حارث بن نعمان فهری: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۰۲۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ سپتامبر ۲۰۲۱
خط ۲۳۶: خط ۲۳۶:


====== '''<big>مشابهت به اصحاب فيل</big>''' ======
====== '''<big>مشابهت به اصحاب فيل</big>''' ======
عذابى كه بر سر حارث نازل شد با درخواست او مطابق بود. طبق آيه، او درخواست سنگ آسمانى يا عذاب دردناك نمود. در روايات وارد شده كه او سنگ آسمانى يا صاعقه سوزاننده درخواست كرد، كه مورد دوم را خداوند به كنايه فرموده است.
<big>عذابى كه بر سر حارث نازل شد با درخواست او مطابق بود. طبق آيه، او درخواست سنگ آسمانى يا عذاب دردناك نمود. در روايات وارد شده كه او سنگ آسمانى يا صاعقه سوزاننده درخواست كرد، كه مورد دوم را خداوند به كنايه فرموده است.</big>


<big><br />آنچه جالب توجه است مشابهت كامل عذاب او با عذاب اصحاب فيل است. خداوند درباره اصحاب فيل مى‏ فرمايد: «وَ أرسل عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ» <ref>فيل /  ۴ - ۳</ref>.  در مورد حارث هم پرنده ‏اى از آسمان ظاهر شد كه ريگى به اندازه عدس در منقار داشت و آن را بر سر حارث رها كرد. نشانه گيرى چنان دقيق بود كه آن ريگ از وسط سر حارث وارد شد و طول بدن او را در نورديد و از دُبُر او خارج شد و او را نقش زمين ساخت.</big>


آنچه جالب توجه است مشابهت كامل عذاب او با عذاب اصحاب فيل است. خداوند درباره اصحاب فيل مى‏فرمايد: »وَ أرسل عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ«××× 1 فيل /  4 3. ×××. در مورد حارث هم پرنده‏اى از آسمان ظاهر شد كه ريگى به اندازه عدس در منقار داشت و آن را بر سر حارث رها كرد. نشانه گيرى چنان دقيق بود كه آن ريگ از وسط سر حارث وارد شد و طول بدن او را در نورديد و از دُبُر او خارج شد و او را نقش زمين ساخت.
<big><br />تكرار ماجراى اصحاب فيل و سابقه ‏اى كه در اذهان از ماجراى ابرهه بود، عظمت غدير را نشان داد. اين بدان معنا مى‏ توانست باشد كه پروردگارِ كعبه براى هميشه نگاهبان آن است، و دشمنان آن را به اشارتى نابود مى ‏كند و توطئه‏ هاى آنان را خنثى مى‏ نمايد، هر چند كه در عظيم‏ ترين جلوه ظاهرى جلوه كنند و با فيل براى تخريب خانه خدا آيند.</big>


<big><br />همان گونه كه پروردگار غدير براى هميشه نگاهبان آن است، و دشمنان آن را به اشارتى نابود مى‏ كند و توطئه ‏هاى آنان را خنثى مى ‏نمايد، اگر چه در جلوه ‏هاى وحشتناكى چون سقيفه و كربلا ظاهر شوند.</big>


تكرار ماجراى اصحاب فيل و سابقه‏اى كه در اذهان از ماجراى ابرهه بود، عظمت غدير را نشان داد. اين بدان معنا مى‏توانست باشد كه پروردگارِ كعبه براى هميشه نگاهبان آن است، و دشمنان آن را به اشارتى نابود مى‏كند و توطئه‏هاى آنان را خنثى مى‏نمايد، هر چند كه در عظيم‏ترين جلوه ظاهرى جلوه كنند و با فيل براى تخريب خانه خدا آيند.
<big><br />آرى اين گونه است كه غدير و ولايت على بن ابى‏طالب‏ عليه السلام با گذشت چهارده قرن و با داشتن دشمنان هميشگى و پر قدرت ظاهرى، اكنون از بلندترين قله‏ هاى فكرى جهان خود را نشان مى‏ دهد و پانزدهمين قرن خود را به جشن نشسته است.</big>


====== '''<big>تصريح قرآن به كفر منكر ولايت</big>''' ======
<big>با توجه به اينكه طبق روايات بسيارى آيات اول سوره معارج پس از ماجراى حارث فهرى در غدير نازل شده، صريح اين آيات دلالت بر كفر منكر ولايت دارد، و اين بدان معناست كه انكار ولايت مانند انكار نبوت و توحيد است.</big>


