پرش به محتوا

حارث بن نعمان فهری: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۰۲: خط ۲۰۲:
اما در ماجراى حارث مسئله به گونه ‏اى بالاتر از كفر بروز كرده كه نظير آن را در هيچ مباهله و حتى مباحثه و جدالى نمى‏ توان يافت و شايد به همين جهت است كه خدا عين كلام او را در قرآن آورده است.</big>
اما در ماجراى حارث مسئله به گونه ‏اى بالاتر از كفر بروز كرده كه نظير آن را در هيچ مباهله و حتى مباحثه و جدالى نمى‏ توان يافت و شايد به همين جهت است كه خدا عين كلام او را در قرآن آورده است.</big>


<big><br />
<big><br />حارث به جاى آنكه بگويد:«اگر محمد راست نمى‏ گويد عذابى بر او بفرست و اگر من راست نمى‏گويم عذابى بر من فرست» ، گفت: «اگر اين سخن حق است عذابى بر من فرست»!! يعنى سه مرحله شديدتر از يك مباهله عادى، چرا كه لااقل مى توانست بگويد: «اگر محمد راست مى‏ گويد عذابى بر من فرست» ، و يا مى‏ توانست بگويد: «اگر سخن محمد از طرف توست عذابى بر من فرست»؛ ولى مى‏ گويد: «اگر اين سخن حق است و از طرف توست عذابى بر من فرست» .</big>
حارث به جاى آنكه بگويد:«اگر محمد راست نمى‏ گويد عذابى بر او بفرست و اگر من راست نمى‏گويم عذابى بر من فرست» ، گفت: «اگر اين سخن حق است عذابى بر من فرست»!! يعنى سه مرحله شديدتر از يك مباهله عادى، چرا كه لااقل مى توانست بگويد: «اگر محمد راست مى‏ گويد عذابى بر من فرست» ، و يا مى‏ توانست بگويد: «اگر سخن محمد از طرف توست عذابى بر من فرست»؛ ولى مى‏ گويد: «اگر اين سخن حق است و از طرف توست عذابى بر من فرست» .</big>


<big><br />اين به معناى شقاوت مطلق است كه نمونه آن را در بسيارى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله در روزهاى سقيفه سراغ داريم. او مى‏ گويد وقتى ثابت شد اصل مطلب حق است و يقين شد كه از طرف توست تازه من اولين منكر آن هستم؛ و در واقع روى دشمنى من تا كنون با پيامبر بود، ولى اكنون روى دشمنى‏ ام با خداست كه چرا چنين دستورى را داده، و قساوتم مانند شيطان بدان درجه است كه حاضرم عذاب الهى را بپذيرم و از نعمت الهى اخراج شوم، ولى حق را به هيچ وجه نمى‏ پذيرم!</big>
<big><br />اين به معناى شقاوت مطلق است كه نمونه آن را در بسيارى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله در روزهاى سقيفه سراغ داريم. او مى‏ گويد وقتى ثابت شد اصل مطلب حق است و يقين شد كه از طرف توست تازه من اولين منكر آن هستم؛ و در واقع روى دشمنى من تا كنون با پيامبر بود، ولى اكنون روى دشمنى‏ ام با خداست كه چرا چنين دستورى را داده، و قساوتم مانند شيطان بدان درجه است كه حاضرم عذاب الهى را بپذيرم و از نعمت الهى اخراج شوم، ولى حق را به هيچ وجه نمى‏ پذيرم!</big>
خط ۲۲۸: خط ۲۲۷:
<big><br />اينكه خدا مى‏فرمايد: «وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» حتى اگر در ظاهر توبه و بازگشت خود را اعلام مى‏ كردند -  اگرچه قبلاً چنين نبودند -  پذيرفته مى ‏شد، چرا كه از حكمت خداوند در دنيا آن است كه دستور به قبول ظاهر و ترك جستجو درباره باطن اشخاص مى‏ دهد، چرا كه دنيا جاى مهلت و انتظار است و آخرت محل جزاست كه بعد از آن جايى نيست.</big>
<big><br />اينكه خدا مى‏فرمايد: «وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» حتى اگر در ظاهر توبه و بازگشت خود را اعلام مى‏ كردند -  اگرچه قبلاً چنين نبودند -  پذيرفته مى ‏شد، چرا كه از حكمت خداوند در دنيا آن است كه دستور به قبول ظاهر و ترك جستجو درباره باطن اشخاص مى‏ دهد، چرا كه دنيا جاى مهلت و انتظار است و آخرت محل جزاست كه بعد از آن جايى نيست.</big>


