۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۵۲: | خط ۲۵۲: | ||
== <big>اتمام حجت اميرالمؤمنين عليه السلام بر ابوبكر با غدير</big><ref>چهارده قرن با غدير: ص۲۷، ۴۳، ۴۴. اسرار غدير: ۲۶۰-۲۷۲. غدیر در قرآن: ج۲ ص۱۱۴. تبلیغ غدیر در سیره معصومین علیهم السلام: ص۲۲-۲۴، ۵۳، ۱۶۶، ۲۴۲، ۲۴۳.</ref> == | == <big>اتمام حجت اميرالمؤمنين عليه السلام بر ابوبكر با غدير</big><ref>چهارده قرن با غدير: ص۲۷، ۴۳، ۴۴. اسرار غدير: ۲۶۰-۲۷۲. غدیر در قرآن: ج۲ ص۱۱۴. تبلیغ غدیر در سیره معصومین علیهم السلام: ص۲۲-۲۴، ۵۳، ۱۶۶، ۲۴۲، ۲۴۳.</ref> == | ||
<big>در چند مورد اميرالمؤمنين عليه السلام به طور خصوصى بر ابوبكر با غدير اتمام حجت كردند:</big> | <big>در چند مورد اميرالمؤمنين عليه السلام به طور خصوصى بر ابوبكر با غدير [[اتمام حجت]] كردند:</big> | ||
<big>'''در ملاقات ابوبكر و عمر'''</big> | <big>'''در ملاقات ابوبكر و عمر'''</big> | ||
خط ۲۶۰: | خط ۲۶۰: | ||
<big>حضرت در مقابله با اين رفتار فرمود: از من طلب كردند بيعت با كسى را كه او بايد با من بيعت كند. من صاحب روز غديرم. و با اين سخن مشت غاصبين را باز كرد تا چنين وانمود نكنند كه حضرت به اقدامات آنان راضى شده و غدير را ناديده گرفته است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸. </ref></big> | <big>حضرت در مقابله با اين رفتار فرمود: از من طلب كردند بيعت با كسى را كه او بايد با من بيعت كند. من صاحب روز غديرم. و با اين سخن مشت غاصبين را باز كرد تا چنين وانمود نكنند كه حضرت به اقدامات آنان راضى شده و غدير را ناديده گرفته است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸. </ref></big> | ||
<big>'''اتمام حجت اميرالمؤمنين عليه السلام بر ابوبكر با غدير در مسجد قبا'''</big> | |||
<big>اندكى پس از غصب خلافت، روزى ابوبكر نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و به خيال اينكه توجيهى براى غصب خلافت يافته گفت: پيامبر درباره مسئله ولايت تو بعد از ايام ولايت در غدير چيزى را تغيير نداده و من شهادت مى دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطلب اقرار مى نمايم و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم، ولى اينكه «تو خليفه او باشى»« در اين باره چيزى به ما نگفته است!!</big> | <big>اندكى پس از غصب خلافت، روزى ابوبكر نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و به خيال اينكه توجيهى براى غصب خلافت يافته گفت: پيامبر درباره مسئله ولايت تو بعد از ايام ولايت در غدير چيزى را تغيير نداده و من شهادت مى دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطلب اقرار مى نمايم و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم، ولى اينكه «تو خليفه او باشى»« در اين باره چيزى به ما نگفته است!!</big> | ||
خط ۲۷۶: | خط ۲۷۸: | ||
<big>ابوبكر سراغ عمر آمد و همه چيز را براى او تعريف كرد. عمر گفت: چه سست عقيده و ضعيف العقل هستى! نمى دانى كه اين هم گوشه اى از سحر اوست! بر سر آنچه بوده اى پايدار باش!!!<ref>بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.</ref></big> | <big>ابوبكر سراغ عمر آمد و همه چيز را براى او تعريف كرد. عمر گفت: چه سست عقيده و ضعيف العقل هستى! نمى دانى كه اين هم گوشه اى از سحر اوست! بر سر آنچه بوده اى پايدار باش!!!<ref>بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.</ref></big> | ||
خط ۲۸۴: | خط ۲۸۷: | ||
