پرش به محتوا

امت هاى گذشته: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۵٬۸۳۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۸ اوت ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲۹: خط ۲۲۹:


<big>لازم است به نكاتى كه در آيات سه گانه فوق آمده توجه كنيم، تا نسبت به آن شناخت و معرفت بيشتر پيدا كنيم:</big>
<big>لازم است به نكاتى كه در آيات سه گانه فوق آمده توجه كنيم، تا نسبت به آن شناخت و معرفت بيشتر پيدا كنيم:</big>




خط ۲۳۸: خط ۲۳۹:


<big>اين امر با وضوح بسيار بيان مى‏ كند كه اين تبليغ همانا امرى است سياسى، كه به حفظ رسالت و عمل به احكام آن پس از رسول اكرم ‏صلى الله عليه وآله مرتبط است؛ و آن امر خلافت و جانشينى است. چنانكه قرآن در آيات 66 و 68 به اين حقيقت اشاره دارد، كه بايد امرى ديگر به غير از تورات و انجيل به همراه آن دو اقامه و برپا شود؛ و آن چيزى است كه از جانب پروردگارشان بر ايشان نازل شده، و آن همانى است كه در آيه 67 مورد نظر بوده و بدان عنايت شده است؛ يعنى امر ولايت على بن ابى‏ طالب و اولاد طاهرينش ‏عليهم السلام.</big>
<big>اين امر با وضوح بسيار بيان مى‏ كند كه اين تبليغ همانا امرى است سياسى، كه به حفظ رسالت و عمل به احكام آن پس از رسول اكرم ‏صلى الله عليه وآله مرتبط است؛ و آن امر خلافت و جانشينى است. چنانكه قرآن در آيات 66 و 68 به اين حقيقت اشاره دارد، كه بايد امرى ديگر به غير از تورات و انجيل به همراه آن دو اقامه و برپا شود؛ و آن چيزى است كه از جانب پروردگارشان بر ايشان نازل شده، و آن همانى است كه در آيه 67 مورد نظر بوده و بدان عنايت شده است؛ يعنى امر ولايت على بن ابى‏ طالب و اولاد طاهرينش ‏عليهم السلام.</big>




خط ۲۷۹: خط ۲۸۱:


<big>«لقد ابتغوا الفتنة من قبل و قلَّبوا لك الامور حتى جاء الحق و ظهر امر الله و هم كارهون»<ref>توبه/48.</ref>: در حقيقت پيش از اين (نيز) در صدد فتنه ‏جويى برآمدند و كارها را بر تو وارونه ساختند تا حق آمد و امر خدا آشكار شد در حالى كه آنان ناخشنود بودند.</big>
<big>«لقد ابتغوا الفتنة من قبل و قلَّبوا لك الامور حتى جاء الحق و ظهر امر الله و هم كارهون»<ref>توبه/48.</ref>: در حقيقت پيش از اين (نيز) در صدد فتنه ‏جويى برآمدند و كارها را بر تو وارونه ساختند تا حق آمد و امر خدا آشكار شد در حالى كه آنان ناخشنود بودند.</big>
<big>«انما يستأذنك الذين لا يؤمنون بالله و اليوم الآخر و ارتابت قلوبهم فهم فى ريبهم يتردَّدون»<ref>توبه/45.</ref>: تنها كسانى از تو اجازه مى‏ خواهند (به جهاد نروند) كه به خدا و روز واپسين ايمان ندارند و دل‏ هايشان به شک افتاده و در شک خود سرگردانند.</big>
<big>«و لو ارادوا الخروج لاعدُّوا له عدَّة و لكن كره الله انبعاثهم فثبَّطهم و قيل اقعدوا مع القاعدين»<ref>توبه/46.</ref>: و اگر (به راستى) اراده بيرون رفتن داشتند قطعاً براى آن ساز و برگى تدارک مى ‏ديدند ولى خداوند راه افتادن آنان را خوش نداشت پس ايشان را منصرف گردانيد و (به آنان) گفته شد با ماندگان بمانيد.</big>
<big>«لو خرجوا فيكم ما زادوكم الا خبالاً و لاوضعوا خلالكم يبغونكم الفتنة و فيكم سمّاعون لهم و الله عليم بالظالمين»<ref>توبه/47.</ref>: اگر با شما بيرون آمده بودند جز فساد براى شما نمى ‏افزودند و به سرعت خود را ميان شما مى ‏انداختند و در حق شما فتنه‏ جويى مى‏ كردند و در ميان شما جاسوسانى دارند (كه) به نفع آنان (اقدام مى‏ كنند) و خدا به (حال) ستمكاران داناست.</big>