<big><br />
<big><br />اينكه خداوند مى ‏فرمايد: «ما كانَ اللَّه مُعَذِّبَهُمْ ...» : «خدا آنان را عذاب نمى‏ كند» در حالى كه در ميان آنان استغفار كننده باشد، براى آن است كه در بين آنان كسانى بودند كه خدا مى ‏دانست به زودى ايمان مى ‏آورند يا از نسلشان فرزندان پاكى به دنيا مى ‏آيند كه به فضل خدا مؤمن مى ‏شوند، و لذا به جرم كفر پدرانشان آنان را نابود نفرمود، و اگر چنين نبود آنان را هلاك مى ‏نمود. <ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۴۰ ح ۱۴</ref></big>
اينكه خداوند مى ‏فرمايد: «ما كانَ اللَّه مُعَذِّبَهُمْ ...» : «خدا آنان را عذاب نمى‏ كند» در حالى كه در ميان آنان استغفار كننده باشد، براى آن است كه در بين آنان كسانى بودند كه خدا مى ‏دانست به زودى ايمان مى ‏آورند يا از نسلشان فرزندان پاكى به دنيا مى ‏آيند كه به فضل خدا مؤمن مى ‏شوند، و لذا به جرم كفر پدرانشان آنان را نابود نفرمود، و اگر چنين نبود آنان را هلاك مى ‏نمود. <ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۴۰ ح ۱۴</ref></big>


<big><br />به همين جهت بود كه پيامبر صلى الله عليه وآله صريحاً به حارث فرمود: «امّا تُبْتَ وَ امّا رَحِلْتَ» : «يا توبه كن يا از نزد ما بيرون برو» ؛ يعنى يا به قسمت دوم آيه عمل كن كه «يَسْتَغْفِرُونَ» است و يا به قسمت اول آيه عمل نكن كه «وَ أَنْتَ فِيهِمْ» است و از جايى كه من حضور دارم خارج شو تا عذابى كه درخواست مى‏ كنى بر تو نازل شود.</big>
<big><br />به همين جهت بود كه پيامبر صلى الله عليه وآله صريحاً به حارث فرمود: «امّا تُبْتَ وَ امّا رَحِلْتَ» : «يا توبه كن يا از نزد ما بيرون برو» ؛ يعنى يا به قسمت دوم آيه عمل كن كه «يَسْتَغْفِرُونَ» است و يا به قسمت اول آيه عمل نكن كه «وَ أَنْتَ فِيهِمْ» است و از جايى كه من حضور دارم خارج شو تا عذابى كه درخواست مى‏ كنى بر تو نازل شود.</big>
خط ۳۳۸: خط ۳۳۶:
'''<big><br />از خاك پا تا خاك قبرش</big>'''
'''<big><br />از خاك پا تا خاك قبرش</big>'''


جا دارد اشاره كنيم كه مردم آن زمان -  با آن همه فضايل كه درباره على‏عليه السلام شنيده بودند -  ولى گويا هنوز معرفتى به مقام آن حضرت نداشتند؛ و گذشته از كينه توزان، بسيارى از دوستان هم آن گونه كه بايد به عظمت علوى نمى‏نگريستند.
<big>جا دارد اشاره كنيم كه مردم آن زمان -  با آن همه فضايل كه درباره على‏ عليه السلام شنيده بودند -  ولى گويا هنوز معرفتى به مقام آن حضرت نداشتند؛ و گذشته از كينه توزان، بسيارى از دوستان هم آن گونه كه بايد به عظمت علوى نمى‏ نگريستند.</big>


