|
|
خط ۱: |
خط ۱: |
| == <big>آيه «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...»</big><ref>بقره/۱۴۰. غدير در قرآن: ج ۲ ص۴۰۵، ۴۱۰-۴۱۲.</ref> == | | == آيه «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...»<ref>بقره/۱۴۰. غدير در قرآن: ج ۲ ص۴۰۵، ۴۱۰-۴۱۲.</ref> == |
| <big>از جمله آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير آيه ۱۴۰ [[سوره بقره]] و آيه ۲۴ [[سوره لقمان]] و آيه ۱۴ [[سوره فجر]] است:</big>
| | از جمله آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير آيه ۱۴۰ [[سوره بقره]] و آيه ۲۴ [[سوره لقمان]] و آيه ۱۴ [[سوره فجر]] است: |
|
| |
|
| <big>«أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»:</big>
| | «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»: |
|
| |
|
| <big>«يا مى گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگانِ او يهودى يا نصرانى بوده اند. بگو: شما آگاه تريد يا خداوند؟ و چه كسى ظالمتر است از كسى كه شهادتى از خداوند نزد او كتمان شود؟! خداوند از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست».</big>
| | «يا مى گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگانِ او يهودى يا نصرانى بوده اند. بگو: شما آگاه تريد يا خداوند؟ و چه كسى ظالمتر است از كسى كه شهادتى از خداوند نزد او كتمان شود؟! خداوند از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست». |
|
| |
|
| <big>«نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ»<ref>لقمان/۲۴.</ref>: «آنان را زمان اندكى از نعمت ها برخوردار مى سازيم و سپس به عذاب غليظى دچار مى نماييم».</big>
| | «نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ»<ref>لقمان/۲۴.</ref>: «آنان را زمان اندكى از نعمت ها برخوردار مى سازيم و سپس به عذاب غليظى دچار مى نماييم». |
|
| |
|
| <big>«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»<ref>فجر/۱۴.</ref>: «پروردگار تو در كمين است».</big>
| | «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»<ref>فجر/۱۴.</ref>: «پروردگار تو در كمين است». |
|
| |
|
| <big>آنچه در اينجا قابل ذكر است، اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:</big>
| | آنچه در اينجا قابل ذكر است، اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است: |
|
| |
|
| <big>'''موقعيت تاريخى'''</big>
| | '''موقعيت تاريخى''' |
|
| |
|
| <big>برنامه سه روزه غدير پايان يافته و غروب بيستم ذى الحجة كاروان پيامبر صلى الله عليه و آله از غدير خم راهى مدينه شده است. گروه چهارده نفرى از منافقين نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را براى اجراى آن در عقبه هرشى در پيش دارند.</big>
| | برنامه سه روزه غدير پايان يافته و غروب بيستم ذى الحجة كاروان پيامبر صلى الله عليه و آله از غدير خم راهى مدينه شده است. گروه چهارده نفرى از منافقين نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را براى اجراى آن در عقبه هرشى در پيش دارند. |
|
| |
|
| <big>قبل از رسيدن قافله به [[کوه هرشی]]، ۱۴ نفر خود را به قُلّه رساندند و در دو سوى آن كمين كردند. با رسيدن شتر پيامبر صلى الله عليه و آله - كه پيشاپيش قافله در حركت بود و حذيفه و عمار راهنماى آن بودند - منافقين حمله كردند و پس از درگيرى هاى مفصل، منافقين فرارى شدند.</big>
| | قبل از رسيدن قافله به [[کوه هرشی]]، ۱۴ نفر خود را به قُلّه رساندند و در دو سوى آن كمين كردند. با رسيدن شتر پيامبر صلى الله عليه و آله - كه پيشاپيش قافله در حركت بود و حذيفه و عمار راهنماى آن بودند - منافقين حمله كردند و پس از درگيرى هاى مفصل، منافقين فرارى شدند. |
|
| |
|
| <big>در آنجا حذيفه پيشنهاد پيگيرىِ آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله داد، ولى حضرت با اقتباس از دو آيه قرآن به او فهماند كه فعلاً مأمور به صبر هستم. اين دو آيه يكى در سوره ملك است كه در قرآن «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» است، ولى در كلام حضرت به اين صورت اقتباس شده آمده است: «انَّ اللَّه لَهُمْ بِالْمِرْصادِ». آيه دوم در [[سوره لقمان]] است كه در كلام حضرت از صيغه متكلم به غايب تغيير يافته و به جاى «نمتعهم» كلمه «سَيُمْهِلُهُمُ» به كار رفته و حضرت فرموده است:</big>
| | در آنجا حذيفه پيشنهاد پيگيرىِ آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله داد، ولى حضرت با اقتباس از دو آيه قرآن به او فهماند كه فعلاً مأمور به صبر هستم. اين دو آيه يكى در سوره ملك است كه در قرآن «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» است، ولى در كلام حضرت به اين صورت اقتباس شده آمده است: «انَّ اللَّه لَهُمْ بِالْمِرْصادِ». آيه دوم در [[سوره لقمان]] است كه در كلام حضرت از صيغه متكلم به غايب تغيير يافته و به جاى «نمتعهم» كلمه «سَيُمْهِلُهُمُ» به كار رفته و حضرت فرموده است: |
|
| |
|
| <big>«وَ سَيُمْهِلُهُمْ قَليلاً ثُمَّ يَضْطَرُّهُمْ الى عَذابٍ غَليظٍ».</big>
| | «وَ سَيُمْهِلُهُمْ قَليلاً ثُمَّ يَضْطَرُّهُمْ الى عَذابٍ غَليظٍ». |
|
| |
|
| <big>روز بعد كه قافله براى استراحت توقف كرد بار ديگر آن گروه با يكديگر به نجوى پرداختند در حالى كه حضرت همه را از سخن سرى گفتن منع كرده بود. هنگام حركت پيامبرصلى الله عليه وآله آنان را فراخواند و مورد مؤاخذه قرار داد و پرسيد:</big>
| | روز بعد كه قافله براى استراحت توقف كرد بار ديگر آن گروه با يكديگر به نجوى پرداختند در حالى كه حضرت همه را از سخن سرى گفتن منع كرده بود. هنگام حركت پيامبرصلى الله عليه وآله آنان را فراخواند و مورد مؤاخذه قرار داد و پرسيد: |
|
| |
|
| <big>در چه باره اى نجوى مى كرديد؟ گفتند: ما اصلاً سخن سرّى نداشته ايم!! پيامبرصلى الله عليه وآله با تضمين بخش دوم آيه ۱۴۰ از سوره بقره در كلام خود و فقط با حذف همزه استفهام قبل از كلمه «أَ أَنْتُمْ» پاسخ آنان را داد و فرمود:</big>
| | در چه باره اى نجوى مى كرديد؟ گفتند: ما اصلاً سخن سرّى نداشته ايم!! پيامبرصلى الله عليه وآله با تضمين بخش دوم آيه ۱۴۰ از سوره بقره در كلام خود و فقط با حذف همزه استفهام قبل از كلمه «أَ أَنْتُمْ» پاسخ آنان را داد و فرمود: |
|
| |
|
| <big>«أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه، وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه، وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».</big>
| | «أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه، وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه، وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ». |
|
| |
|
| '''<big>تحلیل اعتقادی</big>''' | | '''تحلیل اعتقادی''' |
|
| |
|
| <big>آنچه به عنوان تفسير اين آيات از تطبيق آنها بر صحيفه و توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده مى شود دو نكته است:</big>
| | آنچه به عنوان تفسير اين آيات از تطبيق آنها بر صحيفه و توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده مى شود دو نكته است: |
|
| |
|
| <big>الف) اولى و دومى كه رو در روى خدا و رسول كار خود را كتمان كردند و اين كتمان را انكار كردند، مصداق «أَظْلَمُ» يعنى ظالم ترين شدند.</big>
