۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(اتمام عنوان قَسَم) |
||
خط ۲۱۹: | خط ۲۱۹: | ||
قابل دقت است كه در اين ماجرا پاى ابوذر در ميان است، و او كسى است كه شهادت صدق پيامبر صلى الله عليه و آله را بر پيشانى دارد. [[استشهاد]] به آيه «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» نيز معناى عظيمى را در بر دارد، و آن اينكه اعراض كنندگان از امامِ حق نه تنها خيالشان راحت نيست، بلكه چه بخواهند و چه نخواهند در روز قيامت با امامى كه براى خود بر گزيده اند محشور خواهند شد. | قابل دقت است كه در اين ماجرا پاى ابوذر در ميان است، و او كسى است كه شهادت صدق پيامبر صلى الله عليه و آله را بر پيشانى دارد. [[استشهاد]] به آيه «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» نيز معناى عظيمى را در بر دارد، و آن اينكه اعراض كنندگان از امامِ حق نه تنها خيالشان راحت نيست، بلكه چه بخواهند و چه نخواهند در روز قيامت با امامى كه براى خود بر گزيده اند محشور خواهند شد. | ||
'''موردِ پنجمِ نزولِ آيه: درباره صحيفه ملعونه''' | |||
مى توان ادعا كرد بزرگترين اقدام ضد غدير و ولايت صحيفه ملعونه اى است كه پنج نفر بعد از ايام حج و قبل از حركت به سوى غدير در مكه آن را نوشتند و امضا كردند، و در آن همپيمان شدند كه بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله نگذارند خلافت به امامان برسد.<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۲۸، ۱۲۹.</ref> | |||
وقتى اين كار را انجام دادند حضرت آنان را فرا خواند و مورد توبيخ قرار داد، ولى آنان انكار كردند. در مقابل اين انكارشان درباره صحيفه آيه نازل شد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ ...».<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۲. الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۵۱.</ref> | |||
در [[روایت]] ديگرى كه در [[تفسیر]] همين آيه شريفه وارد شده امام عليه السلام مى فرمايد: اين آيه درباره كسانى نازل شده كه در كعبه هم قسم شدند كه نگذارند امر خلافت به بنى هاشم برسد. | |||
بنابراين همان صحيفه «كلمه كفر» است كه در آيه ذكر شده است. سپس در قله كوه هَرشى به كمين پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و قصد قتل حضرت را داشتند، و اين همان كلام خداوند است كه (در آيه) مى فرمايد: «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا»: «قصد كردند چيزى را كه بدان دست نيافتند».<ref>تفسير القمى: ج ۱ ص ۳۰۱. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۹۶ ص ۴۹ و ج ۳۱ ص ۶۳۳ .</ref> | |||
در حديث ديگرى دامنه اين قسم هاى دروغ را تا قيامت مى كشاند كه در آنجا هم وقتى نقشه هاى مخفيانه آنان نزد همه خلايق افشا مى شود انكار مى كنند و قسم ياد مى كنند. متن [[حدیث]] چنين است: | |||
روز [[قیامت]] كه مى شود و خداوند غاصبين حق آل محمد عليهم السلام را جمع مى كند و اعمالشان را بر آنان عرضه مى نمايد، قسم ياد مى كنند كه هيچ يک از اين كارها را انجام نداده اند، همان گونه كه در دنيا براى پيامبر صلى الله عليه و آله قسم ياد كردند. | |||
و اين زمانى بود كه قسم ياد كرده بودند ولايت به بنى هاشم نرسد، و نيز قصد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را در کوه هرشی كرده بودند. | |||
وقتى خداوند پيامبرش را مطلع ساخت و آن حضرت به آنان خبر داد براى آن حضرت قسم ياد كردند كه چنين سخنى نگفته و چنين قصدى نداشته اند. اينجا بود كه خداوند بر پيامبرش اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه چنان سخنى نگفته اند در حالى كه سخن كفر را گفته اند و بعد از اسلامشان كافر شده اند، و قصد كرده اند چيزى را كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراضى نبودند مگر آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى گردانيده بود. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر است».<ref>بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ ح ۱۰۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵ . تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۸.</ref> | |||
در اين دو روايت ديديم كه توطئه قتل حضرت در عقبه هرشى نيز بيان شده است كه در مورد بعدى مفصلاً ذكر خواهد شد. | |||
