پرش به محتوا

اهمیت: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۰٬۶۷۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۰ اوت ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
<big>اولاً: اگر قرار باشد تنها به حوادث غرورآفرين و زيبايى ‏ها بسنده كنيم، نمى‏توان آن را نقل تاريخ دانست، بلكه نوعى تحريف تاريخ است!</big>
<big>اولاً: اگر قرار باشد تنها به حوادث غرورآفرين و زيبايى ‏ها بسنده كنيم، نمى‏توان آن را نقل تاريخ دانست، بلكه نوعى تحريف تاريخ است!</big>


<big>ثانياً: هيچ تاريخى از حوادث نامطلوب و زشت مبرّا نمى‏ باشد، و حتى خلقت انسان نيز مجموعه‏ اى از زشتى‏ ها و زيبايى‏ هاست. تفاوت آيين‏ ها و قوم‏ ها در سراسر زيبايى و يا سراسر زشتى آنان نيست، بلكه به نسبت و درصد زشتى و زيبايى ميان آن هاست. اما اين مايه افتخار ماست كه تاريخ اسلام از نظر زيبايى‏ ها و جلوه‏ هاى انسانى بى‏ نظير و مملوّ از حماسه و لبريز از جمال و شكوه است، و هيچ كس نمى‏تواند ادعا كند كه زيبايى‏هاى تاريخش از زيبايى‏هاى تاريخ اسلام بيشتر باشد.</big>
<big>ثانياً: هيچ تاريخى از حوادث نامطلوب و زشت مبرّا نمى‏ باشد، و حتى خلقت انسان نيز مجموعه‏ اى از زشتى‏ ها و زيبايى‏ هاست. تفاوت آيين‏ ها و قوم‏ ها در سراسر زيبايى و يا سراسر زشتى آنان نيست، بلكه به نسبت و درصد زشتى و زيبايى ميان آن هاست. اما اين مايه افتخار ماست كه تاريخ اسلام از نظر زيبايى‏ ها و جلوه‏ هاى انسانى بى‏ نظير و مملوّ از حماسه و لبريز از جمال و شكوه است، و هيچ كس نمى ‏تواند ادعا كند كه زيبايى‏ هاى تاريخش از زيبايى‏ هاى تاريخ اسلام بيشتر باشد.</big>
 
<big>به هر حال، همانطور كه گفته شد، چشم ‏پوشى در موردى كه با متن اسلام و اساسى‏ ترين مسئله اسلام يعنى «امامت و رهبرى» مربوط است و سرنوشت جامعه به آن وابسته است روا نمى‏ باشد. بازگو نكردن اين حقايق تاريخى، چيزى جز همگامى با ظلم و ستم و همنوايى با ظالمان و ستمگران نيست!</big>
 
===== <big>شبهه دوم</big> =====
<big>امروزه در جامعه، شبهه ديگرى كه مطرح مى ‏گردد و به آن دامن مى‏ زنند اين است كه: با طرح اين گونه مسائل، اتحاد مسلمين تضعيف مى‏ شود. آنچه بر سر مسلمين آمد و شوكت آنها را گرفت و آن ها را زير دست قرار داد، همين اختلافات فرقه‏ اى است. دستان پليد استعمار بهترين ابزارى كه مورد استفاده قرار مى‏ دهد شعله‏ ور ساختن اين مباحث است. آيا شايسته نيست كه از طرح اين مباحث اجتناب كنيم؟</big>
 
<big>پاسخ اين است كه: مفهومى كه امروزه از سوى بعضى مطرح مى‏ شود، على فرض بى ‏اشكال بودن آن، نبايد به گونه‏ اى باشد كه فرقه‏ هاى اسلامى به خاطر آن از اصول اعتقادى و يا غير اعتقادى خود صرف نظر كنند! چه اين كار نه منطقى است و نه عملى. چگونه ممكن است با خواهش و تمنا و به نام مصلحت، از پيروان يک مذهب بخواهيم از برخى اصول اعتقادى خويش به خاطر مصالحى هر چند بر حق چشم‏ پوشى كنند؟</big>
 
<big>به هر حال طرفدارى از تز «وحدت اسلامى» نبايد اين لازمه را داشته باشد كه در گفتن حقايق كوتاهى شود! بحث علمى سر و كارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات، كه خوشبختانه علماى شيعه هميشه همين شيوه را در پيش مى‏ گرفتند.</big>
 
