پرش به محتوا

ابن روزبهان: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۲۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ نوامبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
== <big>نقل احتجاج اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با حديث غدير</big><ref>چکیدۀ عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص۵۳۱-۵۳۷.</ref> ==
== <big>نقل احتجاج اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با حديث غدير<ref>چکیدۀ عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص۵۳۱-۵۳۷.</ref></big>==
<big>از ادله [[دلالت حدیث غدیر]] بر [[امامت]] و خلافت اين است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در رحبه كوفه حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» را مطرح كرده و از شاهدان حاضر در مجلس از صحابه كه در غدير حاضر بودند طلب شهادت كرد.</big>
<big>از ادله [[دلالت حدیث غدیر]] بر [[امامت]] و [[خلافت]] اين است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در رحبه [[کوفه]] [[حدیث]] «[[مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ]]» را مطرح كرده و از شاهدان حاضر در مجلس از صحابه كه در [[غدیر]] حاضر بودند طلب شهادت كرد.</big>


<big>اين ماجرا را شمارى از بزرگان اهل‏ سنت نقل كرده ‏اند.</big>
<big>اين ماجرا را شمارى از بزرگان [[اهل‏ سنت]] نقل كرده ‏اند.</big>


<big>ولى نگرش در اين ماجرا و مسلّم بودن قضيّه و دلالت آن، تعصّب ابن‏ روزبهان و دشمنى‏ اش با حق و بطلان ياوه ‏هاى او پيرامون حديث مناشده را روشن مى‏ كند، چرا كه او ادعا كرده كه اين حديث از ساخته ‏هاى رافضيان است!</big>
<big>ولى نگرش در اين ماجرا و مسلّم بودن قضيّه و دلالت آن، تعصّب ابن‏ روزبهان و دشمنى‏ اش با حق و بطلان ياوه ‏هاى او پيرامون حديث مناشده را روشن مى‏ كند، چرا كه او ادعا كرده كه اين حديث از ساخته ‏هاى رافضيان است!</big>


=== <big>'''اشكال ابن‏ روزبهان'''</big> ===
 
<big>'''اشكال ابن‏ روزبهان'''</big>
 
<big>وى مى‏ نويسد: اما اينكه گفته‏ اند اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از انس بن مالک خواست شهادت دهد و مالک عذر آورد كه فراموش كرده، و در پى آن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام انس را نفرين كرد، ظاهراً از ساخته‏ هاى رافضيان است، زيرا خبر: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است، در [[غدير خم]] بوده و به سبب فراوانى استماع شنوندگان مستفيض ‏گونه بوده است.</big>
<big>وى مى‏ نويسد: اما اينكه گفته‏ اند اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از انس بن مالک خواست شهادت دهد و مالک عذر آورد كه فراموش كرده، و در پى آن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام انس را نفرين كرد، ظاهراً از ساخته‏ هاى رافضيان است، زيرا خبر: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است، در [[غدير خم]] بوده و به سبب فراوانى استماع شنوندگان مستفيض ‏گونه بوده است.</big>


<big>از اين رو، چه حاجتى بوده كه از انس خواسته شود تا شهادت دهد؟ و اگر فرض كنيم كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام طلب شهادت كرده و انس شهادت نداده، اخلاق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام چنين نبوده كه ملازم رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله را كه ده سال خادم آن حضرت بوده، نفرين كند تا دچار برص گردد. ساختگى بودن حديث روشن است.<ref>ابطال نهج الباطل (مخطوط).</ref></big>
<big>از اين رو، چه حاجتى بوده كه از انس خواسته شود تا شهادت دهد؟ و اگر فرض كنيم كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام طلب شهادت كرده و انس شهادت نداده، اخلاق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام چنين نبوده كه ملازم رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله را كه ده سال خادم آن حضرت بوده، نفرين كند تا دچار برص گردد. ساختگى بودن حديث روشن است.<ref>ابطال نهج الباطل (مخطوط).</ref></big>


=== <big>'''جواب اشكال ابن‏ روزبهان'''</big> ===
 
<big>'''جواب اشكال ابن‏ روزبهان'''</big>
 
<big>اشكال ابن‏ روزبهان از چند جهت پاسخ داده مى‏ شود:</big>
<big>اشكال ابن‏ روزبهان از چند جهت پاسخ داده مى‏ شود:</big>