<big>«و يحلفون بالله انهم لَمِنكم و ما هم منكم و لكنَّهم قوم يفرقون»<ref>توبه/56.</ref>: و به خدا سوگند ياد مى ‏كنند كه آنان قطعاً از شمايند در حالى كه از شما نيستند ولى آنان گروهى هستند كه مى ‏ترسند.</big>
<big>«و منهم من يلمزك فى الصدقات فان اعطوا منها رضوا و ان لم يعطوا منها اذا هم يسخطون»<ref>توبه/58.</ref>: و برخى از آنان در (تقسيم) صدقات بر تو خرده مى‏ گيرند پس اگر از آن (اموال) به ايشان داده شود خشنود مى‏ گردند و اگر از آن به ايشان داده نشود بناگاه به خشم مى ‏آيند.</big>
<big>«الم يعلموا انه من يحادد الله و رسوله فان له نار جهنم خالداً فيها ذلك الخزى العظيم»<ref>توبه/63.</ref>: آيا ندانسته ‏اند كه هر كس با خدا و پيامبر او درافتد براى او آتش جهنم است كه در آن جاودانه خواهد بود اين همان رسوايى بزرگ است.</big>
<big>«و لئن سألتهم ليقولنَّ انما كنّا نخوض و نلعب قل ابى الله و آياته و رسوله كنتم تستهزؤون»<ref>توبه/65.</ref>: و اگر از ايشان بپرسى مسلماً خواهند گفت ما فقط شوخى و بازى مى‏ كرديم بگو آيا خدا و آيات او و پيامبرش را ريشخند مى‏ كرديد.</big>
<big>«المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض يأمرون بالمنكر وينهون عن المعروف و يقبضون ايديهم»<ref>توبه/67.</ref>: مردان و زنان دو چهره (همانند) يكديگرند به كار ناپسند وا مى‏ دارند و از كار پسنديده باز مى‏ دارند و دست‏ هاى خود را (از انفاق) فرو مى ‏بندند.</big>
<big>«نسوا الله فنسيهم ان المنافقين هم الفاسقون»<ref>توبه/67.</ref>: خدا را فراموش كردند پس (خدا هم) فراموششان كرد در حقيقت اين منافقان هستند كه فاسق اند.</big>
<big>«يحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر و كفروا بعد اسلامهم و  همّوا بما لم ينالوا و ما نقموا الا ان اغناهم الله و رسوله من فضله فان يتوبوا يك خيراً لهم و ان يتولَّوا يعذِّبهم الله عذاباً اليماً فى الدنيا و الآخرة و ما لهم فى الارض من ولىٍّ و لا نصير»<ref>توبه/74.</ref>:</big>
<big>به خدا سوگند مى‏ خورند كه (سخن ناروا) نگفته ‏اند در حالى كه قطعاً سخن كفر گفته و پس از اسلام آوردنشان كفر ورزيده ‏اند و بر آنچه موفق به انجام آن نشدند همّت گماشتند و به عيب جويى برنخاستند مگر (بعد از) آنكه خدا و پيامبرش از فضل خود آنان را بى‏ نياز گردانيدند پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر است و اگر روى برتابند خدا آنان را در دنيا و آخرت عذابى دردناک مى‏ كند و در روى زمين يار و ياورى نخواهند داشت.</big>
<big>«استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم ذلك بأنهم كفروا بالله و رسوله و الله لا يهدى القوم الفاسقين»<ref>توبه/80.</ref>:</big>
<big>چه براى آنان آمرزش بخواهى يا برايشان آمرزش نخواهى (يكسان است، حتى) اگر هفتاد بار برايشان آمرزش طلب كنى هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزيد چرا كه آنان به خدا و فرستاده‏اش كفر ورزيدند و خدا گروه فاسقان را هدايت نمى‏ كند.</big>
<big>«و لا تعجبك اموالهم و اولادهم انما يريد الله ان يعذِّبهم بها فى الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون»<ref>توبه/85.</ref>:</big> <big>و اموال و فرزندان آنان تو را به شگفت نيندازد جز اين نيست كه خدا مى‏خواهد ايشان را در دنيا به وسيله آن عذاب كند و جانشان در حال كفر بيرون رود.</big>
