پرش به محتوا

یمن: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۴۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳ مارس ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶۶: خط ۱۶۶:
از ابن‏ كثير نقل شده كه در حديث جابر آمده است: على‏ عليه السلام از يمن با شترى (جهت قربانى) نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. در سياق عبارت ابن ‏اسحاق آمده است كه حضرت على‏ عليه السلام را در قربانى‏ اش شريک قرار داد، و خدا آگاه‏تر است. غير ابن‏ كثير ذكر كرده ‏اند كه حضرت و امام على‏ عليه السلام در روز كشتار صد شتر قربانى كردند. بنابراين قربانى را همراهش از منطقه ذى‏ حليفه آورده است. بعضى از آن شتران را بعد از اين ماجرا و در حالى كه محرم بود خريد.<ref>البداية و النهاية: ج ۵ ص ۱۱۲. ياقوت حموى در معجم البلدان: ج ۲ ص ۲۹۵ مى‏ گويد: حليفة به تصغير و فاء. ذوالحليفة: روستايى كه با مدينه شش يا هفت ميل فاصله دارد و ميقات اهل مدينه است.</ref>
از ابن‏ كثير نقل شده كه در حديث جابر آمده است: على‏ عليه السلام از يمن با شترى (جهت قربانى) نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. در سياق عبارت ابن ‏اسحاق آمده است كه حضرت على‏ عليه السلام را در قربانى‏ اش شريک قرار داد، و خدا آگاه‏تر است. غير ابن‏ كثير ذكر كرده ‏اند كه حضرت و امام على‏ عليه السلام در روز كشتار صد شتر قربانى كردند. بنابراين قربانى را همراهش از منطقه ذى‏ حليفه آورده است. بعضى از آن شتران را بعد از اين ماجرا و در حالى كه محرم بود خريد.<ref>البداية و النهاية: ج ۵ ص ۱۱۲. ياقوت حموى در معجم البلدان: ج ۲ ص ۲۹۵ مى‏ گويد: حليفة به تصغير و فاء. ذوالحليفة: روستايى كه با مدينه شش يا هفت ميل فاصله دارد و ميقات اهل مدينه است.</ref>


باز هم ابن‏ كثير گفته است: در اين ايام على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام از يمن با گروهى از مسلمانان و اموالى كه همراه او بود وارد شدند.××× 4 س بر احرامت بمان... . ×××
باز هم ابن‏ كثير گفته است: در اين ايام على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام از يمن با گروهى از مسلمانان و اموالى كه همراه او بود وارد شدند.


  . البداية و النهاية: ج 5 ص 161. شيخ مفيد در الارشاد: ج 1 ص 171 گفته است: پيامبرصلى الله عليه وآله پنج روز به پايان ذى‏القعده بيرون آمد و به اميرمؤمنان‏عليه السلام نوشت كه از يمن به سمت حج بيايد. هنگامى كه رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله از راه مدينه به مكه نزديك شد، اميرمؤمنين‏عليه السلام از راه يمن به نزديكى مكه رسيد، و براى ديدار با پيامبرصلى الله عليه وآله زودتر از لشكر آمد. كسى را از ميان لشكريان به عنوان امير لشكر قرار داد، و خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد كه به نزديكى مكه رسيده بود. پس سلام كرد و شرح ماجرا را داد، و اينكه چه غنائمى به دست آورده و زودتر از لشگر به ديدار حضرتش آمده است. رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله از اين ماجرا خوشحال شد و از ديدارش شادمان گشت، و به آن حضرت فرمود: اى على، چه قربانى كردى؟ عرض كرد: اى رسول‏خدا ! برايم ننوشتى قربانى‏ات چيست و آگاهم نكردى. بنابراين نيتم را به نيت شما پيوند دادم و گفتم: خدايا مانند قربانى پيامبرت قربانى مى‏كنم، و با خود 34 شتر آوردم. حضرت فرمود: اللَّه اكبر! من 66 شتر آوردم، و تو شريكم در حج و مناسك و قربانى من هستى. پ اين نصوص و شواهد تاريخى دلالتى روشن بر بازگشت امام اميرالمؤمنين على‏عليه السلام از يمن دارد، و اينكه به پيامبرصلى الله عليه وآله ملحق شد.
  . البداية و النهاية: ج ۵ ص ۱۶۱. شيخ مفيد در الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۱ گفته است: پيامبر صلى الله عليه و آله پنج روز به پايان ذى ‏القعده بيرون آمد و به اميرمؤمنان ‏عليه السلام نوشت كه از يمن به سمت حج بيايد. هنگامى كه رسول ‏الله ‏صلى الله عليه و آله از راه مدينه به مكه نزديک شد، اميرمؤمنين‏ عليه السلام از راه يمن به نزديكى [[مکّه]] رسيد، و براى ديدار با پيامبر صلى الله عليه و آله زودتر از لشكر آمد. كسى را از ميان لشكريان به عنوان امير لشكر قرار داد، و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد كه به نزديكى مكه رسيده بود. پس سلام كرد و شرح ماجرا را داد، و اينكه چه غنائمى به دست آورده و زودتر از لشگر به ديدار حضرتش آمده است. رسول‏ الله‏ صلى الله عليه و آله از اين ماجرا خوشحال شد و از ديدارش شادمان گشت، و به آن حضرت فرمود: اى على، چه قربانى كردى؟ عرض كرد: اى رسول‏ خدا ! برايم ننوشتى قربانى‏ ات چيست و آگاهم نكردى. بنابراين نيتم را به نيت شما پيوند دادم و گفتم: خدايا مانند قربانى پيامبرت قربانى مى‏ كنم، و با خود ۳۴ شتر آوردم. حضرت فرمود: اللَّه اكبر! من ۶۶ شتر آوردم، و تو شريكم در حج و مناسک و قربانى من هستى. اين نصوص و شواهد تاريخى دلالتى روشن بر بازگشت امام اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام از يمن دارد، و اينكه به پيامبر صلى الله عليه و آله ملحق شد.


