۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۷۴: | خط ۱۷۴: | ||
'''۱۶. امام صادق عليه السلام: آيه تبليغ يعنى «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...»<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۱۰۳.</ref>''' | '''۱۶. امام صادق عليه السلام: آيه تبليغ يعنى «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...»<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۱۰۳.</ref>''' | ||
شيعه مفتخر است كه آنچه | شيعه مفتخر است كه آنچه مى گويد پشتوانه قرآنى دارد، و اين را از امامانش آموخته و در برابر همه فرقه هاى مسلمان اعلام مى كند. ما اگر ولايت غديرى را مطرح مى كنيم، حتى دستور ابلاغ آن را از قرآن مى دانيم و تابلوى «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» را به همه مسلمانان از متن قرآن نشان مى دهيم. | ||
امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد: هر كس دينش را از كتاب خداوند بياموزد كوه ها از جا كنده مى شوند قبل از اينكه او تكانى بخورد. آنگاه حضرت نمونه هايى را ذكر كرد تا آنكه درباره مسئله غدير چنين فرمود: | |||
از جمله قول خداوند عزوجل است كه مى فرمايد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ».<ref>مائده / ۶۷ .</ref> و از همين جاست قول پيامبر صلى الله عليه و آله كه به على عليه السلام فرمود: اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ ... . | |||
'''۱۷. امام صادق عليه السلام: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» اشاره به آيه تبليغ است<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۴ ح ۷.</ref>''' | |||
رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله مراحل متعددى را طى ۲۳ سال طى كرد و سختى هاى بى شمارى را پشت سر گذاشت تا به نتيجه نهايى نزديک شد. آنگاه بود كه آخرين دستور با ضميمه «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» نازل شد. آيا اين بزرگترين اتمام حجت شيعه بر ديگران نيست كه دستور منصوب كردن على بن ابى طالب عليه السلام در دو آيه از قرآن انعكاس يافته و جزئياتى از آن در متن آيه توجه همه را جلب مى كند؟! | |||
امام صادق عليه السلام در بيان مراحل رسالتِ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند عزوجل به پيامبرش فرمود: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ»<ref>انشراح / ۷،۶.</ref>: «آنگاه كه فراغت يافتى عَلَم و علامت خود را نصب كن و جانشينت را معرفى نما و فضيلت او علناً بيان كن». تا آنگاه كه از حجةالوداع باز مى گشت آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...»<ref>مائده / ۶۷ .</ref> نازل شد. حضرت مردم را ندا داد تا جمع شوند و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ». | |||
'''۱۸. امام صادق عليه السلام: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» كافرين به ولايت اند<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.</ref>''' | |||
شناسايى آنان كه سه بار كافر شدند و در واقع «اشربوا فى قلوبهم الكفر» بودند، با استناد به آيه قرآن و نشان دادن مراحل كفر آنان احتجاجى از امام صادق عليه السلام درباره غدير است كه نشان مى دهد در چنين كسانى اثرى از ايمان باقى نمانده است. | |||
آن حضرت درباره آيه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لن تقبل توبتهم»<ref>نساء / ۱۳۷.</ref> فرمود: اين آيه درباره اولى و دومى و سومى است. اينان ابتدا به دين پيامبر صلى الله عليه و آله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ كافر شدند. | |||
سپس به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام اقرار كردند ولى آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت كافر شدند و بر بيعت خود ثابت نماندند. سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با على عليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانىاند كه از ايمان برايشان هيچ نمانده است. | |||
'''۱۹. امام كاظم عليه السلام: «مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ» سزاى دشمنان غدير است<ref>بحار الانوار: ج ۶ ص ۵۳ .</ref>''' | |||
مؤمن معتقد است كه ظلم ظالمين حتى اگر به صورت استهزاء باشد بى نتيجه نخواهد ماند. اكنون كه هر مؤمنى مى بيند توطئه گران سقيفه نه تنها بزرگترين ظلم را در حق صاحب غدير روا داشته اند، بلكه به استهزاء و مسخره نيز پرداخته اند. با نگاهى به قرآن و آيه «مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ» در جستجوى انعكاس آن درباره دشمنان ولايت بر مى آيد. | |||
امام كاظم عليه السلام با بيان اين فراز قرآنىِ غدير باب ديگرى از اتمام حجت را به روى شيعه مى گشايد. آن حضرت در گفتارى توطئه هاى منافقين در غدير را بيان كرد و اشاره به جزاى اين رفتار آنان در روز قيامت نمود، و در قسمتى از كلام خود فرمود: | |||
آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را در روز غدير خم منصوب كرد و به بزرگان مهاجرين و انصار دستور داد تا با او بيعت كنند، آنان در ظاهر بيعت كردند ولى بين خود توطئه كردند كه دو كار انجام دهند: يكى امر خلافت را پس از پيامبر صلى الله عليه و آله از على عليه السلام بگيرند، و ديگر اينكه در صورت امكان هر دو بزرگوار را به قتل برسانند. | |||
خداوند به پيامبرش خبر داد كه اينان حيله گرند و شما را مسخره مى كنند. در آخرت هم خداوند آنان را به استهزاء خواهد گرفت، به جزاى استهزايى كه در اين دنيا كردند، و در دنيا به آنان مهلت داده است. | |||
روز قيامت كه مى شود اين دشمنان غدير از جهنم مقامات شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام را در بهشت مى بينند. مؤمنين آن منافقين را به اسم صدا مى زنند و به آنان مى گويند: چرا در عذاب و خوارى معطل مانده ايد؟! نزد ما بياييد تا درهاى بهشت را به روى شما باز كنيم و از آتش جهنم نجات يابيد. | |||
پآنان در جهنم خود را به سوى بهشت مى كشانند و در همان حال مأمورين عذاب خود را به آنان مىرسانند و با عمودها و تازيانههاى خود بر آنان مى زنند. وقتى نزديک درهاى بهشت مى رسند مى بينند درها به روى آنان بسته شده است. اينجاست كه بار ديگر به اعماق جهنم كشيده مى شوند، و مؤمنين از ديدن اين منظره مى خندند و آنان را مسخره مى كنند كه خداوند هم در قرآن فرموده: «فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ، عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ». | |||
'''۲۰. امام رضا عليه السلام: «أَكْمَلْتُ لَكُمْ» يعنى بدون دخالت مردم دين كامل است!<ref>بحار الانوار: ج ۲۵ ص ۱۲۰.</ref>''' | |||
در شرايطى كه صاحبان اديان و عقايد و افكار مختلف به راحتى اباطيل خود را در جامعه مطرح مى كردند و به عنوان آزادى بيان خراسان را مركز علمى معرفى مى نمودند، مقام عصمت حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام با مطرح كردن سه آيه از قرآن كمال دين را با معرفى امامى كه پاسخگوى همه نيازهاى مردم است بيان داشت، و اين اتمام حجتى بود بر همه كسانى كه با آراء ناقص خود درباره دين خدا سخن مى گفتند و در واقع سخن از كامل نبودن دين خدا بر زبان مى راندند. | |||
آن حضرت با اشاره به دو آيه قرآن كه انتخاب مردم را نفى مى كند و انتخاب كننده را خدا مى داند و ارتباط آن به «أَكْمَلْتُ لَكُمْ» كه خدا مسئله كمال را به خود نسبت مى دهد، بيان فرمود كه بدون كوچک ترين نيازى به دخالت مردم در امر امامت، با آنچه در غدير اعلام شد دين خدا كامل گشت، در حدى كه هر گونه ادعاى نقصى درباره دين كفر و ضديت با كلام خداوند در قرآن است. | |||
عبدالعزيز از دوران تبعيد آن حضرت به خراسان چنين مى گويد: در روزهاى اول ورود حضرت به شهر مرو، در روز جمعه مردم در مسجد جامع جمع شده بودند و درباره مسئله امامت و اختلافاتى كه درباره آن مطرح است سخن مى گفتند. من خدمت آقايم امام رضا عليه السلام رفتم و گفتگوهاى مردم در مسجد را به حضرت گزارش دادم. | |||
حضرت تبسمى كرد و فرمود: اين مردم نمى دانند و در آرائى كه مى گويند مورد مكر و حيله قرار گرفته اند. خداوند تبارک و تعالى پيامبرش را از اين جهان نبُرد مگر بعد از آنكه دين را برايش كامل فرمود. | |||
از يک سو قرآن را بر او نازل كرد ... ، و از سوى ديگر در حجةالوداع كه آخر عمر او بود اين آيه را فرستاد كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».<ref>مائده / ۳.</ref> | |||
مسئله امامت كمال دين است. پيامبر صلى الله عليه و آله از اين جهان نرفت مگر آنكه براى امتش معارف دينشان را روشن ساخت و راهشان را مشخص فرمود و آنان را به قول حق سپرد و على عليه السلام را عَلَم و امام براى آنان منصوب كرد، و هر چه امت بدان نياز دارند بيان فرمود. هر كس گمان كند كه خداوند دينش را كامل نكرده كتاب خدا را رد نموده و هر كس كتاب خدا را رد كند كافر است ... . | |||
عقل هاى مردم كجا و مقام بلند امامت!؟ كجا مىتوان صاحب چنين مقامى را پيدا كرد؟ ... مى خواهند امامت را با عقلهاى حيران و بى ثمر و ناقص و رأى هاى گمراه برپا كنند ... . | |||
انتخاب خدا و پيامبر و اهل بيتش را كنار گذارده و به انتخاب خود روى آورده اند، در حالى كه قرآن ندا داده است: «وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ، ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ»<ref>قصص / ۶۸ .</ref>: «پروردگارت آنچه بخواهد خلق مى كند و انتخاب مى نمايد، براى مردم حق انتخاب و اختيارى نيست»، و همچنين فرموده: «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»<ref>احزاب / ۶۳ .</ref>: «وقتى خدا و رسولش در مسئله اى حكم كنند براى هيچ زن و مرد مؤمنى حق اختيار نمى ماند»... . | |||
'''۲۱. امام هادى عليه السلام: از «أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ» تا «بَلِّغْ» تا «أَكْمَلْتُ»<ref>بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰. مصباح المتهجد: ص ۶۹۱ .</ref>''' | |||
در شرايطى كه امام هادى عليه السلام در تبعيد به سر مى بَرَد و به اجبار از وطن خود مدينه به دار الخلافه عباسيان سامرا آورده شده، ناگهان اقدامى استثنايى از آن حضرت همگان را متحير مى سازد. روز غدير و حضور در بارگاه اميرالمؤمنين عليه السلام در نجف و اتمام حجتى عظيم در قالب زيارتنامه و در حالى كه جدش را مورد خطاب قرار مىدهد. مطالبى بيش از ۳۰ صفحه بر لسان مبارک حضرت جارى مى شود كه هر فراز آن جهتى از غدير را روشن مى نمايد. | |||