'''موردِ ششمِ نزول آيه: در ماجراى عقبه هرشى''' | |||
دومين اقدام هتّاكانه منافقين كه هم تراز صحيفه ملعونه به شمار مى آيد مسئله قتل پيامبر صلى الله عليه و آله است، آن هم به سرعت و در حالى كه هنوز گوش ها از نداى غدير پر است و در حالى كه قافله اى عظيم پشت سر آن حضرت در حركت است! | |||
اين تصميم نيز حاكى از غيظ و كينه اى است كه از اجراى منظم و بى دغدغه مراسم سه روزه غدير به دل گرفتند و آنچه باور نداشتند به چشم خود ديدند. از سوى ديگر از رسيدن پيامبر صلى الله عليه و آله واهمه داشتند كه نقشه هاى آنان را بر ملا كند و نزد همگان آنان را معرفى فرمايد. | |||
به همين جهت خواستند خيال خود را از همه مراحل احتمالى بعد راحت كنند، و با قتلِ آن حضرت نفس راحتى بكشند. | |||
اما خداوند وعده «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» را به انجام رساند و در حالى كه هيچ كس از اين توطئه خبر نداشت پيامبرش را آگاه ساخت و حضرت در بالاى كوه با آنان درگير شد، ولى نتوانستند مقاومت كنند و فرار كردند. حضرت آنان را با نامشان صدا زد و چهره هايشان را به عمار و حذيفه كه همراهش بودند نشان داد تا سندى محكم براى آيندگان باشد.<ref>مفصلِ اين ماجرا در كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷، آمده است.</ref> | |||
در اينجا شأن نزول آيه را از لسان حذيفه مى شنويم و يادآور مى شويم كه اين [[روایت]] در كتاب اقبال [[سید بن طاووس|سید ابن طاووس]] و تفسیر قمی به دو روایت آمده است كه روايت اقبال كامل تر است. نكاتى هم در تفسير قمى آمده كه بين پرانتز در جاى خود ذكر خواهد شد: | |||
عده اى از منافقين كه عهد پيامبر صلى الله عليه و آله را شكستند (و بعد از آن حضرت از دين بازگشتند) جمع شدند و گفتند: محمد ديروز در مسجد خيف آن سخنان را گفت و در اينجا - يعنى غدير - هم اين سخنان را گفت. اگر به مدينه باز گردد دوباره براى او [[بیعت]] مى گيرد. فكر درست آن است كه محمد را قبل از آنكه وارد مدينه شود بكشيم. | |||
شب موعود كه رسيد چهارده نفر در كوه هرشى به كمين حضرت نشستند تا او را به قتل برسانند. آنجا كوه هرشى بين جحفه و ابواء بود. هفت نفر سمت راست گردنه هرشى و هفت نفر سمت چپ آن نشستند تا شتر حضرت را بِرَمانند. حضرت پس از نماز عشا حركت كرد و پيشاپيش اصحابش سوار بر شترى تندرو سر بالايى كوه را در پيش گرفت. | |||
به سمت گردنه كوه كه بالا مىرفت جبرئيل خبر آورد: يا محمد! [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطّاب|عمر]] و [[عثمان بن عفّان|عثمان]] و [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]] و [[عمرو بن عاص|عمروعاص]] و [[طلحه]] و [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی وقاص]] و [[عبدالرحمن بن عوف]] و [[ابوعبیده جرّاح]] و [[ابوموسی اشعری]] و [[ابوهریره]] و [[مغیرة بن شعبه]] و [[معاذ بن جبل]] و [[سالم مولی ابی حذیفه]]، در گردنه كوه در كمين تو نشسته اند تا تو را به قتل برسانند! | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله به من كه پشت سرش بودم نگاهى كرد و پرسيد: اين كيست پشت سر من؟ گفتم: من حذيفه هستم، يا رسول اللَّه! فرمود: آنچه من شنيدم تو هم شنيدى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: كتمان كن! سپس به آنان نزديک شد<ref>در اينجا حذيفه ماجراى حمله اين ۱۴ نفر و رها كردن ظرف هاى پر از سنگ به زير پاى شتر حضرت را ذكر نكرده، زيرا منظور و محل شاهد از شأن نزول آيه نبوده است. روايات ديگرى از حذيفه وارد شده كه همه جزئيات ماجرا را ذكر كرده است. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷.</ref> و با اسمشان و اسم پدرانشان آنان را صدا زد. | |||
وقتى نداى پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدند فرار كردند و خود را داخل انبوه جمعيت گم كردند، و حتى شترهاى خود را كه داخل گردنه بسته بودند رها كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله به شترهاى آنان رسيد و آنها را شناخت. مردم از پشت سر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند و در پى آنان به جستجو افتادند. | |||
صبح كه كاروان پياده شدند پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چه شده است گروهى را كه در كعبه هم قسم شده اند كه «اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت را به اهل بيتش باز نگردانيم»، سپس دست به اين اقدام زدند. | |||