<big>اگر طرفدارانِ اين يک نفر چشم خود را بازتر كنند و از مرز سقيفه عبور نمايند، پيامبرصلى الله عليه وآله را بر فراز منبر غدير و در حال خطابه اى خواهند ديد كه در آن خلافت و امامت و وصايت را در كلمه «مولى» به معناى «صاحب اختيارى» بيان مى فرمايد؛ و ديگر ۱۴۰۰ سال متحيرانه به جستجوى معناى «مولى» نمى پردازند و از كتاب هاى لغت هفتاد معنى براى آن پيدا نمى كنند!!</big> | <big>اگر طرفدارانِ اين يک نفر چشم خود را بازتر كنند و از مرز سقيفه عبور نمايند، پيامبرصلى الله عليه وآله را بر فراز منبر غدير و در حال خطابه اى خواهند ديد كه در آن خلافت و امامت و وصايت را در كلمه «مولى» به معناى «صاحب اختيارى» بيان مى فرمايد؛ و ديگر ۱۴۰۰ سال متحيرانه به جستجوى معناى «مولى» نمى پردازند و از كتاب هاى لغت هفتاد معنى براى آن پيدا نمى كنند!!</big> | ||
<big>'''دفاع از غدير در كوچه بنى النجار'''</big> | |||
<big>ابوبكر و عمر از هر فرصتى براى تثبيت موقعيت غصبى خود استفاده مى كردند، و حتى در فكر اين بودند كه گاهى غافلگيرانه از اميرالمؤمنين عليه السلام اظهار رضايتى بگيرند تا از آن به نفع خود استفاده كنند.</big> | <big>ابوبكر و عمر از هر فرصتى براى تثبيت موقعيت غصبى خود استفاده مى كردند، و حتى در فكر اين بودند كه گاهى غافلگيرانه از اميرالمؤمنين عليه السلام اظهار رضايتى بگيرند تا از آن به نفع خود استفاده كنند.</big> | ||
خط ۲۹۹: | خط ۳۰۴: | ||
<big>در اين دفاع از غدير در حالى كه غاصب خلافت مى خواهد به طور خصوصى از امام غدير به نفع غصب خود اقرار بگيرد، غافل است از اتمام حجت بُرنده صاحب غدير كه بيعت و شهادت خدا و رسول را پاسخ دندان شكن او قرار مى دهد.</big> | <big>در اين دفاع از غدير در حالى كه غاصب خلافت مى خواهد به طور خصوصى از امام غدير به نفع غصب خود اقرار بگيرد، غافل است از اتمام حجت بُرنده صاحب غدير كه بيعت و شهادت خدا و رسول را پاسخ دندان شكن او قرار مى دهد.</big> | ||
<big>'''استدلال اميرالمؤمنين عليه السلام بر ابوبكر با حديث غدير'''</big> | |||
<big>پس از غصب خلافت، اميرالمؤمنين عليه السلام دائماً با ابوبكر و عمر با ترشرويى روبرو مى شد، و هر چه آنان - از روى نيرنگ - خوش رويى نشان مى دادند حضرت تغييرى در رفتار خود نمى داد.</big> | <big>پس از غصب خلافت، اميرالمؤمنين عليه السلام دائماً با ابوبكر و عمر با ترشرويى روبرو مى شد، و هر چه آنان - از روى نيرنگ - خوش رويى نشان مى دادند حضرت تغييرى در رفتار خود نمى داد.</big> | ||
خط ۳۱۲: | خط ۳۱۹: | ||
<big>تو كه از آنچه اهل دينِ خدا به آن نياز دارند دست خالى هستى، چه شده كه به دين خدا دست دراز كرده و مغرور شده اى؟!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص۳-۱۸</ref></big> | <big>تو كه از آنچه اهل دينِ خدا به آن نياز دارند دست خالى هستى، چه شده كه به دين خدا دست دراز كرده و مغرور شده اى؟!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص۳-۱۸</ref></big> | ||
<big>'''در قضيه خالد بن وليد'''</big> | |||