قسمتى از اين زيارت اشاره به ابعاد قرآنى غدير است كه حضرت با اشاره به دستورِ اعلان عمومى ولايت، آيات تبليغ و أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ و اكْمال را مطرح نموده با خطاب به جدّش اميرالمؤمنين عليه السلام عرضه مى دارد: | |||
من شهادت مى دهم كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه درباره تو از سوى خدا نازل شده بود ابلاغ كرد و امر خدا را امتثال نمود و اطاعت و ولايت تو را بر امتش واجب كرد و براى تو از آنان بيعت گرفت و تو را صاحب اختيار مؤمنين قرار داد، همان گونه كه خداوند اين مقام را براى تو قرار داده بود. | |||
سپس خدا را بر اين مطلب شاهد گرفت و فرمود: آيا فرمان الهى را به شما رساندم؟ گفتند: آرى رساندى. فرمود: خدايا شاهد باش و تو براى شاهد بودن و قضاوت بين بندگان كافى هستى ... . | سپس خدا را بر اين مطلب شاهد گرفت و فرمود: آيا فرمان الهى را به شما رساندم؟ گفتند: آرى رساندى. فرمود: خدايا شاهد باش و تو براى شاهد بودن و قضاوت بين بندگان كافى هستى ... . | ||
يا اميرالمؤمنين، من شهادت مى دهم كه هر كس غير تو را با تو يكسان بداند و او را به جاى تو قرار دهد از دينِ پايدارى كه خداوند رب العالمين پسنديده و آن را با ولايت تو در روز غدير كامل فرموده، روى گردان است ... . | |||
شهادت مى دهم كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا صاحب اختيارىِ تو را بر امت علناً اعلام كند تا مقام شامخ تو را بلندتر نمايد و برهان و دليل تو را اعلان نمايد و بر سخنان باطل خط بطلان كشد و عذرها را قطع نمايد. | |||
آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از فتنه فاسقين نگران شد و تقيه از منافقين را مطرح نمود، پروردگار جهان بر او وحى فرستاد كه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ».<ref>مائده / ۶۷ .</ref> | |||
اين بود كه آن حضرت سنگينى سفر را بر خود هموار نمود و در شدت گرماى ظهر بپاخاست و خطبه اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنان پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. | |||
سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ام؟<ref>اشاره به آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» در سوره احزاب: آيه ۶ .</ref> گفتند: آرى. پس دست تو را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ». | |||
ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند و اكثرشان جز زيان كارى چيزى به دست نياوردند ... . خدايا، لعنت كن كسانى را كه حق وليت را غصب نمودند و عهد و پيمان او را انكار نمودند بعد از يقين و اقرار به ولايتِ او در روزى كه دين را برايش كامل نمودى.<ref>اشاره به آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...» در سوره مائده: آيه ۳.</ref> | |||
'''۲۲. امام هادى عليه السلام: از حديث «ثقلين» تا «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» تا «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ»<ref>بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۲۶ ح ۳.</ref>''' | |||
نامه اى از ايران براى امام هادى عليه السلام ارسال شد و آن حضرت در پاسخ با بيانى زيبا، پيوند غدير را با حديث ثقلين در يک ارتباط قرآنى ترسيم فرمود. آن حضرت آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» را مرحله آغازين «انّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى» معرفى كرد و اين وجه تمايز على بن ابى طالب عليه السلام را تا غدير پيش برد، كه از فراز آن منبر به عنوان اولين مصداق عترت به جهانيان معرفى شد. | |||
امام هادى عليه السلام اين اتمام حجت را با كنار هم قرار داشتن ثقلين و توافق كامل آنها در كامل ترين وجه بيان فرمود. ماجرا هنگامى بود كه اهل اهواز خدمت امام هادى عليه السلام نامه اى نوشتند و طى آن سؤالاتى مطرح كردند. حضرت در جواب آنان نامه اى نوشت و پاسخ سؤالاتشان را داد و از جمله فرمود: | |||
صحيح ترين خبرى كه اثبات آن از قرآن شناخته شده حديث ثقلين است كه نقل آن از پيامبر صلى الله عليه و آله مورد اتفاق است. آنگاه اين آيه را به صراحت در قرآن مى يابيم كه مى فرمايد: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا...»<ref>مائده / ۵۵ .</ref>، و روايات متفق است كه اين آيه درباره اميرالمؤمنين عليه السلام است كه انگشتر خود را در حال ركوع صدقه داد و خدا از اين عمل او قدردانى نمود و اين آيه را درباره آن حضرت نازل فرمود. | |||
بعد مى بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را از اصحابش متمايز كرد و درباره او فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ». از اين ارتباط مى فهميم كه قرآن به درستى اين اخبار و حقانيت اين شواهد گواهى مى دهد. لذاست كه امت بايد بدان اقرار كنند چرا كه اينها با قرآن موافق است و قرآن با آنها موافق است. اينجاست كه پيروى از چنين احاديثى واجب مى شود و جز اهل عناد و فساد نمى توانند از آن سرپيچى كنند. | |||