با اين مطالب، سخن قاضى در كتاب «المواقف» از درجه اعتبار ساقط مى‏ شود، چون قائل شده كه حضرت على ‏عليه السلام هنگام واقعه غدير در يمن بود.


با اين مطالب، سخن قاضى در كتاب »المواقف« از درجه اعتبار ساقط مى‏شود، چون قائل شده كه حضرت على‏عليه السلام هنگام واقعه غدير در يمن بود.
فخر رازى مى ‏گويد: [[علیّ بن ابی طالب(امیرالمؤمنین) صلوات الله علیهما|علی‏ علیه السلام]] در آن وقت همراه نبى‏ صلى الله عليه وآله نبوده و در يمن بود. در حالى كه اين دروغى بيش نيست، زيرا بازگشت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از يمن و همراهى‏اش با پيامبرصلى الله عليه وآله در [[حجةالوداع]] بر اساس احاديث صحيح و نقل‏ هاى تواريخ معتبر و آثار مشهور امرى مسلّم است. نمونه‏ هايى از اين دست: بخارى، مسلم، ابن‏ ماجه، ابوداوود، تِرمِذى، نَسايى، قارى، شريف جرجانى.<ref>صحيح بخارى: ج ۲ ص ۱۷۲. صحيح مسلم: ج ۴ ص ۴۰. سنن ابن‏ ماجه: ج ۲ ص ۱۰۲۴. سنن ابى‏ داوود: ج ۲ ص ۱۵۸. سنن تِرمِذى: ج ۲ ص ۲۱۶. سنن نَسايى: ج ۵ ص ۱۵۷. المرقاة فى شرح المشكاة: ج ۵ ص ۵۷۴ . شرح المواقف: ج ۸ ص ۳۶۰.</ref>


مسئله انقدر واضح است كه حتى ابن‏ حجر مكّى درباره [[حدیث غدیر]] گفته است: نبايد به كسى كه صحت اين [[حدیث]] را انكار مى ‏كند و مى‏ گويد كه على‏ عليه السلام در يمن بوده و به اين سان به دنبال ردّ آن است اعتنايى كرد، چرا كه نقل‏ هاى معتبر ثابت مى ‏كند كه على‏ عليه السلام از يمن بازگشت و همراه با پيامبر صلى الله عليه و آله حج گزارد.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۵.</ref>


  فخر رازى مى‏گويد: على‏عليه السلام در آن وقت همراه نبى‏صلى الله عليه وآله نبوده و در يمن بود. در حالى كه اين دروغى بيش نيست، زيرا بازگشت اميرالمؤمنين‏عليه السلام از يمن و همراهى‏اش با پيامبرصلى الله عليه وآله در حجةالوداع بر اساس احاديث صحيح و نقل‏هاى تواريخ معتبر و آثار مشهور امرى مسلّم است. نمونه‏هايى از اين دست: بخارى، مسلم، ابن‏ماجه، ابوداوود، تِرمِذى، نَسايى، قارى، شريف جرجانى.××× 1 صحيح بخارى: ج 2 ص 172. صحيح مسلم: ج 4 ص 40. سنن ابن‏ماجه: ج 2 ص 1024. سنن ابى‏داوود: ج 2 ص 158. سنن تِرمِذى: ج 2 ص 216. سنن نَسايى: ج 5 ص 157. المرقاة فى شرح المشكاة: ج 5 ص 574 . شرح المواقف: ج 8 ص 360. ×××
همچنين مراجعه شود به عنوان: [[حدیث غدیر]]، و عنوان: [[دلالت حدیث غدیر۱|دلالت حدیث غدیر]].


== شبهه شكايت لشكريان يمن<ref>درسنامه خطبه غدير: ۱۷۶ - ۲۰۸. نگرشى بر غدير خم (انتصارى): ص ۴۹ - ۵۲.. زلال غدير (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۹. پاسخ به دو شبهه پيرامون غدير (طبسى -  امينى ‏پور): كل كتاب.</ref> ==
از جمله ايرادهايى كه [[اهل‏ سنت]] در معنى و مفهوم حديث غدير مطرح مى ‏كنند اين است كه: علت پيش آمده جريان غدير و خطبه آن حضرت اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را جهت مأموريتى به يمن فرستاده بودند. بعضى از لشكريان تحت امر او كه از حضرت گلايه داشتند نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله هم جهت رفع كدورت و اظهار فضائل امام على ‏عليه السلام در غدير خم خطبه ‏اى خواند و مردم را دستور دادند كه ايشان را دوست داشته باشند.


مسئله انقدر واضح است كه حتى ابن‏حجر مكّى درباره حديث غدير گفته است: نبايد به كسى كه صحت اين حديث را انكار مى‏كند و مى‏گويد كه على‏عليه السلام در يمن بوده و به اين سان به دنبال ردّ آن است اعتنايى كرد، چرا كه نقل‏هاى معتبر ثابت مى‏كند كه على‏عليه السلام از يمن بازگشت و همراه با پيامبرصلى الله عليه وآله حج گزارد.××× 2 الصواعق المحرقة: ص 25. ×××
شكى نيست كه بيهقى و [[ابن کثیر]] و پيروان آنها كه اين شبهه را طرح كرده ‏اند، مطلبى را ذكر كرده‏اند كه هيچ شاهد علمى و دليل مستندى بر آن ندارند، و فقط بر اساس حدس اين مطلب را بيان كرده‏اند. زيرا اگر كسى روايات صحيحه در كتب اهل ‏تسنن را مطالعه كند، در مى‏يابد كه حضرت على ‏عليه السلام بارها به يمن مسافرت كرده است كه از حيث شواهد تاريخى و روايى هيچ ارتباطى با واقعه غدير ندارد.


