پرش به محتوا

آيه ۶۷ مائده و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۶۱۹: خط ۶۱۹:
در روايت حذيفه چنين است: «فَقُلْتُ لِصاحِبى جَبْرَئيلَ: يا خَليلى، انَّ قُرَيْشاً قالُوا لى كَذا وَ كَذا ! فَاتَى الْخَبَرُ مِنْ رَبّى فَقالَ: وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۷.</ref>: «به جبرئيل اين اظهار نگرانى را كردم كه قريش مطالبى به من گفته‏ اند! از جانب خدا برايم خبر آمد كه خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند» .
در روايت حذيفه چنين است: «فَقُلْتُ لِصاحِبى جَبْرَئيلَ: يا خَليلى، انَّ قُرَيْشاً قالُوا لى كَذا وَ كَذا ! فَاتَى الْخَبَرُ مِنْ رَبّى فَقالَ: وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۷.</ref>: «به جبرئيل اين اظهار نگرانى را كردم كه قريش مطالبى به من گفته‏ اند! از جانب خدا برايم خبر آمد كه خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند» .


در حديث ديگرى فقط به سه مرحله ‏اى بودن نزول آيه اشاره شده است كه بار اول جبرئيل نازل شد و قسمت اول آيه را آورد. وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله اظهار نگرانى فرمود قسمت دوم آيه هم نازل شد، و اين بار كه حضرت نگرانى خود را اعلام كرد مى‏ گويد: «فَعَرَجَ جَبْرَئيلُ وَ نَزَلَ عَلَيْهِ فِى الْيَوْمِ الثّالِثِ وَ كانَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله بِمَوْضِعٍ يُقالُ لَهُ «غَديرَ خُمٍّ» ، فَقالَ لَهُ: يا رَسُولُ اللَّه، قالَ اللَّه تَعالى: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ ...» : «جبرئيل بالا رفت و روز سوم بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد در حالى كه آن حضرت در غدير خم بود و قسمت سوم آيه (وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ) را هم نازل كرد. <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref>


در حديث ديگرى فقط به سه مرحله‏اى بودن نزول آيه اشاره شده است كه بار اول جبرئيل نازل شد و قسمت اول آيه را آورد. وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله اظهار نگرانى فرمود قسمت دوم آيه هم نازل شد، و اين بار كه حضرت نگرانى خود را اعلام كرد مى‏گويد: »فَعَرَجَ جَبْرَئيلُ وَ نَزَلَ عَلَيْهِ فِى الْيَوْمِ الثّالِثِ وَ كانَ رَسُولُ اللَّه‏صلى الله عليه وآله بِمَوْضِعٍ يُقالُ لَهُ »غَديرَ خُمٍّ« ، فَقالَ لَهُ: يا رَسُولُ اللَّه، قالَ اللَّه تَعالى: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ ...« : »جبرئيل بالا رفت و روز سوم بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد در حالى كه آن حضرت در غدير خم بود و قسمت سوم آيه )وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ( را هم نازل كرد.××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱. ×××
در حديث ديگر جزئيات اين درخواستِ حفظ و پاسخ الهى مفصل‏ تر آمده است:
 
 
در حديث ديگر جزئيات اين درخواستِ حفظ و پاسخ الهى مفصل‏تر آمده است:
 


... وَ سَأَلَ جَبْرَئيلُ انْ يَسْأَلَ رَبَّهُ الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ انْتَظَرَ انْ يَأْتِيَهُ جَبْرَئيلُ بِالْعِصْمَةِ مِنَ النّاسِ عَنِ اللَّه جَلَّ اسْمُهُ. فَأَخَّرَ ذلِكَ ... . فَأَتاهُ جَبْرَئيلُ وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ مِنَ اللَّه جَلَّ جَلالُهُ بِالَّذى ارادَ؛ حَتّى بَلَغَ كُراعَ الْغُمَيْمِ فَأَتاهُ جَبْرَئيلُ وَ امَرَهُ بِالَّذى اتاهُ فيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّه وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ.
... وَ سَأَلَ جَبْرَئيلُ انْ يَسْأَلَ رَبَّهُ الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ انْتَظَرَ انْ يَأْتِيَهُ جَبْرَئيلُ بِالْعِصْمَةِ مِنَ النّاسِ عَنِ اللَّه جَلَّ اسْمُهُ. فَأَخَّرَ ذلِكَ ... . فَأَتاهُ جَبْرَئيلُ وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ مِنَ اللَّه جَلَّ جَلالُهُ بِالَّذى ارادَ؛ حَتّى بَلَغَ كُراعَ الْغُمَيْمِ فَأَتاهُ جَبْرَئيلُ وَ امَرَهُ بِالَّذى اتاهُ فيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّه وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ.


