پرش به محتوا

ارتداد امت: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۶٬۶۷۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۱
ارتداد امت (ناقص4)
جز (ارتداد امت (ناقص3))
(ارتداد امت (ناقص4))
خط ۳۳۵: خط ۳۳۵:
<big>از همان روز غدير خداوند به صراحت اعلام كرده مؤمنين در اقليت ‏اند، و اكثريت مردم در راه ولايت و صاحب غدير نخواهند بود. حتى خود ابليس در روز غدير با مشاهده آن بيعت يكصد و بيست هزار نفرى، به پيامبرصلى الله عليه وآله گفت: «ما اقَلَّ مَنْ يُبايِعُكَ عَلى ما تَقُولُ فِى ابْنِ عَمِّكَ»: «چقدر كم هستند كسانى كه طبق گفته هايت درباره پسر عمويت با تو بيعت مى ‏كنند»!</big>
<big>از همان روز غدير خداوند به صراحت اعلام كرده مؤمنين در اقليت ‏اند، و اكثريت مردم در راه ولايت و صاحب غدير نخواهند بود. حتى خود ابليس در روز غدير با مشاهده آن بيعت يكصد و بيست هزار نفرى، به پيامبرصلى الله عليه وآله گفت: «ما اقَلَّ مَنْ يُبايِعُكَ عَلى ما تَقُولُ فِى ابْنِ عَمِّكَ»: «چقدر كم هستند كسانى كه طبق گفته هايت درباره پسر عمويت با تو بيعت مى ‏كنند»!</big>


<big>امام باقرعليه السلام در بيان «فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» در اين آيه مى ‏فرمايد: «يَعْنى شيعَةُ اميرِالْمُؤْمِنينَ ‏عليه السلام»<ref>بحار الانوار: ج 60 ص 185 و ج 37 ص 168 ح 45.</ref>: «منظور شيعيان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام هستند» كه پيرو شيطان نيستند و نگذاشتند گمان شيطان تحقق يابد و به مرحله عمل برسد. ص290</big>
<big>امام باقرعليه السلام در بيان «فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» در اين آيه مى ‏فرمايد: «يَعْنى شيعَةُ اميرِالْمُؤْمِنينَ ‏عليه السلام»<ref>بحار الانوار: ج 60 ص 185 و ج 37 ص 168 ح 45.</ref>: «منظور شيعيان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام هستند» كه پيرو شيطان نيستند و نگذاشتند گمان شيطان تحقق يابد و به مرحله عمل برسد.</big>
 
===== <big>آيه دوم</big> =====
<big>آيه دوم «إِنَّ عِبادِى  لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ» را پيامبرصلى الله عليه وآله هنگامى تلاوت فرمود كه شيطان با شنيدن «إِلاَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» در آيه اول، به فكر بقيه افتاد. او با خود تصميم گرفت كه اگر چه اكثريت خلق با [[سقيفه]] به گمراهى كشيده مى ‏شوند، ولى بايد به هر قيمتى شده اقليت مؤمن را هم به مخالفت خداوند وادار كرد.</big>
 
<big>اينجا بود كه به عزت و جلال خداوند قسم ياد كرد كه «لاَلْحِقَنَّ الْفَريقَ بِالْجَميعِ»: «اين گروه مؤمنين را هم به اكثريت ملحق مى ‏كنم».</big>
 
<big>در پاسخ پيامبرصلى الله عليه وآله اين آيه را تلاوت فرمود كه «تو را بر بندگان من راهى نيست مگر كسانى از گمراهان كه پيرو تو شوند».</big>
 
<big>اين آيه دو فراز دارد كه هر كدام از آنها بُعدى از مسئله را روشن مى‏ نمايد:</big>
 
====== <big>فراز اول</big> ======
<big>«إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ»: «تو را بر بندگان من راهى نيست».</big>
 
<big>منظور آن است كه در مسئله ولايت شيطان نمى ‏تواند آن فرقه مؤمن را منحرف سازد و آنان محكم‏ تر از آن هستند كه با حيله شيطان دست از [[ولايت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام]] بردارند.</big>
 
<big>[[امام صادق‏ عليه السلام]] در بيان اين مطلب مى‏ فرمايد: قسم به خدايى كه محمّد صلى الله عليه وآله را به حق مبعوث كرد، شياطين بزرگ و كوچک بر سر مؤمنين بيش از زنبوران بر گوشت هستند.</big>
 
<big>از سوى ديگر مؤمن محكم‏ تر از كوه است چرا كه از كوه با تبر مى ‏توان قطعه ‏اى جدا كرد، ولى از دين مؤمن چيزى نمى‏ توان جدا كرد.<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 164 ح 41 و ج 63 ص 256 ح 125.</ref></big>
 
====== <big>فراز دوم</big> ======
<big>«إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ»: «مگر كسانى از گمراهان كه پيرو تو شوند».</big>
 
<big>اين قسمت آيه دقيقاً مربوط به شيعيان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام است كه با پذيرفتن [[ولايت]] فرياد شيطان را بلند كرده ‏اند. وقتى شياطين از [[ابليس]] مى ‏پرسند: چرا چنين فرياد مى‏ زنى؟ در پاسخ مى‏ گويد:</big>
 
<big>وَ اللَّه مِنْ اصْحابِ عَلِىٍّ! سپس آنچه باعث پيروى از شيطان در شيعيان مى‏ شود توسط خود ابليس بيان شده كه گناهان را در چشم آنان زيبا جلوه مى‏ دهد تا با ارتكاب آن نزد خداوند مورد غضب قرار گيرند، آنجا كه مى‏ گويد: لاَزَّيِنَنَّ لَهُمُ الْمَعاصِىَ حَتّى ابَغِّضَهُمْ الَيْكَ.</big>
 
==== <big>نكته چهارم: [[ياران شيطان]] در غدير</big> ====
<big>شيطان در برابر غدير با تمام توان و قدرت ايستاد چرا كه آن برنامه را خنثى كننده تلاش ‏هاى خود براى گمراهى مردم مى ‏دانست. اما بدون شک فريادهايى كه در آن روز مى‏ كشيد به خاطر احساس عجزى بود كه در برابر غدير داشت.</big>
 
<big>اينجاست كه بايد بدانيم آنان كه از غدير سقيفه را پى‏ ريزى كردند نه تنها ياران راهگشاى ابليس بودند، بلكه شيطان به آنان آفرين گفت كه راهى را كه از آن عاجز بود توسط آنان گشوده شد و توانست دريچه اميدى به روى شيطان باز كند.</big>
 
<big>در اين باره سه جمله از [[ابليس]] نقل شده كه در غدير به شياطين گفت:</big>
 
<big>انَّ اصْحابَهُ لا يَفُونَ بِما عَقَدَ عَلَيْهِمْ: اصحاب او به آنچه بر آنان پيمان بسته وفا نمى ‏كنند.</big>
 
<big>انَّ اصْحابَهُ قَدْ وَعَدُونى انْ لا يَقِرُّوا لَهُ بِشَىْ‏ءٍ مِمّا قالَ: اصحاب او به من وعده داده‏ اند كه به چيزى از آنچه گفت اقرار نكنند.</big>
 
<big>انَّ الَّذينَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونى فيهِ عِدَةً وَ لَنْ يَخْلُفُونى فيها: آنان كه اطراف او هستند به من درباره او وعده‏ اى داده ‏اند كه هرگز در آن برخلاف وعده عمل نمى ‏كنند.</big>
 