<big>«سيحلفون بالله لكم اذا انقلبتم اليهم لتعرضوا عنهم فأعرضوا عنهم انهم رجس و مأواهم جهنم جزاءاً بما كانوا يكسبون»<ref>توبه/95.</ref>: وقتى به سوى آنان بازگشتيد براى شما به خدا سوگند مى ‏خورند تا از ايشان صرف نظر كنيد پس از آنان روى برتابيد چرا كه آنان پليدند و به (سزاى) آنچه به دست آورده ‏اند جايگاهشان دوزخ خواهد بود.</big>
<big>«الاعراب اشدُّ كفراً و نفاقاً و اجدر الا يعلموا حدود ما انزل الله على رسوله و الله عليم حكيم»<ref>توبه/97.</ref>: باديه ‏نشينان عرب در كفر و نفاق (از ديگران) سخت ‏تر و به اينكه حدود آنچه را كه خدا بر فرستاده‏ اش نازل كرده ندانند سزاوارترند و خدا داناى حكيم است.</big>
<big>«و من الاعراب من يتَّخذ ما ينفق مغرماً و يتربَّص بكم الدوائر عليهم دائرة السوء و الله سميع عليم»<ref>توبه/98.</ref>: و برخى از آن باديه‏ نشينان كسانى هستند كه آنچه را (در راه خدا) هزينه مى ‏كنند خسارتى (براى خود) مى ‏دانند و براى شما پيشامدهاى بد انتظار مى ‏برند پيشامد بد براى آنان خواهد بود و خدا شنواى داناست.</big>
<big>«و ممَّن حولكم من الاعراب منافقون ... و من اهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذِّبهم مرَّتين ثم يردُّون الى عذاب عظيم»<ref>توبه/101.</ref>: و برخى از باديه‏ نشينانى كه پيرامون شما هستند منافق اند ... و از ساكنان مدينه (نيز عده ‏اى) بر نفاق خو گرفته ‏اند تو آنان را نمى ‏شناسى ما آنان را مى ‏شناسيم به زودى آنان را دو بار عذاب مى‏ كنيم سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مى‏ شوند.</big>
<big>«و الذين اتَّخذوا مسجداً ضراراً و كفراً و تفريقاً بين المؤمنين و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفنَّ ان اردنا الا الحسنى و الله يشهد انهم لكاذبون»<ref>توبه/107.</ref>: و آنهايى كه مسجدى اختيار كردند كه مايه زيان و كفر و پراكندگى ميان مؤمنان است و (نيز) كمينگاهى است براى كسى كه قبلاً با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود و سخت سوگند ياد مى‏ كنند كه جز نيكى قصدى نداشتيم و خدا گواهى مى ‏دهد كه آنان قطعاً دروغگو هستند.</big>
<big>چنانكه در آيات ذكر شده ملاحظه شد، جمعيتى انبوهى از مسلمانان در ظاهر به لباس اسلام در آمده بودند. اين آيات نشان مى‏ دهد كه جريانى خطرناک و فريب‏كار و مكار در داخل جامعه اسلامى منتظر و مترصّد فرصت بودند، و متأسفانه اينان اكثريت مطلق را تشكيل مى‏ دادند.</big>
<big>در صدها آيه قرآن به وجود اين جريان خطرناک اشاره شده است. كسانى كه پيوسته در كار تخريب و فتنه ‏انگيزى و ايجاد هرج و مرج و فساد بودند، آن هم در مقابل فعاليت‏ هاى سازنده ‏اى كه رسول اكرم ‏صلى الله عليه وآله در عرصه سياست و اجتماع پيگيرى مى ‏نمود.</big>
<big>اين فتنه‏انگيزى منافقين به قدرى بود كه در هر واقعه و در هر حادثه‏ اى سهم و سخن ايشان و ردّ پاى ايشان را مى‏توان يافت.</big>
<big>اين جماعت يک جريان حزبى را تشكيل مى‏ دادند، كه هدف متعددى داشتند: به شكست كشاندن نقشه‏ هاى رسول ‏الله‏ صلى الله عليه وآله و گسترش دادن فتنه، ضربه زدن به مؤمنان، برعكس نمودن واقعيت‏ ها، آشفته نمودن فضا، دلسرد كردن رزمندگان، مسخره كردن امر به منكر، گسترش دادن كفر پس از اسلام آوردن ظاهرى، جدايى و تفرقه و نزاع انداختن ميان مؤمنان بود و... .</big>
<big>مصيبت ديگر اين بود كه بسيارى از اينان در بين مردم شناخته شده نبودند، و حتى ارتباطات پنهانى با اهل كتاب داشتند. اين در واقع به معناى نوعى همكارى سياسى و حزبى منافقانه در داخل جامعه اسلامى بود. حتى در ميان مسلمانان خبرچين ‏هايى داشتند، چنانكه قرآن بدان اشاره فرموده است.</big>