<big>'''الف) مُناشده انس و ديگران متواتر است'''</big>
<big>'''الف) مُناشده انس و ديگران متواتر است'''</big>


<big>فضل بن روزبهان حاجت به طلب گواهى از انس را نفى كرده و دليل آن را استفاضه حديث غدير دانسته است. اما اين سخن باطل است، زيرا طلب گواهى امام ‏عليه السلام از [[انس بن مالک انصارى|انس بن مالک]] امرى ثابت و مشهور و بلكه متواتر است.</big>
<big>فضل بن روزبهان حاجت به طلب گواهى از انس را نفى كرده و دليل آن را استفاضه [[حدیث غدیر]] دانسته است. اما اين سخن باطل است، زيرا طلب گواهى امام ‏عليه السلام از [[انس بن مالک انصاری|انس بن مالک]] امرى ثابت و مشهور و بلكه متواتر است.</big>


<big>از اين رو تكذيب اين گونه حديث بر پايه اين گمان شگفت است!</big>
<big>از اين رو تكذيب اين گونه حديث بر پايه اين گمان شگفت است!</big>




خط ۲۵: خط ۳۱:


<big>بى‏ گمان حديث غدير كه اين شمار انبوه شنوندگان آن را شنيده‏ اند، حديثى متواتر و در بالاترين درجات تواتر است. از اين رو آن را مستفيض‏ گونه دانستن دورى از انصاف و دشمنى با حق است.</big>
<big>بى‏ گمان حديث غدير كه اين شمار انبوه شنوندگان آن را شنيده‏ اند، حديثى متواتر و در بالاترين درجات تواتر است. از اين رو آن را مستفيض‏ گونه دانستن دورى از انصاف و دشمنى با حق است.</big>




خط ۳۱: خط ۳۸:
<big>سخن ابن ‏روزبهان كه اخلاق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام چنين نبوده كه كسى را نفرين كند باطل است، چرا كه در حقيقت خرده ‏گيرى از انبياء و اوصياست. زيرا نفرين مخالفان سنّتى از سنت ‏هاى پيامبران و جانشينان آنان در بعضى زمان‏ هاست.</big>
<big>سخن ابن ‏روزبهان كه اخلاق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام چنين نبوده كه كسى را نفرين كند باطل است، چرا كه در حقيقت خرده ‏گيرى از انبياء و اوصياست. زيرا نفرين مخالفان سنّتى از سنت ‏هاى پيامبران و جانشينان آنان در بعضى زمان‏ هاست.</big>


<big>همچنين هر كس به سيره پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله مراجعه كند، به موارد پرشمارى از اين دست آگاه خواهد گشت. اينك نمونه ‏هايى از آن موارد:</big>
<big>همچنين هر كس به سيره پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله مراجعه كند، به موارد پرشمارى از اين دست آگاه خواهد گشت. اينک نمونه ‏هايى از آن موارد:</big>


<big>'''يک'''</big>
<big>'''يک'''</big>
خط ۳۸: خط ۴۵:


<big>اسيد گفت: اى فرستاده خدا، مردم رسيده و گرد آمده‏ اند. هر طايفه ‏اى را فرمان ده تا كسى را كه چنين قصدى كرده بكشند، و اگر دوست دارى نام‏ه اى آنان را آشكار گردان. سوگند به آن كس كه تو را به حق بر انگيخت، به هيچ كارى نپردازم تا اينكه سرهاى آنها را برايت بياورم.</big>
<big>اسيد گفت: اى فرستاده خدا، مردم رسيده و گرد آمده‏ اند. هر طايفه ‏اى را فرمان ده تا كسى را كه چنين قصدى كرده بكشند، و اگر دوست دارى نام‏ه اى آنان را آشكار گردان. سوگند به آن كس كه تو را به حق بر انگيخت، به هيچ كارى نپردازم تا اينكه سرهاى آنها را برايت بياورم.</big>