| | الف) اولى و دومى كه رو در روى خدا و رسول كار خود را كتمان كردند و اين كتمان را انكار كردند، مصداق «أَظْلَمُ» يعنى ظالم ترين شدند. |
|
| |
|
| <big>ب) خداوند دشمنان اهل بيت عليهم السلام را چند صباحى در اين دنيا مهلت مى دهد چنانكه مى فرمايد: «نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً»؛ و سپس آنان را به عذاب غلاظ و شداد مبتلا مى نمايد چنانكه مى فرمايد: «ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ».</big>
| | ب) خداوند دشمنان اهل بيت عليهم السلام را چند صباحى در اين دنيا مهلت مى دهد چنانكه مى فرمايد: «نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً»؛ و سپس آنان را به عذاب غلاظ و شداد مبتلا مى نمايد چنانكه مى فرمايد: «ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ». |
|
| |
|
| <big>اين عذابِ آنان از لحظه مرگ آغاز شده و در [[عالم برزخ]] ادامه دارد تا در قيامت به سزاى اصلى اعمال خود برسند. اولى و دومى هنگام مرگ، پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام را ديدند كه به آنان مى گفتند: بشارت باد شما را به آتش در پايين ترين درجه جهنم!!<ref>کتاب سلیم: ص۳۴۸ ح۳۱.</ref></big>
| | اين عذابِ آنان از لحظه مرگ آغاز شده و در [[عالم برزخ]] ادامه دارد تا در قيامت به سزاى اصلى اعمال خود برسند. اولى و دومى هنگام مرگ، پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام را ديدند كه به آنان مى گفتند: بشارت باد شما را به آتش در پايين ترين درجه جهنم!!<ref>کتاب سلیم: ص۳۴۸ ح۳۱.</ref> |
|
| |
|
| <big>بعد هم كه به حال احتضار افتادند خبر از ورود به آتش و داخل شدن در تابوت دادند و در توصيف آن چنين گفتند: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده و در آن دوازده نفرند. آن تابوت در چاهى در قعر جهنم است، كه هر گاه خدا بخواهد جهنم را شعله ور نمايد صخره را از در آن چاه بر مى دارد.<ref>کتاب سلیم: ص۳۴۹.</ref></big>
| | بعد هم كه به حال احتضار افتادند خبر از ورود به آتش و داخل شدن در تابوت دادند و در توصيف آن چنين گفتند: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده و در آن دوازده نفرند. آن تابوت در چاهى در قعر جهنم است، كه هر گاه خدا بخواهد جهنم را شعله ور نمايد صخره را از در آن چاه بر مى دارد.<ref>کتاب سلیم: ص۳۴۹.</ref> |
|
| |
|
| <big>در عالم برزخ هم هر از چند گاهى اميرالمؤمنين عليه السلام يا يكى از [[ائمه اثنی عشر|ائمه علیهم السلام]] خود را به آنان نشان مى دهند، و آنان از قعر آتش التماس مى كنند، ولى جز پاسخ رد نمى شنوند. در اين باره ماجرايى از زندگى اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده در روزى با حارث همدانى بودند. حضرت فرمود: آيا آنچه من مى بينم تو هم مى بينى؟</big>
| | در عالم برزخ هم هر از چند گاهى اميرالمؤمنين عليه السلام يا يكى از [[ائمه اثنی عشر|ائمه علیهم السلام]] خود را به آنان نشان مى دهند، و آنان از قعر آتش التماس مى كنند، ولى جز پاسخ رد نمى شنوند. در اين باره ماجرايى از زندگى اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده در روزى با حارث همدانى بودند. حضرت فرمود: آيا آنچه من مى بينم تو هم مى بينى؟ |
|
| |
|
| <big>عرض كرد: چگونه مى توانم آنچه شما مى بينى ببينم، در حالى كه خدا چشم شما را نورانيت داده و به شما عطا كرده آنچه به احدى عطا نكرده است.</big>
| | عرض كرد: چگونه مى توانم آنچه شما مى بينى ببينم، در حالى كه خدا چشم شما را نورانيت داده و به شما عطا كرده آنچه به احدى عطا نكرده است. |
|
| |
|
| <big>فرمود: اين ظالمِ اولى است كه بر دروازهاى از آتش مى گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.</big>
| | فرمود: اين ظالمِ اولى است كه بر دروازهاى از آتش مى گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد. |
|
| |
|
| <big>سپس حضرت لحظاتى مكث كرد و دوباره فرمود: اى حارث، آنچه من مى بينم تو هم مى بينى؟ آنگاه فرمود: اين ظالمِ دومى است كه بر دروازه اى از دروازه هاى آتش مى گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.<ref>بحارالانوار: ج۴۰ ص۱۸۵ ح۶۸.</ref></big>
| | سپس حضرت لحظاتى مكث كرد و دوباره فرمود: اى حارث، آنچه من مى بينم تو هم مى بينى؟ آنگاه فرمود: اين ظالمِ دومى است كه بر دروازه اى از دروازه هاى آتش مى گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.<ref>بحارالانوار: ج۴۰ ص۱۸۵ ح۶۸.</ref> |
|
| |
|
| <big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيه «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...».</big>
| | براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيه «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...». |
|
| |
|
| == <big>آيه «اِنَّ الَّذينَ آمَنوا ثُمَّ كَفَروا ثُمَّ آمَنوا ثُمَّ كَفَروا ثُمَّ ازدادوا كُفراً ...»</big><ref>نساء/۱۳۷. تبلیغ غدیر در سیرۀ معصومین علیهم السلام: ص۶۴، ۶۵.</ref> == | | == آيه «اِنَّ الَّذينَ آمَنوا ثُمَّ كَفَروا ثُمَّ آمَنوا ثُمَّ كَفَروا ثُمَّ ازدادوا كُفراً ...»<ref>نساء/۱۳۷. تبلیغ غدیر در سیرۀ معصومین علیهم السلام: ص۶۴، ۶۵.</ref> == |
| <big>يكى از شاخص هاى زندگى معصومين عليهم السلام تبليغ غدير به شكل هاى مختلف است. از جمله تبليغ غدير با آيه «ازدادوا كفراً» درباره غاصبين حق غدير است كه ذيلاً به بيان آن مى پردازيم:</big>
| | يكى از شاخص هاى زندگى معصومين عليهم السلام تبليغ غدير به شكل هاى مختلف است. از جمله تبليغ غدير با آيه «ازدادوا كفراً» درباره غاصبين حق غدير است كه ذيلاً به بيان آن مى پردازيم: |
|
| |
|
| <big>امام صادق عليه السلام درباره آيه «اِنَّ الَّذينَ آمَنوا ثُمَّ كَفَروا ثُمَّ آمَنوا ثُمَّ كَفَروا ثُمَّ ازدادوا كُفراً ...»<ref>نساء/۱۳۷.</ref>:«كسانى كه ايمان آوردند و سپس كافر شدند؛ بعد از آن ايمان آوردند و دوباره كافر شدند و سپس بر كفر خود افزودند ...»، آن را به اولين غاصبين حق غدير تفسير كرده چنين فرمود:</big>
| | امام صادق عليه السلام درباره آيه «اِنَّ الَّذينَ آمَنوا ثُمَّ كَفَروا ثُمَّ آمَنوا ثُمَّ كَفَروا ثُمَّ ازدادوا كُفراً ...»<ref>نساء/۱۳۷.</ref>:«كسانى كه ايمان آوردند و سپس كافر شدند؛ بعد از آن ايمان آوردند و دوباره كافر شدند و سپس بر كفر خود افزودند ...»، آن را به اولين غاصبين حق غدير تفسير كرده چنين فرمود: |
|
| |
|
| <big>اين آيه درباره ابوبكر و عمر و عثمان است. اينان ابتدا (در ظاهر) به دين پيامبرصلى الله عليه وآله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ» كافر شدند.</big>
| | اين آيه درباره ابوبكر و عمر و عثمان است. اينان ابتدا (در ظاهر) به دين پيامبرصلى الله عليه وآله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ» كافر شدند. |
|
| |
|
| <big>سپس به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام (در ظاهر) اقرار كردند، ولى آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت كافر شدند و بر بيعت خود ثابت نماندند.</big>
| | سپس به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام (در ظاهر) اقرار كردند، ولى آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت كافر شدند و بر بيعت خود ثابت نماندند. |
|
| |
|