در اينجا خلاصه ادله ردّ ارتباط واقعه غدير با شكايات لشكريان يمن را بيان مى‏ كنيم:


  همچنين مراجعه شود به عنوان: حديث غدير، و عنوان: دلالت حديث غدير.
'''اول:''' با شواهدى كه در دست هست، ثابت مى‏ شود كه واقعه غدير براى بيان ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اتفاق افتاده و ربطى به شكايت لشكر يا مردم يمن و يا امر ديگرى ندارد. چنانچه از روايات اهل ‏سنت نيز ماجراى غدير را با آيه تبليغ و آيه اكمال دين پيوند داده ‏اند.


'''دوم:''' اگر علت و دليل خطابه غدير شكايت بوده، حتماً بايد رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله آن را بيان مى ‏فرمود. در حالى كه در اين خطبه اثرى از شكوائيه نيست.


4.  شبهه شكايت لشكريان يمن××× 3 درسنامه خطبه غدير: 208  - 176. نگرشى بر غدير خم )انتصارى( : ص 52  - 49 . زلال غدير )مجموعه مقالات( : ش 1 ص 19. پاسخ به دو شبهه پيرامون غدير )طبسى -  امينى‏پور( : كل كتاب. ×××
'''سوم:''' اگر علت واقعه و خطبه غدير چنين شكايتى مى‏ بود، قطعاً صحابه كه ناظر اين حادثه بودند، ارتباط بين غدير و سفر يمن را مى‏ شناختند و به رابطه بين حديث من كنت مولاه... در غدير با ماجراى يمن تصريح مى‏ كردند. چون فرض اين است كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله مى‏ خواستند موضع صحابه را نسبت به امام على‏ عليه السلام تصحيح كنند.


  از جمله ايرادهايى كه اهل‏سنت در معنى و مفهوم حديث غدير مطرح مى‏كنند اين است كه: علت پيش آمده جريان غدير و خطبه آن حضرت اين است كه پيامبرصلى الله عليه وآله حضرت على‏عليه السلام را جهت مأموريتى به يمن فرستاده بودند. بعضى از لشكريان تحت امر او كه از حضرت گلايه داشتند نزد پيامبرصلى الله عليه وآله شكايت كردند. پيامبرصلى الله عليه وآله هم جهت رفع كدورت و اظهار فضائل امام على‏عليه السلام در غدير خم خطبه‏اى خواند و مردم را دستور دادند كه ايشان را دوست داشته باشند.
'''چهارم:''' حتى اگر پذيرفته شود كه سبب خطابه غدير خم شكايت لشكريان يمن بوده، باز هم اين حديث دلالت بر ولايت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى ‏كند. در واقع كارى كه امام على‏ عليه السلام انجام داده ‏اند بر مبناى ولايت بوده، و پيامبرخدا صلى الله عليه و آله نيز اين تصميم از امام على ‏عليه السلام را تأييد كردند. چنانچه عبدالجبار در كتاب «المغنى فى الامامة» بدان تصريح كرده است.<ref>المغنى فى الامامة: ج ۲۰ ص ۱۵۴ ق ۱.</ref>


'''پنجم:''' در متن پاسخ پيامبرخدا عليه السلام به شكوه امثال بريده قرائن و دلايلى است كه بر ولايت به معناى رعايت دلالت مى‏ كند.


شكى نيست كه بيهقى و ابن‏كثير و پيروان آنها كه اين شبهه را طرح كرده‏اند، مطلبى را ذكر كرده‏اند كه هيچ شاهد علمى و دليل مستندى بر آن ندارند، و فقط بر اساس حدس اين مطلب را بيان كرده‏اند. زيرا اگر كسى روايات صحيحه در كتب اهل‏تسنن را مطالعه كند، در مى‏يابد كه حضرت على‏عليه السلام بارها به يمن مسافرت كرده است كه از حيث شواهد تاريخى و روايى هيچ ارتباطى با واقعه غدير ندارد.
'''ششم:''' برگزارى چنين مراسم بزرگى به سبب شكايت چند نفر خلاف عقل است. جمعيتى بيش از صد هزار نفر را در گرما سوزان، پيش از سه روز معطل كردن براى تبرئه كردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از اتهامات عده ‏اى معدود كه يقيناً شمار بسيارى از مردم از اين شكايت مطلع نبودند، واقعاً خلاف عقل و منطق است. چه رسد به اينكه اين موضوع از شخص رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله كه عقل كل عالم بشريت است اتفاق بيفتد!
 
 
در اينجا خلاصه ادله ردّ ارتباط واقعه غدير با شكايات لشكريان يمن را بيان مى‏كنيم:
 
 
اول: با شواهدى كه در دست هست، ثابت مى‏شود كه واقعه غدير براى بيان ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام اتفاق افتاده و ربطى به شكايت لشكر يا مردم يمن و يا امر ديگرى ندارد. چنانچه از روايات اهل‏سنت نيز ماجراى غدير را با آيه تبليغ و آيه اكمال دين پيوند داده‏اند.
 
 
دوم: اگر علت و دليل خطابه غدير شكايت بوده، حتماً بايد رسول‏خداصلى الله عليه وآله آن را بيان مى‏فرمود. در حالى كه در اين خطبه اثرى از شكوائيه نيست.
 
 
سوم: اگر علت واقعه و خطبه غدير چنين شكايتى مى‏بود، قطعاً صحابه كه ناظر اين حادثه بودند، ارتباط بين غدير و سفر يمن را مى‏شناختند و به رابطه بين حديث من كنت مولاه... در غدير با ماجراى يمن تصريح مى‏كردند. چون فرض اين است كه پيامبرخداصلى الله عليه وآله مى‏خواستند موضع صحابه را نسبت به امام على‏عليه السلام تصحيح كنند.
 
