پرش به محتوا

یاری: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۶ فوریهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== معناى يارى كردن در خطبه غدير و شبهات مطرح شده<ref>مائده غدير(جعفرپور) : ص ۹۰، ۸...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:
در جواب مى‏ گوييم:
در جواب مى‏ گوييم:


اولاً: ظاهراً ابن ‏تيميه به نحوه اجابت توجهى نداشته است! خداوند در قرآن كريم مى‏ فرمايد: «انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحياة الدنيات و يوم يقوم الاشهاد»<ref>غافر /  ۵۱ .</ref>: به يقين ما فرستادگان خود را و كسانى كه ايمان آوردند در زندگى دنيا و روزى كه گواهان )براى شهادت( به پا مى‏ايستند يارى مى كنيم. با توجه به اين آيه كه خداوند وعده نصرت داده، چگونه كفار پيامبران‏عليهم السلام و مؤمنين را كشتند و آزارشان دادند و يا بر آنان پيروز شدند؟
اولاً: ظاهراً ابن ‏تيميه به نحوه اجابت توجهى نداشته است! خداوند در قرآن كريم مى‏ فرمايد: «انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحياة الدنيات و يوم يقوم الاشهاد»<ref>غافر /  ۵۱ .</ref>: به يقين ما فرستادگان خود را و كسانى كه ايمان آوردند در زندگى دنيا و روزى كه گواهان (براى شهادت) به پا مى ‏ايستند يارى مى كنيم. با توجه به اين آيه كه خداوند وعده نصرت داده، چگونه كفار پيامبران‏ عليهم السلام و مؤمنين را كشتند و آزارشان دادند و يا بر آنان پيروز شدند؟


حضرت ابراهيم ‏عليه السلام -  كه از پيامبران بزرگ الهى است -  در نهايت مغلوب نمرود گرديد و از وطنش طرد شد! چگونه نتوانست به كمک خداوند نمرود را سرنگون سازد؟


حضرت ابراهيم‏عليه السلام -  كه از پيامبران بزرگ الهى است -  در نهايت مغلوب نمرود گرديد و از وطنش طرد شد! چگونه نتوانست به كمك خداوند نمرود را سرنگون سازد؟
اصحاب اخدود و پيامبرشان كه براى ايمانشان به خدا در درون گودال‏ هاى پر از آتش افكنده شدند و همگى سوختند<ref>اشاره به آيات ۴-۶سوره بروج.</ref>، چگونه مورد يارى خداوند واقع شدند؟ پس يارى كردن خداوند در پيروزى مادى و غالب شدن محدود نيست.


ثانياً: ابن‏ تيميه يا بايد بگويد نحوه نصرت الهى و تحقق خواست خداوند هميشه پيروزى و برترى يافتن در ميدان نبرد و از بين بردن دشمنان خداوند نيست بلكه صورت يا صور ديگرى دارد، و يا دست از اشكال خود بردارد.


اصحاب اخدود و پيامبرشان كه براى ايمانشان به خدا در درون گودال‏هاى پر از آتش افكنده شدند و همگى سوختند××× ۲ اشاره به آيات ۶  - ۴ سوره بروج. ×××، چگونه مورد يارى خداوند واقع شدند؟ پس يارى كردن خداوند در پيروزى مادى و غالب شدن محدود نيست.
ثالثاً: دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله هم آنگاه كه به اجابت برسد تبديل به وعده الهى مى‏ شود و مى ‏بايست به نحوه نصرت الهى توجه كرد. چه بسا يارى خداوند به صورت نيرويى آشكار شود كه انسان مؤمن را در برابر مشكلات مقاوم گرداند. با توجه به خطبه غدير، دشمنان اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام دشمنان خداوند هستند. دشمن حضرت على‏ عليه السلام بودن و در نهايت دشمن خدا بودن، مى ‏تواند باعث دور شدن از رحمت الهى و لطف الهى در دنيا و آخرت باشد، كه اين بزرگ‏ترين مجازات است.<ref>جزوه بررسى آيه شريفه اكمال: ص ۳۰.</ref>


