پرش به محتوا

شعر غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

۴٬۵۳۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ دسامبر ۲۰۲۱
خط ۱٬۸۰۵: خط ۱٬۸۰۵:


باز مى‏ كرديم، بيعت با امير
باز مى‏ كرديم، بيعت با امير




خط ۱٬۸۳۶: خط ۱٬۸۳۷:


به خم سراى ولايت خراب و باده پرست
به خم سراى ولايت خراب و باده پرست
ابوالقاسم حسينجانى:
روز و شب را به كار وا مى ‏داشت
اين سپيد و سياه مولا بود
آب از الغدير بر مى‏ داشت
مشربى كه گواه مولا بود
كوفه هر چند هم كه بد مى‏ كرد
باز هم در پناه مولا بود
پدر خاک بود و خاكى بود
بى گناهى گناه مولا بود
مرتضى اميرى اسفندقه:
صداى كيست چنين دلپذير مى‏ آيد؟
كدام چشمه به اين گرمسير مى ‏آيد؟
صداى كيست كه اين گونه روشن و گير است؟
كه بود و كيست كه از اين مسير مى ‏آيد؟
خبر دهيد كه دريا به چشمه خواهد ريخت
خبر دهيد به ياران غدير مى‏ آيد
به سالكان طريق شرافت و شمشير
خبر دهيد كه از راه، پير مى ‏آيد
محمود اكرامى:
به آتش مى‏ كشم آخر زبان سر به زيرم را
به توفان مى‏ سپارم آسمان‏ هاى اسيرم را
منم من گردبادى خسته ‏ام زندانى خويشم
بگيريد آى مردم دست‏ه اى ناگزيرم را
تمام عمر باقى مانده ‏اش را گريه خواهد كرد
اگر توفان بخواند خنده‏ هاى دور و ديرم را
درختان گردبادى رو به خورشيدند، از آن دم
كه خواندم در مسير باد اندوه غديرم را
شبى اندوه و تابان على‏ عليه السلام از چاه بيرون شد
شبى سيراب ديدم جان سر تا پا كويرم را
على‏رضا سپاهى لائين:
دشت غوغا بود غوغا در غدير
موج مى‏ زد سيل مردم مثل دريا در غدير
در شكوه كاروان آن روز با آهنگ زنگ
بى‏ گمان بارى رقم مى‏ خورد فردا در غدير
اى فراموشان باطل سر به پايين افكنيد
چون پيمبر دست حق را برد بالا در غدير
حيف اما كاروان منزل به منزل مى‏ گذشت
كاروان مى‏ رفت و حق مى‏ ماند تنها در غدير
على رضا قزوه:
ابتداى كربلا مدينه نيست، ابتداى كربلا غدير بود
ابرهاى خون فشان نينوا، اشک ‏هاى حضرت امير بود
ولى‏ اللَّه پاشا:
مردى كه آفتاب به او سجده مى‏برد
روح زلال آب به او سجده مى‏بَرد
مردى كه مثل ماه نخوابيد تا طلوع
شب با سپاه خواب به او سجده مى‏برد
يک بركه، واژه در نگهش موج مى‏ زند
يک دشت شعر ناب به او سجده مى ‏برد
زهرا حسين‏زاده:
شكست خواب زمين پلک آسمان وا شد
سوار هودج رنگين باد، پيدا شد
غبار همهمه پيچيد و ناگهان در خاک
غدير برق زد و برق، آب معنى شد
شمس‏ الدين بختكى:
آغاز شد ولايت عشق از غدير خم
باران گرفت سوى تو «اكملت دينكم»
الهام عمومى:
در بركه نيز حادثه‏ اى راه مى ‏رود
ناگاه مى‏ نشيند و ناگاه مى‏ رود
جبريل باز در هيجان اوفتاده است
نبض ملايک از ضربان او فتاده است
يكباره چشم كفر چه تاريک مى ‏شود
بركه به روز واقعه نزديک مى‏ شود
اى شاهدان مردنما حجتان قبول
اى تاجران زهد و ريا حجتان قبول
آيا كسى ز جمع شما عيد را نديد؟
بالاى قله دست دو خورشيد را نديد؟
سيد محمد باباميرى:
اينجا گرفته است مردى بر روى دست آسمان را
مردى كه در قبضه خود دارد تمام جهان را
در جشن «من كنت مولاه» آئينه نور كرده است
لبريز از روشنى ‏ها، چشمان پير و جوان را
كل مى‏ كشد هر چه قديس، دف مى‏ زند هر چه عابد
جبرئيل در حلژه نور، آورده اين ارمغان را
على حيدرى‏ زاده:
دست خورشيديان قله عشق
رفت بالا غدير خم شده بود
در دل خاكيان افلاكى
لحظه‏ ها سبز و غصه گم شده بود


== پانویس ==
== پانویس ==