جامعه اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۲٬۰۷۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۵ دسامبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷۶: خط ۱۷۶:


درباره چنين جمعيتى كه هنوز با افكار و تعصبات جاهلى دست و پنجه نرم مى‏ كردند و هنوز ريشه‏ هاى اعتقادى اسلام را به خوبى درنيافته بودند، راه بازگشت به جاهليت چندان دشوار نبود، به خصوص آنكه يادآورى خاطره‏ هاى جنگ‏هاى بدر و احد و خندق و خيبر و فتح مكه نيز عوامل آماده‏اى براى تحريك آنان بود. اين نكته جدى نيز در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان يكى از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنين تعبير فرمود:«انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلِيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷. </ref>با كراهت جنگيده ‏ام تا آنكه در برابر من تسليم شده ‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم؟
درباره چنين جمعيتى كه هنوز با افكار و تعصبات جاهلى دست و پنجه نرم مى‏ كردند و هنوز ريشه‏ هاى اعتقادى اسلام را به خوبى درنيافته بودند، راه بازگشت به جاهليت چندان دشوار نبود، به خصوص آنكه يادآورى خاطره‏ هاى جنگ‏هاى بدر و احد و خندق و خيبر و فتح مكه نيز عوامل آماده‏اى براى تحريك آنان بود. اين نكته جدى نيز در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان يكى از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنين تعبير فرمود:«انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلِيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷. </ref>با كراهت جنگيده ‏ام تا آنكه در برابر من تسليم شده ‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم؟
<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span></span> در حديث ديگرى تازه مسلمان بودن آنان را مطرح مى ‏كند و مى‏ فرمايد:«انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بالاسْلامِ فَاخْشى انْ يَضْطَرِبُوا»
در حديث ديگرى تازه مسلمان بودن آنان را مطرح مى ‏كند و مى‏ فرمايد:«انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بالاسْلامِ فَاخْشى انْ يَضْطَرِبُوا»«سابقه مردم با اسلام نزديك است، مى‏ ترسم به اضطراب بيفتند» .
 
<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span></span> در حديث ديگر از اين احساس چنين تعبير شده است:«كَرِهَ رَسُولُ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله انْ يَتَّهِمُوهُ لانَّهُمْ كانُوا حَديثى عَهْدٍ بِجاهِلِيَّةٍ»<ref>امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۰.</ref>«پيامبرصلى الله عليه وآله ترسيد او را [[متهم]] كنند چرا كه به جاهليت نزديك بودند»، و يا چنين آمده است:«فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله انْ يَرْجِعُوا  جاهِلِيَّةً»:«پيامبرصلى الله عليه وآله ترسيد مردم به اعتقاد جاهليت بازگردند».اين بود كه فعلاً چيزى در اين باره به مردم نگفت و [[صلاح]] دانست كه اطلاعى نداشته باشند تا مبادا او را متهم كنند.<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۹. امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. </ref>با پايان حجةالوداع و حركت از مكه به سوى غدير، در سه مرحله اين فرمان تكرار شد و نزول آيه در اين سه مرحله انجام گرفت. جبرئيل در بين راه آمد و از طرف خداوند سلام رساند و چنين خواند:«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»:«اى رسول خدا، برسان آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده است».
 
در مرحله اول همين مقدار از آيه نازل شد و در پى آن پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه مردم مسلمان شده‏ اند. مى‏ترسم با اعلان ولايت على [[مضطرب]] شوند و اطاعت نكنند و اهل نفاق تفرقه ايجاد كنند، و به جاهليت باز گردند، چرا كه دشمنى آنان و عداوت شان با على روشن است. اگر ممكن است از خدا بخواه تا مرا از اين مأموريت [[معاف]] فرمايد.
 
جبرئيل بازگشت و روز بعد دوباره نازل شد و اين هنگامى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله هنوز كنار بركه نرسيده بود، اما وارد منطقه غدير شده بود. اين بار جبرئيل چنين گفت: يا محمد، خداى تعالى مى‏ فرمايد:«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»:«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى».
 
در اين مرحله دوم يك فراز به آيه كريمه اضافه شد، و جبرئيل امين دستور آورد كه بايد فردا در منزل بعدى كه كاروان پياده مى شوند ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را بر مردم اعلام كنى.
 
<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span></span> در پى اين دستور پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى جبرئيل، از اصحابم مى‏ ترسم كه با من مخالفت كنند و اهل نفاق بر من [[طعن]] وارد كنند. قريش در ضديت با اين موضوع مطالبى به من گفته‏ اند<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۹۶ ح ۱۰۹. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۷. تفسير فرات: ص ۱۹۵. </ref>و من بر جان خود و على ترس دارم.<ref>اليقين: ص ۳۷۳. </ref>از خدا بخواه كه در اعلان چنين مطلبى حفظ از شر مردم را براى من [[ضمانت]] كند.
 
