۱٬۶۲۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
[[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] در همان روز به [[حفصه بنت عمر|حفصه]] خبر داد و هر دو به پدرانشان خبر دادند. [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبكر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] جلسه تشكيل دادند و موضوع را به [[منافقین|منافقان]] خبر دادند. آنان با يكديگر به مشورت پرداختند و گفتند: «محمد مىخواهد امر خلافت را مانند كسرى و قيصر تا آخر روزگار در خاندان خود قرار دهد. نه به خدا قسم! اگر خلافت به على بن ابىطالب برسد براى شما از زندگى نصيبى نخواهد بود؛ زیرا محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار مىكند، اما على طبق آنچه در دل نسبت به شما دارد عمل مىكند. پس درباره خود و چنين مسئلهاى نيک نظر كنيد و هر چه در نظر داريد اعلام كنيد». اين گونه بود كه راز پيامبر صلى الله عليه و آله بهدست عايشه و حفصه افشا شد. پيرو آن خداوند آيات اول تا سوم سوره تحريم را نازل كرد. | [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] در همان روز به [[حفصه بنت عمر|حفصه]] خبر داد و هر دو به پدرانشان خبر دادند. [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبكر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] جلسه تشكيل دادند و موضوع را به [[منافقین|منافقان]] خبر دادند. آنان با يكديگر به مشورت پرداختند و گفتند: «محمد مىخواهد امر خلافت را مانند كسرى و قيصر تا آخر روزگار در خاندان خود قرار دهد. نه به خدا قسم! اگر خلافت به على بن ابىطالب برسد براى شما از زندگى نصيبى نخواهد بود؛ زیرا محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار مىكند، اما على طبق آنچه در دل نسبت به شما دارد عمل مىكند. پس درباره خود و چنين مسئلهاى نيک نظر كنيد و هر چه در نظر داريد اعلام كنيد». اين گونه بود كه راز پيامبر صلى الله عليه و آله بهدست عايشه و حفصه افشا شد. پيرو آن خداوند آيات اول تا سوم سوره تحريم را نازل كرد. | ||
سپس خداوند با آيه چهارم سوره تحريم به پيامبر خبر داد كه افشاکنندگان اگر توبه هم کنند، قلبهایشان منحرف است و اگر بخواهند بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله اقدامى كنند، ياور او خدا، جبرئيل، ملائكه و اميرالمؤمنين عليه السلام هستند. وقتى خداوند اين خبر را داد، حضرت آنان را احضار كرد و مسئله افشاى راز خود را از آنان پرسيد و به توطئه [[منافقین|منافقان]] اشارهاى نكرد. آنان قسم ياد كردند كه راز حضرت را فاش ننمودهاند. اينجا بود كه آيه هفتم سوره تحريم در تكذيب آنان نازل شد: «اى كسانى كه كافر شديد، امروز عذر نياوريد كه طبق آنچه عمل كرديد جزا داده مىشويد».<ref>ارشاد القلوب، ج۲، ص۱۹۴-۱۹۵؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۶</ref><ref>ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲ - ۱۳۵. تفسير فرات: ص ۱۸۵. مجمع البيان: ج ۱ ص ۵۶ . نور الثقلين: ج ۵ ص ۳۷۰ ح ۸ . مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام: ج ۲ ص ۳۴۶. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۶۹۷ . الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۶۸. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۷۶. امالى الطوسى: ص ۳۰۲. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۲۳۹،۲۳۲ ح ۴، ص ۲۴۳ ح ۹، ص ۲۴۶ ح ۱۷ و ج ۲۷ ص ۲۴۶ ح ۱۷ و ج ۲۸ ص۹۵ - ۹۷، ص ۱۰۷،۱۰۶ و ج ۳۰ ص ۳۸۳ و ج ۳۱ ص ۶۴۰ ح ۱۵۷. صحيح البخارى: ج ۷ ص ۱۷ و ج ۸ ص ۴۴۹. صحيح مسلم: ج ۷ ص ۲۴. السيرة النبوية (ابن كثير) : ج ۴ ص ۴۴۹. فتح القدير شوكانى: ج ۵ ص ۲۵۰. مجمع الزوائد (هيثمى) : ج ۷ ص ۱۲۶. تفسير قرطبى: ج ۱۸ ص ۱۸۷. زاد المسير (ابن جوزى) : ج ۸ ص ۵۱ . مسند احمد: ج ۱ ص ۳۳ و ج ۶ ص ۵۲ .