یمن: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲ مارس ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== دعوت از اهالى يمن براى حج و غدير<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۰. واقعه قرآنى...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۰: خط ۴۰:
بسيار جاى تأسف است كه قاضى براى سخنش هيچ دليلى نياورده و هيچ شاهدى براى اين ادعاى بزرگ ذكر نكرده است!
بسيار جاى تأسف است كه قاضى براى سخنش هيچ دليلى نياورده و هيچ شاهدى براى اين ادعاى بزرگ ذكر نكرده است!


در اينجا در ردّ اين ادعاى بى ‏دليل مى ‏گوييم: آيا او به تاريخ مراجعه كرده و اين اشكال را كرده است؟! بعيد است كه گفته شود امثال قاضى از تاريخ آگاهى ندارند. ظاهر اين است كه خود را در اين باره به نادانى زده باشد، زيرا ما در پيشگاه صاحبان سيره‏هاى صحيح نزد مسلمانان هستيم. [[تاریخ]] به ما مى‏گويد كه اميرمؤمنان‏ عليه السلام به دستور رسول اعظم ‏صلى الله عليه وآله در يمن حاضر بوده، كه اين را قاضى نيز بيان كرده است.
در اينجا در ردّ اين ادعاى بى ‏دليل مى ‏گوييم: آيا او به تاريخ مراجعه كرده و اين اشكال را كرده است؟! بعيد است كه گفته شود امثال قاضى از تاريخ آگاهى ندارند. ظاهر اين است كه خود را در اين باره به نادانى زده باشد، زيرا ما در پيشگاه صاحبان سيره‏هاى صحيح نزد مسلمانان هستيم. [[تاریخ]] به ما مى ‏گويد كه اميرمؤمنان‏ عليه السلام به دستور رسول اعظم ‏صلى الله عليه و آله در يمن حاضر بوده، كه اين را قاضى نيز بيان كرده است.


ولى خود تاریخ -  كه از اين ماجرا سخن مى ‏گويد -  از بازگشت حضرت از يمن و پيوستنش به نبى مكرم‏ صلى الله عليه و آله در مكه مكرمه براى اداى مناسک حج نيز سخن مى‏ گويد. بنابراين، براى چه قاضى ماجراى اول را ذكر مى ‏كند و از دومى  ياد نمى‏ كند و خود را به فراموشى مى ‏زند؟! واقعاً انسان نمى ‏داند اين گونه تحريف تاريخِ صحيح را چه بنامد!؟ پس در اين مجال، ابتدا روايتى را مى ‏آوريم كه به عكس ادعاى قاضى در كتاب «المواقف» تصريح مى‏ كند:


ولى خود تاريخ -  كه از اين ماجرا سخن مى‏گويد -  از بازگشت حضرت از يمن و پيوستنش به نبى مكرم‏صلى الله عليه وآله در مكه مكرمه براى اداى مناسك حج نيز سخن مى‏گويد. بنابراين، براى چه قاضى ماجراى اول را ذكر مى‏كند و از دومى  ياد نمى‏كند و خود را به فراموشى مى‏زند؟! واقعاً انسان نمى‏داند اين گونه تحريف تاريخِ صحيح را چه بنامد!؟ پس در اين مجال، ابتدا روايتى را مى‏آوريم كه به عكس ادعاى قاضى در كتاب »المواقف« تصريح مى‏كند:
'''۱. نصوص بازگشت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مكه'''


ابن‏ سعد (م ۲۳۱ ق) مى ‏گويد: گفته مى ‏شود سرّيه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام به يمن دوبار بوده است: يكى از آن دو در ماه رمضان سال دهم هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله روى داد. گفته ‏اند: رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله على‏ عليه السلام را به يمن فرستاد، و پرچمى به او داد و با دست خويش عمامه بر سرش نهاد و فرمود: برو و به جايى توجه نكن. وقتى به ديار يمنى‏ها فرود آمدى و رسيدى، با آنان نبرد نكن مگر آنكه با تو بجنگند. حضرت با سيصد سواره حركت كرد و آن اولين سپاهى بود كه وارد آن سرزمين -  يعنى سرزمين مذحج -  شد. پس يارانش را گسيل داشت كه غنائم و زنان و اطفال اسير و چارپايان بسيار و... را آوردند.