| <big>سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با على عليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانى اند كه از ايمان براى آنان هيچ نمانده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.</ref></big>
| | سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با على عليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانى اند كه از ايمان براى آنان هيچ نمانده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.</ref> |
|
| |
|
| == <big>آيه «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً»</big><ref>نساء/۱۴۵. غدیر در قرآن: ج۲ ص۱۴۱-۱۴۴.</ref> == | | == آيه «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً»<ref>نساء/۱۴۵. غدیر در قرآن: ج۲ ص۱۴۱-۱۴۴.</ref> == |
| <big>با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است.</big>
| | با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. |
|
| |
|
| <big>اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۴۵ سوره نساء است:</big>
| | اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۴۵ سوره نساء است: |
|
| |
|
| <big>«إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً»:</big>
| | «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً»: |
|
| |
|
| <big>«منافقين در درجه پايين تر آتش هستند و براى آنان يارى نخواهى يافت».</big>
| | «منافقين در درجه پايين تر آتش هستند و براى آنان يارى نخواهى يافت». |
|
| |
|
| <big>اين آيه از سه بُعد قابل بررسى است:</big>
| | اين آيه از سه بُعد قابل بررسى است: |
|
| |
|
| '''<big>متن خطبه غدير</big>''' | | '''متن خطبه غدير''' |
|
| |
|
| <big>مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلبئس مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ... . الا انَّهُمْ اصْحابُ الصَّحيفَةِ:</big>
| | مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلبئس مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ... . الا انَّهُمْ اصْحابُ الصَّحيفَةِ: |
|
| |
|
| <big>اى مردم، امامانى كه مردم را به آتش جهنم دعوت مى كنند، و ياران و تابعين و پيروانشان در پايين ترين درجه آتش جهنم جاى دارند و چه بد است اقامتگاه متكبرين ... . بدانيد كه آنان اصحاب صحيفه اند.<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص۱۴۹ بخش۶.</ref></big>
| | اى مردم، امامانى كه مردم را به آتش جهنم دعوت مى كنند، و ياران و تابعين و پيروانشان در پايين ترين درجه آتش جهنم جاى دارند و چه بد است اقامتگاه متكبرين ... . بدانيد كه آنان اصحاب صحيفه اند.<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص۱۴۹ بخش۶.</ref> |
|
| |
|
| '''<big>موقعيت تاريخى</big>''' | | '''موقعيت تاريخى''' |
|
| |
|
| <big>خطابه غدير وارد مرحله معرفى دشمنان شده و اين شناسايى را از رهبران ضلالت آغاز كرده است. پس از آنكه امامان دعوت كننده به آتش را معرفى نموده، اينک نوبت آن است كه شدت عذاب خداوند را درباره آنان گوشزد فرمايد و اتباع آنان را نيز نشانه رود تا خود را آسوده از سزاى الهى ندانند. در چنين موقعيتى با اقتباس از دو آيه قرآن و تركيب هر دو در يك جمله جايگاه جهنمى آنان و اتباعشان را بيان فرموده است.</big>
| | خطابه غدير وارد مرحله معرفى دشمنان شده و اين شناسايى را از رهبران ضلالت آغاز كرده است. پس از آنكه امامان دعوت كننده به آتش را معرفى نموده، اينک نوبت آن است كه شدت عذاب خداوند را درباره آنان گوشزد فرمايد و اتباع آنان را نيز نشانه رود تا خود را آسوده از سزاى الهى ندانند. در چنين موقعيتى با اقتباس از دو آيه قرآن و تركيب هر دو در يك جمله جايگاه جهنمى آنان و اتباعشان را بيان فرموده است. |
|
| |
|
| <big>'''تحليل اعتقادى'''</big>
| | '''تحليل اعتقادى''' |
|
| |
|
| <big>آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه در جمله «انهم و انصارهم و اتباعهم و اشياعهم فى الدرك الاسفل من النار»، «درك اسفل» است. كلمه «دَرْك» - كه «دَرَك» هم در قرائت آن صحيح است - به معناى آخرين نقطه در عمق چيزى مثل درياست.</big>
| | آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه در جمله «انهم و انصارهم و اتباعهم و اشياعهم فى الدرك الاسفل من النار»، «درك اسفل» است. كلمه «دَرْك» - كه «دَرَك» هم در قرائت آن صحيح است - به معناى آخرين نقطه در عمق چيزى مثل درياست. |
|
| |
|
| <big>بنا بر اين اگر بگوييم: «دَرَك النّارِ» يعنى آخرين نقطه قعر جهنم، ولى در اينجا تأكيد پرمعنايى براى «درك» آورده شده و آن كلمه «اسفَل» به معناى پايين ترين است.</big>
| | بنا بر اين اگر بگوييم: «دَرَك النّارِ» يعنى آخرين نقطه قعر جهنم، ولى در اينجا تأكيد پرمعنايى براى «درك» آورده شده و آن كلمه «اسفَل» به معناى پايين ترين است. |
|
| |
|
| <big>اگر چه به نظر مى رسد با ذكر كلمه اول نيازى به «اسفَل» نيست، ولى آنگاه كه جايگاه بنيانگذاران ظلم را در جهنم بدانيم درخواهيم يافت كه اين تركيب كلمات براى ترسيم آن عذاب وحشتناک لازم است.</big>
| | اگر چه به نظر مى رسد با ذكر كلمه اول نيازى به «اسفَل» نيست، ولى آنگاه كه جايگاه بنيانگذاران ظلم را در جهنم بدانيم درخواهيم يافت كه اين تركيب كلمات براى ترسيم آن عذاب وحشتناک لازم است. |
|
| |
|
| <big>'''الف) درک اسفل چاهى در قعر جهنم'''</big>
| | '''الف) درک اسفل چاهى در قعر جهنم''' |
|
| |
|
| <big>اميرالمؤمنين عليه السلام در توصيف اين «درك اسفل» مى فرمايد: در قعر جهنم چاهى است و بر سر آن چاه صخره اى است كه هر گاه خداوند بخواهد جهنم را شعله ور كند آن صخره را از در آن چاه برمى دارد و جهنم از شعله هاى آن چاه شعله مى گيرد.</big>
| | اميرالمؤمنين عليه السلام در توصيف اين «درك اسفل» مى فرمايد: در قعر جهنم چاهى است و بر سر آن چاه صخره اى است كه هر گاه خداوند بخواهد جهنم را شعله ور كند آن صخره را از در آن چاه برمى دارد و جهنم از شعله هاى آن چاه شعله مى گيرد. |
|
| |
|
| <big>مى بينيم كه اين چاه پس از طبقه هاى هفتگانه جهنم در قعر آن قرار دارد، و خداوند آن را به صورت اتاقى قرار نداده بلكه به شكل چاه است كه عمق بيشتر در آن معنى دارد، و اينجاست كه معناى درک اسفل يا قعر پايين تر معلوم مى گردد.</big>
| | مى بينيم كه اين چاه پس از طبقه هاى هفتگانه جهنم در قعر آن قرار دارد، و خداوند آن را به صورت اتاقى قرار نداده بلكه به شكل چاه است كه عمق بيشتر در آن معنى دارد، و اينجاست كه معناى درک اسفل يا قعر پايين تر معلوم مى گردد. |
|
| |
|
| <big>آن قدر پايين تر است كه قبل از آن طبقه هفتم جهنم پايان مى يابد. آن قدر پايين است كه وقتى درب آن باز مى شود تازه جهنم شعله مى گيرد. آنگاه حضرت معذبين در اين چاه را نام برد كه بدترين آنان اولى و دومى اند؛ و جالب است كه اميرالمؤمنين عليه السلام اين مطلب را رو در روى آنان به خودشان فرمود.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص۴۰۵-۴۱۰. کتاب سلیم: ص۱۶۱.</ref></big>
| | آن قدر پايين تر است كه قبل از آن طبقه هفتم جهنم پايان مى يابد. آن قدر پايين است كه وقتى درب آن باز مى شود تازه جهنم شعله مى گيرد. آنگاه حضرت معذبين در اين چاه را نام برد كه بدترين آنان اولى و دومى اند؛ و جالب است كه اميرالمؤمنين عليه السلام اين مطلب را رو در روى آنان به خودشان فرمود.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص۴۰۵-۴۱۰. کتاب سلیم: ص۱۶۱.</ref> |