<big>حتى سيره عملى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان خلفا نيز بر همين شيوه بود؛ حضرتش از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خوددارى نكرد و با كمال صراحت ابراز داشت، و بهانه اتحاد اسلامى مانع آن نشد. خطبه‏ هاى نهج ‏البلاغه بهترين شاهد اين مدعى است.<ref>نهج البلاغه (ترجمه محمد دشتى): خطبه ‏هاى5، 26، 93، 144.</ref></big>
 
== <big>اهميت غدير در اعتقادات اسلامى</big><ref>ژرفاى غدير: ص46-57.</ref> ==
<big>پايگاه ريشه ‏دار غدير در اعتقادات از جهات اهميت آن معلوم مى‏ شود، و به عبارت ديگر اين كنجكاوى‏ ها باعث شده تا غدير پرونده مبسوط خود را در اعتقادات باز كند، و از يک واقعه تاريخى تبديل به يک پايه اعتقادى شود.</big>
 
<big>اين مسئله دقيقاً به جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله بازمى ‏گردد، كه از روز اول رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله تاكنون مسئله اصلى مسلمانان است. توحيد و نبوت بين مسلمانان از موارد اتفاقى و مسلّمات است، و فقط مسئله امامت سر رشته تمام اختلافات مسلمين شده است.</big>
 
<big>اعترافات و اقرارها و اتمام حجت‏ ها و اسناد قوى در مسئله غدير، در حدى است كه سندى قاطع براى امامت و ولايت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام است؛ و همين يک دليل به تنهايى براى اثبات بسيارى از پايه ‏هاى اعتقادى كافى است.</big>
 
<big>برنامه غدير كه بسيار با عظمت و به صورتى غيرعادى برگزار شد، نشان مى‏ داد كه بايد از اجراى آن اهدافى فوق ‏العاده بلند در نظر گرفته شده باشد. برخى از اين اهداف در ضمن برنامه و يا قبل و بعد از آن به صراحت بيان شد، و بعضى از آنها در آنجا نبايد گفته مى ‏شد تا مبادا دست‏ه اى توطئه اقدامى كنند. البته تحليل اصل واقعه و خطبه غدير و نيز آثار به دست آمده از آن در طول زمان، موارد تصريح نشده را براى ما روشن مى‏ كند.</big>
 
<big>ثمرات غدير سه گونه است كه هر سه در موقعيت خود ضرورى است: مقايسه‏ هاى اعتقادى، آثار كوتاه مدت، و آثار بلند مدت، و آثار بلند مدت. اين سه مورد در همين عنوان (غدير) در محل خود آمده است.</big>
 
== <big>اهميت غدير در تاريخ اسلام</big><ref>ژرفاى غدير: ص 36. ترجمه الغدير (امينى - واحدى): ص65-71.</ref> ==
<big>در طول تاريخ بيست و سه ساله بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله وقايع شيرين و تلخ بسيارى رخ داده است. جنگ‏هاى حضرت كه اكثراً با پيروزى پايان يافته؛ اسلام آوردن دسته دسته مردم كه روزهاى زيبايى از اسلام را تداعى مى‏ كند؛ نزول وحى الهى درباره مسايل مختلف؛ حفظ پيامبر صلى الله عليه و آله از خطرات گوناگون؛ كيفيت بيان احكام و اوامر الهى توسط پيامبرصلى الله عليه وآله، هر يک از اين ها نمونه‏ هاى بسيارى در تاريخ حيات آن حضرت دارد.</big>
 
<big>در بين همه اينها، تنها واقعه غدير است كه در همه اين جهات داراى خصايص منحصر به فرد است، و به عنوان يک موقعيت زمانى سه روزه بين تمام وقايع مربوط به تاريخ بعثت مى‏ درخشد. اين درخشش از نظر تاريخى در از جهاتى چشمگير است: موقيعت زمانى، موقعيت مكانى، كيفيت ابلاغ، توجه الهى، موقعيت مردمى.</big>
 
<big>به بيان ديگر:</big>
 
<big>بر هيچ خردمندى پوشيده نيست كه شرف و برترى هر چيزى بسته به فايده و نتيجه آن است. بنابراين، در ميان موضوعات تاريخى، نخستين امرى كه مهم ‏ترين فوايد و نتايج را داراست، موضوعى است كه بر اساس آن دينى پايه‏ گذارى شده، يا كيش و آئينى استوار گشته باشد، و نيز زيربناى مذهبى بوده است كه امت‏ هايى بدان گرويده‏اند و دولت‏ هايى به خاطر آن شكل گرفته‏ اند، و سرانجام نامى جادوان از آن بر جاى مانده است.</big>
 
<big>به همين جهت است كه تاريخ نگاران بزرگ در ثبت مبادى و تعاليم اديان سخت‏كوش بوده و تمامى وقايع و شئون مربوط به آن ها را از قبيل كيفيت پيدايش و نحوه دعوت و مبارزات و حكومت ‏ها و ساير تشكيلاتى كه روزگاران دراز و قرن‏ هاى متمادى بر آن ها گذشته است ثبت و ضبط نموده ‏اند. اين سنت خدايى است كه در ميان پيشينيان بود و در سنت خدا تغييرى نخواهى يافت.<ref>احزاب/33.</ref></big>
 
<big>بديهى است كه در اين موارد چنانچه مورخ نسبت به امرى مسامحه كند و يا در ثبت و ضبط واقعه ‏اى اهمال روا دارد، در تأليفش خللى پديد شود كه جبران ‏پذير نباشد، و تاريخى كه آغاز و مبدأ آن در اثر چنين غفلت و اهمالى مبهم و نامعلوم گردد، چه بسا موجب سرگردانى خواننده به هنگام مطالعه متن اثر تا پايان آن گردد.</big>
 
<big>واقعه تاريخى غدير خم از مهم‏ترين قضايا و خطيرترين موضوعات تاريخى در جهان اسلام است، زيرا اين واقعه مهم با بسيارى از براهين قاطع مرتبط به آن زيربناى مذهب ميليون ‏ها انسان است كه از آثار خاندان پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله پيروى مى ‏كنند. از ميان اين جمعيت انبوه مردان بزرگ، دانشمندان، فيلسوفان، نخبگان، فرهيختگان، شاهان، سياستمداران، فرماندهان، اديبان و دانشورانى برجسته برخاسته‏ اند و كتاب هايى گرانبها در فنون مختلف از خود بر جاى نهاده ‏اند.</big>
 
<big>بنابراين، اگر مورخ خود از اين گروه باشد، بر او لازم است كه اخبار و مطالب مهم و مربوط به آغاز دعوت نبوى را ثبت و ضبط كند و در دسترس امت اسلامى قرار دهد. اما اگر مورخ از اين گروه نباشد، باز هم ضمن تحقيق در تاريخ جمعيت بزرگى چون اين گروه، ناگزير است كه از چنين واقعه مهمى هر چند به اجمال و اختصار ياد كند، يا چنانچه تحت تأثير عواطف قومى و هيجانات قبيله‏ اى قرار دارد، ذكر اين قضيه تاريخى را با امورى كه از لحاظ انتقاد در دلالت مورد نظر او است توأم نمايد. زيرا براى تاريخ ‏نگاران هرگز مقدور نيست كه بر سند و مدارك اين قضيه ايرادى وارد كنند و آن را ضعيف بشمارند.</big>
 
<big>بنابراين، با آن جهد و مشقتى كه پيامبر صلى الله عليه وآله در كيفيت زمانى و مكانى ابلاغ اين امر در روز غدير خم بر خود هموار فرمود، وقوع اين واقعه طورى است كه حتى دو نفر هم در آن اختلاف نتوانند داشت. هر چند بنا به اغراض و شائبه‏ هايى كه بر افراد آگاه و پوشيده نيست، در مدلول و مفاد آن اختلاف كردند.</big>
 
<big>اينک به ذكر خصوصيات جمعى از مورخان كه واقعه غدير خم را در آثار و كتب تاريخى خود ثبت نموده ‏اند مبادرت مى شود:</big>
 
# <big>بلاذرى (م 179 ق) در انساب الاشراف.</big>
# <big>ابن‏ قتيبه (م 276 ق) در المعارف و الامامة و السياسة.</big>
# <big>طبرى (م 310 ق) در كتابى مختص به اين موضوع.</big>
# <big>ابن‏ زولاق ليثى مصرى (م 287 ق) در تأليف خود.</big>
# <big>خطيب بغدادى (م 463 ق) در تاريخ بغداد.</big>
# <big>ابن‏ عبدالبرّ (م 463 ق) در الاستيعاب.</big>
# <big>شهرستانى (م 548 ق) در الملل و النحل.</big>
# <big>ابن‏ عساكر (م 571 ق) در تاريخ الشام.</big>
# <big>ياقوت حموى (م 626 ق) در معجم الادباء: 84/18.</big>
# <big>ابن‏ اثير (م 630 ق) در اسد الغايه.</big>
# <big>ابن ابى‏ الحديد (م 656 ق) در شرح نهج البلاغه.</big>
# <big>ابن ‏خلّكان (م 681 ق) در وفيات الاعيان.</big>
# <big>يافعى (م 768 ق) در مرآة الجنان.</big>
# <big>ابن ‏الشيخ بلوى (م 604 ق) در الف باء.</big>
# <big>ابن‏ كثير شامى (م 774 ق) در البداية و النهاية.</big>
# <big>ابن ‏خلدون (م 808 ق) در مقدمه ابن‏خلدون.</big>
# <big>شمس ‏الدين ذهبى (م 748 ق) تذكرة الحفاظ.</big>
# <big>نويرى (م حدود 733 ق) در نهاية الارب فى فنون الادب.</big>
# <big>ابن‏ حجر عسقلانى (م 852 ق) در الاصابة و تهذيب التهذيب.</big>
# <big>ابن ‏صبژاغ مالكى (م 855 ق) در الفصول المهمة.</big>
# <big>مقريزى (م 845 ق) در الخطط.</big>
# <big>جلال‏ الدين سيوطى (م 911 ق) در تعدادى از كتاب ‏هايش.</big>
# <big>قرمانى دمشقى (م 1019 ق) در اخبار الدول.</big>
# <big>نورالدين حلبى (م 1044 ق) در السيرة الحلبية.</big>
 
 
<big>در فن حديث نيز اين موضوع را به همان روش كه در علم تاريخ بيان شد مى ‏توان از نظر گذراند، زيرا محدث در گستره پهناور علم حديث به هر بخشى كه نظر افكند، روايات صحيح و مسندى خواهد يافت كه اين مزيّت را براى مولا على‏ عليه السلام مسلم مى ‏دارد؛ با اين مراتب كه هر طبقه از راويان از طبقه قبل از خود اين حديث را دريافت مى‏ كند، تا سر انجام به طبقه صحابه مى‏ رسد. آنان كه خود در غدير حضور داشته و اين خبر را از منبع وحى شنيده ‏اند.</big>
 
<big>با اينكه راويان را طبقات بسيار است و ميان اين طبقات فاصله بر قرار است، اما اين واقعه همچنان از نورانيتى خيره كننده برخوردار است. حال اگر محدث از ذكر چنين حديثى كه واجد اهميت و عظمتى خاص است اهمال يا غفلت نمايد، از ايفاى حق امت اسلامى سرباز زده و مسلمانان را از بخش عمده حقايق نابى كه پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله از گنجينه وسيع احسان خود بديشان عنايت فرموده محروم و بى‏ نصيب نموده و از راه يافتن به شاهراه روشن هدايت مصطفوى به كلى بازشان داشته است.</big>
 
<big>اكنون به نام تنى چند از محدثان بزرگ كه واقعه غدير خم را ياد كرده‏ اند اشاره مى ‏رود:</big>
 
# <big>پيشواى مذهب شافعى، ابوعبدالله محمد بن ادريس شافعى (م 204 ق) در النهاية ابن ‏اثير.</big>
# <big>پيشواى مذهب حنبلى احمد بن حنبل (م241 ق) در مسند و مناقب خود.</big>
# <big>ابن‏ ماجه (م 273 ق) در سنن خود.</big>
# <big>ترمذى (م 279 ق) در صحيح خود.</big>
# <big>نسائى (م 303 ق) در الخصائص.</big>
# <big>ابويعلى موصلى (م 307 ق) در مسند خود.</big>
# <big>بغوى (م 317 ق) در السنن.</big>
# <big>دولابى (م 320 ق) در الكنى و الاسماء.</big>
# <big>طحاوى (م 321 ق) در مشكل الاثار.</big>
# <big>حاكم (م 405 ق) در المستدرك.</big>
# <big>ابن‏ مغازلى شافعى (م 483 ق) در المناقب.</big>
# <big>ابن ‏منده اصفهانى (م 512 ق) در تأليف خود به طرق متعدد.</big>
# <big>خطيب خوارزمى (م 568 ق) در المناقب و مقتل و الامام الحسين‏ عليه السلام.</big>
# <big>كنجى (م 658 ق) در كفاية الطالب.</big>
# <big>محب ‏الدين طبرى (م 694 ق) در الرياض النضرة و ذخاير العقبى.</big>
# <big>حموينى (م 722 ق) در فرائد السمطين.</big>
# <big>ذهبى (م 748 ق) در التلخيص.</big>
# <big>هيثمى (م 807 ق) در مجمع الزوائد.</big>
# <big>جزرى (م 830 ق) در اسنى المطالب.</big>
# <big>ابوالعباس قسطلانى (م 923 ق) در المواهب اللدنية.</big>
# <big>متقى هندى (م 975 ق) در كنز العمال.</big>
# <big>هروى قارى (م 1014 ق) در المرقاة فى شرح المشكاة.</big>
# <big>تاج ‏الدين منّاوى (م 1031 ق) در كنوز الحقائق فى حديث خير الخلائق و فيض القدير.</big>
# <big>شيخانى قادرى در الصراط السوى فى مناقب آل‏ النبى ‏عليهم السلام.</big>
# <big>باكثير مكى (م 1047 ق) در وسيلة المال فى مناقب الآل.</big>
# <big>ابوعبدالله زرقانى مالكى (م 1122 ق) در شرح المواهب.</big>
# <big>ابن ‏حمزه دمشقى خنفى در البيان و التعريف.</big>
 