'''۲۳. امام عسكرى عليه السلام: آيه «اكمال» منت خدا بر مردم است<ref>بحار الانوار: ج ۵۰ ص ۳۲۱.</ref>''' | |||
از اقصى نقاط ايران نامه اى به سامرا رسيد كه مردم سؤالات اعتقادى خود را از امام عسكرى عليه السلام پرسيده بودند. حضرت در پاسخ اين نكته را خاطر نشان ساخت كه مردم بايد از خدا تشكر كنند كه به آنان اجازه نداد امامى براى خود انتخاب كنند، و براى آنان امامى را تعيين كرد كه بهتر از آن امكان ندارد، و آنگاه بود كه رضايت خود را اعلام فرمود. | |||
اسحاق بن اسماعيل از نيشابور براى امام عسكرى عليه السلام نامهاى نوشت و مسائلى را مطرح كرد. آن حضرت در پاسخ نامه اى توسط نماينده خود براى او فرستاد كه يكى از فرازهاى آن چنين است<ref>مائده / ۳.</ref>: | |||
آنگاه كه خداوند با بپا داشتن اولياء بعد از پيامبرش بر شما منت گذاشت خطاب به پيامبرش فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً». | |||
'''۲۴. حذيفه يمانى: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا» اشاره به فتنه سقيفه است'''<ref>اليقين: ص ۳۸۴ - ۳۸۷ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۸۰ - ۲۱۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۸۶ - ۹۶ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.</ref> | |||
حذيفه يمانى در زمان حكومتش در مدائن - كه مصادف با قتل عثمان و خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين عليه السلام شد - خود را موظف به اتمام حجتى براى نسل هاى بى خبر از سقيفه دانست. | |||
او مفصل ترين صورت از داستان غدير را با بيان توطئه هاى منافقين در پشت پرده آن بازگو كرد و آيات نازل شده در تمام مقاطع غدير را با دقت كامل بيان نمود. | |||
او مقاطع قرآنى را از آغاز اعلام سفر حج در مدينه شروع كرد و گفت: خداوند در سال دهم هجرت به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد تا به حج برود و مردم هم با وى به حج بيايند و در اين باره اين آيه را بر او نازل كرد: «وَ أَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ»<ref>حج / ۲۷.</ref>: «حج را بين مردم اعلان عمومى كن تا با پاى پياده و سوار بر هر شتر لاغرى نزد تو آيند، كه از هر راه دورى مى آيند». | |||
در سال دهم هجرى جمعيت عظيم مسلمانان با پيامبر صلى الله عليه و آله به حج رفتند، كه به نام «حجةالوداع» معروف شد. هنگامى كه حج تمام شد پس از يک روز اقامت در مكه جبرئيل نازل شد و آيات اول سوره عنكبوت را نازل كرد و گفت: اى محمد بخوان: | |||
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الم، أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ، وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ، أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ»<ref>عنكبوت / ۱ - ۴.</ref>: | |||
«به نام خداوند بخشنده مهربان، الم، آيا مردم گمان كرده اند كه رها مى شوند با همين كه بگويند ايمان آورديم در حالى كه امتحان نشوند؟ ما كسانى را كه قبل از آنان بودند امتحان كرديم و خداوند آنان كه راست مى گويند و آنان كه دروغ مى گويند را مى داند. يا كسانى كه بدى ها را انجام مى دهند گمان كردهاند ما به آنها دست نمى يابيم؟ چه بد فكرى مى كنند». | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: اى جبرئيل، اين فتنه چيست؟ جبرئيل با اشاره به اوضاع بعد از رحلت آن حضرت جواب داد: خداوند مى فرمايد: ارتحال تو به سوى خدايت و بهشت او نزديک شده، و دستور مى دهد على بن ابى طالب را براى امت بعد از خود به خلافت نصب كنى و امامت را به او بسپارى كه اوست خليفه قائم در رعيت و امت تو، چه از او اطاعت كنند و چه با او مخالفت نمايند، و به زودى با او مخالفت خواهند كرد، و اين است آن فتنهاى كه اين آيه ها را درباره آنها بر تو تلاوت كردم. | |||
با نزول اين آيات، بلال به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله اعلان عمومى داد كه مردم براى سفر به سوى غدير آماده شوند. | |||
'''۲۵. حذيفه يمانى: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ» عايشه است<ref>اليقين: ص ۳۸۴ - ۳۸۷ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۸۰ - ۲۱۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ -۱۰۷ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.</ref>''' | |||
حذيفه يمانى در مدائن براى اولين بار پرده از اسرار ناگفته سقيفه بر مى داشت و نقش عايشه و حفصه را در آن توطئه ها خاطر نشان مىساخت. چه كسى باور مى كرد كه آيات سوره تحريم درباره اين دو زن نازل شده و آنان از بنيانگذاران سقيفه و آغازگران توطئه غصب خلافت هستند تا روزى كه حذيفه جزئيات ماجرا را بازگو كرد و گفت: | |||
با پايان مراسم حج و پس از يک روز اقامت در مكه، جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و اين فرمان را آورد: خداوند عزوجل به تو دستور مى دهد آنچه به تو آموخته به على بياموزى و آنچه در اختيار تو قرار داده و به تو سپرده به او بسپارى كه او امين مورد اعتماد است. | |||