<big>نفوذ اين منافقان تا حدى بود كه مسلمانان ناآگاه آراء و تحليل‏ هاى سياسى اين جماعت را كه در مقابل رأى اسلامى -  كه توسط پيامبرصلى الله عليه وآله استوار گرديده بود -  مى‏ پذيرفتند، آن هم رأى اسلامى پيامبرصلى الله عليه وآله كه هدفش ساختن جامعه اسلامى بود.</big>
<big>آيه تبليغ از رسول‏ الله ‏صلى الله عليه وآله خواست تا ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و نصب وى به عنوان ولىّ و خليفه و جانشين خود را به امت ابلاغ نمايد. امتى كه گروه منافقان و اين جريان خطرناک -  كه بدان اشاره كرديم -  در ميان آن ها وجود داشت. با اين حال چه عكس‏ العمل سياسى‏اى انتظار مى‏ رفت؟</big>
<big>در حقيقت، اين جريان منافق مى‏ كوشيد با نقشه ‏اى از پيش تعيين شده -  كه سوره مباركه توبه جزئيات آن را افشا نمود -  نقشى در مناقشات سياسى ايفا كند، تا اسلام را از محتواى حقيقى آن تهى سازد و آن را از ميان ببرد، و نيز با تحريف داخلى و وارونه نشان دادن امور به اهداف سياسى خود دست يابد.</big>
<big>به دنبال آن بتواند نظر امت را جلب نموده و تأييد ايشان را از آن خود سازد، و پس از شهادت رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله -  كه مورد انتظارشان بود -  حكومت را در دست گيرد.</big>
<big>در قضيه مهم و سرنوشت‏ ساز حاكميت و خلافت، منازعات و درگيرى روز افزون گرديد و گروه زيادى از امت و در رأس آنها برخى اشخاص شناخته شده اميد داشتند كه از طريق ايجاد منازعات سياسى و تشكيل يک جناح سياسى قدرتمند به قدرت و حكومت دست يابند، و حكومت آينده پس از پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله را در دست گيرند. خصوصاً كه پيامبرصلى الله عليه وآله آن ها را از نزديک بودن رحلتش با خبر ساخته بود؛ حضرت به آن ها فرموده بود كه امامان پس از وى از بنى‏ هاشم هستند. حضرت خلافت را اولاً بهره على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام، و پس از آن حضرت فرزندان دوازده ‏گانه او معرفى كرده بود.</big>
<big>ج) با مشاهده و بررسى برخى جهت ‏گيرى‏ هاى سياسى، متوجه مى‏ شويم كه كفّه حزب قريشى در اين ميان سنگين ‏تر از سايرين بوده است. از جمله اين جهت ‏گيرى‏ ها مى‏ توان به موارد ذيل اشاره كرد:</big>
<big>اول. عقب‏ نشينىِ يک سوم از سپاه رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله از غزوه حنين و يارى نرساندن به پيامبرصلى الله عليه وآله در اين جنگ.</big>
<big>دوم. گريختن سپاهيان رسول ‏الله‏ صلى الله عليه وآله در جنگ احد به جز حضرت على‏ عليه السلام و ابودجانه انصارى، و مرتد شدن برخى از آن ها و پناه بردن برخى از آنها به يهود و نصارى و مشركان مكه، و ارتباط داشتن با آن ها و مكاتبه نمودن با ايشان.</big>
<big>سوم. كوشش براى ترور رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله در گردنه كوه هنگان در بازگشت از غزوه تبوک، و نيز تكرار اين حادثه هنگام بازگشت پيامبرصلى الله عليه وآله از غدير خم در گردنه هرشى و پيش از رسيدن به مدينه منوره.</big>
<big>چهارم. اعتراض نمودن به رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله و نپذيرفتن و ردّ كردن نظرات آن حضرت در بسيارى از مواقع توسط سران جريان معارض، و تلاش ايشان براى شكستن قداست و هيبت امام امت. از آن جمله است عبارت «هذيان مى ‏گويد» كه سركرده آن جريان يعنى عمر بن خطاب در هنگام بيمارى رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله بر زبان آورد. همان بيمارى كه حضرت پس از آن دار فانى را وداع گفت.</big>