همان گونه كه پروردگار غدير براى هميشه نگاهبان آن است، و دشمنان آن را به اشارتى نابود مى‏كند و توطئه‏هاى آنان را خنثى مى‏نمايد، اگر چه در جلوه‏هاى وحشتناكى چون سقيفه و كربلا ظاهر شوند.
<big><br />بدون آنكه نياز به تفسير داشته باشد خداوند مى ‏فرمايد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ» . معناى اين عبارات به ضميمه ماجراى حارث چنين مى ‏شود: حارث كه ولايت حضرت امیرالمؤمنین على‏ عليه السلام را نمى ‏پذيرفت با زبان خودش درخواست عذابى نمود كه بر او واقع شد و كافرين به ولايت على‏ عليه السلام قدرت دفع آن را نداشتند.</big>


<big><br />اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد: منم آن كسى كه درباره دشمنانم چنين نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ»؛ معنايش كسى است كه ولايت مرا انكار كرد. <ref>الفضائل (شاذان) : ص ۸۴ . حلية الابرار: ج ۲ ص ۱۲۵. مجمع النورين: ص ۱۹۳.</ref></big>


آرى اين گونه است كه غدير و ولايت على بن ابى‏طالب‏عليه السلام با گذشت چهارده قرن و با داشتن دشمنان هميشگى و پر قدرت ظاهرى، اكنون از بلندترين قله‏هاى فكرى جهان خود را نشان مى‏دهد و پانزدهمين قرن خود را به جشن نشسته است.
<big><br />امام صادق‏ عليه السلام هم درباره اين آيه از مصحف حضرت فاطمه‏ عليها السلام نقل مى‏ فرمايد كه منظور «منكر ولايت على‏ عليه السلام» است.<ref>الكافى: ج ۱ ص ۴۲۲ ح ۴۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۰ ح ۱۸۵.</ref></big>


هفتم: تصريح قرآن به كفر منكر ولايت
====== '''<big> تأييد آسمانى در غدير</big>''' ======
<big>يكى از مطالب بسيار مهم كه در اين حديث به صورت اشاره آمده، آن است كه در روز غدير بر فراز سر آن جمعيت صد و بيست هزار نفرى درهاى آسمان پيش چشم همه گشوده شد و چشمان مردم لحظاتى بر پشت پرده باز شد و ملائكه را ديدند كه مردم را امر به پيروى از على بن ابى‏طالب ‏عليه السلام مى ‏نمايند. عين عبارتى كه در متن داستان گذشت چنين است:</big>


با توجه به اينكه طبق روايات بسيارى آيات اول سوره معارج پس از ماجراى حارث فهرى در غدير نازل شده، صريح اين آيات دلالت بر كفر منكر ولايت دارد، و اين بدان معناست كه انكار ولايت مانند انكار نبوت و توحيد است.
<big><br />در روز غدير خم - آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه وآله على‏ عليه السلام را منصوب فرمود، درهاى آسمان را ديديد كه باز شده و ملائكه از آنجا بر شما مُشْرِف شده ‏اند و ندا مى ‏كنند: «هذا وَلِىُّ اللَّه فَاتَّبِعُوهُ وَ الاّ حَلَّ بِكُمُ عَذابُ اللَّه فَاحْذَرُوهُ» : «اين ولى خداست، پيرو او باشيد؛ وگرنه عذاب خدا بر شما نازل مى‏ شود، پس از آن بر حذر باشيد» .</big>


<big><br />اين رؤيت ملائكه در غدير يك بار هم در زمين به وقوع پيوست، آنگاه كه در غدير مردى زيبا صورت و خوشبوى را ديدند كه در كنار مردم ايستاده بود و مى‏ گفت: به خدا قسم روزى مانند امروز هرگز نديدم. چقدر كار پسر عمويش را مؤكد نمود، و براى او پيمانى بست كه جز كافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى ‏زند. واى بر كسى كه پيمان او را بشكند!</big>


بدون آنكه نياز به تفسير داشته باشد خداوند مى‏فرمايد: »سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ« . معناى اين عبارات به ضميمه ماجراى حارث چنين مى‏شود: حارث كه ولايت على‏عليه السلام را نمى‏پذيرفت با زبان خودش درخواست عذابى نمود كه بر او واقع شد و كافرين به ولايت على‏عليه السلام قدرت دفع آن را نداشتند.
<big><br />در اينجا عمر نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمد و گفت: شنيدى اين مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آيا او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: او روح الامين جبرئيل بود. تو مواظب باش اين پيمان را نشكنى، كه اگر چنين كنى خدا و رسول و ملائكه و مؤمنان از تو بيزار خواهند بود .<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱ ۱۲۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۶ ۸۵.</ref></big>