<big><br />خدا را شكر كه ما در عصرى زندگى مى‏ كنيم كه در سايه احاديث ائمه‏ عليهم السلام و رشدى كه فكرها و قلب‏ ها به بركت آنها پيدا كرده‏ اند، شيعيان چنان عظمتى به مقام عصمت كبرى قائل اند كه اگر امروز على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام يا يكى از ائمه تا امام زمان ‏عليهم السلام در ميان مردم حضور مى‏ يافت همه خاك پايش را براى تبرك بر مى‏ داشتند، بدون آنكه آن مطلبى را كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود شنيده باشند. بلكه اگر امروز قنبر يا فضه زنده مى‏ شدند مردم خاك پاى آنان را به عنوان غلام و كنيز اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سرمه چشمان خود مى ‏نمودند.</big>


خدا را شكر كه ما در عصرى زندگى مى‏كنيم كه در سايه احاديث ائمه‏عليهم السلام و رشدى كه فكرها و قلب‏ها به بركت آنها پيدا كرده‏اند، شيعيان چنان عظمتى به مقام عصمت كبرى قائل اند كه اگر امروز على بن ابى‏طالب‏عليه السلام يا يكى از ائمه تا امام زمان‏عليهم السلام در ميان مردم حضور مى‏يافت همه خاك پايش را براى تبرك بر مى‏داشتند، بدون آنكه آن مطلبى را كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود شنيده باشند. بلكه اگر امروز قنبر يا فضه زنده مى‏شدند مردم خاك پاى آنان را به عنوان غلام و كنيز اميرالمؤمنين‏عليه السلام سرمه چشمان خود مى‏نمودند.
<big><br />نمونه بارز آن تبرك به غبار حرم‏ هاى شريفه است، بلكه در زيارات به صراحت مى‏ گوييم:«وَ اجْعَلْ ارْواحَنا تَحِنُّ الى مَوْطِئِ اقْدامِهِمْ» : «خدايا ارواح ما را چنان قرار ده كه متمايل به جاى پاى آنان باشد» . از همه بالاتر تربت حسينى است كه در طول قرن ‏ها خاكى را كه نه جاى پاى حسين ‏عليه السلام است بلكه همين كه در جوار حرم اوست و عطر عاشورايى دارد شيعيان آن را تا اقصى نقاط جهان براى تبرك مى‏ برند.</big>


'''<big><br />پاسخ به دو اشكال تراشى :</big>'''


نمونه بارز آن تبرك به غبار حرم‏هاى شريفه است، بلكه در زيارات به صراحت مى‏گوييم: »وَ اجْعَلْ ارْواحَنا تَحِنُّ الى مَوْطِئِ اقْدامِهِمْ« : »خدايا ارواح ما را چنان قرار ده كه متمايل به جاى پاى آنان باشد« . از همه بالاتر تربت حسينى است كه در طول قرن‏ها خاكى را كه نه جاى پاى حسين‏عليه السلام است بلكه همين كه در جوار حرم اوست و عطر عاشورايى دارد شيعيان آن را تا اقصى نقاط جهان براى تبرك مى‏برند.
<big>آنچه در اين حديث آمده در طول تاريخ درباره اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مطرح بوده است، كه عده ‏اى درباره حضرت افراط و غلو مى‏ كردند و نسبت خدايى به آن حضرت مى ‏دادند و عده ‏اى ديگر تفريط مى‏ كردند و به آن حضرت ناسزا مى‏ گفتند. در دو فراز از اين حديث، به هر دو گروه پاسخ داده شده است.</big>


'''<big><br />پاسخ به غاليان</big>'''