 
<big>اينجاست كه وقتى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را براى بيعت اجبارى بردند، سلمان خطاب به عمر گفت:</big>
 
<big>شهادت مى‏ دهم كه از پيامبرصلى الله عليه وآله درباره اين آيه پرسيدم: «فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ، وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ»<ref>فجر/25، 26.</ref>: «در آن روز هيچ كس مانند او عذاب نمى‏ شود و هيچكس مانند او به بند كشيده نمى‏ شود»؛ پيامبرصلى الله عليه وآله به من خبر داد كه منظور از اين آيه تو هستى.<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 278 و ج 31 ص 171 ح 25. </ref></big>
 
 
<big>و نيز امام باقرعليه السلام در بيان اين آيه فرمود: ذاكَ الثّانى، لا يُعَذِّبُ اللَّه يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَهُ احَداً: منظور از اين كسى كه عذابش از همه بالاتر است عمر است، كه خداوند در روز قيامت احدى را مانند او عذاب نمى‏ كند.<ref>بحار الانوار: ج 30 ص331، 332.</ref></big>
 
<big>بلكه به صريح روايات عذاب او از عذاب ابليس هم بالاتر است، چنانكه [[امام صادق ‏عليه السلام]] در اين باره مى‏ فرمايد: روز قيامت ابليس را در هفتاد غُل و زنجير و دومى را در صد و بيست غل و زنجير مى ‏آورند. ابليس نگاهى به او مى‏ كند و مى ‏گويد: اين كيست كه خداوند عذاب او را بيش از من قرار داده در حالى كه من تمام مردم را گمراه كرده‏ ام؟! به او گفته مى ‏شود: اين دومى است.</big>
 
<big>ابليس مى ‏پرسد: براى چه مستحق چنين عذابى شده است؟ به او گفته مى‏ شود: به خاطر ظلم او به على.</big>
 
<big>او به دومى مى‏ گويد: واى بر تو! آيا خبر نداشتى كه خداوند به من دستور سجده بر آدم داد ولى من سرپيچى كردم. آنگاه از او خواستم براى من سلطه بر محمد و اهل‏ بيت او و شيعيانش قرار دهد، ولى خداوند اجازه نداد و گفت: «إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ». با اين همه خواسته نفس خود را عملى كردى و اكنون در پيشگاه خلايق از تو پرسيده مى ‏شود: اين چه برنامه‏ اى بود كه از تو و پيروانت در مخالفت على‏ عليه السلام صورت گرفت؟</big>
 
 
<big>دومى در پاسخ ابليس مى ‏گويد: تو به من چنين دستورى دادى. ابليس مى‏ گويد: چرا از پروردگارت سرپيچى كردى و از من اطاعت نمودى؟ عمر در پاسخ آيه قرآن را به ياد مى‏ آورد كه خداوند از قول ابليس آورده:</big>
 
<big>«إِنَّ اللَّه وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِى عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ»: «خدا به شما وعده حق داد، ولى من به شما وعده دادم و خلاف وعده نمودم، و مرا بر شما قدرتى نيست»!</big>
 
==== <big>نكته پنجم: شيطان از سقيفه تا عاشورا</big> ====
<big>اكنون جا دارد سراغى از ابليس و شياطين بگيريم كه با آن همه وحشت و ناراحتى در غدير، با ديدن سقيفه چه حالى پيدا كردند؛ تا راه طى شده غدير را با راه طى شده سقيفه از ذره‏بين اعتقاد مورد بازبينى قرار داده باشيم. در اين باره سه جلوه از پشت پرده عالَم توسط معصومين‏ عليهم السلام براى ما بيان شده است:</big>
 
===== <big>جلوه اول</big> =====
<big>[[امام باقرعليه السلام]] اولين مرحله را به محض قرار دادن غير اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در جاى آن حضرت چنين بيان مى ‏فرمايد:</big>
 
<big>هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت و مردم غير على ‏عليه السلام را به عنوان خليفه قرار دادند، [[ابليس]] تاج پادشاهى بر سر گذاشت و با زينت تمام بر فراز منبرى نشست. آنگاه همه لشكريانش را جمع كرد و به آنان گفت: شادى كنيد، چرا كه ديگر خدا اطاعت نخواهد شد تا امام بر حقى امور را در دست گيرد.<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 257. الكافى: ج 8 ص 345. تأويل الآيات: ج 2 ص 474. </ref></big>
 
===== <big>جلوه دوم</big> =====
<big>سلمان دومين مرحله را بعد از بيعت مردم با [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] چنين نقل مى‏ كند: آنگاه كه على‏ عليه السلام پيامبرصلى الله عليه وآله را [[غسل]] مى‏ داد من از [[مسجد]] آمدم و خبرها را به او دادم كه مردم دو دستى با ابوبكر بيعت مى‏ كنند!</big>
 
<big>حضرت پرسيد: آيا فهميدى اولين كسى كه با ابوبكر بر فراز منبر بيعت كرد چه كسى بود؟</big>
 
<big>عرض كردم: پيرمرد سالخورده ‏اى را ديدم كه بر عصايش تكيه داده و بر پيشانى او آثار سجده بود. او قبل از همه از منبر بالا رفت و گريه كنان در برابر ابوبكر تعظيمى كرد و گفت: خدا را شكر كه مرا نميراند تا تو را در اين مكان ديدم! دستت را باز كن تا بيعت كنم.</big>
 
<big>ابوبكر هم دستش را باز كرد و آن پيرمرد با او بيعت كرد و گفت: روزى است مانند روز آدم! سپس از منبر پايين آمد و از مسجد بيرون رفت.</big>
 
<big>سلمان مى ‏گويد: على‏ عليه السلام از من پرسيد: آيا فهميدى او كه بود؟ عرض كردم: نه! ولى گفتار او مرا خوش نيامد چرا كه گويى رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله را به مسخره گرفته بود!</big>
 
<big>حضرت فرمود: او ابليس بود، خدا او را لعنت كند. پيامبرصلى الله عليه وآله به من خبر داد كه [[ابليس]] و بزرگان اصحابش حاضر بودند آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله مرا در [[غدير خم]] به دستور خدا منصوب كرد، تا آنجا كه خبر داد بعد از آن حضرت ابليس دوباره حاضر مى‏ شود و به عنوان اولين نفر با ابوبكر بيعت مى ‏كند.</big>
 
 
<big>آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله در دنباله خبرش فرمود:</big>
 
<big>[[ابليس]] پس از بيعت [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] از مسجد خارج مى ‏شود و شياطين را جمع مى‏ كند. آنان در برابر او به سجده مى‏ افتند و مى‏ گويند: اى آقاى ما واى بزرگ ما ! تو بودى كه آدم را از بهشت بيرون كردى! او هم مى ‏گويد:</big>
 
<big>كدام امت بعد از پيامبرشان گمراه نشدند؟ هرگز! شما گمان كرديد كه مرا بر اينان راهى نيست؟ چگونه ديديد مرا هنگامى كه با آنان كارى كردم كه اطاعت على را كه خدا و رسول به آنان امر كرده بود رها كردند؟!<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 263. كتاب سليم: ص 145. مدينة المعاجز: ج 2 ص 243.</ref></big>
 
===== <big>جلوه سوم</big> =====
<big>سومين مرحله را [[حضرت زينب‏ عليها السلام]] در آخرين لحظات عُمر [[اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]] از آن حضرت شنيده كه آن واقعه كربلاست.</big>
 