<big>پنجم. آشكار ساختن رغبت و اشتياق و آرزويشان براى رسيدن به قدرت، آن هم به صورت علنى؛ به گونه ‏اى كه به گوش رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله برسد. به حدى كه رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله پس از بازگشت از [[حجةالوداع]] از اينكه على‏ عليه السلام بتواند به خلافت برسد مأيوس و نااميد بود.</big>
<big>ششم. در برخى احاديث كه از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نقل شده، آن حضرت اشاره فرموده كه قبيله قريش از رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله خسته و ملول گرديده، و ايام حكومت آن حضرت بر آن ها از نظر ايشان به طول انجاميده بود. اين مطلب را اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى ‏فرمود تا از آنانى اظهار تأسف نمايد كه خلافت را از او غصب نمودند.</big>
<big>لذا جهت‏ گيرى سياسى در مسيرى مخالف با خواست وحى الهى و منصوب نمودن مولاى ما اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به عنوان ولىّ و خليفه مسلمانان پيش مى‏رفت، و اين انتصاب يعنى پى‏ ريزى سلطه به دست قوم و قبيله پيامبرصلى الله عليه وآله يعنى بنى‏ هاشم. اين يعنى باختن و خسارت قريش و اعراب اطراف آن ها كه با ايشان هم پيمان بودند. يعنى آنها در اين نزاع سياسى تلخ شكست خوردند و آرزوهاى بلند و شيرين آن ها در دستيابى به سلطه و خلافت بر باد رفته است.</big>
<big>اين امرى بود كه از ضربت شمشير براى آنها تلخ ‏تر بود، چرا كه سقوط سياسى براى آن ها قابل تحمل نبود. آن ها آماده بودند تا حتى هر كار نشدنى و محال را براى از بين بردن موانع انجام دهند، حتى اگر منوط به شمشير كشيدن و جنگ مسلحانه باشد! خصوصاً كه خليفه آينده اميرالمؤمنين‏ عليه السلام باشد. كسى كه با همه آنها جنگيده و دشمنى كرده بود، و آنها با ذلت و خوارى و از ترس شمشير وى اسلام آورده بودند. آن حضرت ميان ايشان و آرزوها مانع و حائل شده بود، و قريش هرگز نسبت به هيچ كس به اندازه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام كينه و بغض نورزيده بود.</big>
<big>لذا رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله با ديدن وضعيت سياسى‏ اى اين چنين كه پوشيده از ابرهاى سياه مرگبار بود از الله متعال يارى خواست، تا با حفاظت و عصمت خود او را از شر اينان مصون نگه دارد، و تا مقصود ايشان را براى مردم وارونه جلوه ندهند. همچنين درخواست حفظ و نگهدارى نمود، تا بتواند فرمان الهى در خصوص نصب على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را در آرامش و بدون تخريب و بدون اعتراض به مردم برساند.</big>
<big>اين همان چيزى بود كه هنگام نزول وحى بر رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله در خصوص حفظ و نگاهدارى رخ داد، و عملاً ابلاغ اين امر به مردم در غدير خم و انجام مراسم [[بيعت]] در كمال امنيت و آرامش انجام شد، و مؤمنان و منافقان همگى به طور يكسان اين بيعت را انجام دادند.</big>