5 . پاسخ به دو اشكال تراشى
<big>در ادامه آيه «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ ...» خداوند تعجب عده‏ اى را اين گونه پاسخ مى ‏دهد: «إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ ... وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِى الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ» . منظور از اين آيه آن است كه وقتى خدا بخواهد به بنده‏ اى تفضّل كند به بالاترين مقامات او را مى ‏رساند، و اين تعجبى ندارد تا آنجا حتى اگر خدا بخواهد از همين مردم عده ‏اى را ملائكه قرار دهد.</big>


آنچه در اين حديث آمده در طول تاريخ درباره اميرالمؤمنين‏عليه السلام مطرح بوده است، كه عده‏اى درباره حضرت افراط و غلو مى‏كردند و نسبت خدايى به آن حضرت مى‏دادند و عده‏اى ديگر تفريط مى‏كردند و به آن حضرت ناسزا مى‏گفتند. در دو فراز از اين حديث، به هر دو گروه پاسخ داده شده است.
'''<big><br />پاسخ به منكران</big>'''


<big>در همين ماجرا وقتى عده ‏اى از منافقين گفتند: «درباره على زياده ‏روى كرد» ، خداوند مستقيماً پاسخ آنان را داد كه در ذكر اصل ماجرا گذشت. خلاصه آن پاسخ اين است كه فرمود:</big>


الف. پاسخ به غاليان
<big><br />كجاى اين فضايل جاى انكار دارد؟ اينان بندگان امتحان شده ‏اى هستند كه لياقت خود را در مقام انقياد نشان داده ‏اند و خدا هم آنان را به كراماتى اختصاص داده و امور بندگانش را به آنان سپرده است؛ مانند همه پادشاهان دنيا كه وقتى خدمتگزارىِ يكى از كارگزاران خود را بپسندند و اطاعت او را در حد كمال ببينند، امور مهم لشكر و كشور خود را به او مى‏ سپارند چرا كه به آنها اعتماد مى‏ كنند.</big>


در ادامه آيه »وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ ...« خداوند تعجب عده‏اى را اين گونه پاسخ مى‏دهد: »إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ ... وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِى الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ« . منظور از اين آيه آن است كه وقتى خدا بخواهد به بنده‏اى تفضّل كند به بالاترين مقامات او را مى‏رساند، و اين تعجبى ندارد تا آنجا حتى اگر خدا بخواهد از همين مردم عده‏اى را ملائكه قرار دهد.
== <big> '''اعتراض حارث دليل بر ولايت'''<ref>اسرار غدير: ص  ۱۱۹ - ۱۱۶</ref></big> ==
<big> </big>


<big>جا دارد كسى بگويد: اينكه ابوبكر و عمر و حارث فهرى و چند نفر ديگر پس از خطبه غدير پرسيدند: «آيا اين مسئله از جانب خداست يا از جانب خودت است؟» به خاطر همين بود كه معناى بسيار سنگينى را از كلمه «مولى» دريافتند كه همان صاحب اختيارى بود و براى زير سؤال بردن آن حاضر به اين جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت شدند، وگرنه همه مى‏ دانند كه تمام گفته‏ هاى پيامبر صلى الله عليه وآله طبق آيه «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» <ref>نجم /  ۳</ref>.  چيزى جز وحى و كلام خداوند نيست.</big>


ب. پاسخ به منكران
<big><br />در واقع داستان حارث فهرى نوعى مباهله در مورد مرددين در معناى «مولى» بود. او صريحاً سؤال خود را بر اين متمركز كرد كه آيا منظور از «مولى» اين است كه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام صاحب اختيار ما خواهد بود؟ در اين مباهله خداوند فوراً حق را نشان داد و عذابى بر سر حارث فرستاد و او را هلاك كرد تا معناى «مولى» به معناى «اولى بنفس» ثابت شود.</big>


در همين ماجرا وقتى عده‏اى از منافقين گفتند: »درباره على زياده‏روى كرد« ، خداوند مستقيماً پاسخ آنان را داد كه در ذكر اصل ماجرا گذشت. خلاصه آن پاسخ اين است كه فرمود:
== '''<big> اعتراض حارث در غدير <ref>چهارده قرن با غدير: ص ۲۵. اسرار غدير: ص ۸۲  ۶۰ . واقعه قرآنى غدير: ص ۱۴۹ ۱۴۸. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۳۴  - ۲۹</ref>.</big>''' ==