====== <big> '''انتخابِ بهترين در غدير'''</big> ======
<big>بهترين انتخاب با زيباترين گونه انتصاب در غدير صورت گرفت. تا آنجا كه اگر تمام مردم جمع مى‏ شدند و عقل و تجربه خود را روى هم مى‏ گذاشتند نمى‏ توانستند بالاتر از دوازده امام معصوم‏ عليهم السلام را به عنوان جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله معرفى كنند.</big>


اميرالمؤمنين‏عليه السلام در اين باره مى‏فرمايد: منم آن كسى كه درباره دشمنانم چنين نازل شد: »سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ«؛ معنايش كسى است كه ولايت مرا انكار كرد.××× 1 الفضائل )شاذان( : ص 84 . حلية الابرار: ج 2 ص 125. مجمع النورين: ص 193. ×××
<big><br />اين بدان معناست كه انتخاب خداوند حكيم و مهربان هرگز قابل مقايسه با انتخاب بشر نيست، چرا كه در آنجا اشتباه را راهى نيست و جز او خبر از باطن انتخاب شونده ندارد.</big>


<big><br />اكنون چه زيباست كه در متن ماجراى حارث، خداوند تعالى مستقيماً با مخالفين ولايت على ‏عليه السلام رو به رو شده و پاسخ آنان را با حكيمانه ‏ترين صورت فرموده است. در اين كلام الهى جهت برگزيدن اوصياى پيامبرصلى الله عليه وآله را اطاعت آنان و امتحان خدا از آنان در تسليم ذكر كرده، و كراماتى كه به همين جهت از خدا به آنان اختصاص يافته است.</big>


امام صادق‏عليه السلام هم درباره اين آيه از مصحف فاطمه‏عليها السلام نقل مى‏فرمايد كه منظور »منكر ولايت على‏عليه السلام« است.××× 2 الكافى: ج 1 ص 422 ح 47. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 130 ح 185. ×××
<big>يعنى اينان مدال گرفتگان از ساحت مقدس پروردگار بر نهايت درجه عبوديت و بندگى هستند، و هيچ موجود ديگرى نتوانسته خود را به اين درجه برساند. آيا اين يك منت الهى بر مردم نيست كه امور بندگانش را به چنين مخلوقات با عظمتى بسپارد؟ آيا اگر بر هركس ديگرى مى‏ سپرد به دور از حكمت الهى نبود؟ در اين باره در متن حديث چنين مى‏ خوانيم:</big>


<big><br />«ارْتَضى عِباداً مِنْ عِبادِهِ وَ اخْتَصَّهُمْ بِكَراماتٍ لِما عَلِمَ مِنْ حُسْنِ طاعَتِهِمْ وَ انْقِيادِهِمْ لِامْرِهِ، فَفَوَّضَ الَيْهِمْ امُورَ عِبادِهِ وَ جَعَلَ عَلَيْهِمْ سِياسَةَ خَلْقِهِ بِالتَّدْبيرِ الْحَكيمِ الَّذى وَفَّقَهُمْ لَهُ .<ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۴۰ ح ۱۴.</ref></big>


هشتم: تأييد آسمانى در غدير
<big><br />خداوند بندگانى را برگزيده و به خاطر اطاعت نيكو و انقياد آنان در برابر اوامرش آنان را به كراماتى اختصاص داده است. آنگاه امور بندگانش را به آنان سپرده و سياست خلقش را با تدبير حكيمانه ‏اى كه آنان را بدان موفق نموده به ايشان سپرده است.</big>


يكى از مطالب بسيار مهم كه در اين حديث به صورت اشاره آمده، آن است كه در روز غدير بر فراز سر آن جمعيت صد و بيست هزار نفرى درهاى آسمان پيش چشم همه گشوده شد و چشمان مردم لحظاتى بر پشت پرده باز شد و ملائكه را ديدند كه مردم را امر به پيروى از على بن ابى‏طالب‏عليه السلام مى‏نمايند. عين عبارتى كه در متن داستان گذشت چنين است:
====== '''<big> شباهت به حضرت عيسى‏ عليه السلام :</big>''' ======
<big>آغاز ماجراى حارث فهرى از ذكر فضيلتى عظيم براى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، يعنى شباهت آن حضرت به عيسى بن مريم‏ عليه السلام بود. با توجه به محتواى بسيار عميق آن و مطرح شدن چنين فضيلتى در غدير، به مو شكافى آن در چند مرحله مى ‏پردازيم:</big>


'''<big><br />فضيلت عظيم</big>'''