|
| |
|
| <big>'''ب) ابليس و ابوبكر و عمر'''</big>
| | '''ب) ابليس و ابوبكر و عمر''' |
|
| |
|
| <big>در حديث ديگر خداوند تعالى مى فرمايد: «دومى و اصحابش را در قعرى از جهنم مى آويزم كه ابليس در درجه اى بالاتر بر او كه پايين تر است مى نگرد و او را لعنت مى كند»!<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۱۲۴.</ref></big>
| | در حديث ديگر خداوند تعالى مى فرمايد: «دومى و اصحابش را در قعرى از جهنم مى آويزم كه ابليس در درجه اى بالاتر بر او كه پايين تر است مى نگرد و او را لعنت مى كند»!<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۱۲۴.</ref> |
|
| |
|
| <big>حديث ديگرى در اين زمينه از اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شده كه فرمود: روزى به سمت بيرون كوفه خارج شدم و قنبر پيشاپيش من در حركت بود. در اين هنگام ابليس رو به ما مى آمد.</big>
| | حديث ديگرى در اين زمينه از اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شده كه فرمود: روزى به سمت بيرون كوفه خارج شدم و قنبر پيشاپيش من در حركت بود. در اين هنگام ابليس رو به ما مى آمد. |
|
| |
|
| <big>من به او گفتم: تو پيرمرد بدى هستى! گفت: يا اميرالمؤمنين، چرا چنين مى گويى؟ به خدا قسم، برايت حديثى نقل كنم كه خودم از خداى عزوجل بدون واسطه شنيده ام:</big>
| | من به او گفتم: تو پيرمرد بدى هستى! گفت: يا اميرالمؤمنين، چرا چنين مى گويى؟ به خدا قسم، برايت حديثى نقل كنم كه خودم از خداى عزوجل بدون واسطه شنيده ام: |
|
| |
|
| <big>آن هنگام كه به خاطر گناهم به آسمان چهارم فرود آمدم چنين ندا كردم: اى خداى من واى آقاى من، گمان نمى كنم مخلوقى شقى تر از من خلق كرده باشى. خداوند به من چنين وحى كرد: بلى، از تو شقى تر خلق كرده ام، نزد مالک (خزانه دار جهنم) برو تا به تو نشان دهد.</big>
| | آن هنگام كه به خاطر گناهم به آسمان چهارم فرود آمدم چنين ندا كردم: اى خداى من واى آقاى من، گمان نمى كنم مخلوقى شقى تر از من خلق كرده باشى. خداوند به من چنين وحى كرد: بلى، از تو شقى تر خلق كرده ام، نزد مالک (خزانه دار جهنم) برو تا به تو نشان دهد. |
|
| |
|
| <big>نزد مالک رفتم و گفتم: خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: شقى تر از مرا نشانم ده. مالک مرا به جهنم برد و درِ طبقه بالا را برداشت. آتش سياهى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالک را در خود فرو برد. مالک به آتش گفت: آرام باش.</big>
| | نزد مالک رفتم و گفتم: خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: شقى تر از مرا نشانم ده. مالک مرا به جهنم برد و درِ طبقه بالا را برداشت. آتش سياهى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالک را در خود فرو برد. مالک به آتش گفت: آرام باش. |
|
| |
|
| <big>شعله ها آرام گرفت.</big>
| | شعله ها آرام گرفت. |
|
| |
|
| <big>سپس مرا به طبقه دوم برد. آتشى بيرون آمد كه از اولى سياه تر و گرم تر بود. به آن گفت: خاموش باش، و خاموش شد. تا آنكه مرا به طبقه هفتم برد، و هر آتشى كه از طبقه اى خارج مى شد شديدتر از طبقه قبل بود.</big>
| | سپس مرا به طبقه دوم برد. آتشى بيرون آمد كه از اولى سياه تر و گرم تر بود. به آن گفت: خاموش باش، و خاموش شد. تا آنكه مرا به طبقه هفتم برد، و هر آتشى كه از طبقه اى خارج مى شد شديدتر از طبقه قبل بود. |
|
| |
|
| <big>در طبقه هفتم آتشى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالک را و همه آنچه خداوند عز و جل خلق كرده را در خود فرو برد. دست بر چشمانم گذاردم و گفتم: اى مالک، دستور ده تا خاموش شود وگرنه من خاموش مى شوم. مالک گفت: تو تا روز معين خاموش نخواهى شد. سپس دستور داد و آن آتش خاموش شد. دو مرد را ديدم كه بر گردنشان زنجيرهاى آتشين بود و آنان را از بالا آويزان كرده بودند و بالاى سرشان عده اى با تازيانه هاى آتش آنان را مى زدند.</big>
| | در طبقه هفتم آتشى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالک را و همه آنچه خداوند عز و جل خلق كرده را در خود فرو برد. دست بر چشمانم گذاردم و گفتم: اى مالک، دستور ده تا خاموش شود وگرنه من خاموش مى شوم. مالک گفت: تو تا روز معين خاموش نخواهى شد. سپس دستور داد و آن آتش خاموش شد. دو مرد را ديدم كه بر گردنشان زنجيرهاى آتشين بود و آنان را از بالا آويزان كرده بودند و بالاى سرشان عده اى با تازيانه هاى آتش آنان را مى زدند. |
|
| |
|
| <big>پرسيدم: اى مالک، اين دو نفر كيانند؟ گفت: آيا آنچه بر ساق عرش بود نخوانده اى - و من قبلاً يعنى دو هزار سال قبل از آنكه خداوند دنيا را خلق كند خوانده بودم - «لا الهَ الاّ اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه، ايَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِىٍّ (يعنى محمد را به على مؤيد نموده و يارى كردم)». مالک گفت: اين دو نفر دشمنان آنان و ظالمين بر ايشان هستند.<ref>بحارالانوار: ج۸ ص۳۱۵.</ref></big>
| | پرسيدم: اى مالک، اين دو نفر كيانند؟ گفت: آيا آنچه بر ساق عرش بود نخوانده اى - و من قبلاً يعنى دو هزار سال قبل از آنكه خداوند دنيا را خلق كند خوانده بودم - «لا الهَ الاّ اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه، ايَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِىٍّ (يعنى محمد را به على مؤيد نموده و يارى كردم)». مالک گفت: اين دو نفر دشمنان آنان و ظالمين بر ايشان هستند.<ref>بحارالانوار: ج۸ ص۳۱۵.</ref> |
|
| |
|
| '''<big>ج) حكايت اولى و دومى از قعر جهنم</big>''' | | '''ج) حكايت اولى و دومى از قعر جهنم''' |
|
| |
|
| <big>جالب است كه آن دو هنگام مرگ اين قعر جهنم را مشاهده كردند. محمد بن ابى بكر مى گويد: پدرم ابوبكر هنگام مرگ صداى واى و ويلش بلند شد. عمر به او گفت: اى خليفه پيامبر! چرا صداى واى و ويل بلند كرده اى؟ گفت: اينان محمد و على هستند كه مرا به آتش بشارت مى دهند، و در دست محمد صحيفه اى است كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديم.</big>
| | جالب است كه آن دو هنگام مرگ اين قعر جهنم را مشاهده كردند. محمد بن ابى بكر مى گويد: پدرم ابوبكر هنگام مرگ صداى واى و ويلش بلند شد. عمر به او گفت: اى خليفه پيامبر! چرا صداى واى و ويل بلند كرده اى؟ گفت: اينان محمد و على هستند كه مرا به آتش بشارت مى دهند، و در دست محمد صحيفه اى است كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديم. |
|
| |
|
| <big>او به من مى گويد: به جان خودم قسم به آن وفا كردى، و تو و اصحابت يكديگر را بر عليه ولى خدا كمک كرديد. بشارت بده به آتش در پايين ترين درجه جهنم.</big>
| | او به من مى گويد: به جان خودم قسم به آن وفا كردى، و تو و اصحابت يكديگر را بر عليه ولى خدا كمک كرديد. بشارت بده به آتش در پايين ترين درجه جهنم. |
|
| |
|
| <big>محمد بن ابى بكر مى گويد: وقتى با او تنها ماندم به او گفتم: اى پدر، بگو: «لا اله الاّ اللَّه». گفت: هرگز نمى گويم و نمى توانم بگويم تا وارد آتش شوم و داخل تابوت گردم! وقتى نام «تابوت» را آورد گمان كردم هذيان مى گويد. گفتم: كدام تابوت؟</big>