'''شبهه دوم:'''


ثانياً: ابن‏تيميه يا بايد بگويد نحوه نصرت الهى و تحقق خواست خداوند هميشه پيروزى و برترى يافتن در ميدان نبرد و از بين بردن دشمنان خداوند نيست بلكه صورت يا صور ديگرى دارد، و يا دست از اشكال خود بردارد.
برخى از بزرگان عامه معتقدند كسانى كه حتى با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام جنگيدند، اگر كشته شوند به بهشت مى ‏روند كه اين خوارى و ذلت نيست<ref>در حديث صحيح از مسلم بن حجاج نقل شده كسانى كه در بيعت شجره حضور داشتند، هيچ يک داخل آتش نمى ‏شوند.</ref>، و اگر بر آن حضرت پيروز شدند كه خود مغاير با دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله است، و چون دعاى آن جناب مستجاب است پس بايد گفت: ايشان چنين دعايى نفرمودند و حديث جعلى است.
 
 
ثالثاً: دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله هم آنگاه كه به اجابت برسد تبديل به وعده الهى مى‏شود و مى‏بايست به نحوه نصرت الهى توجه كرد. چه بسا يارى خداوند به صورت نيرويى آشكار شود كه انسان مؤمن را در برابر مشكلات مقاوم گرداند. با توجه به خطبه غدير، دشمنان اميرالمؤمنين على‏عليه السلام دشمنان خداوند هستند. دشمن حضرت على‏عليه السلام بودن و در نهايت دشمن خدا بودن، مى‏تواند باعث دور شدن از رحمت الهى و لطف الهى در دنيا و آخرت باشد، كه اين بزرگ‏ترين مجازات است.××× ۱ جزوه بررسى آيه شريفه اكمال: ص ۳۰. ×××
 
 
۲-  شبهه دوم:
 
برخى از بزرگان عامه معتقدند كسانى كه حتى با اميرالمؤمنين‏عليه السلام جنگيدند، اگر كشته شوند به بهشت مى‏روند كه اين خوارى و ذلت نيست××× ۲ در حديث صحيح از مسلم بن حجاج نقل شده كسانى كه در بيعت شجره حضور داشتند، هيچ يك داخل آتش نمى‏شوند. ×××، و اگر بر آن حضرت پيروز شدند كه خود مغاير با دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله است، و چون دعاى آنجناب مستجاب است پس بايد گفت: ايشان چنين دعايى نفرمودند و حديث جعلى است.
 


و اما پاسخ اين شبهه:
و اما پاسخ اين شبهه:


اولاً: از نظر عامه )اهل‏سنت( حضرت على‏عليه السلام خليفه چهارم است و بايد همان طور كه مالك بن نويره××× ۳ ه پوست برسد، غذاى ديگ پخته شد )عبداللَّه بن سبا: ج ۱ ص ۲۰۳ ۲۰۲، به نقل از: پژوهش‏هايى در نيم قرن نخستين خلافت )على لبّاف( : ص ۱۷۳  - ۱۷۱) . ××× را به سبب مخالفت با ابوبكر به عنوان خليفه اول مرتدّ اعلام كردند  . مالك بن نويره فردى شجاع، شاعر و رئيس بخشى از قبيله بنى‏تميم، و صحابى پيامبرصلى الله عليه وآله و عامل و كارگزار آن حضرت بود. مالك زكات‏هايى را كه جمع كرده بود، پس از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله به مدينه فرستاد و به صاحبان آنها بازگرداند )سقيفه: ص ۶۵ ، به نقل از: الاصابه: ج ۳ ص ۳۳۶) . خالد بن وليد مدعى بود كه مالك بن نويره با سخنى كه گفته و به گوش او رسيده مرتد شده است. مالك چنين ادعايى را رد كرد و گفت: من مردى مسلمانم و از مقررات آن نه چيزى را تغيير داده و نه تبديل كرده‏ام. ابوقتاده و عبداللَّه بن عمر نيز به نفع او گواهى دادند و سخن او را تصديق كردند. ولى خالد زير بار نرفت و مالك را پيش كشيد و فرمان داد تا ضرار گردنش را بزند. سپس خالد، زن او )ام‏تميم بنت منهال( را همان شب به تصرف خود در آورد )دو مكتب در اسلام: ج ۲) . در كتاب الاصابه از زبير بن بكار و او از ابن‏شهاب )زهرى( نقل مى‏كند كه مالك بن نويره زلف‏هاى انبوهى بر سرش بود. چون كشته شد، خالد دستور داد تا سر مالك را پايه ديگ غذا كنند و چنين كردند، و پيش از آنكه آتش از مو بگذرد و ب و خونش را مباح دانستند و مرتكب ساير اعمال شدند، افرادى مثل معاويه )در جنگ صفين( و طلحه و زبير و عايشه )در جنگ جمل( را كه عليه خليفه وقت )اميرالمؤمنين‏عليه السلام( قيام كرده و علم مخالفت برافراشته بودند را نيز مرتدّ بدانند. در اين صورت ديگر لشكريان معاويه مؤمن نبوده بلكه مرتدّ هستند. آنگاه چگونه اين مرتدان به دوزخ نمى‏روند و به قول مدعى به بهشت مى‏روند؟!
اولاً: از نظر عامه (اهل ‏سنت) حضرت على‏ عليه السلام خليفه چهارم است و بايد همان طور كه مالک بن نويره <ref>را به سبب مخالفت با ابوبكر به عنوان خليفه اول مرتدّ اعلام كردند  . مالک بن نويره فردى شجاع، شاعر و رئيس بخشى از قبيله بنى‏ تميم، و صحابى پيامبرصلى الله عليه وآله و عامل و كارگزار آن حضرت بود. مالک زكات‏ هايى را كه جمع كرده بود، پس از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله به مدينه فرستاد و به صاحبان آنها بازگرداند (سقيفه: ص ۶۵ ، به نقل از: الاصابه: ج ۳ ص ۳۳۶) . خالد بن وليد مدعى بود كه مالك بن نويره با سخنى كه گفته و به گوش او رسيده مرتد شده است. مالک چنين ادعايى را رد كرد و گفت: من مردى مسلمانم و از مقررات آن نه چيزى را تغيير داده و نه تبديل كرده ‏ام. ابوقتاده و عبداللَّه بن عمر نيز به نفع او گواهى دادند و سخن او را تصديق كردند. ولى خالد زير بار نرفت و مالک را پيش كشيد و فرمان داد تا ضرار گردنش را بزند. سپس خالد، زن او (ام‏ تميم بنت منهال) را همان شب به تصرف خود در آورد (دو مكتب در اسلام: ج ۲) . در كتاب الاصابه از زبير بن بكار و او از ابن‏ شهاب (زهرى) نقل مى‏ كند كه مالک بن نويره زلف ‏هاى انبوهى بر سرش بود. چون كشته شد، خالد دستور داد تا سر مالک را پايه ديگ غذا كنند و چنين كردند، و پيش از آنكه آتش از مو بگذرد و به پوست برسد، غذاى ديگ پخته شد (عبداللَّه بن سبا: ج ۱ ص ۲۰۳،۲۰۲، به نقل از: پژوهش‏ هايى در نيم قرن نخستين خلافت (على لبّاف) : ص (۱۷۱-۱۷۳) .</ref> و خونش را مباح دانستند و مرتكب ساير اعمال شدند، افرادى مثل معاويه (در جنگ صفين) و طلحه و زبير و عايشه (در جنگ جمل) را كه عليه خليفه وقت (اميرالمؤمنين‏ عليه السلام) قيام كرده و علم مخالفت برافراشته بودند را نيز مرتدّ بدانند. در اين صورت ديگر لشكريان معاويه مؤمن نبوده بلكه مرتدّ هستند. آنگاه چگونه اين مرتدان به دوزخ نمى ‏روند و به قول مدعى به بهشت مى‏ روند؟!