<big>اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از قول پيامبرصلى الله عليه وآله ماجراهاى [[سقيفه]] و بعد از آن تا ماجراى [[عاشورا]] را براى دخترش نقل كرد تا آنجا كه فرمود: دخترم تو و دختران خاندانت با خوارى به حالت اسيرى در اين شهر كوفه خواهيد بود.</big>
 
<big>آنگاه از قول پيامبرصلى الله عليه وآله چنين نقل فرمود: [[ابليس]] در آن روز ([[روز عاشورا]]) از خوشحالى به پرواز در مى‏ آيد، و همراه همه شياطين تمام زمين را سير مى ‏كند و در آن حال مى ‏گويد:</big>
 
<big>اى گروه شياطين، به آنچه از فرزندان آدم مى‏ خواستيم رسيديم و در هلاک كردن آنان به نهايت درجه دست يافتيم و بدنامى را براى آنان به يادگار گذاشتيم، مگر آنان كه به اين گروه (يعنى اهل ‏بيت ‏عليهم السلام) متمسک شوند. از اين پس كار خود را به شک انداختن مردم درباره آنان و وادار كردنشان بر دشمنى آنان و عمل بر ضد آنان و دوستانشان قرار دهيد، تا گمراهى و كفر مردم مستحكم و پا برجا شود، تا آنجا كه هيچكس از آنان نجات پيدا نكند.<ref>بحار الانوار: ج 28 ص60، 61. کامل الزیارات: ص259-266.</ref></big>
 
== <big>آيه «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ . أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ...»</big><ref>آل عمران/144. غدير در قرآن: ج 2 ص262-279.</ref> ==
<big>بزرگ‏ترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه ‏اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى ‏توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى ‏توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه‏ هاى مختلف به ميان آمد.</big>
 
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيش‏ بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به 11 آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه 144 [[سوره آل عمران]] است:</big>
 
<big>«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ»:</big>
 
<big>«و محمد نيست جز رسولى كه قبل از او پيامبران بوده ‏اند. آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب باز مى‏ گرديد، و هركس به عقب باز گردد به خدا هيچ ضررى نمى‏ رساند و به زودى خدا شاكرين را جزا مى‏ دهد».</big>
 
 
<big>اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:</big>
 
=== <big>متن خطبه غدير</big> ===
<big>مَعاشِرَ النّاسِ، انْذِرُكُمْ انّى رَسُولُ اللَّه قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ، افَإِنْ مِتُّ اوْ قُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ الصّابِرينَ. الا وَ انَّ عَلِيّاً هُوَ الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ:</big>
 
<big>اى مردم، من شما را مى ‏ترسانم و انذار مى‏ نمايم كه من رسول خدا هستم و قبل از من پيامبران بوده ‏اند، آيا اگر من بميرم يا كشته شوم شما عقبگرد مى ‏نماييد؟ هر كس به عقب باز گردد به خدا ضررى نمى‏ رساند؛ و خداوند به زودى شاكرين و صابرين را پاداش مى ‏دهد. بدانيد كه على است توصيف شده به صبر و شكر و بعد از او فرزندانم از نسل او چنين ‏اند.<ref>اسرار غدير: ص 149 148 بخش 6 . </ref></big>
 
=== <big>موقعيت تاريخى</big> ===
<big>در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مسئله امامت و ولايت و جوانب آن را تا اواسط خطبه غدير روشن فرموده و اشاراتى به توطئه ‏گران و اخلالگران در امر امامت نموده است، با تضمين آيه مزبور در كلام خود به بازگشت مردم از دين اشاره مى ‏نمايد تا مبادا مغرور شوند و خود را از بى‏ دينى مبرّا بدانند، بلكه بدانند هر بشرى در معرض انحراف و ارتداد است؛ و اين سخت‏ ترين امتحان الهى در طول عمر مردم خواهد بود.</big>
 
<big>اين آيه در قرآن با ذكر نام مبارك پيامبرصلى الله عليه وآله به صورت غايب آمده ولى حضرت در عين تضمين كامل آن در كلام خود، صورت متكلم به آن داده ‏اند. لذا به جاى نام مبارک خود (محمد صلى الله عليه وآله) در آيه از كلمه «انّى» استفاده كرده ‏اند و به جاى «مِنْ قَبْلِهِ» كلمه «مِنْ قَبْلى» را فرموده ‏اند.</big>
 
<big>بعد از آن «مِتُّ اوْ قُتِلْتُ» را به جاى «ماتَ أَوْ قُتِلَ» ذكر كرده ‏اند. از سوى ديگر كلمه «رَسُولٌ» در آيه را به صورت «رَسُول اللَّه» فرموده ‏اند، و دو كلمه «انْذِرُكُمْ» و «صابِرينَ» را به عنوان مقدمه و مؤخره آيه آورده‏ اند كه مورد دوم در نسخه‏ هاى «د» و «و» است.</big>
 
=== <big>موقعيت قرآنى</big> ===
<big>در قرآن ارتباط اين آيه به آيه 139 باز مى ‏گردد كه اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله را سفارش به پايدارى و نشاط مى ‏نمايد، و يادآور مى‏ شود كه فراز و نشيب ‏هاى روزگار امتحانى از سوى پروردگار براى شناسايى ثابت قدمان است.</big>
 
<big>تا آيه 144 كه سخن صورت شديدى به خود مى‏گيرد و نوعى توبيخ را متوجه مسلمانان م ى‏نمايد كه آيا اگر پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا برود يا كشته شود از راه خود باز مى ‏گرديد؟ و اين بدان معناست كه پايدارى مسلمانان بر اعتقاد و عمل خويش بايد در حيات و ممات پيامبرشان يكسان باشد.</big>
 
<big>تفسير اين آيه در اين كلام پيامبرصلى الله عليه وآله باز مى‏ گردد به تطبيق محتواى آن با موقعيت غدير، و اين تطبيق از برگرداندن حالت غايب در آيه به حالت متكلم در كلام حضرت استفاده مى ‏شود.</big>
 
<big>ذكر اين آيه در موقعيتى كه حضرت نزديكى رحلت خويش را رسماً اعلام فرموده و در قبل و بعد اين فراز خطبه دشمنان و معاندين على‏ عليه السلام مطرح شده‏اند اين انطباق را روشن ‏تر مى‏ نمايد، به خصوص آنكه با كلمه «انْذِرُكُمْ: شما را مى ‏ترسانم» تأكيد بيشترى يافته است. با توجه به اين جهات، پنج فراز آيه در سايه [[خطبه غدير]] اين گونه تفسير مى‏ شود:</big>
 
=== <big>تحليل اعتقادى</big> ===
<big>فرازهاى آيه و خطبه را مى ‏توان اين گونه تحليل نمود:</big>
 
==== <big>فراز اول: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ»</big> ====
<span dir="RTL"></span><big>ذكر اين جمله در جايى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مردم را درباره دشمنى و مخالفت با على ‏عليه السلام هشدار شديد مى ‏دهد، اشاره به شباهت تبليغ رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله به تبليغ پيامبران گذشته است.</big>
<span dir="RTL"></span><big>يعنى همان گونه كه امت‏ هاى گذشته پس از رحلت انبياى خود در معرض انحراف و گمراهى قرار داشتند و اين ضلالت‏ ها سردمدارانى داشت، به همان صورت در اين امت هم خواهد بود، و نبايد امت اسلام را منزَّه از ابتلائات امت‏ هاى گذشته دانست.</big>
 