غدير خم رسيده و پنج ساعت از طلوع آفتاب گذشته بود. در آنجا جبرئيل چنين گفت: يا رسول اللَّه، خداى تعالى مى ‏فرمايد:«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»:«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده‏ اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند».
 
<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span></span> در اين مرحله سوم كه ضمانت حفظ از طرف خدا هم به آيه اضافه شد، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: به خدا قسم از اين مكان حركت نخواهم كرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمايم.<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.  </ref>اين تهديدى از طرف پروردگار من است كه اگر رسالت او را ابلاغ نكنم مرا عذاب خواهد كرد. آگاه باشيد كه از هيچ كس ترسى ندارم و امر خداى عزوجل را به اجرا در خواهم آورد. اگر مرا [[تكذيب]] هم كنند برايم بهتر از عقوبت خداوندى در دنيا و آخرت است.<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۹. امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. </ref> براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...».
 
== چهره ‏هاى سقيفه در برابر غدير<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۲۳. </ref> ==
   اهل سقيفه كه روز اول يك چهره بيشتر نداشتند اينك به سه چهره [[شاخص]] و صدها چهره رنگ يافته -  كه تحت همان سه چهره خلاصه مى ‏شدند -  به جنگ غديريان آمدند.
 
اينان كه در روز اول باطن خود را [[كتمان]] مى‏كردند و فقط پشت سر غاصبين به نفع آنان شعار مى ‏دادند، اكنون جهت ‏گيرى هم نموده و نشان دادند كه براى چه به نفع اصحاب سقيفه شعار مى‏ دادند.
 
گروهى بودند كه پيشانى‏ ها از عبادت پينه بسته و ظاهر زاهِدانه ‏اى داشتند، ولى با اين همه در مقابل على عليه السلام بودند:
 
گروهى اشخاص رياست طلب بودند كه در مقابل على‏ عليه السلام قرار گرفته بودند.
 
گروهى مال‏ پرست بودند و به جنگ على‏ عليه السلام آمده بودند.
 
گروهى [[عياش]] بودند و در برابر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام قرار گرفته بودند.
 
گروهى اظهار محبت شديد نسبت به اسلام و پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ كردند، و با اين همه در مقابل صاحب غدير ايستاده بودند!!
 
گروهى بغض و [[عناد]] خود را نسبت به پيامبرصلى الله عليه وآله كتمان نمى ‏كردند.
 
گروهى مبانى تازه ‏اى كه صراحت در ضديت با قرآن و پيامبرصلى الله عليه وآله داشت مطرح مى‏ كردند، و در عين حال خود را وفادار به اسلام مى ‏دانستند و از همان ديدگاه به جنگ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آمده بودند!!
 
== غدير بهترين راه براى جامعه اسلامى<ref>ژرفاى غدير: ص ۵۰ . </ref> ==
   با [[تحليلى]] از تركيب جامعه اسلامى در سال آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله به خوبى مشخص مى‏ شود كه هيچ طرحى زيباتر و بهتر از رفتار پيامبرصلى الله عليه وآله با جامعه آن چنانى نمى ‏توان فرض كرد، به طورى كه نتيجه ‏اش بقاى اسلام باشد تا نسل ‏هاى بعدى به راحتى بتوانند حق و باطل را بفهمند و حجت بر آنان تمام شود و راه را آزادانه انتخاب كنند.
 
اگر نام اسلام محو مى ‏شد، هم اتمام حجت از بين مى ‏رفت و هم انتخاب آزادانه! چون يا مردم اصلاً خبرى از حق نداشتند تا بتوانند آزادانه آن را انتخاب كنند، و يا خبرى از باطل نداشتند تا ناخواسته در طريق آن نيفتند. ال
 
به عبارت ديگر مسيرى بود كه بايد طى مى ‏شد و راه پس و پيش نداشت و بايد طبق آن و با مداراى با آن تصميم‏ گيرى مى‏ شد. اين خدا و رسولش بودند كه بهترين برنامه را [[تدارک]] ديدند؛ و در آن شرايط خاص، فرضى بهتر از آنچه انجام شد وجود نداشت. بنابراين به جاى تحليل روش پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام به عنوان چرا و چگونه، بايد از آن به عنوان بهترين راهى كه بهتر از آن قابل تصور نيست ياد كرد.
 