با اين فرمان، پيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را فراخواند و آن روز و شب را با او خلوت كرد؛ و علم و حكمتى را كه خدا به او عطا كرده بود به او سپرد و سخن جبرئيل را براى او بازگو كرد. | |||
آن روز نوبت عايشه از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله بود و از اينكه به خاطر خلوت پيامبر صلى الله عليه و آله با على عليه السلام نتواسته نزد آن حضرت باشد ناراحت بود. اين بود كه معترضانه پرسيد: خلوت تو با على امروز چه طولانى شد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله به او اعتنايى نكرد ولى او با اصرار پرسيد: چرا به من خبر نمىدهى كه خلوت شما بر سر چه بود كه شايد صلاح من در آن باشد! | |||
حضرت فرمود: البته كه صلاح است براى كسى كه خداوند او را با قبول و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمور شدهام همه مردم را بدان دعوت نمايم. آنگاه كه به طور عمومى در بين مردم آن را اعلام كردم تو هم آگاه مى شوى. | |||
عايشه گفت: چرا اكنون به من خبر نمى دهى تا در عمل به آن و صلاحى كه در آن است از ديگران پيشى بگيرم؟! پيامبر صلى الله عليه و آله جواب داد: اينک به تو خبر مى دهم؛ به شرط آنكه تا هنگامى كه به اعلان عمومى آن بين مردم دستور داده شوم اين مطلب را در سينه ات حفظ كنى و به كسى نگويى. عايشه پذيرفت و قول داد راز پيامبر صلى الله عليه و آله را براى كسى بازگو نكند. | |||
او | پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند به من خبر داده كه عمرم تمام شده و دستور داده على را به عنوان نشانه او براى مردم منصوب كنم و او را امام مردم و خليفه بعد از خود اعلام كنم. اين راز را پشت پرده قلبت نگهدار تا خداوند اجازه اعلام عمومى آن را دهد. | ||
عايشه با آنكه قول حفظ اين راز را به پيامبر صلى الله عليه و آله داده بود، اما فوراً آن را به حفصه خبر داد، و هر كدام از آنها پدرانشان را از اين موضوع مطلع كردند و آنان به ساير منافقين اطلاع دادند، و مرحله جدى توطئه هاى سقيفه از آن لحظه آغاز شد. | |||
خداوند اقدامات عايشه و حفصه و پدرانشان را در آياتى از قرآن به پيامبرش خبر داد: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ، فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِىَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ»<ref>تحريم / ۳ - ۸.</ref>: «هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به يكى از همسرانش (عايشه) سخنى به پنهانى گفت و چون وى آن را افشا نمود و خدا هم پيامبر صلى الله عليه و آله را از افشاى او آگاه ساخت، پيامبر صلى الله عليه و آله برخى از افشاهاى او را به وى اظهار كرد و از برخى اعراض نمود. هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آن همسرش (عايشه) افشاى سر را خبر داد، او گفت: چه كسى تو را از اين افشا با خبر ساخت؟ حضرت فرمود: خداى دانا و آگاه مرا خبر داد». | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر اين افشاى سرّ با عايشه و حفصه سخن نمى گفت و رابطه خود را با آنان قطع كرده بود. آنان به فكر چارهاى افتادند كه با چرب زبانى و استفاده از حجب و حياى پيامبر صلى الله عليه و آله درِ گفتگو با حضرت را باز كنند. عايشه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و با مقدماتى علت قطع رابطه آن حضرت را با خود پرسيد و اظهار نگرانى از نارضايتى پيامبر صلى الله عليه و آله كرد. حضرت فرمود: اگر واقعاً از نارضايتى من نگران بودى سِرّى را كه تو را به كتمان آن سفارش كردم افشا نمى كردى. با اين كار هم خود و هم عدهاى از مردم را به هلاكت انداخته اى. | |||
'''۲۶. حذيفه يمانى: از «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» تا «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»<ref>اليقين: ص ۳۸۴ - ۳۸۷ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۸۰ - ۲۱۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.</ref>''' | |||
گفتار مفصل حذيفه از واقعه غدير در مدائن همه را متحير كرده است. او به جزئياتى از ماجرا اشاره مى كند كه كمتر كسى شنيده است. او حتى روز شمار سفر به غدير و آياتى كه در اين پنج روز نازل شده را به خاطر دارد و بازگو مى كند كه چگونه در بين راه آيات قرآنى پى در پى نازل مى شد و دستور آمادگى و اجراى دقيق برنامه سه روزه غدير را براى پيامبر صلى الله عليه و آله مى آورد و به آن حضرت وعده حفظ از شرّ توطئهگران را مى داد. | |||
او در قسمتى از سخنانش مى گويد: روز چهاردهم ذى حجه سال دهم هجرى پيامبر صلى الله عليه و آله از مكه به مقصد غدير حركت كرد. روز سومى كه در راه بودند جبرئيل آيات آخر سوره حجر را نازل كرد: «فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ، عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ، فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ، إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»<ref>حجر / ۱۹۲ - ۱۹۵.</ref>: «قسم به پروردگارت، از همه آنان خواهيم پرسيد درباره آنچه انجام مى دادند. تو به آنچه دستور داده شدى اقدام كن و از مشركين روى گردان باش. ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى كنيم». | |||