1-  نصوص بازگشت اميرالمؤمنين‏عليه السلام به مكه
على ‏عليه السلام بريدة بن خصيب اسلمى<ref>بريدة بن خصيب بن عبدالله بن حارث بن اعرج بن سعد اسلمى. گفته شده: سال هجرت اسلام آورده است، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حال هجرت بر او گذشت. وى در غزوه خيبر و فتح مكه حضور داشت و پرچمدار بود. ابن‏ سعد و ابوعبيده گفته ‏اند: سال ۶۳ وفات كرد. سير اعلام النبلاء: ج ۲ ص ۴۷۰،۴۶۹. در تاريخ خليفه: ص ۱۵۶ آمده كه در ايام يزيد بن معاويه درگذشت.</ref> را مسئول غنائم گردانيد. غنائمى  را كه به دست آورده بودند نزد حضرت گرد آوردند، تا آنكه امام به جماعت يمنى ‏ها برخورد. ايشان را به اسلام دعوت كرد، اما سرباز زدند و نيزه و سنگ پرتاب كردند. امام يارانش را صف كرد و پرچم را به مسعود بن سنان سُلّمى داد. آنگاه على‏ عليه السلام با يارانش بدانان حمله كرد و بيست نفر از آنان را كشت. پس پراكنده شدند و عقب نشستند، و حضرت هم از تعقيب يمنى ‏ها دست برداشت.


ابن‏سعد )م 231 ق( مى‏گويد: گفته مى‏شود سرّيه على بن ابى‏طالب‏عليه السلام به يمن دوبار بوده است: يكى از آن دو در ماه رمضان سال دهم هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله روى داد. گفته‏اند: رسول‏خداصلى الله عليه وآله على‏عليه السلام را به يمن فرستاد، و پرچمى به او داد و با دست خويش عمامه بر سرش نهاد و فرمود: برو و به جايى توجه نكن. وقتى به ديار يمنى‏ها فرود آمدى و رسيدى، با آنان نبرد نكن مگر آنكه با تو بجنگند. حضرت با سيصد سواره حركت كرد و آن اولين سپاهى بود كه وارد آن سرزمين -  يعنى سرزمين مذحج -  شد. پس يارانش را گسيل داشت كه غنائم و زنان و اطفال اسير و چارپايان بسيار و... را آوردند.
سپس آنان را به [[اسلام]] فراخواند كه به سرعت اجابت كردند، و گروهى از رؤساى آنان با على‏ عليه السلام بر اسلام بيعت كردند و گفتند: ما نماينده قوم خويشيم و اين صدقات ماست. پس حق خدا را از آن برگير. على ‏عليه السلام غنائم را گرد آورد. آن را به پنج جزء قسمت كرد و بر سهمى از آن نوشت كه اين از آن خداست. حضرت على‏ عليه السلام قرعه انداخت. اولين سهم، سهم خمس بود و بقيه غنائم را بين يارانش تقسيم كرد. آنگاه حركت كرد و به پيامبر صلى الله عليه و آله در مكه ملحق شد، كه براى حج سال دهم به آنجا آمده بود.<ref>الطبقات الكبرى: ج ۳ ص ۱۶۹. يعمرى آن را از «الطبقات الكبرى» در السيرة النبوية: ج ۲ ص ۲۵۸ روايت كرده است. در تاريخ طبرى آمده است: از براء بن عازب نقل شده كه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله خالد بن وليد را به سوى اهالى يمن فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت كند. من هم جزء ياران او بودم. او در آنجا شانزده ماه اقامت كرد كه اهل يمن هيچ پاسخ مثبتى ندادند. بنابراين پيامبرصلى الله عليه وآله على بن ابى‏طالب‏عليه السلام را فرستاد و فرمان داد كه خالد و همراهانش را بازگرداند. اما اگر كسى از افرادى كه همراه خالد بودند خواست با امام بماند، اجازه داشته باشد. براء گويد: از شمار كسانى بودم كه همراه امام مانديم. وقتى به ابتداى يمن رسيديم، به قوم خبر رسيد كه گرد آمدند. فجر هنگام امام با ما نماز گزارد. وقتى فارغ شد، ما را در يک صف كرد. سپس پيش روى ما ايستاد، پس خدا را ستود و ثنا گفت. آنگاه نوشته رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را بر آنان خواند. پس همه هَمدانيان در يک روز اسلام آوردند و آن را براى رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله نوشت، چون نوشته‏اش را خواند، به سجده افتاد و آنگاه نشست و فرمود: سلام بر هَمدان. آنگاه پى در پى يمنيان اسلام آوردند.</ref>