== فرصت ‏طلبان جامعه اسلامى در غدير<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۲۱.</ref> ==
   در تحليل جامعه اسلامىِ آن روز، بايد از فرصت طلبانى نام برد كه به شكل‏ هاى گوناگونى جلوه مى‏ كردند:
 
تشنگان قدرت كه براى به دست گرفتن حكومت لحظه ‏شمارى مى‏كردند.
 
[[منزوى]] شدگان از قدرت كه جوّ حاكم را زير نظر داشتند.
 
[[هواپرستان]] [[شهوت‏ طلب]] كه اينان نيز -  از ديد خود -  جوّ حاكم را زير نظر داشتند.
 
شكست خوردگان بى‏ تقوا كه در فكر انتقام بودند.
 
حسودانى كه نمى‏ توانستند مقامات والاى خدادادى را ببينند.
 
آنان كه در جنگ‏ ها افراد خانواده خود را به دست مسلمانان از دست داده بودند.
 
گروه‏ هاى فوق دو [[خصيصه]] مهم داشتند كه براى غاصبين خلافت بسيار مهم بود و براى اسلام خطرى عظيم به شمار مى آمد:
 
'''الف.''' رونق و عدم رونق اسلام و جهات معنوى آن برايشان اصلاً ارزشى نداشت و نسبت به آنها بى‏ تفاوت بودند؛ اضافه بر اينكه از نابودى اسلام و ضربه خوردن آن لذت هم مى‏ بردند.
 
'''ب.''' از اصل اسلام بويى نبرده بودند تا قدرت مقاومت داشته باشند، و بتوان از آنان به نفع اسلام استفاده كرد.
 
== '''كمىِ متقين در جامعه اسلامى'''<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۱۱.</ref> ==
   از جمله مشهورترين آيات غدير آيه‏ اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:
 
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»<ref>مائده /  ۶۷ . </ref>
 
«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده‏ اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى ‏كند».
 
آنچه در اينجا قابل تأمل است اينكه: يكى از ريشه‏ هاى اساسى در مسئله ولايت، كه بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله خيلى زود خود را نشان داد، كمبود [[تقوى]] و مراعات نكردن حضور خداوند بود. مردمى كه خدا را در نظر نگيرند، خيلى راحت با تغيير شرايط دست از اعتقاد خود بر مى‏دارند و هيچ ترس و واهمه‏ اى هم به خود راه نمى‏ دهند. آنچه به معناى تقواى بازدارنده از انحراف است در آن مردم وجود نداشت، و جاى خالى اين ريشه اصيل اسلام به هر بهانه‏ اى مى‏ توانست زمينه فاصله گرفتن مردم از دين را آماده سازد.
<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span></span> اين همان چيزى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله پيش از غدير خوف آن را داشت و درباره آن چنين تعبير فرمود:«وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ»<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۰ بخش ۲. </ref>«اى مردم! از جبرئيل خواستم كه درباره ابلاغ اين پيام به شما مرا معذور بدارد به خاطر آنكه از كمى متقين خبر دارم».و در پى همين حقيقت بود كه آيه تبليغ نازل شد.
 
  براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...».
 
== لياقت جامعه اسلامى براى ولايت<ref>ژرفاى غدير: ص ۵۱ . </ref> ==
   پيامبرصلى الله عليه وآله با بيان«اليوم أكملت لكم ...»فهماند كه دين بدون ولايت كامل نيست. بنابراين مردمى كه دين بدون ولايت را پذيرفتند در واقع خواستند بگويند:«دين ناقص هم براى ما كافى است و ما دين كامل را نمى ‏خواهيم»! در نتيجه 1400 سال است كه مردم با دين ناقص مى ‏گذرانند و شايد هم [[لايق]] دين كامل نيستند.
 
اين زمينه گوياى آن است كه همه مردم لايق دين كامل نبودند، و دين كامل انسان‏ هايى كامل مى‏ طلبد كه از [[عهده]] عمل به آن برآيند و حقش را ادا كنند. البته اين بدان معنى نيست كه مردم [[مقصر]] نيستند، بلكه تقصيرها و گناه ‏ها به جاى خود باقى است، و در عين حال سكّه ولايت هم قميت خود را حفظ كرده و به دست هر نااهلى نيفتاده است!
 
از همين نگاه مى ‏توان گفت: پنج سال حكومت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، نمونه بارزى از اين مسئله است؛ و آن پنج سال نشان داد كه مردم پس از ۲۵سال ظلم و جور كه على‏ عليه السلام را با التماس به خلافت خواندند، با آن حضرت چه كردند. اگر در روز اول كه دل ‏ها پر از كينه بود، على‏ عليه السلام حكومت را به دست مى ‏گرفت مردم چه مى‏ كردند و چه مخالفت ‏هايى بپا مى ‏شد.
 
== '''نفاق در جامعه اسلامى'''<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۲۶. </ref> ==
يكى از مسائل پيچيده تاريخ اسلام خط نفاق بين مسلمين است كه در قرآن و روايات فراوان به آن اشاره شده است. از جمله اين موارد در سفر حجةالوداع در عرفات است كه جبرئيل نازل شد و با اشاره به آيه ۷ سوره مائده «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ»-  كه در مدينه قبل از سفر نازل شده بود -  پيام خداوند را در ابلاغ ولايت و [[وصايت]] اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آورد، و اشاره به اكمال دين با ولايت و [[ميثاق]] پروردگار از بندگان نمود.
 
پيامبرصلى الله عليه وآله با شنيدن اين پيام الهى و با توجه به فورى نبودن آن، بار ديگر منافقين و [[اخلال گران]] را به ياد آورد و ترس آن را داشت كه مبادا مردم متفرق شوند يا به جاهليت باز گردند، چرا كه آن حضرت دشمنى آنان را مى ‏دانست و از بغض آنان نسبت به على عليه السلام خبر داشت.
 
اين بود كه پيامبر مكرم اسلام‏ صلى الله عليه وآله  خود را در شرايطى سخت احساس كرد و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشك شد و فرمود: «اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از جاهليت فاصله گرفته‏ اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمك جنگ‏ ها به [[انقياد]] درآورده‏ام. اكنون اگر بخواهم كسى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد»؟!
 
آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله از جبرئيل درخواست كرد تا از خدا حفظ او از شر مردم را درخواست كند، و همچنان منتظر ماند تا جبرئيل در اين باره خبرى از سوى خداوند بياورد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۳ ۲۰۲ ۱۵۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷ ۱۷۷ ۱۷۶  ۵۲  ۵۱. الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . </ref>
 
== واكسينه جامعه اسلامى در برابر منافقين<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۱۷. </ref> ==
عملكرد منافقين در غدير را مى‏ توان از چند [[بُعد]] بررسى كرد. يكى از آنها [[واكسينه]] جامعه اسلامى در برابر منافقين توسط پيامبرصلى الله عليه وآله است.
 
چرا در شرايط حساس غدير كه انتظار مى‏ رفت پيامبرصلى الله عليه وآله به هيچ عنوان [[متعرض]] موضوعات مسئله برانگيز نشود، به افشاى اقدامات منافقين و خطاب‏ هاى غليظ با آنان پرداخت؟
 
چرا پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله به صراحت و وضوح از امامان ضلالت ياد كرد، و حتى كلمه«اصحاب صحيفه» را از فراز منبر غدير، نه فقط براى مخاطبينش بلكه به گوش نسل‏ ها رسانيد؟
 
چرا آن حضرت سعى نكرد با مثبت نشان دادن وضعيت جامعه اسلامى، مردم را به آينده ‏اى غرورآفرين دلخوش كند؟
 
پاسخ آن است كه اقدامات پيامبرصلى الله عليه وآله فقط به عنوان بقاى يك حكومت در مفهوم قدرت و [[سيطره]] ظاهرى بر مردم نبود. اهداف آن حضرت را بايد در ابديت اسلام دانست، و بقاى قلب‏ هايى كه با خدا و دين خدا پيوند مى‏ خورند.
 
بايد نسل‏هاى اسلام را متوجه كرد كه چه آينده ‏اى در انتظار آنان است.
 
بايد مسلمانان بدانند كه پيامبرِ رنج كشيده آنان -  پس از بيست و سه سال زحمت‏در چه بحرانى توانست مراسم غدير را اجرا كند.
 
بايد آنان را به گونه ‏اى از پشت پرده [[اعمال منافقين]] آگاه نماييم كه از تولد پديده شومى به نام «[[سقيفه]]»متحير نشوند.
 
اين اقدام نوعى واكسينه كردن جامعه اسلامى است، كه متوجه باشند نسل اول اسلام در كدام جامعه بودند و بايد با چه مسايلى دست و پنجه نرم كردند. مسلمانان بايد بدانند كه چه لكه‏ هاى [[ننگ]] پاک نشدنى از سقيفه بر دفتر اعتقادشان مانده، كه اگر آنها را تشخيص ندهند دامان خودشان را هم خواهد گرفت. بايد اذعان داشته باشيم كه اين افشاگرى‏ ها يک ضرورت اعتقادى و واجب دينى و وظيفه اسلامى ماست.
 
 
 
 
 
<span dir="RTL"></span>


== '''پانویس''' ==
== '''پانویس''' ==
<span dir="RTL"></span>
<span dir="RTL"></span>