<big>پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من خوش ندارم مردم بگويند كه محمد به يارى قومى با مخالفانش جنگيد تا اينكه خدا به سبب آنان او را بر ديگران مسلط گرداند، ولى او پس از اين به كشتن يارانش پرداخت. اسيد گفت: اى فرستاده خدا، اينان ديگر ياران و اصحاب تو به شمار نمى‏ روند. رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا شهادتين نمى‏ گويند؟</big>
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من خوش ندارم مردم بگويند كه محمد به يارى قومى با مخالفانش جنگيد تا اينكه خدا به سبب آنان او را بر ديگران مسلط گرداند، ولى او پس از اين به كشتن يارانش پرداخت. اسيد گفت: اى فرستاده خدا، اينان ديگر ياران و اصحاب تو به شمار نمى‏ روند. رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا شهادتين نمى‏ گويند؟</big>


<big>پس از آن، پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را گرد آورد و به آن ها گفت كه از سخنى كه گفته و به آنچه بر آن همداستان گشته بودند آگاه است. اما آنان به خدا سوگند خوردند كه چنين سخنى نگفته و چنين قصدى نداشته‏ اند.</big>
<big>پس از آن، پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را گرد آورد و به آن ها گفت كه از سخنى كه گفته و به آنچه بر آن همداستان گشته بودند آگاه است. اما آنان به خدا سوگند خوردند كه چنين سخنى نگفته و چنين قصدى نداشته‏ اند.</big>
خط ۵۰: خط ۵۳:


<big>به خدا سوگند مى‏ خورند كه سخنى نگفته ‏اند حال آنكه سخن كفر را بر زبان رانده ‏اند... و آهنگ كارى را كردند كه به آن دست نيافتند.</big>
<big>به خدا سوگند مى‏ خورند كه سخنى نگفته ‏اند حال آنكه سخن كفر را بر زبان رانده ‏اند... و آهنگ كارى را كردند كه به آن دست نيافتند.</big>


<big>رسول‏ خداصلى الله عليه وآله آنان را نفرين كرد و فرمود: خدايا، آنان را با «دبيله» بزن. «دبيله» آتشى برافروخته است كه ميان دو شانه آنان نمايان مى‏ شود تا از ميان سينه ‏هاى آنان آشكار گردد.</big>
<big>رسول‏ خداصلى الله عليه وآله آنان را نفرين كرد و فرمود: خدايا، آنان را با «دبيله» بزن. «دبيله» آتشى برافروخته است كه ميان دو شانه آنان نمايان مى‏ شود تا از ميان سينه ‏هاى آنان آشكار گردد.</big>
خط ۶۷: خط ۶۸:
<big>نمونه ديگر نفرين پيامبر صلى الله عليه و آله است براى كسى كه با تقليد از نحوه راه رفتن، حضرتش را ريشخند مى‏ كرد.</big>
<big>نمونه ديگر نفرين پيامبر صلى الله عليه و آله است براى كسى كه با تقليد از نحوه راه رفتن، حضرتش را ريشخند مى‏ كرد.</big>


<big>سيوطى مى ‏نويسد: ابوالشيخ از قَتاده و ابن‏ مردوَيه از ابن ‏عمر روايت كرده ‏اند: مردى پشت سر پيامبرصلى الله عليه وآله از حضرتش تقليد مى ‏كرد و خود را به زمين مى‏ افكند.</big>
<big>[[جلال الدین سیوطی|سیوطی]] مى ‏نويسد: ابوالشيخ از قَتاده و [[ابن مردویه|ابن‏ مردوَیه]] از ابن ‏عمر روايت كرده ‏اند: مردى پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله از حضرتش تقليد مى ‏كرد و خود را به زمين مى‏ افكند.</big>
 
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله او را ديد و فرمود: همين گونه بمان. آن مرد نزد خانواده‏ اش بازگشت، ولى يک ماه از هوش رفته و بر زمين افتاده بود. سپس به هوش آمد، و چون به هوش آمد به هيئتى بود كه از پيامبر صلى الله عليه و آله تقليد و حضرتش را ريشخند مى‏ كرد.<ref>الدرّ المنثور: ج ۴ ص ۱۰۸.</ref></big>


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله او را ديد و فرمود: همين گونه بمان. آن مرد نزد خانواده‏ اش بازگشت، ولى يک ماه از هوش رفته و بر زمين افتاده بود. سپس به هوش آمد، و چون به هوش آمد به هيئتى بود كه از پيامبرصلى الله عليه وآله تقليد و حضرتش را ريشخند مى‏ كرد.<ref>الدرّ المنثور: ج ۴ ص ۱۰۸.</ref></big>