<big>هر چند برخى سركشان قوم و منافقان باز هم كارشكنى ‏هاى خود را كردند. همان‏ هايى كه چشمانشان از وقوع اين حادثه خيره شده بود، و برخى از آنها با تأسف و غضب به برخى ديگر مى‏ نگريستند، و برخى‏شان كلماتى را با هم رد و بدل مى‏ كردند. كلماتى كه نمى ‏توانستند در دل آن را پنهان دارند. آن هم به خاطر صدمه شديدى كه از اين واقعه ديده بوده ‏اند. از آن جمله است معاويه كه گفت: به خدا قسم ما محمد را در آنچه اينک گفت تصديق و تأييد نمى‏ كنيم، و به ولايت على اقرار نمى‏ كنيم. افرادى جز معاويه نيز چنين سخنانى بر زبان آوردند، بى آنكه اين سم‏ پاشى‏ ها پاسخى يابد و كسى بر آتش آن بدمد.</big>
<big>وقتى به آيات 66 و 67 و 68 سوره مائده باز مى ‏گرديم، در مى ‏يابيم كه در آيه 66 و 68 از بر پا داشتن تورات و انجيل پس از آنكه نزول آنها از طريق وحى بر حضرت موسى و عيسى ‏عليهما السلام به پايان رسيد سخن مى‏ گويند. سپس اين دو آيه اشاره دارد كه امر ديگرى همراه تورات و انجيل نازل شده است، و اين مطلب به وضوح در اين دو آبه ديده مى‏ شود. اين امر ديگر نزول جداگانه‏ اى دارد.</big>
<big>هر چند كه مبلغ اين آيات كتاب الهى است، اما اهميت بسيار بالايى  در بر پا داشتن تورات و انجيل دارد. قرآن كريم در آيه 66 بعد از ذكر تورات و انجيل بدان اشاره كرده و فرموده است: «و ما انزل اليهم من ربهم».</big>
<big>اين يعنى نزول تورات و انجيل و نزول امر ديگرى به همراه آن دو كتاب آسمان.</big>
<big>اما در آيه 67 كه مخصوص پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله است، حضرت را به ابلاغ اين امرى كه پيش از كامل شدن وحى نازل گرديده امر مى‏ كند، و آن را داراى اهميتى بسيار زياد در بر پا داشتن قرآن و تبليغ رسالت مى‏ داند.</big>
<big>اگر اين مطلب -  كه امر به تبليغ آن شده -  پس از كامل شدن نزول قرآن نازل مى‏ شد، نسق و شكل آيه همچون آيه قبل مى ‏بود. در حالى كه قرآن كامل نشده بود، و صرفاً بعد از نزول آيه كمال -  كه بعد از نزول آيه بلاغ نازل شد -  وحى و نزول قرآن كامل گرديد.</big>
<big>همچنين در نيمه دوم آيه 68 سرّى نهفته است؛ آنجا كه آيه از اين امر نازل شده و اهميت بالاى آن در بر پا داشتن و اقامه كتاب الله المجيد سخن مى‏ گويد. ولى بسيارى از اهل كتاب آن را نمى ‏پذيرند، و اين امر نازل شده طغيان و سركشى و كفر ايشان را مى ‏افزايد! خداوند مى‏ فرمايد:</big>
<big>«قل يا اهل الكتاب لستم على شى‏ء حتى تقيموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليكم من ربكم و ليزيدنَّ كثيراً منهم ما انزل اليك من ربك طغياناً و كفراً فلا تأس على القوم الكافرين»<ref>مائده/68.</ref>:</big>
<big>بگو اى اهل كتاب تا هنگامى كه به تورات و انجيل و آنچه از پروردگارتان به سوى شما نازل شده است عمل نكرده‏ايد بر هيچ (آئين بر حقى) نيستيد.</big>
<big>چون به خوبى در ماهيت اين امرى كه بر اين سه پيامبر؛ يعنى حضرت موسى و عيسى‏ عليهما السلام و پيامبر ما حضرت محمد صلى الله عليه وآله نازل شد بيانديشيم، مى‏ بينيم همان امرى كه امت‏ هاى آن انبياء عليهم السلام از ايشان نپذيرفتند و در مورد آن توطئه كردند و سركشى و كفرشان افزون شد، در امت اسلام هم رخ داده است.</big>
<big>اين امر چيزى غير از خلافت و وصايت پس از پيامبرصلى الله عليه وآله نيست. سرّ قضيه در همين نكته پنهان است، و اين چيزى است كه وحى الهى در مورد آن با تو همگان مى‏ گويد.</big>
<big>د) آنچه گفته شد با نگاهى گذرا به آيات امم سابقه واضح مى‏ گردد:</big>