با شنيدن اين سخنان، همان چهارده نفر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و قسم ياد كردند (كه هيچ يک از آن سخنان را نگفته اند و چنين قصدى نداشته اند) و درباره جان آن حضرت دست به هيچ اقدامى نزده اند. | |||
خداوند تبارک و تعالى اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه آن سخن را نگفته اند در حالى كه سخن كفر را گفته اند و بعد از اسلامشان كافر شده اند، و اقدام به كارى كردند كه بدان دست نيافتند - كه همان قتل پيامبر صلى الله عليه و آله است - ...» تا آخر آيه.<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۵، ۳۰۴. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۲ ح ۱۳۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۵. الاقبال: ص ۴۵۳-۴۵۹. تفسير القمى: ص ۱۵۹.</ref> | |||
مى بينيم كه در اينجا يک بار ديگر صحيفه ملعونه در برابر امضاكنندگان آن مطرح شده و سپس سخن از ماجراى [[عقبه هَرشی]] به ميان آمده است. | |||
آنچه به خصوص در اين مورد جلب توجه مى كند روايات [[اهل سنت]] در نزول اين آيه در ماجراى عقبه است. [[جلال الدّین سیوطی|سیوطی]] در كتاب «الدر المنثور» همين توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را با حضور حذيفه چنين نقل مى كند: | |||
درباره اين قول خداوند «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا...» ضحاک مى گويد: آنان كسانى بودند كه تصميم گرفتند پيامبر صلى الله عليه و آله را در شب عقبه از كوه پرتاب كنند. اين در حالى بود كه با هم نقشه كشيده بودند كه آن حضرت را در سفرى كه همراه او بودند به قتل برسانند و در پى فرصتى براى كمين بودند. | |||
تا آن شب كه حضرت راه كوه هرشى را پيش گرفت. عده اى پيشتر رفتند و عده اى عقب ماندند، و اين برنامه در ساعاتى از شب بود. | |||
آنان با يكديگر گفتند: آنگاه كه به گردنه كوه رسيد او را از روى شترش به زمين مى اندازيم و به سوى بيابان پرتاب مى كنيم! حذيفه سخن آنان را شنيد، و اين در حالى بود كه او شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را از پشت سر راهنمايى مى كرد. | |||
در آن شب عمار شتر حضرت را از جلو مى برد و حذيفه يمانى از عقب راهنمايى مى نمود. ناگهان حذيفه صداى پاى شتران را شنيد و نگاهش برگشت و گروهى را ديد كه صورت هاى خود را پوشانده بودند! | |||
حذيفه به آنان گفت: دور شويد! دور شويد اى دشمنان خدا ! آنان دست نگه داشتند<ref>در اين روايت (سيوطى) هم ماجراهاى درگيرى بر فراز كوه هرشى و ديده شدن چهره ۱۴ نفر ذكر نشده است، كه علت آن از يک سو حذف بسيارى از زواياى مهم در كتُب اهل سنت است و از سوى ديگر راوى در صدد ذكر شأن نزول آيه بوده و اصل ماجرا را به اختصار ذكر كرده است.</ref>، و پيامبر صلى الله عليه و آله به راه خود ادامه داد تا در محلى كه مى خواست توقف فرمود و پياده شدند. | |||
صبح كه شد حضرت سراغ يكايک آنان فرستاد و فرمود: شما چنين برنامه اى داشتيد! آنان قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته اند و درباره آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله از آنان مى پرسد قصدى نداشته اند. اين همان كلام پروردگار است كه مى فرمايد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ...».<ref>الدر المنثور: ج ۳ ص ۲۵۹.</ref> | |||
در اين [[روایت]] مى بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ همه ۱۴ نفر فرستاده و اطلاع خود را از نقشه هايشان اعلام نموده، و با اينكه در آن نيمه شب حضرت نام آنان را صدا زده و با تابش نورى چهره هايشان و شترهاى بر جاى مانده آنان را به حذيفه و عمار نشان داده، ولى باز هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله قسم دروغ ياد مى كنند و منكر مى شوند. | |||
'''موردِ هفتمِ نزولِ آيه: در نقشه قتل على عليه السلام''' | |||
آخرين موردى كه نقشه هاى مخفيانه دشمنان غدير بر ملا شد و آيه درباره آن نازل شد، توطئه آنان براى قتل اميرالمؤمنين عليه السلام بود، كه پس از ناكام ماندن نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله وارد اين توطئه شدند تا مگر با از ميان برداشتن خليفه تعيين شده پيامبر صلى الله عليه و آله زمينه اجراى نقشه هاى خود درباره محتواى صحيفه ملعونه را آماده كنند. ابن عباس اين توطئه را چنين ترسيم كرده است: | |||