كجاى اين فضايل جاى انكار دارد؟ اينان بندگان امتحان شده‏اى هستند كه لياقت خود را در مقام انقياد نشان داده‏اند و خدا هم آنان را به كراماتى اختصاص داده و امور بندگانش را به آنان سپرده است؛ مانند همه پادشاهان دنيا كه وقتى خدمتگزارىِ يكى از كارگزاران خود را بپسندند و اطاعت او را در حد كمال ببينند، امور مهم لشكر و كشور خود را به او مى‏سپارند چرا كه به آنها اعتماد مى‏كنند.
<big>  اصل واقعه غدير يك اتمام حجت الهى بر بشريت و ادامه اتمام حجت‏ هاى خداوند با ارسال پيامبران‏ عليهم السلام بود. پس از غدير نيز پروردگار قادر متعال -  به عنوان مهر تأييد و امضاى  ربوبى -  در چندين مقطع حساس، با يَدِ قدرت خود نشان داد كه از هيچ كس هيچ عذرى درباره اعتقاد به غدير و ابلاغ آن به نسل ‏هاى آينده پذيرفته نيست و مخالفت با غدير شمشير كشيدن در برابر خالق جهان است.</big>


<big><br />از جمله ماجراى حارث فهرى بود؛ واقعه عجيبى كه به عنوان يك معجزه، امضاى الهى را بر خط پايان غدير ثبت كرد جريان «حارث فهرى» بود.</big>


اعتراض حارث دليل بر ولايت××× 2 اسرار غدير: ص  119 116. ×××
<big><br />پس از پايان خطبه غدير، عصر روز بيستم ذى‏ الحجة روز سوم غدير و ساعات پايانى برنامه سه روزه بود. از يك سو صد و بيست هزار نفر مرد و زن حاضر در غدير بدون استثنا با مقام نبوت و سپس با مقام ولايت بيعت كرده بودند. از سوى ديگر غيظ منافقين به درجه اعلا رسيده و آماده انفجار بود. در چنين شرايطى پيامبر صلى الله عليه وآله فضيلت بلندى از مناقب على‏ عليه السلام بر زبان جارى فرمود و همين جرقه‏ اى بر دل منافقين شد كه كينه توزانه سخنانى بر زبان جارى كنند.</big>


  جا دارد كسى بگويد: اينكه ابوبكر و عمر و حارث فهرى و چند نفر ديگر پس از خطبه غدير پرسيدند: »آيا اين مسئله از جانب خداست يا از جانب خودت است؟« به خاطر همين بود كه معناى بسيار سنگينى را از كلمه »مولى« دريافتند كه همان صاحب اختيارى بود و براى زير سؤال بردن آن حاضر به اين جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت شدند، وگرنه همه مى‏دانند كه تمام گفته‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله طبق آيه »وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى«××× 3 نجم /  3. ××× چيزى جز وحى و كلام خداوند نيست.
<big><br />در طول اين سه روز پيامبر صلى الله عليه وآله در هر مناسبتى فضايل و مناقب اميرالمؤمنين و اهل‏ بيتش را براى مردم بيان مى‏ فرمود. در آن لحظات عده ‏اى از اصحاب خدمت حضرت جمع بودند كه ابوبكر و عمر و مغيره و عده ‏اى ديگر از منافقين نيز در ميان آنان بودند، و حارث فهرى از بين آنها آمادگى بيشترى براى جسارت داشت و در واقع زبان منافقين به حساب مى ‏آمد. او در آخرين ساعات روز سوم، به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمدند و او از طرف بقيه گفت:</big>


<big><br />اى محمد سه سؤال از تو دارم: شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از جانب پروردگارت آورده ‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده ‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا اين على بن ابى ‏طالب كه گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» از جانب پروردگار گفتى يا از پيش خود گفتى؟</big>