 
چهارم: حتى اگر پذيرفته شود كه سبب خطابه غدير خم شكايت لشكريان يمن بوده، باز هم اين حديث دلالت بر ولايت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين‏عليه السلام مى‏كند. در واقع كارى كه امام على‏عليه السلام انجام داده‏اند بر مبناى ولايت بوده، و پيامبرخداصلى الله عليه وآله نيز اين تصميم از امام على‏عليه السلام را تأييد كردند. چنانچه عبدالجبار در كتاب »المغنى فى الامامة« بدان تصريح كرده است.××× 1 المغنى فى الامامة: ج 20 ص 154 ق 1. ×××
 
 
پنجم: در متن پاسخ پيامبرخداعليه السلام به شكوه امثال بريده قرائن و دلايلى است كه بر ولايت به معناى رعايت دلالت مى‏كند.
 
 
ششم: برگزارى چنين مراسم بزرگى به سبب شكايت چند نفر خلاف عقل است. جمعيتى بيش از صد هزار نفر را در گرما سوزان، پيش از سه روز معطل كردن براى تبرئه كردن اميرالمؤمنين‏عليه السلام از اتهامات عده‏اى معدود كه يقيناً شمار بسيارى از مردم از اين شكايت مطلع نبودند، واقعاً خلاف عقل و منطق است. چه رسد به اينكه اين موضوع از شخص رسول‏خداصلى الله عليه وآله كه عقل كل عالم بشريت است اتفاق بيفتد!
 
 
هفتم: اگر ماجراى غدير وابسته به جريان بريده باشد، پس بايد تعبير »و هو وليكم بعدى« را نيز در حديث غدير در نظر آورد، كه قرينه‏اى روشن بر معناى سرپرستى براى ولايت است.


'''هفتم:''' اگر ماجراى غدير وابسته به جريان بريده باشد، پس بايد تعبير «و هو وليكم بعدى» را نيز در حديث غدير در نظر آورد، كه قرينه ‏اى روشن بر معناى سرپرستى براى ولايت است.


و اما تفصيل مطلب:
و اما تفصيل مطلب:


يكى از شبهاتى كه در مورد غدير مطرح كرده ‏اند، «شبهه جيش يمن» است؛ اينكه آيا واقعه غدير به خاطر بر طرف نمودن ناراحتى تعداد اندكى از لشكر يمن بوده است؟


يكى از شبهاتى كه در مورد غدير مطرح كرده‏اند، »شبهه جيش يمن« است؛ اينكه آيا واقعه غدير به خاطر بر طرف نمودن ناراحتى تعداد اندكى از لشكر يمن بوده است؟
با وجود روايات متعددى كه درباره [[حدیث غدیر]] وارد شده و تواتر آن به اثبات رسيده است، عده‏اى سعى در خدشه وارد كردن در دلالت اين روايت كرده‏اند. يكى از مهم‏ترين اين اشكالات اين است كه برخى، علت سخنرانى رسول‏ خداصلى الله عليه و آله در روز غدير خم را شكايت تعدادى از لشكريان اعزامى رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله به يمن از حضرت على‏ عليه السلام مى ‏دانند، و براى اين منظور از اختلاط روايات متعدد و مختلف درباره اين واقعه بهره برده ‏اند. بنابراين، لازم است براى قطعى شدن دلالت واقعه غدير بر ولايت بلافصل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به اين شبهه پاسخ داده شود.
 
 
با وجود روايات متعددى كه درباره حديث غدير وارد شده و تواتر آن به اثبات رسيده است، عده‏اى سعى در خدشه وارد كردن در دلالت اين روايت كرده‏اند. يكى از مهم‏ترين اين اشكالات اين است كه برخى، علت سخنرانى رسول‏خداصلى الله عليه وآله در روز غدير خم را شكايت تعدادى از لشكريان اعزامى رسول‏خداصلى الله عليه وآله به يمن از حضرت على‏عليه السلام مى‏دانند، و براى اين منظور از اختلاط روايات متعدد و مختلف درباره اين واقعه بهره برده‏اند. بنابراين، لازم است براى قطعى شدن دلالت واقعه غدير بر ولايت بلافصل اميرالمؤمنين‏عليه السلام به اين شبهه پاسخ داده شود.


'''۱. طرح شبهه'''


1-  طرح شبهه
دو تن از بزرگان اهل ‏سنت اين شبهه را مطرح كرده‏اند:


بيهقى (م ۴۵۸ ق): بيهقى از مورخين اهل‏ تسنن مى ‏نويسد: حديث موالات (من كنت مولاه فهذا على مولاه) حتى اگر از نظر سند صحيح باشد، دليلى بر ولايت حضرت على ‏عليه السلام بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله نمى ‏باشد، و ما در (بخش بررسى) سندهاى روايت در كتاب الفضائل ذكر كرده ‏ايم كه مقصود رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله از اين [[روایت]] اين بوده است: زمانى كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را به يمن فرستاده بود، افراد زيادى از او شكايت كردند و كينه ‏اى را كه از او در دل داشتند آشكار كردند. در نتيجه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله مى‏ خواست كه محبت و ارادت خود را به او نشان دهد و آنها را بر محبت و دوستى او و ترک دشمنى ‏اش بر انگيزد. پس فرمود: هر كسى من دوست (ولى) او هستم على نيز ولى او است.<ref>الاعتقاد (بيهقى): ص ۳۵۴.</ref>


دو تن از بزرگان اهل‏سنت اين شبهه را مطرح كرده‏اند:
ابن ‏كثير دمشقى (م ۷۷۴ ق): ابن ‏كثير دمشقى از علماى بزرگ سلفى مذهب بعد از نقل روايات متعددى در مورد لشكر يمن و در آميختن «شكايت بريده» و شكايت لشكر يمن در واقعه ‏اى ديگر مى ‏نويسد: مقصود اين است كه زمانى كه شكايت برخى از لشكريان يمن درباره حضرت على‏ عليه السلام بالا گرفت، رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در بازگشت از حج، قبل از مدينه در غدير خم، ضمن خطبه ‏اى ساحت حضرت على‏ عليه السلام را از تهمت‏ ها تبرئه نمود و مردم را از فضل او آگاه كرد، تا آنچه كه در دل بسيارى از مردم بود بر طرف گرداند.<ref>البداية و النهاية «ابن ‏كثير»: ج ۴ ص ۲۰۶. الصواعق المحرقه (ابن ‏حجر): ج ۱ ص ۱۰۹.</ref>


'''۲. تحليل ماجراى شكايت'''


بيهقى )م 458 ق( : بيهقى از مورخين اهل‏تسنن مى‏نويسد: حديث موالات )من كنت مولاه فهذا على مولاه( حتى اگر از نظر سند صحيح باشد، دليلى بر ولايت حضرت على‏عليه السلام بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله نمى‏باشد، و ما در )بخش بررسى( سندهاى روايت در كتاب الفضائل ذكر كرده‏ايم كه مقصود رسول‏خداصلى الله عليه وآله از اين روايت اين بوده است: زمانى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله حضرت على‏عليه السلام را به يمن فرستاده بود، افراد زيادى از او شكايت كردند و كينه‏اى را كه از او در دل داشتند آشكار كردند. در نتيجه رسول‏خداصلى الله عليه وآله مى‏خواست كه محبت و ارادت خود را به او نشان دهد و آنها را بر محبت و دوستى او و ترك دشمنى‏اش بر انگيزد. پس فرمود: هر كسى من دوست )ولى( او هستم على نيز ولى او است.××× 1 الاعتقاد )بيهقى( : ص 354. ×××
شكى نيست كه بيهقى و ابن ‏كثير و پيروان آنها مطلبى را ذكر كرده ‏اند كه هيچ شاهد علمى و دليل مستندى بر آن ندارند، و فقط بر اساس حدس اين مطلب را بيان كرده ‏اند، زيرا اگر كسى روايات صحيحه در كتب اهل‏ تسنن را مطالعه كند، در مى ‏يابد كه حضرت على ‏عليه السلام بارها به يمن مسافرت كرده است كه از حيث شواهد تاريخى و روايى هيچ ارتباطى با واقعه غدير ندارد:


'''مرتبه اول:''' براى دعوت مردم يمن به [[اسلام]] و فرماندهى سپاه اسلام و جنگ با بعضى از قبائل يمن، به يمن سفر كرده است، كه از نتايج اين سفر مسلمان شدن دسته جمعى قبيله همدان بود. در همين سفر بود كه بريده به امر خالد بن وليد براى شكايت از حضرت على‏ عليه السلام به مدينه رفت، و حضرت رسول‏ صلى الله عليه و آله او را توبيخ كرد و فضائل حضرت على‏ عليه السلام را بيان كرد، و اين ماجرا قبل از خروج رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله براى انجام حج بود. در اين سفر بود كه بريده از حضرت على‏ عليه السلام در مدينه شكايت كرد.


ابن‏كثير دمشقى )م 774 ق( : ابن‏كثير دمشقى از علماى بزرگ سلفى مذهب بعد از نقل روايات متعددى در مورد لشكر يمن و در آميختن »شكايت بريده« و شكايت لشكر يمن در واقعه‏اى ديگر مى‏نويسد: مقصود اين است كه زمانى كه شكايت برخى از لشكريان يمن درباره حضرت على‏عليه السلام بالا گرفت، رسول‏خداصلى الله عليه وآله در بازگشت از حج، قبل از مدينه در غدير خم، ضمن خطبه‏اى ساحت حضرت على‏عليه السلام را از تهمت‏ها تبرئه نمود و مردم را از فضل او آگاه كرد، تا آنچه كه در دل بسيارى از مردم بود بر طرف گرداند.××× 2 البداية و النهاية )بن‏كثير( : ج 4 ص 206. الصواعق المحرقه )ابن‏حجر( : ج 1 ص 109. ×××
'''مرتبه دوم:''' رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را براى قضاوت به يمن اعزام نمود. در اين سفر هيچ شكايتى از حضرت على‏ عليه السلام صورت نگرفت.


2-  تحليل ماجراى شكايت
'''مرتبه سوم:''' حضرت على‏ عليه السلام براى گرفتن اموال و صدقات به عنوان فرمانده كاروان به يمن عزيمت نمود، و در مسير بازگشت در [[حجةالوداع]] به رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله ملحق شد و حج را به جا آورد. در مكه برخى از همراهيان از آن حضرت نزد رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله شكايت كردند، و رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله فرمود: أيها الناس، لا تشكوا علياً، فوالله إنه لأخشن فى ذات الله و فى سبيل الله<ref>مسند احمد بن حنبل (احمد بن حنبل): ج ۳ ص ۸۶ .</ref>: اى مردم، از على شكايت نكنيد به خدا قسم او در ذات خدا و راه خدا بسيار استوار و سخت‏گير است.


شكى نيست كه بيهقى و ابن‏كثير و پيروان آنها مطلبى را ذكر كرده‏اند كه هيچ شاهد علمى و دليل مستندى بر آن ندارند، و فقط بر اساس حدس اين مطلب را بيان كرده‏اند، زيرا اگر كسى روايات صحيحه در كتب اهل‏تسنن را مطالعه كند، در مى‏يابد كه حضرت على‏عليه السلام بارها به يمن مسافرت كرده است كه از حيث شواهد تاريخى و روايى هيچ ارتباطى با واقعه غدير ندارد:
همانگونه كه از بعضى روايات به دست مى ‏آيد كه بعضى از مسلمانان همين شكايت را در [[مدینه]] به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرده بودند، و حضرت آنها را از تنقيص على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام نهى كرده بود، و در آينده بررسى خواهد شد كه اين شكايت ‏ها هيچ ارتباطى به واقعه غدير ندارد.