در روز غدير خم - آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله على‏عليه السلام را منصوب فرمود، درهاى آسمان را ديديد كه باز شده و ملائكه از آنجا بر شما مُشْرِف شده‏اند و ندا مى‏كنند: »هذا وَلِىُّ اللَّه فَاتَّبِعُوهُ وَ الاّ حَلَّ بِكُمُ عَذابُ اللَّه فَاحْذَرُوهُ« : »اين ولى خداست، پيرو او باشيد؛ وگرنه عذاب خدا بر شما نازل مى‏شود، پس از آن بر حذر باشيد« .
<big>آنچه در اين قسمت از غدير به عنوان فضيلت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين بخش از ماجرا مطرح شده، در واقع فقط بيان عظمت است و نام فضيلت خاصى در آن به چشم نمى ‏خورد؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏ فرمايد: اگر ترس از مبالغه مردم نبود آن فضيلت را مى‏ گفتم، و چون ترس دارم از ذكر آن خوددارى مى‏ كنم!</big>


<big>اما همين ابهام دليل بر فضيلتى عظيم است كه مردم تحمل شنيدن آن را ندارند، اگر چه آن منقبت به طور خاص براى ما روشن نباشد. در عظمت آن همين بس كه اگر گفته مى ‏شد مردم خاك پاى على‏ عليه السلام را براى تبرك بر مى ‏داشتند.</big>


اين رؤيت ملائكه در غدير يك بار هم در زمين به وقوع پيوست، آنگاه كه در غدير مردى زيبا صورت و خوشبوى را ديدند كه در كنار مردم ايستاده بود و مى‏گفت: به خدا قسم روزى مانند امروز هرگز نديدم. چقدر كار پسر عمويش را مؤكد نمود، و براى او پيمانى بست كه جز كافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى‏زند. واى بر كسى كه پيمان او را بشكند!
<big><br />نمونه اين فضيلت را در متن خطبه غدير مى‏ بينيم كه پيامبر صلى الله عليه وآله بدون آنكه فضيلت خاصى را بيان كند فقط به بى‏ انتها بودن فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اشاره مى‏ كند و مى‏ فرمايد:</big>


<big><br />مَعاشِرَ النّاسِ، انَّ فَضائِلَ عَلِىِّ بْنِ ابى‏طالِبٍ عِنْدَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ -  وَ قَدْ انْزَلَها فِى الْقُرْآنِ -  اكْثَرُ مِنْ انْ احْصِيَها فى مَقامٍ واحِدٍ:</big>


در اينجا عمر نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و گفت: شنيدى اين مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آيا او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: او روح الامين جبرئيل بود. تو مواظب باش اين پيمان را نشكنى، كه اگر چنين كنى خدا و رسول و ملائكه و مؤمنان از تو بيزار خواهند بود!××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 161 120. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 136 85. ×××
<big><br />اى مردم، فضائل على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام نزد خداوند -  كه در قرآن آنها را نازل كرده -  بيش از آن است كه بتوانم آنها را در يك مجلس بشمارم.</big>


'''<big><br />ترس از غلو</big>'''


نهم: انتخابِ بهترين در غدير
<big>شباهت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به حضرت عيسى‏ عليه السلام كه در اين حديث مطرح شده درباره خود اين دو وجود مبارك نيست، بلكه از نظر مردمى است كه درباره ايشان غلوّ مى‏ كنند، چنانكه مى‏ فرمايد: لَوْ لا انْ تَقُولَ طَوائِفُ مِنْ امَّتى فيكَ ما قالُوا فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ... .</big>


بهترين انتخاب با زيباترين گونه انتصاب در غدير صورت گرفت. تا آنجا كه اگر تمام مردم جمع مى‏شدند و عقل و تجربه خود را روى هم مى‏گذاشتند نمى‏توانستند بالاتر از دوازده امام معصوم‏عليهم السلام را به عنوان جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله معرفى كنند.
<big><br />نكته اين است كه ترس از غلو را حضرت درباره همه مردم نمى ‏فرمايد، بلكه آن را به «طوائفى از امت» نسبت مى‏ دهد. اين بدان معنى است كه اگر عده ‏اى فتنه‏ گر نبودند و مردم را با بهانه هاى واهى به سوى غلو نمى ‏كشاندند، پيامبر صلى الله عليه وآله آن فضيلت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را هم مى‏ فرمود، و نتيجه آن مى ‏شد كه مردم در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه وآله و بعد از شهادت آن حضرت در حيات اميرالمؤمنين عليه السلام خاك پايش را براى تبرك بر مى ‏داشتند.</big>


'''<big><br />وجه شباهت به عيسى ‏عليه السلام</big>'''


اين بدان معناست كه انتخاب خداوند حكيم و مهربان هرگز قابل مقايسه با انتخاب بشر نيست، چرا كه در آنجا اشتباه را راهى نيست و جز او خبر از باطن انتخاب شونده ندارد.
<big>در متن كلام پيامبر صلى الله عليه وآله آمده «ما قالَتِ النَّصارى فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ» . بايد بدانيم مسيحيان درباره عيسى‏ عليه السلام چه گفته ‏اند تا اين وجه شباهت روشن شود. در اين باره پيامبر صلى الله عليه وآله به على ‏عليه السلام چنين فرمود:</big>


<big><br />انَّ فيكَ مَثَلاً مِنْ عيسى: ... احَبَّهُ النَّصارى حَتّى انْزَلُوهُ الْمَنْزِلَ الَّذى لَيْسَ لَهُ بِأَهْلٍ. وَ فى رَوايَةٍ : حَتّى جَعَلُوهُ الهاً :</big>


اكنون چه زيباست كه در متن ماجراى حارث، خداوند تعالى مستقيماً با مخالفين ولايت على‏عليه السلام رو به رو شده و پاسخ آنان را با حكيمانه‏ترين صورت فرموده است. در اين كلام الهى جهت برگزيدن اوصياى پيامبرصلى الله عليه وآله را اطاعت آنان و امتحان خدا از آنان در تسليم ذكر كرده، و كراماتى كه به همين جهت از خدا به آنان اختصاص يافته است.
<big><br />در تو شباهتى به عيسى هست: ... مسيحيان او را دوست داشتند تا آنجا كه او را در مقامى كه در آن حد نبود قرار دادند. و در روايتى: او را خدا قرار دادند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۱۶ ح ۵ ، ص ۳۲۲ ح ۲۰</ref></big>


يعنى اينان مدال گرفتگان از ساحت مقدس پروردگار بر نهايت درجه عبوديت و بندگى هستند، و هيچ موجود ديگرى نتوانسته خود را به اين درجه برساند. آيا اين يك منت الهى بر مردم نيست كه امور بندگانش را به چنين مخلوقات با عظمتى بسپارد؟ آيا اگر بر هركس ديگرى مى‏سپرد به دور از حكمت الهى نبود؟ در اين باره در متن حديث چنين مى‏خوانيم:
<big><br />بنابراين وجه شباهت در اين است كه عده ‏اى با شنيدن بعضى فضائل عظيم نسبت الوهيت به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ندهند، چنانكه درباره حضرت عيسى ‏عليه السلام چنين مسئله‏ اى اتفاق افتاد و عده‏اى او را پسر خدا و حتى خود خدا دانستند.</big>


<big><br />اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نيز در اين باره مى ‏فرمايد: مَثَلى فى هذِهِ الامَّةِ مَثَلُ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ؛ احَبَّهُ قَوْمٌ فَغالُوا فى حُبِّهِ فَهَلَكُوا ... : مَثَل من در اين امت مانند عيسى بن مريم است، كه عده ‏اى به او محبت ورزيدند ولى در محبت خود غلوّ كردند و هلاك شدند...  <ref>بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۱۵ ح ۴، ص ۳۱۹ ح ۱۴.</ref></big>


ارْتَضى عِباداً مِنْ عِبادِهِ وَ اخْتَصَّهُمْ بِكَراماتٍ لِما عَلِمَ مِنْ حُسْنِ طاعَتِهِمْ وَ انْقِيادِهِمْ لِامْرِهِ، فَفَوَّضَ الَيْهِمْ امُورَ عِبادِهِ وَ جَعَلَ عَلَيْهِمْ سِياسَةَ خَلْقِهِ بِالتَّدْبيرِ الْحَكيمِ الَّذى وَفَّقَهُمْ لَهُ××× 1 بحار الانوار: ج 42 ص 40 ح 14. ×××:
'''<big><br />خاك پاى على‏ عليه السلام :</big>'''


<big>در اين فراز از واقعه غدير «خاك پاى على‏ عليه السلام» به چند عنوان و از چند جهت مطرح شده است:</big>


خداوند بندگانى را برگزيده و به خاطر اطاعت نيكو و انقياد آنان در برابر اوامرش آنان را به كراماتى اختصاص داده است. آنگاه امور بندگانش را به آنان سپرده و سياست خلقش را با تدبير حكيمانه‏اى كه آنان را بدان موفق نموده به ايشان سپرده است.
'''<big><br />لا تَمُرُّ بِمَلَأ مِنَ النّاسِ</big>'''


<big>اين عبارت بدان معناست كه «از كنار هر گروهى از مردم عبور مى‏ كردى خاك پاى تو را براى تبرك بر مى‏ داشتند» . اولاً نشان مى‏ دهد آن فضيلت به قدرى مهم است كه همه مردم اين گونه مى‏ شوند نه گروه خاصى. ثانياً لازم نيست مردم به در خانه تو هجوم آورند، بلكه از هر جا عبور كنى مردم بى ‏اختيار چنين خواهند كرد!</big>


دهم: شباهت به حضرت عيسى‏عليه السلام
'''<big>مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ</big>'''


آغاز ماجراى حارث فهرى از ذكر فضيلتى عظيم براى اميرالمؤمنين‏عليه السلام، يعنى شباهت آن حضرت به عيسى بن مريم‏عليه السلام بود. با توجه به محتواى بسيار عميق آن و مطرح شدن چنين فضيلتى در غدير، به موشكافى آن در چند مرحله مى‏پردازيم:
<big>مطرح كردن «تُراب اقدام» بالاترين گونه احترام عرفى است كه وقتى مردم به قداست كسى معتقد شوند حاضرند پست‏ ترين چيز منسوب به او را به عنوان با ارزش ‏ترين چيز بردارند و حفظ كنند و بدان تبرك جويند. لذا خاك پاى او كه در واقع زير پاى او قرار گرفته مورد احترام قرار مى‏ گيرد. در اين حديث هم مى ‏بينيم پيامبر صلى الله عليه وآله با تأكيد بر جمله «زير پاى تو» بر اين عظمت تأكيد مى ‏فرمايد.</big>


'''<big><br />يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ</big>'''


1. فضيلت عظيم
<big>مطرح شدن«بركت» بدان معناست كه مردم با شنيدن آن فضيلت، خاك پاى على‏ عليه السلام را به عنوان تبرك بر مى‏ داشتند و آن را مايه بركت زندگى خويش مى‏ دانستند. در بعضى احاديث حتى كلمه «يُقَبِّلُونَهُ» آمده است <ref>كتاب سليم: ص ۹۱۰ ح ۶۲</ref>.  يعنى «خاك پاى تو را مى ‏بوسيدند».</big>


آنچه در اين قسمت از غدير به عنوان فضيلت اميرالمؤمنين‏عليه السلام در اين بخش از ماجرا مطرح شده، در واقع فقط بيان عظمت است و نام فضيلت خاصى در آن به چشم نمى‏خورد؛ زيرا پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: اگر ترس از مبالغه مردم نبود آن فضيلت را مى‏گفتم، و چون ترس دارم از ذكر آن خوددارى مى‏كنم!
<big><br />در احاديث ديگرى «يَسْتَشْفُونَ بِهِ» ذكر شده <ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۳۸</ref>.  كه به معناى «شفا گرفتن از خاك پاى على‏ عليه السلام» است. حتى در بعضى احاديث با آب مخلوط كردن خاك پاى على ‏عليه السلام براى خوردن آن مطرح شده كه مى‏ فرمايد: لَوْ حَدَّثْتُ بِما انْزِلَ فى عَلِىٍّ ما وَطَئَ عَلى مَوْضِعٍ فِى الارْضِ الاّ اخِذَ تُرابُهُ الَى الْماءِ:</big>


اما همين ابهام دليل بر فضيلتى عظيم است كه مردم تحمل شنيدن آن را ندارند، اگر چه آن منقبت به طور خاص براى ما روشن نباشد. در عظمت آن همين بس كه اگر گفته مى‏شد مردم خاك پاى على‏عليه السلام را براى تبرك بر مى‏داشتند.
<big><br />اگر نقل كنم آنچه درباره على نازل شده، قدم بر جايى از زمين نمى‏ گذارد مگر آنكه خاكش را به سوى آب مى‏ برند <ref>بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۴۸ ح ۸۵</ref> . !! )كنايه از اينكه با آب مخلوط مى‏ كنند و مى‏ خورند( .</big>


<big><br />جالب‏ تر از همه احاديثى است كه برداشتن خاك پاى على‏ عليه السلام را به عنوان تبركِ نسل‏ هاى بعدى مطرح كرده است. در حديثى پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود:</big>


نمونه اين فضيلت را در متن خطبه غدير مى‏بينيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله بدون آنكه فضيلت خاصى را بيان كند فقط به بى‏انتها بودن فضائل اميرالمؤمنين‏عليه السلام اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد:
<big><br />لَوْ لا انْ لا يَبْقى احَدٌ الاّ قَبَضَ مِنْ اثَرِكَ قَبْضَةً يَطْلُبُ بِهَا الْبَرَكَةَ لِعَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا يَبْقى احَدٌ الاّ قَبَضَ مِنْ اثَرِكَ قَبْضَةً:</big>


<big>اگر نبود كه مى‏ ترسيدم احدى باقى نماند مگر آنكه از خاك پاى تو مُشتى بردارد تا براى نسل بعد از خود بركت قرار دهد، درباره تو سخنى مى‏ گفتم كه هيچ كس نماند مگر آنكه از جاى پاى تو مشتى از خاك بردارد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۱۹.</ref></big>


مَعاشِرَ النّاسِ، انَّ فَضائِلَ عَلِىِّ بْنِ ابى‏طالِبٍ عِنْدَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ -  وَ قَدْ انْزَلَها فِى الْقُرْآنِ -  اكْثَرُ مِنْ انْ احْصِيَها فى مَقامٍ واحِدٍ:
'''<big><br />از خاك پا تا خاك قبرش</big>'''
 
 
اى مردم، فضائل على بن ابى‏طالب‏عليه السلام نزد خداوند -  كه در قرآن آنها را نازل كرده -  بيش از آن است كه بتوانم آنها را در يك مجلس بشمارم.
 
 
2. ترس از غلو
 
شباهت اميرالمؤمنين‏عليه السلام به حضرت عيسى‏عليه السلام كه در اين حديث مطرح شده درباره خود اين دو وجود مبارك نيست، بلكه از نظر مردمى است كه درباره ايشان غلوّ مى‏كنند، چنانكه مى‏فرمايد: لَوْ لا انْ تَقُولَ طَوائِفُ مِنْ امَّتى فيكَ ما قالُوا فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ... .
 
 
نكته اين است كه ترس از غلو را حضرت درباره همه مردم نمى‏فرمايد، بلكه آن را به »طوائفى از امت« نسبت مى‏دهد. اين بدان معنى است كه اگر عده‏اى فتنه‏گر نبودند و مردم را با بهانه‏هاى واهى به سوى غلو نمى‏كشاندند، پيامبرصلى الله عليه وآله آن فضيلت اميرالمؤمنين‏عليه السلام را هم مى‏فرمود، و نتيجه آن مى‏شد كه مردم در زمان حيات پيامبرصلى الله عليه وآله و بعد از رحلت آن حضرت در حيات اميرالمؤمنين‏عليه السلام خاك پايش را براى تبرك بر مى‏داشتند.
 
 
3. وجه شباهت به عيسى‏عليه السلام
 
در متن كلام پيامبرصلى الله عليه وآله آمده »ما قالَتِ النَّصارى فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ« . بايد بدانيم مسيحيان درباره عيسى‏عليه السلام چه گفته‏اند تا اين وجه شباهت روشن شود. در اين باره پيامبرصلى الله عليه وآله به على‏عليه السلام چنين فرمود:
 
 
انَّ فيكَ مَثَلاً مِنْ عيسى: ... احَبَّهُ النَّصارى حَتّى انْزَلُوهُ الْمَنْزِلَ الَّذى لَيْسَ لَهُ بِأَهْلٍ. وَ فى رَوايَةٍ : حَتّى جَعَلُوهُ الهاً :
 
 
در تو شباهتى به عيسى هست: ... مسيحيان او را دوست داشتند تا آنجا كه او را در مقامى كه در آن حد نبود قرار دادند. و در روايتى: او را خدا قرار دادند.××× 1 بحار الانوار: ج 35 ص 316 ح 5 ، ص 322 ح 20. ×××
 
 
بنابراين وجه شباهت در اين است كه عده‏اى با شنيدن بعضى فضائل عظيم نسبت الوهيت به اميرالمؤمنين‏عليه السلام ندهند، چنانكه درباره حضرت عيسى‏عليه السلام چنين مسئله‏اى اتفاق افتاد و عده‏اى او را پسر خدا و حتى خود خدا دانستند.
 