در واقع داستان حارث فهرى نوعى مباهله در مورد مرددين در معناى »مولى« بود. او صريحاً سؤال خود را بر اين متمركز كرد كه آيا منظور از »مولى« اين است كه على بن ابى‏طالب‏عليه السلام صاحب اختيار ما خواهد بود؟ در اين مباهله خداوند فوراً حق را نشان داد و عذابى بر سر حارث فرستاد و او را هلاك كرد تا معناى »مولى« به معناى »اولى بنفس« ثابت شود.
<big><br />حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: خداوند به من وحى كرده است، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى‏ كنم.</big>


<big>حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مى‏گويد حق و از جانب توست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست» . و به روايتى: «خدايا، اگر محمد در آنچه مى‏گويد صادق و راستگو است شعله‏اى از آتش بر ما بفرست»!!</big>


25.  اعتراض حارث در غدير××× 4 چهارده قرن با غدير: ص 25. اسرار غدير: ص 82  60 . واقعه قرآنى غدير: ص 149 148. سخنرانى استثنائى غدير: ص 34  - 29. ×××
<big><br />همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گرديد و همانجا او را هلاك كرد. در روايت ديگر: ابر غليظى ظاهر شد و رعد و برقى به وجود آمد و صاعقه ‏اى رخ داد و آتشى فرود آمد و همه آن دوازده نفر را سوزانيد.</big>


  اصل واقعه غدير يك اتمام حجت الهى بر بشريت و ادامه اتمام حجت‏هاى خداوند با ارسال پيامبران‏عليهم السلام بود. پس از غدير نيز پروردگار قادر متعال -  به عنوان مهر تأييد و امضاى  ربوبى -  در چندين مقطع حساس، با يَدِ قدرت خود نشان داد كه از هيچ كس هيچ عذرى درباره اعتقاد به غدير و ابلاغ آن به نسل‏هاى آينده پذيرفته نيست و مخالفت با غدير شمشير كشيدن در برابر خالق جهان است.
<big><br />بعد از اين ماجرا، آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...» ، يعنى «درخواست كننده‏ اى عذاب واقع شدنى را درخواست كرد كه كسى نتواند آن را دفع كند» . پيامبر صلى الله عليه وآله به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۱۲۹  ۵۷ ۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.</ref> لازم به تذكر است كه نام «حارث فهرى»در روايات به اسم‏ هاى مختلف آمده است كه احتمالاً بعضى از نام‏ ها مربوط به دوازده نفر همراهان او باشد.</big>


<big><br />با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يك فرمان الهى است.</big>


از جمله ماجراى حارث فهرى بود؛ واقعه عجيبى كه به عنوان يك معجزه، امضاى الهى را بر خط پايان غدير ثبت كرد جريان »حارث فهرى« بود.
<big><br />از سوى ديگر، تعيين تكليف براى همه منافقان آن روز و طول تاريخ شد كه همچون حارث فهرى فكر مى‏ كنند و به گمان خود خدا و رسول را قبول دارند و بعد از آنكه مى‏ دانند ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام از طرف خداست صريحاً مى‏ گويند ما تحمل آن را نداريم!! اين پاسخ دندان شكن و فورى خداوند ثابت كرد كه هر كس ولايت على ‏عليه السلام را نپذيرد، خدا و رسول را قبول ندارد و كافر است.</big>


<big><br /></big>


پس از پايان خطبه غدير، عصر روز بيستم ذى‏الحجة روز سوم غدير و ساعات پايانى برنامه سه روزه بود. از يك سو صد و بيست هزار نفر مرد و زن حاضر در غدير بدون استثنا با مقام نبوت و سپس با مقام ولايت بيعت كرده بودند. از سوى ديگر غيظ منافقين به درجه اعلا رسيده و آماده انفجار بود. در چنين شرايطى پيامبرصلى الله عليه وآله فضيلت بلندى از مناقب على‏عليه السلام بر زبان جارى فرمود و همين جرقه‏اى بر دل منافقين شد كه كينه توزانه سخنانى بر زبان جارى كنند.
<big>همچنين مراجعه شود به عنوان: [[حارث بن نعمان فهرى]] /  [[آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ . لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...»]] ، و عنوان: [[منافقين]] /  [[اهانت به پيامبر صلى الله عليه وآله پس از خطبه غدير]].</big>


