۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
در آن حال همه همسران پيامبرصلى الله عليه وآله ساكت بودند و سخنى نمى گفتند. عايشه از بين آنان گفت: ما چنين نبوده ايم كه به ما دستور داده باشى و ما خلاف آن را انجام داده باشيم!! حضرت فرمود: «بلى، تو با امر من به شدت مخالفت كردى، و به خدا قسم با همين سخنِ من نيز مخالفت خواهى كرد و بعد از من در مقابل على عصيان مى نمايى» !<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۷.</ref> | در آن حال همه همسران پيامبرصلى الله عليه وآله ساكت بودند و سخنى نمى گفتند. عايشه از بين آنان گفت: ما چنين نبوده ايم كه به ما دستور داده باشى و ما خلاف آن را انجام داده باشيم!! حضرت فرمود: «بلى، تو با امر من به شدت مخالفت كردى، و به خدا قسم با همين سخنِ من نيز مخالفت خواهى كرد و بعد از من در مقابل على عصيان مى نمايى» !<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۷.</ref> | ||
با اين همه، پيامبرصلى الله عليه وآله از | با اين همه، پيامبرصلى الله عليه وآله از [[خیانت]] عايشه و حفصه چشم پوشى فرمود و پس از يک ماه به خانه آنان رفت. اما آنان دست از اقدامات خود بر ضد غدير برنداشتند؛ و به عنوان مأموران [[صحیفه ملعونه اول|اصحاب صحیفه]] در خانه پيامبرصلى الله عليه وآله عمل مى كردند و همچنان اسرار پيامبرصلى الله عليه وآله را براى آنان بازگو مى كردند كه بارزترين نمونه هاى آن ماجراى [[لشکر اسامه]] و مسموم كردن پيامبرصلى الله عليه وآله بود. | ||
دو تن از همسران پيامبرصلى الله عليه وآله با همدستى پدرانشان تصميم بر [[مسموم کردن]] آن حضرت گرفتند تا زودتر به اهداف خود دست يابند. آنان با گذشت دو ماه از واقعه غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله را به دست آن دو نفر مسموم كردند. هنگامى كه حضرت در بستر افتاد آنان سم را به اسم دارو به حضرت مى دادند، و وقتى حضرت بى حال مى شد آن را در حلق پيامبرصلى الله عليه وآله مى ريختند، و در آن حال هر چه حضرت از خوردن آن اِبا مى كرد آنان به اجبار آن را در دهان مباركش مى ريختند. | دو تن از همسران پيامبرصلى الله عليه وآله با همدستى پدرانشان تصميم بر [[مسموم کردن]] آن حضرت گرفتند تا زودتر به اهداف خود دست يابند. آنان با گذشت دو ماه از واقعه غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله را به دست آن دو نفر مسموم كردند. هنگامى كه حضرت در بستر افتاد آنان سم را به اسم دارو به حضرت مى دادند، و وقتى حضرت بى حال مى شد آن را در حلق پيامبرصلى الله عليه وآله مى ريختند، و در آن حال هر چه حضرت از خوردن آن اِبا مى كرد آنان به اجبار آن را در دهان مباركش مى ريختند. |