| | محمد بن ابى بكر مى گويد: وقتى با او تنها ماندم به او گفتم: اى پدر، بگو: «لا اله الاّ اللَّه». گفت: هرگز نمى گويم و نمى توانم بگويم تا وارد آتش شوم و داخل تابوت گردم! وقتى نام «تابوت» را آورد گمان كردم هذيان مى گويد. گفتم: كدام تابوت؟ |
|
| |
|
| <big>گفت: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده است. در آن دوازده نفرند، از جمله من و اين رفيقم.</big>
| | گفت: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده است. در آن دوازده نفرند، از جمله من و اين رفيقم. |
|
| |
|
| <big>گفتم: عمر؟ گفت: آرى، پس مقصودم كيست؟ و نيز ده نفر ديگر كه در چاهى در جهنم هستيم. بر در آن چاه صخره اى است كه هرگاه خدا بخواهد جهنم را شعله ور كند آن صخره را بلند مى كند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص۱۲۹، ۱۳۰. کتاب سلیم: ص۳۴۹-۳۵۱.</ref></big>
| | گفتم: عمر؟ گفت: آرى، پس مقصودم كيست؟ و نيز ده نفر ديگر كه در چاهى در جهنم هستيم. بر در آن چاه صخره اى است كه هرگاه خدا بخواهد جهنم را شعله ور كند آن صخره را بلند مى كند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص۱۲۹، ۱۳۰. کتاب سلیم: ص۳۴۹-۳۵۱.</ref> |
|
| |
|
| == <big>آيه «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ . وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ...»</big><ref>غدیر در قرآن: ج۱ ص۳۲۷-۳۳۲.</ref> == | | == آيه «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ . وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ...»<ref>غدیر در قرآن: ج۱ ص۳۲۷-۳۳۲.</ref> == |
| <big>از جمله آياتى كه در غدير و در مورد منافقين و به خصوص ابوبكر و عمر بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيات است:</big>
| | از جمله آياتى كه در غدير و در مورد منافقين و به خصوص ابوبكر و عمر بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيات است: |
|
| |
|
| <big>«تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ . وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ . لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ . ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ . فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ . وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ . وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ . وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ . وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ . فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ»<ref>حاقّه/۴۳-۵۲.</ref>:</big>
| | «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ . وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ . لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ . ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ . فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ . وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ . وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ . وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ . وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ . فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ»<ref>حاقّه/۴۳-۵۲.</ref>: |
|
| |
|
| <big>«آن نازل شده از طرف پروردگار جهان است. اگر گفته هايى به ما افترا زده بود ما دست راست او را مى گرفتيم و سپس رگ گردن او را قطع مى كرديم و هيچ كس نمى توانست مانع ما باشد، و آن يادآورى براى مؤمنين است. ما مى دانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگان هستند، و آن حسرتى براى كافران است، و آن يقين حقيقى است. پس به نام پروردگار عظيمت تسبيح بگو».</big>
| | «آن نازل شده از طرف پروردگار جهان است. اگر گفته هايى به ما افترا زده بود ما دست راست او را مى گرفتيم و سپس رگ گردن او را قطع مى كرديم و هيچ كس نمى توانست مانع ما باشد، و آن يادآورى براى مؤمنين است. ما مى دانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگان هستند، و آن حسرتى براى كافران است، و آن يقين حقيقى است. پس به نام پروردگار عظيمت تسبيح بگو». |
|
| |
|
| <big>این آیات از دو بُعد قابل بررسی است:</big>
| | این آیات از دو بُعد قابل بررسی است: |
|
| |
|
| <big>'''موقعیّت تاریخی'''</big>
| | '''موقعیّت تاریخی''' |
|
| |
|
| <big>يكى از شايعه هايى كه پس از اعلان ولايت در غدير مىرفت تا ذهن مردم را تخريب كند مسئله «ساختگى بودن» اين مراسم از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله و نسبت دادن آن به خدا بود. اين مطلب را منافقين رسماً دامن زدند و علناً بر زبان آوردند، و اگر در اذهان مردم جاى مى گرفت راه ديگرى براى مقابله با برنامه عظيم غدير باز مىشد و به اساس بعثت نيز سرايت مى كرد.</big>
| | يكى از شايعه هايى كه پس از اعلان ولايت در غدير مىرفت تا ذهن مردم را تخريب كند مسئله «ساختگى بودن» اين مراسم از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله و نسبت دادن آن به خدا بود. اين مطلب را منافقين رسماً دامن زدند و علناً بر زبان آوردند، و اگر در اذهان مردم جاى مى گرفت راه ديگرى براى مقابله با برنامه عظيم غدير باز مىشد و به اساس بعثت نيز سرايت مى كرد. |
|
| |
|
| <big>مطرح كنندگان اين جسارت ابوبكر و عمر بودند، كه بعد از مسدود شدن راه هاى ديگرى كه در آيات ديگر ذكر شده، از اين راه وارد شدند. كيفيت به ميان آوردن اين شايعه هم در اين قالب بود كه:</big>
| | مطرح كنندگان اين جسارت ابوبكر و عمر بودند، كه بعد از مسدود شدن راه هاى ديگرى كه در آيات ديگر ذكر شده، از اين راه وارد شدند. كيفيت به ميان آوردن اين شايعه هم در اين قالب بود كه: |
|
| |
|
| <big>«خدا به او امر نكرده و اين مطلبى است كه از پيش خود ساخته و به خدا نسبت مى دهد»، كه در عربى از آن با كلمه «تَقَوُّل» ياد مى شود.</big>
| | «خدا به او امر نكرده و اين مطلبى است كه از پيش خود ساخته و به خدا نسبت مى دهد»، كه در عربى از آن با كلمه «تَقَوُّل» ياد مى شود. |
|
| |
|
| <big>سپس كلمه «كذّاب» را هم به آن افزودند، و براى توجيه علت اين «تقوُّل» هدف شرافت دادن به پسر عمويش را مطرح كردند. درباره نزول اين آيات در اين موقعيت خاص غدير شش حديث وارد شده كه ذيلاً متن آن ها را مى آوريم تا مطالب فوق از مضامين آن ملاحظه شود:</big>
| | سپس كلمه «كذّاب» را هم به آن افزودند، و براى توجيه علت اين «تقوُّل» هدف شرافت دادن به پسر عمويش را مطرح كردند. درباره نزول اين آيات در اين موقعيت خاص غدير شش حديث وارد شده كه ذيلاً متن آن ها را مى آوريم تا مطالب فوق از مضامين آن ملاحظه شود: |
|
| |
|
| '''<big>حدیث اول</big>''' | | '''حدیث اول''' |
|
| |
|
| <big>امام صادق عليه السلام با تصريح به مسئله ولايت در غدير درباره اين آيات مى فرمايد:</big>
| | امام صادق عليه السلام با تصريح به مسئله ولايت در غدير درباره اين آيات مى فرمايد: |
|
| |
|
| <big>منظور ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام است كه در روز غدير نازل شد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۹۶. تفسير القمى: ج ۲ ص ۱۲۴. بحار الانوار: ج ۹ ص ۲۲۸ ح ۱۱۶ و ج ۳۷ ص ۱۲۰ ح ۱۰. </ref></big>