</ref> | سپس خداوند با آيه چهارم سوره تحريم به پيامبر خبر داد كه افشاکنندگان اگر توبه هم کنند، قلبهایشان منحرف است و اگر بخواهند بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله اقدامى كنند، ياور او خدا، جبرئيل، ملائكه و اميرالمؤمنين عليه السلام هستند. وقتى خداوند اين خبر را داد، حضرت آنان را احضار كرد و مسئله افشاى راز خود را از آنان پرسيد و به توطئه [[منافقین|منافقان]] اشارهاى نكرد. آنان قسم ياد كردند كه راز حضرت را فاش ننمودهاند. اينجا بود كه آيه هفتم سوره تحريم در تكذيب آنان نازل شد: «اى كسانى كه كافر شديد، امروز عذر نياوريد كه طبق آنچه عمل كرديد جزا داده مىشويد».<ref>ارشاد القلوب، ج۲، ص۱۹۴-۱۹۵؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۶.</ref><ref>ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲ - ۱۳۵. تفسير فرات: ص ۱۸۵. مجمع البيان: ج ۱ ص ۵۶ . نور الثقلين: ج ۵ ص ۳۷۰ ح ۸ . مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام: ج ۲ ص ۳۴۶. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۶۹۷ . الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۶۸. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۷۶. امالى الطوسى: ص ۳۰۲. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۲۳۹،۲۳۲ ح ۴، ص ۲۴۳ ح ۹، ص ۲۴۶ ح ۱۷ و ج ۲۷ ص ۲۴۶ ح ۱۷ و ج ۲۸ ص۹۵ - ۹۷، ص ۱۰۷،۱۰۶ و ج ۳۰ ص ۳۸۳ و ج ۳۱ ص ۶۴۰ ح ۱۵۷. صحيح البخارى: ج ۷ ص ۱۷ و ج ۸ ص ۴۴۹. صحيح مسلم: ج ۷ ص ۲۴. السيرة النبوية (ابن كثير) : ج ۴ ص ۴۴۹. فتح القدير شوكانى: ج ۵ ص ۲۵۰. مجمع الزوائد (هيثمى) : ج ۷ ص ۱۲۶. تفسير قرطبى: ج ۱۸ ص ۱۸۷. زاد المسير (ابن جوزى) : ج ۸ ص ۵۱ . مسند احمد: ج ۱ ص ۳۳ و ج ۶ ص ۵۲ .</ref> | ||
=== پیامدهای رخداد === | === پیامدهای رخداد === | ||
در ادامه آن رخداد، [[منافقین|منافقان]] مشورت کردند تا آنكه متفق شدند بر آنكه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را بر فراز كوه «هَرشى» بِرَمانند ولى خداوند اين شر را از پيامبرش دفع نمود.<ref>برای اطلاع کامل از این رخداد نگاه کنید: غدير در قرآن، ج۲، ص۴۰۷.</ref> بعد از آن به فكر قتل پیامبر از راه خوراندن سم افتادند. با كارى كه عايشه در افشای راز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را كرد، وقتى پيامبر از سفر غدير به مدينه بازگشت به خانه همسرش امسلمه رفت و يک ماه تمام در خانه او ماند و به خانه عايشه و حفصه نرفت. آن دو اين موضوع را نزد پدرانشان مطرح کردند. پدرانشان گفتند: ما مىدانيم چرا اين گونه رفتار كرده است. شما نزد او برويد و با محبت با او سخن بگویید و او را نسبت به خود متمايل نماييد كه او را با حيا و كريم خواهيد يافت. شايد اينگونه بتوانيد آنچه در قلب اوست بيرون آوريد و خشم او را آرام كنيد. | در ادامه آن رخداد، [[منافقین|منافقان]] مشورت کردند تا آنكه متفق شدند بر آنكه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را بر فراز كوه «هَرشى» بِرَمانند ولى خداوند اين شر را از پيامبرش دفع نمود.<ref>برای اطلاع کامل از این رخداد نگاه کنید: غدير در قرآن، ج۲، ص۴۰۷.</ref> بعد از آن به فكر قتل پیامبر از راه خوراندن سم افتادند. با كارى كه عايشه در افشای راز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را كرد، وقتى پيامبر از سفر غدير به مدينه بازگشت به خانه همسرش امسلمه رفت و يک ماه تمام در خانه او ماند و به خانه عايشه و حفصه نرفت. آن دو اين موضوع را نزد پدرانشان مطرح کردند. پدرانشان گفتند: ما مىدانيم چرا اين گونه رفتار كرده است. شما نزد او برويد و با محبت با او سخن بگویید و او را نسبت به خود متمايل نماييد كه او را با حيا و كريم خواهيد يافت. شايد اينگونه بتوانيد آنچه در قلب اوست بيرون آوريد و خشم او را آرام كنيد.<ref>ارشاد القلوب، ج۲، ص۹۶.</ref> | ||