از ابن ‏اثير جزرى (م ۶۶۳ ق) نقل شده است: [[علیّ بن ابی طالب(امیرالمؤمنین) صلوات الله علیهما|علی بن ابی طالب ‏علیه السلام]] به نجران فرستاده شد<ref>يعنى در سال دهم هجرت.</ref>، تا صدقات و جزيه آنان را جمع كند و باز گردد. پس چنين كرد و بازگشت، و با رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در مكه در [[حجةالوداع]] ديدار كرد، و بر فرماندهى سپاهى كه همراهش بود يكى از يارانش را گماشت و پيش از همه به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و در مكّه به ايشان رسيد.<ref>الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۳۰۱.</ref>


على‏عليه السلام بريدة بن خصيب اسلمى××× 1 بريدة بن خصيب بن عبداللَّه بن حارث بن اعرج بن سعد اسلمى. گفته شده: سال هجرت اسلام آورده است، هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در حال هجرت بر او گذشت. وى در غزوه خيبر و فتح مكه حضور داشت و پرچمدار بود. ابن‏سعد و ابوعبيده گفته‏اند: سال 63 وفات كرد. سير اعلام النبلاء: ج 2 ص 470 469. در تاريخ خليفه: ص 156 آمده كه در ايام يزيد بن معاويه درگذشت. ××× را مسئول غنائم گردانيد. غنائمى  را كه به دست آورده بودند نزد حضرت گرد آوردند، تا آنكه امام به جماعت يمنى‏ها برخورد. ايشان را به اسلام دعوت كرد، اما سرباز زدند و نيزه و سنگ پرتاب كردند. امام يارانش را صف كرد و پرچم را به مسعود بن سنان سُلّمى داد. آنگاه على‏عليه السلام با يارانش بدانان حمله كرد و بيست نفر از آنان را كشت. پس پراكنده شدند و عقب نشستند، و حضرت هم از تعقيب يمنى‏ها دست برداشت.
سپس آنان را به اسلام فراخواند كه به سرعت اجابت كردند، و گروهى از رؤساى آنان با على‏عليه السلام بر اسلام بيعت كردند و گفتند: ما نماينده قوم خويشيم و اين صدقات ماست. پس حق خدا را از آن برگير. على‏عليه السلام غنائم را گرد آورد. آن را به پنج جزء قسمت كرد و بر سهمى از آن نوشت كه اين از آن خداست. حضرت على‏عليه السلام قرعه انداخت. اولين سهم، سهم خمس بود و بقيه غنائم را بين يارانش تقسيم كرد. آنگاه حركت كرد و به پيامبرصلى الله عليه وآله در مكه ملحق شد، كه براى حج سال دهم به آنجا آمده بود.××× 2 الطبقات الكبرى: ج 3 ص 169. يعمرى آن را از »الطبقات الكبرى« در السيرة النبوية: ج 2 ص 258 روايت كرده است. در تاريخ طبرى آمده است: از براء بن عازب نقل شده كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله خالد بن وليد را به سوى اهالى يمن فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت كند. من هم جزء ياران او بودم. او در آنجا شانزده ماه اقامت كرد كه اهل يمن هيچ پاسخ مثبتى ندادند. بنابراين پيامبرصلى الله عليه وآله على بن ابى‏طالب‏عليه السلام را فرستاد و فرمان داد كه خالد و همراهانش را بازگرداند. اما اگر كسى از افرادى كه همراه خالد بودند خواست با امام بماند، اجازه داشته باشد. براء گويد: از شمار كسانى بودم كه همراه امام مانديم. وقتى به ابتداى يمن رسيديم، به قوم خبر رسيد كه گرد آمدند. فجر هنگام امام با ما نماز گزارد. وقتى فارغ شد، ما را در يك صف كرد. سپس پيش روى ما ايستاد، پس خدا را ستود و ثنا گفت. آنگاه نوشته رسول‏خداصلى الله عليه وآله را بر آنان خواند. پس همه هَمدانيان در يك روز اسلام آوردند و آن را براى رسول‏خداصلى الله عليه وآله نوشت، چون نوشته‏اش را خواند، به سجده افتاد و آنگاه نشست و فرمود: سلام بر هَمدان. آنگاه پى در پى يمنيان اسلام آوردند. ×××
از ابن‏اثير جزرى )م 663 ق( نقل شده است: على بن ابى‏طالب‏عليه السلام به نجران فرستاده شد××× 1 يعنى در سال دهم هجرت. ×××، تا صدقات و جزيه آنان را جمع كند و باز گردد. پس چنين كرد و بازگشت، و با رسول‏خداصلى الله عليه وآله در مكه در حجةالوداع ديدار كرد، و بر فرماندهى سپاهى كه همراهش بود يكى از يارانش را گماشت و پيش از همه به سوى پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و در مكّه به ايشان رسيد.××× 2 الكامل فى التاريخ: ج 2 ص 301. ×××