| | منظور ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام است كه در روز غدير نازل شد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۹۶. تفسير القمى: ج ۲ ص ۱۲۴. بحار الانوار: ج ۹ ص ۲۲۸ ح ۱۱۶ و ج ۳۷ ص ۱۲۰ ح ۱۰. </ref> |
|
| |
|
| '''<big>حدیث دوم</big>''' | | '''حدیث دوم''' |
|
| |
|
| <big>امام صادق عليه السلام با تصريح بر موقعيت «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...» مى فرمايد:</big>
| | امام صادق عليه السلام با تصريح بر موقعيت «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...» مى فرمايد: |
|
| |
|
| <big>هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ»، عمر گفت: نه به خدا قسم! خدا او را به اين مطلب امر نكرده، و اين مطلب نيست مگر چيزى كه به خدا مى بندد! خداوند هم اين آيات را نازل كرد:</big>
| | هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ»، عمر گفت: نه به خدا قسم! خدا او را به اين مطلب امر نكرده، و اين مطلب نيست مگر چيزى كه به خدا مى بندد! خداوند هم اين آيات را نازل كرد: |
|
| |
|
| <big>«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ»: «اگر بعضى از گفتارها به دروغ به ما نسبت داده شود» كه منظور چنين نسبتى درباره پيامبرصلى الله عليه وآله است. تا آنجا كه مى فرمايد: «وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ، وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ»:</big>
| | «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ»: «اگر بعضى از گفتارها به دروغ به ما نسبت داده شود» كه منظور چنين نسبتى درباره پيامبرصلى الله عليه وآله است. تا آنجا كه مى فرمايد: «وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ، وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ»: |
|
| |
|
| <big>«و آن حسرت براى كافران است، و آن حق اليقين است»، كه منظور على عليه السلام است.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۱ ح ۲۰۷. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۳۸ ح ۴۰. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. </ref></big>
| | «و آن حسرت براى كافران است، و آن حق اليقين است»، كه منظور على عليه السلام است.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۱ ح ۲۰۷. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۳۸ ح ۴۰. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. </ref> |
|
| |
|
| '''<big>حدیث سوم</big>''' | | '''حدیث سوم''' |
|
| |
|
| <big>در روايت ديگرى فقط جمله «انَّما هُوَ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ» از سوى عمر در غدير ذكر شده، كه امام صادق عليه السلام با كنايه از عمر مى فرمايد: مردى در غدير گفت: اين چيزى است كه به خدا افترا مى بندد! خداوند تعالى هم اين آيات را نازل كرد:</big>
| | در روايت ديگرى فقط جمله «انَّما هُوَ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ» از سوى عمر در غدير ذكر شده، كه امام صادق عليه السلام با كنايه از عمر مى فرمايد: مردى در غدير گفت: اين چيزى است كه به خدا افترا مى بندد! خداوند تعالى هم اين آيات را نازل كرد: |
|
| |
|
| <big>«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ ...».<ref>المحتضر: ص ۶۵ . بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۴۹. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۲۶۹. </ref></big>
| | «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ ...».<ref>المحتضر: ص ۶۵ . بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۴۹. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۲۶۹. </ref> |
|
| |
|
| <big>'''حديث چهارم'''</big>
| | '''حديث چهارم''' |
|
| |
|
| <big>در روايتى امام صادق عليه السلام جزئيات بيشترى از گفتگوى ابوبكر و عمر در اين باره را ذكر نموده و فرازهايى از آيات را هم تفسير فرموده است:</big>
| | در روايتى امام صادق عليه السلام جزئيات بيشترى از گفتگوى ابوبكر و عمر در اين باره را ذكر نموده و فرازهايى از آيات را هم تفسير فرموده است: |
|
| |
|
| <big>هنگامى كه ولايت على عليه السلام نازل شد دو نفر از مردم (يعنى ابوبكر و عمر) گفتند: به خدا قسم اين مطلب از سوى خدا نيست، و مقصد او شرافت دادن به پسر عمويش است.</big>
| | هنگامى كه ولايت على عليه السلام نازل شد دو نفر از مردم (يعنى ابوبكر و عمر) گفتند: به خدا قسم اين مطلب از سوى خدا نيست، و مقصد او شرافت دادن به پسر عمويش است. |
|
| |
|
| <big>خداوند تعالى چنين نازل كرد: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ. فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ»: «اگر گفته هايى به ما افترا زده شود ما دست راست او را مى گيريم و سپس رگ گردن او را قطع مى كنيم و هيچكس نمى تواند مانع ما باشد».</big>
| | خداوند تعالى چنين نازل كرد: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ. فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ»: «اگر گفته هايى به ما افترا زده شود ما دست راست او را مى گيريم و سپس رگ گردن او را قطع مى كنيم و هيچكس نمى تواند مانع ما باشد». |
|
| |
|
| | «وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ»: «و آن يادآورى براى مؤمنين است» كه منظور على عليه السلام است. «وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ»: «ما مىدانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگان هستند»، كه منظور ابوبكر و عمر هستند كه آن سخنان را گفتند. |
|
| |
|
| <big>«وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ»: «و آن يادآورى براى مؤمنين است» كه منظور على عليه السلام است. «وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ»: «ما مىدانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگان هستند»، كه منظور ابوبكر و عمر هستند كه آن سخنان را گفتند.</big>
| | «وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ»: «و آن حسرتى براى كافران است»، كه منظور على عليه السلام است. «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ»: «و آن يقين حقيقى است»، كه منظور از آن ولايت على عليه السلام است. |
|
| |
|
| <big>«وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ»: «و آن حسرتى براى كافران است»، كه منظور على عليه السلام است. «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ»: «و آن يقين حقيقى است»، كه منظور از آن ولايت على عليه السلام است.</big> | | «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ»: «پس به نام پروردگار عظيمت تسبيح بگو».<ref>المحتضر: ص ۶۵ . بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۴۹. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۲۶۹.</ref> |
|
| |
|
| <big>«فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ»: «پس به نام پروردگار عظيمت تسبيح بگو».<ref>المحتضر: ص ۶۵ . بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۴۹. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۲۶۹.</ref></big>
| | '''حديث پنجم''' |
|
| |
|
| '''<big>حديث پنجم</big>'''
| | در روايتى از امام صادق عليه السلام فرازهاى ديگرى از آيات تفسير شده است. آن حضرت مى فرمايد: |
|
| |
|