خط ۸۲: خط ۸۴:
<big>عبدالرحمن جامى نيز اين خبر را به همين شكل از مستغفرى نقل كرده است.<ref>نفحات الانس: ص ۲۵.</ref></big>
<big>عبدالرحمن جامى نيز اين خبر را به همين شكل از مستغفرى نقل كرده است.<ref>نفحات الانس: ص ۲۵.</ref></big>


<big>و اما مستغفرى - راوى اين ماجرا -  از دانشمندان پرآوازه اهل‏ تسنن است، كه عبدالقادر قرشى و محمود بن سليمان كفوى و جمال‏ الدين اِسنَوى وى را بسيار ستوده ‏اند.<ref>الجواهر المضيّة فى طبقات الحنفية: ج ۱ ص۱۸۰-۱۸۱. كتائب اعلام الاخيار من فقهاء مذهب النعمان المختار (مخطوط). طبقات الشافعية: ج ۲ ص ۴۰۳.</ref></big>
<big>و اما مستغفرى - راوى اين ماجرا -  از دانشمندان پرآوازه [[اهل سنت|اهل‏ تسنن]] است، كه عبدالقادر قرشى و محمود بن سليمان كفوى و جمال‏ الدين اِسنَوى وى را بسيار ستوده ‏اند.<ref>الجواهر المضيّة فى طبقات الحنفية: ج ۱ ص۱۸۰-۱۸۱. كتائب اعلام الاخيار من فقهاء مذهب النعمان المختار (مخطوط). طبقات الشافعية: ج ۲ ص ۴۰۳.</ref></big>


<big>عده ‏اى ديگر از بزرگان اهل‏ سنت نيز اين روايت را - با كمى تغيير -  نقل كرده ‏اند، از جمله: خوارزمى، وصابى از سيره عمر ملاّ، ابن‏ حجر، محمد صدر عالم و ابن‏ كثير.<ref>مناقب خوارزمى: ص ۲۷۳. الاكتفاء فى فضائل خلفاء الأربعة (مخطوط). الصواعق المحرقة: ص ۷۷. معارج العُلى فى مناقب المرتضى‏عليه السلام (مخطوط). ازالة الخفاء فى سيرة الخلفاء: ج ۲ ص ۱۱۲. تاريخ ابن‏كثير: ج ۸ ص ۵ . </ref></big>
<big>عده ‏اى ديگر از بزرگان اهل‏ سنت نيز اين روايت را - با كمى تغيير -  نقل كرده ‏اند، از جمله: خوارزمى، وصابى از سيره عمر ملاّ، ابن‏ حجر، محمد صدر عالم و ابن‏ كثير.<ref>مناقب خوارزمى: ص ۲۷۳. الاكتفاء فى فضائل خلفاء الأربعة (مخطوط). الصواعق المحرقة: ص ۷۷. معارج العُلى فى مناقب المرتضى‏عليه السلام (مخطوط). ازالة الخفاء فى سيرة الخلفاء: ج ۲ ص ۱۱۲. تاريخ ابن‏كثير: ج ۸ ص ۵ . </ref></big>


<big>همچنين عبدالرحمن جامى در «شواهد النبوة» روايت كرده كه امام‏ عليه السلام كسى را كه اخبار او را براى معاويه مى‏ نوشت نفرين كرد و او كور شد.<ref>شواهد النبوة: ص ۱۶۷. </ref></big>
<big>همچنين عبدالرحمن جامى در «شواهد النبوة» روايت كرده كه امام‏ عليه السلام كسى را كه اخبار او را براى معاويه مى‏ نوشت نفرين كرد و او كور شد.<ref>شواهد النبوة: ص ۱۶۷. </ref></big>




<big>'''هـ) نمونه ‏هايى از نفرين صحابه'''</big>
<big>'''هـ) نمونه ‏هايى از نفرين صحابه'''</big>


<big>اضافه بر اين، از صحابه هم نفرين‏ هايى نقل شده است. از جمله:</big>
<big>اضافه بر اين، از صحابه هم [[نفرین]]‏ هايى نقل شده است. از جمله:</big>


