۲۱٬۹۷۲
ویرایش
(←پانویس) |
(←پانویس) |
||
خط ۴۳۷: | خط ۴۳۷: | ||
۹. معرفى سردمداران ضلالت و گمراهى | ۹. معرفى سردمداران ضلالت و گمراهى | ||
== موانع تحقق اهداف غدير<ref>تجلّى غدير در عصر ظهور: ص ۱۰۵-۱۱۵،۱۶۳-۱۶۹.</ref> == | |||
بايد بدانيم كه ائمه معصومين عليهم السلام چه نكات و مطالب دقيقى را فرموده اند؟ چه چيزى باعث شد كه اهداف غدير تحقق پيدا نكند؟ | |||
در فرازى از دعاى ندبه -كه از معصوم عليه السلام رسيده - مى فرمايد:احقاداً بدريّة و خيبريّة و حنينيّة و غيرهنّ<ref>دعاى ندبه.</ref>؛مانع تحقق غدير حقد و كينه هايى بود كه در جنگ بدر و خيبر و حنين داشتند،و اينها بود كه نمى گذاشت غدير تحقق پيدا كند. | |||
حضرت زهراعليها السلام مى فرمايد: و اللَّه لو تركوا الحق على اهله و اتبعوا عترة نبيّه، لما اختلف فى اللَّه اثنان.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۳۵۳.</ref> سپس در ذيل آن موانع تحقق اهداف غدير را بيان مى فرمايند كه با صراحت كامل بيان نموده اند: الم يسمعوا اللَّه يقول: «و ربك يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة» ؟ بل سمعوا.<ref>الانصاف فى النص على الأئمةعليهم السلام (ترجمه رسولى محلاتى) : ص ۴۱۲.</ref> | |||
اينها شنيده و آگاه بودند. پس چه موانعى را به وجود آوردند كه اهداف غدير پياده نشد؟ مى فرمايد: و لكن اخذوا بآرائهم و اتبعوا شهواتهم؛ اينها رأى خودشان برايشان ملاک بود. متابعت از اميال و جاه طلبى و قدرت و خود را مطرح كردن و علاقه به مقام بود.پس آنچه مانع تحقق اهداف غدير شد -با استناد به دعاى ندبه - حقد و كينه بود؛آنجا كه مى فرمايد: احقاداً بدريّة و خيبريّة و حنينيّة و غيرهنّ. و با استناد به فرمايش حضرت صديقه طاهره عليها السلام پيروى از شهوات بود. | |||
عده اى مى دانستند كه پيامبرصلى الله عليه وآله چه هدف بلندى دارد و نيز مى دانستند كه اين هدف بايد از كانال ائمه معصومين عليهم السلام پياده گردد. بنابراين بخش اولِ موانع را اين ها تشكيل دادند، كه در همان زمان حيات رسول خداصلى الله عليه وآله و لحظات آخر عمر شريفشان شروع به مانع تراشى كردند. از جمله بر هم زدن خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله در سرزمين مِنى، تخلّف از جيش اسامه، و آن هنگام كه حضرت در لحظات پايانى در بستر درخواستِ قلم و دوات كردند. بخش دوم موانع بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله است كه در بُعد تبليغ ظاهر شد. | |||
'''موانع غدير در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله''' | |||
نمونه هايى از موانع غدير در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله چنين است: | |||
'''بر هم زدن خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله در منى''' | |||
چرا پيامبرصلى الله عليه وآله مسئله غدير را در مكه بيان نكردند؟ | |||
چرا در سرزمين مِنى بيان نفرمودند؟ | |||
مگر آنجا در ملأ عام نبود؟ | |||
مگر مردم مكه و مدينه و يمن و غيره آنجا حاضر نبودند؟ | |||
چرا در شلوغ ترين محل يعنى سرزمين عرفات كه همه فارغ البال هم هستند بيان نشد؟ | |||
و چرا بعد از حج در سرزمين غدير خم ما بين مكه و مدينه خطبه ايراد كردند؟ | |||
يكى از موانع در راستاى تبليغ ولايت اميرالمؤمنين و ائمه معصومين عليهم السلام شروع آن از حجةالوداع پيامبرصلى الله عليه وآله در سرزمين عرفات بود. پيامبرصلى الله عليه وآله در آنجا خطبه غرائى داشتند. در كتاب صحيح مسلم و بخارى مى گويد: در سرزمين منى پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه اش به اينجا رسيد كه فرمود: يكون بعدى اثناعشر اميراً(خليفة، اماماً)<ref>صحيح مسلم: ج ۳ ص ۱۸۲۱،۱۴۵۲.</ref>: اى مردم! بعد از من دوازده امير (يا خليفه يا امام) خواهد آمد. اما عده اى كه در كمين بودند شلوغ كردند و جلسه را بر هم زدند. | |||