بزرگان [[قریش]] بين خود نوشته اى نوشتند و در آن بر قتل على عليه السلام همپيمان شدند، و اين پيمان نامه را به [[ابوعبیده جرّاح]] - كه امين آنان به حساب مى آمد - سپردند. | |||
از طرف خداوند آيه نازل شد و اين خبر را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد. حضرت آن پيمان نامه را از ابوعبيده مطالبه كرد و او هم آن را تحويل داد! حضرت فرمود: «اكَفَرْتُمْ بَعْدَ اسْلامِكُمْ»: «آيا بعد از اسلامتان كافر شده ايد»؟! | |||
آنان به خدا قسم ياد كردند كه هيچ قصد سوئى نداشته اند. خداوند هم اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا...».<ref>الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۲۹۶.</ref> | |||
در اين مورد با آنكه ابوعبيده پيماننامه را تحويل پيامبرصلى الله عليه وآله داده باز هم منكر مىشوند و قسم ياد مىكنند، و اين از همه ماجراهاى قبل شنيدنىتر است! | |||
'''تحليل اعتقادى سوم''' | |||
اكنون كه هفت مورد نزول آيه ذكر شد، [[تفسیر]] گونه اى كه از مجموعه اين احاديث مى توان نتيجه گرفت، با ذكر فرازهاى آيه بيان مى كنيم: | |||
'''فراز اول: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا»''' | |||
طبق احاديثى كه ذكر شد فاعل «يَحْلِفُونَ» در چند [[حدیث]] ابوبكر و عمر بودند و در چند حديث نام قسم خورندگان ذكر نشده و احتمالاً در ميان آنان هم ابوبكر و عمر بوده اند. بنابراين اولين جرم آنان قسم دروغ خوردن و جرم دوم آنان كشف قسم دروغ از وجود توطئه است. | |||
'''فراز دوم: «وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ»''' | |||
اقدام بر ضد اسلام را خداوند به صراحت به ابوبكر و عمر و بقيه منافقين در غدير نسبت مى دهد. از اين نسبت دو مطلب به دست مى آيد: يكى اينكه اقدام بر ضد غدير و ولايت اقدام بر ضد اسلام است، و دوم اينكه ابوبكر و عمر بر ضد اسلام و در راه اعتلاى كفر اقدام كرده اند، و آنچه بر ضد ولايت على عليه السلام گفته اند كفر محض بوده است. | |||
در روايتى هم «كَلِمَةَ الْكُفْرِ» صريحاً به صحيفه ملعونه معنى شده است. يعنى اين صحيفه اساس كفر و ارتدادى بود كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله تحقق يافت و مردم به صورت قهقرى به سمت [[جاهلیت]] پيش رفتند. | |||
'''فراز سوم: «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا»''' | |||
منافقين دو تصميم عملى داشتند كه در يكى تا مرحله اجرا پيش رفتند ولى خدا نقشه آنان را خنثى كرد و آن نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود، و در ديگرى قبل از اجراى نقشه به دام افتادند و آن نقشه قتل اميرالمؤمنين عليه السلام بود. | |||
اين دو مورد آنان را به عنوان اولين قاتلين پيامبر و على عليهما السلام معرفى مى كند، چرا كه آنان - اگرچه با مقابله خداوند رو به رو شدند - ولى به هر حال تصميم خود را گرفته و وارد مرحله عمل شده بودند، و اين در درجه اول كفر آنان ثابت مى كند و در درجه دوم جرم و جنايتشان را !! | |||
'''فراز چهارم: «فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّه...»''' | |||
خداى مهربان با آن همه نفاقى كه آنان داشتند باز هم دو راه در برابر آنان قرار داد: [[توبه]] يا [[عذاب]]. | |||
آيا ابوبكر و عمر و بقيه توطئه گران پشت پرده غدير توبه كردند؟ | |||
تاريخ نشان مى دهد كه نه تنها از آن اقدامات خود توبه نكردند بلكه آنها را پيگيرى كردند و بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله امور را به دست گرفتند و هزاران برابر آنچه در غدير توطئه مى كردند در [[سقیفه]] و روزهاى بعد از آن بر ضد ولايت اهل بيت عليهم السلام نقشه كشيدند و با قدرت تمام آنها را به اجرا در آوردند، و مخالفت كنندگان را نابود كردند. | |||
اينجاست كه مى بينيم امام صادق عليه السلام در چندين حديثِ مربوط به چنين مى فرمايد: وَ اللَّه! تَوَلَّيا وَ ما تابا : به خدا قسم آنان پشت كردند و توبه ننمودند!<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۱۴. الاصول الستة عشر: ص ۱۱۸. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۰۰.</ref> | |||
== پانویس == | == پانویس == |