در آخر شب چهارم جبرئيل بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد و اين آيه را براى حضرت خواند: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»<ref>مائده / ۶۷ .</ref>: «اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر چنين نكنى رسالت او را تبليغ نكرده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى كند. خداوند قوم كافرين را هدايت نمى كند». و منظور از آنان كسانى بودند كه نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله سوء قصد داشتند. | |||
جبرئيل گفت: خداوند به تو دستور داده فردا كه در منزل غدير پياده مى شويد ولايت او را بر مردم واجب كنى. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بلى اى جبرئيل، ان شاء اللَّه فردا اين كار را انجام خواهم داد. | |||
'''۲۷. حذيفه يمانى: پيامبر صلى الله عليه و آله «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» را در خطبه غدير يادآور شد<ref>الاقبال: ص ۴۵۶،۴۵۴. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۷ - ۱۳۳.</ref>''' | |||
حذيفه يكى از حاضران در غدير است كه جزئيات بسيارى از آن را فقط او نقل كرده و حق عظيمى بر همه دارد و حجت را بر ما تمام كرده است. او متن خطابه بلند غدير را نيز حفظ كرده و جزئيات قرآنى آن را به خاطر سپرده است. | حذيفه يكى از حاضران در غدير است كه جزئيات بسيارى از آن را فقط او نقل كرده و حق عظيمى بر همه دارد و حجت را بر ما تمام كرده است. او متن خطابه بلند غدير را نيز حفظ كرده و جزئيات قرآنى آن را به خاطر سپرده است. | ||
از جمله فرازهاى خطبه كه حذيفه نقل كرده و آيات قرآنى را يادآور شده اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند به من وحى كرده است: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»<ref>مائده / ۶۷ .</ref>: «اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر چنين نكنى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى كند». | |||
اى مردم، من در تبليغ آنچه خداوند نازل كرده كوتاهى نكرده ام؛ و اينک سبب نازل شدن اين آيه را بيان خواهم كرد: چندين بار جبرئيل بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام دستور آورد كه در جمع مردم بگويم و به سياه و سفيد اعلام كنم كه على بن ابى طالب برادرم و خليفه ام و امام پس از من است. | |||
اى مردم، من در تبليغ آنچه خداوند نازل كرده كوتاهى | |||
اى مردم، سبب اين تأكيد شناخت من از منافقينى است كه آنچه در قلبشان نيست بر زبان مى آورند، و اين كار را كوچک مى شمارند در حالى كه نزد خدا امرى عظيم است؛ و نيز اذيت هاى بسيارى كه نسبت به من روا داشته اند. از جمله اينكه به دليل كثرت ملازمت على با من و توجه زياد من به او، مرا «گوش» اسم گذاردند و خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»<ref>توبه / ۶۱ .</ref>: «از آنان كسانى هستند كه پيامبر را اذيت مى كنند و مى گويند او گوش است»، و اگر بخواهم مى توانم آنان را نام ببرم! | |||
اى مردم، در قرآن تفكر كنيد و آيات آن را بفهميد. آيه هاى محكم آن را فرا گيريد و سراغ آيه هاى متشابه آن نرويد. به خدا قسم هيچ كس تفسير قرآن را بيان نخواهد كرد مگر كسى كه اينک دستش را گرفته و با دستم بالا مى برم و به شما اعلام مى كنم كه هر كس من صاحب اختيار اويم او صاحب اختيار وى است و آن شخص على است. | |||
اى مردم، على و فرزندان صالح من از نسل او عليهم السلام «ثِقل اصغر» هستند و قرآن «ثِقل اكبر» است. اين دو از هم جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من آيند. هيچ آيه اى نيست كه خداوند در آن مؤمنين را خطاب كرده مگر اينكه او اولين مخاطب آن است. | |||
خداوند در سوره «هَلْ أَتى» شهادت به بهشت نداده مگر براى او<ref>اشاره به ماجراى سه روز روزه گرفتن پنج تن عليهم السلام و اهداى افطار به مسكين و يتيم و اسير و نزول آيات سوره انسان است، تا آنجا كه در آيه ۱۲ اين سوره مى فرمايد: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً».</ref>، و آن را درباره غير على عليه السلام نازل نكرده است. | |||
سوره «وَ الْعَصْرِ»<ref>جملاتى كه با قلم سياه داخل گيومه در اين پاراگراف آمده ترجمه آيات سوره «عصر» است كه در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله به صورت ضمنى تفسير شده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ، إِلا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ». </ref> درباره على عليه السلام نازل شده و تفسير آن چنين است: قسم به خداى روز قيامت «انسان در زيان است» و آنها دشمنان آل محمد هستند، «مگر آنان كه ايمان آوردند» به ولايتشان «و اعمال صالح انجام دادند» با همدلى با برادرانشان «و يكديگر را به صبر سفارش كردند» در غيبت امام غايبشان. | |||
'''۲۸. حذيفه يمانى: سه آيه درباره صحيفه ملعونه نازل شده است<ref>اليقين: ص ۳۸۴ - ۳۸۷ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۸۰ - ۲۱۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱ - ۱۰۶ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.</ref>''' | |||
حذيفه در مدائن براى يک جوان ايرانى پرده از صحيفه ملعونه و مجريان آن بر مى دارد و آيات متعددى را برمى شمارد كه در ايام غدير مستقيماً درباره اصحاب صحيفه نازل شد. مىتوان اين فراز تاريخ را از استثنايى ترين اتمام حجت ها به حساب آورد كه پرده از اسرار سقيفه برمى دارد. | |||
حذيفه | حذيفه مى گويد: در سه روز غدير اصحاب صحيفه ملعونه بر ضد خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام پيمان خود را محكم كردند. هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله قصد حركت داشت به آنها فرمود: درباره چه مسئله اى امروز خصوصى صحبت مى كرديد در حالى كه شما را از نجوى و گفتگوى خصوصى منع كرده بودم؟ | ||
آنها جواب دادند: يا رسول اللَّه، ما فقط هم اكنون يكديگر را ملاقات كرده ايم! پيامبر صلى الله عليه و آله با ناراحتى به آنها نگاه كرد و فرمود: شما داناتريد يا خداوند؟ «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»<ref>بقره / ۱۴۰.</ref>: «و كيست ظالمتر از كسى كه شهادتى را نزد خدا كتمان مىكند، و خداوند از آنچه انجام مىدهيد غافل نيست». | |||
حذيفه مى گويد: سپس كاروان به راه افتاد تا وارد مدينه شد. در اول محرم سال يازدهم همان منافقين با عدهاى از همدستانشان جمع شدند و صحيفه اى طبق آنچه درباره خلافت عهد بسته بودند نوشتند. در اول صحيفه از ميان برداشتن ولايت و صاحب اختيارى على عليه السلام بود و اينكه خلافت مخصوص ابوبكر و عمر و ابوعبيده است و سالم نيز همراه آنان است و خلافت از اين چهار نفر خارج نيست! | |||
هنگام فجر، پيامبر صلى الله عليه و آله نماز صبح را به جماعت خواند و در محراب نشسته ذكر گفت تا آفتاب طلوع كرد. پس از طلوع آفتاب رو به ابوعبيده جراح كرده فرمود: خوشا به حال تو كه امين اين امت شده اى! سپس اين آيات را تلاوت فرمود: | |||
«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ»<ref>بقره / ۷۹.</ref>: | |||
«واى بر كسانى كه نوشته اى را به دست خويش مى نويسند و سپس مى گويند: اين از سوى خداست تا با آن مبلغ كمى به دست آورند واى بر آنان از آنچه دستانشان مى نويسد و واى بر آنان از آنچه كسب مى كنند». | |||
آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: كسانى كه در اين امت چنين نوشته اند شباهت دارند به آنان كه خدا مى فرمايد: «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً»<ref>نساء / ۱۰۸.</ref>: «از مردم مخفى مى كنند اما از خدا مخفى نمى كنند و خدا ناظر آنان است هنگامى كه شب را سحر مى كنند در سخنى كه خدا راضى نيست، و خدا به آنچه انجام مى دهند احاطه دارد». | |||
سپس فرمود<ref>اشاره به ماجراى قريش در مكه است كه وقتى انواع مبارزه و مقابله با پيامبر صلى الله عليه و آله را تجربه كردند و به نتيجه اى نرسيدند، در مكانى به نام «دار النَدْوَة» جمع شدند و پيمان نامه اى بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش نوشتند. آنگاه بر آن صحيفه چهل مُهر و امضا توسط بزرگان قريش زده شد و آن را در كعبه آويزان نمودند. بحار الانوار: ج ۱۹ ص ۲،۱.</ref>: امروز گروهى در امت من تشكيل يافته اند كه در صحيفه نوشتنشان مانند سردمداران زمان جاهليت شده اند، كه صحيفه اى بر عليه ما نوشتند و در كعبه آويزان نمودند. | |||
خداوند به آن عده امكانات مى دهد تا آنها و كسانى را كه بعد از آنان مىآيند امتحان كند و انسانهاى خبيث و پاک را از هم جدا كند. اگر نبود كه خداوند به من دستور داده از آنها روى بر گردانم براى مقدّرى كه مى خواهد به انجام رساند، هم اكنون آنان را پيش آورده و گردنشان را مى زدم. | |||
حذيفه مى گويد: به خدا قسم ديديم هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخنان را مى فرمود لرزه بر اندام امضا كنندگان صحيفه افتاده و اختيار از كف داده بودند، به طورى كه بر هيچ يک از حاضران در مجلس مخفى نماند كه حضرت با سخن خويش آن عده را قصد كرده و اين آيه هاى قرآنى را درباره آنان مى خواند. | |||
'''۲۹. بلال: «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» اجازه بيعت با سقيفه را نمى دهد<ref>مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى): ص ۱۳۵،۱۳۴.</ref>''' | |||
بلال مؤذن پيامبر صلى الله عليه و آله از كسانى بود كه با ابوبكر بيعت نكرد. از سوى ديگر ابوبكر در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بلال را كه غلام بود خريد و آزاد كرد. عمر از اين بهانه استفاده كرد و روزى گريبان بلال را گرفت و گفت: اى بلال، اين جزاى ابوبكر است كه تو را آزاد كرده، و تو نمى آيى با او بيعت كنى! | |||
اكنون نوبت اتمام حجتى عظيم بود تا هم غاصب خلافت و هم نسل هايى كه اين ماجرا را مى شنوند، حجت و برهان مؤذن پيامبرشان را بدانند. او با استناد به يک آيه قرآن كه اجازه تقدم بر خدا و رسول را به مؤمنان نمى دهد، اعتقاد خود را بيان كرد. | |||