پيرو اين تصميم، عايشه بهتنهايى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و آن حضرت را در خانه امسلمه يافت در حالى كه على عليه السلام نزد آن حضرت بود. پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: براى چه آمدهاى؟ گفت: يا رسول اللَّه! برايم غير عادى بود كه پس از بازگشت از اين سفر به خانه خود نيامدى و من از نارضايتى تو به خدا پناه مىبرم. حضرت فرمود: اگر اينگونه است كه مىگويى نبايد رازى را كه سفارش كتمان آن را به تو نمودم افشا مىكردى. با اين كار هم خود را هلاک نمودى و هم گروهى از مردم را به هلاكت انداختى.<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۶-۱۰۷؛</ref> | پيرو اين تصميم، عايشه بهتنهايى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و آن حضرت را در خانه امسلمه يافت در حالى كه على عليه السلام نزد آن حضرت بود. پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: براى چه آمدهاى؟ گفت: يا رسول اللَّه! برايم غير عادى بود كه پس از بازگشت از اين سفر به خانه خود نيامدى و من از نارضايتى تو به خدا پناه مىبرم. حضرت فرمود: اگر اينگونه است كه مىگويى نبايد رازى را كه سفارش كتمان آن را به تو نمودم افشا مىكردى. با اين كار هم خود را هلاک نمودى و هم گروهى از مردم را به هلاكت انداختى.<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۶-۱۰۷؛</ref> | ||
پس از اين ماجرا بود كه عايشه و حفصه با همدستى پدرانشان تصميم بر مسمومكردن پيامبر صلى الله عليه و آله گرفتند تا زودتر به اهداف خود دست يابند. [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] با گذشت دو ماه از واقعه غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله را بهدست [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] و [[حفصه بنت عمر|حفصه]] مسموم كردند. هنگامى كه حضرت در بستر افتاد آنان سم را به اسم دارو به حضرت مىدادند و وقتى حضرت بىحال مىشد آن را به زور در حلق او مىريختند؛ در آن حال هر چه حضرت از خوردن آن ابا مىكرد آنان به زور متوسل میشدند. وقتى حضرت به حال آمد فرمود: مگر من به شما اشاره نمىكردم كه دارو را به زور به من نخورانيد؛ در پاسخ گفتند: ما به عنوان اينكه مريض دارو را دوست ندارد اين كار را كرديم؛ فرمود: همه شما بر اين كار متفق بوديد. | پس از اين ماجرا بود كه عايشه و حفصه با همدستى پدرانشان تصميم بر مسمومكردن پيامبر صلى الله عليه و آله گرفتند تا زودتر به اهداف خود دست يابند. [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] با گذشت دو ماه از واقعه غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله را بهدست [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] و [[حفصه بنت عمر|حفصه]] مسموم كردند. هنگامى كه حضرت در بستر افتاد آنان سم را به اسم دارو به حضرت مىدادند و وقتى حضرت بىحال مىشد آن را به زور در حلق او مىريختند؛ در آن حال هر چه حضرت از خوردن آن ابا مىكرد آنان به زور متوسل میشدند. وقتى حضرت به حال آمد فرمود: مگر من به شما اشاره نمىكردم كه دارو را به زور به من نخورانيد؛ در پاسخ گفتند: ما به عنوان اينكه مريض دارو را دوست ندارد اين كار را كرديم؛ فرمود: همه شما بر اين كار متفق بوديد.<ref>تفسير القمى، ج۲، ص۳۷۶؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۳۹؛ بحارالانوار، ج۲۲، ۲۴۶.</ref> | ||
در برخی منابع اهل سنت به این رخداد با عنوان دارو دادن آنان به پیامبر صلی الله علیه و آله و اباکردن او از خوردن دارو اشاره شده است.<ref>السيرة النبوية (ابن كثير) : ج ۴ ص ۴۴۹. صحيح | در برخی منابع اهل سنت به این رخداد با عنوان دارو دادن آنان به پیامبر صلی الله علیه و آله و اباکردن او از خوردن دارو اشاره شده است.<ref>السيرة النبوية (ابن كثير) : ج ۴ ص ۴۴۹. صحيح البخارى، ج۶، ص۱۴؛ صحيح البخارى، ج۷، ص۱۲۷. صحيح مسلم: ج ۷ ص ۲۴. مسند احمد: ج ۶ ص ۵۲ .</ref> | ||
=== تحليل اعتقادى === | === تحليل اعتقادى === |
ویرایش