| <big>در روايتى از امام صادق عليه السلام فرازهاى ديگرى از آيات تفسير شده است. آن حضرت مى فرمايد:</big>
| | در روز غدير خم كه پيامبرصلى الله عليه وآله آن سخنان را درباره على عليه السلام فرمود، يكى از آن دو (ابوبكر و عمر) به ديگرى گفت: به خدا قسم! خدا به او اين دستور را نداده است، و اين نيست مگر چيزى كه به خدا افترا مى بندد. |
|
| |
|
| <big>در روز غدير خم كه پيامبرصلى الله عليه وآله آن سخنان را درباره على عليه السلام فرمود، يكى از آن دو (ابوبكر و عمر) به ديگرى گفت: به خدا قسم! خدا به او اين دستور را نداده است، و اين نيست مگر چيزى كه به خدا افترا مى بندد.</big> | | خداوند تعالى اين چنين نازل كرد: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ . لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ . فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ . وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ» كه منظور علىعليه السلام است، «وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ»، منظور تكذيب كنندگان ولايت اوست، «وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ . وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ. فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ».<ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۱ ح ۲۵۹. </ref> |
|
| |
|
| <big>خداوند تعالى اين چنين نازل كرد: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ . لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ . فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ . وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ» كه منظور علىعليه السلام است، «وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ»، منظور تكذيب كنندگان ولايت اوست، «وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ . وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ. فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ».<ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۱ ح ۲۵۹. </ref></big>
| | '''حديث ششم''' |
|
| |
|
| <big>'''حديث ششم'''</big>
| | امام موسى بن جعفرعليه السلام گوشه اى ديگر از گفته هاى آنان را ذكر نموده و در كنار آن فرازهاى ديگرى از اين آيات را تفسير فرموده است: |
|
| |
|
| <big>امام موسى بن جعفرعليه السلام گوشه اى ديگر از گفته هاى آنان را ذكر نموده و در كنار آن فرازهاى ديگرى از اين آيات را تفسير فرموده است:</big>
| | ... منافقين گفتند: «محمد بر پروردگارش دروغ مى بندد و خداوند درباره على چنين دستورى به او نداده است» . خداوند در اين باره آياتى از قرآن نازل كرد: «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ»، يعنى ولايت على عليه السلام نازل شده از سوى پروردگار جهانيان است. |
|
| |
|
| <big>... منافقين گفتند: «محمد بر پروردگارش دروغ مى بندد و خداوند درباره على چنين دستورى به او نداده است» . خداوند در اين باره آياتى از قرآن نازل كرد: «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ»، يعنى ولايت على عليه السلام نازل شده از سوى پروردگار جهانيان است.</big>
| | «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ»، يعنى اگر محمد صلى الله عليه وآله بعضى گفته ها را به ناحق به ما نسبت دهد، «لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ»: «دست راست او را مى گيريم و رگ او را قطع مى كنيم». |
|
| |
|
| <big>«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ»، يعنى اگر محمد صلى الله عليه وآله بعضى گفته ها را به ناحق به ما نسبت دهد، «لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ»: «دست راست او را مى گيريم و رگ او را قطع مى كنيم».</big>
| | سپس خداوند جمله بعدى را عطف نموده مى فرمايد: «وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ»، يعنى ولايت على عليه السلام يادآورى براى متقين است كه منظور همه عالَم است. |
|
| |
|
| <big>سپس خداوند جمله بعدى را عطف نموده مى فرمايد: «وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ»، يعنى ولايت على عليه السلام يادآورى براى متقين است كه منظور همه عالَم است.</big>
| | «وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ. وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ»، يعنى على عليه السلام حسرت بر كافران است. «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ»، يعنى ولايت على عليه السلام يقين حقيقى است. «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ»، يعنى: اى محمد! پروردگار عظيمت را كه اين فضيلت را به تو عنايت فرموده شكر گزار باش.<ref>بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۳۷ و ج ۳۶ ص ۱۰۱ ح ۴۵. الكافى: ج ۱ ص۴۳۲، ۴۳۵. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۷۲۰ ح ۴۷. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۱ ص۵۷۵-۵۸۱.</ref> |
|
| |
|
| <big>«وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ. وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ»، يعنى على عليه السلام حسرت بر كافران است. «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ»، يعنى ولايت على عليه السلام يقين حقيقى است. «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ»، يعنى: اى محمد! پروردگار عظيمت را كه اين فضيلت را به تو عنايت فرموده شكر گزار باش.<ref>بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۳۷ و ج ۳۶ ص ۱۰۱ ح ۴۵. الكافى: ج ۱ ص۴۳۲، ۴۳۵. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۷۲۰ ح ۴۷. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۱ ص۵۷۵-۵۸۱.</ref></big>
| | '''تحليل اعتقادى''' |
|
| |
|
| <big>'''تحليل اعتقادى'''</big>
| | قبل از آنكه به تحليل اين آيات بپردازيم يک جمع بندى از احاديث پنجگانه مذكور لازم است. در اين جمع بندى سه جهت را توضيح مى دهيم:. |
|
| |
|
| <big>قبل از آنكه به تحليل اين آيات بپردازيم يک جمع بندى از احاديث پنجگانه مذكور لازم است. در اين جمع بندى سه جهت را توضيح مى دهيم:.</big>
| | '''الف) گوينده سخن ناروا''' |
|
| |
|
| <big>'''الف) گوينده سخن ناروا'''</big>
| | گوينده سخن ناروا كه گفت: «انَّما هُوَ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ» عمر است؛ زيرا در روايت اول كلمه «عَدْوى» ذكر شده كه منظور نسبت عمر به قبيله بنى عدى بن كعب است. |
|
| |
|
| <big>گوينده سخن ناروا كه گفت: «انَّما هُوَ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ» عمر است؛ زيرا در روايت اول كلمه «عَدْوى» ذكر شده كه منظور نسبت عمر به قبيله بنى عدى بن كعب است.</big>
| | در روايت دوم از روى تقيه كلمه «رجلاً» به كار رفته كه با توجه به روايت اول منظور از اين »مرد« معلوم مىشود. در روايت سوم نيز به همين جهت «رجلان من الناس» ذكر شده كه به قرينه تثنيه بودن منظور از آن ابوبكر و عمر است، به خصوص آنكه در روايت چهارم اين صراحت بيشتر شده و جمله «قالَ احَدُ الرَّجُلَيْنِ لِصاحِبِهِ» به كار گرفته شده است. به هر حال گوينده عمر بوده و شنونده ابوبكر كه به طور سرّى با يكديگر اين سخن را مطرح كرده اند. |
|
| |
|