بلال گفت: اگر ابوبكر مرا به خاطر خدا آزاد كرده، مرا به خاطر همان خدا به حال خودم رها كند، و اگر مرا براى غير خدا آزاد كرده و به خاطر خودش آزاد نموده حرف تو را بايد عمل كرد! اما بيعت با ابوبكر، من بيعت نخواهم كرد با كسى كه پيامبر صلى الله عليه وآله او را خليفه قرار نداده و او را مقدم نداشته است. خداوند تعالى مى فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»<ref>حجرات / ۱.</ref>: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا و پيامبرش جلوتر نرويد». | |||
اى عمر، تو خوب مى دانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى پسر عمويش پيمانى بست كه تا قيامت بر گردن ماست. آن حضرت او را در روز غدير خم مولى و صاحب اختيار ما قرار داد. چه كسى جرئت دارد در برابر صاحب اختيار خود با ديگرى بيعت كند؟! | |||
عمر گفت: اگر بيعت نمىكنى با ما زندگى مكن! نه طرفدار ما باش و نه مخالف ما ! بلال هم مجبور شد به خاطر ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام از مدينه بيرون رود و در جاى ديگرى زندگى كند! | |||
'''۳۰. ابوسعيد خدرى: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» بر فراز منبر نازل شد<ref>كتاب سليم: ص ۳۵۵.</ref>''' | |||
ابوسعيد خدرى از حاضران غدير است و آنچه به چشم خود در غدير ديده بيان مى كند. تأكيد او به اين جهت قابل توجه است كه آيه اكمال در حالى بر پيامبر نازل شد كه حضرت بر فراز منبر غدير بود و لحظاتى از اعلام ولايت نگذشته بود. او در قسمتى از سخنانش مى گويد: | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم مردم را فراخواند ... ، و بازوى على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و بلند كرد به طورى كه سفيدى زير بغل پيامبر صلى الله عليه و آله را مى نگريستم. سپس فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ: هر كس من صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوست، پروردگارا، دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند. | |||
ابوسعيد خدرى مى گويد: حضرت از منبر پايين نيامده بود كه اين آيه نازل شد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».<ref>مائده / ۳.</ref> پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اللَّه اكبر از كامل شدن دين و كمال نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت على بعد از من. | |||
'''۳۱. بُرَيده اسلمى: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ» ناظر به ملک عظيم آل محمد است<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۵۲.</ref>''' | |||
بريده اسلمى در ايام سقيفه نوجوانى تيزگوى بود كه اتفاقاً در روزهاى اول رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله به سفر رفته بود. وقتى از سفر بازگشت و ابوبكر را بر فراز منبر پيامبر صلى الله عليه و آله ديد از تعجب دهانش باز ماند و آنچه را مى ديد باور نكرد. لذا با صراحت و بدون ترس با ابوبكر روبرو شد و در برابر همه مردم با يادآورى غدير حجت را بر او و مردم تمام كرد. | |||
او خطاب به ابوبكر گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على بن ابى طالب «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» گفتى. آن روز در خاطرت هست يا فراموش كرده اى؟ ابوبكر گفت: به ياد دارم. بريده گفت: آيا براى احدى از مسلمين سزاوار است بر اميرالمؤمنين امارت داشته باشد؟! | |||
عمر گفت: نبوت و امامت در يک خاندان جمع نمى شود! بريده در پاسخ اين آيه را خواند: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً»<ref>نساء / ۵۴ .</ref>: «بر مردم حسد مى برند نسبت به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده است ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلك عظيم عنايت كرديم». | |||
عمر گفت: نبوت و امامت در | |||
سپس گفت: بنابراين خداوند نبوت و ملک را براى آنان جمع كرده است. | |||
عمر غضب كرد و دستور داد او را از مسجد بيرون كردند؛ و هميشه نسبت به بريده نگاه غضب آلود داشت!! | عمر غضب كرد و دستور داد او را از مسجد بيرون كردند؛ و هميشه نسبت به بريده نگاه غضب آلود داشت!! | ||
'''۳۲. ابوهريره: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» در غدير نازل شد<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۸.</ref>''' | |||
ابوهريره دستيار قديمى سقيفه و در عين حال از حاضران غدير است. او كه سابقه طولانى با غاصبين خلافت دارد و از كسانى است كه بر فراز كوه هرشى قصد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را داشتند، در مواردى روز غدير را يادآور شده و حتى به نزول آيه اكمال در آن روز اقرار كرده است. | |||
ابوهريره دستيار قديمى سقيفه و در عين حال از حاضران غدير است. او كه سابقه طولانى با غاصبين خلافت دارد و از كسانى است كه بر فراز كوه هرشى قصد قتل | |||
او در موردى روز غدير را چنين توصيف كرده است: روز غدير خم پيامبر صلى الله عليه و آله دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا من صاحب اختيار مؤمنين نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول اللَّه. فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ... ، و خداوند آيه نازل كرد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...».<ref>مائده / ۳.</ref> | |||
== پانویس == |