فَقالَ: يا جَبْرَئيلُ، انّى اخْشى قَوْمى ... . فَسَأَلَ جَبْرَئيلُ كَما سَأَلَ بِنُزُولِ آيَةِ الْعِصْمَةِ، فَأَخَّرَهُ ذلِكَ فَرَحِلَ. فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمٍّ اتاهُ جَبْرَئيلُ عَلى خَمسِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهارِ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ وَ الْعِصْمَةِ مِنَ النّاسِ. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ . عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۸  - ۱۷۷.</ref>


فَقالَ: يا جَبْرَئيلُ، انّى اخْشى قَوْمى ... . فَسَأَلَ جَبْرَئيلُ كَما سَأَلَ بِنُزُولِ آيَةِ الْعِصْمَةِ، فَأَخَّرَهُ ذلِكَ فَرَحِلَ. فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمٍّ اتاهُ جَبْرَئيلُ عَلى خَمسِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهارِ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ وَ الْعِصْمَةِ مِنَ النّاسِ.××× ۲ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ . عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۸  - ۱۷۷. ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله از جبرئيل درخواست كرد كه حفظ از مردم را از خدا بخواهد، و منتظر ماند تا جبرئيل خبر اين حفظ از مردم را از طرف خدا بياورد، ولى اين مسئله تأخير پيدا كرد ... ، تا آنكه بار ديگر جبرئيل نازل شد، ولى از طرف خداوند جل جلاله حفظ درباره آنچه مى‏ خواست را نياورد. تا آنكه به كُراعُ الْغُمَيْم رسيد و در آنجا دوباره جبرئيل آمد و همان دستورى كه از طرف خدا آورده بود دوباره تكرار كرد ولى خبر حفظ را نياورد.
 
 
پيامبرصلى الله عليه وآله از جبرئيل درخواست كرد كه حفظ از مردم را از خدا بخواهد، و منتظر ماند تا جبرئيل خبر اين حفظ از مردم را از طرف خدا بياورد، ولى اين مسئله تأخير پيدا كرد ... ، تا آنكه بار ديگر جبرئيل نازل شد، ولى از طرف خداوند جل جلاله حفظ درباره آنچه مى‏خواست را نياورد. تا آنكه به كُراعُ الْغُمَيْم رسيد و در آنجا دوباره جبرئيل آمد و همان دستورى كه از طرف خدا آورده بود دوباره تكرار كرد ولى خبر حفظ را نياورد.
 
 
حضرت فرمود: »اى جبرئيل، من از قوم خود ترس دارم ...« و بار ديگر از جبرئيل نازل شدن آيه درباره حفظ را طلب كرد و به همين جهت كار ابلاغ را به تأخير انداخت و از آنجا هم حركت كرد. به غدير خم كه رسيد پنج ساعت از روز گذشته جبرئيل با تأكيد بر ابلاغ پيام و منع از ترك آن به همراه خبر حفظ از مردم نازل شد.
 
۳. عكس‏العمل پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از ضمانت حفظ
 
پس از اينكه با ضمانت الهى همه نگرانى‏ها از ميان رفت، پيامبرصلى الله عليه وآله براى هوشيارى مردم جملات مهمى بر زبان مبارك جارى كرد كه حاكى از تصميم قاطع و جدى بر ابلاغ ولايت بود.
 
 
از جمله فرمود: »لاَمْضِيَنَّ امْرَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ«××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۹. ×××: »حتماً امر خداى عزوجل را به مرحله اجرا خواهم گذاشت« . و نيز فرمود: »اؤَدّى ما اوْحى الَىَّ رَبّى«××× ۲ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲. ×××: »ادا مى‏كنم آنچه پروردگارم بر من وحى كرده است« .
 
 
آن حضرت براى آنكه بفهماند ديگر هيچ ترسى از هيچ چيزى وجود ندارد فرمود: »الا وَ انّى غَيْرَ هائِبٍ لِقَوْمٍ وَ لا مُحابٍ لِقَرابَتى«××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. ×××: »بدانيد كه من از هيچ گروهى ترس ندارم و به خاطر فاميلم خود را به گناه نمى‏اندازم« .
 
 
از سوى ديگر براى آنكه فورى بودن اين دستور را به همه نشان دهد فرمود: »انيخُوا ناقَتى، فَوَاللَّه ما ابْرَحُ مِنْ هذَا الْمَكانِ حَتّى ابْلُغَ رِسالَةَ رَبّى«××× ۴ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱. ×××: »شتر مرا بخوابانيد، كه به خدا قسم از اين مكان حركت نخواهم كرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمايم« .
 
 
همچنين براى آنكه اين اعلان را عمومى كند فرمود: »ايُّهَا النّاسِ اجيبُوا داعِىَ اللَّه، انَا رَسُولُ اللَّه«××× ۵ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۲ ۵۱ . ×××: »اى مردم دعوت كننده خدا را اجابت كنيد كه من پيام‏آور خدايم« .
 
 
در پى اين اعلام دستور داد كسانى را كه براى فرار از اين برنامه عظيم پيشاپيش از غدير خم عبور كرده بودند بازگردانند و همه براى بلندترين خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره مهم‏ترين رسالت آن حضرت آماده شوند.
 
در سايه همين ضمانت حفظ الهى بود كه با حضور آن همه منافق و توطئه‏گر، خطابه يك ساعته پيامبرصلى الله عليه وآله در كمال آرامش ايراد شد××× ۱ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۶۰  - ۱۳۵. ××× و در بين سخنرانى بدون آنكه نظم مجلس بر هم ريزد، آن حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام را بر سر دست بلند كرد و معرفى نمود××× ۲ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۹ ۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۷. كتاب سليم: ص ۴۰۹ ح ۵۵ . ××× و در اواخر خطبه از مردم بيعت لسانى گرفت و مطالب مفصلى را كلمه كلمه فرمود و مردم تكرار كردند و بدانها اقرار نمودند××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۹ ۲۱۵. همچنين مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۱. ×××، بدون آنكه كوچك‏ترين صداى مخالفى از مردم بلند شود و يا كسانى قدرت داشته باشند در اين فرصت‏ها مجلس را بر هم بريزند.
 
 
بعد از آن بستن عمامه سحاب××× ۴ الغدير: ج ۱ ص ۲۹۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۹. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۱۹ ح ۱۰۲. ××× و سرودن شعر غدير توسط حسان بن ثابت با حضور مردم در كمال آرامش انجام شد.××× ۵ بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص ۱۹۵ ۱۶۶ ۱۱۲. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۹۸ ۴۱. ×××
 
 
از همه مهم‏تر اينكه در طول سه روز آن جمعيت صد و بيست هزار نفرى به نوبت آمدند و با پيامبر و اميرالمؤمنين‏عليهما السلام جداگانه بيعت كردند××× ۶ بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۰۹ ۲۰۵. ××× و در طول اين سه روز هيچكس جرئت كوچك‏ترين اخلال در نظم پيدا نكرد؛ در حالى كه منافقين بين آن جمعيت آمادگى هر اغتشاشى را داشتند، و اين خدا بود كه قلب و جسم و روح آنان را تسخير كرد تا اراده خود را تحقق بخشد.
 
 
نكته بسيار مهم در مسئله حفظ الهى از شر مردم اين است كه همه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله از شر آن مى‏ترسيد و به عنوان سدّى در برابر مسئله اعلان ولايت پيش‏بينى مى‏كرد واقعاً وجود داشت؛ و خداوند ضمانت كرد آنچه هست را با قدرت مطلقه خويش دفع كند و نگذارد آن مسايل به مرحله‏اى برسد كه مانع از اجراى آزادانه و بدون تقيه مراسم سه روزه غدير در كمال آرامش شود.
 
جا دارد تفصيلى از فتنه‏هاى پشت پرده غدير طبق آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله اشاره مى‏كرد بيان شود، تا معلوم شود جز معجزه الهى و يد قدرت پروردگار نمى‏توانست اجراى برنامه غدير را ضمانت كند، و آن مراسم عظيم و سه روزه در همه ابعاد پيش‏بينى شده‏اش تحقق يابد.
 
 
نگرانى‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله عبارت بودند از:
 
 
نپذيرفتن مردم.
 
تكذيب آنان.


اتهام به حضرت.
حضرت فرمود: «اى جبرئيل، من از قوم خود ترس دارم ...» و بار ديگر از جبرئيل نازل شدن آيه درباره حفظ را طلب كرد و به همين جهت كار ابلاغ را به تأخير انداخت و از آنجا هم حركت كرد. به غدير خم كه رسيد پنج ساعت از روز گذشته جبرئيل با تأكيد بر ابلاغ پيام و منع از ترک آن به همراه خبر حفظ از مردم نازل شد.


استهزاء نسبت به حضرت.
۳. عكس ‏العمل پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از ضمانت حفظ


تفرقه مردم.
پس از اينكه با ضمانت الهى همه نگرانى‏ ها از ميان رفت، پيامبرصلى الله عليه وآله براى هوشيارى مردم جملات مهمى بر زبان مبارک جارى كرد كه حاكى از تصميم قاطع و جدى بر ابلاغ ولايت بود.


اضطراب و طغيان مردم.
از جمله فرمود: «لاَمْضِيَنَّ امْرَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۹.</ref>: «حتماً امر خداى عزوجل را به مرحله اجرا خواهم گذاشت» . و نيز فرمود: «اؤَدّى ما اوْحى الَىَّ رَبّى»<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref> : «ادا مى ‏كنم آنچه پروردگارم بر من وحى كرده است» .


بازگشت مردم به جاهليت.
آن حضرت براى آنكه بفهماند ديگر هيچ ترسى از هيچ چيزى وجود ندارد فرمود: «الا وَ انّى غَيْرَ هائِبٍ لِقَوْمٍ وَ لا مُحابٍ لِقَرابَتى»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref> : «بدانيد كه من از هيچ گروهى ترس ندارم و به خاطر فاميلم خود را به گناه نمى‏ اندازم» .


خطر جانى نسبت به خود و على‏عليه السلام.
از سوى ديگر براى آنكه فورى بودن اين دستور را به همه نشان دهد فرمود: «انيخُوا ناقَتى، فَوَاللَّه ما ابْرَحُ مِنْ هذَا الْمَكانِ حَتّى ابْلُغَ رِسالَةَ رَبّى»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref> : «شتر مرا بخوابانيد، كه به خدا قسم از اين مكان حركت نخواهم كرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمايم» .


همچنين براى آنكه اين اعلان را عمومى كند فرمود: «ايُّهَا النّاسِ اجيبُوا داعِىَ اللَّه، انَا رَسُولُ اللَّه»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۲ ۵۱ .</ref> : »اى مردم دعوت كننده خدا را اجابت كنيد كه من پيام ‏آور خدايم» .


ذيلاً شواهد دال بر وجود همه اين موارد را همزمان با مراسم غدير ذكر مى‏كنيم تا عمق معناى »وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ« را بهتر درك كنيم:
در پى اين اعلام دستور داد كسانى را كه براى فرار از اين برنامه عظيم پيشاپيش از غدير خم عبور كرده بودند بازگردانند و همه براى بلندترين خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره مهم ‏ترين رسالت آن حضرت آماده شوند.


در سايه همين ضمانت حفظ الهى بود كه با حضور آن همه منافق و توطئه‏ گر، خطابه يک ساعته پيامبرصلى الله عليه وآله در كمال آرامش ايراد شد <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۶۰  - ۱۳۵.</ref> و در بين سخنرانى بدون آنكه نظم مجلس بر هم ريزد، آن حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بر سر دست بلند كرد و معرفى نمود<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۹ ۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۷. كتاب سليم: ص ۴۰۹ ح ۵۵ .</ref> و در اواخر خطبه از مردم بيعت لسانى گرفت و مطالب مفصلى را كلمه كلمه فرمود و مردم تكرار كردند و بدانها اقرار نمودند<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۹ ۲۱۵. همچنين مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۱.</ref>، بدون آنكه كوچک ‏ترين صداى مخالفى از مردم بلند شود و يا كسانى قدرت داشته باشند در اين فرصت‏ ها مجلس را بر هم بريزند.


۱. نپذيرفتن ولايت
بعد از آن بستن عمامه سحاب <ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۹۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۹. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۱۹ ح ۱۰۲.</ref> و سرودن شعر غدير توسط حسان بن ثابت با حضور مردم در كمال آرامش انجام شد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص ۱۹۵ ۱۶۶ ۱۱۲. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۹۸ ۴۱.</ref>


عده‏اى از منافقين گفتند: »لا نَرْضى انْ يَكُونَ وَزيرَهُ«××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱. ×××: »ما راضى نمى‏شويم كه على وزير او باشد« .
از همه مهم ‏تر اينكه در طول سه روز آن جمعيت صد و بيست هزار نفرى به نوبت آمدند و با پيامبر و اميرالمؤمنين ‏عليهما السلام جداگانه بيعت كردند<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۰۹ ۲۰۵.</ref> و در طول اين سه روز هيچ كس جرئت كوچک ترين اخلال در نظم پيدا نكرد؛ در حالى كه منافقين بين آن جمعيت آمادگى هر اغتشاشى را داشتند، و اين خدا بود كه قلب و جسم و روح آنان را تسخير كرد تا اراده خود را تحقق بخشد.


نكته بسيار مهم در مسئله حفظ الهى از شر مردم اين است كه همه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله از شر آن مى‏ ترسيد و به عنوان سدّى در برابر مسئله اعلان ولايت پيش ‏بينى مى‏ كرد واقعاً وجود داشت؛ و خداوند ضمانت كرد آنچه هست را با قدرت مطلقه خويش دفع كند و نگذارد آن مسايل به مرحله ‏اى برسد كه مانع از اجراى آزادانه و بدون تقيه مراسم سه روزه غدير در كمال آرامش شود.


عده‏اى از منافقين به يكديگر گفتند: »انَّ افْئِدَتَنا لا تَقْوى عَلى ذلِكَ ابَداً مَعَ الطّاعَةِ لَهُ«××× ۲ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۸. ×××: »هرگز قلوب ما طاقت پذيرش ولايت را ندارد در حالى كه بخواهيم مطيع او هم باشيم« .
جا دارد تفصيلى از فتنه ‏هاى پشت پرده غدير طبق آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله اشاره مى ‏كرد بيان شود، تا معلوم شود جز معجزه الهى و يد قدرت پروردگار نمى‏ توانست اجراى برنامه غدير را ضمانت كند، و آن مراسم عظيم و سه روزه در همه ابعاد پيش‏بينى شده ‏اش تحقق يابد.


وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...« دو نفر از قريش سرهاى خود را به يكديگر نزديك كردند و گفتند: »وَ اللَّه لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً«××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴ ح ۳۸. ×××: »به خدا قسم در برابر آنچه او گفت ابداً تسليم نخواهيم شد« .
==== نگرانى‏ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله عبارت بودند از: ====
'''نپذيرفتن مردم.'''


'''تكذيب آنان.'''


عده‏اى از منافقين در بين خود گفتند: »ما لَكُمْ فِى الْحَياةِ مِنْ حَظٍّ انْ افْضَى الامْرُ الى عَلِىِّ بْنِ ابى‏طالِبٍ، وَ انَّ مُحَمَّداً عامِلُكُمْ عَلى ظاهِرِكُمْ وَ انَّ عَلِيّاً يُعامِلُكُمْ عَلى ما يَجِدُ لِنَفْسِهِ مِنْكُمْ، فَأحْسِنُوا النَّظَرَ فى ذلِكَ وَ قَدِّمُوا رَأْيَكُمْ فيهِ«××× ۲ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷. ×××:
'''اتهام به حضرت.'''


'''استهزاء نسبت به حضرت.'''


»اگر خلافت به على بن ابى‏طالب برسد شما را از زندگى نصيبى نخواهد بود، چرا كه محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار مى‏كرد ولى على طبق آنچه در نفس خود درباره شما مى‏يابد با شما برخورد خواهد كرد. پس در اين مسئله نيك بنگريد و نظرات خود را ارائه دهيد« .
'''تفرقه مردم.'''


'''اضطراب و طغيان مردم.'''


عده‏اى از قريش پس از منبر و خطبه غدير نزد پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله آمدند و گفتند: »مردم راضى نمى‏شوند كه نبوت در تو و امامت در پسر عمويت باشد. اگر امامت را از او به ديگرى منتقل كنى بهتر خواهد بود. حضرت فرمود: من در اين باره اختيارى ندارم! گفتند: »اكنون كه از ترس مخالفت با پروردگارت اين كار را انجام نمى‏دهى، پس مردى از قريش را در خلافت با او شريك كن« ، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله اين پيشنهد را هم همانند قبلى‏ها نپذيرفت.××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۷ ص ۴۴. ×××
'''بازگشت مردم به جاهليت.'''


'''خطر جانى نسبت به خود و على ‏عليه السلام.'''


۲. تكذيب پيامبرصلى الله عليه وآله در مسئله ولايت الهى
ذيلاً شواهد دال بر وجود همه اين موارد را همزمان با مراسم غدير ذكر مى‏ كنيم تا عمق معناى «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» را بهتر درک كنيم:


تكذيب به اين معنى كه در نسبت داشتن مسئله تبليغ ولايت به امر پروردگار تشكيك كنند و درصدد جلوه دادن آن به صورت يك امر شخصى باشند. يعنى بگويند:
===== ۱. نپذيرفتن ولايت =====
عده ‏اى از منافقين گفتند: «لا نَرْضى انْ يَكُونَ وَزيرَهُ» <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref>: «ما راضى نمى‏ شويم كه على وزير او باشد» .


اينكه مى‏گويى ولايت را از طرف خدا آورده‏اى دروغ مى‏گويى! اين مسئله در غدير به طور شاخص از ابوبكر و عمر سر مى‏زد و به بهانه‏هاى مختلف در صدد القاء چنين شبهه‏اى بودند. به محض آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله بر فراز منبر غدير قرار گرفت با تمسخر به اطرافيانش گفت: »اكنون بر مى‏خيزد و مى‏گويد: خدايم چنين گفته است«××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱. ×××!!
عده ‏اى از منافقين به يكديگر گفتند: «انَّ افْئِدَتَنا لا تَقْوى عَلى ذلِكَ ابَداً مَعَ الطّاعَةِ لَهُ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۸.</ref>: «هرگز قلوب ما طاقت پذيرش ولايت را ندارد در حالى كه بخواهيم مطيع او هم باشيم» .


وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...» دو نفر از قريش سرهاى خود را به يكديگر نزديک كردند و گفتند: «وَ اللَّه لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً» <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴ ح ۳۸.</ref>: «به خدا قسم در برابر آنچه او گفت ابداً تسليم نخواهيم شد» .


جلوه ديگر آن هنگام بيعت بود كه همه مردم بدون چون و چرا بيعت كردند و فقط ابوبكر و عمر قبل از بيعت پرسيدند: »مِنَ اللَّه اوْ مِنْ رَسُولِهِ« ؟ »آيا اين مسئله ولايت از طرف خداست يا رسولش« ؟ يعنى خدا به تو دستور داده يا از طرف خود مى‏گويى؟! در واقع مى‏خواستند اين احتمال را ايجاد كنند كه ممكن است تعيين خليفه يك امر شخصى باشد و امرى الهى نباشد.
عده ‏اى از منافقين در بين خود گفتند: «ما لَكُمْ فِى الْحَياةِ مِنْ حَظٍّ انْ افْضَى الامْرُ الى عَلِىِّ بْنِ ابى‏ طالِبٍ، وَ انَّ مُحَمَّداً عامِلُكُمْ عَلى ظاهِرِكُمْ وَ انَّ عَلِيّاً يُعامِلُكُمْ عَلى ما يَجِدُ لِنَفْسِهِ مِنْكُمْ، فَأحْسِنُوا النَّظَرَ فى ذلِكَ وَ قَدِّمُوا رَأْيَكُمْ فيهِ»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷.</ref>:


«اگر خلافت به على بن ابى‏ طالب برسد شما را از زندگى نصيبى نخواهد بود، چرا كه محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار مى‏كرد ولى على طبق آنچه در نفس خود درباره شما مى ‏يابد با شما برخورد خواهد كرد. پس در اين مسئله نيک بنگريد و نظرات خود را ارائه دهيد» .


لذا حضرت فوراً آن را رد كرده فرمود: »وَ هَل يَكُونُ مِثْلُ هذا عَنْ غَيْرِ امْرِ اللَّه؟ نَعَمْ، امْرٌ مِنَ اللَّه وَ مِنْ رسُولِهِ« : »آيا مثل اين مسئله بدون امر خدا مى‏شود؟! بلى، امرى از جانب خدا و رسولش است« .××× ۲ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۸ ۱۱۹ و ج ۲۸ ص ۹۹. ×××
عده ‏اى از قريش پس از منبر و خطبه غدير نزد پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله آمدند و گفتند: «مردم راضى نمى ‏شوند كه نبوت در تو و امامت در پسر عمويت باشد. اگر امامت را از او به ديگرى منتقل كنى بهتر خواهد بود. حضرت فرمود: من در اين باره اختيارى ندارم! گفتند: «اكنون كه از ترس مخالفت با پروردگارت اين كار را انجام نمى ‏دهى، پس مردى از قريش را در خلافت با او شريک كن» ، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله اين پيشنهاد را هم همانند قبلى ‏ها نپذيرفت.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۷ ص ۴۴.</ref>


===== ۲. تكذيب پيامبرصلى الله عليه وآله در مسئله ولايت الهى =====
تكذيب به اين معنى كه در نسبت داشتن مسئله تبليغ ولايت به امر پروردگار تشكيک كنند و درصدد جلوه دادن آن به صورت يک امر شخصى باشند. يعنى بگويند:


بارزترين نمونه كه پاسخ همه تكذيب‏ها با جواب دندان شكن الهى داده شد و به همه فهماند كه ولايت مستقيماً از جانب خداست، ماجراى حارث فهرى بود كه گستاخانه تكذيب خود را مطرح كرد و گفت: »اين همه دستورات كه از طرف خدا آوردى همه را قبول كرديم؛ اكنون نوبت اين رسيده كه پسر عمويت را بر ما حاكم كنى؟ آيا اين را از پيش خود مى‏گويى يا از جانب خداست« ؟
اينكه مى‏ گويى ولايت را از طرف خدا آورده ‏اى دروغ مى ‏گويى! اين مسئله در غدير به طور شاخص از ابوبكر و عمر سر مى‏زد و به بهانه ‏هاى مختلف در صدد القاء چنين شبهه‏ اى بودند. به محض آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله بر فراز منبر غدير قرار گرفت با تمسخر به اطرافيانش گفت: «اكنون بر مى‏ خيزد و مى‏ گويد: خدايم چنين گفته است»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref>!!


جلوه ديگر آن هنگام بيعت بود كه همه مردم بدون چون و چرا بيعت كردند و فقط ابوبكر و عمر قبل از بيعت پرسيدند: «مِنَ اللَّه اوْ مِنْ رَسُولِهِ» ؟ «آيا اين مسئله ولايت از طرف خداست يا رسولش» ؟ يعنى خدا به تو دستور داده يا از طرف خود مى‏ گويى؟! در واقع مى‏ خواستند اين احتمال را ايجاد كنند كه ممكن است تعيين خليفه يک امر شخصى باشد و امرى الهى نباشد.


حضرت فرمود: خدا به من وحى كرده و واسطه بين من و خدا جبرئيل است و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلام نمى‏كنم« . حارث با جسارت تمام به خداى غدير خطاب كرد: »خدايا، اگر آنچه محمد مى‏گويد حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى دردناك بر ما فرست« .
لذا حضرت فوراً آن را رد كرده فرمود: «وَ هَل يَكُونُ مِثْلُ هذا عَنْ غَيْرِ امْرِ اللَّه؟ نَعَمْ، امْرٌ مِنَ اللَّه وَ مِنْ رسُولِهِ» : «آيا مثل اين مسئله بدون امر خدا مى‏ شود؟! بلى، امرى از جانب خدا و رسولش است» .<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۸ ۱۱۹ و ج ۲۸ ص ۹۹.</ref>


خداوند هم فوراً پاسخ او را داد تا در نسبت غدير و ولايت به پروردگار جهان شبهه‏اى ايجاد نشود، و سنگريزه‏اى فرستاد و او را هلاك كرد. پيامبرصلى الله عليه وآله در آنجا به عنوان تأكيد اين مطلب به مردم فرمود: شنيديد و ديديد؟ گفتند: آرى××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۶  - ۳۸۸. ×××!
بارزترين نمونه كه پاسخ همه تكذيب ‏ها با جواب دندان شكن الهى داده شد و به همه فهماند كه ولايت مستقيماً از جانب خداست، ماجراى حارث فهرى بود كه گستاخانه تكذيب خود را مطرح كرد و گفت: «اين همه دستورات كه از طرف خدا آوردى همه را قبول كرديم؛ اكنون نوبت اين رسيده كه پسر عمويت را بر ما حاكم كنى؟ آيا اين را از پيش خود مى‏ گويى يا از جانب خداست» ؟


حضرت فرمود: «خدا به من وحى كرده و واسطه بين من و خدا جبرئيل است و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلام نمى‏ كنم» . حارث با جسارت تمام به خداى غدير خطاب كرد: «خدايا، اگر آنچه محمد مى‏گويد حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى دردناک بر ما فرست» .


۳. اتهام به حضرت كه با اعلام ولايت اهداف ديگرى دارد!
خداوند هم فوراً پاسخ او را داد تا در نسبت غدير و ولايت به پروردگار جهان شبهه ‏اى ايجاد نشود، و سنگريزه ‏اى فرستاد و او را هلاک كرد. پيامبرصلى الله عليه وآله در آنجا به عنوان تأكيد اين مطلب به مردم فرمود: شنيديد و ديديد؟ گفتند:<ref>آرى بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۶  - ۳۸۸.</ref>!


يكى ديگر از تحريكات منافقين براى تخريب غدير، بيدار كردن احساسات جاهلى مردم بود كه بگويند: اين برنامه ظاهر سازى براى مسلط كردن خاندان خود بر مردم تا آخر دنياست. اين گونه مطالب در بين مردمى كه تعصبات بى‏اساس در بين آنان رواج فراوانى داشت تأثير لازم را مى‏گذاشت و ضربه بر غدير مى‏زد. نمونه‏هايى از آن را مرور مى‏كنيم:
===== ۳. اتهام به حضرت كه با اعلام ولايت اهداف ديگرى دارد! =====
يكى ديگر از تحريكات منافقين براى تخريب غدير، بيدار كردن احساسات جاهلى مردم بود كه بگويند: اين برنامه ظاهر سازى براى مسلط كردن خاندان خود بر مردم تا آخر دنياست. اين گونه مطالب در بين مردمى كه تعصبات بى‏ اساس در بين آنان رواج فراوانى داشت تأثير لازم را مى‏ گذاشت و ضربه بر غدير مى‏زد. نمونه ‏هايى از آن را مرور مى‏ كنيم:


عده ‏اى با اعلان ولايت على‏ عليه السلام گفتند: «هذِهِ مِنْهُ عَصَبِيَّةٌ» بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱. ×××: »اين از طرف او يك تعصب است«! عمر گفت: »لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعِ ابْنِ عَمِّهِ«××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹. ×××: »خوب بازوى پسر عمويش را محكم بلند مى‏كند«!


عده‏اى با اعلان ولايت على‏عليه السلام گفتند: »هذِهِ مِنْهُ عَصَبِيَّةٌ«××× ۲ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱. ×××: »اين از طرف او يك تعصب است«! عمر گفت: »لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعِ ابْنِ عَمِّهِ«××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹. ×××: »خوب بازوى پسر عمويش را محكم بلند مى‏كند«!