* <big>امت حضرت موسى‏ عليه السلام كه خليفه و جانشين آن حضرت يعنى حضرت هارون‏ عليه السلام را نمى ‏پذيرند و كنار مى‏ زنند. خداوند متعال مى‏ فرمايد: «و واعدنا موسى ثلاثين ليلة و اتممناها بعشر فتمَّ ميقات ربه اربعين ليلة و قال موسى لاخيه هارون اخلفنى فى قومى و اصلح و لا تتَّبع سبيل المفسدين»<ref>اعراف/142.</ref>: و با موسى سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر تمام كرديم تا آنكه وقت معين پروردگارش در چهل شب به سر آمد و موسى (هنگام رفتن به كوه طور) به برادرش هارون گفت در ميان قوم من جانشينم باش و (كار آنان را) اصلاح كن و راه فسادگران را پيروى مكن.</big>
<big>اما آيا از جانب قوم حضرت موسى‏ عليه السلام چه بر سر خليفه وى حضرت هارون‏ عليه السلام آمد؟ خداوند متعال مى‏ فرمايد: «و اتَّخذ قوم موسى من بعده من حليِّهم عجلاً جسداً له خوار الم يروا انه لا يكلِّمهم و لا يهديهم سبيلاً اتخذوه و كانوا ظالمين»<ref>اعراف/148.</ref>: و قوم موسى پس از (عزيمت) او از زيورهاى خود مجسمه گوساله‏ اى براى خود ساختند كه صداى گاو داشت آيا نديدند كه آن (گوساله) با ايشان سخن نمى‏ گويد و راهى به آن ها نمى ‏نمايد آن را (به پرستش) گرفتند و ستمكار بودند.</big>
<big>حال عكس‏ العمل حضرت موسى‏ عليه السلام چيست؟ خداوند متعال مى ‏فرمايد: «و لمّا رجع موسى الى قومه غضبان اسفاً قال بئسما خلَّفتمونى من بعدى اعجلتم امر ربكم و القى الالواح و اخذ برأس اخيه يجرُّه اليه»<ref>اعراف/150.</ref></big>:
<big>و چون موسى خشمناک و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت گفت پس از من چه بد جانشينى براى من بوديد آيا بر فرمان پروردگارتان پيشى گرفتيد و الواح را افكند و (موى) سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود كشيد.</big>
<big>اما حضرت هارون‏ عليه السلام در مورد اين قوم ستمكار چه خبرى به حضرت موسى‏ عليه السلام داد؟ همان‏ هايى كه وى را نپذيرفتند و كنار زدند و بر وى  شوريدند و سركشى كردند. خداوند در ادامه آيه مى ‏فرمايد:</big>
<big>«قال ابن‏امَّ ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى فلا تشمت بى الاعداء و لا تجعلنى مع القوم الظالمين»<ref>اعراف/150.</ref>: (حضرت هارون ‏عليه السلام) گفت اى فرزند مادرم اين قوم مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند پس مرا دشمن‏شاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده.</big>
<big>در مجموع وقتى نزول تورات بر حضرت موسى‏ عليه السلام پايان يافت و كامل شد قومش با خليفه و جانشين وى چه كردند؟ جز آنكه از در خدعه و نيرنگ در آمدند و گوساله ‏اى را به پرستش گرفتند، و آنچه خداوند متعال برايشان روشن ساخته بود رها كردند، و فرامين حضرت موسى ‏عليه السلام را پشت سر نهادند. خداوند متعال مى‏ فرمايد:</big>
<big>«و لقد جاءكم موسى بالبيّنات ثم اتَّخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون»<ref>بقره/92.</ref>: و قطعاً موسى براى شما معجزات آشكارى آورد سپس آن گوساله را در غياب وى (به خدايى) گرفتيد و ستمكار شديد.</big>
<big>سپس حضرت هارون‏ عليه السلام وفات يافت و جناب يوشع بن نون‏ عليه السلام وصى و جانشين حضرت موسى ‏عليه السلام گرديد. بنى ‏اسرائيل به هفتاد و يک فرقه در مقابل او تقسيم شدند، كه هفتاد فرقه از آن ها در آتش اند و تنها يک فرقه نجات مى‏ يابند. آنان همان‏ هايى هستند كه وصى و خليفه حضرت موسى‏ عليه السلام پيروى كردند.</big>