<big>'''یک'''</big>
<big>'''یک'''</big>
خط ۱۱۲: خط ۱۱۵:


<big>همچنين ولى ‏اللَّه دهلوى اين ماجرا را نقل كرده است. در كتاب «الرَّوض الأُنُف» نيز اين ماجرا را در سفر عمر به شام و پس از فتح آن نقل كرده، و ايده تقسيم نكردن آن را مشورت دادن معاذ به عمر نقل كرده است. همچنين فخرالدين زيلعى از ابوبكر رازى اين ماجرا نقل كرده است.<ref>الخراج: ص ۲۶. قرّة العينين: ص ۷۱. الرَوض الأُنُف: ج ۶ ص ۵۸۱ . شرح كنز الدقائق زيلعى: ج ۳ ص ۲۸۲. </ref></big>
<big>همچنين ولى ‏اللَّه دهلوى اين ماجرا را نقل كرده است. در كتاب «الرَّوض الأُنُف» نيز اين ماجرا را در سفر عمر به شام و پس از فتح آن نقل كرده، و ايده تقسيم نكردن آن را مشورت دادن معاذ به عمر نقل كرده است. همچنين فخرالدين زيلعى از ابوبكر رازى اين ماجرا نقل كرده است.<ref>الخراج: ص ۲۶. قرّة العينين: ص ۷۱. الرَوض الأُنُف: ج ۶ ص ۵۸۱ . شرح كنز الدقائق زيلعى: ج ۳ ص ۲۸۲. </ref></big>




خط ۱۳۱: خط ۱۳۵:


<big>ابن‏ روزبهان در سخنش به كثرت شنوندگان خبر رويداد غدير خم اعتراف كرده است. بنابراين، در وقوع اين رويداد و ثبوت اين خبر شريف شكّى نخواهد ماند. و اين ردّ متعصبان و ستيزه‏ جويانى است كه حديث را انكار مى‏ كنند و دروغ مى‏ شمارند.</big>
<big>ابن‏ روزبهان در سخنش به كثرت شنوندگان خبر رويداد غدير خم اعتراف كرده است. بنابراين، در وقوع اين رويداد و ثبوت اين خبر شريف شكّى نخواهد ماند. و اين ردّ متعصبان و ستيزه‏ جويانى است كه حديث را انكار مى‏ كنند و دروغ مى‏ شمارند.</big>




<big>'''ی) اعتراف حلبى به دلالت شهادت طلبى'''</big>
<big>'''ی) اعتراف حلبى به دلالت شهادت طلبى'''</big>


<big>تا اينجا ثابت شد كه امام ‏عليه السلام از جماعتى از صحابه خواست كه بر حديث غدير خم شهادت دهند، كه بعضى از آنان شهادت دادند و بعضى كتمان كردند.</big>
<big>تا اينجا ثابت شد كه امام ‏عليه السلام از جماعتى از صحابه خواست كه بر [[حدیث غدیر|حدیث غدیر خم]] شهادت دهند، كه بعضى از آنان شهادت دادند و بعضى كتمان كردند.</big>


<big>اين امر مناقشات ابن‏ روزبهان و [[فخر رازى]] در «نِهاية العقول» را باطل مى‏ كند. همچنين ثابت شد كه اين طلب گواهى براى امر شكوهمند و بزرگى بوده كه بيشتر صحابه انكارش كرده بودند. اين امر جز جانشينى نبوده، زيرا اگر آن امر چيزى غير از جانشينى و امامت مى ‏بود، بعضى از صحابه انكارش نمى‏ نمودند و كتمان‏ كنندگان كتمانش نمى‏ كردند.</big>
<big>اين امر مناقشات ابن‏ روزبهان و [[فخر رازی]] در «نِهاية العقول» را باطل مى‏ كند. همچنين ثابت شد كه اين طلب گواهى براى امر شكوهمند و بزرگى بوده كه بيشتر صحابه انكارش كرده بودند. اين امر جز جانشينى نبوده، زيرا اگر آن امر چيزى غير از جانشينى و امامت مى ‏بود، بعضى از صحابه انكارش نمى‏ نمودند و كتمان‏ كنندگان كتمانش نمى‏ كردند.</big>


== <big>پانویس</big> ==
== <big>پانویس</big> ==