اينک سفره اى متعدد حضرت على ‏عليه السلام به يمن و ارتباط و عدم ارتباط آنها با واقعه غدير را بررسى مى‏ كنيم:


مرتبه اول: براى دعوت مردم يمن به اسلام و فرماندهى سپاه اسلام و جنگ با بعضى از قبائل يمن، به يمن سفر كرده است، كه از نتايج اين سفر مسلمان شدن دسته جمعى قبيله همدان بود. در همين سفر بود كه بريده به امر خالد بن وليد براى شكايت از حضرت على‏عليه السلام به مدينه رفت، و حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله او را توبيخ كرد و فضائل حضرت على‏عليه السلام را بيان كرد، و اين ماجرا قبل از خروج رسول‏خداصلى الله عليه وآله براى انجام حج بود. در اين سفر بود كه بريده از حضرت على‏عليه السلام در مدينه شكايت كرد.
'''مرتبه اول:''' '''سفر به يمن براى دعوت به اسلام'''


اين سفر را علماى بزرگ اهل‏ تسنن به طرق متعدد و با عبارات مختلف نقل كرده ‏اند، كه به عنوان نمونه مى ‏توان از بخارى، احمد بن حنبل، نسائى، ذهبى، ابن‏حجر هيثمى، ابن‏حجر عسقلانى ياد كرد.<ref>صحيح بخارى: ج ۳ ص ۹۸ ح ۴۲۵۷،۴۲۵۶، كتاب المغازى. مسند احمد بن حنبل: ج ۵ ص ۳۵۶. مجمع الزوائد (الهيثمى): ج ۹ ص ۱۰۸. فتح البارى (ابن ‏حجر): ج ۸ ص ۵۳ . تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۱۹۲. سبل الهدى و الرشاد (الصالحى الشامى): ج ۶ ص ۲۳۶. المعجم الاوسط (الطبرانى): ج ۶ ص ۱۶۳. مجمع الزوائد (الهيثمى): ج ۹ ص ۱۲۸. المصنف (ابن ابى شيبه): ج ۷ ص ۵۰۴ . المعجم الكبير (الطبرانى): ج ۱۸ ص ۱۲۸. صحيح ابن‏ حبان: ج ۱۵ ص ۳۷۴.</ref>


مرتبه دوم: رسول‏خداصلى الله عليه وآله حضرت على‏عليه السلام را براى قضاوت به يمن اعزام نمود. در اين سفر هيچ شكايتى از حضرت على‏عليه السلام صورت نگرفت.
ذهبى مى ‏نويسد: براء مى ‏گويد: رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله خالد بن وليد را به يمن فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت كند، و من از كسانى بودم كه همراه او بودم. شش ماه آنان را دعوت به اسلام كرديم اما ايمان نياوردند. سپس رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله على‏ عليه السلام را به يمن فرستاد و دستور داد كه خالد برگردد و افراد او اگر دوست دارند برگردند، و اگر دوست دارند با على‏ عليه السلام بمانند و من نزد على‏ عليه السلام ماندم.


زمانى كه به شهر نزديک شديم، مردم نزد ما آمدند ما به [[امامت]] على‏ عليه السلام [[نماز|نماز جماعت]] خوانديم. سپس على‏ عليه السلام ما را به صورت يک صف منظم نمود و مقابل ما ايستاد و نامه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله را براى اهل يمن خواند. پس از قرائت نامه، همه قبيله همدان مسلمان شدند. على‏ عليه السلام نامه ‏اى به رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله نوشت و ماجراى اسلام آوردن قبيله همدان را به اطلاع حضرت رساند. رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله با شنيدن خبر مسلمان شدن قبيله همدان به سجده افتاد (و خداوند را سپاس گفت). سپس سر از سجده برداشته و فرمود: السلام على همدان، السلام على همدان: سلام بر قبيله همدان، سلام بر قبيله همدان.<ref>تاريخ الاسلام (ذهبى): ج ۲ ص ۶۹۱،۶۹۰ . البداية النهاية (ابن ‏كثير): ج ۵ ص ۱۰۵. كتاب الام (شافعى): ج ۱ ص ۱۵۹. الارشاد (مفيد) ج ۱ ص ۶۲ . مناقب ابن شهرآشوب: ج ۱ ص ۳۹۳. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۶۰، به نقل از اعلام الورى. السنن الكبرى (بيهقى): ج ۲ ص ۳۹۶. فتح البارى (ابن ‏حجر): ج ۸ ص ۵۲ . معرفة السنن و الآثار (بيهقى): ج ۲ ص ۲۰۰. الاستيعاب (ابن عبدالبر) ج ۳ ص ۱۱۲۰. ارواء الغليل (بانى): ج ۲ ص ۲۲۹.</ref>


مرتبه سوم: حضرت على‏عليه السلام براى گرفتن اموال و صدقات به عنوان فرمانده كاروان به يمن عزيمت نمود، و در مسير بازگشت در حجةالوداع به رسول‏خداصلى الله عليه وآله ملحق شد و حج را به جا آورد. در مكه برخى از همراهيان از آن حضرت نزد رسول‏خداصلى الله عليه وآله شكايت كردند، و رسول‏خداصلى الله عليه وآله فرمود: أيها الناس، لا تشكوا علياً، فواللَّه إنه لأخشن فى ذات اللَّه و فى سبيل اللَّه××× 1 مسند احمد بن حنبل )احمد بن حنبل( : ج 3 ص 86 . ×××: اى مردم، از على شكايت نكنيد به خدا قسم او در ذات خدا و راه خدا بسيار استوار و سخت‏گير است.
ذهبى پس از نقل اين [[روایت]] صحت آن را تأييد مى‏ كند.