| <big>در روايت دوم از روى تقيه كلمه «رجلاً» به كار رفته كه با توجه به روايت اول منظور از اين »مرد« معلوم مىشود. در روايت سوم نيز به همين جهت «رجلان من الناس» ذكر شده كه به قرينه تثنيه بودن منظور از آن ابوبكر و عمر است، به خصوص آنكه در روايت چهارم اين صراحت بيشتر شده و جمله «قالَ احَدُ الرَّجُلَيْنِ لِصاحِبِهِ» به كار گرفته شده است. به هر حال گوينده عمر بوده و شنونده ابوبكر كه به طور سرّى با يكديگر اين سخن را مطرح كرده اند.</big>
| | '''ب) تكيه گاه سخن منافقين''' |
|
| |
|
| <big>'''ب) تكيه گاه سخن منافقين'''</big>
| | سخنى كه عمر به ابوبكر گفته چند جمله در يك موضوع است كه نقطه حساس آن «انَّما هُوَ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ» است. |
|
| |
|
| <big>سخنى كه عمر به ابوبكر گفته چند جمله در يك موضوع است كه نقطه حساس آن «انَّما هُوَ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ» است.</big>
| | هر يک از روايات پنجگانه گوشه اى از گفته هاى آنان را نقل كرده كه جمع بندى آن را مى توان به اين صورت در نظر گرفت: |
|
| |
|
| <big>هر يک از روايات پنجگانه گوشه اى از گفته هاى آنان را نقل كرده كه جمع بندى آن را مى توان به اين صورت در نظر گرفت:</big>
| | لا وَ اللَّه! ما امَرَهُ اللَّه بِهذا، وَ ما هُوَ الاّ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ! انَّ مُحَمَّداً كَذّابٌ عَلى رِبِّهِ وَ ما امَرَهُ اللَّه بِهذا فى عَلِىٍّ! وَ اللَّه ما هذا مِن تِلْقاءِ اللَّه وَ لكِنَّهُ ارادَ انْ يُشَرِّفَ ابْنَ عَمِّهِ! |
|
| |
|
| <big>لا وَ اللَّه! ما امَرَهُ اللَّه بِهذا، وَ ما هُوَ الاّ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ! انَّ مُحَمَّداً كَذّابٌ عَلى رِبِّهِ وَ ما امَرَهُ اللَّه بِهذا فى عَلِىٍّ! وَ اللَّه ما هذا مِن تِلْقاءِ اللَّه وَ لكِنَّهُ ارادَ انْ يُشَرِّفَ ابْنَ عَمِّهِ!</big>
| | نه به خدا قسم! خدا او را به اين مطلب امر نكرده است، و اين نيست مگر چيزى كه به ناحق به خدا نسبت مى دهد! محمد بر پروردگارش دروغ مى بندد و خداوند چنين دستورى درباره على به او نداده است! به خدا قسم اين مطلب از جانب خدا نيست، و او قصد دارد پسر عمويش را شرافت دهد. |
|
| |
|
| <big>نه به خدا قسم! خدا او را به اين مطلب امر نكرده است، و اين نيست مگر چيزى كه به ناحق به خدا نسبت مى دهد! محمد بر پروردگارش دروغ مى بندد و خداوند چنين دستورى درباره على به او نداده است! به خدا قسم اين مطلب از جانب خدا نيست، و او قصد دارد پسر عمويش را شرافت دهد.</big>
| | '''ج) جمع بندى تفسير آيات''' |
|
| |
|
| '''<big>ج) جمع بندى تفسير آيات</big>'''
| | تفسير و بيان فرازهاى آيات در روايات پنجگانه در يك جمع بندى از آيه «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» تا «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» چنين مى شود: |
|
| |
|
| <big>تفسير و بيان فرازهاى آيات در روايات پنجگانه در يك جمع بندى از آيه «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» تا «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» چنين مى شود:</big>
| | انَّ وِلايَةَ عَلِىٍ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. وَ لَوْ تَقَوَّلَ مُحَمَّدٌ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ فى وِلايَةِ عَلِىٍ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ؛ فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ هذَا الْعَذابِ. وَ انَّ وِلايَةَ عَلِىٍ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ فِى الْعالَمينَ. وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ بِوِلايَةِ عَلِىٍّ، وَ هُمْ ابُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ. وَ انَّ عَلِيّاً لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ وَ انَّ وِلايَةَ عَلِىٍ لَحَقُّ الْيَقِينِ. فَسَبِّحْ يا مُحَمَّدُ! بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ وَ اشْكُرْ رَبَّكَ الْعَظيمِ الَّذى اعْطاكَ هذَا الْفَضْلِ: |
|
| |
|
| <big>انَّ وِلايَةَ عَلِىٍ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. وَ لَوْ تَقَوَّلَ مُحَمَّدٌ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ فى وِلايَةِ عَلِىٍ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ؛ فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ هذَا الْعَذابِ. وَ انَّ وِلايَةَ عَلِىٍ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ فِى الْعالَمينَ. وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ بِوِلايَةِ عَلِىٍّ، وَ هُمْ ابُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ. وَ انَّ عَلِيّاً لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ وَ انَّ وِلايَةَ عَلِىٍ لَحَقُّ الْيَقِينِ. فَسَبِّحْ يا مُحَمَّدُ! بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ وَ اشْكُرْ رَبَّكَ الْعَظيمِ الَّذى اعْطاكَ هذَا الْفَضْلِ:</big>
| | ولايت على نازل شده از پروردگار عالَم است. و اگر محمد بعضى از گفته ها درباره ولايت على را به ناحق به ما نسبت دهد ما دست راست او را مى گيريم و سپس رگ گردن او را قطع مى كنيم، و هيچ كس از شما نمى تواند مانع چنين كارى باشد. |
|
| |
|
| <big>ولايت على نازل شده از پروردگار عالَم است. و اگر محمد بعضى از گفته ها درباره ولايت على را به ناحق به ما نسبت دهد ما دست راست او را مى گيريم و سپس رگ گردن او را قطع مى كنيم، و هيچ كس از شما نمى تواند مانع چنين كارى باشد.</big>
| | ولايت على يادآورى براى متقين در عالم است، و ما مى دانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگانى نسبت به ولايت على وجود دارد كه ابوبكر و عمر هستند. |
|
| |
|
| <big>ولايت على يادآورى براى متقين در عالم است، و ما مى دانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگانى نسبت به ولايت على وجود دارد كه ابوبكر و عمر هستند.</big>
| | على حسرت بر كافران است و ولايت او يقين حقيقى است. پس اى محمد! با نام پروردگار عظيمت تسبيح بگو و او را شكر كن بر اين فضيلتى كه به تو عنايت كرده است. |
|
| |
|
| <big>على حسرت بر كافران است و ولايت او يقين حقيقى است. پس اى محمد! با نام پروردگار عظيمت تسبيح بگو و او را شكر كن بر اين فضيلتى كه به تو عنايت كرده است.</big>
| | براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[منافقین]] / آيه «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ...» |
|
| |
|
| <big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[منافقين]] / آيه «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ...»</big>
| | == ابوبكر از اصحاب صحيفه ملعونه<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۳۷. </ref> == |
| | |
| == <big>ابوبكر از اصحاب صحيفه ملعونه</big><ref>ژرفاى غدير: ص ۱۳۷. </ref> == | |
| <big>يكى از حواشى غدير، ماجراى [[صحيفه ملعونه]] اول پيش از غدير، و ماجراى صحيفه ملعونه دوم پس از غدير است. يكى از اركان هر دو صحيفه ابوبكر است. به عنوان نمونه:</big> | | <big>يكى از حواشى غدير، ماجراى [[صحيفه ملعونه]] اول پيش از غدير، و ماجراى صحيفه ملعونه دوم پس از غدير است. يكى از اركان هر دو صحيفه ابوبكر است. به عنوان نمونه:</big> |
|
| |
|