 
اميرالمؤمنين‏عليه السلام نيز در اين باره مى‏فرمايد: مَثَلى فى هذِهِ الامَّةِ مَثَلُ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ؛ احَبَّهُ قَوْمٌ فَغالُوا فى حُبِّهِ فَهَلَكُوا ... : مَثَل من در اين امت مانند عيسى بن مريم است، كه عده‏اى به او محبت ورزيدند ولى در محبت خود غلوّ كردند و هلاك شدند... .××× 2 بحار الانوار: ج 35 ص 315 ح 4، ص 319 ح 14. ×××
 
 
4. خاك پاى على‏عليه السلام
 
در اين فراز از واقعه غدير »خاك پاى على‏عليه السلام« به چند عنوان و از چند جهت مطرح شده است:
 
 
الف. لا تَمُرُّ بِمَلَأ مِنَ النّاسِ
 
اين عبارت بدان معناست كه »از كنار هر گروهى از مردم عبور مى‏كردى خاك پاى تو را براى تبرك بر مى‏داشتند« . اولاً نشان مى‏دهد آن فضيلت به قدرى مهم است كه همه مردم اين گونه مى‏شوند نه گروه خاصى. ثانياً لازم نيست مردم به در خانه تو هجوم آورند، بلكه از هر جا عبور كنى مردم بى‏اختيار چنين خواهند كرد!
 
ب. مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ
 
مطرح كردن »تُراب اقدام« بالاترين گونه احترام عرفى است كه وقتى مردم به قداست كسى معتقد شوند حاضرند پست‏ترين چيز منسوب به او را به عنوان با ارزش‏ترين چيز بردارند و حفظ كنند و بدان تبرك جويند. لذا خاك پاى او كه در واقع زير پاى او قرار گرفته مورد احترام قرار مى‏گيرد. در اين حديث هم مى‏بينيم پيامبرصلى الله عليه وآله با تأكيد بر جمله »زير پاى تو« بر اين عظمت تأكيد مى‏فرمايد.
 
 
ج. يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ
 
مطرح شدن »بركت« بدان معناست كه مردم با شنيدن آن فضيلت، خاك پاى على‏عليه السلام را به عنوان تبرك بر مى‏داشتند و آن را مايه بركت زندگى خويش مى‏دانستند. در بعضى احاديث حتى كلمه »يُقَبِّلُونَهُ« آمده است××× 1 كتاب سليم: ص 910 ح 62 . ×××، يعنى »خاك پاى تو را مى‏بوسيدند« .
 
 
در احاديث ديگرى »يَسْتَشْفُونَ بِهِ« ذكر شده××× 2 بحار الانوار: ج 31 ص 438. ××× كه به معناى »شفا گرفتن از خاك پاى على‏عليه السلام« است. حتى در بعضى احاديث با آب مخلوط كردن خاك پاى على‏عليه السلام براى خوردن آن مطرح شده كه مى‏فرمايد: لَوْ حَدَّثْتُ بِما انْزِلَ فى عَلِىٍّ ما وَطَئَ عَلى مَوْضِعٍ فِى الارْضِ الاّ اخِذَ تُرابُهُ الَى الْماءِ:
 
 
اگر نقل كنم آنچه درباره على نازل شده، قدم بر جايى از زمين نمى‏گذارد مگر آنكه خاكش را به سوى آب مى‏برند××× 3 بحار الانوار: ج 40 ص 48 ح 85 . ×××!! )كنايه از اينكه با آب مخلوط مى‏كنند و مى‏خورند( .
 
 
جالب‏تر از همه احاديثى است كه برداشتن خاك پاى على‏عليه السلام را به عنوان تبركِ نسل‏هاى بعدى مطرح كرده است. در حديثى پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود:
 
 
لَوْ لا انْ لا يَبْقى احَدٌ الاّ قَبَضَ مِنْ اثَرِكَ قَبْضَةً يَطْلُبُ بِهَا الْبَرَكَةَ لِعَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا يَبْقى احَدٌ الاّ قَبَضَ مِنْ اثَرِكَ قَبْضَةً:
 
اگر نبود كه مى‏ترسيدم احدى باقى نماند مگر آنكه از خاك پاى تو مُشتى بردارد تا براى نسل بعد از خود بركت قرار دهد، درباره تو سخنى مى‏گفتم كه هيچ كس نماند مگر آنكه از جاى پاى تو مشتى از خاك بردارد.××× 1 بحار الانوار: ج 31 ص 319. ×××
 
 
د. از خاك پا تا خاك قبرش


جا دارد اشاره كنيم كه مردم آن زمان -  با آن همه فضايل كه درباره على‏عليه السلام شنيده بودند -  ولى گويا هنوز معرفتى به مقام آن حضرت نداشتند؛ و گذشته از كينه توزان، بسيارى از دوستان هم آن گونه كه بايد به عظمت علوى نمى‏نگريستند.
جا دارد اشاره كنيم كه مردم آن زمان -  با آن همه فضايل كه درباره على‏عليه السلام شنيده بودند -  ولى گويا هنوز معرفتى به مقام آن حضرت نداشتند؛ و گذشته از كينه توزان، بسيارى از دوستان هم آن گونه كه بايد به عظمت علوى نمى‏نگريستند.