روايت شكايت در اين سفر به نقل طبرانى: پسر بريده از پدرش نقل مى‏ كند: رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را به عنوان فرمانده لشكر به يمن فرستاد و خالد بن ولید را به عنوان فرمانده لشكر به منطقه جبل فرستاد و فرمود: اگر دو لشكر در يک جا به هم رسيدند على ‏عليه السلام فرمانده است. دو لشگر به هم رسيدند و غنائم فراوانى گرفتند كه تا آن روز اين چنين غنيمت به دست نياورده بودند. حضرت على ‏عليه السلام كنيزى را از خمس غنائم برداشت. خالد بن وليد بريده را صدا زد و گفت: اين فرصت را غنيمت بشمار و رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را از كارى كه على ‏عليه السلام انجام داده با خبر كن. بريده مى‏ گويد: به مدينه رفتم و به مسجد النبى‏ صلى الله عليه و آله وارد شدم در حالى كه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله در منزل بود و عده ‏اى از صحابه درب خانه حضرت نشسته بودند.


همانگونه كه از بعضى روايات به دست مى‏آيد كه بعضى از مسلمانان همين شكايت را در مدينه به پيامبرصلى الله عليه وآله عرض كرده بودند، و حضرت آنها را از تنقيص على بن ابى‏طالب‏عليه السلام نهى كرده بود، و در آينده بررسى خواهد شد كه اين شكايت‏ها هيچ ارتباطى به واقعه غدير ندارد.
گفتند: اى بريده، از جنگ چه خبر؟ بريده مى‏گويد: گفتم: خير است، خداوند مسلمين را پيروز نمود. گفتند: پس چرا تو زودتر آمدى؟ گفتم: به خاطر كنيزى كه على از خمس برداشت، آمدم تا رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله را با خبر كنم. گفتند: زود رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را با خبر كن. همانا اين كار او (على‏ عليه السلام) را از چشم رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله مى‏ اندازد.


اين در حالى بود كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله سخنان ما را مى‏ شنيد. در اين هنگام رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله غضبناک از منزل خارج شده و فرمودند: چه شده است كه عده ‏اى على‏ عليه السلام را تنقيص مى ‏كنند! هر كس على‏ عليه السلام را تنقيص كند مرا تنقيص كرده، و هر كس از على ‏عليه السلام جدا شود از من جدا شده است. على‏ عليه السلام از من و من از على‏ عليه السلام هستم؛ او از گل من خلق شده است و من از گل [[ابراهیم ‏علیه السلام]] خلق شده ‏ام، و من افضل از ابراهيم ‏عليه السلام هستم. «ذريه بعض ها من بعض و الله سميع عليم».


اينك سفرهاى متعدد حضرت على‏عليه السلام به يمن و ارتباط و عدم ارتباط آنها با واقعه غدير را بررسى مى‏كنيم:
اى بريده، آيا نمى ‏دانى كه حق على‏ عليه السلام بيش از آن جاريه‏اى است كه برداشته است، و او سرپرست و رهبر شما بعد از من است؟ گفتم: اى رسول‏ خدا، شما را رها نمى‏ كنم تا اجازه دهيد دوباره در اسلام آوردنم با شما [[بیعت]] كنم. بريده مى‏ گويد: از ايشان جدا نشدم تا اينكه دوباره بر اسلام آوردنم با او بيعت كردم.<ref>المعجم الاوسط (الطبرانى): ج ۶ ص ۱۶۳،۱۶۲.</ref>
 
 
مرتبه اول: سفر به يمن براى دعوت به اسلام
 
اين سفر را علماى بزرگ اهل‏تسنن به طرق متعدد و با عبارات مختلف نقل كرده‏اند، كه به عنوان نمونه مى‏توان از بخارى، احمد بن حنبل، نسائى، ذهبى، ابن‏حجر هيثمى، ابن‏حجر عسقلانى ياد كرد.××× 1 صحيح بخارى: ج 3 ص 98 ح 4257 4256، كتاب المغازى. مسند احمد بن حنبل: ج 5 ص 356. مجمع الزوائد )الهيثمى( : ج 9 ص 108. فتح البارى )ابن‏حجر( : ج 8 ص 53 . تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 192. سبل الهدى و الرشاد )الصالحى الشامى( : ج 6 ص 236. المعجم الاوسط )الطبرانى( : ج 6 ص 163. مجمع الزوائد )الهيثمى( : ج 9 ص 128. المصنف )ابن ابى شيبه( : ج 7 ص 504 . المعجم الكبير )الطبرانى( : ج 18 ص 128. صحيح ابن‏حبان: ج 15 ص 374. ×××
 
 
ذهبى مى‏نويسد: براء مى‏گويد: رسول‏خداصلى الله عليه وآله خالد بن وليد را به يمن فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت كند، و من از كسانى بودم كه همراه او بودم. شش ماه آنان را دعوت به اسلام كرديم اما ايمان نياوردند. سپس رسول‏خداصلى الله عليه وآله على‏عليه السلام را به يمن فرستاد و دستور داد كه خالد برگردد و افراد او اگر دوست دارند برگردند، و اگر دوست دارند با على‏عليه السلام بمانند و من نزد على‏عليه السلام ماندم.
 
