را يكسره كرد، و پس از پيامبرصلى الله عليه وآله در عرض چند ساعت يا چند روز تمام باطن ها را آشكار ساخت، و هر دو دسته به خوبى شناخته شدند و درجات مختلف ايمانِ افراد، هم براى خودشان روشن شد و هم براى ساير مردم معلوم گرديد.</big> | |||
<big>آنان كه در مقابل على عليه السلام قرار گرفتند در واقع مقابل پيامبرصلى الله عليه وآله و خداوند قرار داشتند، و با اين همه كار خود را كردند و هيچ كوتاه نيامدند. كفرهاى واقعى آنان از پس اسلام ظاهرى بيرون آمد، و در يک لحظه به صورت تمام عيار بروز كرد.</big> | |||
<big>در مقابل افرادى همچون سلمان و ابوذر و مقداد نيز - كه در ظاهر با مسلمانان مخلوط بودند و اعتقاد راسخ آنان چندان به چشم نمى آمد - در يک لحظه شناخته شدند و همه از صميم قلب اقرار كردند كه اسلام حقيقى در اينان بوده كه تا كنون به چشم نمى آمده است. كسانى هم كه لنگان لنگان دين خود را نجات دادند، ارزش خود را فهميدند و از ادعاى بيش از حد سكوت كردند.</big> | |||
'''<big>تعيين اشخاصى براى ابديت اسلام لازم بود</big>''' | |||
<big>در آخرين مرحله اسلام، از واضح ترين نيازها وجود كسى بود كه بتواند اين نهال تازه را تا هدف نهايى كه كامل ترين و جهانى ترين و ابدى ترين دين است به انجام رساند. يعنى اگر پيامبرصلى الله عليه وآله هم تعيين نكرده بودند لازم بود چنين شخصى و نيز اشخاصى تا آخر روزگار تعيين شوند.</big> | |||
<big>تا زمان هجرت به مدينه از نظر فضاى اجتماعى زمينه اى براى بيان مطالب نبود، و همه اش گريز و اختفا از دشمنان بود. به عبارت ديگر مقصد اصلى فقط كاشتن نهال اسلام بود كه به خوبى انجام پذيرفت.</big> | |||
<big>پس از ورود به مدينه مرحله دوم اسلام كه آبيارى و پرورش نهال آن و جا افتاده كردن ريشه آن براى آينده هايى كه بايد بر روى شاخ و برگ آن كار كرد، آغاز شد. در اين مرحله دشمنان كه تازه متوجه كاشته شدن اصل نهال اسلام شده بودند، در صدد ريشه كن كردن آن برآمدند.</big> | |||
<big>با جنگ هايى كه درگرفت و به صور مختلف جلوه كرد، به خوبى معلوم شد كه انواع دشمنان اسلام با همين هدف به مقابله آمدند و در صدد قطع كردن ريشه آن هستند. اين مرحله به كمک الهى و مقاومت هاى مسلمين كه در رأس همه آنها بلكه به عنوان هسته مقاومت، اميرالمؤمنين عليه السلام بود به خوبى پشت سر گذاشته شد.</big> | |||
<big>اين روزگار ۲۳ ساله هدف اصلى را به خوبى و فوق آنچه در نظاير آن در دنيا ديده شده، مراحل خود را طى كرد و در محكم كردن ريشه و تنه اصلى اسلام به خوبى نتيجه گرفت، به طورى كه اسلام با تمام خطراتى كه از لحظات رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله تا امروز با آن مواجه بود، هويت و ماهيت اصليش را حفظ كرد، و در سايه اين تنه محكم تشيع - كه راه اصلى اسلام است - با همه مشكلاتى كه بر سر راه آن بوده توانسته تا امروز راه خود را طى كند.</big> | |||
<big>با همه اينها دين كامل و جهانى و ابدى اسلام، هنوز پرونده معارفش را باز نكرده بود؛ چرا كه نه زمينه بود و نه فرصت و نه مردم آن زمان - به خصوص اكثر آنان كه اطراف پيامبرصلى الله عليه وآله بودند - كشش چنان مطالبى را داشتند، و گفتن بسيارى از مطالب در صدر اسلام به علت برداشت هاى ناقص اهل آن زمان صلاح نبود.</big> | |||
<big>اسلام به عنوان كامل ترين دينِ ابدى جهان، طبعاً مسير بسيار طولانى در پيش داشت تا به هدف برسد. لذا اين باور عقلايى است كه پياده كردن چنين دينى در مراحل تئوريک و عملى، زمانى طولانى مى خواهد.</big> | |||