<span dir="RTL"></span><big>به امام باقرعليه السلام عرض شد: مردم گمان مى ‏كنند بيعت ابوبكر كه مردم بر او اتفاق كردند مورد رضاى خدا بود، چرا كه خداوند امت محمدصلى الله عليه وآله را بعد از رحلت او به فتنه نمى ‏اندازد!! حضرت فرمود: مگر كتاب خدا را نمى‏ خوانند؟! آيا خدا نمى ‏فرمايد: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ...»؟</big>
 
<span dir="RTL"></span><big>آيا خدا درباره امت‏ هاى قبل از آنان خبر نداده كه بعد از آمدن براهين و بينات اختلاف كردند؟ آنجا كه مى‏ فرمايد:</big>
 
<span dir="RTL"></span><big>«وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ... فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ»، يعنى: «به حضرت عيسى دليل‏ هاى روشن داديم و او را با روح القدس مؤيد داشتيم ... عده ‏اى از آنان ايمان آوردند و عده ‏اى كافر شدند».</big>
 
<span dir="RTL"></span><big>آنگاه امام باقرعليه السلام فرمود: از همين مى ‏توان استفاده كرد كه اصحاب محمد صلى الله عليه وآله بعد از او اختلاف كردند و عده ‏اى ايمان آوردند و عده ‏اى كافر شدند.<ref>بحار الانوار: ج 28 ص20، 253.</ref></big>
 
<span dir="RTL"></span>
<span dir="RTL"></span>
==== <big>فراز دوم: «افَانْ مِتُّ اوْ قُتِلْتُ»</big> ====
<big>اين فراز مردم را متوجه اين نكته مى‏ كند كه توطئه قتل نيز درباره حضرت امكان دارد، و اين حكايت از فضاى پر از خطر در اطراف پيامبرصلى الله عليه وآله دارد و بيدارباشى به مسلمانان است كه حتى اگر پيامبرصلى الله عليه وآله را علناً بين مردم به قتل رساندند نبايد در مسئله امامت و خلافت خدشه ‏اى وارد شود و هرج و مرج بپا گردد!</big>
<big>امام صادق‏ عليه السلام فرمود: مى‏ دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله به مرگ طبيعى از دنيا رفت يا كشته شد؟ خداوند مى‏ فرمايد: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ ...» (يعنى خداوند مسئله قتل را به ميان مى ‏آورد).</big>
<big>آنگاه امام صادق ‏عليه السلام فرمود: آن حضرت را مسموم كردند و آن دو زن سم را به حضرت خوراندند.<ref>بحار الانوار: ج 22 ص239، 246، 514، 516 و ج28 ص20. همچنین مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج1 ص434، 439-441.</ref></big>
==== <big>فراز سوم: «انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»</big> ====
<big>فِعل «انقِلاب عَلَى الْعَقِب» يک اصطلاح پر معناى ادبى به حساب مى‏ آيد كه با در نظر گرفتن همان معناى دقيق در آيه قرآن مورد استفاده قرار گرفته است. براى ارائه تفسيرى جامع از اين جمله در آيه شريفه پنج جهت آن را با در نظر گرفتن متن خطبه مورد توجه قرار مى دهيم:</big>
===== <big>الف) معناى «انقلاب عَلَى الاعْقابِ»</big> =====
<big>«عَقِب» به معناى «پاشنه پا» است. «انقلاب» به معناى «چرخيدن و بازگشتن» است. تركيب اين دو كلمه با حرف «عَلى» به معناى «بر، روى» آن معناى دقيق را به اين مجموعه مى ‏دهد و معنايش چنين مى‏ شود:</big>
<big>«چرخيدن و برگشتن روى پاشنه پا».</big>
<big>براى روشن شدن بيشتر اين معنى توجه شما را به اين نكته جلب مى‏ كنم:</big>
<big>بازگشت يک نفر از راهى كه آمده معمولاً به يكى از سه صورت است: يا از مقابل خود دور مى‏ زند تا رويش به پشت سر باز گردد، و يا عقب عقب گام بر مى‏ دارد كه از آن تعبير به «قَهقَرى» مى ‏كنند، و يا بر روى پاشنه مى‏ چرخد بدون آنكه از جاى خود حركت كند، و رويش به پشت سر باز مى‏ گردد. فرق قسم سوم با دو قسم اول سريع‏ تر و آسان‏ تر بودن است.</big>
<big>در آيه قرآن و در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به جاى اين اصطلاح امكان داشت از كلمه «رَجَعَ» كه به معناى كلّىِ «بازگشت» است استفاده شود، ولى منظور از به كار بردن اين اصطلاحِ خاص تطبيق دقيق آن بر مسلمانان و كارى است كه در شرف انجام آن بودند و بايد يک پيشگويى پر محتوى به حساب آيد.</big>
<big>يعنى آن گونه كه مسلمانان پس از پيامبرصلى الله عليه وآله راه بيست و سه ساله آن حضرت را هنوز آب غسل حضرتش خشک نشده كنار گذاشتند، و آن گونه كه سفارشات آن حضرت درباره خلافت و اهل ‏بيتش را زير پا گذاشتند، اين اقدامات به صورتى بود كه نه مى‏ شود نام آن را انحراف از مسير گذاشت و نه اينكه بازگشت به گذشته با سير تدريجى، بلكه فقط زيبنده آن «انقلاب عَلَى الاعْقاب» و «در جا برگشتن» و «روى پاشنه چرخيدن» است. گويا منتظر دور شدن چشمان پيامبرصلى الله عليه وآله بوده ‏اند كه هر چه سريع‏ تر راه آمده را باز گردند و به جاهليت برسند.</big>
<big>اين بازگشت مردم در لسان معصومين‏ عليهم السلام معناى ظريف دينى خود را يافته و از مسامحات ادبى و لغوى بيرون آمده است. منظور اين است كه بدانيم چنين بازگشتى از طرف خداوند چه عنوانى دارد و خدا به چنين مردمى چگونه مى ‏نگرد و در نامه اعمالشان چه نامى به آنان مى‏ دهد. امامان ما چنين مردمى را مرتد و كافر و اهل [[جاهليت]] خوانده‏اند، يعنى آن بازگشت مردم نزد خداوند به معناى بازگشت از اسلام و استقبال از كفر و جاهليت گذشته است.</big>
<big>امام باقرعليه السلام با ذكر عنوان «ارتداد» فرمود: ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ النَّبِىّ ‏صلى الله عليه وآله الاّ ثَلاثَةَ نَفَرٍ: الْمِقْدادُ بْنُ الاسْوَدِ وَ ابُوذَرِّ الْغِفارِىُّ وَ سَلْمانُ الْفارِسىُّ. اين حديث از ائمه ديگر هم به اسناد بسيار نقل شده است.<ref>الاختصاص (شيخ مفيد): ص 6 . بحار الانوار: ج 22 ص352، 440 و ج28 ص238، 239، 259 و ج67 ص164.</ref></big>
<big>مى ‏بينيم كه در اين حديث عنوان «ارتداد» بر بازگشت مردم اطلاق شده كه در ارتباط با دين به معناى كنار گذاشتن دينى و پيش گرفتن دين ديگر است، و در اصطلاح مذهبى به معناى آن است كه شخص مسلمانى رسماً اعلام كفر نمايد.</big>
<big>امام صادق‏ عليه السلام عنوان كفر را به ميان آورده فرمود: «انَّ النَّبِىّ ‏صلى الله عليه وآله لَمّا قُبِضَ ارْتَدَّ النّاسُ عَلى اعْقابِهِمْ كُفّاراً الاّ ثَلاثاً: سَلْمانُ وَ الْمِقْدادُ وَ ابُوذَرٍ الْغِفارىِّ».<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 259.</ref></big>
<big>در اين حديث همان ارتداد و همين «انقلاب عَلَى الاعْقابِ» به «كفر» تفسير شده است. يعنى اين بازگشت از اسلام هيچ ملجأ و پناهى جز كفر ندارد و معنايى جز كافر شدن ندارد.</big>
<big>امام باقرعليه السلام باطن اين كفر را واضح‏ تر بيان فرموده است: انَّ رَسُولَ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله لَمّا قُبِضَ صارَ النّاسُ كُلُّهُمْ اهْلَ جاهِلِيَّةٍ الاّ ... .<ref>بحار الانوار: ج 22 ص 333 ح 46. </ref></big>
<big>در اين حديث پايانِ اين راهِ بازگشت نشان داده شده است. يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله در طول بيست و سه سال مردم را از جاهليت بيرن آورد و در راه اسلام به حركت در آورد.</big>
<big>مردم بعد از رحلت او راه بازگشت را پيش گرفتند و هدفشان رسيدن به جاهليت از دست رفته بود، ولى چنان اسلام را به سرعت زير پا گذاشتند كه فضاى جاهليت را يک باره احيا كردند و در آن قرار گرفتند.</big>
<big>عمق اين ارتداد و كفر و جاهليت و انقلاب عَلَى الاعقاب را امام جعفر بن محمد الصادق ‏عليه السلام در نامه‏ اى كه براى اصحابش نوشت تا بعد از هر نماز آن را مرور كنند چنين فرمود:</big>
<big>گروهى از مردم بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله ادعا كردند كه ما پس از رحلت آن حضرت مى‏ توانيم آنچه رأى مردم بر آن متفق باشد بپذيريم، اگر چه درباره آن با ما پيمانى بسته و دستورى داده باشد و اگرچه مخالف پيامبرصلى الله عليه وآله باشد.</big>
<big>هيچ كس در برابر خداوند با جرئت‏ تر و گمراهيش آشكارتر از كسى نيست كه چنين مطلبى را بپذيرد و گمان كند كه چنين حقى دارد. به خدا قسم، حق خدا بر مردم است كه او را اطاعت كنند و چه در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله و چه بعد از رحلت او تابع مرادش باشند.</big>
<big>سپس حضرت صادق‏ عليه السلام اين آيه را خواند: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»، و سپس فرمود: اين آيه براى آن است كه بدانيد همان گونه كه احدى از مردم در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله حق ندارد به خواسته و رأى و مقياس عقل خود بر خلاف پيامبرصلى الله عليه وآله عمل كند، بعد از رحلت آن حضرت نيز بايد چنين باشد.<ref>بحار الانوار: ج 75 ص 215 ح 93. </ref></big>
===== <big>ب) پيش ‏بينى بازگشت مردم از دين</big> =====
<big>اگر مطالعه جامعه شناسانه ‏اى از تركيب اجتماع مسلمانان در سال آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله داشته باشيم، حضور همه جانبه نفاق را در گونه ‏هاى متفاوت و با علل و انگيزه‏ هاى گوناگون احساس خواهيم كرد:</big>
<big>زنده شدن شهوت ‏پرستى و دنياطلبى بين مسلمانان، بروز تعصبات جاهلى و حسدهاى نهفته، عُقده ‏هاى باقيمانده از خون‏ هاى بدر و احُد و خيبر، افزايش تازه مسلمانانى كه تا ديروز بر عليه اسلام شمشير مى ‏زدند، عداوت ذاتى عده‏اى با پيامبر و اهل‏ بيتش، همه اينها جوّ حاكم بر جامعه اسلامى در سال [[حجةالوداع]] را روشن مى ‏كند.</big>
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله نيز بارها اعلام خطر فرموده و آيات قرآن درباره [[منافقين]] كه اكثر آن ها در سال‏ هاى آخر عمر حضرت نازل شده دليل واضحى بر اين مطلب است.</big>
<big>در [[خطابه غدير]] نيز پيامبرصلى الله عليه وآله فصل مُشبِعى از سخن را اختصاص به اين زنگ خطر دادند و حتى اصحاب صحيفه را صريحاً در خطبه ياد كردند.</big>
<big>اين باور اجتماعى به قدرى روشن بود كه [[شيطان]] با خيال آسوده منظره غدير را تحمل كرد و به پيروانش آينده ‏اى به نفع خويش را پيش ‏بينى كرد. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد:</big>
<big>در غدير، هنگام اعلان ولايت، شياطين نزد ابليس جمع شدند و به او گفتند: آيا تو به ما نگفته بودى كه وقتى محمد از دنيا برود امت او پيمان را مى‏ شكنند و سنت او را بر هم مى ‏زنند و كتابى كه از طرف خدا آورده بر اين مطلب شاهد است كه مى ‏گويد:</big>
<big>«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ». چگونه چنين خواهد شد در حالى كه براى امت خود عَلَم هدايت تعيين نمود و به جاى خود امامى نصب كرد؟</big>
<big>ابليس در پاسخ شياطين مى‏ گويد: از اين اعلام ولايت هراسان نباشيد چرا كه امت او پيمان را مى‏ شكنند و به جانشين بعد از او حيله مى‏ كنند و به اهل‏ بيتش ظلم مى ‏نمايند و امر امامت را مهمل مى ‏گذارند، به خاطر حب دنيا در قلب‏ هايشان و جايگزينى تعصب و كينه در سينه ‏هايشان و به خاطر تكبر و بلند پروازى آنان.<ref>بحار الانوار: ج 66 ص83، 84.</ref></big>
===== <big>ج) مسئولان و سردمداران اين ارتداد</big> =====
<big>شكى نيست كه اين بازگشت از دين نسبت به همه مسلمانان يكسان نبوده است. عده ‏اى پيش قراول و عده‏اى آماده كننده شرايط و عده ‏اى اعوان و انصار و عده‏اى ديگر سياهى جمعيت و پشتوانه قلبى اين برنامه بوده ‏اند، ولى بدون شک همه سهمى داشته‏ اند و هر كس به اندازه ‏اى كه دخالت داشته بايد مجازات شود.</big>
<big>اگر بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله لشكر متجاوز و فرصت طلبى از غير مسلمانان به جامعه اسلامى حمله مى ‏كرد و نتيجه زحمات 23 ساله پيامبرصلى الله عليه وآله را ضايع مى‏ كرد و اصحاب آن حضرت دفاع نمى ‏كردند و تسليم مى ‏شدند جاى بسى تعجب و انزجار از چنين ياران بى وفايى بود.</big>
<big>تعجب اين است كه به دست اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله دين آن حضرت و مسئله اصلى مورد سفارش حضرتش - كه ولايت و [[امامت على‏ عليه السلام]] بود -  زير پا گذاشته شد، و نه تنها اهمال شد كه همين اصحاب كه پيامبرصلى الله عليه وآله را ديده و از دو لب آن حضرت شنيده بودند، به جنگ خاندان رسالت رفتند و هيزم براى آتش زدن بيت نبوت بردند و درِ خانه را آتش زدند و فاطمه و محسن ‏عليهما السلام اين خانه را بين در و ديوار خُرد كردند و كشتند و طناب بر گردن صاحب خلافت عظمى انداخته او را براى بيعت با خليفه ساختگى خود بردند.</big>
<big>امام صادق‏ عليه السلام اين تعجب بزرگ تاريخى را با خواندن آيه «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ» خاطر نشان كرده فرمود: يَعْنى اصْحابُهُ الَّذينَ فَعَلُوا ما فَعَلُوا: منظور از اين آيه اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند كه آن كارها را انجام دادند.<ref>بحار الانوار: ج 20 ص 90 ح 18.</ref></big>
<big>با اينكه جز سه نفر، همه مردم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله در خوار كردن و تنها گذاشتن اهل ‏بيت ‏عليهم السلام سهمى داشتند، ولى شكى نيست كه سردمداران آن ارتداد و انقلاب عَلَى الاَعْقاب پرونده اصلى آن را به خود اختصاص داده‏ اند و نفرت و انزجار و بيزارى ما در درجه اول از آنان است.</big>
<big>اولى و دومى به عنوان سركردگان سقيفه و معاذ و سالم و ابوعبيده و مغيره و قنفذ و خالد و امثال آنان مساعدين و يارانشان در بلواى غصب خلافت از خاطره ‏ها محو نخواهند شد.</big>
<big>بر پا نگه دارندگان عمود سقيفه و پرچم خلافت مغصوبه يعنى عثمان و معاويه و يارانشان از قبيل عبدالرحمن بن عوف و عمروعاص و سعد بن ابى‏ وقاص و ابوهريره نيز سردمداران درجه دوم اين رجوع به جاهليت ‏اند.</big>
<big>تا زمان معاويه رسيد كه بازگشتِ كامل به جاهليت تحقق پذيرفت و نتيجه ‏اش بعد از او ظاهر شد كه به آسانى نايب پيامبرصلى الله عليه وآله را در كربلا سر بريدند و خاندانش را اسير نمودند و سرود «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ»<ref>شعرى است كه يزيد هنگام جسارت به سر مقدس امام حسين‏عليه السلام مى‏خواند، و منظورش اين بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دينى كه آورد هدفش رياست بر مردم بود! بحار الانوار: ج 45 ص 133. </ref>سر دادند، و آن روزها را رسماً انتقام بدر نام نهادند كه جاهليت و كفر به جنگ اسلام آمده بود، و اين شعر را خواندند كه: «لَيْتَ اشْياخى بِبَدْرٍ شَهِدُوا».<ref>اين شعر هم دنباله جسارت‏ هاى يزيد در همان موقعيت است.</ref></big>
<big>اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در نامه ‏اى به معاويه با اشاره به همين آيه شريفه، اقدامات سردمداران سقيفه را اين گونه توصيف مى‏ فرمايد:</big>
<big>شما آن قومى بوديد كه در پيشگاه خدا و رسول اقرار كرديد، و سپس راه خود را تغيير داديد. خداوند به شما خبر داد كه: «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ ...»: »محمد پدر يكى از مردان شما نيست ولى او پيامبر خدا و خاتم ‏النبيين است» ، و فرمود: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»: «اگر از دنيا برود يا كشته شود به عقب باز مى ‏گرديد»؟ پس تو و شركائت -  اى معاويه -  آن قومى هستيد كه به عقب باز گشتند و مرتد شدند، و آنچه با خدا پيمان بسته بودند زير پا گذاشتند و بيعت را شكستند، و البته به خدا ضررى نزدند.<ref>بحار الانوار: ج 33 ص 133. الغارات: ج 1 ص 197. </ref></big>
===== <big>د) مصون ماندگان از اين ارتداد</big> =====
<big>همان قدر كه اتحاد مردم در برابر پيامبرصلى الله عليه وآله و خاندانش براى غصب خلافت تعجب ‏آور است، مصون ماندن از چنين سيل بنيان كن و بلاى عظيم عجيب ‏تر است، آن هم تا جايى كه عدد مصون ماندگان به سه نفر برسد. اين نشانگر كوه راسخ ايمان در قلب اين سه نفر است كه همه لغزيدند ولى اينان كَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّكُهُ الْعَواصِفُ بر جاى ماندند.</big>
<big>امام باقرعليه السلام مى ‏فرمايد: مردم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله از دين بازگشتند مگر سه نفر. پرسيدند: سه نفر چه كسانى بودند؟ فرمود: مقداد، ابوذر و سلمان فارسى. با گذشت زمانِ كمى عده ‏اى متوجه اشتباه خود شدند. سپس فرمود: اين سه نفر بودند كه سنگ آسيابِ هدايت بر گِرد اينان گرديد، و اينان با غاصبين بيعت نكردند تا آنگاه كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را به اجبار براى بيعت آوردند.</big>
<big>سپس امام باقرعليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ».<ref>بحار الانوار: ج 22 ص333، 351 و ج28 ص236.</ref></big>
<big>تذكر اين نكته ضرورى به نظر مى‏رسد كه طبق صريح كلام امام باقرعليه السلام در اين حديث و احاديث ديگرى كه مى‏ فرمايد: «ثُمَّ انَّ النّاسَ عَرَفُوا بَعْدُ وَ رَجَعُوا»، به ضميمه قبولى توبه و بازگشت خطاكاران در هر شرايطى، بايد اذعان داشت كه در آن امتحان اول اكثريت قريب به اتفاق مردم -  جز آن سه نفر -  با تنها گذاشتن على ‏عليه السلام غاصبين را كمک كردند و به سهم خود راه بازگشت از اسلام و ارتداد را پيش گرفتند.</big>
<big>ولى آنان كه حقيقت طلب و خداجو بودند در اندک زمانى متوجه اشتباه يا فعل عمدى خود شدند و با فاصله‏ هاى زمانى مناسب با فكر و اعتقادشان بازگشتند و دوباره رو به اسلام نمودند و همراه غاصبين نشدند، اگر چه اين عده هم بسيار كم بودند.</big>
===== <big>هـ) بيان تحقق ارتداد پس از پيامبرصلى الله عليه وآله</big> =====
<big>زيباترين ترسيم از بزرگ‏ترين فتنه تاريخ كه ارتداد مردم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله است در قالب بلندترين فرازهاى ادبى در خطبه حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا عليها السلام جلوه‏گر است، كه آيه مزبور را هم در ضمن كلام شريف خود آورده است. آن حضرت با اشاره به سرعت مردم در اقدام بر ضد ولايت آنان را توبيخ كرد كه فرياد دادخواهى ما را هم پاسخ نمى ‏دهيد! آنگاه جوانب مختلف اين فتنه شوم و مضرات آن را در دقيق ‏ترين صورت مورد بررسى قرار داد و فرمود:</big>
<big>چه زود كار خود را كرديد! و عجب سريع به كارى كه زمانش نرسيده بود اقدام نموديد! ... آيا به راحتى مى‏ گوييد: «محمد رسول ‏خدا از دنيا رفت»؟!<ref>در بعضى نسخه ‏ها چنين است: آيا با رفتن او دينش را از بين مى ‏بريد؟</ref></big>
<big>به خدا قسم اين واقعه ‏اى مهم است كه شكافى عظيم و گسيختگى گسترده ‏اى همراه داشت و التيام دهنده آن مفقود بود. با غيبت پيامبرصلى الله عليه وآله زمين تاريك گرديده، و برگزيدگان الهى محزون گشته ‏اند ... .</big>
<big>با رحلت او اميدها به يأس مبدل شد و اموال غارت گرديد و حريم آن حضرت از بين رفت و حرمت او مورد اهانت قرار گرفت. با رفتن او امت در فتنه افتادند و ظلمت همه جا را فرا گرفت و حق از بين رفت.</big>
<big>به خدا قسم رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله بليه بسيار بزرگ و مصيبت عظيم است كه مصيبتى مثل آن و حادثه ناگوارى همچون آن در دنيا نخواهد بود، و به اين مصيبت عظمى كتاب خدا در خانه‏ هايتان و در هر صبح و شام آگاهى داده، و به آن در گوش‏ هايتان با ندا و فرياد و خواندن و فهماندن خبر داده است.</big>
<big>همچنين خبر داده از آنچه به انبياى الهى و فرستادگان خداوند در گذشته رسيده كه حكم نهايى و قضا و قدر حتمى است، آنجا كه فرموده:</big>
<big>«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ».<ref>بحار الانوار: ج 29 ص 228.</ref></big>
==== <big>فراز چهارم: «وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً»</big> ====
<big>هيچ كس در عالَم قدرت ضرر زدن به ذات كبريايى حق تعالى ندارد. اين مطلبِ واضح در اين آيه شريفه فقط براى اين مطرح شده كه به مردم بفهماند وقتى خداوند از جهات مختلف مردم را به راه راست هدايت مى ‏كند و پيامبر و كتابى براى ارشاد آنان مى‏ فرستد، بايد بدانند كه فايده آن به بندگان باز مى‏ گردد كه در دنيا و آخرت رستگار شوند، و هيچ گونه نفعى براى خداوند ندارد، و بارى تعالى نيازى به پذيرش دستوراتش از سوى بندگان ندارد.</big>
<big>در واقع اين يک دلسوزى براى مردم است، و وقتى با اين همه ارشاد و هدايت، مردمى نه تنها در پذيرش آن تعلل كنند بلكه سير قهقرايى پيش گيرند و در صدد ضايع كردن راه هموار شده براى نسل‏ هاى آينده باشند، چنين مردمى به دنيا و آخرت خود ضرر مى ‏زنند و لايق چنين خسارتى هستند. روز رستاخيز كه روز نتايج حيات بشرى است اين زيان و خسران علنى مى‏ شود و به همه مردم اعلان مى‏ گردد.</big>
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله‏ مى‏ فرمايد: روز قيامت عده‏ اى از اصحاب مرا مى ‏آورند كه آنان را به سمت چپ مى‏ برند. من در آنجا صدا مى ‏زنم:</big>
<big>اصحابم! اصحابم! در پاسخ به من گفته مى‏ شود: تو نمى‏ دانى اينان بعد از تو چه اقداماتى كرده ‏اند! من در آنجا سخن عبد صالح را خواهم گفت:</big>
<big>«خدايا، تا در ميان آنان بودم بر آنان شاهد و ناظر بودم. آنگاه كه مرا از دنيا بردى تو مراقب آنان بودى و تو بر هر چيزى شاهد هستى». به من گفته مى‏ شود: يا محمد، آنان پس از تو -  هنگامى كه از آنان جدا شدى -  مرتد شدند و به عقب بازگشتند.</big>
<big>خداوند هم مى‏ فرمايد: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً».<ref>شرح الاخبار: ج 2 ص 263. بحار الانوار: ج 28 ص 17. </ref></big>
==== <big>فراز پنجم: «سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ»</big> ====
<big>منظور از «شاكرين» در پايان اين آيه و پس از جمله «فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً»، كسانى هستند كه به جاى ارتداد و بازگشت از راه بيست و سه ساله پيامبرصلى الله عليه وآله -  كه در واقع كفران اين نعمت عظمى است -  راه قدردانى از اين سفره آماده اسلام را پيش گرفتند و در حفظ آن نهايت تلاش خود را مبذول داشتند.</big>
<big>اين بخش آيه در خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت تفسير شده و منظور از آن بيان گرديده است. نكته‏ اى كه در خطبه جلب توجه مى ‏كند كلمه «صابرين» پس از آخرين كلمه آيه است، و مى ‏تواند تفسير گونه ‏اى بر «شاكرين» باشد، يعنى قدردانى از چنين نعمتى در فتنه هولناک سقيفه و ادامه آن در روزگاران بعد صبرى عظيم مى‏ طلبد و دست و پنجه نرم كردن با مشكلات بسيارى را به دنبال دارد.</big>
<big>آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏فرمايد: بدانيد على است كه به صبر و شكر متّصف است، و بعد از او فرزندانم از صلب او موصوف به اين دو صفت‏ اند.</big>
<big>اين بدين معنى است كه مركز و قطب صبر و شكر در نعمت ولايت، دوازده امام بعد از پيامبرند، و هم از ايشان بايد كيفيت صبر و شكر در اين امر عظمى را آموخت، چنانكه به شيعيانشان مى‏ آموختند.</big>