<big>بر همين منوال است حال و شأن علماى تفسير، زيرا آياتى از قرآن كريم كه بدين قضيه اشاره دارد در برابر ديدگان مفسر نمايان مى ‏شود<ref>آل‏ عمران/3، 67. معارج/70.</ref>، و مفسر خود را ملزم مى ‏بيند كه آنچه از مصدر وحى درباره نزول اين گونه آيات و تفسير آن ها رسيده بيان كند، و هرگز روا نمى‏ داند كه كارش نارسا و جهدش ناقص باشد.</big>
 
<big>اينک نام شمارى از مفسران سرشناس را كه در تفسير خود به ذكر اين واقعه پرداخته ‏اند از نظر مى گذرانيم:</big>
 
# <big>طبرى (م 310 ق) در جامع البيان عن تأويل آى القرآن.</big>
# <big>ثعلبى (م 427 ق) در الكشف و البيان فى تفسير القرآن.</big>
# <big>واحدى (م 468 ق) در اسباب النزول.</big>
# <big>ابومحمد بغوى (م 516 ق) در تفسير خود.</big>
# <big>قرطبى (م 567 ق) در تفسير خود.</big>
# <big>فخر رازى (م 606 ق) در مفاتيح الغيب.</big>
# <big>قاضى بيضاوى (م 685 ق) در انوار التنزيل و اسرار التأويل.</big>
# <big>ابن‏ كثير شامى (م 774 ق) در تفسير خود.</big>
# <big>نيشابورى (م بعد از 728 ق) در تفسير خود.</big>
# <big>جلال ‏الدين سيوطى (م 911 ق) در تفسير خود.</big>
# <big>ابوالسعود العمادى (م 982 ق) در ارشاد العقل السليم الى مزايا القرآن الكريم.</big>
# <big>خطيب شربينى (م 977 ق) در تفسير خود.</big>
# <big>قاضى شوكانى (م 1250 ق).</big>
# <big>آلوسى بغدادى (م 1270 ق) در روح المعانى فى تفسير القرآن و السبع المثانى.<ref>چند تن از اين مفسران را مترجم محترم در ترجمه استدراک و اضافه كرده است كه در اصل نيست.</ref></big>
 
<big>اما علماى علم كلام، آنگاه كه در مسائل كلامى مربوط به امامت حجت و برهان مى‏ آورند، براى چيرگى بر مدعى و يا به منظور نقل و دليل طرف مخالف ناگزير هستند كه متعرض واقعه غدير خم شوند. هر چند كه به زعم خود در چگونگى دلالت حديث مزبور به مناقشه پردازند.</big>
 
<big>اكنون تعدادى از متكلمان مشهور را كه در كتاب‏ هاى خود به واقعه غدير خم اشاره كرده ‏اند نام مى ‏بريم:</big>
 
# <big>قاضى ابوبكر باقلانى بصرى (م 403 ق) در التمهيد.</big>
# <big>قاضى عبدالرحمن ايجى شافعى (م 756 ق) در المواقف.</big>
# <big>سيد شريف جرجانى (م 816 ق) در شرح المواقف.</big>
# <big>بيضاوى (م 685 ق) در طوالع النوار.</big>
# <big>شمس ‏الدين اصفهانى در مطالع الانظار.</big>
# <big>تفتازانى (م 792 ق) در شرح المقاصد.</big>
# <big>مولا علاءالدين قوشچى (م 879 ق) در شرح تجريد.</big>


== <big>پانویس</big> ==
== <big>پانویس</big> ==