مسند حنبل از قول جابر مى نويسد: پيامبرصلى الله عليه وآله بين سخنانش فرمود: اى مردم! بعد از من دوازده امام خواهد آمد. تا پيامبرصلى الله عليه وآله اين سخن را فرمود، برخى از جمعيت ضجّه زدند. عده اى هم تكبير گفتند و برخاستند و نشستند و جلسه به هم خورد. | |||
خود اهل سنت مى گويند كه عمر در آن هنگام از اين طرف به آن طرف و از آن طرف به اين طرف مى رفت و جابجا مى شد و جلسه به هم خورد. و جابر بن سمره مى گويد: | |||
من همراه پدرم نزديک پيامبرصلى الله عليه وآله بوديم. من از او سؤال كردم كه پيامبرصلى الله عليه وآله چه فرمودند كه اين اتفاق افتاد؟ گفت: فرمودند: و كان كلهم من قريش. بنابراين، عرفات كه بهترين موقعيت براى ابلاغ ولايت بود توسط منافقين به هم خورد. پيامبرصلى الله عليه وآله صلاح نديد ديگر اين مسئله را مطرح كند. | |||
قبايل قريش - خصوصاً بنى اميه - در كمين بودند كه اين هدف انجام نشود.لذا پيامبرصلى الله عليه وآله مجبور شدند از مكه بيرون بيايند و به جايى رسيدند كه بايد ابلاغ مى كردند.حال براى اينكه توطئهاى كه آنجا انجام شده بود اينجا تكرار نشود،حضرت در غدير بر فراز منبرى از سنگ روى جهاز شتران دست حضرت على عليه السلام را بالا گرفتند، كه اگر منافقين شلوغ هم كردند حداقل مردم اين صحنه را ببينند و كار ابلاغ رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله ناتمام نماند. | |||
'''دوات و قلم''' | |||
يكى ديگر از اقدامات منافقين، قصه دوات و قلم و جلوگيرى از نوشتن وصايت پيامبرصلى الله عليه وآله بود، كه جلوى كتابت را گرفتند و نگذاشتند مكتوب شود. | |||
ابن عباس مى گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من شما را وصيت مى كنم به سه چيز: مشركين را از جزيرةالعرب بيرون كنيد، و به قبائل اجازه ورود دهيد چنانكه من اجازه دادم، و سومين آنها را فراموش كرده ام<ref>شرح نهج البلاغه: ج ۱۲ ص ۵۵ و ج ۱۳ ص ۳۱.</ref>!! به نظر مى رسد ابن عباس در مورد وصيت سوم تقيه كرده و مى ترسيده نكته حساس را بگويد. | |||
ابن ابى الحديد در«شرح نهج البلاغه» مناظره اى را نقل مى كند كه ابن عباس مى گويد: من عمر را در كوچه ديدم و به او گفتم: چه كردى؟ گفت: هنوز على بن ابى طالب مدعى است كه حق با او بوده است؟ گفتم: بله. پدرم شاهد اين مطلب بوده است. | |||
عمر گفت: ... و قد كان يربع فى امره وقتاً مّا؛ و لقد اراد فى مرضه ان يصرّح باسمه. فمنعت من ذلک، اشفاقاً و حيطة على الاسلام<ref>شرح نهج البلاغه: ج ۱۲ ص ۲۱.</ref>: من مى دانستم آن موقعى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مى خواست نام هاى را بنويسد چه مى خواهد بنويسد؛ او مىخواست به نام على بن ابى طالب عليه السلام تصريح كند. من جلوى او را گرفتم، از روى دلسوزى و براى حفظ اسلام. در اينجا عمر دايه مهربان تر از مادر شده است! | |||
'''جيش اسامه''' | |||
پيامبرصلى الله عليه وآله در بستر بيمارى اصرار داشتند كه مردم در جيش اسامه مشاركت كنند و فرمودند: لعن اللَّه من تخلّف عن جيش اسامة.<ref>الاحتجاج: ج ۱ ص ۲۹۹.</ref> صاحب «الملل و النحل» نقل مى كند: اصرار زيادى بود كه همه مردم بيرون بروند، حتى اولى و دومى. ولى از روى جهاتى آنها مى خواستند برگردند و چيزهايى را مى دانستند. | |||
مسلماً اگر اين اتفاق افتاده بود، مدينه از منافقين خالى مى شد و امر وصايت به نتيجه مى رسيد. ولى آن دو برگشتند و مانع از تحقق اين هدف مهم گشتند. | |||
== پانویس == | == پانویس == |