<big>قرآن كريم به اين نكته اشاره مى‏ كند كه يهود ولايت خلفاى حضرت موسى‏ عليهم السلام را نپذيرفتند و تحت ولايت كافران در آمدند: «ترى كثيراً منهم يتولَّون الذين كفروا لبئس ما قدَّمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و فى العذاب هم خالدون»<ref>مائده/80.</ref>: بسيارى از آنان را مى‏ بينى كه با كسانى كه كفر ورزيده ‏اند دوستى مى‏ كنند راستى چه زشت است آنچه براى خود پيش فرستادند كه (در نتيجه) خدا برايشان خشم گرفت و پيوسته در عذاب مى‏ مانند.</big>
<big>سپس خداوند متعال در آيه بعد خبر مى‏ دهد كه اگر ايشان به آنچه از جانب پروردگارشان نازل شد ايمان مى‏ آوردند، هرگز ولايت كافران را نمى‏ پذيرفتند. در اين آيه مى‏ بينيم كه بين جمله «ما انزل اليهم من ربهم» و جمله ما «اتَّخذوهم اولياء» ارتباط برقرار مى‏ كند.</big>
<big>در اين نص و سند صريح قرآنى در مى‏ يابيم كه «ما انزل اليهم من ربهم» به معناى ولايت است، و ولايت يعنى پذيرفتن سرپرستى و حاكميت واليان امر، كه در موردشان نص صريح آمده و از جانب انبياء عليهم السلام منصوب شده ‏اند.</big>
<big>همچنين در ادامه آيات مى‏ بينيم كه مشركان دشمن‏ ترين دشمنان كسانى هستند كه ولايت مولاى ما اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را نپذيرفته‏ اند. جالب اين است كه «مشركون» لفظى است كه قرآن كريم بر جمع كثيرى از مسلمانان منافق و كسانى كه ولايت على‏ عليه السلام را نپذيرفتند اطلاق كرده است. سپس در همان آيه گروهى از نصارى و مسيحيان را استثنا كرده و فرموده كه آن ها از نظر محبت و دوستى نزديک ‏ترى با مؤمنان دارند، نسبت به يهود و مشركان.</big>
* <big>امت حضرت عيسى ‏عليه السلام وصى و خليفه آن حضرت شمعون صفا عليه السلام را نپذيرفته و ردّ كردند. البته به جز گروهى اندک كه به شمعون‏ عليه السلام وفادار ماندند، و بدين ترتيب امت آن حضرت به ضلالت پيشينيان خود بازگشتند. خداوند متعال با اشاره به سنت اختلاف بعد از انبياء عليهم السلام و از جمله حضرت عيسى‏ عليه السلام مى ‏فرمايد:</big>
<big>«تلك الرسل فضَّلنا بعضهم على بعض منهم من كلَّم الله و رفع بعضهم درجات و آتينا عيسى بن مريم البينات و ايَّدناه بروح القدس و لو شاء الله ما اقتتل الذين من بعدهم من بعد ما جاءتهم البيّنات و لكن اختلفوا فمنهم من آمن و منهم من كفر و لو شاء الله ما اقتتلوا و لكنَّ الله يفعل ما يريد»<ref>بقره/253.</ref>: برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم از آنان كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد و به عيسى پسر مريم دلايل آشكار داديم و او را به وسيله روح‏ القدس تأييد كرديم و اگر خدا مى‏ خواست كسانى كه پس از آنان بودند بعد از آن (همه) دلايل روشن كه برايشان آمد به كشتار يكديگر نمى ‏پرداختند ولى با هم اختلاف كردند پس بعضى از آنان كسانى بودند كه ايمان آوردند و بعضى از آنان كسانى بودند كه كفر ورزيدند و اگر خدا مى‏ خواست با يكديگر جنگ نمى‏ كردند ولى خداوند آنچه را مى ‏خواهد انجام مى ‏دهد.</big>
<big>و نيز مى ‏فرمايد: «فلما احسَّ عيسى منهم الكفر قال من انصارى الى الله قال الحواريّون نحن انصار الله آمنّا بالله و اشهد بأنّا مسلمون . ربّنا آمنّا بما انزلت و اتَّبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدين. و مكروا و مكر الله و الله خير الماكرين . اذ قال الله يا عيسى انى متوفّيك و رافعك الىَّ و مطهِّرك من الذين كفروا و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيامة ثم الىَّ مرجعكم فأحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون»<ref>آل‏ عمران/52-55. </ref></big>


== <big>پانویس</big> ==
== <big>پانویس</big> ==