<big>براى نيل به اهداف اصلى بايد افرادى پيش بينى مى شدند تا در سايه آن نتيجه هاى حقيقى كه از اسلام و اجتماع مسلمين در نظر بود به دست آيد و اين راهى بود كه امامان عليهم السلام در دوران زندگى خويش دنبال مى كردند.'''<br />معارف صحيح اسلام با شخص ضمانت شده الهى تضمين شد'''</big> | |||
<big>آنچه يک ملت و دين را معرفى مى كند دامنه فتوحات و مقاومت هايش در برابر دشمن نيست، بلكه معارف آن است كه خط فكرى آن را تعيين مى كند و در آن خط با معارف خويش، انسان سازى مى كند.</big> | |||
<big>آنچه شهداى كربلا را ابدى ساخت و از ساير شهدا جدا ساخت همين است. اينان نتيجه زحمات ۵۰ ساله سه امام بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله بودند. اينان حتى از شهداى جمل و صفين و نهروان متمايز بودند. البته آنان هم در سطح بالايى بودند، ولى همه اينچنين نبودند. در كربلا اما هفتاد و دو تن حسينى بودند.</big> | |||
<big>به هر حال براى تحويل معارف اسلام به نسل هاى آينده اسلام و ساختن انسان هايى والا - كه هدف اصلى اسلام است - چنين افرادى لازم است. بدون آن خطى كه غديرِ شيعه براى تعيين خليفه مطرح مى كند، هيچ راهى نمى تواند اين هدف را تأمين نمايد، چرا كه ضامن بيان معارف صحيح اسلام فقط كسى مى تواند باشد كه رسماً از طرف خداوند مورد تضمين باشد و عملاً از عهده اين مهم برآيد.</big> | |||
<big>اين همان مقام عصمت مطلق است كه از طرف خداوند تعيين شده است. خداوند اين مهم را عملاً انجام داده و ادامه دهندگان و حافظان اين خط را تا روز قيامت تعيين فرموده است. اين كارى بود كه در غدير انجام شد و در خطابه غدير بر فراگيرى معارف از ايشان به طور خاصى تأكيد شد.</big> | |||
غدير | <big>در خطبه غدير اين مسئله به خوبى روشن است كه هنوز درياى معارفِ دين چه تفسير قرآن و چه بيان احكام و چه اعتقادات و معارف دين بيان نشده، و اين همه توسط جانشينان تعيين شده اى كه از هر جهت - بخصوص از جهت علم و عصمت و اعتماد - ضمانت شده بودند براى مردم راهگشايى خواهد شد.'''<br />غدير كه عملى نشد چه فايده اى داشت؟'''</big> | ||
<big>اگر گفته شود: اهل دسيسه بالاخره كار خود را كردند، چه پيامبرصلى الله عليه وآله مراسم غدير را به انجام مى رساند و چه نمى رساند. پس چه فايده اى در اين برنامه بود؟ سه پاسخ پرمحتوا براى اين سؤال گوشه اى از اسرار آن را روشن مى كند:</big> | |||
<big>'''اولاً:''' مكتب زير سؤال مى رفت كه چرا اينچنين ناقص رها شده است.</big> | |||
در | <big>'''ثانياً:''' غاصبين تا امروز محكوم اند، ولى در آن صورت حجتى مى يافتند كه بدان استناد كنند.</big> | ||
<big>'''ثالثاً:''' نسل هاى آينده اى كه در عددهاى ميليونى پيرو على عليه السلام هستند و خط غدير را دنبال كرده اند مرهون همان اتمام حجتند.</big> | |||
'''<big>اگر غدير نبود اشكال معكوس آغاز مى شد!</big>''' | |||
<big>اگر پيامبرصلى الله عليه وآله وصى خود را تعيين نمى فرمود قطعاً مردم از اين طرف اشكال تراشى مى كردند كه چرا بايد پيامبرِ يک دين، جانشين خود را تعيين نكرده از دنيا برود! چه پيامبرصلى الله عليه وآله اصل مسئله نصب خليفه را در طول عمرش مهمل مى گذاشت و چه فقط مسئله غدير پيش نمى آمد، در هر دو صورت مردم اشكال فوق را مى نمودند؛ چرا كه مسئله خلافت آن قدر مهم است كه گذشته از اعلانات مكرر مى بايست در يک شرايط خاص و به صورت رسمى نيز انجام گيرد.</big> | |||