== '''<big>پيامد ماجراى حارث و سنگ آسمانى</big>''' . <ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۶۸  - ۱۶۳</ref> ==
 


در طول اين سه روز پيامبرصلى الله عليه وآله در هر مناسبتى فضايل و مناقب اميرالمؤمنين و اهل‏بيتش را براى مردم بيان مى‏فرمود. در آن لحظات عده‏اى از اصحاب خدمت حضرت جمع بودند كه ابوبكر و عمر و مغيره و عده‏اى ديگر از منافقين نيز در ميان آنان بودند، و حارث فهرى از بين آنها آمادگى بيشترى براى جسارت داشت و در واقع زبان منافقين به حساب مى‏آمد. او در آخرين ساعات روز سوم، به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و او از طرف بقيه گفت:
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير 18 آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه 49 سوره اعراف و آيه 72 سوره توبه و آيه 23 و 24 سوره رعد و آيه 71 سوره زخرف است:
 
 
اى محمد سه سؤال از تو دارم: شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از جانب پروردگارت آورده‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا اين على بن ابى‏طالب كه گفتى: »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...« از جانب پروردگار گفتى يا از پيش خود گفتى؟
 
 
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: خداوند به من وحى كرده است، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى‏كنم.
 
حارث گفت: »خدايا، اگر آنچه محمد مى‏گويد حق و از جانب توست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست« . و به روايتى: »خدايا، اگر محمد در آنچه مى‏گويد صادق و راستگو است شعله‏اى از آتش بر ما بفرست«!!
 
 
همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گرديد و همانجا او را هلاك كرد. در روايت ديگر: ابر غليظى ظاهر شد و رعد و برقى به وجود آمد و صاعقه‏اى رخ داد و آتشى فرود آمد و همه آن دوازده نفر را سوزانيد.
 
 
بعد از اين ماجرا، آيه نازل شد: »سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...« ، يعنى »درخواست كننده‏اى عذاب واقع شدنى را درخواست كرد كه كسى نتواند آن را دفع كند« . پيامبرصلى الله عليه وآله به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى.××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 167 162 136. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 144 129  57 56. الغدير: ج 1 ص 193. لازم به تذكر است كه نام »حارث فهرى« در روايات به اسم‏هاى مختلف آمده است كه احتمالاً بعضى از نام‏ها مربوط به دوازده نفر همراهان او باشد. ×××
 
 
با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه »غدير« از منبع وحى سرچشمه گرفته و يك فرمان الهى است.
 
 
از سوى ديگر، تعيين تكليف براى همه منافقان آن روز و طول تاريخ شد كه همچون حارث فهرى فكر مى‏كنند و به گمان خود خدا و رسول را قبول دارند و بعد از آنكه مى‏دانند ولايت على بن ابى‏طالب‏عليه السلام از طرف خداست صريحاً مى‏گويند ما تحمل آن را نداريم!! اين پاسخ دندان شكن و فورى خداوند ثابت كرد كه هر كس ولايت على‏عليه السلام را نپذيرد، خدا و رسول را قبول ندارد و كافر است.
 
 
  همچنين مراجعه شود به عنوان: حارث بن نعمان فهرى /  آيه »سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ . لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...« ، و عنوان: منافقين /  اهانت به پيامبرصلى الله عليه وآله پس از خطبه غدير.
 
26.  پيامد ماجراى حارث و سنگ آسمانى××× 1 غدير در قرآن: ج 2 ص 168  - 163. ×××
 
  با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير 18 آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه 49 سوره اعراف و آيه 72 سوره توبه و آيه 23 و 24 سوره رعد و آيه 71 سوره زخرف است: