پرش به محتوا

حارث بن نعمان فهری: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۳۰: خط ۴۳۰:
'''<big><br />موقعيت تاريخى</big>'''
'''<big><br />موقعيت تاريخى</big>'''


آخرين ساعات از برنامه سه روزه غدير است. كم كم برنامه بيعت نيز به پايان رسيده است و مردم آماده مى‏ شوند تا خيمه ‏ها را جمع كنند و براى حركت به سوى مدينه نيمه باقيمانده راه را پيش گيرند. در چنين موقعيتى دوازده نفر از منافقين به رياست حارث فهرى نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمدند.
<big>آخرين ساعات از برنامه سه روزه غدير است. كم كم برنامه بيعت نيز به پايان رسيده است و مردم آماده مى‏ شوند تا خيمه ‏ها را جمع كنند و براى حركت به سوى مدينه نيمه باقيمانده راه را پيش گيرند. در چنين موقعيتى دوازده نفر از منافقين به رياست حارث فهرى نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمدند.</big>


<big><br />
اينان با رگ‏ هاى ورم كرده از كينه، معترضانه پرسيدند: آيا ولايت على را از سوى خداوند آوردى يا از پيش خود گفتى؟!! پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: از طرف خداوند اين دستور را به شما ابلاغ نمودم.</big>


اينان با رگ‏ هاى ورم كرده از كينه، معترضانه پرسيدند: آيا ولايت على را از سوى خداوند آوردى يا از پيش خود گفتى؟!! پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: از طرف خداوند اين دستور را به شما ابلاغ نمودم.
<big><br />
اين متعصّبين جاهلى گفتند: خدايا، اگر [[محمد]] راست مى‏ گويد [[بلاى آسمانى]] بر ما نازل كن!! اين درخواستِ برخاسته از نفاق و كفر و استكبار در برابر ذات الهى فوراً پاسخ داده شد و بلاى آسمانى بر سر همه آنان نازل شد و هلاكشان كرد و دوازده جنازه بى ‏جان از غضب الهى، جلوى ديدگان يكصد و بيست هزار نفر روى زمين افتادند، و مردم داغى جهنم را از عمق جانشان احساس كردند. . <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۱۲۹  ۵۷ ۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۸۹</ref></big>


<big><br />
در چنين شرايطى پيامبر صلى الله عليه وآله با استفاده از فرصت پيش آمده، فضيلتِ پذيرندگان ولايت علوى در بهشت را با اقتباس از چهار آيه قرآن در كلامى مختصر بيان فرمود و آيات را به گونه‏ اى با كلام خويش تركيب فرمود كه مظهرى از فصاحت محمدى را جلوه‏ گر ساخت.</big>


اين متعصّبين جاهلى گفتند: خدايا، اگر [[محمد]] راست مى‏ گويد [[بلاى آسمانى]] بر ما نازل كن!! اين درخواستِ برخاسته از نفاق و كفر و استكبار در برابر ذات الهى فوراً پاسخ داده شد و بلاى آسمانى بر سر همه آنان نازل شد و هلاكشان كرد و دوازده جنازه بى ‏جان از غضب الهى، جلوى ديدگان يكصد و بيست هزار نفر روى زمين افتادند، و مردم داغى جهنم را از عمق جانشان احساس كردند. . <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۱۲۹  ۵۷ ۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۸۹</ref>
<big><br />آيه سوره اعراف (لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ) ۱۲ بار در قرآن با تفاوتى مختصر آمده است و همه اين موارد در توصيف اهل بهشت است.</big>


<big><br />آيه سوره توبه (رِضْوانٌ مِنَ اللَّه أَكْبَرُ) پس از آنكه نعمت‏ هاى بهشتى را مى‏ شمارد، نعمت بالاترى را به ميان مى‏ آورد كه رضايت پروردگار است.</big>


در چنين شرايطى پيامبر صلى الله عليه وآله با استفاده از فرصت پيش آمده، فضيلتِ پذيرندگان ولايت علوى در بهشت را با اقتباس از چهار آيه قرآن در كلامى مختصر بيان فرمود و آيات را به گونه‏ اى با كلام خويش تركيب فرمود كه مظهرى از فصاحت محمدى را جلوه‏ گر ساخت.
<big><br />آيه سوره رعد (سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ) تحيّت و تهنيت الهى به اهل بهشت هنگام ورود به آن است.</big>


<big><br />آيه سوره زخرف (فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ) بيانگر نعمت نامتناهى و متنوع و دلخواه بهشت است كه شامل تمام خواسته ‏هاى لذت بخش بشر است.</big>


آيه سوره اعراف (لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ) ۱۲ بار در قرآن با تفاوتى مختصر آمده است و همه اين موارد در توصيف اهل بهشت است.
<big><br />مى ‏بينيم كه اين چهار آيه جوانب مختلف نعمت‏ هاى بهشتى را بيان كرده و اينك پيامبر صلى الله عليه وآله همه اين جوانب را درباره پذيرندگان «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» كنار هم چيده به آنان هديه مى‏ كند.</big>
 
 
آيه سوره توبه (رِضْوانٌ مِنَ اللَّه أَكْبَرُ) پس از آنكه نعمت‏ هاى بهشتى را مى‏ شمارد، نعمت بالاترى را به ميان مى‏ آورد كه رضايت پروردگار است.
 
 
آيه سوره رعد (سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ) تحيّت و تهنيت الهى به اهل بهشت هنگام ورود به آن است.
 
 
آيه سوره زخرف (فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ) بيانگر نعمت نامتناهى و متنوع و دلخواه بهشت است كه شامل تمام خواسته ‏هاى لذت بخش بشر است.
 
 
مى ‏بينيم كه اين چهار آيه جوانب مختلف نعمت‏ هاى بهشتى را بيان كرده و اينك پيامبر صلى الله عليه وآله همه اين جوانب را درباره پذيرندگان «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» كنار هم چيده به آنان هديه مى‏ كند.


'''<big><br />تحليل اعتقادى</big>'''
'''<big><br />تحليل اعتقادى</big>'''


در تحليل اين موقعيت قرآنى در غدير بايد گفت: منظره ايجاد شده پس از مرگ حارث فهرى با بلاى آسمانى، يادآور بهشت و جهنم براى آن جمعيت يكصد و بيست هزار نفرى و همه نسل‏هاى تاريخ بود، چرا كه عذاب دنيا نمونه‏اى از عذاب آخرت است آنگاه كه در پاسخ به عصيان در برابر اوامر الهى باشد.
<big>در تحليل اين موقعيت قرآنى در غدير بايد گفت: منظره ايجاد شده پس از مرگ حارث فهرى با بلاى آسمانى، يادآور بهشت و جهنم براى آن جمعيت يكصد و بيست هزار نفرى و همه نسل‏ هاى تاريخ بود، چرا كه عذاب دنيا نمونه ‏اى از عذاب آخرت است آنگاه كه در پاسخ به عصيان در برابر اوامر الهى باشد.</big>


<big><br />در آنجا مردم جهنمِ دشمنان على‏ عليه السلام را به چشم خود ديدند چنانكه حضرت فرمود: شنيديد؟ ديديد؟! اكنون بهترين موقعيت براى گريزى به بهشت بود تا آن سوى قضيه را نيز در نظر خود مجسم كنند.</big>


در آنجا مردم جهنمِ دشمنان على‏عليه السلام را به چشم خود ديدند چنانكه حضرت فرمود: شنيديد؟ ديديد؟! اكنون بهترين موقعيت براى گريزى به بهشت بود تا آن سوى قضيه را نيز در نظر خود مجسم كنند.
<big><br />عظمتى كه پيامبر صلى الله عليه وآله از كيفيت حضور شيعيان على‏ عليه السلام ترسيم فرموده روح تازه در جان‏ هاى كه از جنايت‏ هاى سقيفه جراحت ‏ها بر تن دارند مى‏ دمد. ابتدا مى‏ فرمايد: »خوشا به حالشان« ! سپس به «يُزَفُّونَ» اشاره مى‏ كند، يعنى با عظمت و جلال آنان را مى‏ برند. آنگاه «مُتَوَّجُونَ» را مطرح مى‏ فرمايد كه تاجِ كرامت و شرف بر سر دارند.</big>


<big><br />در دنباله اين توصيف اشارات قرآنى آغاز مى‏ شود: خوف و حزنى ندارند، بالاتر از نعمت‏ هاى بهشت، خداى بزرگ از آنان راضى است چرا كه «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» ، و چه سعادتى از اين بالاتر كه فوز عظيم نصيبشان شده است.</big>


عظمتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از كيفيت حضور شيعيان على‏عليه السلام ترسيم فرموده روح تازه در جان‏هاى كه از جنايت‏هاى سقيفه جراحت‏ها بر تن دارند مى‏دمد. ابتدا مى‏فرمايد: »خوشا به حالشان« ! سپس به »يُزَفُّونَ« اشاره مى‏كند، يعنى با عظمت و جلال آنان را مى‏برند. آنگاه »مُتَوَّجُونَ« را مطرح مى‏فرمايد كه تاجِ كرامت و شرف بر سر دارند.
<big><br />آنگاه مقام بهشتى آنان را فراتر از ساير اهل بهشت در جوار پروردگار و در حظيرة القدس ذكر مى ‏نمايد، جايى كه خداوند والاترين بهشتيان را در آن جاى داده و اختيار مطلق لذات را به آنان سپرده و در واقع بهشت را به آنان ارزانى داشته است.</big>


<big><br />و اين همه آنگاه مضاعف مى‏ شود كه بدانند پايانى بر آن نيست و خالدون هست. از زيباترين فرازهاى قرآنى سلام خداوند است كه پيامبر صلى الله عليه وآله در اينجا به اولياى على ‏عليه السلام بشارت داده است. «سلام بر شما به خاطر آنچه صبر كرديد» . خوشامدگويى ملائكه از طرف خداوند بر نقطه صبر متمركز است.</big>


در دنباله اين توصيف اشارات قرآنى آغاز مى‏شود: خوف و حزنى ندارند، بالاتر از نعمت‏هاى بهشت، خداى بزرگ از آنان راضى است چرا كه »رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« ، و چه سعادتى از اين بالاتر كه فوز عظيم نصيبشان شده است.
<big><br />صبرى بزرگ، در سايه صبر على ‏عليه السلام! تحملى به سياهى طنابى كه بر گردن صاحب ولايت انداختند! بردبارى با محتواىِ «اوَ تُضْرَبُ الزَّهْراءُ نَهْراً» ؟<ref>نوائب الدهور: ج ۳ ص ۱۵۸.</ref> دندان روى جگر گذاشتن به سختىِ «صَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذى وَ فِى الْحَلْقِ شَجى» .  <ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۴۸.</ref>عرقِ شرمسارى با حرارتِ «فَلَقَدْ عَزَّ عَلَى ابْنِ ابى‏طالِبٍ انْ يَسْوَدَّ مَتْنَ فاطِمَةَ ضَرْباً فَلا يَثُورَ الى عَقيلَتِهِ وَ لا يَصِرَّ دُونَ حَليلَتِهِ» .<ref>نوائب الدهور: ج ۳ ص ۱۵۸.</ref></big>


<big><br />صبرى تلخ ‏تر از زهر، كه صداى سيلى بر چهره ماه و غلاف شمشير بر پهلو و ميخ در بر سينه و تازيانه بر بازو همراه آن باشد! كمر خم شده از تحملى كه با گذشت ۷۵ شبِ تاريك از يك روزِ پر قساوت، هنگامِ غسل خونِ تازه از پهلو، خونِ كبود شده بر بازو و كتف، صداى اشك على‏ عليه السلام را به گوش عالم برساند.</big>


آنگاه مقام بهشتى آنان را فراتر از ساير اهل بهشت در جوار پروردگار و در حظيرة القدس ذكر مى‏نمايد، جايى كه خداوند والاترين بهشتيان را در آن جاى داده و اختيار مطلق لذات را به آنان سپرده و در واقع بهشت را به آنان ارزانى داشته است.
<big><br />صبرى فراتر از صبر كه بر پاى منبر صاحب غدير به جاى ذكر فضيلت او، لعن بر او شنيدن و اين همه خون جگر را با پاره ‏هاى جگر به خواهر سپردن!</big>


<big><br />صبرى كه صبر از شنيدنش اشك ريز است، آنگاه كه غدير را با جوانمردان و شير خوارانش در كربلا پيش چشم كودكان و خواهرانش سر بريدند و بوسه خواهر را بر حلقوم بريده رساندند، و ديده دخترانش را بر سر بريده حسرت ناك گذاشتند.</big>


و اين همه آنگاه مضاعف مى‏شود كه بدانند پايانى بر آن نيست و خالدون هست. از زيباترين فرازهاى قرآنى سلام خداوند است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در اينجا به اولياى على‏عليه السلام بشارت داده است. »سلام بر شما به خاطر آنچه صبر كرديد« . خوشامدگويى ملائكه از طرف خداوند بر نقطه صبر متمركز است.
<big><br />صبرى بزرگ‏ تر از صبر، كه مادر صبر آن را آفريد و از كربلا تا شام با خود برد و با موى سپيد به كربلا باز گردانيد.</big>


<big><br />صبرى كه امامان غدير را جام زهر نوشانيد و كاسه اشك گرفت. صبرى كه دوازدهمين نور صابرش با ناله ‏اى بلند مى‏ فرمايد: «لاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لاَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً» ، و به عظمت آن بانو قسم ياد مى‏ كند كه «لا تَرانِى اتَّخَذْتُ لا وَ عُلاها، بَعْدَ بَيْتِ الاحْزانِ بَيْتَ سُرُورٍ» .</big>


صبرى بزرگ، در سايه صبر على‏عليه السلام! تحملى به سياهى طنابى كه بر گردن صاحب ولايت انداختند! بردبارى با محتواىِ »اوَ تُضْرَبُ الزَّهْراءُ نَهْراً« ؟××× 1 نوائب الدهور: ج 3 ص 158. ××× دندان روى جگر گذاشتن به سختىِ »صَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذى وَ فِى الْحَلْقِ شَجى« .××× 1 مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 48. ××× عرقِ شرمسارى با حرارتِ »فَلَقَدْ عَزَّ عَلَى ابْنِ ابى‏طالِبٍ انْ يَسْوَدَّ مَتْنَ فاطِمَةَ ضَرْباً فَلا يَثُورَ الى عَقيلَتِهِ وَ لا يَصِرَّ دُونَ حَليلَتِهِ« .××× 2 نوائب الدهور: ج 3 ص 158. ×××
<big><br />سلام بر صبرى كه چهارده قرن سيلاب اشك به همراه آورده، و درود بر شيعيان على‏ عليه السلام كه كاسه چشمشان پر از خونِ دل است.</big>


<big>سلام بر شما اى شيعيان صابرى كه در هر كجاى جهان به پاى صاحب غدير و براى خشنودى مبلِّغ اعظم غدير اهانت‏ ها مى‏ شنويد و مورد حمله قرار مى‏ گيريد و شما را به مسخره مى‏ گيرند، اما هرگز دست از ريسمان الهىِ محمد و على و فاطمه ‏عليهم السلام بر نمى‏ داريد.</big>


صبرى تلخ‏تر از زهر، كه صداى سيلى بر چهره ماه و غلاف شمشير بر پهلو و ميخ در بر سينه و تازيانه بر بازو همراه آن باشد! كمر خم شده از تحملى كه با گذشت 75 شبِ تاريك از يك روزِ پر قساوت، هنگامِ غسل خونِ تازه از پهلو، خونِ كبود شده بر بازو و كتف، صداى اشك على‏عليه السلام را به گوش عالم برساند.
<big><br />ملائكه در انتظارتان درب بهشت را گلباران مى‏ كنند تا با قدوم شما تحيّتى بزرگ تقديمتان نمايند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» !</big>


== <big> تحليل ماجراى حارث فهرى و سنگ آسمانى<ref>ژرفاى غدير: ص ۸۱  - ۷۹ . سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۸ .</ref></big> ==


صبرى فراتر از صبر كه بر پاى منبر صاحب غدير به جاى ذكر فضيلت او، لعن بر او شنيدن و اين همه خون جگر را با پاره‏هاى جگر به خواهر سپردن!


<big>  در همه دستورات الهى كه پيامبر صلى الله عليه وآله ابلاغ فرموده عده‏ اى نپذيرفته ‏اند، و خداوند هم برنامه خاصى براى مقابله با آنان در دنيا نداشته است. تنها در امر ولايت و امامت بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله بود كه هم منكرين آن به صورتى غير عادى اقدام به انكار آن نمودند، و هم خداوند پاسخ دندان‏ شكنى به آنان داد تا براى هميشه روزگار اهميت آن در خاطره ‏ها بماند.</big>


صبرى كه صبر از شنيدنش اشكريز است، آنگاه كه غدير را با جوانمردان و شير خوارانش در كربلا پيش چشم كودكان و خواهرانش سر بريدند و بوسه خواهر را بر حلقوم بريده رساندند، و ديده دخترانش را بر سر بريده حسرتناك گذاشتند.
<big><br />بت‏ پرستان و مشركان و يهوديان و مسيحيان در تمام مواردى كه روى مخالفت با پيامبر صلى الله عليه وآله داشتند به صراحت سخن حضرت را انكار مى‏ كردند و مخالف آن را حق مى‏ دانستند. حتى مسيحيان نجران كه قرار بود با پيامبر صلى الله عليه وآله مباهله كنند ادعا مى‏ كردند كه آنچه حضرت مى ‏فرمايد درست نيست.</big>


<big><br />در آخرين مرحله كه قرار به مباهله و واگذارى امر به ذات اقدس الهى شد توقف كردند و حاضر شدند جزيه بپردازند ولى مباهله نكنند، و در واقع ترسيدند از اينكه مسئله را به خدا واگذار كنند و خداوند پاسخ دندان شكنى به آنان دهد. در غدير مسئله به صورت ديگرى جلوه كرد و حارث فهرى صريحاً از خدا درخواست عذاب كرد. در آن لحظات هم گفتار منكر غدير و هم پاسخ خداوند عجيب بود.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۱۲۹  ۵۷ ۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.</ref></big>


صبرى بزرگ‏تر از صبر، كه مادر صبر آن را آفريد و از كربلا تا شام با خود برد و با موى سپيد به كربلا باز گردانيد.
=== '''<big>در اينجا دو نكته قابل تأمل است:</big>''' ===


==== '''<big> مسير عجيب مباهله در غدير</big>''' ====
<big>حارث فهرى به جاى آنكه بگويد: «من غدير را قبول ندارم و اگر سخن من در انكار غدير درست باشد خدا عذاب را بر شما نازل كند» ، عكس اين سخن را بر زبان آورد و در واقع آنچه بايد پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏ گفت او براى خود گفت. حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد درباره ولايت على مى‏ گويد حق است و از جانب توست عذابى بر ما منكرين نازل كن» ! مى‏ بينيم هم حقانيت مطلب و هم از جانب خدابودن آن بر لسان حارث جارى شده و صريحاً از خدا درخواست عذاب كرده است.</big>


صبرى كه امامان غدير را جام زهر نوشانيد و كاسه اشك گرفت. صبرى كه دوازدهمين نور صابرش با ناله‏اى بلند مى‏فرمايد: »لاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لاَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً« ، و به عظمت آن بانو قسم ياد مى‏كند كه »لا تَرانِى اتَّخَذْتُ لا وَ عُلاها، بَعْدَ بَيْتِ الاحْزانِ بَيْتَ سُرُورٍ« .
<big><br />اين اقدام در حضور مردم بود و به قدرى درخواست عجيبى بود كه خداوند عين گفتار او را در قرآن نقل كرده كه «اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك فأمطِر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم» <ref>انفال /  ۳۳.</ref></big>


<big><br />اكنون قاضى اين مباهله خداوند بود كه بايد تكليف مردم را روشن مى‏ كرد، چه آنكه بسيارى از منافقين و صاحبان ايمان ضعيف از مردمِ حاضر در غدير نيز سخنى همچون حارث در دلشان بود، ولى جرأت ابراز آن را نداشتند!</big>


سلام بر صبرى كه چهارده قرن سيلاب اشك به همراه آورده، و درود بر شيعيان على‏عليه السلام كه كاسه چشمشان پر از خونِ دل است.
<big><br />اگر خداوند پاسخ حارث را نمى‏ داد آنان نيز همراه حارث مى‏ شدند و به اين باور نزديك مى‏ شدند كه غدير ساخته خود پيامبر صلى الله عليه وآله است و به خداوند ارتباطى ندارد.</big>


سلام بر شما اى شيعيان صابرى كه در هر كجاى جهان به پاى صاحب غدير و براى خشنودى مبلِّغ اعظم غدير اهانت‏ها مى‏شنويد و مورد حمله قرار مى‏گيريد و شما را به مسخره مى‏گيرند، اما هرگز دست از ريسمان الهىِ محمد و على و فاطمه‏عليهم السلام بر نمى‏داريد.
<big><br />پيامبر صلى الله عليه وآله باز هم خواست راه توبه را به همه مردم نشان دهد كه بازگشت به صراط مستقيم هيچ وقت دير نيست و آشتى با خدا و اهل ‏بيت‏ عليهم السلام هميشه ممكن است. همچنين خواست اين نكته را خاطر نشان كند كه بايد از دشمنان غدير فاصله گرفت و از آنان دورى جست. از اين رو به حارث فرمود: «يا از اين گفته ‏ات توبه كن يا از ما فاصله بگير و از پيش ما برو» .</big>


<big>حارث باطن ظلمانى خود را بار ديگر نشان داد و مطلبى را بر زبان آورد كه حرف دل منافقين حاضر در غدير بود. او گفت: «قلبم براى توبه مرا همراهى نمى‏ كند؛ ولى از نزد تو مى ‏روم» !</big>


ملائكه در انتظارتان درب بهشت را گلباران مى‏كنند تا با قدوم شما تحيّتى بزرگ تقديمتان نمايند: »سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ« !
<big><br />معجزه عظيم پيش چشمان آن جمعيت انبوه كه براى پايان ماجرا گردن كشيده بودند، به وقوع پيوست. خاطره ‏اى كه از اصحاب فيل در ذهن‏ ها مانده بود و خداوند قدرت خود را با سنگ ريزه ‏هاى آسمانى نشان داده بود، اينك با تمام شدن سخن حارث و فاصله گرفتن او از مجلس پيامبر صلى الله عليه وآله تكرار شد.</big>


<big><br />پرنده ‏اى در آسمان ظاهر شد كه سنگى به اندازه عدس در منقار داشت و آن را بر سر حارث فرود آورد. آن سنگ طول قامت او را درنورديد و او را نقش زمين ساخت و پيش چشمان مردم دست و پا زد و جان داد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۰.</ref></big>


27.  تحليل ماجراى حارث فهرى و سنگ آسمانى××× 1 ژرفاى غدير: ص 81  - 79 . سخنرانى استثنائى غدير: ص 88 . ×××
<big><br />اگر در ماجراى نصاراى نجران كار به مباهله نرسيد تا يد قدرت خداوند متعال را در پشتيبانى از پيامبرش‏ صلى الله عليه وآله ببينند، اينك دشمن غدير مباهله را رسمى كرد و خداوند نيز با پاسخ به او، حاضرين غدير و شنوندگان ماجراى غدير تا آخر دنيا را در برابر هر شبهه ‏اى بيمه كرد و در واقع خداوند تعالى ارتباط غدير را به ذات اقدس خويش اعلام كرد.</big>


  در همه دستورات الهى كه پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ فرموده عده‏اى نپذيرفته‏اند، و خداوند هم برنامه خاصى براى مقابله با آنان در دنيا نداشته است. تنها در امر ولايت و امامت بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه هم منكرين آن به صورتى غير عادى اقدام به انكار آن نمودند، و هم خداوند پاسخ دندان‏شكنى به آنان داد تا براى هميشه روزگار اهميت آن در خاطره‏ها بماند.
==== '''<big> طرز تفكر حارث فهرى چه بود؟</big>''' ====
<big>تحليلى درباره انگيزه حارث فهرى و مو شكافى سخنانش و كيفيت اعتقادى او در سخنى كه بر زبان آورد، نشان خواهد داد كه او يك نمونه از افرادى با چنين عقيده بود. حارث فهرى در حقيقت خدا و رسول را قبول داشت و فقط در ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مردد بود، مانند بسيارى از آنانكه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه وآله تنها گذاشتند.</big>


<big>حارث به طور علنى باطن خود را آشكار ساخت و جمله ‏اش به قدرى در رساندن اين مطلب صريح است كه روشن ‏تر از آن نمى‏ توان يافت. اين صراحت در چند جهت جلوه گر است:</big>


بت‏پرستان و مشركان و يهوديان و مسيحيان در تمام مواردى كه روى مخالفت با پيامبرصلى الله عليه وآله داشتند به صراحت سخن حضرت را انكار مى‏كردند و مخالف آن را حق مى‏دانستند. حتى مسيحيان نجران كه قرار بود با پيامبرصلى الله عليه وآله مباهله كنند ادعا مى‏كردند كه آنچه حضرت مى‏فرمايد درست نيست.
<big><br />'''او كه مى‏ گويد:''' «خدايا اگر اين مطلب حقى از جانب توست» يعنى خدا را قبول دارد كه استدعا از ذات او مى‏ نمايد!</big>


<big><br />'''به پيامبر صلى الله عليه وآله مى ‏گويد:''' ما تو را قبول داريم در صدق و رسالت، فقط بگو اين مطلب از جانب خداست يا از مطالب شخصى خودت مى‏ باشد.</big>


در آخرين مرحله كه قرار به مباهله و واگذارى امر به ذات اقدس الهى شد توقف كردند و حاضر شدند جزيه بپردازند ولى مباهله نكنند، و در واقع ترسيدند از اينكه مسئله را به خدا واگذار كنند و خداوند پاسخ دندان شكنى به آنان دهد. در غدير مسئله به صورت ديگرى جلوه كرد و حارث فهرى صريحاً از خدا درخواست عذاب كرد. در آن لحظات هم گفتار منكر غدير و هم پاسخ خداوند عجيب بود.××× 2 بحار الانوار: ج 37 ص 167 162 136. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 144 129  57 56. الغدير: ج 1 ص 193. ×××
<big><br />'''پس از آنكه حضرت اين جهت را براى او تبيين مى‏ كند او در مقابل صداقت پيامبر صلى الله عليه وآله تشكيك نمى ‏كند، بلكه به صراحت مى‏ گويد:''' خدايا اگر واقعاً چنين است من تحمل ندارم و حاضرم بميرم و اين منظره را نبينم و زير اين بار نروم.</big>


در اينجا دو نكته قابل تأمل است:
<big><br />اينها چيزى بود كه در دل بسيارى وجود داشت! لذا مى ‏بينم خداوند متعال صريحاً حكم به كفر چنين كسى كرده كه بگويد: «خدايا» و بعد دعا كند كه اگر اين مطلب حق و از جانب توست بر ما عذاب بفرست، آنجا كه مى‏ فرمايد: «للكافرين ليس له دافع . من اللَّه ذى المعارج» : «براى كافرين دفع كننده ‏اى از عذاب خداوندى وجود ندارد. از سوى خداوند...» .</big>


<big><br />مهم ‏تر اينكه خدا عذاب چنين كسى را سريع فرستاد تا شدت غضبش بر منكرين ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بر همه معلوم شود.  <ref>مناقب آل ابى‏ طالب: ج ۱ ص ۵۳۸</ref></big>


1-  مسير عجيب مباهله در غدير
<big><br /></big>


حارث فهرى به جاى آنكه بگويد: »من غدير را قبول ندارم و اگر سخن من در انكار غدير درست باشد خدا عذاب را بر شما نازل كند« ، عكس اين سخن را بر زبان آورد و در واقع آنچه بايد پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏گفت او براى خود گفت. حارث گفت: »خدايا، اگر آنچه محمد درباره ولايت على مى‏گويد حق است و از جانب توست عذابى بر ما منكرين نازل كن« ! مى‏بينيم هم حقانيت مطلب و هم از جانب خدابودن آن بر لسان حارث جارى شده و صريحاً از خدا درخواست عذاب كرده است.
<big>همچنين مراجعه شود به عنوان: [[حارث بن نعمان فهرى]] /  [[آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ . لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...»]]</big>


<big><br />چه كسى فكر مى‏ كرد پايان بخش مراسم سه روزه غدير معجزه ‏اى آشكار براى شكست دشمن غدير باشد. در هيچ يك از اوامر الهى -  كه پيامبر صلى الله عليه وآله ابلاغ فرموده خداوند اقدام معجزه آسايى براى مقابله كنندگان با آن برنامه در دنيا نداشته است؛ چنانچه در هيچ يك از فرامين الهى دشمن از خداوند درخواست عذاب نكرده است.</big>


اين اقدام در حضور مردم بود و به قدرى درخواست عجيبى بود كه خداوند عين گفتار او را در قرآن نقل كرده كه »اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك فأمطِر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم« .××× 1 انفال /  33. ×××
<big><br />اين در حالى است كه در تاريخ انبياء اين مسئله سابقه داشته و بارها مردمِ گمراه به پيامبرانشان گفته ‏اند: «فَأْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ» : «اگر راست مى‏گويى آنچه ما را از آن مى‏ترسانى بياور» .</big>


<big>اين گونه خطاب را در آيات زير ملاحظه نماييد:</big>


اكنون قاضى اين مباهله خداوند بود كه بايد تكليف مردم را روشن مى‏كرد، چه آنكه بسيارى از منافقين و صاحبان ايمان ضعيف از مردمِ حاضر در غدير نيز سخنى همچون حارث در دلشان بود، ولى جرأت ابراز آن را نداشتند!
<big>سوره هود عليه السلام: آيه ۳۲. سوره انبياء عليهم السلام: آيه ۳۸. سوره شعراء: آيه ۱۸۷. سوره نمل: آيه ۷۱. سوره عنكبوت: آيه ۲۹. سوره سبأ: آيه ۲۹. سوره يس: آيه ۴۸. سوره احقاف: آيه ۲۲. سوره ملك: آيه ۲۵.</big>




اگر خداوند پاسخ حارث را نمى‏داد آنان نيز همراه حارث مى‏شدند و به اين باور نزديك مى‏شدند كه غدير ساخته خود پيامبرصلى الله عليه وآله است و به خداوند ارتباطى ندارد.
فقط در غدير بود كه حارث فهرى به نمايندگى از منافقين صريحاً از خدا درخواست عذاب كرد. در واقع يك مباهله تمام عيار در برابر صد و بيست هزار نفر مطرح شد كه جز پاسخ فورى خداوند راه ديگرى براى حل قاطع مسئله نبود.
 
 
پيامبرصلى الله عليه وآله باز هم خواست راه توبه را به همه مردم نشان دهد كه بازگشت به صراط مستقيم هيچ وقت دير نيست و آشتى با خدا و اهل‏بيت‏عليهم السلام هميشه ممكن است. همچنين خواست اين نكته را خاطر نشان كند كه بايد از دشمنان غدير فاصله گرفت و از آنان دورى جست. از اين رو به حارث فرمود: »يا از اين گفته‏ات توبه كن يا از ما فاصله بگير و از پيش ما برو« .
 
حارث باطن ظلمانى خود را بار ديگر نشان داد و مطلبى را بر زبان آورد كه حرف دل منافقين حاضر در غدير بود. او گفت: »قلبم براى توبه مرا همراهى نمى‏كند؛ ولى از نزد تو مى‏روم« !
 
 
معجزه عظيم پيش چشمان آن جمعيت انبوه كه براى پايان ماجرا گردن كشيده بودند، به وقوع پيوست. خاطره‏اى كه از اصحاب فيل در ذهن‏ها مانده بود و خداوند قدرت خود را با سنگ ريزه‏هاى آسمانى نشان داده بود، اينك با تمام شدن سخن حارث و فاصله گرفتن او از مجلس پيامبرصلى الله عليه وآله تكرار شد.
 
 
پرنده‏اى در آسمان ظاهر شد كه سنگى به اندازه عدس در منقار داشت و آن را بر سر حارث فرود آورد. آن سنگ طول قامت او را درنورديد و او را نقش زمين ساخت و پيش چشمان مردم دست و پا زد و جان داد.××× 1 بحار الانوار: ج 31 ص 320. ×××
 
 
اگر در ماجراى نصاراى نجران كار به مباهله نرسيد تا يد قدرت خداوند متعال را در پشتيبانى از پيامبرش‏صلى الله عليه وآله ببينند، اينك دشمن غدير مباهله را رسمى كرد و خداوند نيز با پاسخ به او، حاضرين غدير و شنوندگان ماجراى غدير تا آخر دنيا را در برابر هر شبهه‏اى بيمه كرد و در واقع خداوند تعالى ارتباط غدير را به ذات اقدس خويش اعلام كرد.
 
 
2-  طرز تفكر حارث فهرى چه بود؟
 
تحليلى درباره انگيزه حارث فهرى و موشكافى سخنانش و كيفيت اعتقادى او در سخنى كه بر زبان آورد، نشان خواهد داد كه او يك نمونه از افرادى با چنين عقيده بود. حارث فهرى در حقيقت خدا و رسول را قبول داشت و فقط در ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام مردد بود، مانند بسيارى از آنانكه اميرالمؤمنين‏عليه السلام را پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله تنها گذاشتند.
 
حارث به طور علنى باطن خود را آشكار ساخت و جمله‏اش به قدرى در رساندن اين مطلب صريح است كه روشن‏تر از آن نمى‏توان يافت. اين صراحت در چند جهت جلوه گر است:
 
 
الف. او كه مى‏گويد: »خدايا اگر اين مطلب حقى از جانب توست« يعنى خدا را قبول دارد كه استدعا از ذات او مى‏نمايد!
 
 
ب. به پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏گويد: ما تو را قبول داريم در صدق و رسالت، فقط بگو اين مطلب از جانب خداست يا از مطالب شخصى خودت مى‏باشد.
 
 
ج. پس از آنكه حضرت اين جهت را براى او تبيين مى‏كند او در مقابل صداقت پيامبرصلى الله عليه وآله تشكيك نمى‏كند، بلكه به صراحت مى‏گويد: خدايا اگر واقعاً چنين است من تحمل ندارم و حاضرم بميرم و اين منظره را نبينم و زير اين بار نروم.
 
 
اينها چيزى بود كه در دل بسيارى وجود داشت! لذا مى‏بينم خداوند متعال صريحاً حكم به كفر چنين كسى كرده كه بگويد: »خدايا« و بعد دعا كند كه اگر اين مطلب حق و از جانب توست بر ما عذاب بفرست، آنجا كه مى‏فرمايد: »للكافرين ليس له دافع . من اللَّه ذى المعارج« : »براى كافرين دفع كننده‏اى از عذاب خداوندى وجود ندارد. از سوى خداوند...« .
 
 
مهم‏تر اينكه خدا عذاب چنين كسى را سريع فرستاد تا شدت غضبش بر منكرين ولايت على بن ابى‏طالب‏عليه السلام بر همه معلوم شود.××× 1 مناقب آل ابى‏طالب: ج 1 ص 538 . ×××
 
 
  همچنين مراجعه شود به عنوان: حارث بن نعمان فهرى /  آيه »سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ . لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...«
 
 
  چه كسى فكر مى‏كرد پايان بخش مراسم سه روزه غدير معجزه‏اى آشكار براى شكست دشمن غدير باشد. در هيچ يك از اوامر الهى -  كه پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ فرموده خداوند اقدام معجزه آسايى براى مقابله كنندگان با آن برنامه در دنيا نداشته است؛ چنانچه در هيچ يك از فرامين الهى دشمن از خداوند درخواست عذاب نكرده است.


اين در حالى است كه در تاريخ انبياء اين مسئله سابقه داشته و بارها مردمِ گمراه به پيامبرانشان گفته‏اند: »فَأْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ« : »اگر راست مى‏گويى آنچه ما را از آن مى‏ترسانى بياور« .××× 1 اين گونه خطاب را در آيات زير ملاحظه نماييد: سوره هودعليه السلام: آيه 32. سوره انبياءعليهم السلام: آيه 38. سوره شعراء: آيه 187. سوره نمل: آيه 71. سوره عنكبوت: آيه 29. سوره سبأ: آيه 29. سوره يس: آيه 48. سوره احقاف: آيه 22. سوره ملك: آيه 25. ×××
فقط در غدير بود كه حارث فهرى به نمايندگى از منافقين صريحاً از خدا درخواست عذاب كرد. در واقع يك مباهله تمام عيار در برابر صد و بيست هزار نفر مطرح شد كه جز پاسخ فورى خداوند راه ديگرى براى حل قاطع مسئله نبود.