<big>اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏فرمود: خداوند عزوجل مى ‏فرمايد: محمد نيست مگر رسولى كه قبل از او پيامبرانى گذشته‏ اند، آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب باز مى ‏گرديد؟</big>
<big>آنگاه حضرت در پاسخ اين سؤال خداوند در قرآن مى‏ فرمود: به خدا قسم به عقب باز نمى‏ گرديم بعد از آنكه خدا ما را هدايت كرده است. به خدا قسم اگر او از دنيا برود يا كشته شود، طبق آنچه او مى‏ جنگيد خواهم جنگيد تا بميرم. به خدا قسم من برادر و پسر عمو و وارث او هستم، پس چه كسى سزاوارتر از من به اوست؟!<ref>بحار الانوار: ج 32 ص294، 314. الاحتجاج: ج1 ص291.</ref></big>
<big>همچنين آن حضرت صبر عظيم خود بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله را با اين بيان فرمود: انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ امْتَحَنَنى بَعْدَ وَفاةِ نَبِيِّهِ فى سَبْعَةِ مَواطِنَ، فَوَجَدَنى فيهِنَّ -  مِنْ غَيْرِ تَزْكِيَةٍ لِنَفْسى -  بِمَنِّهِ وَ نِعْمَتِهِ صَبُوراً:</big>
<big>خداوند عز و جل بعد از رحلت پيامبرش در هفت مورد مرا امتحان فرمود، و در همه اين موارد با منت و نعمتش بر من مرا صبور يافت؛ و من با اين گفتار در صدد تقديس خود نيستم.</big>
<big>سپس مسئله غصب خلافت را مطرح كرد و فرمود: فَكانَ هذا اقْرَحُ ما وَرَدَ عَلى قَلْبى: و اين مجروح كننده ‏ترين چيزى بود كه بر قلبم وارد شد.<ref>بحار الانوار: ج 36 ص 45. </ref></big>
<big>داستان اين صبر را از دل پر غصه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام شنيدن، عظمت آن را روشن مى‏ كند:</big>
<big>اللّهمَّ انّى اسْتَعْديكَ عَلى قُرَيْشٍ فَانَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمى وَ اصْغَوْا انائى وَ صَغَّرُوا عَظيمَ مَنْزِلَتى وَ اجْمَعُوا عَلى مُنازَعَتى حَقّاً كُنْتُ اوْلى بِهِ مِنْهُمْ فَسَلَبُونيهِ، ثُمَّ قالُوا: الاّ انَّ فِى الْحَقِّ انْ تَأْخُذَهُ وَ فِى الْحَقِّ انْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبِرْ كَمَداً اوْ مُتْ اسَفاً وَ حَنَقاً.</big>
<big>فَنَظَرْتُ فَاذا لَيْسَ مَعى رافِدٌ وَ لا ذابٌّ وَ لا ناصِرٌ وَ لا مُساعِدٌ الاّ اهْلَ‏بَيْتى، فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنَيَّةِ، فَاغْضَيْتُ عَلَى الْقَذى وَ تَجَرَّعْتُ ريقى عَلَى الشَّجى وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلى امَرَّ مِنَ العَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ حَزِّ الشِّفارِ:</big>
<big>خدايا من از تو در برابر قريش كمك مى‏خواهم، چرا كه اينان با من قطع رحم كردند و كاسه مرا كج كردند (كنايه از بى ‏حرمتى) و مقام عظيم مرا كوچک شمردند و همگى براى نزاع بر سر حق من -  كه از آنها بدان سزاوارتر بودم -  اتفاق كردند و آن را از من گرفتند.</big>
<big>سپس گفتند: حق را مى‏ توانى بگيرى و مى‏ توانى از آن دفاع كنى. يا با غصه صبر كن و يا از تأسف و بغض بمير!</big>
<big>من نگاهى كردم و ديدم همراهم كمكى و مدافعى و ياورى و مساعدى جز اهل‏ بيتم نيست، و نخواستم آنان را هم به كام مرگ بفرستم. اين بود كه خار را در چشم تحمل كردم و سكوت نمودم و آب دهانم را بر استخوان در گلو مانده فرو دادم و به گونه ‏اى خشم خود را فرو دادم كه از حنظل تلخ‏ تر بود و قلب مرا بيش از پاره كردن چاقو به درد مى ‏آورد.<ref>بحار الانوار: ج 33 ص 569 . </ref></big>
<big>اكنون ما تاريخِ صبر على‏ عليه السلام را پيش رو داريم و بر آن دلِ پر غصه اشک مى‏ ريزيم كه سى سال در مصيبت زهرايش سوخت و فرمود:</big>
<big>اوَ تُضْرَبُ الزَّهْراءُ نَهْراً ! فَلَيْتَ ابْنُ ابى‏طالِبٍ ماتَ قَبْلَ يَوْمِهِ فَلا يَرَى الْكَفَرَةَ الْفَجَرَةَ قَدِ ازْدَحَمُوا عَلى ظُلْمِ الطّاهِرَةِ الْبَرَّةِ؛ فَقَدْ عَزَّ عَلَى ابْنِ ابى ‏طالِبٍ انْ يَسْوَدَّ مَتْنُ فاطِمَةَ ضَرْباً، فَلا يَثُورَ الى عَقيلَتِهِ وَ لا يَصِرَّ دُونَ حَليلَتِهِ:</big>
<big>آيا فاطمه چنين با جسارت زده مى‏ شود؟ اى كاش پسر ابى‏ طالب قبل از چنين روزى مرده بود و كافران فاجر را نمى ‏ديد كه براى ظلم بر بانوى طاهره ازدحام كرده ‏اند! بر پسر ابى‏ طالب سخت است كه كمر فاطمه در اثر ضربت سياه شود و او نتواند به كمک بانويش رود و از همسرش دفاع كند!!<ref>نوائب الدهور: ج 3 ص 158. </ref></big>
<big>و استمرار اين صبر را چنين بر زبان آورد كه: امّا حُزْنى فَسَرْمَدٌ، وَ امّا لَيْلى فَمُسَهَّدٌ، وَ هَمٌّ لا يَبْرَحُ مِنْ قَلْبى اوْ يَخْتارَ اللَّه لى دارَكَ الَّتى انْتَ فيها مُقيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مَهيِّجٌ:</big>
<big>حزن من دائمى شده و شب‏ هايم به بيدارى مى‏ گذرد، و اين غصه ‏اى است كه از قلبم پاک نخواهد شد تا خداوند براى من هم خانه ‏اى كه تو را در آن مقيم ساخته اختيار نمايد. اين غصه‏ اى است چركين كننده دل و غمى است هيجان آورنده دردها.<ref>بحار الانوار: ج 43 ص 193. </ref></big>
<big>على جان، اى مظهر صبر! از دل و جان صبر عظيمت را مى‏ ستاييم كه خدايت ستوده است. بگذار ما هم به سهم خود سخن دل را آميخته با محبت و خجالت بر زبان آوريم:</big>
<big>كُنْتَ لِلْمُؤْمِنينَ اباً رَحيماً اذْ صارُوا عَلَيْكَ عِيالاً، فَحَمَلْتَ اثْقالَ ما عَنْهُ ضَعُفُوا وَ حَفِظْتَ ما اضاعُوا وَ رَعَيْتَ ما اهْمَلُوا وَ عَلَوْتَ اذْ هَلَعُوا وَ صَبَرْتَ اذْ جَزَعُوا وَ ادْرَكْتَ اذْ تَخَلَّفُوا وَ نالُوا بِكَ ما لَمْ يَحْتَسِبُوا:</big>
<big>تو براى مؤمنين پدر مهربان بودى كه آنان خانواده تو به حساب آمدند. لذا سنگينى آنچه از تحمّل آن عاجز بودند بر دوش گرفتى، و آنچه از حفظش كوتاهى داشتند حفظ نمودى و آنچه نسبت به آن بى ‏توجه بودند مواظبت كردى، و آنگاه كه وحشت كردند تو با اراده بلند نترسيدى، و آنگاه كه صبرشان لبريز شد تو همچنان صابر بودى، و آنگاه كه عقب ماندند تو پيش افتادى، و مؤمنين به بركت تو به آنچه فكرش را نمى‏ كردند دست يافتند.<ref>بحار الانوار: ج 42 ص 303. </ref></big>
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در [[خطبه غدير]] «شاكرين» را با «صابرين» قرين فرمود، و على و امامان ‏عليهم السلام را مصداق اين شكر و صبر معرفى كرد.</big>
<big>[[امام صادق‏ عليه السلام]] صبر [[شيعيان]] را به عنوان دنباله آن صبر عظيم معرفى مى ‏كند و مى ‏فرمايد: نَحْنُ صُبَّرٌ وَ شيعَتُنا اصْبَرُ مِنّا، وَ ذلِكَ انّا نَصْبِرُ عَلى ما نَعْلَمُ وَ هُمْ صَبَرُوا عَلى ما لا يَعْلَمُونَ،</big>
<big>يعنى: ما بسيار صبر كننده‏ ايم و شيعيانمان از ما صبر كننده ترند! اين بدان جهت است كه ما صبر مى‏ كنيم بر آنچه مى‏ دانيم و آنان صبر مى ‏كنند بر آنچه نمى ‏دانند».<ref>بحار الانوار: ج 24 ص 216 و ج 71 ص80، 84.</ref></big>
<big>چه بسا منظور حضرت اين باشد كه ما پشت پرده قضايا را مى‏دانيم و عظمت ثواب و جزاى الهى بر اين صبر برايمان روشن است، ولى شيعيان به خاطر محبت و ولايت ما و به عنوان اطاعت از دستور ما صبر مى ‏كنند، با آنكه دقيقاً ثواب عظيم اين صبر را نمى ‏دانند و از پشت پرده بسيارى از توطئه ‏هاى دشمنانمان خبر ندارند.</big>


== <big>پانویس</big> ==
== <big>پانویس</big> ==