 
زمانى كه به شهر نزديك شديم، مردم نزد ما آمدند ما به امامت على‏عليه السلام نماز جماعت خوانديم. سپس على‏عليه السلام ما را به صورت يك صف منظم نمود و مقابل ما ايستاد و نامه رسول‏خداصلى الله عليه وآله را براى اهل يمن خواند. پس از قرائت نامه، همه قبيله همدان مسلمان شدند. على‏عليه السلام نامه‏اى به رسول‏خداصلى الله عليه وآله نوشت و ماجراى اسلام آوردن قبيله همدان را به اطلاع حضرت رساند. رسول‏خداصلى الله عليه وآله با شنيدن خبر مسلمان شدن قبيله همدان به سجده افتاد )و خداوند را سپاس گفت( . سپس سر از سجده برداشته و فرمود: السلام على همدان، السلام على همدان: سلام بر قبيله همدان، سلام بر قبيله همدان.××× 1 تاريخ الاسلام )ذهبى( : ج 2 ص 691  690 . البداية النهاية )ابن‏كثير( : ج 5 ص 105. كتاب الام )شافعى( : ج 1 ص 159. الارشاد )مفيد( ج 1 ص 62 . مناقب ابن شهرآشوب: ج 1 ص 393. بحار الانوار: ج 21 ص 360، به نقل از اعلام الورى. السنن الكبرى )بيهقى( : ج 2 ص 396. فتح البارى )ابن‏حجر( : ج 8 ص 52 . معرفة السنن و الآثار )بيهقى( : ج 2 ص 200. الاستيعاب )ابن عبدالبر( ج 3 ص 1120. ارواء الغليل )بانى( : ج 2 ص 229. ×××
 
 
ذهبى پس از نقل اين روايت صحت آن را تأييد مى‏كند.
 
 
روايت شكايت در اين سفر به نقل طبرانى: پسر بريده از پدرش نقل مى‏كند: رسول‏خداصلى الله عليه وآله حضرت على‏عليه السلام را به عنوان فرمانده لشكر به يمن فرستاد و خالد بن وليد را به عنوان فرمانده لشكر به منطقه جبل فرستاد و فرمود: اگر دو لشكر در يك جا به هم رسيدند على‏عليه السلام فرمانده است. دو لشگر به هم رسيدند و غنائم فراوانى گرفتند كه تا آن روز اين چنين غنيمت به دست نياورده بودند. حضرت على‏عليه السلام كنيزى را از خمس غنائم برداشت. خالد بن وليد بريده را صدا زد و گفت: اين فرصت را غنيمت بشمار و رسول‏خداصلى الله عليه وآله را از كارى كه على‏عليه السلام انجام داده با خبر كن. بريده مى‏گويد: به مدينه رفتم و به مسجد النبى‏صلى الله عليه وآله وارد شدم در حالى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله در منزل بود و عده‏اى از صحابه درب خانه حضرت نشسته بودند.
 
 
گفتند: اى بريده، از جنگ چه خبر؟ بريده مى‏گويد: گفتم: خير است، خداوند مسلمين را پيروز نمود. گفتند: پس چرا تو زودتر آمدى؟ گفتم: به خاطر كنيزى كه على از خمس برداشت، آمدم تا رسول‏خداصلى الله عليه وآله را با خبر كنم. گفتند: زود رسول‏خداصلى الله عليه وآله را با خبر كن. همانا اين كار او )على‏عليه السلام( را از چشم رسول‏خداصلى الله عليه وآله مى‏اندازد.
 
 
اين در حالى بود كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله سخنان ما را مى‏شنيد. در اين هنگام رسول‏خداصلى الله عليه وآله غضبناك از منزل خارج شده و فرمودند: چه شده است كه عده‏اى على‏عليه السلام را تنقيص مى‏كنند! هر كس على‏عليه السلام را تنقيص كند مرا تنقيص كرده، و هر كس از على‏عليه السلام جدا شود از من جدا شده است. على‏عليه السلام از من و من از على‏عليه السلام هستم؛ او از گل من خلق شده است و من از گل ابراهيم‏عليه السلام خلق شده‏ام، و من افضل از ابراهيم‏عليه السلام هستم. »ذريه بعضها من بعض و اللَّه سميع عليم« .
 
 
اى بريده، آيا نمى‏دانى كه حق على‏عليه السلام بيش از آن جاريه‏اى است كه برداشته است، و او سرپرست و رهبر شما بعد از من است؟ گفتم: اى رسول‏خدا، شما را رها نمى‏كنم تا اجازه دهيد دوباره در اسلام آوردنم با شما بيعت كنم. بريده مى‏گويد: از ايشان جدا نشدم تا اينكه دوباره بر اسلام آوردنم با او بيعت كردم.××× 1 المعجم الاوسط )الطبرانى( : ج 6 ص 163 162. ×××
 


بر شكايت در اين سفر اشكالاتى وارد است:
بر شكايت در اين سفر اشكالاتى وارد است:


'''۱. وقوع سفر در سال هشتم هجرى'''


1. وقوع سفر در سال هشتم هجرى
اين سفر در سال هشت هجرى بعد از فتح مكه و دو سال قبل از [[حجةالوداع]] اتفاق افتاده است. چنانكه زينى دحلان مفتى مكه مكرمه به آن تصريح كرده است.<ref>السيرة النبوية (زينى دحلان): ج ۲ ص ۳۷۱.</ref>
 
اين سفر در سال هشت هجرى بعد از فتح مكه و دو سال قبل از حجةالوداع اتفاق افتاده است. چنانكه زينى دحلان مفتى مكه مكرمه به آن تصريح كرده است.××× 2 السيرة النبوية )زينى دحلان( : ج 2 ص 371. ×××


'''۲. وقوع شكايت در مدينه'''


2. وقوع شكايت در مدينه
آنچه در روايات سفر اول حضرت على‏ عليه السلام به يمن به آن تصريح شده اين است كه شكايت در مدينه و دو سال و اندى قبل از حجةالوداع رخ داده و ربطى به حديث غدير ندارد. چنانكه طبرانى به آن تصريح كرده است.<ref>المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۶ ص ۱۶۲.</ref>


آنچه در روايات سفر اول حضرت على‏عليه السلام به يمن به آن تصريح شده اين است كه شكايت در مدينه و دو سال و اندى قبل از حجةالوداع رخ داده و ربطى به حديث غدير ندارد. چنانكه طبرانى به آن تصريح كرده است.××× 3 المعجم الاوسط )طبرانى( : ج 6 ص 162. ×××