<big>پس از قضيه خالد بن وليد پس از غصب خلافت و مفتضح شدن او به دست اميرالمؤمنين عليه السلام، حضرت به مدينه بازگشتند و مطالبى بين حضرت با ابوبكر رد و بدل شد. آنگاه حضرت خطاب به عمويشان عباس فرمودند: «...اكنون كه روز غدير براى اينان قانع كننده نيست به حال خود واگذارشان. بگذار آنچه مىتوانند ما را ضعيف نمايند كه خداوند مولاى ماست و او بهترين حكم كننده است».<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص۴۶-۶۲.</ref></big> | <big>پس از قضيه خالد بن وليد پس از غصب خلافت و مفتضح شدن او به دست اميرالمؤمنين عليه السلام، حضرت به مدينه بازگشتند و مطالبى بين حضرت با ابوبكر رد و بدل شد. آنگاه حضرت خطاب به عمويشان عباس فرمودند: «...اكنون كه روز غدير براى اينان قانع كننده نيست به حال خود واگذارشان. بگذار آنچه مىتوانند ما را ضعيف نمايند كه خداوند مولاى ماست و او بهترين حكم كننده است».<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص۴۶-۶۲.</ref></big> | ||
<big>'''فراموشى ابوبكر!!'''</big> | |||
<big>در ماجراى غصب خلافت، به فاصله ۸۰ روز از غدير به گونه اى على عليه السلام را ناشناخته انگاشتند و براى خود خليفه انتخاب كردند كه گويى على عليه السلام اصلاً به دنيا نيامده يا قبل از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفته است! هر كس از پيروان راستين پيامبرصلى الله عليه وآله به فاصله چند روز از رحلت آن حضرت وارد مسجد مىشد و ابوبكر را بر فراز منبر مى ديد بى اختيار مى گفت: انَسيتَ امْ تَناسَيْتَ!!</big> | <big>در ماجراى غصب خلافت، به فاصله ۸۰ روز از غدير به گونه اى على عليه السلام را ناشناخته انگاشتند و براى خود خليفه انتخاب كردند كه گويى على عليه السلام اصلاً به دنيا نيامده يا قبل از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفته است! هر كس از پيروان راستين پيامبرصلى الله عليه وآله به فاصله چند روز از رحلت آن حضرت وارد مسجد مىشد و ابوبكر را بر فراز منبر مى ديد بى اختيار مى گفت: انَسيتَ امْ تَناسَيْتَ!!</big> | ||
خط ۳۲۲: | خط ۳۳۳: | ||
<big>اين خطاب در واقع به همه دار و دسته سقيفه بود كه برخوردشان با اميرالمؤمنين عليه السلام به گونه اى بود كه گويا اصلاً او را نمى شناسند و سوابق او را نمى دانند.</big> | <big>اين خطاب در واقع به همه دار و دسته سقيفه بود كه برخوردشان با اميرالمؤمنين عليه السلام به گونه اى بود كه گويا اصلاً او را نمى شناسند و سوابق او را نمى دانند.</big> | ||
== <big>اتمام حجت | == <big>اتمام حجت پيامبر صلى الله عليه و آله بر ابوبكر</big><ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۱. چهارده قرن با غدير: ص ۲۷. </ref> == | ||
<big>در ماجرايى كه اميرالمؤمنين عليه السلام بر طلحه اتمام حجت فرمود، نام ابوبكر و اينكه حجت بر او تمام شده را آوردند:</big> | <big>در ماجرايى كه اميرالمؤمنين عليه السلام بر طلحه اتمام حجت فرمود، نام ابوبكر و اينكه حجت بر او تمام شده را آوردند:</big> | ||
خط ۳۳۲: | خط ۳۴۳: | ||
== <big>اتمام حجت صحابه بر ابوبكر با غدير</big><ref>چهارده قرن با غدير: ص۸۵، ۸۷، ۸۸، ۹۰، ۹۳، ۹۶، ۱۰۸. اسرار غدیر: ص۲۸۴، ۲۸۵، ۲۸۶، ۲۸۷، ۲۸۸، ۲۹۱، ۲۹۵، ۲۹۷.</ref> == | == <big>اتمام حجت صحابه بر ابوبكر با غدير</big><ref>چهارده قرن با غدير: ص۸۵، ۸۷، ۸۸، ۹۰، ۹۳، ۹۶، ۱۰۸. اسرار غدیر: ص۲۸۴، ۲۸۵، ۲۸۶، ۲۸۷، ۲۸۸، ۲۹۱، ۲۹۵، ۲۹۷.</ref> == | ||
<big> | <big>بلال مؤذن پيامبر صلى الله عليه و آله از كسانى بود كه با ابوبكر بيعت نكرد. از سوى ديگر ابوبكر در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بلال را كه غلام بود خريد و آزاد كرد. عمر از اين بهانه استفاده كرد و روزى گريبان بلال را گرفت و گفت:</big> | ||
<big>اى بلال، اين جزاى ابوبكر است كه تو را آزاد كرده، اكنون نمى آيى با او بيعت كنى!</big> | <big>اى بلال، اين جزاى ابوبكر است كه تو را آزاد كرده، اكنون نمى آيى با او بيعت كنى!</big> |